عکس منتشر نشدهی شیخ عبیداللّه نهری و غفلت مقامات دولتی وقت در
تبریز
مئهران باهارلی
شیخ عبیداللّه نهری، شخصیتی مهم در تاریخ معاصر تورک، غرب آزربایجان و تورکایلی، ایضا در تاریخ کورد و کوردستان است. به لحاظ تاریخی، وی مسئول کشتار اقلا سی هزار تن تورک، تخریب و ویران ساختن دهها روستای تورک و آوارهگی بیش از سی هزار خانوار تورک در مناطق اورمو (اورمیه)، قوشاچای (میاندوآب)، بیناب (بناب)، ماراغا (مراغه)، ملیککندی (ملکان)، ساووجبولاق (مهاباد)، ... به سالهای ١٨٧٩-١٨٨١ است[1]. از طرف دیگر نزد ملیون افراطی، توسعهطلبان و زیادهخواهان کورد، شیخ عبیداللّه نهری پدر ناسیونالیسم کورد و یک قهرمان ملی به شمار میرود.
علی رغم این اهمیت، تاکنون هیچ عکسی از شیخ عبیداللّه نهری معلوم و منتشر نشده و در دسترس نبود. حال آن که در صفحهی ٤٢٥ نسخهی خطی کتاب کُرّاسة اَلمَعی یا كراسة اعتمادی، عکسی از شیخ عبیداللّه نهری با توضیحاتی به همراه آن موجود است. در زیر این عکس و در حاشیهی راست صفحه توضیحاتی نوشته شده و بعد از هر دو توضیح، مولف کتاب در بارهی صاحبان این دو توضیح، مطالبی را ذکر کرده است.
مجموعا در توضیحات عکس شیخ عبیداللّه در صفحهی ٤٢٥ کتاب کُرّاسة اَلمَعی گفته میشود که:
«شیخ عبیداللّه، پسر سید طاها - طه نقشبندی، که حقوقبگیر دولت ایران و ساکن در روستای نَوْچَه در مرز ایران و عوثمانلی بود، پس از آن که مرز را خالی از سواره و نیروهای نظامی دید، در ماه سپتامبر سال ١٨٨٠ ناگهان و با بی پروایی بر علیه ایران شورید و با یاوران و پشتیبانان خود به کشت و کشتار و غارت و تاراج و اسیرگیری در حوالی مراغه و اورمیه و ساوجبلاغ پرداخت و ظلم و بیرحمیهایی کرد که در تاریخ سابقه نداشت. پس از آن که حاجی سید حسینخان مشیرالدوله سپهسالار اعظم برای خاموش ساختن آتش این فتنه و دفع اکراد ماموریت یافت و به تبریز در آزربایجان رفت و برای به دام انداختن وی قوشون دولتی تیزرو و دیگر نیروها از مناطق مختلف آزربایجان پی در پی سر رسیدند، شیخ عبیداللّه و اعوان و انصارش کردند آن چه (قتل عام مردم تورک در قوشاچای - میاندوآب و ...) را که نمیبایست میکردند. تا آن که دولت عوثمانلی وی را به خواهش دولت قاجار در ماه جولای ١٨٨١ به استانبول فراخواند و به شامات فرستاد».
در این مقاله، عکس مذکور و توضیحات زیر و حاشیهی راست صفحه به قرائت خودم، سپس چند توضیح مربوطه را دادهام.
قرائت توضیحات عکس شیخ عبیداللّه در صفحهی ٤٢٥ نسخهی خطی کتاب
کُرّاسة اَلمَعی یا كراسة اعتمادی، توسط مئهران باهارلی
توضیحات زیر عکس:
«شیخ عُبیداللّه» ابنِ «سیّد طاها نقشبندی» که در سنهیِ ١٢٩٧ در شهرِ شوّال به ایران شورید و قتلِ زیاد در حوالییِ مراغه و ارومی کرد و در شعبانِ ١٢٩٨ دولتِ عثمانی او را به طرفِ اسلامبول خواست.
(سه ٣ سطرِ فوق خطِّ خودِ آقایِ «اعتمادالسّلطنه» است. و شورشِ شیخ عبیداللّه ابنِ سیّد طاها در مراغه و ارومی ضبط به تاریخ است. دولتِ عثمانی به خواهشِ دولتِ ایران او را خواست. «افضل الملک، غلامحسین»)
توضیحات حاشیهی سمت راست صفحه:
همین «شیخ عبیداللّه» پسرِ «سیّد طه» که وظیفهخوارِ دولتِ ایران و در نَوْچَه که سرحدِّ خاکِ ایران و عثمانی است سکنی داشت، علی الغفله با جمعی از اعوانِ خود که سرحد را خالی از سواره و پایهیِ نظامی دید، بنایِ قتل و نهب و اَسْر در حوالییِ مراغه و ارومی و ساوجبلاغ گذاشت. و نوعی آتشِ ظلم و فتنه شعلهور نمود که هرگز «عبیداللّه بن زیاد» در واقعهیِ کربلا این نوع بیرحمی نکرد. و وقتی که «حاجی سیّد حسینخان مشیرالدّوله سپهسالارِ اعظم» برایِ اطفاءِ نایرهیِ فتنه و فساد و دفعِ اکرادِ بدنهاد به سمتِ آزربایجان مامور شدند و به تبریز رسیدند و قوشونِ دولتی نیز از قُبّارِ گردونسوار و سایرِ صفحاتِ آزربایجان متوالییِ هم رسید، اعوان و انصارِ این شیخِ ملعونِ بن ملعون کردند آن چه نبایست بکنند.
در تبریز تفاّل به قرآنِ مجید در حقِّ همین شیخ در مجمعی شد، این آیهیِ مبارکه به نظر در آمد: فَلا تُطِعِ الْكافِرِینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِیراً (١٢٩٨) به حسابِ جمل به حذفِ دو الف، مادّهیِ تاریخ همان سال است. پس از آن که دولتِ عثمانی همین شیخ را گرفته به طرفِ اسلامبول و شامات فرستاد، باز تفاًّل به قرآنِ مُنْزَل شد که عاقبتِ کارِ این شیخ چه خواهد شد، این آیهیِ شریفه به نظر رسید: لِلْكافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ (١٢٩٩) که مادّهیِ تاریخِ فوتِ همین شیخ میباشد.
(تقریر و تحریرِ فوق به خطِّ جنابِ جلالتمآب «آقا میرزا حسنخان منشییِ اسرار» است که ضابطهیِ تاریخییِ بسیار خوبی داشت و با ایشان محشور بودم. شرحِ حالِ ایشان را در تالیفاتِ خود نگاشتهام. «غلامحسین ادیب زندی، افضل الملک»).
پایان
قرائت
سؤزلوک
اسر:
اسیر کردن، برده ساختن
اعوان:
یاران، مددکاران، یاوران
جلالتمآب:
در مراسلات خطاب به بزرگترها بکار رفته، به معنی دارای جلالت و عظمت است
علی
الغفله: ناگهان، غفلةً، بی خبر؛ گستاخانه، بی پروا
قُبّار:
گروه فراهم آمده جهت برآوردن و کشیدن شکار از دام
کُرّاسة:
دفتر و کتاب، جزوی از اجزاء کتاب، مجموعهای کوچک
گردونسوار:
تیزرو، تیزتک، تندوار
نایره:
آتش بر افروخته؛ فتنه، دشمنی
نهب:
قهر و غلبه بر مال، غارت، یغما، تاراج، تالان
وظیفهخوار: حقوقبگیر، مستمریبگیر، وظیفهخور، بازنشسته، متقاعد
چند توضیح:
١- شخصیتها:
الف-مولف کتاب کُرّاسة اَلمَعی یا كراسة اعتمادی، آقا میرزا غلامحسینخان ادیب شیرازی زندی –افضلالملک کرمانی، مستوفی اول دیوان اعلی است. وی به لحاظ ملیت فارس، و دارای تمایلات فارسگرایانه و حتی اندیشههای پانایرانیستی (تمایل به پارسی سره، فارس انگاری همهی ایران، ....) بود. رفتار گماردن چنین افرادی به مقامات عالیرتبهی دولتی توسط سلاطین تورک و در این میان قاجار، خبط و غفلتی مهلک و مار در آستین پروراندن توسط دولت تورک قاجار بود که در نهایت به حاکمیت سیاسی تورک در ایران و تاریخ تورک هزار و دویست سالهی ایران پایان داد و منجر به تبدیل تورکستیزی و تورکزدائی به سیاست استراتژیک دولت ایران شد.
ب-مولف توضیح کوتاه زیر عکس، دولتمرد تورک محمدحسنخان اوتوزایکیلی (مقدم) مراغهای-اعتمادالسلطنه، وزیر دارالتالیف و دارالترجمه و دارالمطبوعات و مترجم مخصوص حضور همایونی است[1]. بعد از فوت وی در سال ١٨٩٦ برادرزادهی او، محمدباقرخان ادیبالملک به همان سمت منصوب شد و لقب اعتمادالسلطنه یافت.
ج-توضیح طولانی در حاشیهی راست صفحه متعلق به میرزا حسنخان منشی اسرار دولتی طباطبائی تبریزی است. بر اساس توضیحات او میتوان گفت که وی یک مقام دولتی بی کفایت، فرقهگرای شیعه و معتقد به خرافات بوده است (نگاه کنید به بند ٢ در زیر).
د-سپهسالار اعظم، میرزا حسینخان مشیرالدوله قزوینی است. ناصرالدینشاه با دامنهدارتر شدن طغیان شیخ عبیداللّه، برای رفع فتنه و غائلهی وی، مشیرالدوله را به نام فرماندهی قوشون و پیشکار آزربایجان مامور کرد.
٢- بی کفایتی و خرافهگرایی برخی از مقامات حکومتی وقت در تبریز: میرزا حسنخان منشی اسرار دولتی طباطبائی تبریزی، در توضیحات خود به دو مورد توسّل به تفأّل و فالگیری و طالعبینی از قرآن برای آگاهی بر آیندهی شیخ عبیداللّه و طغیان او اشاره کرده است. یکی در اوج کشت و کشتار و غارت و تاراجهای شیخ عبیداللّه و بار دیگر پس از آن که دولت عوثمانلی شیخ عبیداللّه را به استانبول خواست.
وی همچنین طغیان شیخ عبیداللّه را به روایتها و افسانههای شیعی – رفتار عبیداللّه ابن زیاد در واقعهی کربلا - تشبیه میکند؛ او ظاهرا به سبب سنّی بودن، شیخ عبیداللّه را کافر و همهی کوردها را بدنهاد مینامد؛ به ناسزاگویی – ملعون ابن ملعون - میپردازد؛ طغیان شیخ عبیداللّه را که مدتها در حال آماده شدن بود، ناگهانی و غفلتا مینامد؛ و .....
این رفتارها و بیانات نشانگر بی اطلاعی، خامی، غیر تخصصی اندیشیدن، استیصال، ترس از موهوم، همچنین فرقهگرایی شیعی، عقاید غلط مذهبی و خرافهگرایی به جای مدیریت عقلانی و تخصصی فاجعهی شورش شیخ عبیداللّه، در میان حکومتگران وقت - اقلا در تبریز مرکز ایالت آزربایجان - است.
No comments:
Post a Comment