انجمن ایالتی آزربایجان-تبریز، و «کورش کبیر»، «نژاد ایرانی»، «زبان
شیرین، ملی فارسی»، «ملت شش هزار سالهی ایران» و «ملت آزربایجان»اش
مئهران باهارلی
١-در این نوشته نمونههایی از کاربرد تعبیرات «کورش کبیر»، «ایرانی نژاد»، «ملت ایران»، «زبان ملی فارسی»، «ملت آزربایجان»، «خاک پاک ایران»، «تاسیس مدارس منحصرا فارسیزبان»، «لزوم کاربرد انحصاری و اجباری و رسمی زبان فارسی»، ... از شمارههای گوناگون «جریدهی ملی» و یا «روزنامهی انجمن تبریز» اورگان رسمی «انجمن ایالتی آزربایجان» به زبان فارسی از سال ١٩٠٦-١٩٠٧ را آوردهام. [1]
این نمونهها دو چیز را نشان میدهند:
١-هویت ملی و تاریخنگاری و حرکت سیاسی و آمال این انجمن بی ارتباط با هویت ملی تورک و تاریخنگاری تورک و حرکت سیاسی مجادلهی ملی تورک و آمال تورک ، بلکه بر عکس همان هویت ملی، تاریخنگاری و ناسیونالیسم ایرانی – قومیتگرایی افراطی فارسی بوده، و در نتیجه انجمن آزربایجان تبریز یک انجمن ایرانی – پانایرانیستی بود.
٢-تاریخنگاری آزربایجانی و آزربایجانگرایی (و حرکت ضد ملی موسوم به حرکت ملی آزربایجان)، با ملی شمردن انجمن آزربایجان، غیر ملی و ضد ملی بودن خود از منظر هویت ملی تورک و زائده و در خدمت ناسیونالیسم ایرانی، و یک پدیدهی مانقورتی -گؤزقامانی بودنش را ثبوت میکند.
انجمن ایالتی آزربایجان تبریز (و کلا رهبران تورک جنبش مشروطیت)، با کاربرد این مفاهیم و تعبیرات - که کودها و بنیانهای ناسیونالیسم ایرانی و قومیتگرایی افراطی فارسی معاصر را تشکیل میدهند - در اورگان رسمی خود که منحصرا به زبان فارسی بود، در وجه ایجابی صراحتا اعلان میکند که به هویت ملی ایرانی، ملت ایران، زبان ملی فارسی، نژاد ایرانی، میهن مقدس ایران، تاریخنگاری فارس - ایرانی، باستانگرایی، نژادپرستی ایرانی، وطنی – ملی بودن زبان فارسی، لزوم رسمیت انحصاری و دوژور زبان فارسی، ضرورت تاسیس و گسترش شبکهی مدارس فارسیزبان در مناطق تورکنشین و غیر فارسنشین، هویت قومی آزربایجان ساختهی انگلستان - پارسیان، جنسیتزدهگی، ... معتقد است. قبول این مفاهیم در وجه سلبی نیز، آشکارا به معنی نفی تاریخ تورک، نفی دولتمداری تورک، نفی هویت ملی تورک، انکار وجود ملت تورک در ایران، نفی ملی بودن زبان تورکی برای ملت تورک، مخالفت با رسمی و زبان تحصیلی و آموزشی شدن زبان تورکی، نفی وجود وطن تورک (مجموعهی مناطق تورکنشین در شمال غرب ایران)؛ تلاش برای تجزیهی ملت تورک و وطن تورک، به حاشیه راندن و طرد زبان تورکی از عرصههای کتابت و ادبیات سیاسی و صحنهی اجتماع، جوانمرگ کردن مطبوعات تورک، برچیدن نظام تحصیلی تورک، عثمانلیستیزی - تورکستیزی، و..... است.
نمونهها
یادگار کورس –کوروش کبیر
این خاک پاک که هر وجب از آن خونبهای یکی از مردان بی باک ایران میباشد، میخواهد سر به قبّهی افلاک بکشد.... دولتی چون ایران که یادگار کورس کبیر از سلاطین کیان و خسرو، از اشکانیان و انوشیروان، از سلاطین ساسانیان .... است...
١- ادعای یادگار کورس کبیر و سلاطین کیان و خسرو و انوشیروان از اشکانیان و ساسانیان و .... بودن دولت ایران، تاریخبافی و محصول بازنویسی تاریخ ایران بر اساس باستانگرایی آریایی و به هیچ شمردن حقیقت و علم است. زیرا اقلا در یک هزار و دویست سال اخیر، هر وجب از خاک ایران امروزی آغشته به خون تورکان، و دولت ایران از مرزها تا فرهنگ آن گرفته یادگار بلکه محصول و ساخت دول و سلاطین بی شمار تورک-موغول حاکم بر این سرزمین است.
قبل از جنبش مشروطیت تورکها ایران را سرزمینی با اکثریت جمعیتی تورک که در طول تاریخ تورکان در راه فتح و حفظ آن خونهای بسیار ریخته و آن را «وطن» کرده بودند، میدیدند. در دورهی مشروطیت، روایتهای باستانگرایانهی تاریخی که از مدتها قبل توسط شرقشناسان اوروپایی، پارسیان هندوستان، ازلیان، باستانگرایان و ... بر اساس پارسیگری و تورکستیزی و اسلامستیزی ... نبش قبر - آفریده و تبلیغ میشد، عمومیت یافت و جایگزین تلقی تورکی و تورکان از ایران و ایرانیت به عنوان یک واحد و پدیده و هویت تورکی، و از طریق آنها ایدئولوژی رسمی جنبش مشروطیت و سپس دولت پهلوی گردید.
٢- تا اوائل قرن بیستم عموم مردم ایران و مخصوصا تورکها نام کوروش و .... را نشنیده بودند. این نام و مشابهان آن با حرکت مشروطیت که رهبران آن (پارسیها، ماسونها، ازلیها، مانقورتیسم – گؤزقامانیسم قفقازی.... مانند آخوندوف و میرزا آقاخان کرمانی و تقیزاده و دیگران) تمایلات باستانگرایانه داشتند رایج و عمومی شدند. مجاهدین قفقازی هم که دستهی دیگری از رهبران مشروطیت را تشکیل میدادند، به شدت آلوده به افکار باستانگرایانهی ایرانی بودند. چنانچه آقا محمدعلیزاده مشهور به «محمد عکاس» از عکاسان قدیم شهر خوی که از مهاجران بازگشته از قفقازیّه بود عکاسخانهای را که در خوی تاسیس کرد، «کورس» نامیده بود[2]. نامگذاری کورس برای این عکاسخانه در سال ١٣٠٢ بسیار جالب توجه است و نشان میدهد که گفتمان کوروشیسم در دورهی مشروطیت کاملا حتی در میان تورکان و مجاهدان قفقازی رایج و قبول شده بود....
٣- نخبهگان تورک مانقورت به ویژه رهبران تبریزی و اردبیلی و قفقازی مشروطیت مانند آخوندزاده و تقیزاده (هئیت میهن پرستان برلین) و کاظمزاده و کسروی و .... و نشریاتشان (ایران نو، کاوه، ایرانشهر، پیمان، ...) نقشی اساسی در تبلیغ و فراگیر و عامهپسند کردن باستانگرایی ایرانی ضد تورک و ضد اسلام و مولفههای آن مانند پارسی سره نویسی و زرتشتیگری و کوروشیسم و آریائیگرایی و .... در ایران و در میان تورکان داشتند.
ملت شش هزار ساله، مذهب پاک
کمی مانده بود که مذهب ما مندرس و ملیت ما مضمحل شود و تاریخ ملت شش هزار سالهی ما محو و از مذهب پاک هزار و سیصد سالهی ما جز اسم بلا مسمی چیزی باقی نماند
١-توصیف ملت ایران به صورت چند هزار ساله مطابق با ادبیات باستانگرایی رایج در میان رهبران مشروطیت است که امروز هم از ارکان ناسیونالیسم ایرانی - فارسی میباشد. در آن سالها اغلب رهبران مشروطیتطلب شامل بسیاری از روحانیون شیعی و تورکهای چپ ایرانی (همت و ...) از ملت شش هزارسالهی ایران سخن میراندند. این ذهنیت در دورهی پهلوی هم ادامه یافت، اما محمدرضاشاه با مبداء قرار دادن باستانگرایی آریایی، شش هزار سال را تعدیل و به ٢٥٠٠ سال (آزادسازی یهودیان توسط كوروش) کاهش داد.
٢- تا سالهای مشروطیت انگلیسی؛ نخبهگان تورک در ایران شامل سلاطین قاجار در روایتهای تاریخی خود را به تورکستان و اوغوز و یافث و ... منسوب میدانستند، نه بومیان باستان در ایران. این تاریخنگاری تورک و تبارشناسی تورک، مولفهای از هویت ملی تورک آنها بود. سخن گفتن انجمن آزربایجان از ملت شش هزار ساله، نتیجهی زدوده شدن حافظهی تاریخی - ملی تورک، نفی هویت ملی تورک و روایتهای تاریخی و اسطورههای تورک، قبول هویت ملی و تاریخنگاری و اسطورههای ایرانیک - فارسی توسط این دسته از نخبهگان تورک تبریزی و اردبیلی در قرن نوزده، به عبارت دیگر فارسشوندهگی و تغییر هویت ملی آنها از تورک به ایرانی – فارس است.
٣-زدوده شدن حافظهی تاریخی تورک و عدول از تاریخ و روایات و تبارشناسی تورک، در آزربایجانگرایی استالینیستی هم، به صورت تقدیم «ملت آزربایجان» به صورت ادامه بلکه عین اقوام باستانی منطقه مانند آلبان (در قفقاز) و ماد، ماننا، (در تورکایلی) و لوللوبی، کاسسی، ایلام و ... وجود دارد. هدف از تبلیغ این دیدگاه توسط آزربایجانگرایان، تجزیهی ملت تورک، بی تاریخ و بی ریشه و بی هویت ملی ساختن و ایجاد تاریخی مجزا از تاریخ عمومی تورک برای تورکان ساکن در جوغرافیای آزربایجان است.
٤- منظور از مذهب پاک هزار و سیصد ساله شیعهی امامی فارسی – عربی است که یکی دیگر از ارکان ناسیونالیسم ایرانی – قومیتگرایی فارسی ضد تورک را تشکیل میدهد.
ایرانی نژاد، برادران غیور
لازم است عموم برادران غیور ایرانی نژاد از این سوء رفتار و حرکات مخالفانه و خائنانهی این شخص خاین دولت و ملت و وطن مسبوق شده، بلا درنگ به اقدامات مادی و معنوی موثره قیام نمایند که دارالشوری و مبعوثین محترم ملت در خطر مهاجمات خائنین موقع غیرت و فتوت است که از برکت یک قوهی متحدهی ملی عموم ملت ایران را از شر و فساد خائنین مستخلص نموده و به سعادت ابدی نائل شویم «انجمن ایالتی آزربایجان».
١-تعبیر ایرانی نژاد، همخوان با ایدئولوژی و هویت ملی ایرانی نژادمحور - نژادپرست جنبش ضد تورک مشروطیت است که معتقد به نژادهایی به نام ایرانی و آریایی و ... بود.
٢-تعبیر برادران غیور (و مردان بی باک ایران، ...)، و مفهوم «غیرت» که از اصطلاحات بسیار رایج در ادبیات آزربایجانگرایانه است، نشان از ادبیات جنسیتزده و مردسالار - پدرسالار دارد.
خاک پاک ایران
ستایش: ....حمد بی حد و ثنای بی عد مر خداوندی را سزاست که.... خاک پاک ایران را به انوار سعادت و تمدن منور ساخته....
١-پاک شمردن خاک ایران، ریشه در نژادپرستی آریایی دارد که آریا را به معنی نژادی پاک و اصیل و نیامیخته با نژادهای کثیف و پست عرب و تورک تفسیر میکند.
٢- خاکپرستی ایرانی و پاک گمان کردن خاک ایران، همچنین به سبب مدینهی فاضله شمردن آن است که با درک مودرن شهروندی در تناقض است. ایران هم کشوری مانند همه ی کشورهای جهان، و اما از بسیاری جهت، مانند همین خاکزدهگی و نژادپرستی و .... جامعه و محیطی فوق العاده عقب مانده و غیر مدنی است.
ملت ایران، فارسسازی اسامی جوغرافیایی
رفع تعرض و تهمت: بعضی از معرضین ایراد نموده و مینمایند که چرا خود را و ملت ایران را خوار و شرف ملت چند هزار ساله را به باد داده، پناهندهی ملل خارجه شدید.
عصر روز جمعه نوبهی ودادیه در محلهی حکم آباد بود.... صدای زنده باشد مشروطه، پاینده باد ملت ایران از حاضرین و تماشاچیان بر سپهر برین میرسید ...
١- «ملت ایران» با زبان ملی فارسی و تاریخ آریایی و .... که محصول مهندسی قومی استعماری اوروپائیان در ایران است، هویت ملی رسمی جنبش ضد تورک مشروطیت بود. باور به این ملت ایران، دلیل تغییر نام اولیهی «انجمن ملی آزربایجان» به «انجمن ایالتی آزربایجان» و نام «روزنامهی ملی» - «جریدهی ملی» به «انجمن تبریز» بود. زیرا رهبران مانقورت و گؤزقامان مشروطه در تبریز نمیخواستند کلمهی «ملی» در این عناوین شبههی وجود ملتی به غیر از «ملت ایران» را ایجاد کند.
٢-اعتقاد به ملت ایران آشکارا به معنی انکار وجود ملت تورک در ایران است. عرضهی جنبش مشروطیت که یک حرکت بلکه مهمترین حرکت سیاسی «ملت ایران» میباشد، به عنوان یک حرکت ملی آزربایجانی و ملت ناموجود «آزربایجان» و یا مربوط به مجادلهی ملت تورک برای احقاق حقوق ملیاش و ... از طرف آزربایجانگرایان و تاریخنگاری آزربایجانگرایانه یک دروغ گستاخانه و فریب، و عملی به غایت سفیهانه است.
٣-در این نمونه، اسم جوغرافیایی تورکی محلهی هؤکماوار[3] در تبریز فارسیسازی و تبدیل به حکم آباد (و باکو به بادکوبه، سێرخاب به سُرخاب، ...) شده است. این رفتار ناشی از آن است که گؤزقامانهای مشروطهطلب تبریزی، زبان و کلمات و اسامی فارسی را با کلاس و دارای پرستیژ و زبان و کلمات و اسامی تورکی را بی کلاس و بی پرستیژ میدانستند، به همین سبب هم علاوه بر اصرار به فارسینویسی و چاپ نشریاتشان به فارسی، اسامی جوغرافی تورکی را هم فارسیسازی میکردند. رفتار فارسیسازی سیستماتیک اسامی جوغرافیایی تورکی که در ادبیات مشروطه دیده میشود، یکی از مولفههای سیاست نسلکشی ملی تورک در ایران است که مشروطهطلبان تورک و دموکراتهای آزربایجان در تبریز، از پیشگامان آن هم بودند.
وطن ایران
اصل مقصود خود که استقلال خاک پاک ایران است... هر مصائبی که در این دو سال از خارجه و داخله بر پیکر افسردهی وطن عزیزمان وارد آمد...
١-رهبران مشروطیت وطن خود را ایران میدانستند و مراد آنها از وطنپرستی، پرستیدن ایران بود.
٢- سران انجمن ایالتی آزربایجان مانند دیگر رهبران تورک مشروطیت و انجمن آزربایجان تهران و دموکراتهای آزربایجان و ... علاوه بر شعور ملی تورک، فاقد شعور وطنی تورک هم بودند و درکی از وطن تورک (منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران و یا تورکایلی) [4]نداشتند. به همین سبب به جای ایجاد یک واحد اداری - سیاسی بر اساس مرزهای زبانی - ملی که دارای کلمهی «تورک» در نام خود مانند نام تورکستان و یا تورکمانستان و تورکایلی و ... (به سیاق کوردستان و بلوچستان و لورستان و عربستان و ... دورهی قاجاری) باشد و همهی مناطق تورکنشین به هم پیوسته در ایالات و ولایات شمال غرب ایران را دربرگیرد، با لایحهی قانون ایالات و ولایات خود، بر سنت تجزیهی وطن تورک (تورکایلی) در تقسیمات اداری - سیاسی بین ایالت آزربایجان و هفت ولایت و دارالسلطنه که در نام هیچ کدام کلمهی «تورک» وجود نداشت صحه گذاردند. دولت پهلوی و سپس جمهوری اسلامی این سیاست رهبران ضد تورک مشروطیت را ادامه دادند. در حال حاضر وطن تورک «تورکایلی» بین ١٤ استان تجزیه شده است[5].
٣-تقدیم لایحهی ایالات و ولایات دورهی مشروطیت به عنوان دستاورد مبارزه برای خودمختاری و فدرالیسم ملی از سوی آزربایجانگرایان یک دروغ گستاخانه و فریب است. تهیه کنندهگان این لایحه به وطن تورک اعتقادی نداشتند و لایحهشان هم مربوط به عدم تمرکز اداری بود، نه فدرالیسم زبانی - ملی[6].
زبان وطن و لسان شیرین فارسی
متعلمین مدرسهی سرخاب هم اجماعا با معلمین و اجزاء مدرسهی مزبوره به انجمن آمده، مدیحه و تبریک و دعاهای وداع خود را که به زبان وطن و لسان شیرین فارسی به نظم کشیده بودند سرودند.
سروش غیبی: ... همین که شاگرد بعد از دو سه سال عبارتخوانی و نوشتن توانست و فارسی را یاد گرفت..... و فورا در زبان وطن خود مشغول تحصیل شده، بدون آن که احتیاج به یاد گرفتن السنهی خارجه بشود...
١-در این نمونهها، اورگان رسمی انجمن ایالتی تبریز، بنا به هویت ملی جنبش مشروطیت، زبان فارسی را زبان وطن یعنی زبان ملی شمرده است. ملی شمردن زبان فارسی در میان نخبهگان تبریزی، پدیدهای با تاریخ طولانی قبل از مشروطیت است. این تلقی امروز نیز از سوی تورکهای چپ ایرانی، تورکهای ایرانگرای صرف، آزربایجانگرایان ایرانگرا و آزربایجانگرایان پانایرانیست، تحت عنوان زبان فارسی زبان مشترک، رابط و ... مدافعه میشود.
٢-ملی شمرده شدن زبان فارسی از سوی نخبهگان مانقورت و گؤزقامان تورک در قرن نوزده و دورهی مشروطیت و ...، مانند ملی شمردن زبان آلمانی مثلا از سوی نخبهگان روس و یا ملی شمردن زبان تورکی از سوی نخبه گان ارمنی و یونانی، در ادبیات سیاسی مصداق خیانت است.
٣- آموزش نوشتن و خواندن زبان فارسی - زبان ملتی دیگر- به کودکان تورک به جای زبان تورکی که انجمن آزربایجان از آن دفاع مینمود و تبدیل به سیاست رسمی حکومتهای مشروطهی ایران هم شد، رفتاری خائنانه و مصداق نسلکشی زبانی تورک و فارسسازی کودکان تورک است.
٤- شیرین خواندن زبان فارسی که انجمن ایالتی تبریز هم آن را تبلیغ میکرد، تبلیغ شوونیسم زبانی فارسی و یا «گوروپیسم فارسی»[7] و یکی از بهانههای دائمی برای تحمیل زبان فارسی بر ملل غیر فارس در ایران و مخصوصا ملت تورک است. حال آن که شیرینی و تلخی یک زبان امری نسبی و ذوقی است. برای ملت و به خصوص کودکان تورک، زبان بیگانه، تحمیلی و قاتل فارسی اگر مزهای داشته باشد آن مزه تلخی زهر است.
مدارس فارسیزبان
مدرسهی مبارکه موسوم به دبستان نوبر که در محلهی نوبر و در کوچهی صدر به همت اشخاص غیور غیرتمند «وطن مبارک» به اهتمامات وافیهی جناب آقا میرزا حسین تشکیل یافته، در تحت نظارت جنابان وطنپرست ذیل بوده و اداره میشود..... تدریسات و علومی که در مدرسهی مزبوره علی قدر المراتب به نوباوهگان «وطن» تعلیم میشود: ابتدایی، «فارسی»، عربی، جوغرافی، حساب...
١- زبان تعلیم و تعلم در مدارسی که مشروطهطلبان ایجاد میکردند، فارسی بود. زیرا آنها زبان فارسی را زبان ملی ملت خود یعنی ملت ایران میدانستند.
٢-
تقدیم مدارس با اصول جدید که در اواخر دورهی قاجاریه توسط رشدیه و دیگر تجددطلبان
تورک و تورکگرایان و ... تاسیس میشدند و در آنها زبان تورکی هم تدریس میگشت به
عنوان مدارس مشروطهطلبان نادرست است. در واقع موج تاسیس مدارس صرفا فارسیزبان از
طرف انجمن معارف تهران و تبریز و جنبش مشروطیت و بعدها دموکراتهای آزربایجان و
... آن مدارس با اصول جدید که تورکی را هم تدریس میکردند را یک به یک تعطیل کرد و
از تورکایلی و ایران برچید.
٣-عدم تدریس زبان تورکی و عدم تدریس به زبان تورکی در مناطق تورکنشین، و به جای آنها ایجاد مدارسی که زبان تدریس آنها صرفا فارسی است، بنیان سیاست فارسسازی کودکان تورک و نسلکشی زبانی تورکی در ایران است. این سیاست خائنانه، خواست و رهآورد رهبران جنبش ضد تورک مشروطیت در سالهای ١٩٠٥-١٩٠٦ و قبل از آن انجمن معارف در تهران و تبریز در سالهای ١٨٩٨-١٩٠٠ که داوطلبانه در مرامنامهی خود تعلیم و تعلم اجباری و انحصاری به زبان فارسی را گنجانده بود، و بعد از آن تشکیلاتهای مانقورتی مانند انجمن ایالتی آزربایجان، مرکز غیبی در تبریز، انجمن آزربایجان در تهران و ... بود.
تحمیل قانونی زبان فارسی
سواد قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی. فصل اول در تشکیل انجمنهای ایالتی: ٩-شرایط انتخاب شدن همان شرایط انتخاب کردن است. بهعلاوه باید انتخاب شدهگان سواد فارسی کامل داشته باشند.
١-ذهنیت خائنانهی ملی خواندن زبان اقلیت فارس از سوی نخبهگان تورک مخصوصا تبریزی (روزنامهی اختر، انجمن معارف تبریز، رهبران مشروطیت، انجمن ایالتی تبریز، ...) صرفا به استفادهی انحصاری از آن در مطبوعات و نظام تحصیلی محدود نماند. بلکه از همان آغاز قرن بیستم در عرصهی حقوقی نیز منعکس شد. از جمله در مصوبهی انجمن معارف تبریز قبل از مشروطیت که تدریس انحصاری و اجباری زبان فارسی در مناطق تورکنشین را در نظامنامهی خود گنجاند و مهمتر از آن لایحهی قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی پیشنهادی انجمن ایالتی تبریز، که داشتن سواد فارسی کامل را شرط انتخاب شدن برای مجلس اعلام نمود و بدین طریق قانونا زبان فارسی را تحمیل و زبان تورکی را به حاشیه راند.
ثقه الاسلام: باید همهی تعلیمات در مدارس به زبان وطنی فارسی باشد
لایحهای است که از خامهی حضرت مستطاب ملاذ الانام آقای ثقهالاسلام دامت برکاته سلک نگارش یافته: در این مدارس «ادبیات وطنی»، علوم نافعه از قبیل حساب و هندسه و غیره که تمدن محتاج بدان است، تعلیم شود و واضح است که در اینگونه مدارس همهی تعلیمات با «زبان وطنی» خواهد بود، چنانچه در تمامی ممالک متمدنه معمول و مجری است. و تحصیل السنهی خارجه نیز نقدا ضرورت و احتیاج آن موقوف به درجهی مکتب است....
١- ثقه الاسلام در این بند فارسی را زبان وطنی یعنی ملی که در مدارس، همهی تعلیمات باید با آن باشد شمرده است. ثقه الاسلام تدریس زبانهای خارجی را هم مجاز میداند، اما ذکری از زبان تورکی حتی به عنوان یک زبان خارجی نمیکند. زیرا او هم مانند دیگر رهبران مانقورت و گؤزقامان مشروطیت در تبریز، نه تنها مخالف تدریس به زبان تورکی در مدارس، بلکه مخالف تدریس زبان تورکی حتی به عنوان یک تکدرس بود.
٢-ثقه الاسلام شخصی ایرانگرا - فارسگرا و فاقد شعور ملی تورک بود. این یکی از دلائلی است که آزربایجانگرایان و تاریخ نگاری ضد تورک آزربایجانی، مخصوصا محلیگرایان تبریزی وی را به عنوان قهرمان ملی تبلیغ میکنند. وی که توسط روسها اعدام شد، مانند همهی کسانی که به دست قوای اشغالگر کشته و اعدام شدند از آن جهت شهید و یا شاید یک قهرمان مردمی است، اما به هیچ وجه یک شخصیت ملی تورک نیست، زیرا فاقد شعور ملی تورک بود، به ملت تورک اعتقادی نداشت و خواستار نسلکشی زبانی تورکی بود.
نبود تورکی در مدارس ملی مشروطه
و بقیهی درجات تا مرتبهی ششم از فارسی و عربی و حساب و
جوغرافیا و زبان فرانسه و غیرهبا ترتیبات جدیده، نه به اسلوب مکاتب
عتیقه، امتحان دادند ....
بشارت: ... در قصبهی مرند به همت جناب حاجی جلیل آقا مرندی، و تشویق و ترغیب چند نفر اشخاص غیور «وطنپرست»، مدرسهی موسوم به «ملی» تاسیس شده و از علوم ذیل تدریس میشود: الف باء به طریق جدید، تجوید، احکام و عقاید شرعیه، «فارسی»، صرف، نحو، حساب، جوغرافیا، هئیت، هندسه، فرانسه، روسی،... ترقیشان به درجهای است که تا حال در تبریز اتفاق نیافتاده، در مدت قلیل اطفال هفت و ٨ ساله جمیع الفاظ که دارای حروف مخصوصه به عرب «ث ذ ص ض ط ظ ع» نباشند مینویسند. امید است که در اندک مدت قاطبهی اهالی مرند از تربیتدیدهگان و ترقییافتهگان عمدهی ایران گردند «این طفل یک شبه ره صد ساله میرود»
١-در مدارس فارسزبان گویا ملی که مانقورتها و گؤزقامانهای مشروطهطلب و دموکراتهای آزربایجان در تبریز و دیگر شهرهای تورک تاسیس میکردند، زبان عربی به عنوان زبان دینی، و در بعضی موارد زبانهای اوروپایی (روسی، فرانسه...) آموخته میشد. اما زبان تورکی به هیچ وجه حتی به عنوان زبانی خارجی تدریس نمیشد.
٢- این گزارش فارسینویسی کودکان تورک هفت و هشت ساله در مدتی کوتاه را تربیت دیدهگی و ترقی یافتهگی مینامد. این اندیشه ریشه در نگرش به تورکایلی و دیگر مناطق تورکنشین، به صورت سرزمینی اشغال شده و مستعمرهی فارسستان دارد. در این نگرش زبان تورکی زبان وحشییان و عقبماندهگان تورک است که باید برای تربیت و مترقی و آدم کردنشان به آنها فارسی آموخته شود. این همان ذهنیتی است که محسنی هم آن را در این جملهی معروف خود بیان کرده است: «هر کس که تورکی حرف میزند، افسار اولاغ به سر او بزنید و او را به آخور ببندید، تا به جای زبان حیوان (تورکی)، به فارسی زبان آدم حرف بزند»[8].
٣-این گزارش همخوان با هویت ملی مشروطیت، مدارس فارسیزبان را مدارس ملی نامیده و تاسیس مدارس فارسیزبان در مناطق تورکنشین را به عنوان وطنپرستی ستوده است. در حالی که مدارس فارسیزبان در تورکایلی و دیگر مناطق ملی تورک، مدارسی ضد ملی، و تاسیس آنها در حالی که زبان تورکی رسمی نیست، خیانت به ملت تورک و وطن تورک – تورکایلی است.
فارسی حرف زدن کودکان تورک
تا طفل معصوم به جهت یاد گرفتن حروف هجا و اعراب و شکال ده سال در مکاتب سرگردان نشده، در مدت یک دو سال نوشتن و خواندن عبارت را یاد گرفته، فارسی را حرف بزند ...
١-در این نمونه، علاوه بر نوشتن و خواندن کودکان تورک به زبان فارسی، حرف زدن آنها به فارسی نیز خواسته شده است. یک دهه بعد دموکراتهای آزربایجان در تبریز برای اجابت این خواست و در رفتاری به غایت خیانتآمیز استفاده از زبان تورکی در مدارس و ادارات را ممنوع کردند.
جمیع ملت عثمانی خفیه است
همهی دنیا میداند که جمیع ملت عثمانی خفیه است و چه طور صحبت کرده به دولت عثمانی خبر دادهاند و یا این که مامور است....
١-در این جمله مردم عثمانلی همه با صفت خفیه و خبرچین بودن متهم شدهاند. این نوع استریوتیپسازیهای منفی از تورکها و عثمانلیستیزی و بعدها تورکیهستیزی، نمودی از تورکستیزی و تورکهراسی رهبران مشروطیت و دموکراتهای آزربایجان و چپهای ایرانی و ... است[9]. نمونهای از این رفتار که امروز نیز در میان تورکهای چپ ایرانی و همهی طیفهای آزربایجانگرایان ایرانگرا، پانایرانیست و مخصوصا استالینیست رواج کامل دارد ادعای پیشهوری دائر بر این که «تورکها از قدیم دشمن ما هستند» میباشد که وی در راستای سیاستهای روسیهی استالینی آن را بیان کرده است.
ملت آزربایجان، اهل آزربایجان، مملکت آزربایجان
این ذوات محترمه در این موقع باریک از انجام این امر مهم یک حقوق
تاریخی بر ذمهی «اهل آزربایجان»، بلکه عموم «ملت ایران» نهاده و
یک حسن خدمتی به عالم «وطنخواهی» نمودند...
ملت ایران را عموما و آزربایجان را خصوصا مرهون مرحمت و
تفضلات خودتان فرمایید... «انجمن ملی تبریز»
اومید است که عموم اهالی ملت و دولت پرست آزربایجان با همت بلندی که دارند ... گوی سبقت از تمام اهالی ممالک ایران ببرند.... تا مجسمهی همت غیرت و وطنپرستی تمام اهالی مملکت آزربایجان ساخته و پرداختهاید...
١-در اینجا مفاهیم اهل آزربایجان و مملکت آزربایجان بکار رفته است. در ادبیات ایرانگرا و فارسمحور مشروطهطلبان و دموکراتهای آزربایجانی سالهای جنگ جهانی اول و چپهای تورک ایرانی، آزربایجان نام یک منطقه در قلمروی «وطن ایران»؛ اهالی آزربایجان و یا مردم ساکن در آن هم بخشی از «ملت ایران» بود.
٢- یکی از دلائل کاربرد اصطلاحات اهل آزربایجان و ملت آزربایجان ....، نفی نام و هویت ملی تورک و انکار وجود ملت تورک در منطقهی آزربایجان؛ ایضا یکی از دلائل کاربرد اصطلاح مملکت آزربایجان و .... انکار وطن تورک بودن مجموعهی مناطق تورکنشین در شمال غرب ایران – تورکایلی بود. (هویت قومی «آزربایجانی» ایجاد شده بر اساس جوغرافیا در دورهی مشروطیت دارای سه عملکرد ضد تورک اساسی است: الف-انکار تورک بودن قسمت مستقر در آزربایجان ملت تورک، ب-نفی یگانهگی ملی تورکهای ساکن در آزربایجان و دیگر مناطق تورکایلی و ایران، ج- نفی وطن تورک بودن همهی منطقهی تورکنشین در شمال غرب ایران – تورکایلی).
٣-کاربرد هویت قومی جانشین آزربایجانی به جای تورک، دلیل قاطعی بر نبود شعور ملی تورک و نبود شعور وطنی تورک در بکار برندهی آنهاست. به واقع «آزربایجان» در ادبیات مشروطه (مانند ادبیات آزربایجانگرایانهی امروزی)، کود و رمز و سمبولی برای ایرانیگری و تورکستیزی و ضدیت با تورک است.
تقیزاده، آزربایجانیها، تبریز قلعهی ایران
تلگراف رمز آقای تقیزاده، دامت برکاته فی ١٥ جمادی الولی. ١٣٢٦. خدمت اعضای انجمن محترم ایالتی آزربایجان. دامت تائیداتهم. بعد از آن که در این چند روز گذشته... بدیهی است که در کلیهی امورات حقهی آزربایجانیها گوی سبقت از دیگران بردهاند. من الله التوفیق و علیه التکلان. فدائی ملت تقیزاده.
سواد دست خط جناب مستطاب غیاث المله آقای تقیزاده است که به عموم هموطنان با غیرت توجه فرمودهاند: عموم اولاد ایران را من که وکیل بدبخت ملتم به نام ملت مظلوم بی کس درماندهی اسیر صلا میزنم که امروز وطن در دست جلادان اسیر است. و تبریز فقط یک قلعهی ایران و اسلام است که هنوز در میدان جهاد و حریت دست و پا زده و مقاومت میکند. بر هر ایرانی وطنپرست فرض است که آنچه از دست بر آید امروز مالا به آنجا معاونت نماید «تقیزاده»
١-سید حسن تقیزاده یک پانایرانیست باستانگرا و مانقورت - گؤزقامان تبریزی، نقشی تعیین کننده در منحرف نمودن جنبش مشروطیت از یک حرکت صلحجوی رفورمیست به یک حرکت براندازی خشونتطلب و تروریستی داشت. وی همچنین در مقام ریاست انجمن اتحادیهی آزربایجان از ایجاد کنندهگان هویت قومی آزربایجانی به عنوان بخشی از ملت ایران یعنی آزربایجانگرایی پانایرانیستی، و با تاسیس کومیتهی ملیون برلین و نشریهی کاوه و ... مبلغ و شایع کنندهی باستانگرایی ایرانی - آریایی - زرتشتیگری بود. به همین سبب نیز ملقب به «خائن اعظم» شده است.
٢-تقیزاده به عنوان یکی از رهبران فرقهی دموکرات ایران و همراه با ارمنیان رهبر عملی جنبش مشروطیت در آزربایجان و الهامبخش مجاهدین تبریز و انجمن ایالتی آزربایجان و ...، نقشی تاریخی و تعیین کننده در تبلیغ هویت ملی ایرانی و هویت قومی آزربایجانی و باستانگرایی آریایی در آزربایجان و مخصوصا تبریز و تبدیل آن به کانون جنبشی ایرانگرا و ضد تورک و ضد قاجار داشت. این نمونه هم تاثیر عظیم تقیزاده بر انجمن ایالتی تبریز را نشان میدهد.
خطبهی فارسی عضو انجمن ملی
روز پنجشنبه حضرات اعضای انجمن مقدس ملی به حضور مبارک حضرت مستطاب اشرف امجد آقای نظامالملک پیشکار آزربایجان تشریف جسته....جناب آقا میرزا جواد سرپا ایستاده خطابهی مختصری هم به زبان فارسی قرائت نمودند...
مدرسهی اتحاد ایرانیان بادکوبه
مکتوب از بادکوبه.... مدرسهی اتحاد ایرانیان در بادکوبه جهت ما ایرانیان مایهی افتخار و اسباب سربلندی و تفاخر بودهاست. اطفال بادکوبه خصوصا اطفال اغنیا در هر جا که ایرانی را میبینند، با کمال ادب دست بر سینه سلام مینمایند.
١-مدرسهی اتحاد ایرانیان در باکو، یک موسسهی ضد تورک، در ارتباط با فرقهی دموکرات ایران و انجمن ایالتی آزربایجان و مجاهدین تبریز و ... و یکی از مراکز تبلیغ ایرانیگری و ناسیونالیسم ایرانی و زبان و فرهنگ فارسی، و اندیشههای پانایرانیستی در قفقاز و بین مجاهدین مشروطهطلب بود. بسیاری از رهبران تورک ضد تورک و یا پانایرانیست دورهی مشروطیت و دموکراتهای آزربایجان و چپهای ایرانی و آزربایجانگرایان استالینیست و .... پرورده و یا در ارتباط با این موسسهی ضد تورک پانایرانیستی بودهاند (محمدعلی تربیت، پیشه وری، ...)
بی شعوری ملی رهبران تورک مشروطیت و شعور ملی رهبران ارمنی
صورت نطق بارون هامازاسب نوهرا: ... در واقع خود مشروطیت فی حد ذاته چندان چیزی بر مراتب سعادت یک ملت نمیافزاید.... مشروطیت، اول درجهی ترقی است که باید اقوام و ملل از آنجا قدم برداشته به مدارج عالیهی تمدن که عبارت از حکومت عامیون است عروج نمایند ... «پاینده باد برادری ملل و طوایف»
١-در این بند بارون هامازاسب نوهرا از برادری ملل و طوایف و این که مشروطیت صرفا وسیلهای برای و قدم اول در راه توسعهی مدنی ملل است صحبت میکند. این بیان اندیشمندانه بسیار جالب است زیرا نشان میدهد که نخبهگان ارمنی وقت، اشخاصی هم دارای شعور ملی و هم کاملا اندیشهورز و واقف بر کم و کیف رابطهی مشروطیت و مسالهی ملی بودند. در حالی که نخبهگان مشروطهطلب تورک مخصوصا در تبریز، مطلقا فاقد شعور ملی تورک و عملگرایان و عملزدهگانی اسیر سطحینگری و سادهانگاری در مورد مشروطیت و .... بودند. به گونهای که مشروطهطلبی ایشان نه فقط منجر به سعادت و گام برداشتن ملت تورک به سوی مدارج عالیهی تمدن نشد، بلکه باعث ساقط نمودن دولت تورک قاجاری و سلطهی ناسیونالیسم ایرانی – قومیتگرایی فارسی باستانگرا و ضد تورک بر ملت تورک، تورکایلی و کل ایران گشت...
اهالی آزربایجان، ایرانیت، وطن پرستی و ملت خواهی
از ابتداء تاسیس اساس مشروطیت آزربایجان در هر مورد و هر مقام پیشقدم بوده و حمیت وطن پرستانهی خود را سرمشق سایر ممالک ایران قرار داده است. .... اهالی غیرتمند آذربایجان برای بانک ملی تقبل کرده بودند.. ..نظر به خطرات عظیمه که از داخل و خارج استقلال وطن را احاطه نموده است.... باید اهالی غیرتمند تبریز و سایر ولایات آزربایجان بدانند که هر کسی بر ایرانی بودن خود افتخار دارد باید در حفظ استقلال آن به فدای جان و مال حاضر باشد و سعادت و سلامت وطن و اسلامیت و ایرانیت را به جان بخرد ... اومیدواریم که غیرتمندان نامی آزربایجان در این مورد نیز داد وطنپرستی و ملتخواهی را داده همت عالی خود را سرمشق سایرین خواهند کرد... روح تازه بر قلوب افسردهی هموطنان خواهند بخشید.
١-در این بند، اعتقاد انجمن ایالتی آزربایجان به ملت ایران و وطن ایران و اینکه اینها اساس مشروطیت آزربایجان را تشکیل میدهند و اهالی آزربایجان باید در ایرانپرستی و ایرانخواهی سرمشق دیگر ایرانیان باشند یک بار دیگر و به صراحت بیان شده است.
٢-همین یک بند برای درک این مطلب کافی است: جنبش مشروطیت در آزربایجان معتقد آتشین به ملت ایران و وطن ایران و وطنپرستی ایرانی و ... بود. تقدیم جنبش مشروطیت (و امتدادهای آن مانند تورکهای چپ ایرانی، دموکراتهای آزربایجان، آزادیستان و رهبران ایرانی حکومت ملی آزربایجان و ...) در تاریخنگاری آزربایجانی به عنوان حرکتی در راستای احقاق حقوق ملی ملت تورک و یا فدرالیسم ملی و ... وارونهنمایی و بازنویسی تاریخ و یک دروغ فاحش است.
[1] از شمارههای گوناگون اورگان رسمی انجمن ایالتی آزربایجان چاپ تبریز، مندرج در جلد اول کتاب سه جلدی روزنامهی انجمن تبریز/ تهیه و تنظیم: کتابخانهی ملی جمهوری اسلامی ایران تهران با همکاری استانداری آذربایجان شرقی، ۱۳۷۴. نخستین شمارهی این نشریه در اول ماه رمضان سال ۱۳۲۴ هجری قمری با دو عنوان "روزنامهی ملی" و "جریدهی ملی" و از شمارهی ۳۸ به بعد با نام "انجمن تبریز" منتشر شد .
[2] عکّاسان خوی. آقا محمد علیزاده
[3] ریشهشناسی نام تورکیی
محلهی هؤکماوار (حکم آباد) –اؤکمهآوار تبریز
[4] زیرگروه جوغرافیائی
شمال غرب ایران: بدنهی اصلی ملت تورک (اوغوزهای غربی) در ایران در منطقهی ملی
تورکنشین ناحیهی شمال غرب و یا «تورکایلی» ساکن است. این منطقه که بعضا
«تورکستان ایران» و یا «تورکستان جدید» (در مقابل تورکستان قدیم در آسیای میانه و
شمال غرب چین)» نیز نامیده شده و میشود، به تنهائی موطن بیش از ٨٠ درصد از ملت
تورک ساکن در ایران بوده، مرکز ثقل تورکزبانان ساکن در ایران میباشد. اکثریت
مطلق تورکان ساکن در این زیرگروه جوغرافیائی ملت تورک، به گروه لهجههای «تورکمانی»
(از طرف خارجیان و راستای سیاست آفریدن هویت ملی جعلی - استعماری به غلط آزربایجانی،
آزری، تورکی آزربایجانی، تورکی آزری، تورکی قیزیلباشی ..... هم نامیده شده است) و
اندکی نیز به لهجهی «سونقوری» (در استان کرمانشاه) زبان تورکی متکلماند.
[5] تورکایلی همهی نواحی تورکنشین به هم پیوسته در
استانهای چهاردهگانهی امروزی آزربایجان شرقی (همهی اهالی)، آزربایجان غربی
(اکثریت اهالی)، اردبیل (همهی اهالی)، زنجان (همهی اهالی)، همدان (اکثریت اهالی)،
قزوین (اکثریت اهالی)، البورز (اکثریت اهالی)، مرکزی (اکثریت اهالی)، گیلان (قسمتی
از اهالی)، کوردستان (قسمتی از اهالی در شمال و شرق آن)، تهران (قسمتی از اهالی)،
قم (قسمتی از اهالی)، کرمانشاهان (قسمتی از اهالی در شرق آن) و لورستان (قسمتی از
اهالی در شمال آن) را دربرمیگیرد. منطقهی ملی تورک – تورکایلی قسمتی از متروپول
تهران را نیز شامل میشود.
[6] قانون تشکیل ایالات و
ولایات مشروطه و تجزیهی منطقهی ملی تورک، و بی ربطی آن به گفتمان فدرالیسم ملی
کنونی
[7] گوروپیسم Goropism: یک زبان
را دارای خصوصیات فوق العاده و استثنائی و برتر تلقی کردن از جمله با شیرین خواندن
آن زبان، و شبهریشهشناسی عجیب و غریب کلمات بر اساس این باور و ... ،
کتاب
درسی مشروطیت: بعد از این تورکی حرف نزنیم. اگر او تورکی حرف زد جواب ندهیم
[8] زدن افسار اولاغ به سر
کودکان تورک و بستنشان به آخور تا مثل آدم به فارسی حرف بزنند
[9] نزاع سنی – شیعی، سیاست
تفرقه بیانداز و حکومت کن روسیه، سنیستیزی دولت مشروطهی ایران و کامنت تخریبی قاس.
ترک.
No comments:
Post a Comment