Thursday, January 16, 2020

نقدی بر برخی تثبیت‌ها و ادعاهای عباس میلانی در گفت و گو با آسو

نقدی بر برخی تثبیت‌ها و ادعاهای عباس میلانی در گفت و گو با آسو

مئهران باهارلی

در سایت آسو گفت و گویی با عباس میلانی در باره‌ی مذهب رسمی منتشر شده است[1]. این گفت و گو دارای تثبیت‌ها و ادعاهایی صائب و مفید است. اما همچنین در مواردی که به تاریخ تورکی ایران، دولت‌مداری تورک در ایران، اسلام تورکی، نواندیشی اسلامی تورک و ... مربوط می‌شود، دارای اشتباهات و بی دقتی‌ها و وارونه‌نمایی‌هایی هم است.

١- تورک‌کوری و یا ندیدن هویت و میراث فرهنگی و تمدنی و سیاسی تورک در تاریخ و انکار وجود تورکان در گذشته و امروز ایران توسط محققین فارس و شرق‌شناسان غربی، مصداق تورک‌ستیزی و ذهنیت و رفتاری نژادپرستانه است. عباس میلانی نیز، مانند دیگر محققین فارس و شرق‌شناسان غربی، با مفاهیم و پدیده‌های کلیدی تاریخ تورکی ایران، دولت‌مداری تورک، اسلام تورکی، نواندیشی دینی تورک و ... آشنا نبوده و یا بدان‌ها اعتقادی ندارد. در نتیجه اندیشه‌ها و بررسی‌های او در این موارد اغلب مصداق بازنویسی تاریخ ایران‌گرایانه و آناکرونیک با حرکت از قومیت‌گرایی افراطی فارسی است. حتی کاربرد تعبیر «تورک‌زبان» به جای «تورک» توسط عباس میلانی، ناشی و انعکاسی از تمایلات و یک ذهنیت نژادپرستانه‌ی تورک‌ستیز است.

٢-تاریخ‌نگاری فارسی به فرق بین «اسلام متشرعه -اورتودوکس» و «اسلام متصوفه- هترودوکس» واقف نیست (بر خلاف ملت تورک ساکن در ایران که تاریخا مرکب از گروه‌های مذهبی اسلامی علوی-قیزیلباش، سنی شافعی-حنفی، جعفری-نادری و امامی است[2]، فارس‌ها دارای همچو گروه‌های اعتقادی تاریخی نیستند. چرا که گروه ملی فارس اساسا از در هم آمیختن تاجیک‌ها و تورک‌ها و اعراب و .... با تغییر زبانشان به دری -که خود التقاطی از چندین زبان و لهجه بود- و مذهبشان به امامی ایجاد شده است. یعنی ملت فارس از بدو پیدایش به طور هوموژن شیعی –امامی است). قیزیلباشان موسس دولت تورک قیزیلباشی (به اشتباه صفوی نامیده می‌شود)، شیعه نبودند، بلکه با ترمینولوژی امروزی، یک گروه اعتقادی علوی‌مذهب بودند. علوی‌ها چه نوع «قیزیلباشی» در میان تورکان، چه نوع «بکتاشی» آن در میان آلبانیایی‌ها، چه نوع عربی آن «نُصَیری»، .... هیچکدام شیعه نیستند. شیعه و یا امامی یک مذهب متشرعه-اورتودوکس از تشیع، اما علوی یک مذهب متصوفه-هترودوکس از تشیع است. مذهب علوی در مقایسه با مذهب شیعه، کمتر شریعت‌گرا نیست، بلکه بر خلاف شیعه‌ی شریعت‌گرا، مذهب علوی کلا شریعت‌ستیز است...

٣- عباس میلانی به شیوه‌ای آناکرونیک از «ناسیونالیسم ایرانی» و «ملت ایران» در دوران قیزیلباشیه و ... صحبت می‌کند که در آن هنگام وجود خارجی و علاوتا ربطی به تورکمانان قیزیلباش اصلا آناتولییایی و سوریه‌ای موسس دولت قیزیلباشیه نداشتند. «ملت ایران» یک گروه ملی جدید با زبان ملی فارسی و وطن ایران با مرزهای کنونی و نژاد آریایی و ... و محصول روند ملت‌سازی و مهندسی ملی استعماری اوروپایی در ایران دوران مشروطیت است.


٤-بر خلاف آنچه تاریخ‌نگاری فارسی تبلیغ می‌کند، نه چیزی به اسم «شیعه‌ی صفوی»[3]، و نه «دولت صفوی» وجود دارد[4]. صفوی نامی متأخر است که اوروپائیان و ناسیونالیست‌های فارس و آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست و استالینیست، دل‌بخواهانه به چندین مفهوم و پدیده‌ی متفاوت، من جمله «طریقت اردبیلیه»، «دولت قزلباشیه»، نسل شیخ صفی الدین اردبیلی، خاندان سلطنتی حاکم بر دولت تورک قیزیلباش و... داده‌اند. «دولت قیزیلباش» که توسط طوائف غلات تورکمان از آناتولی و سوریه تاسیس شد، غیر از «طریقت اردبیلیه» که در طول سیصد سال سیری از «طریقت سهروردیه» سنی شافعی اورتودوکس به «طریقت قیزیلباشیه» از غلات علوی هترودوکس داشت است. این دو هم غیر از احفاد و اخلاف شیخ صفی الدین و خاندان حاکم بر دولت قیزیلباش بعدا معروف شده به «خاندان صفوی» هستند. تاریخ‌نگاری ایرانی و ایضا آزربایجان‌گرایانه، به دلائل سیاسی این‌ مفاهیم و پدیده‌های متفاوت را عامدا با هم مخلوط کرده و همه را «کیلویی» صفوی می‌نامد. (به همان سیاق که انواع و اقسام اصلاح‌طلبان و متجددین و حریت‌پروران و اتحاد اسلامیان و تورک گرایان و ... اواخر دوره‌ی قاجاری را هم کیلویی «مشروطه‌طلب» می‌داند[5]).

٥-بر خلاف ادعای عباس میلانی، شیعه‌ی صفوی از قسمت تورک‌زبان ایران آغاز نشد. غلات قیزیلباش موسس دولت قیزیلباشیه، اولا تورکمانان آناتولییایی و سوریه‌ای بودند و نه ایرانی (یعنی از جوغرافیای ایران). دوما آن‌ها شیعه و بنابراین مسلمان -اورتودوکس هم نبودند، بلکه از غالیان هترودوکس بودند که فقهای امامی و سنی آن دوره یعنی اسلام متشرعه، مانند اکثرشان در امروز، آنها را مسلمان نمی‌دانستند[6]. این مذهب غالی هترودوکس همان مذهب طریقت اردبیلیه‌ی متحول شده به طریقت قیزیلباشیه‌ در مقطع شاه اسماعیل اول بود که معتقدین آن در نتیجه‌ی سیاست‌ها و به زعم عده‌ای خیانت‌های خود شاه اسماعیل اول و جانشینانش و در راس آنها تهماسب اول و شاه عباس اول، به طرزی خونین سرکوب و از ایران ریشه‌کن شدند و بدین طریق شیعه‌ی امامی فارسی نه تنها بر دولت تورک قیزیلباشیه و تورک‌های سنی و قیزیلباشان تورکمان غالی، بلکه بر کل مردمان ایران تحمیل گشت[7].

٦-از مطالب درست این گفت و گو یکی آن که شیعه‌ی امامی کنونی یعنی مذهب اثنی عشری متشرعه، از آغاز هویت و تبار ایرانیک (و نه ناسیونالیسم ایرانی) داشت. امروز هم مذهب شیعه‌ی امامی، چه در میان فارس‌ها، چه در میان تورک‌ها و چه در میان اعراب و لورها و هزاره‌ها و  ...، چه خود این گروه‌ها بدانند و چه ندانند، خصوصیات ملی فارسی بارز دارد و بیش از آن که یک مذهب اسلامی باشد، یک دین ملی فارسی است.

٧-عباس میلانی به سبب ناآشنایی با فمینیسم تورک و سیر تاریخی حقوق زنان در جوامع تورک، مساله‌‌ی کشف حجاب را به تورکان نیز تعمیم داده است. بدین شرح که در میان جامعه‌ی تورک، کشف حجاب اجباری صورت نگرفته است. چرا که به شهادت منابع تاریخی بی شمار در گذشته در میان زنان تورک حجابی نبود. آنچه در جامعه‌ی تورک در سده‌های اخیر رخ داده، تحمیل و اخذ حجاب و ستر شرعی به موازات پذیرش شیعه یعنی به دین فارسی درآمدن تورک‌ها در ایران بوده است. به همین سبب است که زنان بی حجاب تورک در دوران قاجار در تبریز و بی حجاب ظاهر شدن طاهره قره العین و حتی همسر تورک-باکویی-قفقازی رضاشاه و دختر او و .... باید به صورت رفتار طبیعی آن‌ها بر اساس سنن و فرهنگ تورک توصیف شود. در حالیکه در جامعه‌ی فارس –تاجیک از همان اول حجاب شرعی و قبل از آن ستر زرتشتی وجود داشت و در نتیجه جامعه‌ی فارس در قرن بیستم، روند واقعی «کشف حجاب» دولتی-اجباری را تجربه کرده است.

٨- برخی از تثبیت‌های عباس میلانی در باره‌ی مناسبت دولت‌های قیزیلباشیه، افشاریه و قاجاریه با نهاد دین و روحانیت شیعه و ... و اصلاحات دینی سلاطين تورک چون نادرشاه و اکبر شاه و .... به سبب عدم وقوف او بر سنن سکولار دولت‌مداری تورک و جریانات نواندیشی دینی تورک، سطحی و اعجمی (ناشیانه) است. به عنوان نمونه ولایت فقیه و تئوریزه کردن دخالت صنف روحانی در سیاست و لزوم حاکمیت آن‌ها بر دولت و .... ، محصول و مختص اسلام فارسی یعنی شیعی امامی و منحصر به جامعه‌ی فارس و عمدتا متاثر از باورهای زرتشتی است و در اسلام تورکی سابقه‌ای ندارد[8]. رفتارهای اکبرشاه گورکانی و نادرشاه افشار و محمدشاه قاجار و ... بر علیه روحانیت و اسلام متشرعه‌ی فارسی و بنیادگرایی دینی مطابق با سنن دولت‌مداری تورک و اسلام تورکی[9]، ایضا مخالفت آیت الله زنجانی و دیگران با ولایت فقیه نیز ناشی از نواندیشی دینی تورک و جدیدیسم تورک و .... است و در نتیجه بی ربط با تاریخ فارس و فارسیت.

٩-ادعای میلانی در باره‌ی صائب بودن نظرات هما ناطق در مورد مشروطیت و جریانات مذهبی آن دوره و ... صائب نیست. خانم هما ناطق یک تورک چپ ایرانی بود[10]. یعنی یک تورک دارای اندیشه‌ی چپ که مانند پدرش ناصح ناطق تبریزی خود را منسوب به ملت ایران زائیده‌ی ملت‌سازی استعماری دوره‌ی مشروطیت می‌دانست و منکر هویت ملی تورک بود. در نتیجه تاریخ‌نگاری هما ناطق آلوده به باورهای ایدئولوژیک و پیش‌داوری‌های ناشی از ناسیونالیسم فارس محور ایرانی، تورک‌کوری و ندیدن هویت و میراث فرهنگی و تمدنی و سیاسی تورک در تاریخ است.

١٠-تفسیر میلانی در باره‌ی نفروختن زمین توسط رشدیه به زرتشتیان به دور از جدیت و کودکانه است. پارسیان متمول هندوستان که با مراکز اطلاعاتی انگلستان تودرتو بودند، نخست صرفا در صدد آمدند که به ایران مهاجرت کرده و با خرید زمین در مناطقی از آن، مشخصا عربستان ایران که تازه در آن نفت کشف شده بود، برای خود وطنی ایجاد کنند (ظاهرا صاحب اصلی این ایده، میرزا آقاخان کرمانی، از ازلیان افراطی بود که بعدا به سبب دخالت در ماجرای ترور ناصرالدین شاه اعدام شد). اما با مشاهده‌ی غفلت عمیق و خودفروخته‌گی نخبه‌گان تورک، به جای اکتفا کردن به ناحیه‌ای کوچک در گوشه‌ای از ایران، به پروژه‌ی ایجاد ملت جدید ایران فارس‌زبان از طریق فارس‌زبان کردن تورک‌ها و عرب‌های ایران، و ساقط کردن دولت تورک قاجار و تاسیس دولت پارسی‌تبار پهلوی به جای آن، یعنی بدست آوردن کل ایران و تبدیل آن به «پارسستان بزرگ» متوجه و متمایل شدند. تلاش پارسیان هندوستان برای خرید انبوه اراضی و ملک در میان بعضی از نخبه‌گان قاجاری مانند رشدیه حساسیت و مخالفت‌هایی را سبب شد. در راس این مخالفین ناصرالدین شاه قاجار قرار داشت که از جمله به سبب مخالفتش با پروژه‌ی خرید عربستان ایران از سوی پارسیان هندوستان توسط مشروطه‌طلبان افرطی باستان‌گرا به قتل رسید[11].

١١-بیانات میلانی در باره‌ی مارک بهائیت و بابیت زدن به مشروطیت، سطحی و بی پایه است. نخست آنکه هویت مذهبی مشروطیت در سه فورم «پارسی‌گری–زرتشتی‌گرائی»، «ماسونیسم» و «ازلی‌گرایی» -یعنی شاخه‌ای از بابیت دارای تمایلات ضد روحانیت و تروریستی و خشونت‌خواهانه‌ی شدید-؛ به واقع ضد اسلامی بود. کمتر رهبر و تئوریسین جنبش مشروطه‌ی انگلیسی را می‌توان یافت که ازلی و یا ماسون و یا در ارتباط با الیت پارسی هندوستان نبوده باشد. نمونه‌ی بسیار تیپیک، «انجمن اتحادیه ی آزربایجان در تهران» به صدارت تقی‌زاده و گروه‌های هم‌بسته با آن (فرقه‌ی دموکرات ایران، ...) است که توسط افراد اطلاعاتی انگلستان (ریپورتر، تقی زاده، ...)، ازلی‌ها، ماسون‌ها، پارسی‌ها و ... مدیریت و هدایت می‌شد و وظیفه‌ی قطع کردن ارتباط معنوی آزربایجان با دولت تورک قاجار، و بسط فرهنگ تروریسم و خشونت و ایجاد جنگ داخلی را برعهده گرفته بود.

دوما آنکه بر خلاف ازلیان که از اول افراطیونی در خط خشونت و تروریسم و قتل مقامات دولتی حتی شخص شاه و صدراعظم و ایجاد شورش‌های شهری و جنگ داخلی و ... بودند، بهائیان راه خود را از ازلیان و دیگر مشروطه‌طلبان افراطی جدا کرده و به صورت حامی دولت قاجاری عمل می‌کردند. بنابراین تهمت بهائی‌گری به مشروطه‌طلبان زده نمی‌شد، بلکه تهمت بابی‌گری-ازلی‌گری بدان‌ها زده می‌شد که کاملا هم واقعیت داشت....


[1] الهیات سیاسی و سیاست الهی فرجامش کشتار است. در گفتگو با عباس میلانی
https://www.aasoo.org/fa/articles/2499?fbclid=IwAR1T-y8OTN5fDtblKDXUoOOkEsS-hcEo7FG2WOATy2Kat2XDQSsAOKlOXPQ
[2] زیرگروه‌های دینی-اعتقادی تورک
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/02/blog-post.html
[3] شیعه‌ی صفوی، پدیده‌ای که هرگز وجود نداشت
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_3.html
[4] دولت قزلباش- قزلباشیه است، نه دولت صفوی
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/12/blog-post.html
[5] مشروطه‌طلبان معتدل تورک‌گرا و مشروطه‌طلبان افراطی فارس‌گرا
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/09/blog-post.html
[6] اعتقادات تورکان قزلباش اولیه
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/03/blog-post_26.html
[7] پشت کردن خاندان صفوی به تورک‌ها و قزلباشان
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_28.html
شاهسون‌ها – شاهی‌سئوه‌ن‌ها و سیاست تورک علیه تورک شاه عباس اول
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_27.html
[8] صعود روحانیت شیعه امامی فارس در دولت توركی قزلباشی صفوی
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/01/blog-post_4.html
[9] اسلام تورکی، اسلام مرزی، پاسخی به نقد حیدر شادی
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/07/blog-post_25.html
اسلام تورکی، اسلام فارسی، شیعه‌ی امامی، جعفری نادری و ....
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/12/blog-post_30.html
[10] نحله‌ها‌ی فکری مخدوش و هویت‌های ملی معیوب
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/02/blog-post_42.html
[11] از آقاخان کرمانی تا تئودور هرتسل/ یوسف عزیزی بنی طرف: این میرزا آقاخان کرمانی بود که چنین خوابی را برای مردم عرب در ایران دید. او کتابی دارد به نام “رساله خرید عربستان” که از عهد پهلوی به بعد مورخان ایرانی نام این کتاب را به “رساله خرید خوزستان” تغییر دادند. اینان که حساسیت خاصی نسبت به واژه عربستان دارند، در واقع خیانت در امانت کردند، زیرا در عهد میرزا آقاخان کرمانی نام عربستان رایج بود و ذکری از خوزستان نبود. یحیی دولت آبادی در کتاب “حیات یحیی” که خاطرات اوست درباره رساله خرید عربستان” آقاخان کرمانی چنین می گوید:

”آقاخان در این کتاب پیشنهاد می کند که پارسیان هند [یعنی زردشتیان هند] قسمتی از زمین های ثروت خیز خوزستان را از دولت ایران بخرند و به ایران بازگردند و سد اهواز را بسته و در کنار شط کارون، شهری همانند کراچی و بمبئی دارای ثروت و سرشار از روح ایرانیت بنا سازند. این رساله به هندوستان رفته و مورد قبول پارسیان نیز قرار گرفت و در تعقیب این هدف، پارسیان وارد مذاکره با دربار ایران شدند که ناصر الدین شاه زیر بار این معامله نرفت و نتیجه لازم از این کار گرفته نشد”.

No comments:

Post a Comment