فارسستان، منطقهی ملی
فارسنشین در شرق و مرکز کشور
مئهران باهارلی –
٢٠٠٨
مقالهی اصلی:
فارسستان، فارسیه،
فارسیستان، پرشیا، پرسیا Farsestan,
Farsistan, Farsiye, Farsiyeh, Persia
مئهران باهارلی - ٢٠٠٨
قسمت اول:
فارسستان در یک نگاه- مئهران باهارلی - ٢٠٠٨
https://sozumuz1.blogspot.com/2016/04/blog-post_26.html
قسمت دوم:
پدیدههای نو، نامهای
نو: فارسستان، منطقهی ملی فارسنشین در شرق و مرکز کشور- مئهران باهارلی - ٢٠٠٨
https://sozumuz1.blogspot.com/2023/04/blog-post_25.html
پدیدههای
نو، نامهای نو: فارسستان، منطقهی ملی فارسنشین در شرق و مرکز کشور
حرکت ملی دموکراتیک ملت تورک و مملکت تورکایلی که حالیا شاهد آنیم، در کل تاریخ این ملت و این مملکت، هرگز به اندازهی امروزین دارای مضمون و استقامت تورکی، ملی، دموکراتیک، مودرن، جهانی و علمی نبوده است. این مضمون و استقامت بسیار غنی و بی سابقه، خود را در اهداف، مفاهیم، شعارها و متودهای مشخصی جلوهگر میسازد که تدقیق هر کدام، فورا روح و هویت تورکی، ملی، دموکراتیک، مودرن، جهانی و علمی آن را آشکار میسازد. بی سابقهگی این مضمون و استقامت یکی نیز در گستردهگی شمول و عمق نفوذ آن است. به نحوی که در مدتی نسبتا کوتاه توانسته است خود را بر عرصههای سابقا هرگز دست نخورده و بسیار نوئی مانند تئرمینولوژی، سمبولها، نشانهها و حتی املاء و اورتوقرافی – نه تنها زبان تورکی بلکه زبان فارسی هم- تحمیل نماید.
در نتیجهی شتاب گرفتن روندهای خودآگاهی و تشخص ملی، ملتشوندهگی و احقاق حقوق ملی ملل ساکن در ایران، پدیدار شدن آلترناتیوهای فدرالیسم – کونفدرالیسم – جماهیر و استقلال و رغبت روز افزون به آنها در میان ایرانیان و ملل ساکن در ایران، برای انعکاس و افادهی مفاهیم نوظهور بسیاری که تاکنون از داشتن معادل و نام دقیق در فرهنگ و زبان فارسی محروم بودهاند، ناچارا میبایست کلمات و تعبیرات و قالبهای جدیدی وضع گردند، و یا از میان کلمات و تعبیرات قبلا موجود ولی غیر دقیق انتخاب و بر آنها معانی جدید بار شوند، و یا از دیگر زبانها به فارسی – زبان دومین قوم ساکن ایران که به طور غیر مشروعی تنها زبان رسمی و دولتی دولت ایران اعلام گردیده - ادخال شوند.
کاربرد تعبیراتی مانند «تورکایلی»، «استعمار داخلی فارسی»، «امپریالیسم محلی فارسی»، «راسیسم و نژادپرستی فارسی»، «آپارتاید زبانی»، «آسیمیلاسیون اجباری»، «فارسسازی»، «نسلکشی ملی و زبانی»، «ملتهای ایران» (به جای ملت ایران و یا اقوام ایران)، «ایرانیک» به عنوان نام یک خانوادهی زبانی، «زبان رابط» (به جای زبان مشترک)، «رسمیت دوفاکتو و دوژور زبان»، «مناطق ملی»، «ممالک ایران» (بر اساس ممالک محروسهی ایران)، «کانتونهای تورک» (مناطق ملی تورکنشین در مرکز، جنوب و شمال شرق ایران)، «علویان قیزیلباش» (به جای دراویش و اهل حقهای تورک)، «اسلام تورکی»، «شیعهی امامی دین ملی فارسی»، «تورک» به معنی اوغوزهای غربی ساکن در ایران، «تورکمان» به معنی یک زیرگروه تاریخی ملت تورک در ایران و خاورمیانه و آسیای صغیر و لهجههای تورکی آنها (به جای تورکی آزری و آزربایجانی و ...)، «تورکیک» به عنوان نام خانوادهی زبانی، حتی کاربرد فورمهای «آزر» و «آزربایجان» به جای فورمهای فارسی – ایرانیک «آذری» و «آذربایجان» همه از این دستند. این تعابیر نوی دقیق، رسا و دموکراتیک علاوه بر منبع آن یعنی ادبیات سیاسی و فرهنگی تورکی و تورکایلی، کم کم در ادبیات سیاسی و فرهنگی دیگر ملل ساکن در ایران و به ویژه فارسها هم رایج شده و نهادینه میگردند.
در تشکل و تشخص منطقهی ملی قوم فارس
با گسترش روند جهانی شدن، ژرفتر گردیدن جنبش دموکراسی لیبرالی و با تعمیم روند دموکراتیزاسیون در دنیای اسلام، جهان تورکیک، منطقهی خاورمیانه – قفقاز - آسیای صغیر و در این میان ایران، بسیاری از موضوعات که تاکنون جزء تابوهای سیاسی بشمار میرفتند و یا به سادهگی به سبب نبود دموکراسی و آگاهی زمینهساز آن، محلی از اعراب نداشتند، به بحث و گفتگو گذارده میشوند. یکی از این مباحث بکر، به زیر سؤال بردن وضعیت و موقعیت قوم فارس و زبان فارسی، نقش و سهم این دو در ساختمان سیاسی، اداری و فرهنگی کنونی و آیندهی محتملا فدرال – کونفدرال – جماهیری ایران چندملتی، حدود و ثغور منطقهی فارسنشین کشور و ویژهگیهای دولت محلی قوم فارس در ایران فدراتیو – کونفدراتیو – جماهیری است. کوشش برای انتخاب یک نام مشخص و خاص برای نامیدن سرزمین فارسنشین در شرق – مرکز کشور و بحث در چگونهگی نامیده شدن آن به زبان فارسی نیز، یکی از نیازهای زائیده از برآیند ضروریات فوق است.
بیشک نظام اداری ایران – در صورت عدم تقسیم و تجزیهی آن - دیر و یا زود و اقلا تبدیل به نظام فدرال ملی - زبانی خواهد شد و بیشک در این نظام فدرال ملی – زبانی، همکشوریهای فارس نیز مانند دیگر گروههای ملی، دولت محلی - منطقهای فدرال از آن خود را خواهند داشت. واضح است که دولت ملی و محلی - منطقهای قوم فارس، منطقا در ناحیهای که فارسزبانان ایران به طور پیوسته و متراکم در آن ساکنند و اکثریت جمعیتی را تشکیل میدهند، یعنی در شرق و بخشهائی از مرکز و جنوب ایران تاسیس خواهد شد و به این شرط همهی ملتهای تورک، عرب، کورد، بلوچ، لور، گیلک، مازنی - تبری، تورکمن، لار و.... از حق دموکراتیک تاسیس دولت محلی خلق فارس حمایت خواهند نمود.
در هر کشور فدراتیو؛ واحدهای فدرال تشکیل دهندهی آن، علاوه بر دولت محلی - منطقهای، باید سمبولهای ملی مربوطهی دیگری را هم – مانند اسم سرزمین ملی، اسم دولت ملی و پرچم ملی داشته باشند. اما خلق فارس در مرحلهی فعلی شکلگیری و تکامل هویت ملیاش، هنوز از سمبولهای ملی مهمی مانند «اسم سرزمین ملی» و «پرچم ملی»اش برخوردار نیست. یکی از دلائل این وضعیت آن است که فارسها تمام جوغرافیا و تاریخ ایران از جمله مناطق ملی تورک و دولتهای تورک حاکم بر آن و در این میان سمبولهای ملی آنها را هم متعلق به خود میدانند. در حالی که جوغرافیای تورک در داخل ایران و کل تاریخ تورکی هزار و دویست سالهی تورک ایران هیچ ربطی به فارسها ندارد و به آنها هم متعلق نیست.
فارسها و یا نیاکان آنها (تاجیکهای غربی) در یک هزار و پانصد سال اخیر از نعمت داشتن دولت ملی خود محروم بوده و تحت حاکمیت دول عرب، مونقول و تورکیک (تورکمن، تورک) زیستهاند. همچو خلقی شاید طبیعی است که از نهادها و سمبولهای مربوط به دولتمداری مانند پرچم ملی و... محروم باشد. دولتمداری، نهادها و سمبولها و ذهنیت و سنن مربوط به آن، فرهنگی است که خلق فارس بنا به شرایط تاریخی و گذشتهی سیاسی خاص خود بالکل از آن بی بهره مانده است. (در نتیجهی نبود این فرهنگ و تجربه و سنن جا افتادهی دولتمداری و ناشیگری – عجمیت حاصل از این بی تجربهگی است که پس از به حاکمیت رسیدن قوم فارس در ایران با انقلاب مشروطه یعنی در برههی زمانی کمتر از سد سال، ما شاهد تجربههای پایان ناپذیر کودتاها، انقلابها، حرکتهای مرکزگریز ملل ساکن در این کشور، شورشهای مردمی، جنگهای داخلی و خارجی و تنش و درگیریهای متعدد سیاسی و دیپلوماتیک دولت ایران با دولتهای همسایه و جهانی و.... هستیم).
در ضرورت نامگذاری منطقهی فارسنشین کشور
منطقهی ملی فارسنشین در شرق و مرکز ایران و واحد دولتی که در سرزمین مسکونی قوم فارس تشکیل خواهد شد به چه شکل میبایست نامیده شود؟ یافتن جواب برای این سوال همچنین از آن رو ضروری است که دیگر ملل ایرانی هر کدام برای سرزمین تاریخی - ملی خود نام و یا نامهایی دارند که در ادبیات و فرهنگ سیاسی ایران و جهان معاصر نیز کمابیش تثبیت شدهاند:کوردستان، تورکایلی، لورستان، تورکمنیوردو - تورکمنستان، عربستان - الاحواز، بلوچستان، لارستان، گیلان، تبرستان، .... در همین راستا دولت فدرال تورکان در جنوب ایران قشقایستان - قاشقاییورت و در شمال خراسان افشاریورت و یا سلجوق .... نام خواهد داشت. با اینهمه تاکنون هیچ اسمی از طرف سردمداران قوم فارس، چه در جبههی دولت جمهوری اسلامی و چه در جبههی اپوزیسیون فارس، و یا تودههای فارسزبان برای نامیدن نیاخاک و وطنشان که همه بر آن توافق داشته باشند تثبیت نشده است. به عبارت دیگر در حالی که همهی ملل ساکن در ایران برای سرزمین ملی و وطن خود اسمی انتخاب کردهاند، فقط منطقهی فارسزباننشین ایران چندملتی است که همچنان بینام مانده است.
بدیهی است انتخاب اسم، پرچم و سمبولهای ملی برای سرزمین ملی و دولت محلی - منطقهای فارس در مرکز و شرق ایران، در درجهی نخست بر عهده، وظیفه و در صلاحیت خلقهای ساکن در آن منطقه و از جمله فارسزبانهای ساکن در این نواحی و نخبهگان فرهنگی و سیاسیشان میباشد. از این رو نیز شایسته است که تشکیلات و سران قوم فارس به ویژه طرفداران سیستم فدرالی و یا موافقین تشکیل «اتحاد جماهیر ایران»، «ممالک محروسهی ایران» و یا «جمهوریها – دولتهای متحدهی ایران»، .... به جستجوی نامی مناسب و با مسما برای نامیدن منطقهی ملی فارسنشین و دولت فدرال فارسهای ایران و یا اقلا به طرح و بحث نامهائی که در نظر دارند بپردازند.
زیرا عدم پرداختن به مسائل مربوط به منطقهی ملی فارسنشین کشور و در این میان نام و حدود و ثغور آن، تبدیل به مانع بازدارندهی عظیمی در روند تبیین مسالهی ملی و حل آن در ایران شده است. این مانع، به این و یا آن شکل میباید که هر چه سریعتر رفع گردد. منطقهی ملی فارسنشین کشور و دولت فدرال آتی فارسها در آن منطقه، نمیتواند همچنان بی اسم باقی بماند. خلق فارس استثناء نیست و دیر یا زود مانند دیگر ملل ساکن در ایران – داوطلبانه و یا به اجبار - میبایست به انتخاب پرچم ملی خود و اسم سرزمین و دولت محلی - منطقهای قوم فارس بپردازد. چرا که در صورت ادامهی قصور و تعلل روشنفکران و سیاسیون فارس در این امر، دیگر ملتهای ساکن در ایران منتظر آنها نخواهند ماند و برای پاسخگوئی به این نیاز مهم و پرکردن خلاء موجود ناچارا و راسا به حل و فصل آن اقدام خواهند نمود. همانگونه که امروز نیز در ادبیات سیاسی ملتهای تورک و کورد و عرب و تورکمن و بلوچ ..... برای نامیدن ناحیهی فارسنشین شرق و مرکز کشور و دولت فدرال خلق فارس، از اسامیای مانند «فارسستان»، «فارسیه» و «پرشیا» استفاده میشود.
نکتهای که در اینجا میبایست به آن دقت نمود این است که برای نامیدن منطقهی ملی فارسنشین کشور، نمیتوان از اسم «ایران» استفاده کرد. زیرا ایران مانند گذشته که نام جمعی ممالک محروسه بود، امروز نیز اسم مجموع واحدها و ممالک (مناطق ملی) کشور شامل منطقهی فارسنشین آن است. در ایران فدرال آینده نیز، مثل سابق (ممالک محروسهی ایران) دولت سراسری مرکب از دولتهای فدرال تورکایلی و کوردستان و گیلان و تورکمنستان و فارسستان و لورستان و قاشقاییورت و افشاریورت و ... جمعا «ایران» نام خواهد داشت. هرچند بسیاری به این نام نیز که به معنی سرزمین ایرهاست، اعتراضات جدی دارند و حتی برخی تعویض آن با نامی چون «ایلام» را پیشنهاد نمودهاند: «اتحاد جماهیر ایلام». همکشوریهای فارس که مخالف ایجاد دولت فدرال فارسها و انتخاب پرچم ملی برای فارسها میباشند و یا مردمان ایران را متشکل از فقط یک ملت میدانند و یا منکر وجود مسئلهی ملی هستند و یا در دموکراسیشان جایی برای حق تعین سرنوشت و فدرالیسم - کونفدرالیسم ملی - زبانی وجود ندارد، در واقع دولت ایران و تمامیت ایران را مانند سابق متعلق به فارسها میدانند. این همان اندیشهی ارتجاعی و ضد بشری شوونیسم – استعمار داخلی – مینی امپریالیسم فارسی و نژادپرستی آریایی است که فعلا نظام سیاسی و اداری کشور بر آن اساس شکل گرفته است و اداره میشود.
نام و کلمهی فارسستان در گذشته
از رایجترین نامهای موجود برای نامیدن منطقهی فارسنشین در ایران، نامهای فارسستان (مانند لهستان و مجارستان و بولغارستان. «-ستان» پسوند - کلمهای ایرانیک - فارسی است) و فارسیه (مانند روسیه و سوریه و تورکیه، شکل عربی دارد) است. فارسستان کلمهای است که علاوه بر زبانهای فارسی و تورکی، در بسیاری از زبانهای عمده مانند انگلیسی، فرانسه، روسی، آلمانی و دیگر زبانهای اوروپایی به ویژه تا آغاز قرن بیستم، بکار رفته است. در گذشته در این زبانها فارسستان دو مفهوم جداگانه یکی به معنی ایالت - ولایت فارس و دیگری به معنی کل ایران را میرسانده است. فارسستان، کاربرد سومی به معنی سرزمین قوم فارس و یا فارسزبانان از جمله در زبان تورکی و تورکایلی نیز دارد. این معنی سوم مبنای کاربرد دموکراتیک و مودرن این کلمه است:
١- فارسستان به معنی محدود ایالت و یا ولایت فارس: نخست به معنی محدود و خاص اداری، یعنی برای نامیدن منطقهای که کمابیش مطابق با استان فارس در جنوب ایران و نواحی پیرامونی آن است. مثلا در لیست تقسیمات کشوری ایران مربوط به قرن ١٩ ولایات و ایالات ایران چنین شمرده میشوند: «اردلان» (بخشهائی از استان کوردستان فعلی)، آزربایجان، بلوچستان، گیلان، عربستان (بخش اعظم استانهای خوزستان، هرمزگان و بوشهر فعلی و جزایر خلیج عربی)، لارستان، لورستان، تبرستان (استان مازندران فعلی)، «فارسستان»، .... فارسستان در لغتنامهی دهخدا نیز به معنی ایالت فارس معنی شده و همچنین در ذیل مدخل استان ثبت گردیده است. در این لغتنامه «-ستان» به صورت «پسوندی که دلالت بر مکان اقامت دائمی و موطن و ناحیت، مکان موقت، مکانی که چیزی در آن فراوان باشد» معنی گردیده است (١). کاربرد فارسستان امروز به بدین معنی محدود، بسیار نادر و البته نامناسب، حتی نادرست است.
٢- فارسستان به معنی گستردهی ایران: دوم به معنی عام و گستردهی فراقومی، یعنی برای نامیدن کل ایران امروزی و یا قلمروی بعضی از دولتهای باستانی و قدیم در برخی از زبانهای اوروپائی. مثلا در لغتنامهی لاتینی - آلمانی Deutsch-Latin Wöterbuch در مقابل پرشیا کلمهی فارسستان نوشته شده استFarsistan = Persia :. فارسستان در این معنی معادل پرشیا است. پرشیا نامی است که از سوی یونانیان قدیم و صرفا برای نامیدن قلمروی دولتهای ساسانی و هخامنشی و به طور کیفی بکار میرفته است. بنابر این دارای مفهومی سیال و سیاسی بوده و عاری از هر گونه دلالت بر جوغرافیای تاریخی و یا دموگرافی و بافت قومی مردمان ساکن در آن قلمروهای سیاسی بوده است.
در واقع نیز سرزمینی که در زبانهای اوروپائی به نادرستی پرشیا نامیده شده، نه هرگز دارای جمعیت قابل ملاحظهی پرس و فارس بوده و نه همواره تحت حاکمیت پرسها و فارسها قرار داشته است. بر عکس، اکثریت جمعیت پرشیا همواره غیر فارس و غیر پرس بوده و این سرزمین همیشه توسط غیر فارسها مانند یونانیها، عربها، تورکمنها، مونقولها، تورکها و حتی گیلکها و لکها اداره شده است. پس از سقوط ساسانیان تا به کار آورده شدن دولت پهلوی، هرگز دولتی فارس و یا قومی پرس بر فارسستان حکم نرانده است. با این همه اعراب و تورکمنان و موغولان و تورکان حاکم بر فارسستان و دیگر نقاط ایران، در بسیاری از منابع خارجی شاهان پرس نامیده شدهاند، زیرا که قلمروی سیاسی آنها به طور کیفی و به غلط پرس نامیده میشده است. اما نه این شاهان به لحاظ قومی و ملی و نه سرزمینهای تحت کونترول آنها به لحاظ جوغرافیای تاریخی، پرس و یا فارس نبودهاند. تا این اواخر نزد نویسندهگان اسلامی نیز، کلمهی ایران و ایرانی بسیار نادر بکار رفته و تقریبا همه جا نام این سرزمین و مردمانش به نادرستی با الفاظ فارس و فرس ذکر میشده است.
بنابراین امروزه کاربرد دو کلمهی سابقا مترادف فارسستان و پرشیا به این دو معنی یعنی کل ایران و یا قلمروی حاکمیت دولتهای حاکم بر ایران و ..... مطلقا نادرست است. زیرا:
-ایران معادل سرزمین فارسها نیست
و ناحیهی فارسنشین کشور و یا پرشیا - فارسستان تنها بخشی از ایران است.
-فارسهای کنونی با پرسهای
باستانی که منبع نام پرشیا بودهاند دو آنتیتهی قومی کاملا جداگانهاند.
-بعد از سقوِط ساسانیان در این
سرزمین هرگز حاکمیت سیاسی از آن پرسها نبوده که قلمروی آنها نیز پرشیا خوانده
شود.
-اگر صرف پرس بودن ساسانیان و
هخامنشیان به سبب قرار داشتن ایران فعلی در قلمروی حاکمیت آنها در مقاطی از
زمان، میتواند دلیل و مجوزی برای پرس نامیدن کل قلمروی دولتهای آنها باشد، با
همان منطق میباید کل ایران را به سبب حاکمت دولتهای غزنوی و سلجوقی و آغقویونلو
و قاراقویونلو و قیزیلباش (صفوی) و افشار و قاجار که تورکمن و یا تورک بودهاند،
تورکمنستان و یا تورکستان؛ و به دلیل حاکمیت جلایری و ایلخانی و مونقولها و
اعراب و اشرف افغان و اسکندر مقدونی، موغولستان و عربستان و افغانستان و مقدونیه نامید.
-نامگذاری ایران به اسم یکی از اقوام ساکن در آن به ویژه فارسها که سابقهی بسیار منفیای در توسعهطلبی، نژادپرستی و استعمار داخلی و امپریالیسم محلی و نسلکشی زبانی و ملی ملل غیر فارس ایران دارند، با مخالفت و اعتراض جدی و وتوی قطعی این ملل مواجه است.
فارسستان به معنی دقیق و مودرن: منطقهی ملی فارسنشین شرق و مرکز کشور
سیر کنونی در ادبیات مودرن و دموکراتیک سیاسی کشور به سوی تخصیص و محدود کردن معنی پرشیا - پرسیا (به جای پرشیا نامیدن کل ایران)، بسط و تعمیم معنی فارسستان (به جای کاربرد آن فقط به معنی استان فارس)، مساوی قرار دادن فارسستان و پرشیا و کاربرد آنها برای نامیدن منطقهی ملی فارسنشین شرق و مرکز ایران میباشد. تخصیص کلمهی فارسستان و معادل اوروپائی آن پرشیا - پرسیا به این معنی، یعنی منطقهی ملی فارسنشین شرق و مرکز کشور، نشان دهندهی تعمیق و گسترش روند دموکراتیزاسیون در ایران و شتاب گرفتن شکلگیری هویتهای ملی ملتهای ساکن در آن است. این دقیقا همان معنایی است که کلمهی فارسستان در دو لهجهی شرقی - تورکمانی و استانبولی – غربی زبان ترکی (اوغوز غربی) دارد.
تعبیر فارسستان به معنی منطقهی ملی فارسنشین در ادبیات سیاسی تورک و تورکایلی نیز در حال تثبیت و نهادینه شدن است. مثلا در مقالات دو محقق یکی از جمهوری آزربایجان عاریف رحیماوغلوSatranç Tahtasında Azerbaycan ve Farsistan- Ârif Rehimoğlu (آزربایجان و فارسستان در صفحهی شطرنج) و یونس شاملی از منطقهی آزربایجان در تورکایلی (این ره که تو میروی به فارسستان است - نگاهی به طرح پیشنهادی گروه کار اقوام و مبحث ملی اتحاد جمهوریخواهان ایران)، فارسستان به معنی منطقهی ملی فارسنشین در مرکز و شرق ایران بکار رفته است. در گزارش کومیتهی دفاع از حقوق آزربایجانیان جهان خطاب به کومیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد - ژنو به زبان تورکی نیز، از تبعید عباس لسانی به زندانی در «فارسستان» سخن میرود: «سون دوروم ۱۱: جناب لیسانلینین زوراکیلیقلا گونئی آزهربایجاندان بیر فارسیستان حبسخاناسینا کؤچورولمهسی» (وضعیت نهائی: انتقال زورگویانهی جناب لسانی از آزربایجان جنوبی به زندانی در فارسستان).
در یک لغتنامهی تورکی اینترنتی در مقابل فارسی چنین نوشته شده است: «فارسی = فارسیستانین دیلیdili Farsistan’ın (فارسی = زبان فارسستان). در کتاب «دین و دیل» (دین و زبان) به تورکی استانبولی نیز فارسستان به همین معنی بکار میرود و گفته میشود: «عربیستان و فارسیستاندان تورک دیل اورمانینا گهلهن سؤزلهرArabistan ve Farsistan’dan Türk dil ormanına gelen sözler» (کلماتی که از عربستان و فارسستان وارد جنگل زبان تورکی شدهاند). شاعر ز. قافاروف از جمهوری آزربایجان در شعر آزهریستان خود، فارسستان را به معنی مملکت و سرزمین فارسان بکار برده است (٢):
یاریم ائرمهنیستان، یاریم
گورجوستان Yarım Érmenistan, yarım Gürcüstan
دربندیم داغیستان، جنوب فارسیستان Derbend’im Dağıstan, Cenub Farsistan
گؤر مهندهن یاراندی نه قهدهر
ایستان Gör
menden yarandı ne qeder “İstan”
بو بؤلهنلهر داها نهیه چالیشیر؟ Bu bölenler daha neye çalışır
ترجمه: نیمی از من را ارمنستان
الحاق کرد، نیمهی دیگرم را گورجستان
دربندم را داغستان و جنوبم را «فارسستان»
ببین که از من چقدر «ایستان» آفریدند
اینان که مرا تکه پارچه کردند، اکنون به چه اقدامی میاندیشند؟
آزهربایجان قولدور، فارسیستان اییه؛ قول گهرهک اییهسی اوچون ایشلهیه
یکی از شعرائی که به وفور تعبیر فارسستان را در آثار خود بکار برده است «بالتاجی آراز»، یک شاعر آزربایجانگرا از تورکایلی است. وی در آثار خود (اوتای بوتای وطندیر، آزهربایجان، آزهربایجان میللی حرکاتیمیزین باشچیلارینا مکتوب، در بارهی مسالهی ملی آزربایجان) آزربایجان را به عنوان مملکتی که مستعمرهی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مملکت همسایهی خود فارسستان است به تصویر میکشد.
نوت: نگرش آزربایجانگرایانهی شاعر که آزربایجان را وطن میداند نادرست و ضد ملی است. وطن تورک در شمال غرب ایران و نواحی مجاور آن و یا منطقهی ملی تورک، آزربایجان نیست، بلکه «تورکایلی» است که نیمی از آن در جوغرافیای تاریخی آزربایجان و نیمهی دیگر آن در شمال غرب جوغرافیای تاریخی عراق عجم قرار دارد. بنابراین فارسستان و تورکایلی همردیف یکدیگرند، و نه فارسستان و آزربایجان. این شعر که دارای تلقی ضد ملی و مخدوشی از وطن تورک میباشد، صرفا به سبب کاربرد کلمهی فارسستان در آن در اینجا نقل میشود.
نمونهای از ابیات بالتاجی آراز که در آنها تعبیر فارسستان ذکر شدهاند چنین است:
فارس دولتی وئرگی آلدی Fars dövleti vérgi aldı
فارسیستاندا شهههر سالدی Farsistan’da şeher saldı
مهنیم یوردوم گئری قالدی Menim yurdum géri qaldı
آزهربایجان، آزهربایجان Azerbaycan, Azerbaycan
.......
آزهربایجان اؤلکهدیر، بؤلگه دئییلدیر Azerbaycan ölkedir, bölge déyildir
فارسیستانین سالدیغی کؤلگه دئییلدیر Farsistan’ın saldığı kölge déyildir
اییهسی تورک خالقیدیر، اؤزگه دئییلدیر İyesi Türk xalqıdır, özge déyildir
ایران آدلی میللت یوخدور ایراندا İran adlı millet yoxdur İranda
کی حؤکوم سوردوره آزهربایجاندا Ki höküm sürdüre Azerbaycanda
.......
فارسیستان اییهدیر، آزهربایجان
قول Farsistan iyedir, Azerbaycan qul
میللی باج عیللتدیر، ایستیبداد
معلول Milli bac illetdir, istibdad me’lul
ایستیبداد قازاندیریر فارسیستانا
پول İstibdad qazandırır Farsistan’a pul
بو نهدهنله فارس ایستیبداددان
دویمور Bu nedenle Fars istibdaddan doymur
دئموکراسینی ایچهرییه قویمور Démoķrasını içeri qoymur
.......
فارس ایستهر تورک اونودا اؤز دیلینی Fars ister Türk unuda öz dilini
میللیتچی ائتمهیه تورک ائلینی Milliyetçi étmeye Türk élini
فارس دا تورکون بوکه بئلینی Fars da Türk’ün büke bélini
یوخسا فارسیستانا میللی
باج وئرمهز Yoxsa Farsistan’a milli bac vérmez
ادبیاتینی زهنگینلهشدیرمهز Edebiyyatını zenginleşdirmez
.......
فارسیستان ایستهمهز ایران
بؤلونه Farsistan istemez İran bölüne
چونکو میللی باجلار آخیر گؤلونه Çünkü milli baclar axır gölüne
یاتیریلیر فارسیستانین چؤلونه Yatırılır Farsistan’ın çölüne
سیاسی فارس دئمهز یوغوردوم تورشدور Siyâsi Fars démez yoğurdum turşdur
طلاق حاققی وئرسهم ده، ایچی بوشدور Talaq haqqı vérsem de, içi boşdur
.......
سهکسهن فاییز دولته عایید بینا Seksen fâiz dövlete âyid bina
ناظیرلیک، دهمیریولو، خستهخانا Nâzirlik, demiryolu, xestexana
اونیوئرسیته، اوتوبان، کرخانا Ünivérsite, otoban, kerxana
ایرانین فارسیستانیندا
قورولوپ İran’ın Farsistanı’nda qurulub
چونکو فارس دولتی ناخیرچی اولوپ Çünkü Fars dövleti naxırçı olub
.......
ستّار ایستیقلال اوچون اهللهشسهیدی Settar istiqlal üçün elleşseydi
تورک ایله فارس یوردونو بؤلوشسهیدی Türk ile Fars yurdunu bölüşseydi
فارسیستان اؤز گوجویله گهلیشسهیدی Farsistan öz gücüyle gelişseydi
فارسیستان افغانیستانین تایییدی Farsistan Efqanistan’ın tayıydı
دیرچهلمه آزهربایجانین پایییدی Dirçelme Azerbaycan’ın payıydı
.......
بایبهکین یوردوندا حؤکوم سورهن
یاد Baybek’in yurdunda höküm süren yad
فارس دولتیدیر کی آلیر مالیات Fars dövletidir ki alır mâliyat
ائدیر فارسیستانی ایراندا
آباد Édir Farsistan’ı İranda âbâd
قالانییلا آلیر دولته سیلاح Qalanıyla alır dövlete silah
ایستیقلال، آزادینی ائدیر گوناه İstiqlal, âzâdini édir günah
.......
آزهربایجانین میللی گهلیری Azerbaycan’ın milli geliri
گئدیر تئهراندا اوچ قات اهسکیلیری Gédir Téhran’da üç qat eskiliri
دؤنوشده بودجه شکلینده گهلیری Dönüşde büdce şeklinde geliri
دؤرتده اوچ حیصصهسی میللی باج
اولور Dördde üç hissesi milli bac olur
فارسیستانین دردینه علاج اولور Farsistan’ın derdine elac olur
.......
ایقتیصادین چرخی دورمور، دولانیر İqtisadın çerxi durmur, dolanır
میللی گهلیرلهر تئهرانا یوللانیر Milli gelirler Téhran’a yollanır
اوچ حیصصهسینی فارسیستان
قوللانیر Üç hissesini Farsistan qullanır
ایستیبداد لازیمدیر باج آلماق
اوچون İstibdad lazımdır bac almaq üçün
آزهربایجان ایراندا قالماق اوچون Azerbaycan İran’da qalmaq üçün
.......
تورکلهری فارس دولتی کؤچمهن
ائدیر Türkleri Fars dövleti köçmen édir
تورک ایشسیزلیکدهن فارسیستانا
گئدیر Türk işsizlikden Farsistan’a gédir
«تورکِ خر» اوسته بیربیرینی دیدیر Tork-é Xer üste birbirini didir
اهرکی سؤکدورور، دیییر مهچیت
قاییریر Erk’i sökdürür, déyir meçid qayırır
یازیق آزهربایجان، یئرینده ساییر Yazıq Azerbaycan, yérinde sayır
.......
آزهربایجان آیریلیپ دولت قورسا Azerbaycan ayrılıb dövlet qursa
مینلهر فابریکا قوردورار اولوسا Minler farbiķa qurdurar ulusa
نئجه کی فارسیستان
قوردوروپ فارسا Néce ki Farsistan
qurdurub Fars’a
خالقیمیز شاد اولار، یوردوموز آباد Xalqımız şâd olar, yurdumuz âbâd
بوتؤولهشسه قاراباغ اولار آزاد Bütövleşse Qarabağ olar âzâd
.......
فارس تورکون میللی گهلیرینی
چالیر Fars Türk’ün milli gelirin çalır
فارسیستاندا چاغداش شهههرلهر
سالیر Farsistan’da çağdaş şeherler salır
تورک ده هرجایی اولماقدان داد
آلیر Türk de hercayı olmaqdan dad alır
فارس میللی نفعی اوچون بیله بیله Fars milli nef’i üçün bile bile
تورکو کؤله ائدیپ، یوردونو طهوله Türk’ü köle édib yurdunu tevle
.......
آزهربایجان قولدور، فارسیستان
اییه Azerbaycan quldur, Farsistan iye
قول گهرهک اییهسی اوچون ایشلهیه Qul gerek iyesi üçün işleye
دؤرتده اوچ پای وئره اربابی یییه Dördde üç payı vére erbabı yiye
بو سببدهندیر کی آزهربایجانا Bu sebebdendir ki Azerbaycan’a
چهرهکدارلیق پایی یئتیشیر جانا Çerekdarlıq payı yétişir cana
.......
گومروکلو ماللارین اوچده بیرینی Gümrüklü malların üçde birini
آزهربایجان توکهدیر کی خئیرینی Azerbaycan tükdedir ki xéyrini
اؤزو گؤره، آباد ائده یئرینی Özü göre, âbâd éde yérini
آزهربایجان گومروک وئرگیسی وئریر Azerbaycan gümrük vérgisi vérir
فارس دولتی فارسیستانا یئدیریر Fars dövleti Farsistan’a yédirir
.......
آزهربایجاندا اهن بؤیوک ایش
وئرهن Azerbaycan’da en böyük işvéren
فارس دولتیدیر کی دوشونمهز خئیرهن (؟)Fars dövletidir ki düşünmez xéyren
چالیپ چاپماق اوچون اهل قویوپ یئرهن
(؟)Çalıb çapmaq üçün
el qoyub yéren
فارسیستاندا یاتیریر فارس دولتی Farsistan’da yatırır Fars dövleti
ایشچیسیندهن قازاندیغی ثروتی İşçisinden qazandığı serveti
واکنش فارسها به کاربرد نام منطقهی ملی فارسستان
همانگونه که گفته شد، نام فارسستان و یا پرشیا امروزه صرفا میتواند به معنی جوغرافیائی بکار برده شود و کاربرد فارسستان و پرشیا برای هر چیز دیگر مانند کلیت ایران و یا قلمروی دولت ایران، غلط است. فارسستان صرفا نام یکی از مناطق ملی ایران، عمدتا مسکون توسط قوم ویا ملت فارس بوده، معادل مناطق ملی کوردستان و بلوچستان و تورکمنستان و لورستان و تورکایلی و .... است. این تعبیر، یک تعبیر سیاسی مودرن است و در آینده نیز احتمالا نام یکی از دول فدراتیو – جماهیری تشکیل دهندهی ایران فدرال – جماهیری خواهد بود. با اینهمه، بسیاری از فارسان ساکن در ایران و نخبهگان آنها در بارهی نام فارسستان سکوت نموده و عدهای نیز بدان اعتراض میکنند.
به عنوان نمونه در شعری از سوی یک نژادپرست فارس ایرانی در بارهی فارسستان چنین گفته میشود (٣):
دریغا و دردا خدایا سپاس
تو این مام ایرانزمین دار پاس
یکی «فارسستان» ورا خواندی
دگر جزو میهن نیارایدی
-عدهای از معترضین فارس، کاربرد تعبیر فارسستان را به معنی همردیف و همارزش شمردن فارسها با کردها و لورها و بلوچها و عربها و تورکمنها و تورکها و .... که سرزمین ملیشان کوردستان و لورستان و بلوچستان و عربستان و تورکمنستان و تورکایلی و ... نامیده میشود دانسته و آن را دون شان خود میدانند. زیرا این دسته به تفوق و برتری ذاتی قوم فارس و منطقهی مسکونی این قوم معتقدند.
-عدهای از افراد که مخالف فدرالیسم – کونفدرالیسم زبانی - ملی در ایراناند، به شدت با نام فارسستان مخالفاند. زیرا آنها به درستی متوجه شدهاند یکی از نخستین گامهای عملی نمودن پروژهی فدرالیسم زبانی - ملی، تعین حدود و ثغور منطقهی ملی فارسنشین در ایران و تثبیت آن است. تخصیص نام فارسستان برای مشخص کردن منطقهی ملی فارسنشین، از همین رو لازمه و مقدمهی حرکت به سوی فدرالیسم ملی - زبانی در ایران است. علت مخالفت مخالفین فدرالیسم ملی – زبانی با نام فارسستان، همچنین موافقت موافقین فدرالیسم ملی – زبانی با آن، همین واقعیت است.
- عدهای دیگر از مخالفین کاربرد نام فارسستان، بین کاربرد فارسستان و جداییطلبی تناظری میبینند و حتی گشودن بحث چگونه نامیده شدن منطقهی فارسنشین در ایران را نیز منافی با وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور میدانند. حال آنکه مسئلهی جدائیطلبی و مسئلهی چگونه نامیدن منطقهی ملی فارسنشین کشور دو مسئلهی جداست. در غیر این صورت آنها میبایست کاربرد نام کوردستان و لورستان و بلوچستان و لارستان و ... را نیز منافی با تمامیت ارضی کشور و وحدت ملی دانسته از کاربردها آنها خودداری کنند.
-گروههای سیاسی فارس مشهور به سراسری مدافع و یا موافق با پروژهی فدرالیسم در ایران نیز از کاربرد نام فارسستان ملولند زیرا یا در ادعاهای خود صمیمی نیستند و یا فریبکارند. اینگونه گروهها که ساختار و فعالیتشان بر اساس ملتها و مناطق ملی سازماندهی نشده و هیچ کدام نیز هیچ نشریهای به زبانهای ملی ایران به جز فارسی ندارند، حتی از طرح و بحث مفاهیم مقدماتی فدرالیسم ملی مانند همین نام منطقهی ملی فارسستان و تعیین حدود و ثغور آن نیز خودداری میکنند.
-عدهای دیگر از کسانی که به نام فارسستان حساسیت دارند میگویند در دنیای مودرن که مهاجرت و اختلاط مردم مرزهای قومی و نژادی را روزبه روز کمرنگتر میکند و اکثر مناطق پیشرفته جمعیتی متنوع و رنگارنگ دارند، استفاده از نامهای قومی برای مناطقی که نام معمول و مصطلح امروزیشان ارتباطی به قومیت مردمانشان ندارد فقط نشانگر عقبماندهگی فکری و تفکر قومگرایانهایست که همه چیز را از دریچهی محدود قومی مینگرد. در پاسخ این دسته میباید گفت که:
- اگر این استدلال صحیح است میبایست
آنها از کاربرد تعبیرات کوردستان و لورستان و بلوچستان و انگلستان و مجارستان و
لهستان و بولغارستان و صربستان و ارمنستان و گورجستان و هندوستان و موغولستان و حتی
روسیه و فرانسه و آلمان و ایتالیا و اسپانیا که گویا نامهایی نشانگر عقب ماندهگی
فکری و تفکر قومگرایانه است خودداری کنند.
- اگر آنها صرفا با نامگذاری بر
اساس قومیت مخالفند، پس به چه علت یک نام غیر قومی دیگری برای منطقهی فارسنشین
ایران پیشنهاد نمیکنند؟
- آشکار است که مقایسه بین
جوامع پیشرفته در دنیای مودرن با جامعهی ایرانی که به لحاظ مدنیت و مودرنیته
و توسعهیافتهگی یکی از عقبماندهترین کشورهای جهان است قیاس مع الفارق است.
- چه کسی گفته است که کل منطقهی فارسنشین در ایران نام معمول و مصطلح و امروزیای دارد؟ اساسا پیشنهاد و کاربرد نام فارسستان از اینروست که همچو نام معمول و مصطلح و امروزیای برای نامیدن منطقهی فارسزباننشین در ایران وجود ندارد. اگر منطقهی ملی فارسنشین در ایران نام خاص و مشخص امروزی و مودرنی داشت که اصلا بحث مناسب بودن و یا نبودن نام فارسستان موضوعیتی نمیداشت.
-عدهای بین کاربرد تعبیر فارسستان و نژادپرستی ارتباط بر قرار میکنند. گویا بکار بردن نام فارسستان و کلا فارسها را نیز ملتی در ردیف دیگر ملل ساکن در ایران و با حقوق و شرایطی یکسان تقلی کردن، نژادپرستی است. حال آنکه بکار بردن نام فارسستان ارتباطی با نژادپرستی ندارد، بلکه بکار نبردن آن با نژادپرستی مربوط است. زیرا به معنی دفاع از حاکمیت انحصاری قوم اقلیت فارس بر نظام سیاسی ایران و ملتهای گوناگون ساکن در آن است. دفاع از حق هموطنان فارس برای تشکیل دولت منطقهای-محلیشان و داشتن نامی ویژه و دقیق برای آن سرزمین و دولت، نه تنها نژادپرستی نیست بلکه حرکتی بر علیه نژادپرستی است.
-عدهای که با اسم فارسستان مشکل دارند ادعا میکنند به هنگام احیاء یک کلمهی قدیمی میباید آن را در همان معنی اولیهی خودش بکار برد، یعنی فارسستان را باید صرفا به معنی ایالت فارس استعمال کرد. پرواضح است که این منطق نادرست میباشد. چنانکه در گذشته در زبان فارسی «ملت» به معنی شریعت و دین و آنچه که خداوند برای رسیدن بندهگانش به سعادت، به واسطهی انبیاء وضع نموده بکار میرفت. اما پس از انقلاب مشروطیت معنی مودرن و امروزی بر آن بار شد. و یا خود نام «ایران» که مدلول آن در تاریخ و امروز دارای معانی اسطورهای و ادبی و سیاسی تماما متفاوت و متغیر بوده و تنها پس از سالهای ١٩٣٥ به معنی امروزی آن بکار برده میشود.
-عدهای «فارسستان» را یکی از اختراعات و کوْدهای هویتطلبان تورک مثل نوشتن «آزربایجان» به جای «آذربایجان» میدانند. حال آنکه فارسستان اصطلاح و تعبیری سابقهدار در زبان فارسی و مصطلح در برخی از زبانهای دیگر مانند تورکی است که روزبه روز رایجتر، مانوستر و جاافتادهتر نیز میشود. وانگاه اگر کاربرد فارسستان کوْد هویتطلبان تورک باشد، به چه سبب کاربرد کوردستان و بلوچستان و لورستان و ... کود هویتطلبان فارس تلقی نشود؟
به نظر میرسد سبب مخالفت واقعی
بسیاری از معترضین به نام فارسستان، مخالفت آنها با حقیقت کثیرالملهگی ایران و
لزوم گذر آن به سیستم فدرالی ملی - زبانی، و برابری قوم فارس با دیگر ملل و اقوام
ساکن در ایران است. به همه حال داشتن اسمی برای نامیدن مجموعهی مناطق فارسنشین
ایران (و نه تک تک آنها) نیازی واقعی است و کاربرد اسمی فارسی و با مسما
مانند «فارسستان» که قبلا در خود زبان فارسی نیز موجود بوده و در منابع مختلف این
زبان ثبت شده است، پاسخی به غایت معقول و منطقی برای رفع این نیاز میتواند شمرده
شود.
-------------------------------
١- توضیح دهخدا بر استان چنین است:
استان: …(پسوند) مزید مؤخر امکنه و یا ازمنه. استان (یا ستان) در امکنه گاهی دلالت بر مکان اقامت دائمی و موطن و مملکت و ناحیت کند، همچون: انگلستان، غرجستان. و گاه دال بر مکان موقت است، مانند: بیمارستان، کودکستان و دبیرستان و هنرستان و شبستان. و گاه دلالت بر مکانی کند که چیزی در آن فراوان باشد: گلستان، موستان. استان بصورت مزید مؤخر ازمنه (ظرف زمان) در تابستان و زمستان دیده میشود. اینک کلمات مرکبهای با استان (ستان) بصورت مزید مؤخر بترتیب حروف تهجی در ذیل نقل میشود: آجارستان (در قفقاز). آرناودستان. آلوستان. اردستان. ارمنستان. ازبکستان. ازگیلستان. اسپیددارستان. افغانستان. انارستان. انجیرستان (انجیلستان). انگلستان. ایراهستان. باب شورستان. باغستان (به اصطلاح مردم قزوین). بجستان. بستان (مخفف بوستان). بغستان (بیستون). بلغارستان. بلوچستان. بوستان. بهارستان (اسم خانهء سپهسالار قزوینی که امروز مجلس شورای ملی است). بهستان (بیستون). بیدستان. بیمارستان. پاکستان. تابستان. تاجیکستان. تاکستان. تخارستان. ترکستان. ترکمنستان. تنگستان. توتستان. توسستان. تیفستان (در زرگنده). تیمارستان. جادوستان. (شاهنامه. رجوع به فهرست ولف شود). جوردستان. چمستان. چیرستان. چینستان. چیناستان. حبشستان. خارستان. خجستان. (تاریخ سیستان). خرماستان. خلجستان. خلخستان. (شاهنامه). خُمستان. خندستان (مجلس و معرکهء مسخرگی، فسوس و سخره، لب و دهان معشوق). (برهان). خوالستان خودستان (شاخ تازه که از تاک انگور سر زند). (برهان). خوردستان (شاخ تازه را گویند و آن که از تاک انگور سر زند و آنرا بسبب ترشمزگی خورند و شاخهای تازهء درختان دیگر و نهال گل و ریاحین را نیز گفتهاند). (برهان). خوزستان. دادستان. داغستان. دالستان. دبستان. دبیرستان. دروازهء کوهستان. دستستان. دشتستان. دورقستان. دهستان. دیلمستان. رام شهرستان. رزستان. ریگستان. زابلستان. زمستان. سارستان. سجستان. سکستان. سیستان. شامستان. شبستان. شهرستان (شهرستانهء مرز). صربستان. طبرستان. طخارستان. طمستان. عربستان. غرجستان. غرشستان. (تاریخ سیستان). فارسستان. فرنگستان. فرهنگستان. فغستان. فیلستان (نام قریهای به ورامین) (؟) قبرستان. قزاقستان. قلمستان. قهستان. کابلستان. (معجمالبلدان). کاجستان. کارستان. کافرستان. کردستان. کلاعاستان. کودکستان. کوهستان. کهستان. کهورستان. گرجستان. گلستان. گورستان. لارستان. لرستان. لوالستان. (تاریخ سیستان). لهستان (پلنی). مجارستان (هنگری). مغلستان. موردستان. موستان. مهلستان. نارنجستان. نخلستان. نگارستان. نورستان. (تاریخ سیستان). نیرنگستان. نیستان. والستان. (تاریخ سیستان). وزیرستان. هندستان. هندوستان. هنرستان. هوجستان واجار (بازار خوزستان. سوقالاهواز).
٢- متن کامل شعر چنین است:
نوت: سرایندهی شعر از جمهوری
آزربایجان، معتقد به هویت ملی رسمی و دولتی آن کشور به اسم آزربایجانی ساختهی استالینیسم
– پان ایرانیسم است و به همین سبب هم آزرستان را که یک مفهوم پانایرانیستی و
شدیدا ضد تورک است به جای وطن تورکان قفقاز و ایران بکار برده است. این شعر که
دارای تلقیای بسیار مخدوش از نام ملی ملت ما و وطن تورک است، صرفا به سبب بکار رفتن
کلمهی فارسستان در آن نقل میشود.
Âzeristan آزهریستان
Z. Qafarov ز. قافاروف
Yüz illerdir Şimal-Cenub
qasırğası یوز ایللهردیر شیمال - جنوب
قاسیرقاسی
Kükreyende vetenimde
qarşılaşır کوکرهیهنده وطنیمده قارشیلاشیر
Dart-ha-dartdır,
doğrayırlar, Xezer daşır دارتهادارتدیر، دوغراییرلار،
خهزهر داشیر
Yéne bölür néçe qaşıq-pay
qarışır یئنه بؤلور نئچه قاشیق
پای قاریشیر
Tâléyime yazılıbdır bölünmek
mi? طالئعیمه یازیلیپدیر
بؤلونمهک می
Qetre-qetre, ilme-ilme
tökülmek mi? قطره قطره، ایلمه ایلمه
تؤکولمهک می؟
Qaçqın, itkin, köçkün düşüb
sökülmek mi? قاچقین، ایتگین، کؤچگون
دوشوپ سؤکولمهک می؟
İtler baxıb yağlı ova
mırıldaşır ایتلهر باخیپ یاغلی
اووا میریلداشیر
Gördükce bu zilletleri
sebrim daşır گؤردوکجه بو ذیللتلهری
صبریم داشیر
Uçurulur, batırılır qebrim
daşı اوچورولور، باتیریلیر قبریم
داشی
Çoxlarının başı bölgüye
qarışır چوخلارینین باشی بؤلگویه
قاریشیر
Unudur ki, su qalxıb
boğazdan aşır اونودور کی سو قالخیپ
بوغازدان آشیر
Biri toy-düyün vurdurur,
şadlıq édir بیری توی-دویون ووردورور،
شادلیق ائدیر
Biri yémekden qudurur,
şahlıq édir بیری یئمهکدهن
قودورور، شاهلیق ائدیر
Xalqı soyur, quldura
qahmarlıq édir خالقی سویور، قولدورا
قاهمارلیق ائدیر
Min biri acından ölür, yas
qarışır مین بیری آجیندان اؤلور،
یاس قاریشیر
Bir vaxt da düşmüşdü
böl-ha-böl demi بیر واخت دا دوشموشدو بؤلهابؤل
دمی
Qatar daşıyırdı, dartırdı
gemi قاتار داشیییردی، دارتیردی
گهمی
Gör bir néçe yére böldü
veteni گؤر بیر نئچه یئره بؤلدو
وطنی
Él de qarışıbdır, dil de
qarışır ائل ده قاریشیپدیر، دیل
ده قاریشیر
Şerqim éle gétdi, qerbim de
béle شرقیم ائله گئتدی، غربیم
ده بئله
Şimal yéle gétdi, cenub da
séle شیمال یئله گئتدی، جنوب
دا سئله
Yéne de toxunur mizrablar
téle یئنه ده توخونور میضرابلار
تئله
Pay alanlar yéni paya
çalışır پای آلانلار یئنی پایا
چالیشیر
Yarım Érmenistan, yarım
Gürcüstan یاریم ائرمهنیستان، یاریم
گورجوستان
Derbend’im Dağıstan, Cenub
Farsistan دربندیم داغیستان، جنوب فارسیستان
Gör menden yarandı ne qeder
“ıstan”? گؤر مهندهن یاراندی نه
قهدهر "ایستان"؟
Bu bölenler daha neye
çalışır? بو بؤلهنلهر داها نهیه
چالیشیر؟
Bir qalıb Xezer’im, başım,
ayağım بیر قالیپ خهزهریم، باشیم،
آیاغیم
Gétdi Qarabağ’ım, qolum,
qanadım گئتدی قاراباغیم، قولوم،
قانادیم
İndi ne “ıstan”lar bölüb
yaradır ایندی ده «ایستان»لار
بؤلوپ یارادیر
Véribdir baş-başa héy
xosunlaşır وئریپدیر باش باشا، هئی
خوسونلاشیر
Bes harda olacaq bu “Âzeristan”?
بس هاردا اولاجاق بو «آزهریستان»؟
Yoxdur bu ölkenin adını
tutan یوخدور بو اؤلکهنین آدینی
توتان
Her kim olacaq bu addımı
atan هر کیم اولاجاق بو آددیمی
آتان
Ona ÉL ATASI adı yaraşır اونا «ائل آتاسی» آدی یاراشیر
٣- متن کامل شعر چنین است:
این مام ایرانزمین دار پاس
دریغا و دردا خدایا سپاس
تو این مام ایرانزمین دار پاس
همه جمع گشته بسی کرکسان
ز جاهل، ز الوات و از ناکسان
پر از مدعا و پر از قال و قیل
تو گویی فتاده ز خرطوم فیل
شده چرخ دولت و هم مرد لنگ
برفتست نیک، آمده کار ننگ
نه کس دلخوش و عرصه گشتست تنگ
سگان کرده آزاد و یخ پاره سنگ
جوان و جوانمرد رفته ز یاد
همه عشق میهن بگشتهست باد
همه سفلهگان تیغ آهیخته
به خود از فلز تسمه آویخته
خروشند و تازند و آرند یورش
همه این کنند بهر نان و خورش
جوان حب میهن ببرده ز یاد
رها کرده آن را پرستد نژاد
به ترفند رخت وطن کرده تن
همه سر بکار فروش وطن
نه منطق سخنها همه سرسری
کشد زوزه گه گرگ خاکستری
به ظاهر براند زبان مادری
به باکو گراید نه به آذری
سخن در دهان سخت باکوپسند
شده آذری زان دژم هم نژند
به ظاهر حذر دارد از کار دین
به تورکی ثناگوی مزدور دین
همه مزدگیر و همه شخص زور
همه چشم دید وطن گشته کور
همه گشته مفتون و مسحور سحر
نه عشقی ز بهر وطن، هم نه مهر
دریغا و دردا از این کارکرد
فروشند میهن به تورکان زرد
همه بددلند و همه بدمنش
همه تند و جاهل و اهل تنش
کدورت بورزند با پارسی
نخواهند نیوشند سخن فارسی
کشیده ز ایرانمان نقشه چند
به تورکی باکو بدو واژه چند
یکی فارسستان ورا خواندی
دگر جزو میهن نیارایدی
اگر قصد داری دهی آگهیش
دهد ناسزا سر به آیین و کیش
خدایا امان ده زجاهل و زور
از آن پیش میهن شود خاک گور
شاعر شعر فوق، لغتنامهی زیر را هم در پایان شعر خویش آورده است:
کرکس = پرندهای مانند لاشخور
سگان کرده آزاد و یخ پاره سنگ =
سگان را رهانیده و سنگها را بستهاند
سفله = پست و ذلیل و خوار
آهیختن = بیرون آوردن، نشان دادن
به خود از فلز تسمه آویخته =
همان زنجیر کشان هستند
همه این کنند بهر نان و خورش =
خورش یعنی خوراک و خوردنی
حب = دوستی
رها کرده آن را، پرستد نژاد = نژاد
پرست شدن برخی از مردم
همه ریمنی کار، رخت وطن کرده تن
= ریمنی کار یعنی فریبکارانی که خود را وطن دوست نشان میدهند
کشد زوزه گه گرگ خاکستری = گروه
نژادپرستی از ترکان که مزدور باکو هستند
دژم = غمگین، افسرده
نژند = پریشان، هراسناک
مفتون = سرگشته
مسحور = جادو شده
سحر = جادو
کارکرد = عملکرد و رفتار
ترکان زرد = ترکان زردپوستی که هیچ
قرابت و خویشی با آذریهای ما ندارند
بدمنش = بد رفتار
تنش = دشمنی و عصبانیت و بدرفتاری
کدورت = دشمنی
نیوشیدن = شنیدن
گئرچهیههو!
No comments:
Post a Comment