خودکمبینی زبانی و قومی براهنی، خودبیگانهگی و عادت به جزیه دادن
زبانی و واماندهگیاش از نقد خود
اکبر کرمی، متفکر و محقق معاصر تورک از منطقهی فریدن است. مئهران
باهارلی
وقتی به جزیه دادن عادت میکنیم
اکبر کرمی
Akbar Karami 28 March 2022
کسانی که با دانش عصبشناسی، بیوشیمی مغز و اعصاب و نیز سایکوسایبرناتیک آشنایی دارند، به خوبی میدانند که مغز همانند یک ماشین یادگیرنده عمل میکند. یعنی این روزها درک این مطلب چندان دشوار نیست که ذایقه و سلیقهی غذایی ما برآمد غذاهایی است که در دوران کودکی و حتا پس از آن به ما معرفی میشود. به زبان دیگر آن چه برای مغز آشناست لذتبخش و زیبا هم است.
لذت و حتا زیبایی یک برآمد فرگشتی خودپایانه است؛ نوعی توهم همانند توهم یک، هیچ، ثبات، وحدت، خدا، ارادهی آزاد و چیزهایی از این دست. یعنی این برساختهها بیش از آنکه خبری از بیرون داشته باشند اخبار درون ذهن و مغز و فرگشت روانی ما را فاش میکنند.
این ادعا را در مورد زبان، ادبیات و حتا هنر هم میتوان پیش گذاشت! در این معنا هنر چیزی بیش از سلیقهای که پیچیده و مطنطن و البته تودرتو و ظریف شده است نیست! در این چشمانداز چیزی به عنوان هنر جهانی همان قدر معنا دارد که پیتزا و همبرگر و مکدونالد ممکن است برای مردمانی در روی کرهی زمین معنا داشته باشد.
با این سرنویس بعید است این ادعا که «زبان فارسی شیرینتر از تورکی است» برای یک گویشور تورک قابل درک و قابل تحمل باشد. اما این ادعا شوربختانه چیزی است که از زبان رضا براهنی در یک سخنرانی بیرون میپرد!
آیا کسی که متهم است به تجزیهطلبی و پانتورکیسم، در زیر فشار هژمونی حاکم و حکومت سرکوب و سرب و سانسور ناخودآگاه در حال پرداخت جزیهی زبانی است؟ یا آنطور که تورکهای سیاه میگویند او یک تورک سفید و مانقورت شده است!؟ آیا احساس حقارتی چنان عمیق در جان براهنی دویده است که او در آستانهی جهانی چنین پسامودرن و نقد ادبی آوانگارد، از نقد خود و لمس خودکمبینیهای قومی و زبانی وامانده است؟ آیا براهنی کورتکس تکه تکه شدهی مغز ایرانی نیست که در ضربات ادامهدار ستم حاکم و حاکمیت ستم و غارت، از پا درآمده است و به پارهپارهگی روانی خود تن داده است؟
نوجوان که بودم در یک عروسی خانهگی در شهر تهران به آشپزخانه روان شدم تا یک «ملاقه» بیاورم؛ به آشپزخانه که رسیدم، آشپزخانه را لبریز از زیبایی دختران جوان و نوجوان یافتم و زبانم همانند نفسم برای چند لحظه به شماره افتاد. هرچه فکر کردم واژهی ملاقه به ذهنم نیامد که نیامد! در عوض واژهی «چمچه» [چؤمچه] که از زبان مادریام [تورکی] میآمد حاضر و آماده آن جا ایستاده بود و خود را مانند یک دلقک بیسروپا بیرون انداخت! دختران که همه تورکان فارسشده بودند، و هیچ کدام بیش از یک یا دو نسل از زبان مادریمان که تورکی بود فاصله نداشتند همانند بومبی از خنده ترکیدند و حتا اگر میدانستند چمچه چیست، به شیطنت و شوخی پرسیدند: اکبر چمچه چیست؟
من احساس حقارت را همیشه با این بومب خنده که در پس و پشت دیوارهای نادیدنی ذهن و مغزم پنهان است اندازه میزنم. حتا همان هنگام که مادرم که هنوز لهجهی تورکی به تمامی از زباناش بیرون نرفته بود عروس خود را در یک منازعهی زبانی، تورک شاهسون [شاهی سئوهن] خطاب کرد، تا او را تحقیر کند، این بومب خنده بود که در ذهن من دوباره منفجر شد و حالام را خراب کرد.
امروز هم که سخنرانی براهنی را گوش میدادم دوباره همان بومب خنده در مغزم منفجر شد! و حالام خراب شد.
این خودکمبینی زبانی و حتا قومی ترکش کدام بومب خوشهای است که در پهنهی فرهنگ و سیاست منفجر شده است؟ براهنی چرا آن قدر به جزیه دادن زبانی عادت کرده است که نمیتواند حتا آن انفجارها را بشنود!؟ آیا او شانس آن را داشته است که در تورکیه زندهگی کند؟ و با دو گوش و دو چشم خود بشنود و ببیند که زبان تورکی همانند باقلاواها ی تورک، شیرین و همانند دخترکان تورک زیبا است؟.
وقتی به جزیه دادن عادت میکنیم، آرام آرام خودبیگانهگی هم از راه میرسد.
برای مطالعهی بیشتر:
اکبر کرمی. وقتی به جزیه دادن عادت میکنیم
مئهران باهارلی: هاننا آرنتد؛ و فرار ساعدی و براهنی از مسئولیت شخصی تحت نظامهای دیکتاتور (منتشر خواهد شد)
No comments:
Post a Comment