نحلههای فکری مخدوش و هویتهای ملی معیوب:
آزربایجانگرایی و چپ
ایرانی
من مواضع افراد تورکتبار مذکور در دفاع از توسعهطلبی، اشغالگری، پاکسازی قومی و جنایات جنگی دستهجات مسلح کورد در شمال عراق و سوریه و تقدیم وارونهی این تبهکاریها به صورت مبارزهای دموکراتیک و .... را -که کاملا مطابق مواضع پانایرانیستها و سلطنتطلبان لوسآنجلسی و جناحهای قومیتگرای افراطی فارس بنیادگرای شیعی حاکم بر ایران هم است- مواضعی منفرد و تصادفی نمیدانم. بلکه آنها را محصول نحلههای فکری مخدوش و هویتهای ملی معیوب که ریشه و عقبهی آنها به اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم و دوران مشروطیت بر میگردد و ادامهی خط خیانت تاریخی که پیشینیان فکری آنها از آن دوران آغاز کردهاند میدانم.
وجه مشترک این جریانات تاریخی آن است که «هویت ملی انتخابی» آنها، هویت ملی «تورک» نیست، بر عکس ماهیت ضد تورک دارد. این ویژهگی مشترک، دلیل اصلی حمایت جریانات مذکور از سیاستها و «جنگهای نیابتی - وکالتی» مراکز استعماری - صلیبی ضد تورک، ضد قاجاری، ضد عثمانلی، ضد مساواتی و ضد تورکیهای در ١٢٥ سال گذشته است.
هویتهای ملی تباری، انتخابی و سیاسی
ملیتهای «تباری»، «انتخابی» و «سیاسی» مفاهیمی متفاوتند: باید بین مفهوم «ملیت تباری» که فرد به هنگام تولد ناخواسته آن را از طریق پدر و مادر کسب میکند، «ملیت انتخابی» شخص که وی در سالهای آتی آن را آزادانه و یا به اجبار برمیگزیند، و نهایتا «ملیت سیاسی» شخص، یعنی ملت و کشوری که وی در تامین منافع ملی آن میکوشد فرق گذاشت. زیرا این سه ممکن است یکی نباشند و تاثیرات و انعکاسهای آنها در حیات شخصی و فرهنگی و سیاسی شخص هم بسیار متفاوت، حتی متضاد باشند.
«هویت ملی» و یا «ملیت» چند نوع است[1]:
الف-«هویت ملی تباری»: هویت ملی و ملیتی اکتسابی است که شخص هنگام تولد، خارج از ارادهی خود از طریق پدر و مادر و صرفا به سبب والدین صاحب آن میشود. فرزند یک پدر تورک و مادر تورک، دارای هویت ملی تباری تورک است. مانند ارانی، کسروی، ستارخان، خیابانی، گوگوش (فائقه آتشین)، گلشیفته (رهاورد) فراهانی، و ... که ملیت تباریشان «تورک» است. هویت ملی تباری امری غیر قراردادی و غیر قابل تغییر است.
ب-«هویت ملی انتخابی»: هویت ملی و ملیتی که شخص آن را آگاهانه انتخاب میکند و خود را با آن تعریف کرده منسوب به آن ملیت میداند. هویت ملی انتخابی تقیزاده تبریزی، ارانی تبریزی و کسروی تبریزی «ایرانی»، هویت ملی انتخابی جمشیدخان سوباتایلی افشار اورومی «تورک»، و هویت ملی انتخابی باقیروف «آزربایجانی» است. هویت ملی انتخابی، امری قراردادی و قابل تغییر توسط فرد صاحب آن است.
ج-«هویت
ملی سیاسی»: کشور و یا ملتی است که یک شخص آشکارا و یا من غیر مستقیم منافع ملی
آن را حفظ و یا در راستای تامین آن تلاش میکند. هویت ملی سیاسی شخصیتها معمولا
با هویت انتخابی آنها یکی است. اما هویت ملی انتخابی و سیاسی پدر و مادر یک فرد و شخصیت، میتواند با هویت ملی انتخابی و سیاسی آن فرد و شخصیت یکی نباشد. به عنوان
نمونه هویت ملی سیاسی کسروی تبریزی و دیگر پانایرانیستهای تورکتبار، «فارس»[2]؛ و هویت ملی سیاسی استالین و
یا «یوسب بساریونیس چه جوگاشویلی» با ملیت تباری گورجی، «روس» بود. انتخاب نام روسی
«استالین» هم معرف هویت ملی انتخابی جدید «روس» اوست. و یا «سید جعفر جوادزاده
خلخالی» که ملیت تباریاش «تورک»، اما ملیت انتخابی و سیاسیاش «ایرانی» بود. پیشهوری
در تمام طول عمر خود به عنوان یک سیاستمدار، برای نجات و تامین منافع ملی ایران –
هر چند بر اساس ایدئولوژی بولشویسم و استالینیسم روسی – تقلا میکرد. بنابراین
هویت ملی انتخابی او ایرانی بود. انتخاب نامهای فارسی «پرویز» و «پیشهوری» هم
معرف هویت ملی انتخابی و سیاسی جدید «ایرانی» اوست (اگرچه در سه سال آخر حیات خود، ظاهرا
هویت ملی انتخابی «آزربایجانی» را برگزید).
هویتهای ملی انتخابی و سیاسی معیوب و معوّج بعضی از نخبهگان دارای ملیت تباری تورک:
همهی فعالین سیاسی تورکتبار مذکور - حتی اگر خود ندانند - منسوب به یکی از جریانات تاریخی «ایرانگرایان صرف»، «تورکهای چپ ایرانی»، «آزربایجانگرایان پانایرانیست»، «آزربایجانگرایان ایرانگرا»، «آزربایجانگرایان استالینیست»، «آزربایجانگرایان سنتی» و «آزربایجانگرایان التقاطی» هستند:
«ایرانگرایی صرف»:
اینها شخصیتها و تشکیلاتی هستند که تورکهای ساکن در ایران را – چه در آزربایجان و چه در خارج آن - صرفا ایرانی و جزئی از «ملت ایران» میدانند. «ایرانگرایان صرف» علاوه بر منکر بودن «ملت تورک»، به هیچ نوعی از آزربایجان چه قوم و چه ملت هم اعتقادی ندارند. در دو قرن اخیر تقریبا همهی مقامات دولتی و نظامی تورکتبار و رهبران و اعضای تشکیلات موسوم به ایرانی و سراسری از این دسته هستند. «ایرانگرایان صرف» مطلقا فاقد شعور ملی تورک و نیز هر گونه تمایلات محلیگرایانه بوده، خود را تماما ایرانی با زبان و تاریخ ملی فارس میدانند و در راستای تامین منافع ملی ایران – فارس تلاش میکنند. یعنی هویت ملی انتخابی و هویت ملی سیاسی آنها ایرانی – فارسی است. ایرانگرایان صرف به طور تاریخی متفق استراتژیک نیروهای ضد تورک توسعهطلب و تروریست ارمنی و کوردی و روم - یونانی و ... در منطقه میباشند و مقام و امکانات و قلم و رسانههای خود را به خدمتگذار و بلندگوی تبلیغاتی این نیروها تبدیل کردهاند.
آزربایجانگرایی پانایرانیستی:
کسانی هستند که به گفتهی خود معتقد به «قوم آزربایجانی» منسوب به «ملت ایران» و دارای «وطن ایران» با «زبان ملی فارسی» بوده و از «فارسسازی سختافزاری» تورکهای ساکن در ایران حمایت میکنند. هویتهای ملی انتخابی و سیاسی این دسته «ایرانی» و یا «فارس» است. مانند تقیزاده، فیوضات، کسروی، برادران ایرانشهر، ارانی، شفق، ناصح ناطق، اسماعیل امیرخیزی، رضا تربیت، رضا افشار، ... در گذشته؛ محمد ارسی، سایت آزریها و .... در دورهی جمهوری اسلامی. این جریان (مانند آزربایجانگرایان ایرانگرا) در دورهی مشروطیت با ایجاد «انجمن اتحادیهی آزربایجان» - تقیزاده در تهران، «انجمن ایالتی آزربایجان – مرکز غیبی» در تبریز، «نشریهی آزربایجان جزء لاینفک ایران» در باکو، فرقهی دموکرات ایران»، «فرقهی استقلال ایران» در باکو، «فرقهی دموکرات آزربایجان – اول (خیابانی)» در تبریز، نشریات «کاوه» و «ایرانشهر» در برلین و «حکمت» در قاهره، «جمعیت آزربایجانیها» در تهران و ... ایجاد شد و فورم گرفت. در ادبیات مشروطه و آزادیسِتان (و چپ ایرانی و ...) هر جا که سخن از «آزربایجان» میرود (مثلا در نامهای انجمن ایالتی آزربایجان و یا سخنان شیخ محمد خیابانی)، بدین معنی بوده، و «آزربایجانی» هم به معنی قومی که جزئی از «ملت ایران» با «میهن ایران» و «زبان ملی فارسی» است میباشد.
از آن زمان تاکنون افراد دستهبندی شده در این مقوله، به منظور انکار هویت ملی تورک و تجزیهی تودهی تورک ساکن در ایران و جلوگیری از تشکل ملت مودرن تورک، با منتشر کردن دهها هزار نشریه و کتاب و مقاله و ... با نام «آذربایجان» به ایجاد «هویت قومی آزربایجانی» که بخشی از «ملت ایران» و نافی و جانشین «هویت ملی تورک» است تلاش نمودهاند. (مانند «دانشمندان آزربایجان» - تربیت، «تاریخ هجده سالهی آزربایجان» - کسروی، «آزربایجان، یا یک مسئلهی حیاتی و مماتی در ایران» - ارانی، «قیام آزربایجان در انقلاب مشروطهی ایران» - طاهرزاده بهزاد، «آزربایجان در سیر تاریخ ایران» - رئیسنیا، «آزربایجان تورک نیست (تورکزبان است)» - کیامهر فیروزی، «آذری یا زبان باستان آزربایجان» - کسروی، «مطالعاتی در بارهی تاریخ، زبان و فرهنگ آزربایجان» - فیروز منصوری، «قیام آزربایجان و ستارخان» - اسماعیل امیرخیزی، «تاریخ فرهنگ آزربایجان» - محمد علی صفوت؛ «آذربایگانی چطور ترکزبان شد؟» - رسام ارژنگی تبریزی؛ نشریات متعدد فارسگرا با نام آزربایجان - آذرآبادگان، ....). آزربایجانگرایان پانایرانیست همچنین با عَلَم کردن نام و منطقهی جوغرافیایی - اداری «آزربایجان»، عامدا از ایجاد مفهوم «وطن تورک» که شامل همهی مناطق تورکنشین آزربایجان و نواحی مجاور در خارج آزربایجان (عراق عجم، جبال، دیلمستان و ... سابق) در شمال غرب و غرب ایران است، و از تشکل مفهوم «ملت تورک» که شامل همهی مردم تورکزبان ساکن در ایران (اوغوزهای غربی) است، جلوگیری کرده و آن را به دو بخش آزربایجانی و غیر آزربایجانی تجزیه نمودهاند. با این وصف آزربایجانگرایی پانایرانیستی، مصداق صریح «کؤزقامانیسم» و خیانت ملی به ملت تورک و وطنفروشی است.
آزربایجانگرایی ایرانگرا:
کسانی که به گفتهی خود معتقد به «قوم آزربایجانی» منسوب به «ملت ایران» و دارای «وطن ایران» با «زبان ملی فارسی» بوده، اما در گفتار و یا در عمل از «فارسسازی نرمافزاری» تورکهای ساکن در ایران حمایت میکنند. هویتهای ملی انتخابی و سیاسی این دسته هم «ایرانی» است. مانند صفوت، خیابانی، عبا. جوا.، مرت. نگا.، اصغر فردی، رحی. رئی.، بسیاری از مقامات دولتی رده پائین در استانهای آزربایجانی، ... این جریان هم مانند آزربایجانگرایی پانایرانیستی در دورهی مشروطیت و با ایجاد «انجمن اتحادیهی آزربایجان» در تهران، «انجمن ایالتی آزربایجان مرکز غیبی» در تبریز، «نشریهی آزربایجان جزء لاینفک ایران» در باکو، «فرقهی دموکرات ایران» - باکو، «فرقهی استقلال ایران» - باکو، «جمعیت خیریهی ایرانیان» - باکو (به منظور تاسیس مدارس ایرانی - فارس) و «فرقهی دموکرات آزربایجان – اول (خیابانی)» در تبریز، .... بوجود آمد. آزربایجانگرایی ایرانگرا، از آنجائی که به اهداف آزربایجانگرایی پانایرانیستی معتقد بوده و صرفا در روش (نرمافزاری به جای سختافزاری) ایجاد «ملت ایران» با آن متفاوت است، «پانایرانیسم نقابدار» و یا «خجالتی» هم نامیده میشود. آزربایجانگرایی ایرانگرا، عینا مانند آزربایجانگرایی پانایرانیستی، به سبب جلوگیری از ایجاد مفهوم «وطن تورک» که شامل همهی مناطق تورکنشین آزربایجان و نواحی مجاور در خارج آزربایجان (عراق عجم، جبال، دیلمستان و ... سابق) در شمال غرب ایران است، و ممانعت از تشکل مفهوم «ملت تورک» که شامل همهی مردم تورکزبان ساکن در ایران (اوغوزهای غربی) است، و تلاش برای تجزیهی آنها به دو بخش آزربایجانی و غیر آزربایجانی با عَلَم کردن بیمارگونهی نام و منطقهی جوغرافیایی - اداری «آزربایجان»، مصداق بارز «کؤزقامانیسم» و خیانت ملی به ملت تورک و وطنفروشی است.
تورکهای چپ ایرانی:
اشخاص دارای ملیت تباری تورک منسوب به جریانات چپ که به گفتهی خود هویت ملیشان را «ملت ایران» ایجاد شده در دوران مشروطیت میدانند. هویتهای ملی انتخابی و سیاسی این دسته نیز «ایرانی» است. بسیاری از سران و خیل اعضای گروههای چپ ایرانی در فرقهی عدالت، فرقهی کومونیست ایران، حزب توده، و سپس طیفهای گوناگون فدائیان، رنجبران، کونفدراسیون دانشجویان ایرانی، راه کارگر، سازمان مجاهدین خلق ایران، پیکار، ... در این مقوله جای میگیرند. مانند سلیمان میرزا، یوسف افتخاری اردبیلی، ایرج اسکندری، میر جعفر پیشهوری، سلامالله جاوید (مددزاده)، خلیل ملکی، بابک امیر خسروی، هما ناطق، مریم فیروز، بیژن جزنی، حمید اشرف، ویدا حاجبی، پوران بازرگان، کرامتالله دانشیان، حسین جودت، انوشیروان ابراهیمی، فرجالله میزانی (جوانشیر)، رفعت محمدزاده کؤچری (مسعود اخگر)، فاطمه سعیدی (مادر شایگان)، .... و اکنون بهزاد کریمی - اکثریت، محمدرضا شالگونی - راه کارگر، مینا احدی - حزب کومونیست کارگری ایران، ....
تورکهای چپ ایرانی از همان ابتداء در فرقههای همت، عامیون - اجتماعیون و عدالت ایران، و دورهی مشروطیت دارای حسیات و ذهنیات ضد تورک، و آلوده به ناسیونالیسم فارسی و حتی مانند مورد میر جعفر جوادزاده (پیشهوری) آغشته به باستانگرایی ایرانی و مورد تقی ارانی تبریزی به نژادپرستی آریائی بودند[3]. ذهنیت ضد تورک نسل اول تورکهای چپهای ایرانی بیشتر به سبب دفاع آگاهانه و یا نا آگاهانهی آنها از منافع ملی روسیه و یا روسپرستیشان - معلول و نتیجهی ارتباط و تعامل این افراد با قفقاز روسیه و روسیه –؛ و ذهنیت ضد تورک نسل دوم تورکهای چپ ایرانی مانند ارانی که در ارتباط با برلین و آلمان بودند، مستقیما زائیدهی نژادپرستی آریایی بود. به همین دلائل (روسیپرستی، و یا نژادپرستی آریایی)، تمایلات و سنت تورکهراسی و تورکستیزی در میان عدهی بیشماری از منسوبین غیر تورک چپ (عنایتالله رضا، انور خامهای، احسان طبری، فریبرز رئیس دانا، ...) هم یافت میشود.
تورکهراسی و تورکستیزی شیعهی امامی فارسی
البته تمایلات تورکهراسانه و تورکستیزانه محدود به تورکهای منسوب به جریان چپ ایرانی نیست. بسیاری از تورکهای شیعهگرا هم که دارای هویت ملی انتخابی ایرانی هستند مخصوصا آنهایی که در تشکیلات و سازمانهای سراسری اسلامگرایانه حضور دارند، مانند بازرگان و چمران در نهضت آزادی، و موسوی تبریزی و ... آلوده به ناسیونالیسم فارسی در لفاف ایرانیگریاند. این نوع تورکهراسی و تورکستیزی، ناشی از ماهیت ضد تورک شیعهی امامی فارسی (تاثیرات شعوبیگری و کلیسای ارمنی – اوروپایی در ایجاد صنف روحانی شیعی به گونهای که امروز آن را میشناسیم به دورهی صفویه) است.
تورکهای چپ انترناسیونالیست - روسی:
شاید مناسب باشد بعضی از چهرههای تورک چپ مانند «حیدرخان عموغلو» (حیدر تانریوردیف افشار)، «عبدالصمد قاجار قزوینی کامبخش» (ملقب به شاهزادهی سرخ)، ... را که ظاهرا فاقد «هویت ملی انتخابی ایرانی» بوده و بر خلاف «تورکهای چپ ایرانی» تمایلات آشکار ضد تورک و ایرانگرایانه نداشتند، خارج از مقولهی «تورکهای چپ ایرانی»، و تحت نامی مانند «تورکهای چپ انترناسیونالیست - روسی» دستهبندی کرد. زیرا آنها خالصا مخلصا در خدمت منافع ملی روسیه بودند و در نتیجه هویت ملی سیاسیشان «روسی» بود. با اینهمه بسیاری از اقدامات و فعالیتهای تورکهای چپ انترناسیونالیست – روسی، مانند مورد حیدرخان عموغلو در نهادینه ساختن تروریسم و اقدامات خرابکارانه برای ساقط نمودن دولت تورک قاجار، صراحتا مصداق خیانت ملی است.
آزربایجانگرایی استالینیستی- میکویانی:
کسانی که به گفتهی خود معتقد به «ملت آزربایجان» ایجاد شده بر اساس مولفههای قفقازی توسط استالین و میکویان (ارمنی) هستند. خصلت بنیادین و مرکزی آزربایجانگرایی استالینیستی، موضع شدید ضد تورکی - ضد تورکیهای آن است. شخصیتهای منسوب به این جریان به سبب آنکه در روسیه ایجاد شده است، اغلب اهل جمهوری آزربایجان و یا تربیت شده در آنجا هستند، مانند میرجعفر باقیروف، صمد وورقون، میرزه ایبراهیموف، تقی شاهین، .... این جریان پس از ایجاد در روسیه به سال ١٩٣٧، توسط «تورکهای چپ ایرانی» (مهاجرین) و «آزربایجانگرایان ایرانگرا» به ایران ادخال گردید (فرقهی دموکرات آزربایجان - دوم، غلام یحیی دانشیان، لاهردوی، و ...). حذف فیزیکی مخالفین (مانند اعدام و قتل و سر به نیست کردن نزدیک به چهل هزار تن در دورهی باقیروف در جمهوری آزربایجان) و ترور شخصیت معنوی دیگراندیشان و مخالفان و مخصوصا تورکگرایان، مانند هر ایدئولوژی استالینیستی دیگر از بنیانها و علامتهای فارقهی آزربایجانگرایی استالینیستی است.
آزربایجانگرایی سنتی - کلاسیک:
آزربایجانگرایان سنتی و یا کلاسیک کسانی هستند که به هر نوع «هویت قومی آزربایجانی» و یا «هویت ملی آزربایجانی » مستقل، در مقابل «دیگر تورکها» در ایران، و «حرکت سیاسی آزربایجانمرکز» به جای «هویت ملی تورک» و «حرکت سیاسی تورکمرکز» معتقد میباشند. گونههای میانی «آزری»، «تورک آزری»، «تورک آزربایجانی» و ... هم در این مقوله جای میگیرند. آزربایجانگرایی سنتی پس از فرار رهبران حکومت ملی آزربایجان به شوروی، از التقاط جریانات «تورک چپ ایرانی»، «آزربایجانگرایی ایرانگرا»، «آزربایجانگرایی پانایرانیستی» (هر سه مولود دورهی مشروطیت - آزادیسِتان) و «آزربایجانگرایی استالینیستی» (محصول استالین - میکویان در سال ١٩٣٧ میلادی) ایجاد شده است. مانند نمونهی آزربایجانگرایی سنتی رحیم رئیسنیا که محل التقاء تورک چپ ایرانی، آزربایجانگرایی استالینیستی، آزربایجانگرایی ایرانگرا و آزربایجانگرایی پانایرانیستی است. البته در افراد و تشکیلات آزربایجانگرای سنتی متفاوت، وزنهی هر کدام از جریانات تاریخی فوق میتواند متفاوت باشد. چنانچه بعضی از آزربایجانگرایان کلاسیک نزدیکتر به آزربایجانگرایی پانایرانیستی، و برخی دیگر نزدیکتر به آزربایجانگرایی استالینیستی هستند.
آزربایجانگرایی سنتی، اندیشهی غالب در میان بسیاری از فعالین سیاسی تورک پس از جنگ جهانی دوم تا چندی قبل بود. مانند بسیاری از اعضای فرقهی دموکرات آزربایجان (شاخهی ایالتی حزب تودهی ایران)، اغلب تشکیلات سیاسی دارای پسوند «آذربایجان»، انجمن قلم آذربایجان، سایت ایشیق، نشریهی آذری، گونازتیوی، علیرضا نابدل، رحی.رئی.، محم.صدی.، علی.اصغ.، سیر.مدد.، هاد.قار.، علی.قره.، احم.اوبا.، صال.کام.، داو.تور.، محم.آزا.، لیل.مجت.، ائلش.بؤی.، محم.حسی.، یدا.کنع.؛ ...
مشخصههای آزربایجانگرایی سنتی:
-فتیشیسم آزربایجانی: یکی نمودن پنج مفهوم متفاوت نام ملت (اتنونیم Ethnonym) - «تورک»، نام زبان (گلوسونیم Glossonym) – «تورکی»،
نام وطن (پاتریدونیم Patridonym) - «تورکایلی»، نام دولت (استاتونیم Statonym)، نام لهجه (دیالکتونیم Dialectonym) - «تورکمانی»؛ و نامگذاری کودکانه و تمامیتخواهانهی همهی آنها به شکل آزربایجان
-موجود
نبودن درک «ملت تورک» و فقدان شعور ملی تورک: همهی تورکزبانها و یا اوغوزهای
غربی ساکن در ایران را یک ملت واحد نمیدانند
-موجود
نبودن درک «وطن تورک»: کل منطقهی تورکنشین یکپارچه و به هم پیوسته در شمال غرب و
غرب ایران را وطن تورک نمیدانند
-دشمنی
با عثمانلی - تورکیه
-نوعی
چپگرایی مبتذل
-سطحی
بودن، هوچیگری، کاربرد ادبیات حماسی - شعاری، لافزنی، گزافگوئی، ....
-مردهپرستی،
قهرمانسازی، ...
-تحریف، وارونهنویسی، دروغپردازی، تاریخبافی، ....
آزربایجانگرایی التقاطی
منظور از آزربایجانگرایی التقاطی و یا به تورکی «قارما آزهربایجانچیلیق»، آزربایجانگرایی سنتی (ملقمهای از آزربایجانگرایی پانایرانیستی، آزربایجانگرایی ایرانگرا، آزربایجانگرایی استالینیستی، چپ ایرانی، کؤزقامانیسم - مانقورتیسم تبریزی، ...) است که اندکی سوس و ادویهی تورک - اصطلاحات و تعابیر تورکگرایانه - در اینجا و آنجا بر گفتهها و شعارهایشان پاشیده شده است. این افراد در حالیکه از یک طرف در یک خیانت ملی، تودهی تورک (اوغوزهای غربی) ساکن در ایران را یک ملت واحد با نام ملی تورک؛ و در یک وطنفروشی، مجموع سرزمینهای تورکنشین در شمال غرب و غرب ایران را یک وطن واحد تورک (تورکایلی) نمیدانند و در ادامهی این خیانت ملی و وطنفروشی آشکار، با عَلَم و جایگزین کردن «آزربایجان» مصرانه برای تجزیهی ملت تورک و وطن تورک تقلا و جهد میکنند؛ از طرف دیگر از «جهان تورک» سخن میرانند، یا بعضی از اصطلاحات مربوط به تورکگرایان را بکار میبرند و به بازنشر آثار و ویدئوها و کتب گروههای ملیگرای تورک و یا پانتورکیستها، پان تورانیستها و .... میپردازند.
با اینهمه استفاده از و استعمال این اصطلاحات و تعابیر تورکگرایانه به هیچ وجه به معنی تورکگرایی آزربایجانگرایان التقاطی نیست. زیرا آنها اساسا منکر یک ملت بودن تودهی تورک (اوغوزهای غربی) ساکن در ایران، نام ملی او «تورک» و یک وطن بودن تمام سرزمین تورکنشین در شمال غرب و غرب ایران (تورکایلی) هستند، یعنی از منظر تورکیت، این ذهنیت آشکارا خائن و وطنفروش به شمار میرود. استعمال این اصطلاحات تورکگرایانه از طرف آزربایجانگرایان التقاطی اکثر اوقات محصول جهل و نادانی آنهاست. اساسا آزربایجانگرایان نوعا کسانی هستند که با هویت ملی و تاریخ و فرهنگ و ... تورک آشنایی ندارند و تجربه نشان داده است قابلیت آن را هم ندارند که درک کنند ملت و وطن و تاریخ و قهرمانان ملیای که برای خود تعریف کرده و بدانها اعتقاد دارند، همه محصول دشمنان تورک و در خدمت آنان است. در مواردی استثنائی نیز کاربرد اصطلاحات تورکگرایانه از طرف این دسته، تقیه و تاکتیکی غیر صادقانه و رفتاری فرصتطلبانه، مانند استفادهی ابزاری آنها از شیعیت و ....، برای فریفتن افراد جاهلتر و عوامتر از خودشان است.
آزربایجانگرایی التقاطی پس از انقلاب اسلامی ایران و مخصوصا فروپاشی شوروی و قدرت گرفتن دوبارهی تورکیه، با افزوده شدن بعضی اصطلاحات و مفاهیم تورکگرایی به آزربایجانگرایی سنتی، عمدتا در استان آزربایجان شرقی (و اردبیل) ایجاد شد و پس از آن جریان غالب و اصلی هویتی در صحنهی سیاست در میان عموم آزربایجانگرایان گشت. در حال حاضر هم اکثریت فعالین و تشکیلات سیاسی که بنام آزربایجان و مخصوصا آذربایجان در داخل کشور و در خارج مشغول به فعالیت هستند و خود را «حرکت ملی آزربایجان» مینامند، را میتوان تحت عنوان آزربایجانگرایان التقاطی طبقهبندی کرد. (این افراد، به جز یکی دو استثناء، تقریبا همه محلیگرایان و همشهریبازان از آزربایجان شرقی و تبریزی هستند).
آزربایجانگرایی التقاطی با تعاریف ضد ملی و نادرست از هویت ملی و وطن؛ تکه پارچه کردن ملت تورک و وطن تورک؛ تلاش برای تغییر نام ملی تورک، تاریخبافی و وارونهنمایی وقایع و قهرمانسازی از شخصیتهای فاقد شعور ملی تورک و یا ضد تورک دوران مشروطیت ایران و حرکت آزادیستان و رهبران ایرانگرای حکومت ملی آزربایجان؛ حذف و سانسور و ترور شخصیت نخبهگان و سیاسیون و مولفین و متفکرین تورک تاریخی و معاصر معتقد به هویت ملی تورک و ....؛ و تاکتیکها و استراتژیها و اهداف خیالبافانه و آبسوردی که برای خود معین کرده، بیگانه با تاریخ تورک و بی ربط با ملت تورک بوده؛ و در حال حاضر مانع اصلی داخلی در راه خودآگاهی ملی تورک و احقاق حقوق ملی ملت تورک است.
آزربایجانگرایی شارلاتانیستی - لومپنیستی
بیاخلاقی سیاسی و لودهگی، لاتبازی، شارلاتانیسم و لومپنیسم خصلتهایی هستند که در میان بسیاری از آزربایجانگرایان استالینیست و بسیار بیشتر از آن در میان آزربایجانگرایان التقاطی – در بعضی موارد به عنوان تنها چیز قابل مشاهده - دیده میشوند. این نیز مشخص کردن این دستهی متمایز از آزربایجانگرایان را با یک نام خاص - «آزربایجانگرایی شارلاتانیستی – لومپنیستی» ضروری ساخته است.
هویت مخدوش آزربایجانی و ماهیت تورکستیز آن
سه هویت ملی انتخابی عمده در میان نخبهگان تورک در ایران
http://sozumuz1.blogspot.com/2020/09/blog-post_24.html
نحلههای فکری مخدوش و هویتهای ملی معیوب بعضی از نخبهگان تورک: آزربایجانگرایی و چپ ایرانی
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/02/blog-post_42.html
واکنش بریتانیا و روسیه به ظهور هویت ملی تورک در نیمهی اول قرن بیستم-ایجاد هویت آلترناتیو قومی آزربایجانی و هویت ملی آزربایجانی
https://sozumuz1.blogspot.com/2018/09/blog-post_24.html
«ملت آزربایجان» بنا به سردار سرلشکر پاسدار یحیی رحیم صفوی و یا «آزربایجانگرایی سپاه پاسدارانی»
https://sozumuz1.blogspot.com/2021/03/blog-post_7.html
در هویت ملی آزربایجانی، «انکار هویت ملی تورک» مندرج و مستتر است
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post.html
مئهران باهارلی: افلاس آذربایجانگرایی و بایگانی شدن پروندهی ملت آذربایجان
http://sozumuz1.blogspot.com/2022/10/blog-post_30.html
صدرا آقاسی: بایستی از ایدهی آزربایجان جنوبی دست کشید. اولگوی اقلیت بودن تورکها، تاکید بر آزربایجان و جوغرافیای آن، میراث فرقهی دموکرات پیشهوری، ... راه به جایی نخواهد برد.
https://sozumuz1.blogspot.com/2022/12/blog-post_8.html
حامد تالپران: ناکارآمدی، ناقص و عقيم و غير واقعی بودن آذربايجانگرايی صرف
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/blog-post_23.html
حامد تالپران: سکتاریسم آزربایجانی، با خودی که از آن او نیست، فریفتهی اسطورههای ساختهی دشمنان، عملگرای بدون پشتوانهی تفکر، و عامل انحراف از هدف یکتای ملت شوندهگی مردم تورک
https://sozumuz1.blogspot.com/2021/07/blog-post_24.html
روح دوکترین آزربایجانگرایی عَلَم کردن هویت آزربایجانی به جای هویت ملی تورک
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_85.html
Türk yérine koloniyal Azerbaycan Étnosu-Milleti qavramı Quzéyde de iflas étmekdedir
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/01/turk-yerine-kolonliyal-azerbaycan.html
در ایران، یک «مسالهی تورک» وجود دارد و یک «مسالهی حق تعیین سرنوشت ملت تورک». مسالهای به اسم آزربایجان و حق تعیین سرنوشت آزربایجان و ... وجود ندارد
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post_5.html
در ایران شش ملت و اقلیت ملی تورکیک وجود دارد، هیچکدام از آنها «آزربایجانی» و یا «تورک آزربایجانی» نیست
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_11.html
ایراندا نه «آزهربایجانلی» وار، نه «آزهربایجان تورکو» و نه باشقا بنزهر اویدورما و قوندارما ملتلهر و کیملیکلهر
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_10.html
اصطلاح «ایران تورکچولهری»، صرفاً میتواند محصول مغز علیل و پاک باختهی یک آزربایجانگرای ضد تورک باشد
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/03/blog-post_95.html
بحرانهای آزربایجانگرایانه
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_1.html
آزربایجانگرایی تالشی: گل بود به چمن نیز آراسته شد
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_95.html
باز هم ملت جعلی آذربایجان، اعتراض به تیتر خبر آیت الله منتظری
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/11/blog-post_8.html
ایراندا تورک خالقی اؤزونه «تورک» دییهر. بو دا مسالهنی بیتیریر
http://sozumuz1.blogspot.com/2017/02/blog-post.html
پان تورک، پان آزربایجانیسم، تورکباوری، تورکیسم، پانتورکیسم، پانتورکیکیسم، تورانیسم
http://sozumuz1.blogspot.com/2018/05/blog-post_20.html
ایضاحاتی در بارهی کاربرد مودرن و دموکراتیک دو نام تورک و آزربایجان
http://sozumuz1.blogspot.com/2016/10/blog-post_9.html
[1] ملیت تباری، ملیت انتخابی، ملیت سیاسی؛ و دورگههای تورک (نیمه تورکها، قسما تورکها)
[2] هویت ملی فارس را در این نوشته به تسامح بکار بردهام. نوآنسی بین دو مفهوم «ملت فارس» و «ملت ایران» وجود دارد. «ملت فارس» مفهومی معادل ملت تورک، ملت تورکمن، ملت کورد، ملت بلوچ، ملت لور، ملت عرب و ...؛ و به معنی تودهای است که سنتا به زبان فارسی دری و یا تاجیکی غربی سخن میگوید. و اما «ملت ایران» تودهای است که با ظهور جنبش مشروطیت و بر اساس پروژهی مهندسی ملی بریتانیا، قرار بوده و است که از آمیزش ملت فارس مذکور با فارسزبان شدهگان اجباری و داوطلبانهی منسوب به دیگر ملل ساکن در ایران و در راس آنها ملت تورک آفریده شود. بنابراین «ملت فارس»، یک مفهوم و پدیدهی محدودتر طبیعی تاریخی و خودجوش؛ و «ملت ایران» یک پدیده ی گستردهتر و پروژهی مصنوعی و غیر طبیعی و محصول ملتسازی استعماری است.
مئهران باهارلی. دو مفهوم متفاوت «ملت فارس» و «ملت ایران»
[3] بر خلاف عقیدهی عمومی که سوسیالیسم و کومونیسم را طبیعتا انترناسیونالیست میداند، در عمل یک سوسياليست و کومونيست ميتواند ناسیونالیست افراطی باشد. به واقع در قرن بيستم ناسيوناليسم افراطي – علاوه بر مليگرائي کلاسيک - اغلب اوقات در قالب دو ايدئولوژي - دوکترين سياسي «سوسياليستي - کومونيستي» و «ديني – مذهبي» ظاهر شده است. کليساهاي ارمني، صربي و روسي؛ جريانات افراطي موسوي، بنيادگرايان هندو در هندوستان و بودیست در میانمار؛ روحانيون شيعي در ايران و مجاهدين خلق رجوي که مبلغ ناسيوناليسم افراطي فارسی و پانايرانيسم در داخل و توسعهطلبي در خارج کشورند، نمونهي ناسيوناليسم افراطي به پيش رانده شده توسط دين و مذهباند. شوروي دورهي استالين و به بعد و يوگوسلاوي صربي هم نمونههایي از ناسيوناليسم در لباس سوسياليسم و کومونيسم بودند. در کورهي شمالي خاندان سونگ موفق شده است ترکيبي جالب اما مخوف از کومونیسم و نژادپرستي خالص بيولوژيک بوجود آورد. در ميان کوردان تشکیلات «پکک»، و در ميان تورکان تورکيه «وطن پارتیسی» («ايشچي پارتيسي» سابق) نمونهي تلفيق چپ با ناسيوناليسم افراطي؛ و «ميللي گؤروش» و «ميللي حرکت» و ... نمونهي آميختن اسلام با ناسيوناليسم افراطياند.
No comments:
Post a Comment