Wednesday, December 26, 2018

سلطان محمدشاه غازی قاجار: از منسوبيت به اصل والای تورک و نسل اوغوزخان سربلند، و بابت اين سعادت شکرگزار خداوند هستم

سلطان محمدشاه غازی قاجار: 

از منسوبیت به اصل والای تورک و نسل اوغوزخان سربلند، و بابت این سعادت شکرگزار خداوند هستم

 

مئهران باهارلی


در زیر پاراگرافی برگرفته از سلسله مقالات روزنامه‌ی تورکی وارلیق چاپ ساری‌قامیش - ارزوروم در باره‌ی محمدشاه غازی قاجار را آورده‌ام[1]. در این پاراگراف گفته می‌شود محمدشاه غازی قاجار، در یک گردهمایی رسمی و عمومی گفته است که به اصلیت والای تورک خود و اینکه از نسل اوغوزخان است افتخار می‌کند و سپس به سپاس‌گزاری از خداوند بابت دادن این سعادت به وی پرداخته است.

روزنامه‌ی وارلیق چاپ ساری‌قامیش - ارزوروم حوادث تورک‌ایلی و ایران را به دقت رصد می‌کرد و گزارش‌ها و اخبار و آنالیزهای بکر، دقیق و روشن‌گرانه در باره‌ی علل نبود خودآگاهی ملی تورک و عدم ظهور شعور ملی تورک در میان تورک‌های ساکن در ایران در طول قرون گذشته، رستاخیز ملی تورک بسیار دیرهنگام آن‌ها، جریانات دینی در قفقاز -ایران و تاثیر آن‌ها بر روند تشکل شعور ملی تورک تورکان ساکن در ایران در دهه‌های پایانی قرن نوزده و دهه‌های نخستین قرن بیستم، سیاست‌های ضد تورک رژیم جدید رضاشاه، و ... درج می‌نمود[2]. (بخشی از این نوشته‌های فوق العاده ارزشمند به قلم دوکتور فخرالدین شوکت به تدریج در سؤزوموز بازنشر خواهند شد).

متن اصلی تورکی:

یوزله‌رجه سنه سلطنت و حکومت سوردویو ایران‌ا سیاسی بیر شکل و صورت وئرمه‌ک‌له قالماییپ، شاه‌لیغین مبنایِ موجودیتی‌نه شیعه مذهبی گیبی بیر عاملِ التصاق و شخصیت قاتان، و بو اوغوردا تؤکدویو قان‌لار و قازاندیغی موفّقیت‌له‌رله مشروع بیر شرف احراز ائده‌ره‌ک، زمره‌ی حاکمه موقعی‌نه گئچه‌ن تورک‌له‌ر، بالعموم مقام و مناصبِ دولتی اه‌له گئچیرمیش، و فارس‌لاری خراج‌گذار رعایا منزله‌سی‌نده توتموش‌لاردیر.

حتی قاچار حکمدارلاری‌ندان محمدشاه، رسمی و عمومی بیر محضرده که‌ندی‌سی‌نین اولو تورک عرقی‌نا و اوغوزخان نسلی‌نه منسوبیت‌له مفتخر اولدوغونو اعلان، و بو سعادته نائلیت‌ده‌ن دولایی، خداوندِ کریمه ادایِ حمد و شکران ائده‌ره‌ک، نخوتِ ملیه‌سی‌نی گؤسته‌رمیش ایدی. بو احوالین مقتضاسی اولماق اوزه‌ره، امرِ حکومته و اداره‌یِ عسکریه‌یه متعلق تورک کلیمه‌له‌ری، رسمی بیر صفت و عنوان ایله فارس دیلی‌نه گیرمیش‌دیر .....


ترجمه‌ی فارسی متن تورکی:

تورک‌ها، به دادن شکل و صورت سیاسی به ایران که قرن‌ها بر آن سلطنت و حکومت کرده‌اند کفایت ننموده‌اند. آن‌ها با افزودن یک عامل هم‌بسته‌گی و تشخّص مانند مذهب شیعه به بنیان موجودیت پادشاهی خود، و با ریختن خون‌ها و موفقیت‌هایی که در این راه کسب نمودند، مرتبتی مشروع کسب کرده‌اند. بدین ترتیب آن‌ها به صورت صنف حاکمان ایران در آمده؛ کلّیه‌ی مقامات و مناصب دولتی را تحت کونترول خود و فارس‌ها را به صورت تبعه‌ی خراج‌گزار خویش در آورده‌اند.

حتی محمّدشاه از حکم‌داران قاجار، در یک جمع رسمی و عمومی با بیان افتخار به منسوبیت به نسل اوغوزخان و اصل والای تورک، و با ادای شکر و سپاس‌گزاری به خداوند کریم بابت نائل شدن‌اش به این سعادت، غرور ملی خود را نشان داده بود. در نتیجه‌ی ضروری این وضعیت، کلمات تورکی متعلّق به عرصه‌ی حاکمیت دولتی و امور نظامی با صفت و عنوانی رسمی به زبان فارسی داخل شده‌اند....







چند نکته:

محمدشاه غازی قاجار تبریزی از چند جهت شخصیتی محوری و ملی در تاریخ تورک است. در زیر فهرست‌وار به مهم‌ترین آن‌ها اشاره کرده‌ام:

١-شعور ملی تورک و تفاخر به آن: شاهان قاجاری، فارغ از موضع‌گیری‌های سیاسی‌شان در مورد تورکیت و جریانات سیاسی تورک‌گرا، به تبار و نسب تورک خود افتخار و مباهات می‌کردند[1]. هیچ شاه قاجاری تمایلات ضد تورک نداشت و آگاهانه بر علیه تورکیت اقدامی نکرده است. بر عکس، شاهان قاجار عموما دارای خودآگاهی قومی - ملی تورک و نوعاً دارای حسیات و مواضع مثبت به هویت تورک و زبان تورکی بودند (وقتی سفارت انگلیس خبر تصویب طرح تشکیل دودمان پهلوی را به وزارت امور خارجه‌ی آن کشور مخابره کرد، یک مقام آن وزارت‌خانه در حاشیه‌ی تلگراف نوشت: ... قاجار در اصل تورک بودند و همواره هم تورک ماندند[2]). محمدشاه غازی هم، و همانگونه روایت موضوع این نوشته نشان می‌دهد، و علی القاعده دارای حمیت تورکی بود. افزون بر آن، محمدشاه و صدراعظم او حاجی میرزا آغاسی شخصیت‌هایی آزاداندیش و اصلاح‌طلب و بر مذهب تورکی قیزیل‌باشی (علوی) بودند و با فارس‌گرایان و با روحانیون شیعی امامی و حامیان آن‌ها یعنی انگلیس‌ها سر ناسازگاری داشتند. این خصوصیات و کشمکش‌ها در متن تورک‌گرایی آن‌ها معنی‌دارتر است.

٢- محمدشاه غازی از شخصیت‌های ملی تبریزی است. تبریز در قرن نوزده و ربع اول قرن بیست، با افتادن به یک روند ملت‌شونده‌گی خبط (ملت ایران با زبان و گذشته‌ی ملی فارسی - پارسی) به کانون و مرکز ایران‌گرایی فارس‌محور تبدیل شد. البته در اینجا منظور از تبریز، صرفاً نخبه‌گان این شهر است که به ویژه در دوره‌ی مشروطیت - جنگ جهانی اول بسیاری از آن‌ها مواضع ضد تورک و خائنانه اتخاذ کردند. بر این بستر، محمدشاه غازی قاجار مانند ولی‌عهد محمدحسن میرزا، حاجی بیگ بلوری تبریزی، میرزا علی آقا هئیت تبریزی، جواد هئیت، حمید نطقی، علی تبریزی، .... از شخصیت‌های ملی تورک تبریزی نادر این برهه‌ی تاریک از تاریخ آن شهر می‌باشند.

٣-بازگشت به مذهب تورکی قیزیل‌باشی: محمدشاه غازی و صدراعظم او حاجی میرزا آغاسی بر مذهب تورکی قیزیل‌باشی (مذهب هترودوکس علوی) بودند (شیعه نبودند). آن‌ها در نصب مقامات دولتی شخصیت‌های باورمند به مذهب علوی (در ایران عارفان و صوفیان و درویشان و ... نامیده می‌شوند) را ترجیح می‌دادند. با توجه به اینکه مذهب فارسی شیعه‌ی امامی توسط شاه اسماعیل و شاه تهماسب و شاه عباس اول، به عامل اصلی زداینده‌ی هویت و شعور قومی - ملی تورکی تورکان ساکن در ایران و ایجاد واگرایی و دشمنی بین آن‌ها با جهان تورکیک در شرق و شمال و غربشان تبدیل شده بود (اکنون نیز چنین است)؛ اِعراض محمدشاه غازی قاجار و صدراعظم حاجی میرزا آغاسی از مذهب فارسی شیعه‌ی امامی و بازگشت آن‌ها به مذهب تورکی قیزیل‌باشی (مانند رفتار شاه عباس دوم) خود یک عمل تورک‌گرایانه به شمار می‌رود.[3]

٤-نواندیشی دینی و آزاداندیشی: محمدشاه غازی در زمره‌ی شخصیت‌های نواندیش دینی و آزاداندیش تورک و مانند نادرشاه افشار در میان دولت‌مردان لائیک تورک قرار دارد. بنا به برخی منابع، محمدشاه غازی قاجار، نسبت به اسلام و قوانین و دستورهای آن بی اعتنا بود، حتی به خود پیغمبر عقیده نداشت و به امامان با نظر بی قیدی می‌نگریست. بنا به این منابع، محمدشاه نه مسلمان بود، نه عیسوی، نه زرتشتی و نه موسوی، به عبارت دیگر بی دین بود. وی به تمام شرایع و مذاهب با نظر بی اعتنایی نگاه می‌کرد و معتقد بود که تمام آن‌ها کور و ناتوان از دیدن حقایق هستند. او عقیده داشت جوهر الوهیت در وجود عقلا قرار دارد. از همین رو از اختلاف عقاید و تضارب آرا بین معتقدین به فرق مختلف لذت می‌برد. نسبت به مذهب نوظهور بابی نیز - که در آغاز بیشتر یک حرکت نواندیشی دینی - شیعی بود و پیروان آن هنوز به خشونت گسترده متوسل نشده بودند - تولرانس نشان می‌داد [4].... ظاهرا محمدشاه غازی قاجار هم مانند نادرشاه افشار، از نواندیشی دینی در نتیجه‌ی دوری از مذهب فارسی امامی شیعی و بازگشت به مذهب تورکی قیزیل‌باشی؛ به نوعی آزاداندیشی دینی در شکل نفی کل ادیان رسیده است.

٥-اصلاح‌طلبی و مودرنیزاسیون جامعه و دولت: به روزگار سلطنت محمدشاه و وزارت حاجی میرزا آقاسی، آزاداندیشی مذهبی شاه و صدراعظم، به بسط علوم جدید، ترجمه‌ی کتب، اعزام محصل به خارج برای یادگیری علوم و فنون جدید، و تاسیس نخستین مدارس اوروپایی به سبک مودرن در خوی، سالماس و اصفهان و ... در درجه‌ی معینی منجر شد.[5] به عنوان نمونه در این دوره پنجاه تن برای تحصیل صنعت به مصر و محمدحسن بیگ افشار برای یادگیری بولورسازی و قندریزی به روسیه فرستاده شد؛ از مسیو گیزو وزیر امور خارجه‌ی فرانسه خواسته شد تعدادی صنعت‌گر به ایران بفرستد؛ صنعت عکاسی توسط ریشارخان در ١٢٦٠ ه.ق وارد ایران شد و وی نخستین عکس‌هایش را از محمدشاه غازی، حاج میرزا آقاسی و سران درباری برداشت؛ نخستین روزنامه در ایران توسط میرزه صالح شیرازی منتشر شد، طی فرمان ربیعالثانی ١٢٦٢ ق شکنجه و ضرب و شتم ممنوع گشت، قورخانه برای صنایع توپریزی و اسلحهریزی تاسیس شد، کشت درخت توت برای پرورش کرم ابریشم رونق داده شد[6]....

٦-قلع و قمع روحانیون شیعی: در سلطنت ١٤ ساله‌ی محمدشاه، دولت قاجار در کشمکش دائمی با خادمان دینی شیعی[7] بود. محمدشاه و وزیرش حاجی میرزا آقاسی به آن‌ها روی خوش نشان نمی‌دادند و عملاً هم قدرت و نفوذشان را محدود کردند. یک نمونه‌ی قابل ذکر، ماجرای سرکوب شورش حاجی سید محمدباقر شفتی رشتی (حجّه الاسلام) است. وی که به هنگام به تخت شاهی نشستن محمدشاه ٧٠ ساله بود، یک خادم دینی معروف شیعی، بسیار ثروت‌مند (دارای چهارصد کاروان‌سرا و بیش از دو هزار دکان در اصفهان، املاکی در بروجرد و یزد، دهاتی در اصفهان و شیراز..) و حاکم مطلق اصفهان بود. او به قوانین و اصول عرفی دولت قاجار اعتنایی نداشت، خود به اجرای حدّود شرعی و حتی زدن گردن طبق شریعت اقدام می‌کرد. سید شفتی با سفیر انگلیس علیه دولت قاجار متحد شد و همراه با خادمان دینی شیعی دیگر فتوا داد که لشکرکشی محمدشاه به هرات ضد اسلام است. پس از آن به تحریک انگلستان به فکر استقلال افتاد. لوطیان و قدّاره‌بندان و آدم‌کشان او شوریدند و اصفهان را تاراج کردند و رمضان شاه سرکرده‌ی آن‌ها، حکومت شهر را به دست گرفت و به نام او خطبه خواند و سکه زد. اما با ایستاده‌گی و مقابله‌ی قاطع حاج میرزا آقاسی و محمد شاه مواجه شد. محمدشاه، منوچهرخان معتمدالدّوله را به حکومت اصفهان تعیین کرد. وی نیز به فرمان محمدشاه، به شهر اصفهان لشکرکشی کرد و به کومک توپ‌خانه دروازه‌های اصفهان را گشود. لوطیان پا به فرار گذاشتند، بعضی از موللایان زندانی، بیش از یک‌صد و پنجاه تن به اردبیل تبعید، به همان مقدار نیز اعدام شدند. شماری را که در قوم بست نشسته بود، با وعده‌ی امان دادن، از بست خارج و قتل عام کردند[8].


[1] به نقل از کتاب «ایران». اقلیم، خلق، اقتصادیات، اجتماعیات، موسساتِ مدنیه، عاداتِ ملیه، و سائره گیبی اوصاف و خصوصاتی‌ندان باحث‌دیر. محرّری: دوقتور فخرالدین شوکت. ساری قامیش‌ین «وارلیق» قزئته‌سی‌نده ٣٩ سنه‌سی‌نده تفرقه ائدیلمیش ایکه‌ن، بو دفعه بیر چوخ علاوه‌له‌رله کتاب شکلی‌نده باسیلمیش‌دیر. مرکزِ فروختو اقبال کتب‌خانه‌سی‌دیر. ١٣٤١، ایستانبول، قارابئت مطبعه‌سی. صفحه ١٥٦

Kaynak: “Îran”; Iklim, halk, iktisâdiyat, ictimâiyat, müessisât-i medeniye, âdât-i milliye, ve sâire gibi evsaf ve hususiyâtından bâhistir. Muharriri Doktor Fahrettin Şevket. Sarıkamış’ın Varlık gazetesinde 39 senesinde tefrika edilmiş iken, bu defa bir çok ilâvelerle kitap şeklinde basılmıştır. Merkezi furuht-u Ikbal kütüphânesidir. 1341. İstanbul, Karapet matbaası. Sayfa 156

[2] برای نمونه نگاه کنید به این نوشته: رهبران دینی بهائی و تورکی‌نویسی

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post.html

[3] قاجارها نیز برای اینکه به جهان‌گیری‌ها و کشورگشائی‌های چنگیز فخر کنند و خود را در آن شریک و سهیم بدانند به خطا موغول دانسته و نسبت خود را نخست به تیموریان و از آن راه به ایلخانان موغول رسانده و حتی قراقویون‌لوها و آق‌قویون‌لوها را هم که با ایشان نزدیک بوده‌اند با خود در این نسبت نادرست شریک کرده‌اند. ... قاجارها ּּּּدر همه‌ی اسناد نسبت خود را به طایفه‌ی سالور رسانده‌اند و سالور قطعاً از همان تورکان ماوراء قفقاز بوده و در میان طوایف ماوراء قفقاز همه جا نام آن‌ها را با خزرها و قیپچاق‌ها و بولغارها و پجنک‌ها و دیگران با هم برده‌اند. .... قاجارها از نخست خود را خویشاوند نزدیک آق‌قویون‌لو دانسته‌اند و حتی به پادشاهی این سلسله فخر کرده‌اند و نام دیگر این طایفه بایندیر است و بایندیر نیز از طوایف تورکان ماوراء قفقاز بوده و نامشان را با طوایف دیگر آن سرزمین توام کرده‌اند.... قاجارها یگانه‌گی و هم‌نژادی خود را با قراقویون‌لوها و آق‌قویون‌لوها همیشه تکرار کرده و حتی آن را مایه‌ی افتخار دانسته و سلطنت خود را دنباله‌ی طبیعی و ارثی سلطنت آن‌ها شمرده‌اند...

نژاد و تبار قاجارها از دید خودشان، به روایت سعید نفیسی. به نقل از تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره‌ی معاصر. دو جلد. تالیف سعید نفیسی. انتشارات بنیاد

http://sultanahmadshah.blogspot.com/2006/06/blog-post.html

[4] مقام وزارت خارجه‌ی انگلیس- ١٩٢٥: قاجارها در اصل تورک بودند و همواره هم تورک ماندند

http://sozumuz1.blogspot.com/2022/04/blog-post_11.html

نگاهی به شاه، عباس میلانی. ص ٢٨. به نقل از كمپین امضاء برای تاسیس فرهنگستان زبان توركی در ایران

https://www.facebook.com/tdqir/photos/a.548659065191676/1971891599535075/?type=3&theater

[5] یک مرشد نعمت‌اللهی به نام رحمت علی‌شاه متصدّی وظایف مملکت فارس شد و نایب الصدر لقب یافت. یک صوفی به نام میرزا مهدی خویی منشی‌باشی درگاه سلطان شد. برای مذاکره با امیر هرات یک صوفی اهل محلّات به نام درویش عبدالمحمّد محلّاتی از تهران به آن خطّه فرستاده شد... ارزش میراث صوفیه، دکتر زرین‌کوب، تهران، امیرکبیر. چاپ چهارم. 1356، ص338

[6] .... چون محمدشاه در زیر دست این بوت بزرگ [حاج میرزا آقاسی] و با افکار و خیالات او تعلیم و تربیت یافته بود، نسبت به اسلام و قوانین و دستورهای آن بی اعتنا، و حتی به خود پیغمبر هم عقیده نداشت و به امامان با نظر بی قیدی می‌نگریست. و اگر نسبت به علی مختصر احترامی بروز می‌داد نظر به این فکر عجیبی است که ایرانیان این شخص محترم را با ملت خود موافق می‌دانند. و به طور کلی می‌توان گفت که محمدشاه نه مسلمان بود، نه عیسوی، نه گبر و نه یهودی. و عقیده داشت که جوهر الوهیت با تمام نیروی خود در وجود عقلا قرار دارد .... محمدشاه به جز حاجی به هیچ‌کس عقیده نداشت و به تمام شرایع و مذاهب با نظر بی اعتنایی نگاه می‌کرد. بنابراین از اختلاف عقاید و کشمکش‌های فرق مختلف لذت می‌برد و تصور می‌کرد که تمام این فرق عموماً نابینا هستند. کنت دو گوبینو، مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی. صص ١٣٣-١٣٥

[7] در سلطنت محمدشاه خاصه در وزارت حاجی میرزا آقاسی، آزاداندیشی مذهبی شاه و صدراعظم، به بسط علوم جدید، ترجمه‌ی کتب، و گردآوری اطلاعات نو انجامید و شیوه‌ی عباس میرزای مرحوم مجدداً پدیدار گشت. با وجود این رشد اساسی تهران در عصر ناصری آغاز شد. مجلس تحقیق مظالم. آمار دارالخلافه‌ی تهران، اسنادی از تاریخ اجتماعی تهران در عصر قاجار. ١٢٦٩. ١٢٦٨، ٢٠-١٣١٧، به کوشش سیروس سعدوندیان، منصوره اتحادیه (نظام مافی)، تهران، ١٣٦٨

[8] حاج میرزا آقاسی وزیر محمدشاه غازی، انسانی با مدارا، باسواد و آگاه، نیک‌نفس، وارسته و درویش‌مسلک؛ دولت‌شخصی حقپرست، اصلاح‌طلب، دوراندیش، وطن‌پرست و صدیق بود. از آثار و خدمات عمرانی دوران محمد شاه و مخصوصا حاج میرزا آقاسی متجاوز از هزار ده، باغ و قنات و چاه، تپه‌های عباس‌آباد و بازار عباس‌آباد و قنات و عباس‌آباد تهران و تکیه‌ی عباسیه در کنار قصر محمدیه است. حاجی میرزا آقاسی که برای اولین بار پیشنهاد احداث نهر انشعابی رودخانه‌ی کرج به تهران را داده است، مخترع «دلو حاجی میرزا آقاسی» که آب کشیدن از چاه را آسان‌تر و تندتر می‌کرد است.

حاج میرزا آقاسی: نگاهی دیگر

http://sultanahmadshah.blogspot.com/2008/02/blog-post_20.html

[9] خادمان دینی را ‌علما و روحانیون، حجت الاسلام و آیت الله و ... نامیدن غلط است. مسلک و شغل این صنف، دادن خدمت در عرصه‌های معلوم دینی است و ربطی به علم و روحانیت و ... ندارد، آن‌ها برهان اسلام و نشانه‌ی خدا نیز نیستند.

[10] محمدشاه به توصیه‌ی معلم و مراد و وزیرش حاجی میرزا آقاسی به «علما» روی خوش نشان نمی‌داد

http://sultanahmadshah.blogspot.com/2006/04/blog-post_114563324930876020.html

در عصر محمدشاه، در سایه‌ی سیاست‌های میرزا آقاسی، قدرت و نفوذ روحانیون محدود شد

http://sultanahmadshah.blogspot.com/2006/04/blog-post_114562955884548633.html

No comments:

Post a Comment