ترانههای مردمی تورکی از روستای ازندریان ملایر - تورکایلی
Thursday, January 28, 2010
نوشتهی زیر به قلم محمدرضا شاهسوند، از فصلنامهی نجوای فرهنگ، سال چهارم، شمارهی
دوازدهم، تابستان ١٣٨٨، صص ٥٥-٥٣ گرفته شده
است. نوشته در بارهی چند «تورکو» و یا ترانهی مردمی تورک از روستای ازندریان
ملایر که در جنوبیترین بخش تورکایلی در استان همدان قرار دارد است. نویسنده در
مقابل هر بند تورکی آوانگاری آن را با حروف لاتینی و ترجمهی فارسی آنها را نیز
داده است. تنها تغییر داده شده در این متن از سوی اینجانب تبدیل الفبای لاتینی
آوانگار متون فارسی به الفبای لاتین تورکی و دادن متن اشعار به تورکی معیار با
دو الفبای عربی و لاتینی در داخل کروشه است.
چند توضیح:
١-کلمهی «اوزین» در بند چهارم، فورم محلی تلفظ لهجهای «اوزویون»، معادل «اوزونون» (رویت) است. در اینجا حرف «نگ» تورکی قدیم – شرقی بر خلاف تورکی معیار که به «ن» تبدیل میشود (اوزونگون ← اوزونون)، به «ی» تبدیل شده است (اوزونگون ← اوزویون). عین این فورم علاوه بر بعضی از لهجهها در تورکایلی مانند اورمیه و دیگر نقاط ایران، در بعضی از لهجههای آناتولی از جمله چوکوراووا – آدانا هم دیده میشود: اهلییین (به جای اهلینی)، بابایین (به جای بابانی)، ....
٢-کلمهی «آق» که در نام اوجاق – یاتیر (مقبره) و گؤروشگه (زیارتگاه) «آق ایمام» هم وجود دارد، در هنگام اشاره به اشخاص به معنی پاک و شریف و عالی و بلندمرتبه و فاضل و ... (یوکسهکلیک، اوجالیق، یوخاریلیق، اوستونلوک، آریلیق) است.
٣-نام مولف «شاهسوند»، فورم فارسی شده و املای غلط نام ایل تورک «شاهیسئوهن» است که در آن با تحریف هجای آخر قسمت «سئوهن» (به معنی دوستدار در تورکی) به «وند» (فارسی)، مبدل به »شاهسوند» شده است.
٤- در ریشهی نام شهر تورکنشین ازندیران چند نظر وجود دارد. بنا به یک نظر نام ازندیران، «اهسهنلهر» و یا «اهزهندهر» تورکی از ریشهی «اهسهن» تورکی، «اهزهن» در لهجههای شمالی و شرقی زبانهای تورکیک به معنی سالم، مستحکم، در عافیت و مصون از بلا و بیماری و .... است. از این ریشه مشتقات متعددی در زبانهای تورکیک وجود دارد: اهزهندهش (سلام)، اهزهندهشمهک (سلاملاشماق)، اهزهندهشدیرمهک (سلاملاشدیرماق)، اهزهندیک (اسهنلیک، ساغلیق)، ایزهن (سلام)، ایزهننهمهک (اهسهنلهمهک، سلام وئرمهک)، ایزهننهشمهک (اهسهنلهشمهک، سلاملاشماق)، اهزهنده (گهلهجهک گؤروشه دهک، گهلهجهک ایله دهک). در لهجههای موغولی «اهزهندهشمهک»، «اهزهندهشدیرمهک»، «اهزهندیک»، «اهزهندهر».... نظری دیگر این نام را «ازهندهر» و یا «ازهندور» در زبان موغولی معادل کلمهی تورکی «اهسهنده» به معنی در سلامت میداند. مانند «کوجوندور» که تلفظ موغولی کلمهی «گوجونده»ی تورکی است. بنا به نظر سوم، کلمهی ازهندهر، ترکیب «اسهن اؤندهر» به معنی بلندی مستحکم (ساغلام هوندور) است. در زبان تورکی علاوه بر فورم موغولی «هوندور» به معنای بلندی و ارتفاع، فورمهای «اؤندهر» و «ایندیر» هم رایج است که در نامهای جوغرافیایی تورک هم، مانند نام روستای «ایندیرقاش» در حوالی سلماس، بکار رفته است.
اهرهک:
مراد
اؤرتگون:
خرمن
باشرا:
امام
سؤیله:
بگو، بسرای
مئهران باهارلی
ترانهها و اشعار عامیانهی ازندریان ملایر
محمدرضا شاهسوند
فصلنامهی نجوای فرهنگ، سال چهارم، شمارهی دوازدهم، تابستان ١٣٨٨، صص ٥٥-٥٣
در بین روستانشینان ازندریان (Ezenderyan) و روستاهای اطراف آن، زبان مردم [تورک] زبان شعر است. شعرهائی [تورکی] که سرایندهی مشخصی ندارند و به مرور زمان مردان و زنان سرد و گرم چشیده آن را به تکامل رساندهاند. این شعرها اغلب در قالب چهاربندی (دوبیتی) سروده شدهاند، اما به نام "بیش بند" (béş bend) به معنای پنج بند معروفند. هنگامی که در یک مراسم از هنرمندان محلی خواسته شود که اصطلاحا "بیر بیش بند سوله" [1] (bir béş sole) یعنی یک شعر پنجی بسرای، او در پاسخ مهمانان پنج دوبیتی میخواند. "سز" (soz) [söz] به معنای سخن نغز و "سولماق" (sulemaq) [söylemek] به معنی سرودن نیز معروف است.
یاشلده
یارپاقلره Yâşéldé
yârpâqleré [یاشیلدیر
یاپراقلاری Yaşıldır yapraqları]
خدا
ورسن مرادم Xoda vérsén moradém [تانری وئرسین اهرهییم Tanrı vérsin ereyim]
یاندرم چراغلره Yandérém çérâqleré [یاندیریم چیراقلاری Yandırım çıraqları]
برگردان: درختان آق امام، برگهایشان سبز رنگند. اگر خداوند مرادم را بدهد، چراغهایشان
را روشن میکنم. (آق ایمام در معنای تحت اللفظی به معنای "امامزادهی سفید"
است که بنا بر اظهار اهالی ازندریان، در میان کوههای این منطقه مقبرهای سفیدرنگ
قرار دارد که تمامی سنگهای به کار رفته در سنگ قبر و دیوارههای آن سفید است.
از این رو به این مکان اصطلاحا "آق ایمام" گفته میشود. بعضیها برای
دعا کردن به آن محل می روند. البته امروزه این مقبره تخریب شده است).
آق ایمام یولم اوسه Aq
imam yulém üse [آق باشرا
یولوم اوستدهAq başra yolun üstde ]
بازوبند
قولم اوسه Bazubend
qulém üse [قولباغیم
قولوم اوستده Qolbağım qolum üstde]
خدا
ورسن مرادم Xodâ vérsén moradém [تانری وئرسین اهرهییم Tanrı vérsin ereyim]
بیش قندیل گوزم اوسه Béyéş qendil guzom üse [بئش قندیل گؤزوم اوستده Béş qendil gözüm üstde]
برگردان: آق ایمام بر سر راهم، بازوبند بر بازوانم. (اگر) خداوند مرادم را دهد،
پنج قندیل بر چشمانم. (اگر خداوند مرادم را بدهد، پنج قندیلی را که نذر کردهام به
روی چشم گذاشته و به امامزاده تقدیم میکنم).
ایلده
ورر بیر جوت قوزه İlde
vérér bir cut quzé [ایلده
وئرهر جوت قوزو İlde vérer cüt
quzu]
بیره یسینین
روزه Biré yesénin ruzé [بیری یییهسینه روزو Biri yiyesine rûzû]
بیره چوبانین موزه Biré çubânin muzé [بیری چوبانین موزدو Biri çobanın müzdü ]
برگردان: گوسفند سفید، گوسفند سیاه. هر سال یک جفت بره میدهد. یکی روزی صاحبش، یکی
مزد چوپانش.
آیه باخ، اولدوزه باخ Aya bâx olduze bâx [آیا باخ، اولدوزا باخ Aya bax, ulduza bax]
دامده دورن
قزه باخ Dâmdâ duren qâze bâx [دامدا دوران
قیزا باخ Damda duran qıza bax]
قز
قارداشین المسین Qéz qârdâşin olmesén [قیز!
قارداشین اؤلمهسین Qız qardaşın ölmesin]
اوزین چندر بیزه باخ Uzéyn çonder bize bâx [اوزون چؤندهر بیزه باخ Üzün çönder bize bax ]
برگردان: به ماه نگاه کن، به ستارهگان نگاه کن. به دختری که بر بام ایستاده
نگاه کن. ای دختر برادرت هرگز نمیرد. چهرهات را برگردان و به ما نگاه کن.
اغلان، اغلان ناز اغلان Oqlan oqlan nâz oqlan [اوغلان، اوغلان، ناز اوغلان Oğlan oğlan naz oğlan]
شیرازده
بزاز اغلان Şiyrazde bezaz oqlan [شیرازدا بزّاز اوغلان Şîrâzda bezzaz oğlan]
قلم
دواتین گتیر Qelem devatin getér [قلم داواتین گهتیر Qelem davatın getir]
من دئینه یاز اوغلان Men déiné yaz oqlan [مهن دییهنی یاز اوغلان Men diyeni yaz oğlan ]
برگردان: ای پسر، پسر، نازنین پسر. ای پسری که در شیراز بزازی. قلم و دواتت را بیاور
و گفتههای مرا بنویس
بو داغدا جیران گزر Bu dâqde ciyrân gezér [بو داغدا جئیران گهزهر Bu dağda céyran gezer]
ال
ایقننه داش ازر El eyeqém dâş ezer [اهل آیاغینی داش اهزهر El ayağını daş ezer]
من
نه ایلمیشم یاره Men
ne éylemişem yâre [مهن
نئیلهمیشهم یارا Men néylemişem
yara ]
یار منن کنار گزر Yar mennen kénar gezer [یار مهندهن ایراق گهزهر Yar menden Iraq gezer]
برگردان: در این کوه آهو میگردد، دست و پایش را سنگ میبرد. من چه کردهام با
او، که او از من جدا میگردد.
چخدم دام آرسنه Çéxdém
dâm ârâséne [چیخدیم
دام آراسینا Çıxdım dam arasına]
باخدم
آی پارسنه Baxdém
ay pârâséne [باخدیم
آی پاراسینا Baxdıma ay parasına]
قزل
گل غنچه ورب Qézél gol qonça véréb [قیزیل گول غونچا وئریپ Qızıl gül qonça vérip]
یار گیرب آرسنه Yâr giréb ârâséne [یار گیریپ آراسینا Yar girip arasına]
برگردان: در میان بام ایستادم، به هلال ماه نگریستم. گل سرخ غنچه کرده، یارم در
میان آن نشسته.
های ننه، های ننه Hây
nene hây nene [های نهنه،
های نهنه Hay
nene, hay nene]
دو
چاینه قوی دمه Dur
çâyné quy deme [دور
چایینی قوی دمه Dur çayını qoy deme ]
ایچم
گدم خرمنه İçém
gédém xermené [ایچهم
گئدهم اؤرتگونه İçem gédem
örtgüne ]
خرمنمیر
اوزاخده Xermenémir
uzâxdé [اؤرتگونوموز اوزاقدیر Örtgünümüz uzaqdır ]
آتم قچه چولاخده Âtém qéçé çulaxdé [آتیمین قیچی چولاقدیر Atım qıçı çolaqdır]
برگردان: آی ننه، آی ننه. بلند شو و چای را دم کن. تا آن را بنوشم و سرخرمن بروم.
خرمنگاه دور است و پای اسبم لنگ است.
ماهم در فریدن
این ترانه را داشتیم ، بعد از بهمن ۵۷
و ممنوع شدن موسیقی موسیقی ما متاسفانه کلا به فراموشی سپرده شد ، بعدا که یواش یواش
موسیقی آزاد شد موسیقی ما مرده بود، موسیقی فارسی با در دست داشتن بی نهایت
امکانات صحنه را تماما در اختیار گرفت
برای مطالعهی بیشتر:
آیا
باخ اولدوزا باخ، دامدا دوران قیزا باخ. ترانههای مردمی تورکی از روستای
ازندریان ملایر- تورکایلی
http://sozumuz1.blogspot.com/2022/12/blog-post_26.html
آی
سنی کی یاتمیشهی - یاتما، دور، آللانمیشهی. شعری از ازندریان - شهرستان ملایر،
استان همدان، تورکایلی
https://sozumuz1.blogspot.com/2017/11/blog-post_15.html
«اهسهن»:
عرهبجه «سلام» ایله «مرحبا» و فارسجا «درود»ون تورکجهسی
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/10/blog-post_59.html
[1] در مقاله به صورت sovәlә آوانگاری شده است
No comments:
Post a Comment