Thursday, September 5, 2019

تقی‌زاده، آفریننده‌ی پدیده‌ی محمود افشار یزدی پدر پان‌ایرانیسم، و آزربایجان‌گرایی پان‌ایرانیستی

تقی‌زاده، آفریننده‌ی پدیده‌ی محمود افشار یزدی پدر پان‌ایرانیسم، و آزربایجان‌گرایی پان‌ایرانیستی

 

مئهران باهارلی


در زیر پاراگراف‌هایی از نامه‌های خصوصی سید حسن تقی‌زاده تبریزی به محمود افشار یزدی را از کتاب «سیاست اروپا در ایران»[1] آورده‌ام. در این مکتوبات که در سال ١٩٢١، چهار سال قبل از ساقط شدن سلطنت تورک قاجاریه نوشته شده‌اند، تقی‌زاده افکار نژادپرستانه و تورک‌ستیزانه‌ و مواضع ضد عوثمان‌لی و ضد اتحاد اسلام خود (دفاع از نژاد ایرانی، ادعای ایرانی‌نژاد بودن کوردها و افغان‌ستانی‌ها، موغول نامیدن عوثمان‌لی‌ها، نفرت و تحقیر و ناسزا به تورک‌های عوثمان‌لی و قفقاز، شیطان‌سازی از پروژه‌ی مترقی، مودرنیست و ضد استعماری اتحاد اسلام، ...) را به محمود افشار یزدی که در آن سال‌ها جوانی ٢٨ ساله بود، تلقین و تزریق می‌کند. این نامه‌ها نشان می‌دهند که تقی‌زاده قبل از تاسیس سلسله‌ی پهلوی در سال ١٩٢٥ به هنگام رهبری و عضویت در انجمن آزربایجان تهران و فرقه‌ی دموکرات ایران و انجمن ایالتی آزربایجان و فرقه‌ی اجتماعیون عامیون و .... در تهران و تبریز و باکو، بعدها به هنگام اقامت در استانبول و برلین و پاریس و نیویورک و... دارای افکار و مواضع نژادپرستانه‌، پان‌ایرانیستی، ضد تورک، ضد اتحاد اسلام و ضد عوثمان‌لی بوده است.

١- تقی‌زاده استاد فکری و منبع الهام و مشوق محمود افشار یزدی در ایجاد و تدوین ایدئولوژی دوکترین پان‌ایرانیسم سیاسی و توسعه‌طلب بر اساس نژادپرستی ایرانی - آریایی و مخصوصا مولفه‌ی دشمنی شدید آن با تورک و عوثمان‌لی و تورکیه، به عبارت دیگر از آفریننده‌گان پدیده‌ی محمود افشار یزدی است. محمود افشار، در آغاز به هنگام اقامت در هندوستان نزد عموی خود، تمایلات ناسیونالیستی افراطی ایرانی – فارسی - ایرانی و باستان‌گرایانه و پارسی - زرتشتی‌زده‌گی داشت. تقی‌زاده با مکاتبه و تحت تاثیر قرار دادن محمود افشار هنگامی که وی در سوئیس دانشجوی دوکترا و بین انتخاب تجارت و سیاست به عنوان شغل متردد بود، او را به ورود فعالانه به سیاست، نوشتن و انتشار مقالات سیاسی و سرودن اشعار و .... تشویق و مخصوصا به اتخاذ مواضع و افکار ضد عوثمان‌لی، ضد اتحاد اسلام و ضد تورک هدایت و کانالیزه نمود. حمایت تقی‌زاده از محمود افشار در سال‌های بعدی هم ادامه یافت. به عنوان نمونه محمود افشار در سال ۱۳۰۵ به دعوت علی‌اکبر داور وارد تشکیلات نوین قضایی شد و به مستشاری استیناف تهران منصوب گردید. اما پس از چند سال بین وی و داور اختلاف سلیقه بوجود آمد و مجبور به ترک عدلیه شد. در این زمان تقی‌زاده وزیر دارایی شد، در این مساله دخالت و محمود افشار را به آن وزارت‌خانه جلب کرد و ریاست اداره‌ی اقتصادی و حقوقی را که از مهم‌ترین ادارات بود به او سپرد، ...

٢- تقی‌زاده ‌شخصیتی محوری در تاریخ معاصر ایران؛ پدر انقلاب مشروطه‌ی ایران («نظراتش از سوی تعدادی زیادی از نماینده‌گان آن دوره چون وحی منزل تلقی می‌شد»)؛ رهبر بالفعل جنبش مشروطیت در آزربایجان؛ موسس، رهبر، عضو برجسته و حلقه‌ی رابط بین چندین تشکیلات و جریان و روند تاریخی مهم ضد تورک در ربع اول و دوم قرن بیستم (انجمن آزربایجان در تهران، انجمن ایالتی آزربایجان در تبریز، فرقه‌ی دموکرات ایران در تهران، شعبه‌های آن‌ها و فرقه‌ی اجتماعیون و عامیون در باکو، کومیته‌ی تروریستی دهشت، کومیته‌ی ایرانیان در برلین، حلقه‌ی برلینیان پان‌ایرانیست، باستان‌گرایان نشریه‌ی کاوه و...)؛ از عوامل اصلی منحرف کننده‌ی حرکت مشروطیت و تشکیلات فوق الذکر، آلوده کردن آن‌ها به باستان‌گرایی و پان‌ایرانیسم و خشونت و تروریسم و تورک‌ستیزی، و متصل و هم‌سو کردن آن‌ها آن با طرح‌های استعماری منطقه‌ای بریتانیا و مراکز پارسی - زرتشتی و فراماسونی و ازلی و داشناکی و ... است.

٣-تقی‌زاده علاوه بر نقش در ایجاد پان‌ایرانیسم در مقیاس کشوری ایران، در مقام رهبر انجمن پان‌ایرانیستی آزربایجان در تهران و رهبر عملی جنبش مشروطیت در آزربایجان، از آفریننده‌گان «هویت قومی آزربایجانی» به عنوان جزئی از «ملت مودرن ایران» با زبان ملی فارسی و تاریخ باستانی پارسی و هویت زرتشتی و نژاد آریایی و ... ؛ به عبارت دیگر پدر آزربایجان‌گرایی پان‌ایرانیستی و آزربایجان‌گرایی ایران‌گرایانه هم است[2]. «هویت قومی آزربایجانی» مذکور به معنی انکار وجود ملت تورک در ایران، انکار یک ملت واحده بودن همه‌ی تورک‌های اوغوزی غربی کائن در ایران، نفی وطن تورک بودن مجموعه‌ی مناطق تورک‌نشین در شمال غرب ایران - تورک‌ایلی، نفی تاریخ و دولت‌مداری و میراث تمدنی تورک، انکار ملی بودن زبان تورکی، و شدیدا ضد اتحاد اسلام - ضد عوثمان‌لی - ضد تورکیه‌ای بوده، مصداق بارز خیانت به ملت تورک و وطن‌فروشی است. تقی‌زاده هم از موضع آزربایجان‌گرایی پان‌ایرانیستی و با صفت نماینده‌ی مردم تبریز، برجسته‌ترین سیاست‌مدار و نخستین دولت‌مرد تورک در تاریخ ایران است که در صحن مجلس شورای ملی به طور رسمی خواهان ترویج زبان فارسی در میان تورک‌ها به مثابه‌ی زبان ملی، تغییر اجباری زبانشان به فارسی و نسل‌کشی زبانی آن‌ها شده است.


٤-تقی‌زاده در طول حیات سیاسی خود در دوره‌ی مشروطیت و رهبری انجمن آزربایجان تهران و فرقه‌ی دموکرات ایران و کومیته‌ی دهشت و نماینده‌گی مردم تبریز در مجلس شورا....، به هنگام فعالیت‌های افراطی‌گرایانه و خشونت‌طلبانه و تروریستی‌اش؛ تبلیغ و نشر افکار نژادپرستانه‌، باستان‌گرایانه و پان‌ایرانیستی در خطبه‌ها و مقالات و کتاب‌ها و نشریاتش؛ فعالیت‌های ضد اتحاد اسلام و ضد عوثمان‌لی و ضد تورک خود در سال‌های جنگ جهانی اول و بعد از آن، همیشه هم‌سو با و در خدمت سیاست‌های منطقه‌ای ضد تورک و ضد عوثمان‌لی بریتانیا، بلکه به عنوان عامل و مامور و اجیر (دقیقا به معنی حقوق‌بگیر) آن دولت عمل کرده است. وی در نهضت مشروطه از مهره‌های اصلی انگلیس و متهم به جاسوسی برای بریتانیا بود. بنا به محمود محمود تبریزی، صاحب‌نظر در سیاست‌های انگلیس در ایران «تقی‌زاده در میان مشروطه‌خواهان حقیقی، هیچ‌گاه حنایش رنگی نداشت و او را از عمال سیاست انگلیس می‌شناختند»[3].

٥-تقی‌زاده یک فراماسون‌ با سابقه و برجسته و معتقد و فعال، از مریدان فکری میرزا ملکوم‌خان و از صمیمی‌ترین دوستان ادوارد براون، هر دو از شخصیت‌های فراماسونر بود. این امر در شکل‌گیری مواضع ضد تورک، ضد قاجاری، ضد عوثمان‌لی و ضد اتحاد اسلامی وی تاثیر تعیین کننده داشت. در آن برهه، فاراماسون‌ها در ایران، مجری سیاست‌های امپریالیستی دولت بریتانیا و دارای موضع به شدت ضد تورک، ضد قاجاری، ضد عوثمان‌لی، ضد اتحاد اسلام، بنابراین نیرویی ارتجاعی بودند. تقی‌زاده در هدایت بسیاری دیگر از دولت‌مردان و محققین ایرانی به سوی پان‌ایرانیسم و عضویت در تشکیلات فراماسونی هم نقش داشت. یکی از این اشخاص، عباس بقال‌زاده‌ی خویی است که به توصیه‌ی تقی‌زاده نام خانواده‌گی خود را به زریاب تغییر داد، وارد عرصه‌ی فارسی‌ستایی شد و برای برخوردار شدن از حمایت لجنه‌ای مقتدر توسط تقی‌زاده به عضویت لوژ فراماسونی در آمد[4].

٦- در سال‌های جنگ جهانی اول، از یک سو نیروهای داخلی و خارجی ضد تورک (آنگلوفیل‌ها، ماسون‌ها، باستان‌گرایان آریاکار، رهبران پارسی هندوستانی - زرتشتی ایرانی، ازلی‌ها، ناسیونالیست‌های افراطی ارمنی داشناک، مانقورت‌های تورک اعم از تورک‌های چپ ایرانی و آزربایجان‌گرایان ایران‌گرا و آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست و ...) بر علیه دولت تورک قاجار و به منظور پایان دادن به حاکمیت یک هزار ساله‌ی تورک بر ایران متحد شده بودند. از سوی دیگر اوردوهای روسیه و انگلستان و متحدان ارمنی و آسوری آن‌ها به منظور ایجاد دولت‌هایی مسیحی در شمال غرب ایران و جنوب قفقاز و شرق و جنوب آناتولی عملا و راسا به قتل عام و نسل‌کشی و امحاء فیزیکی اهالی تورک و اشغال و الحاق آن مناطق آغاز کرده بودند.

در جبهه‌ی مقابل، امپراتوری عوثمان‌لی و اوردوی اسلام و گنج عوثمانلی‌لار و ژؤن تورک‌ها و اتحاد و ترقی قرار داشت که به یاری توده‌ی تورک بی دفاع و مظلوم ساکن در شمال غرب ایران و قفقاز شتافته بود و آن‌ها را به ترک برادرکشی و پایان دادن به کش‌مکش شیعه و سنی، و تقویت شعور ملی تورک تشویق و با دادن هزاران شهید برای تاسیس حاکمیت‌های تورک برای ایشان (حاکمیت اتحاد به رهبری جمشیدخان سوباتای‌لی افشار اورومی مجدالسلطنه، مساوات به رهبری رسول‌زاده و دیگران) جان‌فشانی می‌کرد.

در چنین شرایطی، برای توده‌ی تورک ساکن در ایران، امپراتوری عوثمان‌لی و اوردوی اسلام و گنج عوثمانلی‌لار و ژؤن تورک‌ها و اتحاد و ترقی، ممثل و سمبول و رمز و کیمیای ملت‌شونده‌گی تورک، هویت ملی تورک، زبان ملی تورکی، دولت‌شونده‌گی تورک، مبارزه با متجاوزین روس و انگلیس و فارس و ارمنی و آسوری و .... و صیانت از ملت تورک و وطن تورک بود[5].

در این بستر، هر شخصیت و جریان و تشکیلات تورک که در آن دوره هم‌سو و متحد و متفق با عوثمان‌لی و اوردوی اسلام و گنج عوثمانلی‌لار و ژؤن تورک‌ها و اتحاد و ترقی حرکت کرده، شخصیت و جریان و تشکیلات «ملی» است (جمشیدخان سوباتای‌لی افشار، علی خان معظم السلطنه، حاجی بیگ بلوری، ابوالفتوح علوی، تقی رفعت، کاظیم خان قوش‌چولو، صولت الدوله قشقایی در فارس، حسین خان بوجاق‌چی در کرمان، مساواتیان و دیگران در قفقاز، ...). بر عکس، هر شخصیت و جریان و تشکیلات سیاسی که در آن برهه در قفقاز و در ایران بر علیه عوثمان‌لی و اوردوی اسلام و گنج عوثمانلی‌لار و ژؤن تورک‌ها و اتحاد و ترقی موضع گرفته و یا با متخاصمین و متجاوزین اعم از روسیه و انگلستان و داشناک و جیلو و بولشویک و ... هم‌سوئی و هم‌کاری عملی نموده (تورک‌های چپ ایرانی، آزربایجان‌گرایان ایران‌گرا، آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست؛ فرقه‌های عدالت، همت، فرقه‌ی دموکرات ایران و فرقه‌ی دموکرات آزربایجان؛ تقی‌زاده، ایرانشهر، کسروی، خیابانی، نوبری، بادامچی، سلیمان میرزا اسکندری، ارانی، جوادزاده - پیشه‌وری،.....) «ضد ملی»، و در اکثر موارد «خائن به ملت تورک» است. زیرا بر علیه ملت‌شونده‌گی تورک، هویت ملی تورک، زبان ملی تورک، دولت‌شونده‌گی تورک و یگانه‌گی و هویت ملی ملت تورک و یک‌پارچه‌گی وطن تورک - تورک‌ایلی عمل کرده است. و این‌ها مصادیق خیانت هستند، نه اشتباه سیاسی. (اساسا موضع دشمنی با اتحاد اسلام و عوثمان‌لی و بعدها تورکیه، در آن زمان مولفه‌ای اساسی از پان‌ایرانیسم و آزربایجان‌گرایی پان‌ایرانیستی بود).

٧- تقی‌زاده که در جوانی طلبه‌ی دروس دینی و در لباس روحانیت بود اما بعدا از آن کسوت خارج شد، از سوی بسیاری به صورت شخصی «فاسد و متلون و دورو، به رنگ‌های گوناگون درآمده، یک دروغ‌گوی پاتولوژیک، وارونه‌باز، ریاکار، پول‌پرست، فریب‌کار، نیرنگ‌باز، ناباور به هر گونه اصل اخلاقی، ملی و شرافت انسانی» توصیف شده است. بنا به محمود محمود تبریزی «این مرد کسی است که دین را از او گرفتند و هیچ مبنای اخلاقی را جانشین آن نکردند». در فرهنگ سیاسی ایرانی در باره‌ی تقی‌زاده - به سبب عامل انگلستان بودن وی و امضاء قرارداد ١٩٣٣ و ... - گفته شده است: «مادر دهر چنین خائنی نزاد».

در فرهنگ سیاسی تورک هم، تقی‌زاده به سبب موارد ذکر شده در بندهای پیشین (نقش تعیین کننده در منحرف نمودن جنبش مشروطیت و تبدیل آن به یک حرکت براندازانه‌ی ضد تورک و ضد قاجاری؛ آفرینش هویت قومی آزربایجانی؛ به هم‌راه حیدرخان عموغلو داشتن نقش اساسی در فاجعه‌ی پارک اتابک که به خلع سلاح و کشتار مجاهدین تورک تبریزی و زخمی و سپس کشته شدن ستارخان انجامید؛ پیروی از سیاست‌های انگلستان و دشمنی با اتحاد اسلام، عوثمان‌لی، اوردوی اسلام؛ نقش در آفرینش پان‌ایرانیسم و سیاست دولتی نسل‌کشی زبانی تورکی در دوره‌ی رضاشاه، به عنوان یک دیپلومات و دولت‌مرد دوره‌ی محمدرضا شاه اشتراک ضمنی در کشتار دموکرات‌ها و مهاجرین و ... توسط ارتش و اهالی پس از فرار رهبران حکومت ملی آزربایجان، ...) به حق ملقب به «خائن اعظم» شده است.

پایان مقدمه


از کتاب «سیاست اروپا در ایران»

الف- از تقی‌زاده‌ به دکتر محمود افشار: (۲۱ اکتبر ۱۹۲۱ سند شماره‌ی ٢٤) 

در این نامه تقی‌زاده می‌گوید در باره‌ی افغانستان بدبین است، زیرا اهالی آن جا کلاً به حرکت ضد استعماری «اتحاد اسلام» تورک پیوسته و بر علیه روسیه و انگلستان و فرانسه در کنار امپراتوری عوثمان‌لی موضع گرفته‌اند. وی اضافه می‌کند اهالی افغانستان از نژاد ایرانی هستند. اما رواج این‌گونه اندیشه‌های نژادی‌ که اوروپائیان آن‌ها را مطرح می‌کنند شانس انتشار و مقبولیت در افغانستان را ندارد، زیرا نواحی شمالی آن تورک‌زبان هستند:

«من هنوز به قول فرنگی‌مآب‌ها در باره‌ی این مملکت [افغانستان] «بدبین» هستم و گمان می‌کنم اهالی آن‌ها به کلی پیروی خیالات تورک‌های عوثمان‌لی هستند. و اگر اندکی استشمام خلاف از شخصی بکنند غدر را در باره‌ی او نیز جایز می‌شمارند. و خیلی طول دارد تا عقاید علمای معرفت ‌الاقوام اوروپا که آن‌ها از نژاد ایرانی (به معنی اعم) هستند در میان آن‌ها انتشار یابد. خصوصاً که قسمتی از آن مملکت نیز که مجاور روسیه‌ است و کم و بیش حرکتی در آن هست تورکی‌زبان هستند. مانند بلخ و بدخشان و مزارشریف و قندوز و غیره‌.. ..»

ب- از تقی‌زاده‌ به دکتر محمود افشار(١١-١١-١٩٢١. سند شماره‌ی ٢٥):

تقی‌زاده در این مکتوب محمود افشار را به نوشتن و یا ترجمه‌ی مقالاتش به فارسی تشویق می‌کند. زیرا به گمان او لازم است اینگونه نوشته‌ها بر علیه همسایه‌ی ایران یعنی امپراتوری عوثمان‌لی به مردم تهران رسانده شود تا از فساد مفسدین اتحاد  اسلام (یعنی پایان دادن به دشمنی شیعه و سنی و در عوض بسیج ملل مسلمان بر علیه استعمارگران روسی و انگلیسی و فرانسوی) جلوگیری شود: 

«مقاله‌ی شما را در روزنامه‌ی شرق نزدیک خواندم، خیلی خوب بود اگر این مقاله‌ در جراید فارسی ترجمه ‌می‌شد، یعنی در تهران تا مردم این خیالات را بشنوند و بدانند جمعی هم هستند که این طور خیال می‌کنند و عقایدشان در خصوص همسایه‌های ما به این ترتیب است. گمان می‌کنم بی فایده ‌نیست و اقلا یک اقدامی است برای جلوگیری از فساد مفسدین اتحاد اسلام».

ج- از تقی‌زاده‌ به دکتر محمود افشار(٢-٢-١٩٢٢) سند ٢٨:

در این مکتوب، تقی‌زاده که از رشد شعور ملی تورک در میان تورکان ساکن در آزربایجان و تبریز به سبب حرکت اتحاد اسلام و دیگر حرکت‌های سیاسی در عوثمان‌لی، هم‌چنین استقلال‌طلبی کوردها و اعراب خشم‌گین شده است، فحاشی کرده، استانبولیان را شیطان، عوثمان‌لی‌ها را فسادکار و جاهل و موغولی، تورکان قفقاز را مارگیر و باکویی‌ها را مشهدی آلله‌وئردی و بی سواد می‌خواند[6]، سپس بعد از تکرار مهملاتی نظیر ایرانی‌نژاد بودن کوردها می‌گوید بالاترین مقصد ملی ما باید وحدت ملی (یعنی فارس‌سازی تورک‌ها و کوردها و اعراب ساکن در ایران) و تمدن ایران (یعنی باستان‌گرایی و زرتشتی-پارسی‌گری) و نشر تعلیم عمومی (یعنی ریشه‌کن کردن زبان تورکی و ... که پس از آن در صحن مجلس شورا هم آن را بر زبان آورد) باشد:

«وحدت ملی و تمدن ایران اسّ اساسی و بالاترین مقاصد ملی ما باید باشد. لاکن امروزه مانع وصول به هر مقصدی چیست؟ آیا غیر از جهل عمومی است؟. فقط عدم انتشار تعلیم عمومی و جهل اکثریت ملت است که افسون هر مارگیر قفقازی و هر شیطان اسلامبولی در آزربایجان می‌گیرد. اکراد ایران با آن که از نژاد ایرانی هستند فریفته‌ی دعات استقلال کوردستان، سیاست‌مداران عراق عرب و حکام اوروپایی آن قطعه ‌یا مجذوب تلقینات اتحاد اسلام بازی عوثمان‌لی‌های موغولی می‌شوند. به تجربه‌ی عمر من که این طور نتیجه‌ حاصل شده‌ که فقط عوام بازاری است که متاع هر شیاد ترهات‌گوی را باعث رواج است. یک مشهدی الله‌وئردی باکویی بی سواد می‌آید به تبریز و مشتی حرف آسمان ریسمان قالب زده ‌در چند روزی چند هزار نفر دور خود جمع می‌کند، ولی در مملکت با علم این فقره‌ غیر ممکن است... وحدت ملی اعزّ مقاصد روح من است و از بیست سال به این طرف با زبان و قلم در آن راه‌ به قدر مقدور کوشیده‌ام. جلوگیری از افساد عوثمان‌لی‌های جاهل عمده‌ترین مطمح نظر سیاسیون ما باید باشد. ولی باید با کمال پخته‌گی و استادی و به قول فرنگی‌ها با (تاکت) باید کار کرد، نه‌ خامی. ولی صدی نود و نه ‌قدرت و پشت‌کار و کوشش خود را باید پس از امنیت در مملکت صرف نشر تعلیم عمومی بکنیم».

نمونه‌هایی دیگر از دروغ‌پردازی و تحریف و وارونه‌نمایی‌های تقی‌زاده در باره‌ی هویت‌گرایی تورکی و ناسیونالیسم تورک

در آثار دیگر هم مواردی از تورک‌ستیزی و نژادپرستی آریاکارانه‌ی تقی‌زاده ثبت شده است. از جمله:

الف- مقالات حسن تقی‌زاده، به کوشش حسین پرویز، تهران، چاپ‌خانه‌ی علمی، آزردگان، شرکت محدود، از انتشارات کتاب‌خانه‌ی طهران، ١٣٢٢، صص ٦٣-٦٢

تقی‌زاده در بند زیر هویت‌گرایی تورکی و ناسیونالیسم تورک را به غلط به صورت یک ایدئولوژی نژادپرستانه و مساوی با دوکترین‌های فرهنگی - سیاسی متفاوت پان‌تورکیسم و پان‌تورانیسم، و ساخته و پرداخته‌ی یهودیان عرضه می‌کند. حال آن که ناسیونالیسم تورکی نه زائیده‌ی یهودیان بود و نه لزوما ایدئولوژی‌ای نژادپرستانه. بر خلاف تز ملت ایران و نژاد ایرانی و باستان‌گرایی آریاکارانه و زرتشتی‌بازی ... که تقی‌زاده آن‌ها را تبلیغ می‌نمود، و محصول بریتانیا و دیگر مراکز استعماری غربی و ضد تورک – ضد اسلام از جمله زعمای ازلی و زرتوشتی و ماسونی و .... و زائیده‌ی یک ایدئولوژی خالصا نژادپرستانه‌ی آریایی بودند.

«اشخاصی که از عقیده‌ی عجیب پان‌تورکیسم و یا پان‌تورانیسم .... اطلاع دارند، شاید آگاه نباشند از این که این عقیده‌ی عجیب و مضحک لزوم احیای شاهنشاهی چنگیز و تبرئه‌ی موغول از هر گونه نقائص، و مبالغه در عدد و کمالات و مفاخر تاریخی قوم تورک به حد هذیان که مبنی بر انکار تمام روایات تاریخ و قلب حقایق مسلمه بود، بیش‌تر ناشی از یک کتاب قصه‌مانندی بود که یک یهودی فرانسوی [داوید لئون کاهون][7] آن را تالیف کرده و در اوائل انقلاب مشروطیت عوثمان‌لی به تورکی ترجمه شده است... عامه‌ی بدبخت عوثمان‌لی و خواص کم‌عمق و مفاخرجوی آن‌ها نیز با اعتماد این که آقای لئون کاهون از بزرگان علما و فلاسفه و محققین به نام اوروپا است، در هر موردی به حرف‌های او استناد و استدلال و مبالغات او را هضم کردند و بدین طریق عقیده به علو نژاد تورانی را که به شهادت همه‌ی اوروپایی‌ها و مخصوصا کاهون شهیر جزء مسلمات علمی شده بود و ضمنا با احساسات خودپسندی حضرات موافق می‌آمد، مانند امراض وبایی انتشار گرفت و به قفقازیه و تورکستان نیز سرایت کرد....»

ب-مرزبان بن رستم باوندی، طرز نگارش فارسی، شفق سرخ، ١٣٠٣ به نقل از ایرج افشار، مقالات تقی زاده، جلد ٥، انتشارات شکوفان، ٢٥٣٥، صص ١١-١٠

در این نوشته که تقی‌زاده آن را با نام مستعار مرزبان بن رستم باوندی منتشر کرده، وی عصبانی از توجه عوثمان‌لیان به وضعیت اسارت تورکان در ایران تحت حاکمیت فارس‌ها، با تکرار مهملاتی نژادپرستانه چون نژاد ایرانی و نژاد تورک و زبان ایرانی، به شیطان‌سازی از عوثمان‌لیان پرداخته و به دروغ می‌گوید عوثمان‌لی‌ها به زبان و نژاد ایرانی اعلان جنگ داده و نویسنده‌گان بزرگ عوثمان‌لی قطع نسل ایرانی را وظیفه‌ی نخست نژاد تورک می‌دانند، بنابراین می‌بایست بیش از پیش بر ترویج زبان فارسی در میان تورکان همت گماشت:

«... عوثمان‌لی‌ها به زبان و نژاد ایرانی اعلان جنگ چنگیزی کرده‌اند و نویسنده‌گان بزرگ آن‌ها متفق الکلمه قطع نسل ایرانی را اولین فریضه‌ی نژاد تورک می‌دانند، و ایرانیان تورکی‌زبان را اسیر برادران فارسی زبان خود قلم می‌دهند...»

ج- سید حسن تقی زاده، فقدان نقشه مستلزم فقدان بودجه یا فقدان بودجه ناشی از فقدان نقشه است؟ تقدیم، سال ١، شماره ١٠، ص ٣٢١.

در این نوشته تقی‌زاده به شیطان‌سازی از عوثمان‌لی و محررین و متفکرین تورک ادامه می‌دهد و به طور ضمنی رشد شعور ملی تورک در ایران و تورک‌ایلی را ناشی از افکار پان‌تورکیسم جهان‌گیرانه‌ی آن‌ها قلمداد می‌کند:

«رجعت سیاسی که در عوثمان‌لی نسبت به افکار پان‌تورکیسم جهان‌گیرانه مشهور می‌شود یک امر موقتی است و ابدا چیزی در عقایدی که در آن جا ریشه کرده تغییر نداده است. بلکه جانشینان طلعت و انور و جاوید با حفظ عقاید یوسف آقچوره و احمد آقااوغلو و ضیاء گؤک آلپ و امین بیگ ترتیب عاقلانه‌ای برای اجرای تدریجی و قطعی آن پیش گرفته‌اند که بیش‌تر از سابق مبتنی بر اساس علمی است و به قول خودمان نخورد ندارد»

برای مطالعه‌ی بیشتر:

تقی‌زاده آفریننده‌ی پدیده‌ی محمود افشار یزدی، پدر پان‌ایرانیسم

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/09/blog-post_5.html

سخن‌رانی تقی‌زاده در مجلس: همه چیز باید فارسی باشد

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/01/blog-post_27.html

انتقاد از سید حسن تقی‌زاده به سبب توصیه‌ی او به فارس‌سازی تورک‌ها در ایران

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/01/blog-post_26.html

شعار فارسی کردن ایران تقی‌زاده و اعتراض حاج محمدجعفر افشار کنگاوری به آن

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/01/blog-post_92.html

مقاله‌ای تورکی از تقی‌زاده: شرقه ‌خطاب

https://sozumuz1.blogspot.com/2023/12/blog-post_26.html

واکنش بریتانیا و روسیه به ظهور هویت ملی تورک در نیمه‌ی اول قرن بیستم: ایجاد هویت آلترناتیو قومی آزربایجانی و هویت ملی آزربایجانی

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/09/blog-post_24.html

روح دوکترین آزربایجان‌گرایی عَلَم کردن هویت آزربایجانی به جای هویت ملی تورک

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_85.html

مفهوم «ملت آزربایجان» در دوره‌ی مشروطیت، آنتی‌تز «ملت تورک» بود. امروز هم چنین است.

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/05/blog-post_19.html

در هویت ملی آزربایجانی، «انکار هویت ملی تورک» مندرج و مستتر است

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post.html

پان‌ایرانیسم و آزربایجان‌گرائی استالینیستی دو روی یک سکه‌ی ضد تورک‌اند

http://sozumuz1.blogspot.com/2016/09/blog-post_43.html

مخالفت مرام‌نامه‌ی فرقه‌ی اجتماعیون عامیون (برنامه‌ی جمعیت مجاهدان) دوره‌ی مشروطیت با حقوق زبانی و ملی ملت تورک

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/04/blog-post_18.html

مرام‌نامه‌ی فرقه‌ی اجتماعیون ایران (حزب دموکرات) در دوره‌ی مشروطیت و انکار مساله‌ی ملی و حقوق زبانی، و مخالفت با فدرالیسم در آن

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/02/blog-post_3.html

مرام‌نامه‌ی فرقه‌ی سوسیالیست ایران و نفی فدرالیسم ملی و حقوق زبانی ملل ساکن در ایران در آن

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/07/blog-post_21.html

مخالفت دولت مشروطه با تحصیل به زبان تورکی و ممنوع کردن آن در سال ١٩١٨

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/10/blog-post.html

رسول‌زاده: ناسیونالیسم ایرانی-فارسی خصلت همیشه‌گی حرکت مشروطیت؛ و ساقط کردن سلسله‌ی اشغال‌گر و بیگانه‌ی تورکمان قاجار هدف غایی آن بود.

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/09/blog-post_18.html

تبریز مرکز جنبش ملیت‌گرایی ایرانی بوده است

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/01/blog-post_12.html

مغلوبیتمان در انقلاب مشروطه‌ی ایران و خبطمان در انجمن آزربایجان

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/12/blog-post_19.html

از خیانت‌های آزربایجان‌گرایان مشروطه‌طلب و دموکرات‌های آزربایجان:  برآمدن رضاشاه

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/12/blog-post_12.html

اعلانیه‌ی میرزا رحیم تبریزی ١٩٠٧: اعتراضی مردمی به گفتمان ضد تورک جنبش مشروطیت ایران

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/09/blog-post_11.html

قانون تشکیل ایالات و ولایات مشروطه و تجزیه‌ی منطقه‌ی ملی تورک

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_24.html


[1] سیاست اروپا در ایران، نویسنده محمود افشار، مترجم سید ضیاالدین دهشیری، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۹۷۹م.، ۱۳۵۸

https://ketabnak.com/book/62318/سیاست-اروپا-در-ایران

[2] از دیگر شخصیت‌های دخیل در آفرینش آزربایجان‌گرایی ایران‌گرا و آزربایجان‌گرایی پان‌ایرانیستی (اکثریت مطلق این‌ها تبریزی و منسوب به جریان تاریخی مانقورتیسم – گؤزقامانیسم تبریزی – آزربایجانی هستند): محمدعلی تربیت تبریزی (مولف کتاب دانشمندان آزربایجان)، سید احمد کسروی تبریزی (تاریخ هیجده ساله‌ی آزربایجان، آذری یا زبان باستان آزربایجان)؛ تقی ارانی تبریزی (آزربایجان، یا یک مسئله‌ی حیاتی و مماتی در ایران)، عباس الحسینی تبریزی - رسام ارژنگی بعدی (آذربایگانی چطور ترک‌زبان شد؟)، طاهرزاده بهزاد تبریزی (قیام آزربایجان در انقلاب مشروطه‌ی ایران)، اسماعیل امیرخیزی تبریزی (قیام آزربایجان و ستارخان)، محمد علی صفوت (تاریخ فرهنگ آزربایجان)، سید جعفر جوادزاده خلخالی - پیشه‌وری بعدی و دیگر مولفین (نشریه‌ی آزربایجان جزء لاینفک ایران در باکو)؛ نیز بسیاری از رهبران و اعضای ایران‌گرا و پان‌ایرانیست انجمن آزربایجان تهران، انجمن ایالتی آزربایجان، فرقه‌ی دموکرات آزربایجان، جمعیت آزربایجانی‌ها در تهران و ... مانند زین العابدین کاظم‌زاده ایران‌شهر تبریزی، حسین کاظم‌زاده ایران‌شهر تبریزی، سید جلیل اردبیلی، رضا تربیت تبریزی، صادق رضازاده شفق تبریزی، ناصح ناطق تبریزی، ابوالقاسم فیوضات تبریزی، رضا افشار، محمود غنی‌زاده دیلمقانی، اسماعیل یکانی، محمدعلی بادام‌چی تبریزی، ... 

[3] تقی‌زاده‌ اجیر انگلستان: تقی‌زاده در راستای سیاست انگلستان و به عنوان رهبر انجمن پان‌ایرانیستی آزربایجان تهران و فرقه‌ی دموکرات ایران و کومیته‌ی دهشت و نماینده‌ی تبریز در مجلس شورا، با تندروی‌ها و اقدامات تروریستی و خشونت‌طلبانه‌ی خود امکان سازش و مدارا با محمدعلی شاه را غیر ممکن و بدین طریق موجبات اجرای قرارداد ١٩٠٧ را آماده کرد.

زمانی که انگلستان و روسیه در بمباران مجلس توافق نمودند، توسط عوامل آن‌ها از این تصمیم مطلع شد، روز بمباران تمارض کرد و در مجلس حاضر نشد. از مخفی‌گاه خود با «ماژور استوکس» وابسته‌ی نظامی سفارت انگلستان تماس گرفت و با تغییر «عمامه» به «شاپو» به اتفاق سید حسن، مدیر حبل المتین و مساوات و تربیت و چند نفر دیگر در معیت ماموران و با دوروشکه‌ی آن سفارت، به سفارت انگلستان پناهنده شد. معاضدالسلطنه رئیس قبلی انجمن پان‌ایرانیستی آزربایجان هم که به تنهایی به سفارت انگلستان گریخته بود در آن جا به او ملحق شد. در آن جا تقی‌زاده سفارت انگلیس را وکیل رسمی خود کرد که دارایی‌اش را از دولت قاجار درخواست کند. پس از پناهنده شدن این دسته به سفارت انگلیس، سفارت به دستور محمدعلی شاه محاصره شد. وی به مداخلات آشکار و بی رویه‌ی سفارت انگلستان در امور داخلی ایران و حمایت آنان از مخالفان معترض بود و تحویل پناهنده‌گان را از سفارت می‌خواست. نهایتا تقی‌زاده با چند تن از همراهانش تحت حفاظت مامورین سفارت انگلستان و در حالیکه در جلوی کالسکه‌ی آنان پرچم سفارت انگلستان در اهتزاز بود از تهران تبعید شد. در رشت با تشریفات بسیار مورد استقبال «رابینو» کونسول انگلستان قرار گرفت. پس از چند روز از طریق بندر انزلی (پهلوی) و باکو و تفلیس و وین به پاریس سفر کرد و سپس به لندن رفت.

از این پس تقی‌زاده بین استانبول، پاریس و لندن رفت و آمد می‌کرد و در هم‌کاری نزدیک با مستر ادوارد براون و مستر لنچ (بنیان‌گذاران و رئیس کومیته‌ی ایرانیان مقیم لندن) و حسین‌قلی نواب از سرسپرده‌گان دولت انگلستان بر علیه محمدعلی شاه فعالیت می‌کرد. در این هنگام مخارج او و دیگر ایرانیان «آنگلوفیل» از بودجه‌ی محرمانه‌ی وزارت خارجه‌ی انگلستان برحسب ظاهر به نام کومیته‌ی ایرانیان پرداخت می‌شد. تقی‌زاده نیز مانند دیگر آزربایجان‌گرای پان‌ایرانیست سید احمد کسروی تبریزی و توسط آن‌ دو مستر به عضویت انجمن آسیایی لندن درآمد. ...

نهایتا تقی‌زاده به سال ١٩٣٣ زمانی که وزیر دارایی بود، متن قراردادی را که شرکت نفت تنظیم کرده بود و نفت جنوب را به مدت شصت سال در انحصار انگلستان می‌گذاشت منتشر نکرد و در معرض افکار عمومی قرار نداد؛ تا کسی از مفاد آن مطلع نشود و مجلس به راحتی آن را تصویب کند. وی خود به عنوان وزیر دارائی و به همراه محمد علی فروغی نخست وزیر و رضا شاه قرارداد مذکور را امضاء نمود و آن را از تصویب مجلس شورای ملی گذراند.

https://www.mashreghnews.ir/news/263777/وقتی-پادشاه-ایران-به-ابتکار-یک-انگلیسی-قرار-داد-نفتی-را-آتش-می-زند

[4] به نقل از مظلومیت غیرالنهایه‌ی دانایان و برآمد ادنایان آذربایجانی: «آقای زریاب گفت: این فارسی‌ستائی با شیر بر رگان ما آذربایجانیان سیال شده و با جان برون شود. ‏حمدًلله که در شما هم این شیدائی را هویدا می‌بینم. شنیدم تازه به طهران مهاجرت کرده‌اید. از ‏همان جلسه‌ی نخست ........ ....... تا از دوستان شنیدم که دست‌پرورده‌ی سیمرغان تبریزید و دانستم که ‏خوب تربیت شده و بالیده و برآمده‌اید. شکراً شکرا که سلسله‌ی فضیلت اگر در همه‌ی ایران گسسته، ‏هنوز در تبریز بر دوام است و تبریز هم چنان کانون علمانیت را مشتعل نگه داشته است. آذربایجان ‏نیز یعنی همین. مگر آخرین آتش‌گاه بیدار ایران هم در آذربایجان نبود که وقتی در همه‌ی بلاد ‏خاموشی گرائید آذربایجانیان با روغن جانشان آن را برافروخته نگاه داشتند. (اما هم چنان لبخند ‏رندانه‌ی مائل به ریش‌خند بر صورتش استوار و پایدار بود) این اهتمام قلندرانه‌ی شما (اشاره به آلبوم نوار ‏نگه داشته در دستش) نشان هوش‌مندی شماست. من به فراست شما نبودم و مرحوم تقی‌زاده ‏هشیارم کرد. اینک من آمده‌ام که دین خود را  ـ که استاد بر گردن من نهاد ـ با انتقال به شما ادا ‏کنم: ‏در نخستین سالی که از خوی برای ادامه‌ی تحصیل به دانش‌سرای عالی طهران آمدم روزی مرحوم ‏آقای تقی‌زاده موضوعی معین فرمودند که حول آن در کلاس خطابه‌ ایراد کنیم. من گویا به بلاغتی ‏مقبول و فصاحتی مشمول نطق کردم که استاد را خوش آمد. بعد از کلاس مرا به اوتاقشان ‏فراخواندند و نامم را پرسیدند. گفتم عباس بقال‌زاده‌ی خوئی هستم. استاد تبسمی کردند و گفتند ‏نخستین تدبیر این که نام فامیلت را عوض کنی. گفتم چه امر می‌فرمائید؟ کتاب مثنوی مولوی طبع ‏کلکته روی میزشان بود و دستی بر جلدش کشیدند و گفتند «صلاح‌الدین زرکوب» ... بله ... به‌ به ... ‏مبارک است ... مثلاً بگذار زریاب. پس از چندی که سجل جدیدم را برای این که تبرک فرمایند به ‏پیش‌گاهشان بردم مرا نشاندند و فرمودند آقای زریاب این استعدادی که داری به‌ شرطی شکوفا ‏می‌شود و به مراتبی که اهلیتش را داری نائل می‌شوی که  از جانبی تحت‌الحمایه قرار گیری. اگر ‏پدرت و نیاکانت از وجوه اعیان می‌بود که از آن طریق، و الاّ باید از خاندانی اشراف زوجه‌ای اختیار ‏کنی و این انتساب سبب‌ساز تعالی‌ات گردد. و اگر این نیز تحصیل نشود باید به لجنه‌ای مقتدر ‏بپیوندی. آیا مائل هستی؟ ‏بعد ادامه دادند: مثلاً از همین‌جا مستقیم به دانشگاه تهران منتقل شوی و به سفارتی یا به کورسی ‏استادی گمارده شوی و یا مجله‌ای و انستیتوئی در اختیارت گذارده شود و از این دست معالی را ‏نصیبه‌ی بخت خود کنی. و الا پسرم بدان که فضیلت تنها کافی نیست. ‏ایشان با مشاهده‌ی موافقت و اشتیاقم کارتی از جیبشان دراوردند و پشتش نوشتند «لوژ ... » و یک ‏نشانی هم ذیلش ... و به من دادند و گفتند روز پنجشنبه ساعت ٤ در این محل حاضر باش و این ‏کارت را به فلان بده، من‌هم پیش‌تر مذاکره و اشارتی می‌کنم. اینك من همه‌ی مكتسبات اجتماعی خود را مدیون همان لطف و نوازش معظم‌له [تقی زاده]هستم». ‏

[5] در قرن نوزده وزش نسیم تجدد و مودرنیته و حریت از عوثمان‌لی و سپس قفقاز به قلمروی قاجاری، منجر به ایجاد دو جریان «مشروطیت‌طلبی» و «اتحاد اسلام» در میان نخبه‌گان تورک در ایران شد. در آغاز بسیاری از معتقدین به این دو جریان در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی و دینی در صف واحد حریت‌طلبی و اصلاحات‌خواهی و تجدد فعالیت و مبارزه می‌کردند. اما از منظر هویت ملی انتخابی مدیران و رهبران، این دو جریان در مدتی کوتاه به شدت از هم واگراییدند:

الف- جنبش مشروطیت با به دست گرفته شدن رهبری و مدیریت آن توسط بریتانیا، رهبران ماسون، پارسیان هندوستان، زعمای زرتشتی، رهبران داشناکسوتیون ارمنی و بنیادگرایان شیخی و تروریست‌های بابی - ازلی، عناصر باستان‌گرا و آریا‌کار و بختیاری و .... به یک حرکت فارس‌محور ضد تورک و ضد قاجاری، یک پروژه‌ی مهندسی قومی و ملت‌سازی استعماری و ایجاد هویت ملی مودرن «ملت ایران» (فارس) و سپس «دولت – ملت ایران» (فارس) تغییر ماهیت داد. امتدادهای جریان مشروطه‌گرا (فرقه‌ی اجتماعیون عامیون و فرقه‌ی دموکرات ایران و انجمن ایالتی آزربایجان و فرقه‌ی دموکرات آزربایجان و آزادی‌ستان و ...) که طبیعتاً قائل به هویت ملی تورک و وطن تورک در شمال غرب ایران - تورک‌ایلی، حق حاکمیت ملت تورک در قالب دولت ملی خود و ... نبود، بلکه به شدت بر علیه آن‌ها بود، توانست در میان نخبه‌گان مرکز و شرق آزربایجان به جریان اصلی تبدیل شود. این جریان در دوره‌ی مشروطیت با قبول هویت ملی ایرانی فارس‌محور و انکار هویت ملی تورک و قبول رسمیت انحصاری فارسی، در سال‌های جنگ جهانی اول با اتخاذ موضع ضد اتحاد اسلام و ضد اوردوی اسلام و ضد عوثمان‌لی در هم‌سویی با روسیه و انگلستان و فارسستان و ارمنستان، و در وقایع خلع سلطنت قاجار با حمایت از پایان دادن به حاکمیت تورک در ایران به موضع ضد تورک کشیده شد و مرتکب خیانت گردید.

ب-در نیمه‌ی دوم قرن نوزده تظاهر دوم مودرنیته در میان نخبه‌گان تورک، «تجددخواهی» (جدیدی‌لیک) و «مشروطه‌طلبی معتدل» و «نواندیشی اسلامی تورک» (اسلام تورک) و «اتحاد اسلام» متاثر از عوثمان‌لی بود (این دور از اتحاد اسلام در عوثمان‌لی به لحاظ تاریخی ادامه‌ی تشبث «اتحاد اسلام نادرشاه افشار» است) که زمینه‌ی رها شدن نخبه‌گان و توده‌ی تورک ساکن در ایران و تورک‌ایلی از شیعه‌زده‌گی، اسلام فارسی و تاجیک‌وشی را فراهم آورد. این جریان در آغاز قرن بیستم در قفقاز و ایران به عوثمان‌لی‌گرایی و قبول خلیفه‌گی سلاطین عوثمان‌لی برای کل مسلمانان شامل شیعیان از سوی نخبه‌گان تورک (شهزاده شیخ الرئیس قاجار، ابوطالب زنجانی، اسدالله ممقانی، علی هئیت، ...) تکامل پیدا نمود. روی‌آوری به و بازیابی عوثمان‌لی - مرکز تورکیت -، به نوبه‌ی خود باعث گذر سریع از مراحل «اتحاد و ترقی»، « فرقه‌ی مساوات»، «گنج عوثمان‌لی‌لار - ژؤن تورک»، «تورک اوجاق‌لاری» (معلم فیضی، جمشیدخان افشار اورومی، حاجی بیگ بلوری، ابوالفتوح عُلوی، علی خان معظم السلطنه، ....) و نهایتا در اواخر جنگ جهانی اول تشکیل «نیروها و دسته‌جات مسلح تورک بومی و محلی» بر علیه روسیه و جیلوهای آسوری و قاچاق‌های ارمنی و اشقیای کورد شد. در این دوره توده‌های مردم تورک به هم‌راه بسیاری از نخبه‌گان، روشن‌فکران، روحانیان، نظامیان، مقامات و طوائف تورک علاوه بر آزربایجان، در همدان، کنگاور، اسدآباد، بیجار، ساوه، منجیل، قزوین، تارم، آستارا، خلخال، سراب، اهر، آوج، ساوج‌بلاغ، آوه، سلطانیه، دولت‌آباد، سلطان‌آباد، زنجان، گروس، یاسوکن، قروه، خمسه، همچنین در سقز، سنندج، کرمانشاه، رشت، ... حتی در تهران و تبریز و اردبیل، که سنتا قلعه‌ی ایران‌گرائی و شیعی‌گری بودند، به حرکت اتحاد - جنبش تورک‌گرائی و طرف‌داری علنی و مسلحانه از امپراتوری عوثمان‌لی پیوسته بودند. این همه زمینه‌ساز تشکل هویت ملی مودرن تورک و جریان توده‌ای و نخبه‌گانی تورک‌گرائی مودرن ویا «جنبش ملی دموکراتیک تورک» در ایران گشت.

[6] علی رغم این تحقیرها و ناسزاها به تورکان عوثمان‌لی، تقی‌زاده در نامه‌ی دیگری به ناچار قوت معنوی و اخلاقی و استقامت روح ملی تورک‌های عوثمان‌لی و صاحب‌منصبان باشرف و مستقیم و متین الاخلاق و راست‌گوی آن‌ها را ستوده، و این بار تمام ایرانیان را به صورت سست عنصر و مذبذب و متملق و دروغ‌گو و بی کاراکتر و کارشکن و دسیسه‌چین و ... معرفی می‌کند (که حقیقتا در مورد خود او تثبیت‌هایی فوق العاده صحیح و دقیق هستند): «اغلب و بلکه نزدیک به تمام ایرانیان سست عنصر و مذبذب و مداهن و متملق و با تعارف و موافق مقام حرف زن و دروغ‌گو و اهل تقیه و مدارا و به اصطلاح خودشان اهل پولیتیک هستند و هر روز به حسب مقام دارای یک عقیده که در حکم آن روز غلبه دارد می باشند و به یک کلمه کاراکتر ندارند و دایم مشغول دسایس و اسباب چینی و کارشکنی و انتریگ‌اند ... و قوت معنوی و اخلاقی و استقامت روح ملی تورک‌های عوثمان‌لی هم نیست مگر از نظام آن‌ها و قوشون که در واقع ورزش عمومی اجباری همه ی ملت است که از آن میان صاحب‌منصبان با شرف و مستقیم و متین الاخلاق و راست‌گو و با پیدا می‌شوند و مملکت را نجات می‌دهند....» از تقی‌زاده‌ به دکتر محمود افشار (١٠-١-١٩٢٢. سند شماره‌ی ٢٧)

تقی‌زاده در نوشته‌های دیگرش هم فساد اخلاقی ایرانیان را تکرار کرده است: «اخلاق ملی ایرانیان به حدی فاسد شده که یا چنگیز باید ظهور کند تا مردم ایران را قتل عام سازد یا کوه دماوند آتش‌فشان کند و این مردم را نابود سازد». روزنامه کاوه، شماره ٧، ذی القعده ١٣٣٨ (ژوئیه ١٩٢٠)

[7] منظور داوید لئون کاهون (David Léon Cahun) سیاح، نویسنده و شرق‌شناس یهودی فرانسوی و دو اثر او، رومان «سانجاق آبی» (La Bannière bleue) ١٨٧٧ و کتاب تاریخی «مقدمه‌ی بر تاریخ آسیا: تورک‌ها و موغول‌ها، از ظهور تا ١٤٠٥» (Introduction à l'histoire de l'Asie: Turcs et Mongols des origines à 1405) است که الهام‌بخش ناسیونالیسم تورک در عوثمان‌لی ربع آخر قرن نوزده شدند.  

https://en.wikipedia.org/wiki/L%C3%A9on_Cahun

No comments:

Post a Comment