پیشهوری و حکومت ملی آزربایجان در نفرت از تورکیه در موضعی افراطیتر از حزب توده قرار داشتند
مئهران باهارلی
١-سید جعفر جوادزادهی خلخالی – پیشهوری بعدی - یک ناسیونالیست ایرانی چپگرای افراطی با تمایلات باستانگرایانهی ضد تورک و ضد عوثمانلی – ضد تورکیه بود. وی در تمام عمر خود این تمایلات را حفظ کرد. او صرفا پس از تاسیس فرقهی دموکرات آزربایجان و متعاقب آن به دستور استالین، به جای «ملت ایران» تظاهر به اعتقاد به «ملت آزربایجان» کرد، اما همیشه ضد تورک و ضد عوثمانلی – ضد تورکیه باقی ماند. دشمنی پیشهوری با تورکیه و قبل از آن در سالهای جنگ جهانی اول با عوثمانلی بسیار عمیق و چندین ریشه داشت:
- پیشهوری یک ناسیونالیست ایرانی چپگرا با تمایلات باستانگرایانه بود. ملت ایران و هویت ملی ایرانی مودرن که چپ ایرانی زاده شده در دورهی مشروطیت، مانند ناسیونالیسم ایرانی زائیدهی آن معتقد بدان بود، اساسا ضد تورک و ضد عوثمانلی بود.
- پیشهوری یک پاتریوت و میهنپرست ایرانی بود و به شدت با اقدامات عوثمانلی برای ایجاد دولتهای تورک در قفقاز جنوبی و تورکایلی در شمال غرب ایران در سالهای پایانی جنگ جهانی اول مخالفت میکرد و از این بابت ناخشنود و عصبانی بود. در همین بستر او معلم مدرسهی اتحاد ایرانیان در باکو - که به تبلیغ ایرانیگری بر اساس فارسگرایی و رایج ساختن زبان فارسی در باکو مشغول بود-، همچنین عضو دفتر باکوی حزب پانایرانیستی فرقهی دموکرات آزربایجان - خیابانی در تبریز بود و در اورگان آن به نام «آزربایجان جزء لاینفک ایران» بر علیه ملیگرایان تورک و دیگر قوا و جریانات ملی تورک چپگرا و راستگرا و اسلامگرای قفقاز و تورکایلی مینوشت[1].
-پیشهوری یک کومونیست - بولشویک روسی فاناتیک و تا مغز استخوان وابسته به روسیهی کومونیستی و ایدئولوژی بولشویسم بود. وی در عمل هم در تمام طول عمر خود جانفشانانه در راه منافع ملی دولت روسیهی کومونیست که در عرصهی تورکستیزی و دشمنی با عوثمانلی – تورکیه، ایضا تورکهای تورکایلی و دیگر مناطق ملی تورک در ایران، وارث روسیهی تزاری بود عمل کرده است.
-پیشهوری از دیرباز همسویی و همکاری عمیقی با ناسیونالیستهای افراطی چپگرا و راستگرای ارمنی داشت. از دورهی عضویت در دفتر باکوی فرقهی دموکرات آزربایجان خیابانی که متفق داشناکها بود، عضویت در فرقهی عدالت و جنگیدن در صف ارمنیان بر علیه قوای ملی تورک و استقلالطلبان در قفقاز و اشتراک در اشغال باکو توسط ارتش سرخ و داشناکها، و سپس در دورهی تبدیل فرقهی عدالت به فرقهی کومونیست در کونگرهی انزلی آن حزب که در حین آن پیشهوری مانند نوچهی آواتیس سلطانزاده عمل کرد و مانع طرح مسالهی ملل ساکن در ایران و حقوق زبانی آنها و فدرالیسم زبانی – ملی شد و از انتشار نشریات و مصوبات و اعلامیههای کونگره به زبان تورکی جلوگیری کرد، در حالی که اکثریت مطلق شرکت کنندهگان آن کونگره، همچنین خاندان قاجار حاکم بر دولت ایران و اکثریت مطلق مردمان ایران در آن مقطع تورک بودند. پیشهوری از جمله به سبب این مواضع «غیر ملی» خود، حتی از طرف رهبری حزب کومونیست آزربایجان به مرکز فراخوانده و توبیخ شد.
مجموعهی این عوامل باعث میشد که دشمنی پیشهوری با تورکیه بسیار عمیق و چندین لایهای باشد. این دشمنی در بسیاری از نشریات و مطبوعات حکومت ملی آزربایجان و برنامههای رادیو تبریز وقت و همچنین در نوشتههای خود پیشهوری هم، از پانتورکیست نامیدن سیاستهای تورکیه تا وارد آوردن اتهام نسلکشی ارامنه و ... منعکس شده است. مشهورترین این مواضع خصمانه بیانات خائنانهی پیشهوری در رادیو تبریز بود که وی در آن جملهی ننگآور «تورکها از قدیم دشمن ما هستند» را بر زبان آورد.
٢-در این نوشته بندی مرتبط با دشمنی پیشهوری با تورکیه را از ترجمهی فارسی خاطرات او آوردهام. در این بند پیشهوری میگوید حزب توده شخصی به اسم «احد اسپهانی» یکی از رهبران فعال حزب توده را کاندیدای نمایندهگی دورهی چهاردهم انتخابات مجلس از تبریز کرده بود. اسپهانی در یک خانوادهی اصفهانی ساکن استانبول به دنیا آمده بود و به تورکی عوثمانلی صحبت میکرد. پیشهوری ادعا میکند آزربایجانیها و به خصوص اهالی تبریز از لهجهی تورکی او و در نتیجه از خود او خوششان نمیآمد. آشکار است که پیشهوری در این مورد هم مانند بسیاری از موارد دیگر در خاطرات خود حقیقت را نمیگوید و تمایلات و افکار شخصی خود را به آزربایجانیها (ملتی که اساسا در ایران وجود ندارد و ساختهی پانایرانیسم – استالینیسم است) و اهالی تبریز منتسب میکند.
واقعیت آن است که این خود پیشهوری بود که به سبب دشمنی عمیق و مزمن خود با عوثمانلی، از احد اسپهانی و لهجهی تورکی او «خوشش نمیآمد». بر خلاف ادعای پیشهوری، تا آن برهه مخصوصا در سالهای جنگ جهانی اول و جنگ استقلال تورکیه، نه تنها در میان تودههای تورک سرتاسر ایران عشق و علاقهی مفرطی نسبت به عوثمانلی و تورکیه مخصوصا در دو منطقهی غرب آزربایجان و همدان و اطراف – در حد تقاضا برای الحاق به عوثمانلی و تورکیه وجود داشت، بلکه زبان ادبی و معیار در تمام تورکایلی و قفقاز «تورکی عوثمانلی بسیط و مشترک» بود (این وضعیت یگانهگی زبان معیار با اختراع «زبان آزربایجانی» توسط استالین و تورکی سره در تورکیهی کمالیستی و ممنوعیت و افساد زبان تورکی در دورهی رضا شاه و تبدیل آن به «آزری» تغییر یافت و واگرایی بین این سه لهجهی زبان تورکی در سه منطقه دیده شد).
٣-نکتهی جالب توجه دیگر آن که در ترجمهی خاطرات پیشهوری، خانوادهی احد اسپهانی به جای اصفهانی به صورت «اسپهانی» یعنی اهل اصفهان معرفی شده است. کاربرد اسپهان به جای اصفهان، اگر کار مترجم فارسی نباشد، میتواند نمونهی دیگری از پارسی سرهگرایی پیشهوری باشد که در نامهای ایرانیک – پارسی «پرویز» و «پیشهوری» و پسرش «داریوش»، که او آنها را آزادانه و داوطلبانه انتخاب کرد هم دیده میشود.
٤- انتخاب شخصی مسلط به تورکی عوثمانلی که در آن دوره زبان معیار و ادبی و مشترک تمام تورکان چه در آناتولی و چه در قفقاز و تورکایلی و دیگر نقاط ایران و خاورمیانه بود توسط حزب توده که در اساس یک حزب ایرانگرا و فارسمحور بود، فی الواقع یک ژست بجا و بسیار شایسته بود. این انتخاب به طور ضمنی نشان میدهد که اقلا انتخاب کنندهگان این شخص در حزب توده، تورکی رایج در آناتولی و تورکایلی را یک زبان واحد میدانستند که واقعیت هم همین است. اما پیشهوری به عنوان یک ایرانگرا و استالینیست، منکر یکی بودن زبان تورکی این دو و مصرا در صدد ایجاد واگرایی و دشمنی بین آنها بود. مخالفت پیشهوری با این انتخاب بجا نشان میدهد که او در ضدیت با تورک و عوثمانلی و تورکیه در موضعی افراطیتر و شدیدتر از حزب توده، چپ ایرانی و ناسیونالیسم ایرانی قرار داشت.
البته دیگر رهبران فرقهی دموکرات آزربایجان و سران و مسئولین ایرانی حکومت ملی آزربایجان هم - از آن جائی که سیاستهای منطقهای توسعهطلبانه و ضد تورکیهای روسیه را تعقیب میکردند و اغلب مانند خود پیشهوری از چپهای ایرانی و بازماندهگان جنبش مشروطهی انگلیسی و حرکت پانایرانیستی آزادی سِتان و ایرانگرایان باستانگرا، .... بودند - تمایلات شدید ضد تورکیهای داشتند.
٤-از منظر تاریخ ملی تورک، دشمنی پیشهوری با عوثمانلی و تورکیه به تنهایی یک خیانت سیاسی به ملت تورک بود.
الف- پیشهوری زمانی بر طبل دشمنی و افتراق با تورکیه میکوبید که صرفا دو دهه قبل از آن امپراتوری عوثمانلی و اوردوهایش در استجابت تقاضای مقامات و مردم تورکایلی و مخصوصا غرب آزربایجان، آن منطقه را از تجاوزات و تهاجمات اوردوهای روسیه و انگلستان و فرانسه و قوای متحدهی مسیحی متفق آنها که مشغول کشت و کشتار تورکان بودند، با دادن هزاران شهید نجات داده بودند. دشمنی پیشهوری با عوثمانلی – تورکیه، در بهترین حالت بی وجدانی و بی احترامی به خاطرهی بیش از ١٤٠٠٠٠ تورک بومی و هزاران شهید اوردوی عوثمانلی پرپر شده در حین آن فجایع و مظالم بود.
ب-هیچ حرکت ملی و روند ملتشوندهگی در منطقه بدون داشتن حامیان قدرتمند خارجی در عرصههای سیاسی و تبلیغاتی و در صورت لزوم نظامی شانس موفقیت ندارد و موفق به تحقق حقوق ملی خود نمیشود. اگر امروز در منطقه مللی به اسم ارمنی و فارس و آسوری و یهود و کورد و ... وجود دارند، به سبب آن است که هر کدام دارای حامیان قدرتمند خارجی – دول غربی و اوروپایی و صلیبی و ... – بوده و هستند. در مورد ملت تورک ساکن در ایران تنها دولتی که پوتانسیل آن را دارد که به صورت حامی او عمل کند، دولت عوثمانلی بود و تورکیهی فعلی است. همان طور که در عمل هم به سالهای جنگ جهانی اول این پوتانسیل به فعل در آمد. صرفا در نتیجهی حمایت سیاسی و نظامی عوثمانلی بود که دولتی تورک با نام جمهوری مردمی آزربایجان در قفقاز جنوبی و دولت تورک اتحاد – بیرلیک در تورکایلی به رهبری جمشید خان سوباتایلی افشار اورومی تاسیس شد. دشمن اعلان کردن تورکیه توسط پیشهوری و حکومت ملی آزربایجان مانند آن است که ارمنستان ولی نعمت خود فرانسه را دشمن خود اعلان کند! این رفتار سفاهت محض در حد استراتژیک است.
پیشهوری و حکومت ملی آزربایجان با دمیدن در تنور دشمنی با تورکیه، در روند ملتشوندهگی تودهی تورک در ایران مانع ایجاد، و به از بین بردن احتمال تاسیس دولت ملی تورک در شمال غرب ایران – تورکایلی خدمت کردهاند. امروز نیز تاریخنگاری ضد آزربایجانی و جریان منحرف و منحط آزربایجانگرایی و حرکت ملی آزربایجان، با ایجاد واگرایی بین تورکان ساکن در ایران و تورکایلی با تورکیه (علاوه بر تکه پارچه کردن خود ملت واحد تورک ساکن در ایران)، به صورت مانع اصلی داخلی در روند ملتشوندهگی تودهی تورک ساکن در ایران و تاسیس دولت ملی تورک او درآمدهاند.
ج-دشمنی پیشهوری با تورکیه اگر چه همسو با موضع اساسی ناسیونالیسم ایرانی – پانایرانیسم هم بود، اما عمدتا در راستای اجرای سیاستها و عملیات ضد تورک روسیه بود. یکی از اهداف این سیاستها و عملیات روسیه، خارج کردن قسمت آزربایجانی منطقهی ملی تورک در شمال غرب ایران – تورکایلی که مخصوصا در سالهای جنگ جهانی اول به منطقهی نفوذ عوثمانلی و بعدها تورکیه تبدیل شده بود از حوزهی نفوذ آن دولت، و وارد کردن آن به حوزهی نفوذ روسیه بود (اهداف جنبی دیگر استالین، ایجاد اهرم فشار بر علیه دولتین ایران و تورکیه برای گرفتن امتیازاتی از آن کشورها برای روسیه و .... بود).
روسیه با اشغال قفقاز توسط بولشویکها و ارتش سرخ موفق شد آن منطقه را به طور موثر و به مدت بیش از یک قرن از دایرهی نفوذ عوثمانلی – تورکیه خارج و به حیات خلوت خود تبدیل کند (پس از جنگ دوم قاراباغ این وضعیت پایان یافت و تورکیه مظفرانه دوباره به قفقاز بازگشت). روسیه با ایجاد فرقهی دموکرات آزربایجان و تاسیس حکومت ملی آزربایجان در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم همان سناریو را این بار در قسمت آزربایجانی تورکایلی به اجرا گذارد و آن منطقه را به حوزهی نفوذ خود داخل کرد.
تا زمانی که ملت تورک و حرکت ملی تورک، موفق نشود که به موازات طرد مطلق آزربایجانگرایی ضد تورک که ریشهی شعوبی - صلیبی – پانایرانیستی – استالینیستی دارد و به حاشیه رانده آن، کل منطقهی ملی تورکنشین در شمال غرب ایران – تورکایلی و تمام دیگر مناطق ملی تورکنشین در سراسر ایران را مانند سالهای جنگ جهانی اول (و وضعیت فعلی تورکهای قبرس شمالی و گاگاووز در مولداوی) دوباره به حوزهی نفوذ دولت تورکیه وارد کند، هیچ شانسی برای تحقق حقوق ملی خود، و در راس آنها تاسیس دولتهای ملی تورک در تورکایلی و قاشقاییورت و افشاریورت و .... وجود نخواهد داشت.
به همین سبب به جای همگرایی و ادغام، ایجاد هرگونه واگرایی بین تورکایلی و تورکیه و قطع ارتباطات بین این دو در هر شکلی و با هر نامی، از چسبیدن به املای فارسی به هنگام تورکینویسی و کاربرد حرف استالینیستیǝ در الفبای لاتین تورکی گرفته تا قائل شدن به ملت آزربایجان و زبان آزربایجانی و ادبیات آزربایجانی و وطن آزربایجانی .... و فتیشیسم آزربایجانی – آزربایجانزدهگی که آشکارا یک پروژهی مهندسی هویت قومی – ملی استعماری و پانایرانیسم - صلیبی – استالینیسم ساخته برای نفی و انکار ملت تورک و زبان تورکی و ادبیات تورک و وطن تورک (تورکایلی) و ... میباشد، به تنهایی یک خیانت تاریخی به ملت تورک و وطن تورکایلی است.
پایان نوت مئهران باهارلی
از خاطرات سید جعفر پیشهوری
«احد اسپهانی به عنوان یکی از رهبران فعال حزب توده نیز آذربایجانیها و به خصوص اهالی تبریز را خوش نمیآمد. این شخص که حزب توده او را کاندیدای نمایندهگی برای انتخابات دورهی چهاردهم مجلس کرده بود، اصلاً تبریزی نبود. او در یک خانوادهی اسپهانی ساکن استانبول بدنیا آمده بود. مردم از تورکی عثمانی که او بدان تکلم میکرد، خوششان نمیآمد. حزب توده با فرستادن این شخص برای رهبری تشکیلات آذربایجان مرتکب اشتباه بزرگی شده بود. اهالی تبریز به این دلایل نسبت به حزب توده خیلی بدبین بودند».
(ترجمهی فارسی از س. حاتملوی؟)
برای مطالعهی بیشتر:
پیشهوری
و حکومت ملی آزربایجان در نفرت از تورکیه در موضعی افراطیتر از حزب توده قرار
داشتند
https://sozumuz1.blogspot.com/2023/03/blog-post_27.html
دلائل
مخالفت پیشهوری با قوای ملی تورک و تورکگرایان در قفقاز و تورکایلی؛ و هویت ملی
ایرانی و مواضع سیاسی غیر ملی خانوادهی پیشهوری
https://sozumuz1.blogspot.com/2023/02/blog-post_23.html
دهگان
و پیشهوری، در روزنامهی حقیقت، ناسیونالیستهای ایرانی چپ بودند
تبلیغ
نامها و مفاهیم پانایرانیستی آذری، آذرستان و آذرآبادی توسط حکومت ملی آزربایجان
https://sozumuz1.blogspot.com/2020/05/blog-post_19.html
عملکرد
حکومت ملی آزربایجان در فروپاشاندن هویت ملی تورک و تودهی تورک در ایران
http://sozumuz1.blogspot.com/2022/12/blog-post_28.html
دلائل
عدم استقبال ملت تورک از حکومت ملی آزربایجان بهعنوان یک پدیدهی ملی کههر تورک
خود را اخلاقا بهحمایت از آن موظف حس کند
https://sozumuz1.blogspot.com/2022/12/blog-post_12.html
کشتار
و ویرانیهای ارتش سرخ در اورمیه
http://sozumuz1.blogspot.com/2019/09/blog-post_28.html
ژنرال
دوکتور پناهیان، رد ملت آزربایجان و زبان آزربایجانی، و قبول منطقهی ملی تورک
(تورکایلی) توسط او
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/04/blog-post_16.html
تورکييه
جومهورييهتی و ايران تورکلهری
https://sozumuz1.blogspot.com/2017/10/blog-post_57.html
نزاع
سنی – شیعی، سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن روسیه، سنیستیزی دولت مشروطهی ایران
و کامنت تخریبی قا. تر.
https://sozumuz1.blogspot.com/2020/12/blog-post_11.html
واکنش
بریتانیا و روسیه به ظهور هویت ملی تورک در نیمهی اول قرن بیستم - ایجاد هویت
آلترناتیو قومی آزربایجانی و هویت ملی آزربایجانی
https://sozumuz1.blogspot.com/2018/09/blog-post_24.html
[1] «کومیتهی آزربایجان حزب دموکرات ایران» به رهبری شیخ محمد خیابانی، همان گونه که از نامش پیداست، وابسته به «حزب دموکرات ایران» بود که توسط بازماندهگان مشروطهخواه در جریان انتخابات مجلس دوم مشروطه تأسیس شده بود. این حزب که معتقد به «ملت ایران»، منکر هویت ملی تورک و ضد قاجار بود، از عاملین اصلی انحراف مشروطیت به حرکتی ضد قاجار - ضد تورک، و بسط فرهنگ خشونتگرائی و تروریسم سازمان یافته در ایران است. از روسای حزب «سید حسن تقیزاده» و «حسینقلی نواب» هر دو عامل انگلیس و از محارم اردشیر ریپورتر جی (نمایندهی مقیم سرویس اطلاعاتی بریتانیا در ایران و عضو انجمن آزربایجان در تهران)، و اغلب رهبران آن مانند تقیزاده، سلیمان میرزا اسکندری، شیخ ابراهیم زنجانی، ... عضو لوژ فراماسونی بیداری ایرانیان بودند. حسینقلی خان نواب مانند تقیزاده، به ترور معتقد بود و از طراحان قتل شیخ فضلالله نوری به حساب میآمد. از رهبران فرقهی دموکرات «حیدر عموغلو» یک تروریست و آدمکُش حرفهای، «سید جلیل اردبیلی» و «تقیزاده» پانایرانیست بودند. «سید محمدرضا برازجانی شیرازی»، مدیر روزنامهی مساوات اورگان این حزب از مروجین فرهنگ ترور شخصیت در ایران است. روزنامهی مساوات مشروطهخواه افراطی بود و به سبب مواضع ضد قاجاری و به واقع ضد تورک خود مورد حمایت پارسیها و اقلیت زرتشتی ایران قرار داشت. با بومباردمان مجلس و تعطیل شدن روزنامهی مساوات، مدیران آن آقا سید محمدرضا شیرازی و آقا سید عبدالرحیم خلخالی رهسپار قفقاز شدند. پس از آرامش دوباره در ایران به تبریز بازگشته و روزنامهی مساوات را در آن شهر دایر نمودند.
موضع منفی خيابانی نسبت به زبان تورکی به ادعای عبدالله بهرامی
No comments:
Post a Comment