از خيانتهاي آزربايجانگرايان:
حماسهي مقاومت خوي
مئهران باهارلي
در تاريخ ٢١-٢٦
ژوئن ١٩١٨ شهر خوي مورد حملهي غافلگيرانه و بمباران ارتش ارمني به فرماندهي ارتشبد
آندرانيک اوزانيان قرار گرفت. هدف کوتاهمدت ارتشبد آندرانيک اوزانيان که در
هماهنگي با بلشويکهاي روس و ارمني (لنين، شائوميان) از سوي نخجوان به خوي حمله
نمود، قتل عام اهالي تورک شهر، مجبور کردن بقيه السيف به فرار، اشغال و ضميمه
نمودن خوي به دولت ارمنستان جديدالتاسيس بود. دستجات و سپاهيان آسوري و ارمني پشتگرم
به حمايت ارتشهاي اشغالگر و هئيتهاي ديپلماتيک و ميسيونرهاي مسيحي افراطي روسيه،
بريتانيا، فرانسه، آمريکا و ... مدتها قبل از آن با قتل عام تورکها مناطقي از
قفقاز جنوبي را اشغال و دولتي ارمني به پايتختي شهر تورکنشين ايروان ايجاد کرده بودند. آنها در غرب، در ناحيهي وان آناتولي شرقي در آستانهي تاسيس يک دولت ارمني ديگر بودند و در جنوب در غرب آزربايجان، قصد ايجاد دولت آسورستان به پايتختي شهر
تورک اورميه را داشتند. قسمتهاي جنوبيتر تورکايلي به مرکزيت
بيجار نيز در تصرف نيروهاي بريتانيا بود. در اين وضعيت، اشغال و انضمام خوي به
ارمنستان ميتوانست اين سه واحد مسيحي (دو دولت ارمني در قفقاز و وان، و دولت آسوري در اورميه) را به يکديگر و اين
سه را به نيروهاي اشغالگر بريتانيا در ناحيهي بيجار تورکايلي متصل کند. اين، هدف
استراتژيک ارتشبد آندرانيک اوزانيان از حمله به شهر خوي بود.
اما ارمنيان با
حادثهي غيرمنتظرهاي روبرو شدند. و آن مقاومت بي سابقهي مردم تورک به همراهي
نيروهاي عثماني بود. قواي عثماني موجود در منطقه، به همراه ستونهايي تازهنفس از
اردوي عثماني به فرماندهي علياحسان پاشا که پس از استمداد مردم خوي از امپراتوري
عثماني به ياري آنها شتافته بودند، مردم را تشويق و تهييج و دعوت به مقاومت در
برابر دشمن کرده و آنها را سازمان داده و مسلح نمودند. بدنبال آن و علي رغم محاصرهي
شهر و بمباران و به توپ بستن، گلولهباران کردن و کشتار مردم بيدفاع و وحشتزده و
پريشان تورک توسط نيروهاي ارمني و هلاک شدن بسياري از اهالي و چند صد تن از
نيروهاي عثماني؛ مدافعين شهر مرکب از فرماندهان و عساکر اردوي اسلام، دستجات مسلح
و چريکهاي تورک بومي و اهالي شهر اعم از زنان و مردان و پيران و جوانان و
کودکان و پناهندگان و مهاجرين سلماس-ديلمقان و اورميه، دوش بدوش و دليرانه در
برابر متجاوزين ارمني جنگيدند و توانستند نه تنها محاصرهي شهر را بشکنند، بلکه
نيروهاي ارتش ارمني را تار و مار کرده فراري دهند. حماسهي مقاومت خوي نقطهي عطفي
در تاريخ معاصر ملت تورک است. زيرا نشان داد هوشياري و آمادگي جنگي و عمل متحد بين
نيروهاي تورک به موازات سازماندهي و بسيج مردمي، ميتواند ملت تورک و وطن تورک را در مقابل
دشمنان و توسعهطلبان حفظ کند. امري که در آن دوره مردم و بزرگان سلماس و اورميه
از آن غفلت کرده و بابت اين غفلتشان بهاي سنگيني -اشغال شهرها و قتل عام نزديک به يک صد هزار تن
تورک توسط نيروهاي مسيحي- پرداختند.
يکي از حاشيههاي
عجيب در رابطه با حماسهي مقاومت خوي آن است که «دمکراتهاي آزربايجان» مستقر در
تبريز، نه تنها با بدبيني به مقاومت مردمي تورک در برابر جانيان مسيحي مينگريستند،
بلکه بسياري از آنها علناً با متجاوزين ارمني و آسوري همدردي، حتي از آنها جانبداري مينمودند.
اين رفتار و موضعگيري ناشايست دمکراتهاي آزربايجان، در منابع تاريخي آن دوره ثبت
شده است. يکي از بهترين اين منابع، خاطرات امين الشرع خوئي است که به اين مطلب نيز
پرداخته است. وي خود شاهد عيني کشتار تورکان توسط ارتشها، دولتها و نيروهاي مسيحي
مذکور در غرب آزربايجان بود و در اثر
خود از تسليم شدن دستجات آسوري و ارمني به روحانيون مسيحي بنيادگرا و فاناتيک و
رهبران سياسي افراطي اولتراناسيوناليست، جنايات و فجايع جيلوها، قاچاقها،
داشناکها، دراگونها، سالداتها و قواي ارتش منظم روس و فرانسه و بريتانيا، قتل عام
زنان و کودکان و پيرمردان و پيرزنان تورک غيرنظامي، دريده شدن شکم زنان باردار و
تخريب و به آتش کشاندن روستاها و شهرهاي تورک توسط گروههاي مذکور؛ از پريشاني،
مظلوميت، عجز و در عين حال اميد و ايمان مردم تورک به آزادي و استخلاص سخن رانده
است.
امين الشرع در
نوشتهي خود به شدت از مقامات محلي، سياسيون و «دمکراتهاي آزربايجان» انتقاد ميکند.
وي ميگويد در جريانات فوق بين شصت هزار تا صد هزار تورک صرفاً در اورميه و سلماس توسط
نصارا و ارامنه قتل عام شدند. در مقابل، به انتقام و کينخواهي توسط نيروهاي عثماني
و تورکان بومي، سيصد تن از ارامنه و چهار-پانصد تن از نصارا به قتل رسيدند. اما
فرقهي دمکرات و سياسيون تبريز، از اين جهت با اهالي خوي عداوت و خصومت به هم
رسانده، آنها را مورد انواع تشنيع و توبيخ قرار ميدادند. وي به شدت به مقامات
دولتي در تبريز اعتراض ميکند که نه تنها واکنشي به قتل عام يک صد هزار تورک در
وطن و خانهي خودشان توسط مهاجمين و مهاجرين جيلو و ارمني نشان ندادند، بلکه در عوض
تمام تقصيرات را به گردن مردم فلکزدهي تورک انداختند. وي بدين سبب مقامات محلي،
سياسيون و «دمکراتهاي آزربايجان» را عاجز و زبون و جاهل و بيغيرت مينامد. وي ميگويد
که عصبانيت و کينهي دمکراتها و مقامات تبريز نسبت به اهالي خوي از اين بابت آن
چنان بود که حتي يک سال بعد از آن واقعه، کسي از اصناف و کسبه و تجار خوي نميتوانست
به تبريز برود. زيرا در ادارات دولتي تبريز همينکه اسم خويي ذکر ميشد، شروع به
دادن دشنام و آزار به وي ميکردند. در همين
رابطه وي در بخش ديگري از کتاب خود ميگويد که علي احسان پاشا، فرماندهي اردوي
نجاتدهندهي خوي و تمام تورکايلي- آزربايجان اتنيک، به سبب مقاومت و جنگ دليرانهي اهالي
خوي با متجاوزين ارمني، نسبت به اهالي خوي منتهاي محبت و مهرباني و امتنان را داشت
و آنها را مردمي غيور و اسلاميتپرست و محکم ميدانست. بر عکسِ اهل تبريز (منظور
مقامات دولتي، سياسيون و دمکراتهاي آزربايجان است) که از نفاق ايشان و زير بار ذلت
و اطاعت ارامنه رفتنشان- همواره دلتنگ و شاکي بود.
ريشهيابي
دلايل «موضعگيري ضد تورک» دمکراتهاي آزربايجان، مسالهاي ضروري است. زيرا تا به
امروز ادامهي اين سنت در جريان موسوم به «آزربايجانگرايي» موجود است. در اينجا به
چند عامل محتمل موضعگيري ضد تورکي دمکراتهاي آزربايجان نسبت به مقاومت و حماسهي
خوي اشاره ميکنم. دمکراتهاي آزربايجان از سنت «مشروطيت ايراني» ميآمدند که روند
تشکل «ملت ايران بر اساس زبان ملي فارسي» بود. به همين سبب آنها هم در دورهي
مشروطيت (رهبران تورک مشروطيت، آزاديخواهان آزربايجان، چپ تورک ايراني)، هم در
سالهاي جنگ جهاني اول (جنبش آزاديستان، دمکراتهاي آزربايجان) و هم در سالهاي جنگ
جهاني دوم (حکومت ملي آزربايجان، دمکراتهاي آزربايجان) حامل و داراي همهي خصوصيات
هويتي و سياسي جنبش مشروطيت ايران بودند. از جمله:
١-دمکراتهاي
آزربايجان به وجود ملتي بنام «تورک» باور نداشتند. آنها به هويت ملي ايراني و يا «ملت
ايران» و يک هويت قومي جغرافيايي بنام «آزربايجاني» که بخشي از ملت ايران و سر ايران
بود باور داشتند. در حاليکه جنبش «اتحاد اسلام» و «اتحاد و ترقي» و «ژؤن تورک» و ....
که مردم خوي و غرب آزربايجان اتنيک-تورکايلي خود را داراي هويت مشترک با آن ميديد،
به هويت ملي تورک اعتقاد داشت. بدين سبب دمکراتهاي آزربايجان در حاليکه همهي
گروهها و حرکات فارسگرا و ايرانگرا، حتي ضد تورکهاي آنها را خودي ميانگاشتند، تورکهاي
معتقد به هويت ملي تورک و جريانات تاريخي اتحاد اسلام، اتحاد و ترقي، ژؤن تورکها،
تورک اوجاقلاري و ... در آزربايجان اتنيک – تورکايلي را، و در اين ميان مدافعين تورک
شهر خوي را خودي نميدانستند.
٢- دستهجات «رهبران
تورک مشروطيت»، «آزربايجانگرايان ايرانگرا و آزربايجانگرايان پانايرانيست»، «آزاديخواهان
و دمکراتهاي آزربايجان» و «چپ ايراني تورک» آن دوره، در ادامهي سنت حرکت مشروطه، هم
در تهران (انجمن آزربايجان) و هم در تبريز (انجمن ايالتي آزربايجان و يا مرکز
غيبي)، قوياً داراي سمپاتي به احزاب و نيروهاي قوميتگراي ارمني بودند و همسو و
همکار با آنها عمل ميکردند. تروريستها و آنارشيستهاي ارمني از ايران و قفقاز و
عثماني، علاوه بر تهيهي سلاح و مهمات مشروطهطلبان تبريز، به لحاظ سياسي نيز بر
آنها مسلط بودند. حتي توانسته بودند که تبريز را به پايگاه حرکات سياسي و تروريستي
ضد تورک ارمني بر عليه تورکان قفقاز و بويژه عثماني در آورند. به همين سبب،
دمکراتهاي آزربايجان در حماسهي مقاومت مردم تورک خوي بر عليه متجاوزين ارمني به
رهبري آندرانيک هم، در عمل بيش از مردم تورک خوي، همراي و همدرد با متجاوزين ارمني
بودند.
٣-دمکراتهاي
آزربايجان داراي تمايلات ضدعثماني و ضد تورک بودند. اين تمايل زائيدهي سه مولفهي
ريشهدار فارسگرايي، گرايش شيعهي امامي و يا اسلام فارسي و ضد سني، و روسگرايي-
بلشويکگرايي آنها بود. در ماجراي آزادسازي تورکايلي و قفقاز جنوبي از نيروهاي مسيحي
روسيه و بريتانيا و متحدان ارمني و آسوري آنها بدست ارتش آزاديبخش عثماني و در اين
ميان مقاومت متحد مردم تورک خوي و نيروهاي آزاديبخش عثماني که به کمک آنها شتافته
بودند هم، دمکراتهاي آزربايجان بنا بر غريزهي ضد تورک و ضد عثمانيشان، با
متجاوزين ارمني همدردي و همسوئي نشان دادند. آنها به همين سبب در قفقاز جنوبي بر
عليه نيروهاي تورک و جمهوري نوپاي آزربايجان که به ياري عثماني تاسيس شد، با
بلشويکها و ارمنيان اشغالگر باکو (شائوميان،...) همکاري کردند.
٤-دمکراتهاي
آزربايجان نوعاً ترکيبي از افراد با تمايلات آزربايجانگرايي ايرانگرا و آزربايجانگرايي
پانايرانيستي بودند. آنها به شدت با تاسيس دولت مستقل تورک در قفقاز جنوبي بنام
جمهوري خلق آزربايجان، ايضاً حکومت تورک اتحاد توسط جمشيدخان افشار ارومي و ايدهي
استقلال تورکايلي-آزربايجان اتنيک و الحاق آن به عثماني و يا جمهوري خلق
آزربايجان مخالف بودند. بدين سبب نيز هم در قفقاز جنوبي و هم در ايران، به منظور خنثي
کردن تورکگرايان و استقلالطلبان تورک، با دشمنان تورکگرايان بومي و عثمانيان،
يعني روسها و ارمنيان و آسوريها همکاري ميکردند. (اين ارمنيدوستي و تورکگريزي، دليل عمدهي
تبعيد چند تن از رهبران آزربايجانگراي ايرانگرا-دمکرات تبريز (خياباني، بادامچي،
نوبري) از سوي عثمانيان به اورميه و قارس بود....)
٥-يکي ديگر از
دلايل موضع منفي دمکراتهاي آزربايجان و مقامات محلي ايرانگراي تبريز نسبت به مردم
غرب آزربايجان در آن دوره، آن بود که «ولايات ثلاثه» (خوي، ديلمقان-سلماس و اورميه)،
مانند «الويهي ثلاثه» (قارس، باتوم، آرداهان) خواهان الحاق به عثماني بودند. در آن
دوره مقامات محلي عثماني نيز- بدون اخذ اجازه از استانبول- در پاسخ مثبت به خواست
مردم، در اين مناطق تذکره و پاسپورتهاي عثماني صادر کرده و حتي به عنوان تبعه و
قلمروي عثماني به جمع آوري ماليات از آنها پرداخته بودند. همچنين مردم خوي براي دفاع از شهرشان،
تقاضايي رسمي به امپراتور عثماني به عنوان خليفهي اسلام ارسال داشته بودند که مورد موافقت قرار گرفت و
باعث اعزام اردويي از عثماني به فرماندهي احسان پاشا و نجات خوي و دفع ارتش
ارمنستان گرديد. با اينهمه، موضع منفي دمکراتهاي آزربايجان و مقامات محلي ايرانگرا
در تبريز نسبت به خواست مردم خوي براي تابعيت و الحاق به عثماني بيجا بود. زيرا
خود مردم تبريز هم اندکي قبل از آن خواستار تبعيت و الحاق به عثماني شده بودند
(اسناد خواست مردم اورميه، سلماس، خوي، تبريز، تالش، .... براي الحاق به عثماني در
سؤزوموز منتشر خواهند شد).
پايان نوت
مئهران باهارلي
متن نوشتهي
امين الشرع خويي در بارهي موضعگيري منفي دمکراتهاي آزربايجان نسبت به مدافعين خوي
عجبتر از همه
اين که بعد از آمدن قوشون منصور عثماني، که در ازاي شصت هزار نفوس تلف شدهي
[تورک] اورميه و سلماس [توسط نصارا و ارامنه]، در خوي نيز قريب سيصد نفر از ارامنه
و چهارصد - پانصد نفر از نصارا به قتل رسيده بود، جماعت سياسيون ايران و «فرقهي
دموکرات» مخصوصاً از اين جهت با اهالي خوي عداوت و خصومت خاصي به هم رسانيده و
مدتي مديد انواع و اقسام تشنيع و توبيخ را در حق ايشان معمول داشتند. و هي ميگفتند
«چرا مسيحيها را کشتيد؟! آخر به شما چه کرده بودند؟». ديگر نفهميديم که جماعت
مسيحي چه به جا گذاشته بودند و ناکرده ظلمي کدام را رها کرده بودند که آقايان
«دموکرات» اين همه سوزش اظهار ميکردند. علاوه بر اين که اگر در آن موقع حضرات
عثمانلوها ريشهي فساد آن جماعت متعصب بيرحم را از خوي نکنده بودند، محققاً در
حين تهاجم آندرانيک عَلَم فتنه را از شهر، همانها بلند کرده بودند. آن وقت اين يک
مشت اهالي، جواب خارجيان را ميدادند، يا اهل و عيال خود را از داخليان حفاظت مينمودند؟
هزاران اف و
تاسف باد بر دولتي که شصت هزار نفوس بيگناهش در دست جماعتي رذل و نانجيب که جلو
[و] ارامنه بوده باشد، بدين خواري و مذلت در ميان وطن و خانهي خودشان تلف بشوند،
بلکه صد هزار نفر بودند بنا به تقرير اهل اورميه، با وجود اين ابداً بر روي
بزرگواري خود نياوردند، سهل است، تمامي تقصيرات را هم بر گردن رعيت فلکزدهي
خودشان ثابت بنمايند. از غايت عجز و زبوني و جهالت و بيغيرتي همان «أَحْسَنَ
المعاذير الِاعْتِرَافِ بِالتَّقْصِيرِ» را شاهبيت و سررشتهي کار خود قرار ميدهند.
کلام در اين است که بر فرض اين که [مسيحيان]، خوي را هم در حالت اورميه و سلماس
[قتل عام] کرده بودند، در نظر آقايان سياسيون ما چندان جالب اهميتي نبود.
اين بنده
شفاهاً از قوماندان اوردوي عثماني «علي رفعت بيگ» - ايدهم اللَّهِ بتائيداته
الرحماني - شنيدم ميگفت: «هنگامي که در کريوهي قوشچي مابين سلماس و اورميه با
نصارا جنگ هميکرديم، گاهي ميديديم که جماعت دشمن از جلوي سنگرها صف کشيده و قطار
ايستادهاند و عسکر به خيال اين که صفوف دشمنانند تيرباران مينمودند. پس از فرار
کردن نصارا، چون بر جاي سنگرهاي ايشان برفتيم، معلوم شد که همهي آنها نسوان و
زنان و دختران و پردگيان مسلمانانند [تورکانند] که [نصارا] در جلوي سنگرها قرار
داده و هدف تير گلولهي عثمانلوها ميکردند».
با اين همه
سياسيون ايران ميگفتند «آخر ما نميدانيم اين بيچاره مسيحيها به شما چه کردهاند؟
چرا دست از يخهي اينها بر نميداريد؟ آخر رعيت ايران نيستيد؟». عجبا که قريب يک
سال، اصناف و کسبه و تجار خوي نميتوانستند به تبريز بروند. زيرا که در هر ادارهاي
همين که اسم خويي ذکر ميشد، پشت سرش چندين دشنام و آزار بود که اظهار ميکردند.
....
و از آنجا نيز
رو به اورميه رهسپار گرديده، چون به ساعتلو که دهي است در سر راه برسيديم، قريب
پانزده جنازه از مسلمانان [تورکان] را در سر راه زير پاي درشکهها افتاده ديديم،
که خشک شده و هنوز هم دفن نکرده بودند. بعضي خشکيده و برخي طعمهي وحوش و طيور شده
بودند. و از آثار و لباس ايشان همگي مسلم [تورک] بودند. و چون به دو فرسخي اورميه
رسيديم «علي رفعت بيگ» قوماندان اوردو اتومبيل خود را به استقبال فرستاده بودند. بعد
از ورود [به] اورميه اولاً به شهبندرخانه وارد شده و با تلفون به [علي احسان]
پاشا خبر بدادند. آن وقت پاشا درشکهي مخصوص خودشان را به جهت ما فرستادند و در
حين ورود تا حياط ما را استقبال کرده، با منتهاي مهر و محبت رفتار نمود. و در
پذيرايي ما ابداً از هيچ جهتي قصوري و فروگذاري نکرد. و شب ما را دعوت کرده و مجلس
بسيار عالي مرتب کرده بود. حکومت اورميه و کارگزار و تمامي ضابطان حضور داشتند.
و نيز نطقهاي
مشروح، چنانچه مقتضاي آن مجلس عالي بود، در تهييج به تشديد مباني دين و اتحاد ما
بين ملت اسلام به نحوي دلپذير و خوشآينده هم به عمل آمده و پاشا از حالتش، از وضع
آن محفل شريف غايت خوشحالي را اظهار کرده و بهجت و شگفتي مخصوص داشت. و مخصوصاً
بعد از وقوع قضيهي آندرانيک و جنگ اهل خوي با ارامنه، نسبت به اهالي خوي منتهاي
محبت و مهرباني و امتنان را داشتند. زيرا که ايشان را مردمان غيور اسلاميتپرست و
محکم بجا آورده بودند. به خلافِ اهلِ تبريز که پيوسته از منافقت ايشان دلتنگ و شاکي
بودند. و شاهد بر اين آن که «علي احسان پاشا» در ورود [به] تبريز، اهالي را به جامعي
خوانده و نطقي مشروح کرده بود و تصريحاً گفته بود که: «اهلِ تبريز، غيرت و اسلاميت
از اهل خوي ياد بگيريد. ديديد که با چاقوهاي خود چگونه از دين و اسلاميت خودشان
مدافعه کرده، و تن به زير بار ذلت و اطاعت کفار و ارامنه در ندادند».
منبع:
تاريخ تهاجمات
و جنايات ارامنه، اسماعيل سيميتقو و سردار ماکو در آزربايجان. تاليف ابوالقاسم
امين الشرع خويي (ميرزا ابوالقاسم بن اسدالله تسوجي خويي) (۱۸۶۱-۱۹۳۰ م.). ويرايش مئهران باهارلي
زنده باد خوييها،
زنده باد تورکها، زنده باد علياحسان پاشا و ژون تورکها
No comments:
Post a Comment