Tuesday, July 12, 2016

سلیمان نظیف: ای تورکِ اسیرِ فارس! مقاله‌ای تاریخی از سلیمان نظیف: برادران و خواهران یتیم ما (یتیم قاردشلریمز)-١٩٢٤

سلیمان نظیف: ای تورکِ اسیرِ فارس!

 

مقاله‌ای تاریخی از سلیمان نظیف:

برادران و خواهران یتیم ما (یتیم قاردشلریمز)-١٩٢٤

 

مئهران باهارلی

 

سلیمان نظیف:

خصومت و جدال ازلی ایران و توران، شامل آزربایجان نیز می‌شود....

تبار، زبان، ادبیات، تاریخ، جوغرافیا، اقتصاد، نظامی‌گری، خلاصه همه‌ی روابطی که فرد فرد یک جامعه را ابدیا به یک‌دیگر پیوند می‌دهند، تورک‌هائی که در ایران مانده‌اند را به سوی ما جلب می‌کند....

ادبیات مشعشع فارس نیز نتوانست باعث شود تورک آزربایجان زبان خویش را فراموش کند. حتی امروز، ادبیات تورک بر ادبیات قدیم و جدید فارسی به مراتب برتری دارد....

آن‌ها [تورک‌های مانده در ایران] خواه حکومت مستقلی تاسیس کنند و چه مستقیما به ما ملحق شوند، دیگر پس از این نمی‌توانند مدتی طولانی‌ با فارس‌ها دارای سرنوشت مشترکی باشند....

ای تورک اسیر فارس! آغوش برادران و خواهران حقیقی‌ات همواره باز خواهد ماند. تو هم وظیفه و حقوق خود را فراموش نکن!


سلیمان نظیف و مقاله‌ی «یئتیم قارداشلاریمیز» (برادران و خواهران یتیم و بی‌صاحب ما)

سلیمان نظیف (دیار بکیر ۱۸۷۰ـ ایستانبول ۱۹۲۷)، از منسوبین جریان ادبی ثروت فنون و از بزرگان ادبیات تورک عثمانلی و اوائل دوره‌ی جمهوریت است. وی فرزند سعید پاشا تاریخ‌نویس و ادیب مشهور عثمانلی و عایشه بیگم دختر یکی از بیگ‌های ایل آغ‌قویون‌لو و متولد دیاربکر – که در مقاطعی از تاریخ جزء جوغرافیای آزربایجان هم شمرده می‌شد-  از مراکز دولت‌های تورکمان قاراقویون‌لو و آغ‌قویون‌لو در تورکمانیا است[1]. سلیمان نظیف خود را تورک آزربایجان شمرده و در آثار خود از این امر با افتخار یاد می‌کند[2]

یکی از مهم‌ترین نوشته‌های سلیمان نظیف در باره‌ی تورکان ساکن در تورک‌ایلی و ایران مقاله‌ی «یتیم قاردشلریمز- یئتیم قارداش‌لاریمیز» (برادران و خواهران یتیم و بی‌صاحب ما)، که در آن وی برای اولین بار در تاریخ معاصر خواهان استقلال تورک‌های ساکن در جنوب آزربایجان از ایران و رهائی از قید بنده‌گی فارس‌ها شد است. این مقاله‌ی تاریخی و مشهور در نشریه‌ی «رسیم‌لی غزته»ی استانبول که سلیمان نظیف خود سردبیر آن بود منتشر شد.

تاریخ انتشار این مقاله سال ١٩٢٤ و یا یک سال پیش از انقراض سلسله‌ی قاجار و تاسیس سلطنت پهلوی است. در آن موقع ایران اسما تحت حاکمیت سلسله‌ی تورک قاجار و دارای یک پادشاه تورک و حتی به اعتباری تورک‌گرا، احمد شاه بود. اما به واقع پس از انقلاب مشروطیت سال‌های ١٩٠٦-١٩٠٥ دولت ایران کاملا تحت کونترول و تسلط فارس‌ها و پارسی‌های هندوستان-زرتشتی‌ها-بختیاری‌ها-گیلک‌ها ، قومیت‌گرایان فارس، ازلی‌ها، آنگلوفیل‌ها و پان‌ایرانیست‌های ضد تورک در آمده بود.

سلیمان نظیف در این مقاله که تنها سه بند کوتاه آن در باره‌ی تورکان ساکن در ایران و آزربایجان ایران است، آن‌ها را تورک‌های اسیر تحت اسارت قوم بیگانه‌ی فارس می‌نامد[3] و وضعیت آن‌ها را سبب نگرانی و اندیشیدن در باره‌ی سرنوشت‌شان را وظیفه‌ی تورکان عثمانلی قلم‌داد می‌کند. سلیمان نظیف می‌گوید زمان نشان داد که پیوندهای تباری بین تورک‌های ایران و عثمانلی بسیار محکم‌تر از پیوندهای مذهبی بین دسته‌ی اول با فارس‌هاست. وی می‌گوید در گذشته مجتهدین فارس به خاطر منافع خود اختلافات مذهبی بین دو خاندان سلطنتی قیزیل‌باشیه (صفوی) و عثمانلی که هر دویشان تورک بودند را تشدید می‌کردند و امروز هم قرن‌ها پس از اضمحلال آن دو خاندان تورک به این امر ادامه می‌دهند. وی اعلام می‌کند تورک‌های ساکن در ایران، بعد از این چه مستقل شوند و چه به تورکیه التحاق یابند، دیگر نمی‌توانند شریک مقدرات و سرنوشت فارس‌ها باشند. او آزربایجان را میدان جدال ازلی ایران و توران معرفی کرده و در پایان نوشته‌ی خود گوشزد می‌کند که: «ای تورک اسیر فارس، آغوش برادران و خواهران حقیقی‌ات همواره گشوده است. تو هم وظیفه و حقوق خود را فراموش نکن!».

مقاله‌ی مختصر یئتیم قارداش‌لاریمیز که سلیمان نظیف در آن خواهان استقلال تورک‌های آزربایجان از ایران و رهائی از قید بنده‌گی فارس‌ها شده بود، در محیط فرهنگی و سیاسی آن روز ایران طوفانی به پا کرد و ولوله‌ای ماندگار در جبهه‌ی فارسی و پان‌ایرانیستی و در عرصه‌ی دیپلوماتیک ایجاد نمود. مقامات دولتی فارس و فارس‌گرا، نشریات متعدد، چهره‌های فرهنگی و سیاسی پان‌ایرانیست و قومیت‌گرایان افراطی فارسی، از رشید یاسمی کورد و عارف قزوینی تات گرفته تا تورکان ‌هویت‌باخته و ضد تورک اغلب تبریزی چون کسروی تبریزی، ارانی تبریزی، کاظم‌زاده ایرانشهر تبریزی، رضازاده شفق تبریزی، غنی‌زاده دیلمقانی ، و ... ده‌ها نقد و ردیه و فحش‌نامه بر علیه سلیمان نظیف نگارش و منتشر کردند. (اکنون آشکار شده است تالیف و نشر یک‌باره و هماهنگ و هم‌زمان نوشته‌جات شخصیت‌های تورک ساکن برلین موسوم به «مانقورتیسم برلینی» و نیز فارس‌های ساکن در این شهر بر علیه سلیمان نظیف و روشنی بیگ، به توصیه و حمایت سفارت ایران در برلین بوده است). رضازاده شفق تبریزی، از آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست یک مقاله‌ی مفصل تخریبی در جواب به سلیمان نظیف تخصیص داد. عارف قزوینی نژادپرست تورک‌ستیز معروف فحش‌نامه‌ای مستهجن  با مطلع «ز من بگو به سلیمان نظیف تیره‌ضمیر» سرود. حمله به سلیمان نظیف امروز نیز همچنان ادامه دارد، حتی به سنت و ژانری در ادبیات فارسی پان‌ایرانیستی و ضد تورک تبدیل شده است.

آنگونه که از کتب منتشر شده در سال‌های اخیر معلوم می‌شود در آرشیوهای وقت وزارت خارجه‌ی وقت ایران در مورد سلیمان نظیف اسناد و نامه‌نگاری‌های بی شماری وجود دارد. اما وزارت خارجه‌ی وقت ایران، این مقاله‌ی کوتاه را آن چنان خطرناک شمرد که انتشار آن را در ایران ممنوع اعلام کرد. این سانسور به مدت٩٠ سال ادامه داشت. اینجانب به منظور پر کردن این خلاء تاریخی و شکستن سد سانسور دولتی و پان‌ایرانیستی، ترجمه‌ی کامل فارسی این مقاله‌ی بسیار مهم و تاریخی سلیمان نظیف را به همراه اصل تورکی آن به هر دو خط عربی و لاتینی برای نخستین بار منتشر می‌کنم. بدنبال آن جهت آشنائی خواننده‌گان با برداشت پان‌ایرانیستی از شخصیت و فعالیت‌های سلیمان نظیف در رابطه با تورکان ساکن در ایران و نحوه‌ی برخورد تورک‌ستیزان به این موضوع، نخست بخش‌هائی از کتاب پان‌تورکیسم و ایران، نوشته‌ی تاریخ‌نگار دولتی تورک‌تبار و پان‌ایرانیست، کاوه بیات در رابطه با سلیمان نظیف و پس از آن فحش‌نامه‌ی نژادپرست ضد تورک عارف قزوینی خطاب به سلیمان نظیف را آورده‌ام.

 




برادران و خواهران یتیم ما- سلیمان نظیف. رسیم‌لی غزته، شماره ٣٦، سال ١، شنبه، ١٠ مه، ١٣٤٠ (١٩٢٤)

ترجمه‌ی فارسی توسط مئهران باهارلی

از ستون روزنامه‌ام- مصاحبه هفته

تاج‌داران امیر آخور یک‌دیگرند. پس از کشته شدن پادشاه صربستان و همسرش. شاه ایران حکومت ملّی ما را تصدیق نمیکند. آیا ایران میتواند جمهوری شود؟ تورک‌ها در ایران. ادبیات ما، به مراتب بر ادبیات ایران برتری دارد. روابط اجتماعی بین ما. وظیفه و حق آن تورک‌ها.

بین تاج‌داران، به سبب اشتراک منافع و سرنوشت، هر قدر هم که ملّت‌هایشان با هم خصومت داشته باشند یک همبسته‌گی تغییرناپذیر وجود دارد. هنگامی که پادشاه سفیه صربستان آلکساندر اوبرئنوویج، به همراه همسرش دراگا که سابقا یک فاحشه‌ی روس بود، توسط افسران صرب به قتل رسید، کاخ‌های اوروپائی غوغائی به پا کردند. حتی سلطان ما در آن زمان نیز، به این‌ها پیوست. هر حکم‌دار و موسّس خاندان، چه خودش و چه پدرش، گمان می‌کند که نفس و مقام از آسمان افتاده‌اند. وی این ادعایش را آن قدر و با قوّت تکرار می‌کند که بالاخره خودش نیز به صحّت آن، شاید هم از همه بیش‌تر، ایمان می‌آورد. شاهان و پادشاهان برادران آسمانی یک‌دیگرند.

پس از اضمحلال سلطنت ما، شاه ایران- احتمالا آخرین وارث سلسله‌ی قاجار-  در وداع‌نامه‌ی سفیری که به استانبول فرستاد، به جای خطاب کردن به ملت و دولت تورکیه، مخاطب قرار دادن سلطنت عثمانلی - که با ملت او ماجرای پنج قرنی جنگ و کشتار داشت-، را مناسب مشرب و حسیات خود تشخیص داد. تا زمانی که در عجمستان [فارسستان]، سلطنت فردی خودکامه حاکم است، کاخ تهران بر افول سلطنت عثمانلی خواهد گریست و به هیچ وجه به آنکارا خوی نخواهد گرفت. حکومت فعلی‌یمان را- که مشروعیتش از هر سوی جهان، حتی پیش از مذاکرات و عهدنامه‌ی صلح تصدیق شده بود- تنها دولت علّیه‌ی ایران است که به رسمیت نشناخته است. او اگرچه این را به صراحت بیان نمی‌کند، اما با عدم بازگرداندن سفیر خود با یک اعتبارنامه‌ی دوم، که با کمال احترام از آنکارا ترخیص شده بود، ضمنا و عملا اعتراف می‌کند.

به رسمیت شناختن جمهوری تورکیه از سوی دولت ایران، به نظر ما دارای هیچ اهمّیتی نیست. ما خود، در زمره‌ی کسانی هستیم که بالذات عدم وجود یک حکومت دارای تشکیلات اداری منتظم در آن دیار شعر و خیال را مشاهده کرده‌اند. در آنجا به تعداد ملوک الطوایف‌ها، به تعداد مجتهدها و به تعداد آدم‌هائی که پشتوانه‌شان چاقویشان است، حکومت وجود دارد. حتّی نهادی به نام ارتش که سعی می‌شود بوجود آید، به جای آنکه ابزاری برای حفظ حیات ملی باشد، وسیله‌ای برای زورگوئی در دست کسانی است که در راس آن هستند و یا به راس آن آورده خواهند شد.

رضاخان که امروز قدرت‌مندترین رجال ایران است و ظاهرا کونترول ارتش را نیز در دست دارد، نتوانست جمهوریتی را که بسیار آرزو داشت، یعنی سلطنت خود را اعلان کند. حیرت و شگفتی از استعفای رضاخان، در حالی‌که همه منتظر سقوط شاه بودند، و یکی دو روز بعد از آن، بازگشت وی هنوز ادامه دارد. معمّا تاکنون حل نشده است. تنها چیزی که معلوم است، آن که شاه ایران هنوز هم با عنوان «شاه ایران» به تفریحات خود در فرانسه ادامه می‌دهد.

وضعیت فعلی و سرنوشت عجمستان [فارسستان]، به هیچ وجه به ما مربوط نیست. ما نه از خصومت آن قوم [فارس] می‌هراسیم، و نه امیدی به حصول فائده‌ای از دوستی‌اش داریم. اما آینده‌ی چند میلیون هم‌تبار [تورک] ما که تحت حاکمیت ایران افتاده‌اند، می‌تواند سبب نگرانی باشد. وحدت ملی‌ای که  پس از جدائی آلبانیائی‌ها و عرب‌ها از ما ایجاد شد، چشم‌هایمان را به سوی شرق برگرداند. اوّل چیزی که می‌بینیم، برادران و خواهران ما در آزربایجان ایران است. اندیشیدن در باره‌ی این تورک‌های اسیر، که به لحاظ ذکاوت و خصائل بر فارس‌های حاکم بر خودشان بسیار برتری دارند، وظیفه‌ی ماست.

آن‌ها خواه حکومت مستقلی تاسیس کنند و چه مستقیما به ما ملحق شوند، دیگر پس از این نمی‌توانند مدّتی طولانی با فارس‌ها دارای سرنوشت مشترکی باشند. زمان به ویژه به ما نشان داد که پیوندهای مذهبی محکم‌تر از پیوندهای تباری نیستند. تورک‌های آزربایجان، که مدخل و مخرج طبیعی مملکتشان دریای سیاه و دریای سفید است، نمی‌توانند الی الابد چشم‌هایشان را از گونبد کربلا به خلیج بصره دوخته و منتظر بمانند. در واقع این‌گونه شدت گرفتن و حاد شدن اختلافات مذهبی، ناشی از دو خاندان سلطنتی که هر دویشان نیز تورک بودند است. مجتهدها به خاطر منافع ردیثه‌ی خودشان، به این اختلاف پس از اضمحلال آن دو خاندان ادامه دادند و امروز هم ادامه می‌دهند.

هزاران تن تورک هوش‌مند و کوشای آزربایجان، سال‌های متمادی است که در استانبول توطن نموده‌اند. از هر طرف نیز دسته دسته می‌آیند. به این‌ها بازگشت به تهران را پیشنهاد کنید، هیچ کدامشان راضی نمی‌شود و قبول نمی‌کند. وطن حقیقی آن‌ها تورکیه است.

ادبیات مشعشع فارس نیز نتوانست باعث شود که تورک آزربایجان زبان خویش را فراموش کند. حتی امروز، ادبیات تورک، بر ادبیات قدیم و جدید فارسی، به مراتب برتری دارد. تبار، زبان، ادبیات، تاریخ، جوغرافیا، اقتصاد، نظامی‌گری، خلاصه همه‌ی روابطی که فرد فرد یک جامعه را ابدیا به یک‌دیگر پیوند می‌دهند، تورک‌هائی را که در ایران مانده‌اند به سوی ما جلب می‌کند. یک خلق چند میلیونی، به صرف هوس و سفاهت یک بومی تورکمان نباید اسیر قومی بیگانه شود. خصومت و جدال ازلی ایران و توران، شامل آزربایجان نیز می‌شود.

ای تورک اسیر فارس، آغوش برادران و خواهران حقیقی‌ات همواره گشوده است. تو هم وظیفه و حقوق خود را فراموش نکن!


SÜLEYMAN NAZİF:

EY ACEM ESİRİ TÜRK! HAKİKİ KARDEŞLERİNİN KOLLARI DÂİMA AÇIK DURUYOR. SEN DE VAZİFE VE HAKKINI UNUTMA!

İRAN İLE TURAN’IN EZELİ HUSUMET VE CİDÂLİ AZERBAYCAN’A DA ŞÂMİLDİR.

ONLAR İSTER MUSTAKİL BİR İDÂRE TESİS, İSTER DOǦRUDAN DOǦRUYA BİZE İLTİHAK ETSİNLER, ARTIK UZUN ZAMAN ACEMLERLE TEŞRİK-İ MUKADDERAT EDEMEZLER.

IRK, LİSAN, EDEBİYAT, TÂRİH, COǦRAFYA, İKTİSAT, ASKERLİK, HULÂSA BİR HEYET-İ İCTİMÂİYENİN EFRADINI BİRİ BİRİNE MÜEYYİDEN BAǦLAYAN REVÂBİTİN HEPSİ İRAN’DA KALAN TÜRKLERİ BİZE CELP EDER.

MEZHEP İHTİLAFININ BU HADD ŞEKLİ ALMASI, İKİSİ DE TÜRK OLAN İKİ ÂİLE-Yİ SALTANAT YÜZÜNDEN TAHADDÜS ETMİŞTİ. MÜÇTEHİTLER KENDİ MENÂFİ-İ REDİSELERİ NAMINA BU İHTİLAFI O İKİ ÂİLENİN INKIRAZINDAN SONRA DA İDÂME ETTİLER VE EDİYORLAR.

FARS’IN ŞA’ŞAALI EDEBİYATI BİLE AZERBAYCAN TÜRKÜ’NE KENDİ DİLİNİ UNUTTURAMADI. BUGÜN İSE TÜRK’ÜN EDEBİYATI İRAN’IN ESKİ, YENİ EDEBİYATINA VÜCUH İLE FÂİKTİR.

 

 

YETİM KARDEŞLERİMİZ

Süleyman Nazif.

Resimli Gazete. Sayı 36, Yıl 1, Cumartesi, 10 Mayıs, 1924

(Arap yazısından Latın yazısına transkripsiyon Mehran Baharlı)


Köşemden Hafta musâhibesi

Tâcdarlar biri birinin emir-i ahırıdır. Sırp kraliyle karısı itlaf edildikten sonra. İran Şahı bizim hükümet-i Milliye’yi tasdik etmiyor. İran’da cumhuriyet olabilir mi? İran’da Türkler. Bizim edebiyat İranınkine vücuh ile fâiktir. Aramızdaki revâbit-i ictimâiye. O Türklerin vazifesi ve hakkı.

Tâcdarların milletleri ne kadar muhâsim olurlarsa olsun, kendi aralarında iştirâk-i tâli’ ve menâfi sebebiyle la yütegayyer bir tesânud vardır. Sırp kralı sefih Aleksandr Obrenoviç eski bir Rus fâhişesi olan zevcesi Draga ile birlikte Sırp zâbitleri tarafından itlaf edildiǧi zaman, Avropa sarayları kıyamet koparmış ve hatta bizim o vakitki Sultan da bunların arasına karışmıştı. Hânedanın müessisi ister babası, ister kendisi olsun, her hükümdar nefis ve makamı gökten inmiş add eder. Ve bunu o kadar kuvvetle iddia eder ki nihâyet kendi de dâvasının sıhhatına, belki herkesten ziyâde inanır. Kral ve pâdişahlar semâvi kardeştirler.

Bizim saltanatın izmihlâlinden sonra İran Şahı’nın Ankara’ya izâm ettiǧi İstanbul sefirine mevdûnâmesinde Kacar Sülalesi’nin ihtimalle son vârisi Türkiye’nin milletini, devletini deǧil, kendi milletiyle beş asırlık mâcera-yi cidal ve kıtâli olan Osmanoǧulları’nın saltanatını muhatap etmeǧi meşrep ve hissiyatına daha muvâfık bulmuştu. Acemistan’da saltanat-i ferdiye oldukça Tahran Sarayı saltanat-i Osmaniye’nin zevalına aǧlayacak, Ankara’ya ise bir türlü ısınmayacaktır.

Meşruiyetini cihanın her tarafında hatta sulh muzâkire ve muâhidesinden evvel tasdik edilmiş olan hükümet-i hazıramızı dünya yüzünde yalnız İran devlet-i illiyesi tanımıyor. Ve bunu sarahatan deǧilse bile, Ankara’dan kemâl-i hürmetle tarhis edilmiş olan sefirini hâla ikinci bir nâme ile iade etmemesiyle zımnen ve fiilen itiraf ediyor.

İran Devleti’nin Türkiye Cumhuriyeti’ni tasdik etmemesi bizce hiç bir ehemmiyeti hâiz deǧildir. O şiir ve hayal diyârında teşkilat-i idariyesi muntazam bir hükümet bulunmadıǧına bizzat şâhit olanlardanız. Orada ne kadar derebeǧi, ne kadar müçtehit ve ne kadar bıçaǧına güvenir adam varsa, o kadar hükümet mevcuttur. Ordu nâmıyla vucuda getirilmeǧe çalışılan müessise bile hayât-i milliyeyi muhafızaya âlet olacak yerde, başlarına geçmiş veya geçeceklerin ellerinde bir vâsıta-yı tagallüp kalacak.

Nasıl ki Rıza Han bugün İran ricâlinin en kuvvetlisi ve zâhirde asker de elinde iken ziyâde arzu ettiǧi cumhuriyeti, yâni kendi saltanatını îlan edemedi. Şah’ın sukutuna intizar edildiǧi gün Rıza Han’ın istifasından ve bir iki gün sonra yine makâm-i iktidara avdet etmesinden mütevellit hayretler, hâla devam ediyor. Muamma henüz hall edilmedi. Mâlum olan tek bir şey varsa, o da İran Şahı’nın hâla İran Şahı unvanıyla Fransadaki eǧlencelerine devam etmesidir.

Acemistan’ın hal ve mukadderâtı bizi hiç bir sûretle alakadar etmez. O kavmin ne husumetinden korkarız, ne de dostluǧundan bir fâide-yi fiilye tahsil edeceǧine itimâdımız vardır. Yalnız İran idaresine düşmüş bir kaç milyon hemırkımızın istikbali bâdi-yi endişe olabilir. Arnavutlarla Araplar bizden ayrılandan sonra vücuda gelen vahdet-i milliye gözlerimizi Şark’a çevirdi.

En evvel Azerbaycan-i İran’daki kardeşlerimizi görüyoruz. Kendilerine hâkim olan Acemlere zeka ve seciyelerile pek ziyâde mütafavvık bulunan bu esir Türkleri düşünmek vazifemizdir. Onlar ister mustakil bir idâre tesis, ister doǧrudan doǧruya bize iltihak etsinler, artık uzun zaman Acemlerle teşrik-i mukadderat edemezler. Alâka-yi mezhebiyenin revâbit-i ırkiyeden metin olmadıǧını zaman bilhassa bize gösterdi. Memleketlerin tabii medhal ve mahreçleri Ak ve Karadenizler olan Azerbaycan Türkleri gözlerini Kerbela’nın kubbesinden Basra Körfezi’ne ilelebet dikip duramazlar. Zaten mezhep ihtilafının bu hadd şekli alması, ikisi de Türk olan iki âile-yi saltanat yüzünden tahaddüs etmişti. Müçtehitler kendi menâfi-i rediseleri namına bu ihtilafı o iki âilenin ınkırazından sonra da idâme ettiler ve ediyorlar.

Zeki ve çalışkan Azerbaycan Türkü’nün binlerce efradı uzun senelerden beri Istanbul’da tavattun etmiştir. Bir taraftan da fevç fevç geliyorlar. Bunlara Tahran’a avdeti teklif ediniz, hiç birisi razı olmaz. Onların hakiki vatanları Türkiye’dir. Farsın şa’şaalı edebiyatı bile Azerbaycan Türkü’ne kendi dilini unutturamadı. Bugün ise Türk’ün edebiyatı İran’ın eski, yeni edebiyatına vücuh ile fâiktir. Irk, lisan, edebiyat, târih, coǧrafya, iktisat, askerlik, hulâsa bir heyet-i ictimâiyenin efradını biri birine müeyyiden baǧlayan revâbitin hepsi İran’da kalan Türkleri bize celp eder. Bir kaç milyon halk, bir Türkman yerlisinin zevki ve sefaheti namına yabancı bir ırka esir olmasın. İran ile Turan’ın ezeli husumet ve cidâli Azerbaycan’a da şâmildir.


Ey Acem Esiri Türk! Hakiki Kardeşlerinin Kolları Dâima Açık Duruyor. Sen De Vazife Ve Hakkını Unutma!

Süleyman Nazif

-----------------------------------------

یتیم قاردشلریمز- سلیمان نظیف

کؤشه‌مدن- هفته مصاحبه‌سی

تاجدارلر بری برینڭ امیراخوریدر. صرب قرالیله قاریسی اتلاف ایدلدکدن صوڭره. ایران شاهی بزم حکومت ملیه‌یی تصدیق ایتمیور. ایرانده جمهوریت اولابیلیر می؟. ایرانده تورکلر. بزم ادبیات ایرانڭکنه وجوه ایله فائقدر. آرامزده‌کی روابط اجتماعیه. او تورکلرڭ وظیفه‌سی و حقّی.

تاجدارلرڭ ملّتلری نه قادار مخاصم اولورلرسه اولسون، کندی آرالرنده، اشتراکِ طالع و منافع سببیله، لایتغیر بر تساند واردر. صرب قرالی سفیه آلکساندر اوبره‌نوویج، اسکی بیر روس فاحشه‌سی اولان زوجه‌سی دراقا ایله برلکده صرب ظابطلری طرفندن اتلاف ایدلدیگی زمان، اوروپا سرایلری قیامت قوپارمش و حتی بزم او وقتکی سلطان ده بونلرڭ آراسنه قاریشمشدی. خاندانڭ مؤسّسی ایستر باباسی، ایستر کندیسی اولسون، هر حکمدار نفس و مقامی گوگدن اینمش عدّ ایدر. و بونی او قادار قوّتله ادّعا ایدر که نهایت کندی ده دعواسنڭ صحّتنه- بلکه هر کسدن زیاده- اینانیر. قرال و پادشاهلر سماوی قارده‌شدرلر.

بزم سلطنتڭ اضمحلالندن صوڭره ایران شاهنڭ آنقره‌یه اعزام ایتدیگی استانبول سفیرینه مودوع‌نامه‌سنده- قاجار سلاله‌سنڭ احتمال‌له صون وارثی- تورکیه‌نڭ ملّتنی، دولتنی دگل، کندی ملّتیله بش عصرلق ماجرای جدال و قتالی اولان عثمان اوغللرینڭ سلطنتنی مخاطب ایتمگی مشرب و حسّیاتنه داها موافق بولمشدی. عجمستانده سلطنتِ فردیه حکمران اولدقجه، طهران سرایی سلطنتِ عثمانلیه‌نڭ زوالنه آغلایاجق، آنقره‌یه ایسه بر تورلو ایصینامایاجقدر.

مشروعیتنی جهانڭ هر طرفنده، حتّی صلح مذاکره و معاهده‌سندن اوّل تصدیق ایدلمش اولان حکومتِ حاضره‌مزی دنیا یوزنده یالڭز ایران دولتِ علیه‌سی طانیمییور. و بونی صراحةً دگل‌سه بیله، آنقره‌دن کمالِ حرمتله ترخیص ایدلمش اولان سفیرینی حالا ایکینجی بر نامه ایله اعاده ایتمه‌مسیله ضمناً و فعلاً اعتراف ایدییور.

ایران دولتنڭ تورکیه جمهوریتنی تصدیق ایتمه‌مه‌سی بزجه هیچ بر اهمیتی حائز دگلدر. او شعر و خیال دیارنده تشکیلاتِ اداریه‌سی منتظم بر حکومت بولونمادیغنه بالذّات شاهد اولانلردنز. اوراده نه قادار دره‌بگی، نه قادار مجتهد و نه قادار بچاغنه گووه‌نیر آدام وارسه، او قادار حکومت موجوددر. (اوردو) نامیله وجوده گتیریلمگه چالیشیلان مؤسّسه بیله، حیاتِ ملّیه‌یی محافظه‌یه آلت اولاجق یرده، باشلرینه گچمش و یا گچه‌جکلرڭ اللرنده بیر واسطهٔ تغلّب قالاجق.

نصل که رضا‌خان بوگون ایران رجالنڭ اڭ قوّتلیسی و ظاهرده عسکر ده النده ایکن پک زیاده آرزو ایتدیگی جمهوریتی، یعنی کندی سلطنتنی اعلان ایده‌مدی. شاهڭ سقوطنه انتظار ایدلدیگی گون، رضاخانڭ استعفاسندن و بر ایکی گون صوڭره ینه مقامِ اقتداره عودت ایتمه‌سندن متولّد، حیرتلر حالا دوام ایدییور. معمّا هنوز حلّ ایدلمدی. معلوم اولان تک بر شی وارسه، او ده ایران شاهنڭ حالا (ایران شاهی) عنوانیله فرانسه‌ده‌کی اگلنجه‌لرینه دوام ایتمه‌سیدر.

عجمستانڭ حال و مقدّراتی بزی هیچ بر صورتله علاقه‌دار ایتمز. او قومڭ نه خصومتندن قورقارز، نه ده دوستلغندن بر فائدهٔ فعلیه تحصیل ایده‌جگنه اعتمادمز واردر. یالڭز ایران اداره‌سنه دوشموش بر قاچ میلیون همعرقمزڭ استقبالی بادی اندیشه اولابیلیر. آرناوودلرله عربلر بزدن آیرلاندن صوڭره وجوده گلن وحدتِ ملّیه گؤزلرمزی شرقه چه‌ویردی.

اڭ اوّل آذربایجانِ ایرانده‌کی قاردشلرمزی گورویورز. کندیلرینه حاکم اولان عجملره ذکا و سجیه‌لریله پک زیاده متفوّق بولونان بو اسیر تورکلری دوشونمک وظیفه‌مزدر. اونلر ایستر مستقل بر اداره تاسیس، ایستر دوغرودن دوغرویه بزه التحاق ایتسینلر، آرتق اوزون زمان عجملرله تشریکِ مقدّرات ایده‌مزلر. علاقهٔ مذهبیه‌نڭ روابطِ عرقیه‌دن متین اولمادیغنی زمان بالخاصّه بزه گؤستردی. مملکتلرینڭ طبیعی مدخل و مخرجلری آق و قاره دڭزلر اولان آذربایجان تورکلری گؤزلرینی کربلانڭ قبّه‌سندن بصره کؤرفزینه الی‌الابد دیکوب طوارامازلر. ذاتاً مذهب اختلافنڭ بو حاد شکلی آلماسی ایکیسی ده تورک اولان ایکی عائلهٔ سلطنت یوزندن تحدّث ایتمیشدی. مجتهدلر کندی منافعِ ردیثه‌لری نامنه بو اختلافی او ایکی عائله‌نڭ انقراضندن صوڭره ده ادامه ایتدیلر و ایدییورلر.

ذکی و چالیشقان آذربایجان تورکنڭ بیڭلرجه افرادی اوزون سنه‌لردن بری استانبولده توطّن ایتمشدر. بر طرفدن ده فوج فوج گلیورلر. بونلره طهرانه عودتی تکلیف ایدیڭز، هیچ بریسی راضی اولماز. اونلرڭ حقیقی وطنلری تورکیه‌در. فارسڭ شعشعه‌لی ادبیاتی بیله آذربایجان تورکنه کندی دیلنی اونوتدورامادی. بوگون ایسه تورکڭ ادبیاتی ایرانڭ اسکی، یڭی ادبیاتنه وجوه ایله فائقدر. عرق، لسان، ادبیات، تاریخ، جغرافیا، اقتصاد، عسکرلک، خلاصه بیر هیئتِ اجتماعیه‌نڭ افرادینی بری برینه مؤیداً باغلایان روابطڭ هپسی ایرانده قالان تورکلری بزه جلب ایدر. بر قاچ میلیون خلق، بر تورکمن یرلسنڭ ذوقی و سفاهتی نامنه یابانجی بیر عرقه اسیر اولماسین. ایران ایله تورانڭ ازلی خصومت و جدالی، آذربایجانه ده شاملدر.

ای عجم اسیری تورک، حقیقی قاردشلرینڭ قوللری دائما آچیق طورویور. سن ده وظیفه‌ڭی و حقّڭی اونوتما!

سلیمان نظیف

-----------------------------------------

بخش‌هائی از کتاب «پان‌تورکیسم و ایران» در باره‌ی سلیمان نظیف، نوشته‌ی کاوه بیات


آغاز نقل قول:

٣-ادامه‌ی کشمکش: هنوز مدت زیادی از فروختن تنش حاصل از سخنان روشنی بیگ نگذشته بود که سلیمان نظیف یکی از دیگر چهره‌های مشهور و متقدم این بحث نیز با انتشار مقاله‌ای تحت عنوان «یتیم قاردشلریمز»- برادران یتیم ما- در یکی از نشریات تورکیه در اواخر اردیبهشت ١٣٠٣، بار دیگر به آتش این مناقشه دامن زد.

اگرچه بررسی علل تاخیر ایران در شناسائی رسمی جهموری تورکیه موضوع اصلی این مقاله یا لااقل بخش نخست آن به نظر آمد، ولی هنوز این یادداشت به نیمه نرسیده بود که به ناگاه سلیمان نظیف با طرح بدون مقدمه‌ی این مطلب که نه فقط ".... به هیچ وجه علاقه‌مند به اوضاع حاضره و مقدرات آتیه عجمستان ...." نمی‌باشد، به ناگاه موضوع را عوض کرد. او در ادامه با تاکید بر این امر که نه "..... از خصومت این قوم بیم ..." دارد و نه "...فعلا از دوستی آن‌ها ... (می‌تواند) امیدوار به حصول فوایدی ...." باشد بحث دیگری را پیش کشید. برای سلیمان نظیف فقط "..... مقدرات چند میلیون برادران هم‌عرقمان که امروزه در تحت اداره و نفوذ ایران هستند....." اهمیت داشت و بس. مقدرات کسانی که به تعبیر او "... از حیث هوش و ذکاوت به عجم‌ها برتری داشته ولی در تحت حاکمیت آن‌ها زیست می‌کنند ....". از نظر سلیمان نظیف، تمام تحولات جاری از آن حکایت داشت که "... این تورک‌ها خواه با تشکیل یک حکومت مستقل و خواه با الحاق خود به ما دیگر بعد از این شریک مقدرات عجم‌ها ...." نخواهند بود. زیرا "... همه چیز و بالخاصه مرور زمان به ما ثابت نمود که علاقه‌ی مذهبی نخواهد توانست محکم‌تر و متین‌تر از علاقه‌ی نژادی باشد...". و علاوه بر این، از لحاظ سرزمینی هم "... تورکان آزربایجان که مدخل و مخرج طبیعی مملکتشان از یک طرف بحر اسود و از طرف دیگر دریای مدیترانه می‌باشد نمی‌توانند الی الابد چشم‌های خود را از فراز قبه‌ی کربلا به خلیج فارس دوخته و در انتظار بنشینند ..." در پایان نیز سلیمان نظیف با تاکید بر این امر که "جدال ازلی ایران و توران"؛ آزربایجان را نیز شامل می‌شود، مختصر رهنمودی هم صادر کرد: "ای تورک اسیر عجم، آغوش برادران حقیقی‌ات برای پذیرفتن تو باز خواهد ماند. تو هم وظیفه و حق خود را فراموش مکن". رسیم‌لی غزته (روزنامه‌ی مصور)، شماره‌ی ٣٦‌، ١٠ مه ١٩٢٤.

اصل و ترجمه‌ی این مقاله را سفارت ایران در استانبول همراه با گزارشی در این زمینه به تهران ارسال داشت (نمره ٢٤٦، ١١ حوزا ١٣٠٣- ١؟٧ ١٣٠٣). سفارت ایران در استانبول ضمن ارسال نسخه‌ای از این مقاله به وزارت امور خارجه، پس از اشاره به تحرکات اخیر در تورکیه مانند انتشار کتاب جمهوری آزربایجان رسول‌زاده و سخنان روشنی بیگ، از سلیمان نظیف نوشت که "... از چند سال قبل قلم خود را متوجه حمله به ایران نموده، چه در بیانات و چه در نوشته‌جات خود فارسی‌زبانان ایران را طرف حمله قرار داده، تورکی‌زبانان مخصوصا اهالی آزربایجان را تشویق به التحاق تورکیه یا اعلان استقلال می‌کند". (سفارت ایران در استانبول، نمره ٢٤٦، ١١ جوزا ١٣٠٣ (١؟ ٧ ١٣٠٣).

در حاشیه‌ی این گزارش و احتمالا از سوی مسئول امور تورکیه در وزارت خارجه در یادداشتی به تاریخ ١٢ اسد توصیه شده بود که ضمن ارسال رونویسی از این مقاله جهت اطلاع وزارت جنگ، نارضایی ایران از انتشار چنین مقالاتی به سفیر تورکیه در ایران ابلاغ شود. علاوه بر این توصیه شده بود که در صورت موافقت وزیر امور خارجه "... در یکی از جراید عین مقاله درج و به طور مناسب و معقول تنقیدات شود...." که بر اساس یادداشت دیگری در ذیل نامه، وزیر امور خارجه با انتشار آن در جراید موافقت نکرد "... ولی مقرر فرمودند در ضمن متحدالمآل به جاهای لازم- معارف، داخله، جنگ- شرح مخصوصی نوشته شود ....". ارسال رونوشتی به وزارت جنگ هم لازم نبود، چون قبلا نسخه‌ای از این مقاله به دست وزارت جنگ رسیده بود.

بازی‌گر اصلی: اگرچه سلیمان نظیف با طرح مباحثی چون تورک بودن زرتشت در سال‌های پیش که به ابراز واکنش‌هایی از سوی حسین دانش و عارف قزوینی هم منجر شده بود، در این عرصه فضل تقدم داشت .... (روزنامه‌ی ناهید در مقاله‌ای که در این زمینه منتشر کرد ضمن اشاره به پیشینه‌ی این بحث و سروده‌ای از عارف در پاسخ به این مدعای سلیمان نظیف در سال‌های مهاجرت، با اشاره به دیاربکری بودن او در این نکته نیز ابراز شگفتی کرد که "... سلیمان نظیف با این که خودش کورد است و از این جهت به ایران نزدیک‌تر است، معذالک از تورک، تورک‌تر شده و در تحریرات خود مدعی است که موسس تمدن در جهان ملت تورک بوده ...." است. (ش ٣٦ ، ٣ ٥ ، ١٥ دی ماه ١٣٠٤).....

مداخله‌ی دولت‌ها: در حالی که با ادامه‌ی انتشار این گونه مقالات در پاره‌ای از جراید تورکیه و بازتاب آن‌ها در جراید ایران، مناقشاتی از این دست در عرصه‌ی مطبوعات جریان داشت. برای مثال بنگرید به مقاله‌ی "تورک است یا کورد، مالیخولیاهای خنده‌انگیز تورک‌ها" به قلم "یک نفر آذربایجانی" در شفق سرخ (٣٠ جدی ١٣٠٣) که در آن ضمن مروری کلی بر انتشارات اخیر تورک‌ها ... از جمله نوشته‌های سلیمان نظیف به دل‌گیری او از این که روزنامه‌ی آسایش تبریز هم در مقام پاسخ‌گویی بر آمده اشاره داشت "... زیرا او تصور نمی‌کرده است در تبریز که "دویم شهر تورک بعد از استانبول!" می‌باشد یک روزنامه در زبان اجنبی! یعنی فارسی، آن هم از زبان یک نفر تورک نوشته شود".

وطنیه‌های عارف: .... در اواخر اسفند ١٣٠٣ عارف قزوینی در خلال کونسرت‌هایی که در تبریز برپا داشت، بار دیگر بر این آتش خفته دامن زد. وی که در سفر مهاجرت در جنگ اول جهانی و ایام اقامت اجباری در اسلامبول با پاره‌ای از آراء پان‌تورکیستی و زیاده‌گویی‌های آن‌ها در باره‌ی آزربایجان آشنا شده بود و در همان ایام در مقام پاسخ‌گویی به این فرمایشات تصنیف معروف "چه شورها که من به پا ز شاهناز می‌کنم" خود را نیز سرود، این بار علاوه بر تصنیف فوق که در آن ضمن اشاره به پیشینه‌ی تاریخی ایران، از "زبان تورک از برای از قفا کشیدن است" سخن به میان آورده بود و "صلاح، پای این زبان از مملکت بریدن است"، غزلیات و تصنیف‌های دیگری را نیز خواند. تصنیف‌هایی چون "چه آذرها به جان در عشق آزربایجان دارم"، "جان برخی آزربایجان باد" و "ز عشق آتش پرویز آن چنان تیز است" ... که هر یک ضمن یادآوری مقام والای آزربایجان در پاس‌داری از تاریخ و فرهنگ ایران، تعریضی نیز به تورک‌ها داشت. بنگرید به کلیات دیوان عارف قزوینی، پیشین، صس ٣٨٨-٩٠ ، ٤٣٧-٤٢٥، و همچنین یادداشت "صدای عارف از تبریز"؛ ایرانشهر، ش ٧، س ٣، ثور ١٣٠٤، صس ٤٠١-٤٠٤؛ برای آگاهی از بازتاب این کونسرت‌ها.

عارف خود از این خوشحال بود که بالاخره فرصتی یافته است تا تصنیف شهناز را که چند سال پیش در اسلامبول سروده بود در "خود آزربایجان و برای آزربایجانی" بخواند. به ویژه آنکه از "...آن‌ها بیشتر از آن که انتظار داشتم بروز احساسات دیدم". وی در ادامه‌ی یادداشتش در این زمینه افزود "سلیمان نظیف که تعجب می‌کند از این که چرا برادران او راضی می‌شوند که روزنامه‌ی فارسی در تبریز نشر شود، جایش خالی بود ببیند همان برادران در شنیدن تصنیف "زبان تورک از برای قفا کشیدن است" چه دست‌ها زدند و چقدر در کوبیدن پا پافشاری می‌کردند". (ایرانشهر، همان، ص ٤٠١)

اگرچه کونسرت‌های عارف در تبریز با اقبال عمومی روبه رو شد ولی ظاهرا به مذاق تورک‌ها خوش نیامد. روزنامه‌ی شفق سرخ که در یکی از شماره‌های پیشین خود از این برنامه و غزلیات و تصنیف‌هایی که در آن خوانده شد شرحی منتشر کرده بود ".... که به واسطه‌ی محظوراتی دست و پا شکسته چاپ شد..."، از نارضایی و اعتراض مقامات تورکیه نسبت به این مسئله گزارش کرد. (شفق سرخ، ٢٧ مرداد ١٣٠٤، ضمایم، پیوست شماره ١٥) شفق سرخ ضمن اشاره به مباحث و مناقشات برخاسته از انتشار آراء امثال سلیمان نظیف و روشنی بیگ در سال گذشته و تاکید مقامات دولتی بر اجتناب جراید ایران از دامن زدن به این بحث، زیرا "... میل داشت روابط دربار طهران و آنقره خوب و بهتر شود، لهذا از معامله‌ی بالمقابله ما نیز جلوگیری کرد. یعنی راضی نشد جراید ما بنویسند تورک‌ها کی هستند و موقعیت سیاسی و اجتماعی آن‌ها چیست و سوابق تاریخی آن‌ها با چگونه افتخاراتی (!) مزین است.....". اشعار و غزلیات عارف را متضمن نکته‌ای ندانست که موجب کدورت تورکیه گردد. "مگر این تصنیف و اشعار چه داشت؟ فقط به برادران آزربایجانی ما تذکر داده بود که زبان ملی آن‌ها را عوض کرده‌اند و تعصب ملی آن‌ها نباید اجازه بدهد که هنوز در سرزمین پدران آرین آن‌ها لهجه امراء موغول حکومت کند .... عارف در این غزل‌ها و سرودها توهین به ملت یا دولت تورکیه نکرده، فقط به برادران خود دورنمای یک آزربایجانی را که هوس‌رانی سلاطین عثمانلی آن را از خون رنگین نموده است نشان داده، از شهامت پادشاهان شرافت‌مند صفویه کلمه‌ای گفته و بالاخره به آن‌ها گفته است به زبان خود تکلم کنند. ولی بعضی از مقامات رسمی (تورکیه) از این قضیه مکدر شده و حتی مراسله‌ای نیز به مقامات رسمی ما نوشته و در آنجا مخصوصا این نکته را متذکر شده بودند که ما محررین و جراید تورکیه را ساکت کردیم. نشر اینگونه چیزها در جراید ایران اسباب تحریک آن‌ها خواهد شد ...."

مدعیان آزربایجان: به هر حال با تحریک یا بی‌تحریک، حملات جراید تورکیه از نو آغاز شد. به گزارش شفق سرخ، اندک زمانی بعد از این قضایا سلیمان نظیف در مقاله‌ای که در شماره‌ی ١٩ ینگی دنیا منتشر شد ".... ضمن نوحه‌سرایی بر قوتور (قطور)- (که در آن ایام ایران و تورکیه بر سر مالکیت آن اختلاف داشتند)- از هیچ گونه نیش و تعرضی نسبت به ما و ملت ما خودداری نکرده بود ...." ولی شفق سرخ از آنجائی که غرض‌ورزی نهفته در آن را آشکار می‌دید و بر این نظر بود که "شاید روح ملت تورکیه نیز چندان با این قبیل تبلیغات خنک و عداوت‌زا آشنایی ندارد ...." از درج و انعکاس مفاد آن خودداری کرد تا "اسباب تهییج افکار عمومی ایران بر ضد دولت دوست ما تورکیه" نشود و فقط عین روزنامه را به وزارت امور خارجه ارسال داشت.

ما و تورک‌ها: تقریبا سال گذشته نیز این تبلیغ با یک لهجه‌ی جدی و حرارت‌آمیز و موهن به حیثیات ملی ما در جراید تورکیه شروع و آقایان سلیمان نظیف کرد و روشنی بیک به اسهال قلمی مبتلا شدند .... (دولت ایران) راضی نشد جراید ما بنویسند تورک‌ها کی هستند و موقعیت سیاسی و اجتماعی آن‌ها چیست و سوابق تاریخی آن‌ها با چگونه افتخاراتی (!) مزین است و دعاوی مضحک و مسخره‌انگیز محررین زبردست آن‌ها مانند روشنی بیک و سلیمان نظیف تا چه درجه قابل خنده است....

پایان نقل قول


فحش‌نامه‌ی مستهجن نژادپرست معروف عارف قزوینی خطاب به سلیمان نظیف

ز من بگو به سلیمان نظیف تیره‌ضمیر
که‌ ای برون تو چون شیر و اندرون چون قیر
برون ز کورد شود اولیاء؟ معاذالله!
تنور می‌شود از چوب ساخت؟ گوش مگیر
ز تورک غیر خریت ندید کس، زینهار
چو کورد تورک شود، خر بیار و معرکه گیر!
دیار بکر تو می‌خواستی بماند بکر
زدند مسقط راس تو را رنود به کیر
تو تا خیال دفاع از دیار بکر کنی
نکرده عطف عنان، رفت از کفت ازمیر
فغانت از سر درد است چون که می‌دانم
فغان کند به ته دیگ چون رسد کف‌گیر
اگر به مجلس صلح جهان به تورکان راه
نداده‌اند، ز ایرانیان بود تقصیر؟
نوشته دست قضا حکمتان که محکومید
به مرگ، پنجه نشاید فکند با تقدیر
هر آنکه زندگیش بار عار آرد و ننگ
نهال عمرش برکنده به بُوَد از زیر
همیشه روح تمدن ز تورک منزجر است
ز من مرنج، حقیقت چو بشنوی بپیذیر
تو را که کودک دیروزی است دولتتان
کجا رواست که شوخی کند به دولت پیر؟
عشیرتی که ندارد درفش و عار و تبار
رسیده است ز دزدی به کاخ و تاج و سریر
به دولتی که ز چندین هزار سال بدید
حوادثات و در ارکان او نشد تغییر
تو را به وجدان، دانم اگر چه نیست ترا
رواست کان به چنین دولتی کند تحقیر؟
نژاد ایران با تورک
 آچنان مانَد
که کس شبیه نماید حریر را به حصیر
خیال آذرآبادگانت اندر سر
فتاده بود، تو زین پس بدین خیال بمیر
ز خال لب، شکن طره، چین زلف به سر
خیال کرده که تا هندوچین کنی تسخیر؟
دگر گمان تو زه زد، زهی خجالت و شرم
کمان بدار‌ کمان‌دار سخت بی‌تدبیر
ر‌ها نمی‌کنمت تا که کام من بخشی
گرفتمت که نکردی خیال عالم‌گیر
اگر چه حافظ بخشید از غلط بخشی
به خال تورک، سمرقند را ز عصری دیر
عجب مدار که من هم به یک کرشمه‌ی (قاراشمای) چشم
ز بعد صلح، اگر سهم ما شود کشمیر
دهم به غمزه‌ی تورکان هر آنچه باداباد
که این حقیرمتاعی است یادگار حقیر
تو گفتی: ایرانی بگرفته راه تورکستان
نمی‌رسد بسوی کعبه، زانکه نیست بصیر
بدان که کعبه‌ی ایران دو تا، یکی بلخ است
یکی‌‌ همان که برون شد ز شست‌تان چون تیر!
از این دو من به یکی می‌رسم، تو راحت باش
مراست هاتف غیبی در این امید بشیر
تو را به کعبه چو سگ راه نیست، تورکستان
نگاه دار و بِبُر راه و پس سر ره گیر
چنان بدست شما شد مفتضح اسلام
روا بود که یهودی کند ورا تکفیر
نكرده‌اید خرابش چنان که گر روزی
محمد آید بتواندش کند تعمیر
مسیح بس که شکایت زتان به ختم رسل
نمود، حضرت از حجب سر فکند بزیر
پس از تفکر بسیار، داد پاسخ و گفت:
که نیستند مرا امت، این گروه شریر
بدان که رهبر این قوم هیز چنگیز است
بخواه او را، در هر جهنمی است اسیر
کزو بپرسم زن قحبه این چه دستوری است
که داده‌ای تو به این قوم وحشی بدشیر؟
چو گشت حضرت نروو، مسیح خود را باخت
فرار کرد کومیسیون از فقیر و اسیر
من و تمامی حضار مجلس از مجلس
گریختیم چو روبه برون، ز حمله‌ی شیر
فرار کردم و گفتم هزار لعنت حق
به تورک
 و بر پدر تورک از صغیر و کبیر
نظام سلطنت ار خویشتن به تورک فروخت
خری خرید، خری پشت ریش و چشم ضریر
اگر مخارج پالان زیاده از خر کرد
کدام زین دو خرند، ‌ای ادیب شوخ و شهیر؟
از این دو خرتر، آن کسی بود به جهان
که سرسری شمرد خسروان عالم‌گیر
تو را به نادر گیتی‌ستان چه کار، ‌ای دون؟
برو بکار خود، ‌ای کورد پا بسر تزویر
دهان پاک برد نام شاه اسماعیل
که نیست طعمه‌ی هرمرغ  لاش‌خوار انجیر
خدا نکرده اگر من سلیم را گویم
نبُد سلامت، از من نمی‌شوی دل‌گیر؟
ادیب باید طرز ادب نگه دارد
نه هرچه لایق ریشش بود، کند تحریر
تو را جسارت توهین به دولت ایران
نبود این همه، بی‌عرضه گر نبود سفیر
-----------------------------------------

برای مطالعه‌ی بیشتر

سلیمان نظیف: ای تورک اسیر فارس! مقاله‌ای تاریخی از سلیمان نظیف: برادران و خواهران یتیم ما (یتیم قاردشلریمز)-١٩٢٤

http://sozumuz1.blogspot.com/2016/07/blog-post_12.html

اهمیت سلیمان نظیف برای ملت تورک ما

https://sozumuz1.blogspot.com/2018/09/blog-post_43.html

سلیمان نظیف، یک تورک تورکمان آغ‌قویون‌لو و کوردنمایی او

https://sozumuz1.blogspot.com/2018/09/blog-post_15.html

سلیمان نظیف: ناصرالدّین شاه‌ین شو گوزه‌ل بیت‌له‌ری

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/11/blog-post.html

مهدی به‌ی شقاغی دئرمیش که: بن عالِمه قارشی شاعر، شاعره قارشی عالِم .... اولوروم

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/08/blog-post_28.html

مکتوبی تورکی از عباس افندی عبدالبهاء غُصْنِ اعظم

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/08/blog-post_5.html

یاشاسین تورک جوان‌لاری! خطابه‌ی تورکی غنی‌زاده سلماسی به جوانان تورک نوشته شده در ١٠٩ سال پیش

https://sozumuz1.blogspot.com/2016/01/blog-post_30.html

مجدالسلطنه افشار اورومی: تورک‌ها برجسته‌ترین و غیورترین ملت‌ها -دونیانین ان معظم و غیور ملتی اولان تورک‌له‌ر

https://sozumuz1.blogspot.com/2016/09/blog-post_73.html

باطن ایران- ایران`ین ایچ اوزو. روشنی بیگ

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/05/blog-post_26.html



[1] سلیمان نظیف، سلیمان نظیف، یک تورک تورکمان آغ‌قویون‌لو و کوردنمایی او

https://sozumuz1.blogspot.com/2018/09/blog-post_15.html

[2] Süleyman Nazif, Kültür bakanlığı, Türk Büyüklerini Anma Serisi: 3, s 8

[3]ملت اسیر مفهومی شناخته شده در ادبیات سیاسی است و معمولا به ملل تحت استعمار داخلی رژیم‌های توتالیتر گفته می‌شود. در ادبیات سیاسی تورک این اصطلاح بویژه در مورد ملل تورکیک داخل در قلمروی سه کشور روسیه، چین و ایران بکار می‌رود.

Captive Nations

https://en.wikipedia.org/wiki/Captive_Nations

Captive Nations Week

https://en.wikipedia.org/wiki/Captive_Nations_Week

AZERBAYCAN Dergisi say 215 "Esir Milletler Özel Sayısı"

http://www.nadirkitap.com/azerbaycan-dergisi-say-215-esir...

Esir Milletler

http://idp.org.tr/yazilar/esir-milletler

No comments:

Post a Comment