Wednesday, July 10, 2019

فرمان تاریخی فتح‌علی‌ شاه قاجار به تورکی جغتایی در انتصاب صدر اعظم- ١٨٠٦

فرمان تاریخی فتح‌علی‌ شاه قاجار به تورکی جغتایی در انتصاب صدر اعظم- ١٨٠٦

مئهران باهارلی

 

Fethelişah Kacar’ın Çağatay Türkçesinde yayınladığı başbakanı atama yarlığı-1806

Fethelişah Qajar’s Decree in Chagatai Turkish appointing the prime minister-1806

Méhran Baharlı

خلاصه:

در دسامبر سال ١٨٠٨، فتح‌علی شاه‌ قاجار، با صدور یک فرمان رسمی میرزه‌ محمد شفیع مازندرانی را به ‌مقام صدراعظمی (نخست وزیری) دولت قاجار منصوب کرد. این فرمان به‌ زبان تورکی – لهجه‌ی جغتایی نوشته ‌شده ‌است. زبان تورکی در طول تاریخ تورک سرزمین ایران، و در دوره‌ی قاجار همیشه ‌یک زبان رسمی دوفاکتو بود. این فرمان و اسناد مشابه‌ متعدد به‌ جغتایی باقی‌مانده ‌از دولت‌های تورک حاکم بر ایران ثابت می‌کنند که ‌لهجه‌ی جغتایی هم – به‌ موازات لهجه‌ی تورکمانی – در این دوره‌ دارای موقعیت زبان رسمی دوفاکتو بوده ‌است. علاوه ‌بر آن، صدور فرمان انتصاب نخست وزیر به ‌تورکی جغتایی از طرف فتح‌علی شاه ‌قاجار، نشان از علاقه‌ی خاص این خاقان تورک به ‌تورکی جغتایی به ‌عنوان یک زبان پرستیژ و مشترک دارد. این امر هم‌چنین ناشی از آن است که ‌او با نوشتن به‌ لهجه‌ی جغتایی، بر پیوندهای تباری قاجارها با تورکستان تاکید می‌کرد و این واقعیت را به ‌عنوان ابزاری برای تحکیم مشروعیت سیاسی حاکمیت بر دولت و کشور ایران به‌ کار می‌برد.

اؤزه‌ت:

آرالیق ١٨٠٨ده ‌فتح‌علی شاه، میرزه‌ محمد شفیع مازندرانی‌نی قاجار اه‌رکله‌تی‌نین (دولتی‌نین) باش‌باخانی اولاراق آتایان بیر بویروق – یارلیق (فرمان – قرارنامه)‌ یایینلادی. بو بویروق، تورک دیلی و چاغاتای لهجه‌سی‌یله ‌یازیلمیشدیر. تورک دیلی، قاجار دؤنه‌می ده ‌داخیل اولماق اوزه‌ره، ایرانین تورک اؤته‌یی (تاریخی) بویونجا هر زمان دوفاکتو توغرالی (رسمی) دیل قونومونا (ایستاتوسونا) یییه (صاحیب) اولموش‌دور. چاغاتای لهجه‌سی‌یله‌ یازیلان بو بویروق و ایرانی یؤنه‌ته‌ن تورک اه‌رکله‌ت‌له‌ری‌نده‌ن قالان به‌نزه‌ر باشقا بیر چوخ به‌لگه، تورکمان لهجه‌سی‌یله بیرگه، چاغاتای لهجه‌سی‌نین ده‌ بو دؤنه‌م‌ده توغرالی (دیل قونومونا یییه اولدوغونو قانیتلاماقدادیر. فتح‌علی شاه‌ قاجارین باش‌باخانی آتاما یارلیغی‌نی چاغاتای‌جا چیخارماسی، آیری‌جا بو تورک خاقانین چاغاتای‌جایا اؤزه‌ل بیر ایلگی‌سی اولدوغونو گؤسته‌رمه‌ک‌ده‌دیر. بو ایلگی‌نین نه‌ده‌ن‌له‌ری شو بیچیم‌ده (شکیلده) ‌آچیقلانابیله‌ر: چاغاتای‌جا تورک‌له‌ر اوچون اورتاق و پیرئستیژ بیر دیل ایدی. قاجارلار چاغاتای‌جا یازاراق تورکیستانلا اولان سوی باغ‌لاری‌نی وورقولاییردی‌لار، بونو دا اؤز یؤنه‌تیمله‌ری‌نه ‌سیاسی مشروعیت قازاندیرماق اوچون بیر آراج اولاراق ایشله‌دیردی‌له‌ر.

Özet

Aralık 1806'de Fetheli Şah, Mirze Mehemmed Şefi Mazenderani'yi Kacar erkletinin (devletinin) başbakanı olarak atayan bir buyruk – yarlık (ferman – kararname) yayınladı. Bu buyruk Türk dili ve Çağatay lehçesiyle yazılmıştır. Türk dili, Kacar dönemi de dahil olmak üzere İran'ın Türk öteyi (tarihi) boyunca her zaman de fakto (fiili) tuğralı (resmi) dil konumuna (statüsüne) yiye (sahip) olmuştur. Çağatay lehçesiyle yazılan bu yarlık ve İran'ı yöneten Türk erkletlerinden kalan benzer başka birçok belge, Türkman lehçesiyle birge Çağatay lehçesinin de bu dönemde tuğralı dil konumuna yiye olduğunu kanıtlamaktadır. Fetheli Şah Kacar'ın başbakanı atama yarlığını Çağatayca çıkarması, ayrıca bu Türk hakanın Çağataycaya özel bir ilgisi olduğunu göstermektedir. Bu ilginin nedenleri şu biçimde (şekilde) açıklanabilir: Çağatayca Türkler için ortak ve prestijli bir dildi, Kacarlar Çağatayca yazarak Türkistan'la olan soy bağlarını vurguluyorlardı, ve bunu da kendi yönetimlerine siyasi meşruiyet kazandırmak için bir araç olarak kullanıyorlardı.

Abstract

In December 1806, Fath Ali Shah issued a decree appointing Mirza Muhammad Shafi Mazandarani as the prime minister of the Qajar state. This edict was written in the Turkish language and Chagatai dialect. The Turkish language always held the status of the de facto official language throughout the Turkic history of Iran, including during the Qajar period. This edict, along with many similar documents remaining from the Turkish states ruling Iran, written in the Chagatai dialect prove that the Chagatai dialect, parallel to the Turkman dialect, also had the status of an official language during this period. Additionally, the fact that the decree regarding the appointment of Fath Ali Shah Qajar as the prime minister was issued in the Chagatai language shows that this Turkish king had a special interest in the Chagatai language. The reasons for this interest can be explained as follows: Chagatai was a common and prestigious language for the Turks, the Qajars emphasized their lineage ties with Turkestan by writing in Chagatai, and they used this as a tool to gain political legitimacy for their rule.

در این نوشته، یک فرمان-سند بی نظیر تاریخی از فتح‌علی شاه قاجار به تورکی جغتایی صادر شده در دسامبر سال ١٨٠٦ را تقدیم کرده‌ام[1]. این فرمان-سند فوق‌العاده مهم، اعلان انتصاب میرزا محمّد شفیع بندپئی مازندرانی (اعتمادالدوله، آصف‌الدوله) به مقام صدراعظمی از طرف شخص اول دولت تورک قاجاری است.

١- تورکی از زبان‌های «رسمی» دوفاکتوی دولت قاجاریه: این فرمان-سند تورکی که در باره‌ی یکی از مهم‌ترین امور دولتی و سیاسی داخلی دولت قاجاری، یعنی تعیین و نصب صدراعظم صادر شده، نشان می‌دهد که در دوره‌ی سلطنت فتح‌علی ‌شاه، زبان تورکی به عنوان یک زبان رسمی دوفاکتوی دولت قاجاریه به کار می‌رفت. کاربرد زبان تورکی به عنوان یک زبان رسمی دوفاکتو در دوره‌ی قاجاریه در تطابق با عرف و سنت دولت‌مداری دولت‌های تورک حاکم بر ایران است که همیشه سیاست چندزبانه‌گی را تعقیب می‌کردند و هیچ‌گاه دارای زبان رسمی دوژور نه‌بودند. رسمیت انحصاری زبان فارسی در حال حاضر، عدول از این سنت و عرف دولت‌مداری ریشه‌دار و نتیجتا گسستی تاریخی و بدعتی نامشروع است[2].

٢- تورکی، از زبان‌های‌ رسمی «مکتوب» دولت قاجاریه: در طول تاریخ و به عنوان قاعده‌ای عمومی، زبان تورکی اغلب (بعضا تنها) زبان رسمی «شفاهی» دربار-خاندان سلطنتی و اوردوی دولت‌های تورک حاکم بر ایران، و زبان فارسی اغلب یکی از زبان‌های رسمی «مکتوب» دیوان‌های ایشان بود. اما این فرمان-سند، نمونه‌ای از کاربرد رسمی «مکتوب» زبان تورکی در دوره‌ی سلطنت فتح‌علی‌ شاه قاجار بوده و بدین سبب دارای اهمیت دوچندان است. از دوره‌ی قاجاریه اسناد متعددی دال بر کاربرد زبان تورکی به صورت یک زبان رسمی مکتوب موجود است. مانند متن تورکی عهدنامه‌ی فینکن‌اشتاین منعقد شده بین دولت قاجار و فرانسه‌ی ناپلئون بوناپارت باز در دوره‌ی فتح‌علی ‌شاه[3]، گذرنامه‌ی قاجاری به زبان تورکی در دوره‌ی ناصرالدین شاه[4]، نامه‌ی تورکی صدراعظم محمّد شفیع بندپئی مازندرانی (اعتمادالدوله، آصف‌الدوله) به صدراعظم عوثمان‌لی[5]، ....

٣- رسمیت بودن تورکی «جغتایی»، تورکی عوثمان‌لی و زبان موغولی در دولت‌های تورک –موغول حاکم بر ایران: این فرمان-سند نشان می‌دهد که در دوره‌ی فتح‌علی شاه قاجار، تورکی جغتایی به عنوان زبان رسمی مکتوب در امور داخلی دولت قاجاری به کار می‌رفت. رسمیت تورکی جغتایی، سنتی جاافتاده در دولت‌های تورک حاکم بر ایران مخصوصا در پانصد سال اخیر است. به واقع، در یک هزار و دویست سال گذشته، علاوه بر تورکی تورکمانی (لهجه‌ی شرقی اوغوز غربی رایج در آزربایجان و دیگر نقاط ایران، غیر از زبان تورکمنی که اوغوز شرقی و رایج در تورکمن‌صحرا است می‌باشد)، در برهه‌هایی تورکی جغتایی، تورکی عوثمان‌لی (لهجه‌ی غربی اوغوز غربی) و زبان موغولی، حتی در مواردی تورکی اویغوری و تورکی تاتاری از سوی دولت‌های تورک –موغول حاکم بر ایران به عنوان زبان رسمی مکتوب به کار رفته‌اند[6]. از دوره‌ی قیزیل‌باشیه (صفویه)، به موازات تورکی تورکمانی (لهجه‌ی شرقی اوغوز غربی) و عوثمان‌لی (لهجه‌ی غربی اوغوز غربی)، فرامین و مکتوبات رسمی متعددی به تورکی جغتایی موجود است. مانند نامه‌ی سلطان حسین قیزیل‌باش (صفوی) به امپراتور روسیه به تورکی جغتایی[7]. تورکی جغتایی از زبان‌های رسمی دولت افشاری هم بود و نادر شاه شخصا به موازات تورکی تورکمانی و عوثمان‌لی، تورکی جغتایی را هم در امور لشکری و عرصه‌ی دپیلوماتیک به‌کار می‌برد. (نمونه‌ای از سخنان نادر شاه به تورکی جغتایی را در آینده‌ی نزدیک منتشر خواهم کرد). در ادامه‌ی سنت افشاری، تورکی جغتایی در دوره‌ی حاکمیت زندیه هم به عنوان زبان رسمی مکتوب به کار می‌رفت[8].

٤-فتح‌علی‌ شاه قاجار دارای شعور ملی تورک بود: این فرمان-سند تاریخی، شاهدی است دیگر بر شعور ملی فتح‌علی شاه قاجار (در این‌جا آگاهانه به جای «شعور قومی»، اصطلاح «شعور ملی» را به‌ کار برده‌ام، زیرا دولت قاجاری پدیده‌ای مربوط به دوران مودرنیته است). شعور ملی تورک فتح‌علی‌ شاه قاجار، در اقدامات آتی وی هم منعکس شده است (هر کدام از این اقدامات موضوع یک نوشته‌ی جداگانه‌ی من هستند و یا خواهند بود):

-علاقه و وقوف عمیق فتح‌علی‌ شاه قاجار بر تاریخ تورک (مشابه آغامحمد خان قاجار)، و تلاش وی برای نگارش و ثبت آن از سوی تاریخ‌نگاران، و عملاً نگارش «شمایل خاقان» در تاریخ تورک و قوجار.

-تلقی فتح‌علی ‌شاه قاجار از تاریخ تورک به عنوان تاریخ ملی خویش (مشابه آغامحمد خان و دیگر پادشاهان قاجاری)

-مباهات به اصلیت تورک-موغول قاجاریان. روایت شاهان قاجار از اصل و ریشه‌ی موغولی‌شان صحیح است: هسته‌ی اصلی ایل قاجار، طوائف موغول تورک شده‌ی سولدوز و جالاییر و اوزبیک و ... است که بعدها در آناتولی جنوبی-شمال سوریه، قفقاز جنوبی و تورک‌ایلی با طوائف اوغوزی در هم آمیخته‌اند. حتی ریشه‌ی نام‌های «قاجار» و قوانلو –«قووان‌لی» (آشاغی باش) و دوللو-«دووان‌لی» (یوخاری باش) هر سه موغولی است.

-پیروی از سنن - آیین دولت‌مداری و یا تؤره - یوسون - یاسا - توزوک تورک - موغول و استناد به فلسفه - جهان‌بینی آنان که برای تورکان و موغول‌ها حق حاکمیت جهانی قائل بود. جهان‌گیران تورک و موغول اعتقاد داشتند که آن‌ها را خدا برگزیده و بدان‌ها مأموریت داده است سراسر جهان ‌را مسخر سازند. استفاده از عنوان‌های «خاقان» و «ظل‌السلطان» از سوی شاهان قاجاری بدین سبب است که آن‌ها مشروعیت خود را از آن سنن - آیین دولت‌مداری و فلسفه - جهان‌بینی تورک - موغول کسب می‌کردند (موضوع یک مقاله‌ی دیگر من)،

-ارتقاء موقعیت زبان تورکی از طریق کاربرد آن به صورت یک زبان رسمی، مکتوب و رابط[9]

-تلاش برای ایجاد پل فرهنگی - زبانی بین شرق و غرب جهان تورکیک از طریق کاربرد تورکی شرقی (جغتایی) در این فرمان و تورکی غربی (عوثمان‌لی) در عهدنامه‌ی فینکن‌اشتاین، ....

٥- علل نگارش این فرمان به تورکی جغتایی: همان‌گونه که گفته شد، تورکی جغتایی یکی از زبان‌های رسمی دولت‌های تورک حاکم بر ایران در پانصد سال اخیر بود. از دلائل این امر:

-تورکی جغتایی بیشتر از آن زبان یک قوم خاص باشد، یک زبان فراقومی «مشترک» بود. قلم‌روی ایران امروزی و دولت‌های تورک حاکم بر آن هم، در زمره‌ی سرزمین‌های کاربرد این زبان مشترک قرار داشت.

-تورکی جغتایی یک زبان پرستیژ بود که حاکمان و نخبه‌گان تورک در هنرنمایی با آن با یک‌دیگر رقابت می‌کردند[10]

-تورکی جغتایی، بر خلاف تورکی تورکمانی و مانند تورکی عوثمان‌لی، یک زبان مکتوب جا افتاده‌تر و دارای ادبیات منثور و سیاسی عظیم‌تر و قابلیت‌های زبانی بسیار پیش‌رفته‌تر بود. 

-تورکی جغتایی ادامه‌ی تورکی شرقی در تورکستان بود. حاکمان و نخبه‌گان تورک و در این میان قاجارها با جغتایی‌نویسی به ریشه‌های تورکستانی خود تاکید می‌کردند

-آخرین موطن قاجارها و یا استرآباد در منطقه‌ی خوراسان قرار داشت که جزئی از حوزه‌ی فرهنگی و زبانی تورکی جغتایی بود

-تورکی جغتایی گنجیه‌ی لغات و اصطلاحات اصیل تورکی بود که در تورکی تورکمانی و عوثمان‌لی فراموش شده بودند؛ حاکمان و نخبه‌گان تورک با نوشتن و سرودن به تورکی جغتایی، به واقع تمایل خود را به نوعی تورکی سره بیان می‌کردند

....

٦-تورکی جغتایی گنجینه‌ی واژگان و اصطلاحات ناب تورکی: این فرمان که به لحاظ زبانی-ادبی در سطحی عالی (و احتمالا توسط میرزه محمد رضی تبریزی خوش‌نویس) تالیف شده، مانند دیگر متون جغتایی دارای واژه‌گان و اصطلاحات بی‌شمار ناب تورکی است که بسیاری از آن‌ها در تورکی ما یعنی تورکمانی و ایضا تورکی عوثمان‌لی-تورکیه فراموش شده‌اند: قۇرۇن، بۇیرۇق، تایشێ، یوْوۇش، آلتێن، دامقا، اۆلۆش، اۇچۇر، یارلێق، باخشێ، جێقا، اۇغان، اۇلۇ، تانرێ، قوْزقارماق، سالقێن، یاغێن، یانگ‌لێ، پۇپۇش، سێراماق، اییه، قێمێز، اه‌سریمه‌ک، دان، گۆزگۆ، دوْلۇن آی، قێوانماق، ساناق‌لێ، قاتلاو، دالقا، چئری، قێلاو، اۆلکه‌ر، جێلاو، جێدا، اؤچۆک، یاروق، اؤفکه، یارقێ، بایرێ، قاترانماق، قۇرۇلتای، دالاشماق، کؤپ، دؤنۆک، ته‌رکه‌ن، یاسال، تؤره، اؤیۆت، قانێق، اوْخشامان، قاتێ، بوْغنۇق، یایا، یالێن، یالێم، اێسێق، بۇرۇنکی، قاتلا، تۆرلۆک، اێشناتماق، اینجۆ، دوْناماق، دیره‌مه‌ک، بارجا، یاستانجاق، یاستانماق، ده‌ییرمه‌ک، اۇلۇس، اؤلکه، سێناماق، نْویان، بیتیک‌چی، باخشێ، باسقاق، سۆباشێ، قۇرچۇ، یۇرت‌چۇ، اێداچێ؛ سۆسۆن‌چۆ، یارقێجێ، یازقان، یارلێق، سانماق، ...

٧-میرزه محمد رضی تبریزی خوش‌نویس که متن فرمان به خط اوست، همان شخصی است که شاه‌زاده نادر میرزا قاجار تبریزی (١٨٨٦-١٨٢٧) در کتاب خود بنام «تاریخ و جوغرافی‌ی دارالسلطنه‌ی تبریز» ذکر می‌کند که وی در دوره‌ی کریم‌ خان زند (١٧٧٩-١٧٠٥)، منصب ریاست نهاد رسمی - دولتی‌ی «استیفاءِ خاصه» را داشت و مسئول تنظیم و نگارش رسایل، نامه‌ها، احکام و فرمان‌ها به زبان‌های «تورکی» و «جغتایی» و عربی بود[11]. وی که بعدها از مستوفیان و منشیان خاص و وزرای کبار دربار فتح‌علی ‌شاه قاجار گردید، مسلط بر تورکی تورکمانی و عوثمان‌لی و جغتایی بود و علاوه بر فارسی، به امر فتح‌علی‌ شاه گاهی به تورکی و عربی هم شعر می‌سرود. میرزه محمد رضی تبریزی خوش‌نویس هم‌چنین مترجم کتبی از تورکی به فارسی است. از جمله کتاب حوادث‌نامه (تاریخ فتوحات، روزنامه‌ی ناپلئون، تاریخ ناپلئون) در باره‌ی جنگ ناپلئون با اوتریش و روسیه (۱۸۰۵) که ناپلئون ترجمه‌ی تورکی آن را به عباس میرزا تقدیم کرد و میرزه رضی آن ترجمه‌ی تورکی را به فارسی برگرداند.

سوادِ فرمانِ صدارتِ میرزا شفیع صدراعظم (به تورکی)

انشاءِ میرزه رضی تبریزی خوش‌نویس

بسم الله الرحمن الرحیم

بودور که:

اول قوروندین کیم مدبّرِ اومورِ قرون و دهور بویروقی‌له دیوانِ «تُؤْتِی الْمُلْكَ مَن تَشَاء» تایشی‌سی قضا یووشی ایلان یازیلغان «إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» آلتون تمغاسین آدیمیزغه اۆلوش بیرمیش، و اول اوچوردین کیم مقدّر ارزاق و اجور یرلیغی‌له دفترخانه‌یِ «إِنَّ الأَرضَ لِلَّهِ یورِثُها مَن یشاءُ» بخشی‌سی قدَر قلمی ایلان بیتیلکان «فَاحْكُم بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» آل بیلکاسین چیقه‌میزغه تیل اورمیش، اوغان قدرتی قدَریمیز قویاشین قیزارتغاج گؤک گؤکینک گلشنیداکی قیزارغان گل اوتغانیب سارغارمیش، و الوغ تنگری مشیّتی شوکتیمیز یولدوزین چقارتغاج سبز آسمان چمنینداکی بیتکان چیچک‌لار پوزولیب قوزغارمیش؛

عدلیمیز یازیندا سالقین ایسماقدین یازی توفراغی یفراغ‌لار آچیب و انصافیمیز بلوتی احسان یاغینی یاغدورقاج خزان یاولاری جهان بهاریدین قاچیب، سلیمان ینگیلیغ اولولوغ اوزوگین سلطنت بارماقی توزلاییب، و ظلم دیوی یوز گیزلاماق ایچون غارلار قرانقوسین گوزلاییپ، بوغولقان جان قوش‌لاری سبا پوپوشی تک شوق ایلان تختیمیز اوزره سیراماقدا و سوساقان یورک ایگالاری ذوق ایلان بختیمیزینگ نشاء‌لی قمیزیندین اوسراماقدا، یتی آتا کونکل آرمانین ییر اوزره کوروب بیگانماکدا و تورت آنا تانگ گوزگوسیدا توغدوقی تولون آییغه باقیب گونانماگدا، قاپومیزدا یولدوز ساناغ‌لی یاساق‌لیغ چگین‌لاری چین تورکی تک قتلاولی و یاقالاردا دریا تالغاسیجه چریک‌لار قلیچ‌لاری قویاش کبی قیلاولی و آت‌لاری اولکار ایلان جیلاولی، جیدالاری‌نینک اؤچوکی یاغی یاغین‌دین یاروق و خنجرلارینینک اوجندین دشمن اوپکاسی یاروق، یتی اقلیم سلطان‌لاریندین ایلچی‌لار سورغو ایوانیدا تورغون و آلتی جهت حکمران‌لاریندین باشچی‌لار یارغو دیوانیدا بویون بوزغون‌در.

لاجرم شول بویوک نعمت‌لار ازاءسیدا و اولوغ کرامت‌لار حذاءسیدا شُکر اتگین بیلغه چالقای و سپاس بیلاگین شیمالقای، ذمّتِ همّتِ همایونیمیزغه لازم و نیّتِ سعادت نمونیمیز لوحیغه مرتسم ائتدوک کیم، تدبیرِ اومورِ مُلک ازمّه‌سین و تقدیرِ مصالحِ دولت اعنّه‌سین بیر بایری خدمت‌گذار و بیلیک‌لی اخلاص‌شعار ایلیکا بیراک کیم، ینیش یوقوش‌لاردا قاترانمیش و بیرک یومشاق‌لارغه قانلامیش، قورولتای‌لاردا چوپ چوپ ایش‌لار بیلیجی و تالاشماق‌دا کوپ کوپ روش‌لار قیلیجی اولا، «مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» فحواسنجه عفّویمیز بشارتین اشارت وقتیدا دونوک‌لارکا یتوره و «وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ» مقتضاسینجه اوامرِ علیّه باشقارماقندین توقتامیوب، تورکان تورکان بتوره، چیریک یاسال‌لارین یخشی توزه و ایسکی دوشمن‌لار توره‌سین یانگی فکر ایلان پوزه، اولکالار تاشغون‌لارینه اۆلگو بیره و ایل اولمیان‌لارکا اؤگو.ت، آنینک یورک بیرماقندین ایل‌لار یاغی‌لارکا قانیق و بولوک‌لار قارشوسیدا تاغ اوخشامان قاتیق حُسنِ تدبیرندین بوغنوق ستم هوای آچیلغای و قایناغان آرام بولاغ‌لاری آرتیلغای؛ یایاق‌لار آتلو و یالانک‌لار اؤرتولو و یالین‌لار سؤنمیش و سینقان کؤنکل‌لار سیوینمیش اوله‌لار.

و چون دولت‌لو، عزّت‌لو، سعادت‌لو، ارادت‌لو، مجدت‌لو، نجدت‌لو، کیاست‌لو، فراست‌لو، عقیدت‌لو بنده‌لیک جامه‌سین خامه ایگنه‌سی ایلان تیکان و چاکرلیک دانه‌سین یورک مزرعیدا ایکان ایسکی خدمت‌کار، ایسیق ساووق‌غه پایدار، ممتحن الحضره العلیا، موتمن السلطنه العظمی میرزا محمّد شفیع قدیمی که طیّ لسانیدین مشتری باشندا طیلسان و حُسنِ بیانیدین تیرِ دبیر بی زباندر، بورونقی زماندین قول‌لوقیمیزدا بیل بوکوپ و تیریک‌لیک‌دا بار یوقین یولیمیزدا تؤکوب، قاتلا قاتلا قاتیق ایش‌لارکا توشوب، و توروک توروک کیشی‌لار بیله قونوشوب ایدی، سحابِ عنایاتِ شاهانه تامجی‌لاریدین اقبالینک اولنگین گؤگارتکای و رافتیمیز اؤچوکی‌ندین آمالی‌نینک یورتین ایشناتکای، وزارت تونی ایلان اینجولیک بویین دونادوک و توشکون‌لیق‌دا مرحمت ایلی ایله بوکولموش بیلین تیرادوک کیم، دولتِ پابرجا بارجا رعیّت و یاساق‌لیغ آنینک اهتمامیندین فراغت یاستانجاقیغه یاستانالار و آنینک سؤزین مملکتیمیزینک کون توغاریندین کون باتاریکا دک سینانمیش سانالار. اولوس‌لارینک خیر دعاسندین ذات همایونیمیزغه اۆلوش‌لار تیگورکای و انعامیمیز عایده‌سیدین فایده‌لار گؤرکای.

سپهسالار و نویین‌لار و امیرلار و بیگ‌لربیکی‌لار و والی‌لار و قاضی‌لار و شریف‌لار و بیتیکچی‌لار و بخشی‌لار و خان‌لار و سلطان‌لار و یاساق‌لیغ‌لار و چیریک‌لار و باسقاق‌لار و سوباشی‌لار و خزانه‌چی‌لار و قورچی‌لار و یورتچی‌لار و ایداچی‌لار و سوسونچی‌لار و آختاجی‌لار و قوشچی‌لار و ایککوجی‌لار و مملکتیمیزیدا اولان رعیّت‌لار اونی بالانفراد و الاستقلال یارغوجی کلّ، وزیرِ دیوانِ اعلی بیله‌لار و سؤزین ایشیتماک اؤزلاریغه لازم قیله‌لار و دیوان یازغان‌لاری یرلیغِ بلیغینک مضمونینی شایبه‌ی تغییردین مصون سانالار.

تحریراً فی شهر شوّال المکرّم سنة ١٢٢١ [دسامبر ١٨٠٦]

فتح‌علی‌شاه بویروغو تورکمان لهجه‌سی و ایملاسی ایله

بسم الله الرحمن الرحیم

سوادِ فرمانِ صدارتِ میرزه شفیع صدراعظم به تورکی [تورکمانی]

انشاءِ میرزه رضی تبریزی خوش‌نویس

بودور که:

اوْل قۇروندان کیم مدبّرِ اومورِ قرون و دهور بۇیروغویلا دیوانِ «تُؤْتِی الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ» تایشی‌سی قضا یوْووشو ایله یازیلان «إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» آلتین دامغاسی‌نی آدیمیزا اۆلوش وئرمیش، و اوْل اۇچوردان کیم مقدّرِ ارزاق و اَجور یارلیغی‌یلا دفترخانه‌یِ «إِنَّ الأَرضَ لِلَّهِ یورِثُها مَن یشاءُ» باخشی‌سی قدَر قلمی ایله بیتیله‌ن «فَاحْكُم بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» آل به‌لگه‌سی‌نی جێغامیزا تئل وۇرموش، اۇغان قدرتی قدَریمیز گۆنه‌شی‌نی قێزارتقاج، گؤی گؤکون گلشنی‌نده‌کی قێزاران گل اۇتانیپ سارارمیش؛ و اۇلو تانری مشیّتی شوکتیمیز اۇلدوزونو چێخارتقاج، سبز آسمان چیمه‌نی‌نده‌کی بیته‌ن چیچه‌ک‌له‌ر پوْزولوپ قوْزارمیش؛

عدلیمیز یازی‌ندا سالقین اه‌سمه‌ک‌ده‌ن یازی توْپراغی یاپراق‌لار آچیپ و انصافیمیز بۇلوتو احسان یاغینی یاغدیرقاج خزان یاغی‌لاری جهان بهاری‌ندان قاچیپ، سلیمان یانگ‌لی اۇلولوق اۆزویونو سلطنت بارماغی دۆزله‌ییپ، و ظلم دیوی اۆز گیزله‌مه‌ک اۆچون غارلار قارانقوسونو گؤزله‌ییپ، بوْغولان جان قۇش‌لاری سبا بۇبوسو ته‌ک شوق ایله تختیمیز اۆزره سێراماق‌دا و سۇسایان اۆره‌ک اییه‌له‌ری ذوق ایله بختیمیزین نئشه‌لی قێمیزی‌ندان اه‌سریمه‌ک‌ده، یئدی آتا کؤنول آرمانی‌نی یئر اۆزره گؤروپ به‌یه‌نمه‌ک‌ده و دؤرت آنا تان گۆزگوسونده دوْغدوغو دوْلون آیا باخیپ قێوانماق‌دا، قاپیمیزدا اۇلدوز ساناق‌لی یاساق‌لی چییین‌له‌ری چین تۆرکو ته‌ک قاتلاولی و یاخالاردا دریا دالقاسی‌نجا چئریک‌له‌رین قێلیچ‌لاری گۆنه‌ش گیبی قێلاولی و آت‌لاری اۆلکه‌ر ایله جێلاولی، جێدالاری‌نین اؤچویو یاغی یاغین‌دان یاروق و خه‌نجه‌رله‌ری‌نین اۇجوندان دشمن اؤفکه‌سی یاریق، یئدی اقلیم سلطان‌لاری‌ندان ایلچی‌له‌ر سوْرقو ایوانی‌ندا دۇرقون و آلتی جهت حکم‌ران‌لاری‌ندان باش‌چی‌لار یارقی دیوانی‌ندا بوْینو پوْزقون‌دور.

لاجرم شوْل بؤیوک نعمت‌له‌ر ازاءسی‌ندا و اۇلو کرامت‌له‌ر حذاءسی‌ندا شُکر اه‌ته‌یی‌نی بئله چالیپ و سپاس بیله‌یی‌نی چێرمالاییپ، ذمّتِ همّتِ همایونوموزا لازم و نیّتِ سعادت نمونوموز لوحونا مرتسّم ائتدیک کیم، تدبیرِ اومورِ مُلک ازمّه‌سی‌نی و تقدیرِ مصالحِ دولت اعنّه‌سی‌نی بیر بایری خدمت‌گذار و بیلیک‌لی اخلاص‌شعار اه‌لی‌نه وئره‌ک کیم، اینیش یوْخوش‌لاردا قاترانمیش و به‌رک یۇموشاق‌لارا قات‌لامیش، قۇرولتای‌لاردا چؤپ چؤپ ایش‌له‌ر بیلی‌جی و دالاشماق‌دا کؤپ کؤپ روش‌له‌ر قێلی‌جی اوْلا، «مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» فحواسی‌نجا عفّویمیز بشارتی‌نی اشارت وقتی‌نده دؤنوک‌له‌ره یئتیره و «وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ» مقتضاسی‌نجا اوامرِ علیّه باشارماغی‌ندان توْختاماییپ، ته‌رکه‌ن ته‌رکه‌ن بیتیره، چئریک یاسال‌لاری‌نی یاخشی دۆزه و اه‌سکی دشمن‌له‌ر تؤره‌سی‌نی یئنی فکر ایله پوْزا، اؤلکه‌له‌رین داشقین‌لاری‌نا اۆلگو وئره و ایل اوْلمایان‌لارا اؤیوت، آنین اۆره‌ک وئرمه‌یی‌نده‌ن ایل‌له‌ر یاغی‌لارا قانیق، و بؤلوک‌له‌ر قارشی‌سی‌ندا داغ اوْخشامان قاتیق، حُسنِ تدبیری‌نده‌ن بوْغنوق ستم هوای آچیلا و قاینایان آرام بۇلاق‌لاری آرتیلا؛ یایاق‌لار آت‌لی و یالین‌لار اؤرتولو و یالیم‌لار سؤنموش و سێنان کؤنول‌له‌ر سئوینمیش اوْلا‌لار.

و چون دولت‌لی، عزّت‌لی، سعادت‌لی، ارادت‌لی، مجدت‌لی، نجدت‌لی، کیاست‌لی، فراست‌لی، عقیدت‌لی به‌نده‌لیک جامه‌سی‌نی خامه ایینه‌سی ایله تیکه‌ن و چاکیرلیک دانه‌سی‌نی اۆره‌ک مزرعی‌نده اه‌که‌ن اه‌سکی خدمت‌کار، اێسیق ساووق‌ا پایدار، ممتحن الحضره العلیا، موتمن السلطنه العظمی میرزه محمّد شفیع قدیمی که طیّ لسانی‌ندان مشتری باشی‌ندا طیلسان و حُسنِ بیانی‌ندان تیرِ دبیر بی زبان‌دیر، بۇرون‌کی زمان‌دان قۇل‌لوغوموزدا بئل بۆکوپ و دیری‌لیک‌ده وار یوْخونو یوْلوموزدا تؤکوپ، قات‌لا قات‌لا قاتیق ایش‌له‌ره دۆشوپ، و تۆروک تۆروک کیشی‌له‌ر بیله قوْنوشوپ ایدی، سحابِ عنایاتِ شاهانه دامجی‌لاری‌ندان اقبالین اؤله‌نگی‌نی گؤیه‌رته‌ره‌ک و رافتیمیز اؤچویونده‌ن آمالی‌نین یۇردونو اێشناتاراق، وزارت دوْنو ایله اینجولوق بوْیونو دوْنادیق و دۆشگون‌لوک‌ده مرحمت اه‌لی ایله بۆکولموش بئلی‌نی دیره‌دیک کیم، دولتِ پابرجا بارجا رعیّت و یاساق‌لی آنین اهتمامی‌ندان فراغت یاستانجاغی‌نا یاستانالار و آنین سؤزونو مملکتیمیزین گۆن‌دوْغاری‌ندان گۆن‌باتاری‌نا ده‌ک سێنانمیش سانالار؛ اۇلوس‌لارین خیر دعاسی‌ندان ذاتِ همایونوموزا اۆلوش‌له‌ر ده‌ییریپ و انعامیمیز عایده‌سی‌نده‌ن فایده‌له‌ر گؤره‌له‌ر.

سپه‌سالار و نوْیان‌لار و امیرله‌ر و به‌ی‌له‌ربه‌یی‌له‌ر و والی‌له‌ر و قاضی‌له‌ر و شریف‌له‌ر و بیتیک‌چی‌له‌ر و باخشی‌لار و خان‌لار و سلطان‌لار و یاساق‌لی‌لار و چئریک‌له‌ر و باسقاق‌لار و سۆباشی‌لار و خزانه‌چی‌له‌ر و قۇرچولار و یۇرت‌چو‌لار و اێداچی‌لار و سۆسون‌چو‌له‌ر و آختاچی‌لار و قۇش‌چو‌لار و اه‌کینچی‌له‌ر و مملکتیمیزده اولان رعیّت‌له‌ر اوْنو بالانفراد و الاستقلال یارقی‌چی‌یِ کلّ، وزیرِ دیوانِ اعلی بیله‌له‌ر و سؤزونو ائشیتمه‌یی اؤزله‌ری‌نه لازم قێلالار و دیوان یازقان‌لاری یارلیغِ بلیغین مضمونونو شایبه‌ی تغییرده‌ن مصون سانالار.

تحریراً فی شهر شوّال المکرّم سنة ١٢٢١

[Fethelişah buyruğu, Türkman lehcesi ve yazımıyla

Sedre’zem Mirze Şefi’in sedâret buyruğu

Mirze Rezi Tebrîzi yovuşuyla]


Bismillahirrehmanirrehim

Budur ki:

Ol qurundan kim müdebbir-i umûr-i qurûn ve duhûr buyruğuyla dîvân-ı “tûtiyelmülke men teşâu” tayşısı qeza yovuşu ile yazılan “inna ceelnâke xelifetün filerz” altın damqasını adımıza ülüş vérmiş, ve ol uçurdan kim müqedder-i erzaq ve ecûr yarlığıyla defterxâne-yi “innel erze lillah yûresiha men yeşau” baxşısı qeder qelemi ile bitilen “feehkem beynelnas bilheqq” al belgesini cığamıza tél vurmuş, Uğan qüdret-i qederimiz güneşini qızartqaç, göy gökün gülşenindeki qızaran gül utanıp sararmış, ve ulu Tanrı meşiyyeti şevketimiz ulduzunu çıxartqaç, sebz âsiman çimenindeki biten çiçekler pozulup qozarmış.

Edlimiz yazında salqın esmekden yazı toprağı yapraqlar açıp, ve insafımız bulutu ihsan yağdırqac xezan yağıları cahan baharından qaçıp, Süléyman yanglı ululuq üzüyünü barmağı düzelip, ve zülüm évi üz gizlemek üçün ğârlar qaranqusunu gözleyip, boğulan can quşları Sebâ bubusu tek şevk ile textimiz üzre sıramaqda ve susayan ürekler yiyeleri zevq ile bextimizin néşeli qımızından esrimekde, yédi ata könül armanını yér üzre görüp beyenmekde ve dört ana tan güzgüsünde doğduğu dolun aya baxıp qıvanmaqda, qapımızda ulduz sanaqlı yasaqlı çiyinleri Çin Türkü tek qatlavlı ve yaxalarda derya dalqasınca çériklerin qılıcları güneş gibi qılavlı ve atları ülker ile cılavlı, cıdalarının öçüyü yağı yağından yaruq ve xencerlerinin ucundan düşman öfkesi yarıq, yédi iqlim sultanlarından ilçiler sorqu éyvanında durqun ve altı cehet hökümranlarından başçılar yarqı divanında boynu pozqundur.

Lâcerem şol böyük né’metler izâsından ve ulu kerâmetler hizâsında şükür eteyini béle çalıp, ve sipas bileyini çırmalayıp, zimmet-i himmet-i humâyûnumuza lâzım ve niyyet-i saadet numûnumuza mürtesim étdik kim, tedbîr-i umûr-i mülk ezimmesini ve teqdîr-i mesâlih-i devlet einnesini bir bayrı xidmetgüzar ve bilikli ixlasşuar eline vérmek kim iniş yoxuşlarda qatranmış ve berk yumuşaqlara qatlanmış, qurultaylarda çöp çöp işler bilici ve dalaşmaqda köp köp revişler qılıcı ola, “ma min şefi illa men be’dehu idnehu” fehvâsınca efvimiz beşâretini işâret veqtinde dönüklere yétire ve “veyefelûne ma yumerune” muqtezâsınca evâmir-i illiye başarmağından toxtamayıp, terken terken bitire, çérik yasallarını yaxşı düze ve eski düşmanlar töresini yéni fikir ile poza, ölkelerin daşqınlarına ülgü vére ve il olmayanlara öyüt, anın ürek vérmeyinden iller yağılara qanıq, ve bölükler qarşısında dağ oxşaman qatıq, hüsn-i tedbîrinden boğnuq sitem havâyı açıla ve qanayan ârâm bulaqları artıla, yayaqlar atlı ve yalınlar örtülü ve yalımlar sönmüş ve sınan könüller sévinmiş olalar.

Ve çün devletli, izzetli, saadetli, irâdetli, mecdetli, necdetli, kiyâsetli, ferâsetli, eqîdetli bendelik câmesini xâme iynesi ile tiken ve çâkirlik dânesini ürek mezre’inde eken eski xidmetkar, ısıq savuqa pâyidar, mümtehin ül-hezret ül-ülya, mü’temin üs-seltenet ül-üzma Mirze Mehemmed Şefi-i Qedîmi ki téyy-i lisanından müşteri başında teylesan ve hüsn-i beyânından tîr-i debîr bîzebandır, burunki zamanda qulluğumuzda bél büküp ve dirilikde var yoxunu yolumuzda töküp, qatla qatla qatıq işlere düşüp, ve türük türük kişiler bile qonuşup idi, sahâb-ı inâyât-ı şâhâne damcılarından iqbâlın ölengini göyerterek ve ref’etimiz öçüyünden âmâlının yurdunu ışnataraq, vizâret donu ile incülük boyunu donadıq ve düşgünlükde merhemet eli ile bükülmüş bélini diredik kim, devlet-i pâberca barça re’iyyet ve yasaqlı anın ihtimâmından ferâğet yastancağına yastanalar ve anın sözünü memleketimizin gündoğarından günbatarına dek sınanmış sanalar, ulusların xéyir duasından zât-ı humâyûnumuza ülüşler deyirip, ve en’âmımız â’idesinden faydalar göreler.

Sipehsalar ve noyanlar ve emirler ve beylerbeyiler ve vâlîler ve qâzîler ve şerifler ve bitikçiler ve baxşılar ve xanlar ve sultanlar ve yasaqlılar ve çérikler ve basqaqlar ve sübaşılar ve xezneçiler ve qurçular ve yurtçular ve ıdaçılar ve süsünçüler ve axtaçılar ve quşçular ve ekinçiler ve memleketimizde olan re’iyyetler ünü bi-l-infirad ve-l-istiqlal yarqıçı-yı küll, vezîr-i dûvân-ı e’lâ bileler ve sözünü éşitmeyi özlerine lâzım qılalar ve dîvân yazqanları yarlığ-ı belîğin mezmûnunu şâibe-yi teğyîrden mesûn sanalar.

Tehrîren fi şehr-i şevval el-mükerrem, sene 1221 [december 1806]

قیسا سؤزلوک:

-غه، -که، -کا، -غا: -ه؛ (آدیمیزغه: آدیمیزاٰ، بیلغه: بئله، ایلکا: اله)

-دین: -ده‌ن؛ (اوجندین: اوجوندان)

-قای، غای، کای: دوروما گؤره -ا، -اجاق، -سین، -ار، -اراق، -یپ (آچقای: آچا، آچاجاق، آچسین، آچار، آچاراق، آچیپ،....)

-غان، -قان، -کان: دوروما گؤره -ان، -جی، -میش، -ماق، ... (یازغان: یازیجی، سوسقان: سوسان، بیتکان: بیته‌ن)

-غاج، -قاج: -ینجا، به محض، ... (یاقدورغاج: یاغدیرینجا)

-یغه، -یدین، -یدا، -یجه، ...: -ینه، -ینده‌ن، -یندا، -ینجا، ؛... (ایلیکا: اه‌لی‌نه، اوزلاری‌غه: اؤزله‌ری‌نه، بهاریدین: بهاری‌ندان، گوزگوسیدا: گوزگوسونده، تالغاسیجه: دالقاسی‌نجا، ..)

-قی:- کی (بورونقی: بورونکی)


حذاء (عربی): ازا؛ برابر

ازمَّة (عربی): زمام ؛ مهارها، افسارها

اجور (عربی): اَجر؛ اجرها، اجرت ها

ازاء (عربی): مقابل؛ برابر؛ روبه‌رو؛ جلو

اعنَّة (عربی): جمعِ عنان


آرمانArman : حسرت، آرزو

اوچورUçur  (اوچروUçru ): وقت، هنگام، سون وقت‌له‌ر، موخر زمان، اصابت سعد، برکت، فال خیر

اؤچوکÖçük : یاریم سؤنموش و خاموش شمع، آتش افسرده

اؤچوکی (اؤچوکوÖçükü ): شمع‌اش

اوسراماق (اه‌سریمه‌کEsrimek ): سرمستی

اوغانUğan : خدای قادر و توانا، خداوند، یزدان. از مصدر اوماق (توانستن)

اولکار (اولکه‌رÜlker ): پروین، ثریا

اولنگ (اؤله‌نگÖleng ): چمن، چاییر

اولوشÜlüş : حصه، سهم و بخش

اولوغ (اولوUlu ): بزرگ، کبیر، عظیم

ایداچی‌لارIdaçı : ناظر، اوردونون خرج وکیلی، باخیم سوروم‌لوسو، باشی بوش حیوان‌لارین محافظه مامورو

ایشناتکای (ایشیناتماقIşnatmaq ): روشن کردن

ایککوجی (اه‌کیجیEkici ): اه‌کینچی، زارع

ایگالاری (اییه‌له‌ریİyeleri ، یییه‌له‌ریYiyeleri ): صاحب

ایلان (ایله‌نİlen ): ایله، بیله، با، هم‌راه، توسط، ....

اینجولیک (اینجولوکİncülük ): بنده‌گی

بارجا (وارجاVarca ): هست و باشد

باسقاقBasqaq : داروغه، حاکم شهر

بایریBayrı : قدیمی

بخشی (باخشیBaxşı ): کاتب، میرزا

بورونقی (بورونقوBurunqu ): قدیم، ازل

بوزغوندرBozğundur : کج کرده

بوغنوقBoğnuq : گرفته

بیتیکجیBitikçi : کاتب، نویسنده، مسئول دیوان رسائل

پوپوشی (پوپوشوPupuşu ): بوبو، هوپ هوپ، ایبی‌بیک، پوپک، هدهد

تاشغون (داشقینDaşqın ): از حد تجاوز کرده

تالاشماق (دالاشماقDalaşmaq ): سعی کردن

تالغاسیجه (دالقاسینجاDalqasınca ): موج

تانگ (تانTan ): صبح

تایشیTayşı : نویسنده

تمغا: دامقاDamqa ، مهر، نشان، علامت، اثر، جقه

تورکان تورکان (ته‌رکه‌ن ته‌رکه‌نTürken terken ): زود

تؤرهTöre : رویه

توروک توروکTürük türük : تورلو تورلو، جور جور، نوع

توزلاییب (دوزله‌ییپDüzleyip ): به‌زه‌ک دوزه‌ک وئریپ، زینت داده

توشکونلی (دوشگون‌لوکDüşkünlük ): پیری

توقتامیوب (توختاماقToxtamaq ): آرام گرفتن، ثابت و ساکن شدن

تولون آییغه (دولون آیاDolun Ay ): ماه کامل

تونادوک- (دونادیقDonamaq ): آراستیم

تیرادوک (دیره‌دیکDiremek ): راست کردیم

تیریکلیکدا (دیریلیک‌دهDirilik ): زنده‌گی

تیکورکای (ده‌ییرهDeyire ): به‌رسد و به‌رساند

جیلاوCilav : جلو، دیزگین

چؤپ چؤپÇöp çöp : شایسته، دوغرو دوزگون

چیریک (چئریÇéri ): سپاه کومکی، قوشون یدکی

چیقه (چیقا، جیغاCığa ): جقه، توغ

دونوک (دؤنه‌کDönek ): روگردان‌ها، خائنین

سالقینSalqın : سه‌رین اه‌سه‌ن یئل، نسیم خنک

ساناغلی (ساناق‌لیSanaqlı ): شماره، به تعداد

سوباشیSübaşı : فرمانده‌ی سربازان، افسر، مسئول نظامی شهر، ...

سوسونچیلار (سوسونچوله‌رSüsünçüler ): آب‌دار، مسئول تدارک آب ارتش

سیراماقSıramaq : خواندن ترانه

شیمالقای (چیرمالایاÇırmalamaq ): آستین بالا زده

قاتراماقQatramaq : تعجیل و تسریع و شتاب ائتمه‌ک، سرعت‌له یورومه‌ک، قوشماق، بات بات، تئز تئز، چابوق چابوق چاپماق

قات‌لا قات‌لاQatla qatla : قات قات، به کرات، دفعه، مرّه، نوبت، کره، کز

قاتیق (قاتیQatı ): محکم، شدید، سخت، صلب

قانلانماقQatlanmaq : صبر و تحمل ائتمه‌ک

قانیقQanıq : دویقون، زیاد ایچمه‌ک

قتلاو-قاتلاوQatlav : قابیرقا زره، به‌گته‌ر (بگتر)

قرانقو (قارانقیQaranqı ): تاریکی

قمیز (قیمیزQımız ): شرابی که از شیر مادیان سازند

قورچی (قورچوQurçu ): غلام سواره، محافظ، سلاح‌دار  (قۇر: سلاح، تیر)

قورولتایQurultay : مجلس مشورت

قورونQurun : وقت، هنگام، زمان، دهر، ایام، عصر، دور، آوان، قرن...

قوزغارمیشQuzğarmış : پراکنده شده، حرکته گه‌لمه‌ک، جنبش‌له‌نمه‌ک، قیمیلدانماق، جوش و خروش، فساد، انقلاب، تلاطم اولماق، تموج، قاریشیق‌لیق، شاماتایا باش‌لاماق، جست و خیز، آشوب، شورش

قوشچی (قوش‌چوQuşçu ): مسئول شکار شاه

قویاش (گونه‌شGüneş ): خورشید، آفتاب، مهر، شمس

قیلاوQılav : تیز، که‌سکین، برّان، ایتی، جلوه و پرداز

کؤپ کؤپKöp köp : بسیار زیاد، بسیار، فراوان، متعدد

کوزلاییب: گؤزله‌مه‌کGözlemek ، منتظر بودن، چشم داشتن، آرزو داشتن، دیدن

گؤیGöy : آبی

گؤکGök : آسمان

گوزگوGüzgü : آیینه

گؤگارتکای (گؤیه‌رتهGöyertmek ): سبز کرده

گون باتارGün batar : مغرب

گون توغارGün doöar : مشرق

گونانماگ (قیوانماقQıvanmaq ): فخر کردن

نویین (نویانNoyan ): امیرزاده، فرمانده، شاه‌زاده، اشراف، سرلشکر، ..

یارغو (یارقیYarqı ): حکم

یارغوچی (یارقیچیYarqıçı ، یارقیچ): حکم کننده

یاروق (یاریقYarıq ): شکاف

یاروقYaruq : روشن

یازغانلار (یازقان‌لارYazqanlar ): نویسنده‌گان

یازیYazı : دشت بی سبزه

یاساقلیغ (یاساق‌لیYasaqlı ): سپاه، قوشون

یاسالYasal : صف و دسته

یاستانجاقYastancaq : پشتی، تکیه‌گاه، متکا، محل تکیه کردن و آسودن، (در این مکتوب: «فراغت یاستانجاغینا یاستانالار»؛ در نامه‌ی تورکی جغتايی سلطان حسين صفوی به امپراتور روسيه الکسيويچ پطر کبير: «دایم حضرت ذی اجلال رضاسیله سلطنت یاستانجاقیغه یاستانکانسیز»[12]).

یاستانماقYastanmaq : تکیه دادن به پشتی، لم دادن و آسودن. اصطلاح به متکای سلطنت متکی بودن در متون فارسی ترجمه‌ی سلطنت یاستانجقیغه یاستانغان در تورکی است. («و هدایا به حضور مبارک گذرانید. چون سلطان مصطفی پادشاه عثمانی در این سال به متّکای سلطنت متّکی آمده بود، جناب شیخ الاسلام خوی به تهنیت جلوش مامور ... »)

یاغی‌لارYağı : سرکش

یاغینYağın : باران

یاقا (یاخاYaxa ): کنار

یالانگ (یالینYalın ): برهنه

یالین (یالیمYalım ): آتش

یانگی (یئنیYéni ): تازه

یاولاری (یاغی‌لارYağı ): دشمن

یایاقلار (یایالارYaya ): پیاده

یخشی: یاخشیYaxşı ، یاخچی، زیبا، خوب، مرغوب، نیک

یرلیغ (یارلیقYarlıq ): حکم، فرمان

ینگیلیغ، ینکلیغ (یانگ‌لیق): یانگ‌لیYanqlı ، مثل، مانند، گیبی (یانگ: حال، رفتار)

ینیش (اینیشİniş ): نشیب

یورتچی (یورت‌چوYurtçu ): مسئولی که محل استقرار اوردوی در حال حرکت و اوردوگاه را تعیین می‌کند

یووش (یوووشYovuş ): قلم


[1] دو منبع فرمان-سند:

مجموعه‌ی اعتضاد السلطنه، کتاب‌خانه‌ی مجلس شورای اسلامی ایران، شماره‌ی ١٥-١٤٥٣، تهران

https://dlib.ical.ir/faces/search/bibliographic/biblioFullView.jspx?_afPfm=155nchxbup

موزه‌ی ملی ملک، تهران؛ شماره 1393.04.06151/109: 76-77

http://malekmuseum.org/artifact/1393.04.06151%2F109/احکام+و+فرامین-فرمان+صدارت+میرزاشفیع+صدرالاعظم+تبرکی

[2] نزدیک به دو دهه پیش این‌جانب با انتشار مقاله‌ی «نگاهی به تاریخ‌چه‌ی رسمیت توركی در ایران» برای اولین بار رسمیت دوفاکتوی زبان تورکی در بازه‌ای یک هزار و دویست ساله، از زمان ساسانیان و مخصوصا در دولت‌های تورک – موغول حاکم بر ایران را  مطرح کردم. در آن زمان بسیاری با این اندیشه‌ی بکر با ناباوری و شگفتی و انکار برخورد نمودند. اما پس از انتشار صدها سند و شاهد از منابع تاریخی و ... در سؤزوموز، اکنون رسمی بودن زبان تورکی در تاریخ ایران، به عنوان واقعیتی قطعی و بدیهی شروع به پذیرفته شدن کرده است. در نتیجه‌ی این آگاهی است که خواست تدریس زبان تورکی در مدارس، به هدف استراتژیک رسمیت دوباره‌ی زبان تورکی توسط قانون اساسی و در مقیاس دولت مرکزی - سراسری تبدیل شده است.

[3] مئهران باهارلی. نسخه‌ی تورکی عهدنامه‌ی فینکن‌شتاین (فینکن اشتاین) منعقده بین فتح‌علی ‌شاه قاجار و ناپلئون بوناپارت

http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_16.html

[4] مئهران باهارلی. گذرنامه‌های قاجاری به زبان تورکی در دوره‌ی ناصرالدین شاه – تذکره‌ی مرور سید جمال‌الدین (اسدآبادی افغانی) به زبان تورکی

http://sozumuz1.blogspot.com/2018/09/blog-post_22.html

[5] نامه‌ای تورکی از میرزا شفیع صدر اعظم فتح‌علی شاه قاجار به‌ احمد پاشا قائم مقام صدارت عوثمان‌لی

https://sozumuz1.blogspot.com/2023/03/blog-post_12.html

[6] رسمیت تورکی جغتایی، مانند رسمیت تورکی عوثمان‌لی و زبان موغولی در دولت‌های تورک-موغول حاکم بر ایران، تاکنون از سوی ناسیونالیست‌های فارس و پان‌ایرانیست‌ها، اوریانتالیست‌ها، ایران‌شناسان غربی و مخصوصا آزربایجان‌گرایان مخفی نگاه داشته شده است. به عنوان نمونه تاریخ‌نگاری آزربایجان‌گرایانه، ادعا می‌کند زبان همه‌ی اسناد تورکی باقی‌مانده از دوره‌ی قیزیل‌باشیه (صفویه) و افشاریه آزربایجانی-  آزه‌ربایجان‌جا است. حال آن که هیچ‌کدام از اسناد مذکور به زبان آزربایجانی نیست. همه‌ی این اسناد به زبان تورکی، اکثریت آن‌ها به تورکی عوثمان‌لی و اندکی به تورکی جغتایی و تورکمانی هستند....

[7] مئهران باهارلی. نامه‌ی تورکی جغتایی سلطان حسین قیزیل‌باش (صفوی) به امپراتور روسیه الکسیویچ پطر کبیر

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/10/blog-post_2.html

[8] مئهران باهارلی. کاربرد زبان تورکی در رسائل و نامجات و فرامین رسمی‌ی دولت زندیه

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/02/blog-post_23.html

[9] مئهران باهارلی. کاربرد تورکی در مناسبات دیپلوماتیک فتح‌علی‌شاه قاجار و علاقه‌ی وی به زبان تورکی

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/07/blog-post.html

مئهران باهارلی. فتح‌علی ‌شاه قاجار: تورکی بیاموز؛ و الا از کار برکنار و خوار خواهی شد

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/07/blog-post_7.html

[10] تورکی جغتایی که ادامه‌ی تورکی قاراخانی و سپس تورکی خوارزمی آمیخته با لهجه‌های محلی تورکستان، و مقدمه‌ی زبان‌های اوزبیکی و اویغوری نو شمرده می‌شود، بدین اعتبار حلقه‌ی واسط و تداوم تاریخی بین لهجه‌های تورکی قدیم و زبان‌های مودرن تورکیک در آسیای میانه و تورکستان شرقی است. علاوه بر این ویژه‌گی مهم، تورکی جغتایی در طول حیات خود (تقریباً بین ١٤٠٠-١٩٠٠) از یک ادبیات مکتوب منظوم و منثور بسیار پیش‌رفته که توسط امیر علی‌شیر نوائی، سلطان حسین بای‌قرا، بابور شاه، اولوغ بیگ و دیگران به اوج خود و کمال رسید برخوردار بود. این همه باعث می‌شد که تورکی جغتایی تا آغاز قرن بیستم در بخش وسیعی از جهان تورکیک، از تورکستان چین و شبه قاره‌ی هند تا بخش اوروپایی روسیه و امپراتوری عوثمان‌لی و قفقاز و تورک‌ایلی و حتی جنوب ایران در شیراز و یزد و ... به عنوان یک زبان پرستیژ و تورکی اصیل و ماخذ، و به درجات معینی زبان ادبی و رابط (لینگوا فرانکا) تورکان این مناطق پذیرفته شود. در این جوغرافیای وسیع به منظور تسهیل در امر آموزش و درک متون نوشته شده به تورکی جغتایی، ده‌ها لغت‌نامه و دستور زبان تالیف شده است.

مئهران باهارلی. نامه‌ی تورکی جغتایی سلطان حسین قیزیل‌باش (صفوی) به امپراتور روسیه الکسیویچ پطر کبیر

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/10/blog-post_2.html

[11] مئهران باهارلی. کاربرد زبان تورکی در رسائل و نامجات و فرامین رسمی‌ی دولت زندیه

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/02/blog-post_23.html

[12] نامه‌ی تورکی جغتايی سلطان حسين قیزیل‌باش (صفوی) به امپراتور روسيه الکسيويچ پطر کبير

https://sozumuz1.blogspot.com/2017/10/blog-post_2.html

No comments:

Post a Comment