Monday, September 15, 2025

روایت دروغین و افسانه‌ی ساخته‌گی اهل آزربایجان بودن «زرتشت»

روایت دروغین و افسانه‌ی ساخته‌گی اهل آزربایجان بودن «زرتشت»

مئهران باهارلی

  

ZERDÜŞT'ÜN AZERBAYCAN'DAN OLDUĞUNA DÂİR SAHTE ANLATI VE UYDURMA EFSÂNE

THE FALSE NARRATIVE AND FABRICATED LEGEND THAT "ZOROASTER" WAS FROM AZERBAIJAN

MÉHRAN BAHARLI 

mehranbahari1@yahoo.com

https://independent.academia.edu/MBaharli

https://sozumuz1.blogspot.com/

https://www.facebook.com/profile.php?id=61579230999069

خلاصه:

در جامعه‌ی علمی سه نظریه در باره‌ی زرتشت وجود دارد. نظریه‌ی نخست زرتشت را یک شخصیت کاملا اسطوره‌‌ای و افسانه‌ای و غیر تاریخی می‌داند. طبق این نظریه بعضی اوراد و سرودها و روایات هند و ایرانیک که قرن‌ها به صورت شفاهی وجود داشته‌اند، به تدریج تدوین و به شخصی خیالی به اسم زرتشت منسوب شده‌اند. در نتیجه اوستا و دیگر متون زرتشتی اثر زرتشت نیستند، بلکه بر عکس، زرتشت محصول اوستا و متون زرتشتی است. بنا به نظریه‌ی دوم هم زرتشت محصول تخیل، اما برآیند چندین شخصیت تاریخی و غیر تاریخی است. نظریه‌ی سوم زرتشت را شخصیتی تاریخی قبول می‌کند. در مورد محل پیدا شدن افسانه و اسطوره‌ی زرتشت و یا تولد زرتشت تاریخی هم قطعیت وجود نه‌دارد. تنها چیزی که قطعی است آن که ایران ویج، محل ادعائی ظهور زرتشت افسانه‌ای و یا تاریخی و آئین زرتشتی، - در صورتی که این هم یک مفهوم اسطوره‌ای نه‌بوده و یک مکان جوغرافیایی واقعی باشد - در خارج ایران امروزی در آسیای میانه، در بدخشان واقع در مرز بین تاجیکستان و افغانستان و رشته کوه‌های هندوکش و یا جوار آن واقع است. اما این محل با گسترش زرتشتی‌گری به غرب، از طرف موبدان نو-زرتشتی در دوره‌ی هخامنشی و مخصوصا ساسانی با ساختن روایات جدیدی به ماد و آزربایجان منتقل شده است. یکی از دلایل ساختن روایات جعلی مبنی بر آزربایجانی بودن زرتشت، تلاش موبدان نو-زرتشتی برای بومی نشان دادن دین زرتشتی و بدین طریق جلوگیری از شورش مردم آزربایجان بر علیه این دین جدید و بیگانه بود. دلایل دیگر عبارتند از ایجاد مشروعیت برای حاکمیت اشغال‌گر ساسانی که زرتشتی‌گری را به عنوان دین رسمی خود انتخاب کرده بود، زدودن آثار اشکانیان شرقی که ساسانیان غربی آن‌ها را دشمن می‌دانستند، و نهایتا تبدیل آزربایجان به سدی زرتشتی در مقابل ورود مسیحیت از قفقاز و روم. در این مقاله خلاصه‌ی نظریات علمی در باره‌ی زرتشت اوسطوره‌ای و یا تاریخی، ایران ویج و یا موطن زرتشت و محل ظهور آئین زرتشتی، و روند و علل انتقال آن‌ها به غرب ایران امروزی در دوره‌های متاخر را داده‌ام.

Özet

Bilim camiasında Zerdüşt hakkında üç teori bulunmaktadır. İlk teori, Zerdüşt'ün tamâmen mitolojik, efsânevî ve târihsel olmayan bir figür olduğunu ileri sürer. Bu teoriye göre, yüzyıllar boyunca sözlü olarak var olan bazı Hint-İranik şiirler, ilâhîler ve gelenekler zamanla derlenmiş ve Zerdüşt adlı kurgusal bir kişiye atfedilmiştir. Dolayısıyla Avesta ve diğer hiç bir Zerdüşt metni Zerdüştün eseri değildir; tersine Zerdüşt, bu metinlerin bir sonucu ve ürünüdür. İkinci teoriye göre, Zerdüşt, hayâl ürünü olmasına rağmen, çeşitli târihsel ve târihsel olmayan figürlerin bir birleşimidir. Üçüncü teori ise Zerdüşt'ü târihsel bir figür olarak kabul eder. Kurgusal veya târihsel Zerdüşt'ün doğum yeri hakkında da kesin bir bilgi yoktur. Kesin olan tek şey, efsânevî veya târîhî Zerdüşt ve Zerdüştlük dininin doğum yeri diye iddia edilen İran Vic'in, günümüz İran'ının dışında, Orta Asya'da yer aldığıdır. İran Vic’in, eğer bu da mitolojik bir kavram değil de gerçek bir coğrafi konumsa, Tacikistan ve Afganistan sınırındaki Badahşan bölgesinde, Hindukuş Dağları veya civarında bulunduğu düşünülmektedir. Ancak Zerdüştlüğün Batı'ya yayılmasıyla birlikte, İran Vic, Ahameniş ve özellikle Sâsânî dönemlerinde Zerdüştlüğa yenice kabul eden râhipler tarafından sahte ve temelsiz yeni anlatılar yaratılarak Medya ve Azerbaycan'a taşınmıştır. Zerdüşt ve Zerdüştlüğün Azerbaycan'a âit olduğu iddiâsıyla uydurma rivâyetlerin üretilmesinin sebeplerinden biri de Zerdüştlüğü yeni kabul eden râhiplerin Zerdüştlük dinini yerli bir din gibi göstermeye ve böylece Azerbaycanda halkın bu yeni ve yabancı dine karşı isyan etmesini engellemeye çalışmalarıdır. Diğer nedenler arasında, Zerdüştlüğü resmî din olarak seçen işgalci Sâsânîler'in kendi yönetimlerine meşruiyet kazandırmak, Batı İranik Sâsânîler tarafından düşman olarak görülen Doğu İranik Partların kalıntılarını ortadan kaldırmak, ve en son da Kafkasya ve Anadolu'dan Hıristiyanlığın yayılmasını önlemek için Azerbaycan'ı bir Zerdüşt kalesi hâline getirmek isteği yer alıyor. Bu makâlede, efsânevî veya târîhî Zerdüşt, Zerdüşt'ün anavatanı ve Zerdüştlüğün ortaya çıktığı yer diye iddia edilen İran Vic, ve bunların daha sonraki dönemlerde Batı İran'a taşınma süreci ve nedenleri hakkındaki bilimsel teorileri özetledim.

Abstract

There are three theories about Zoroaster in the scientific community. The first theory considers Zoroaster to be a totally mythical, legendary, and non-historical figure. According to this theory, some Indo-Iranic poems, hymns, and traditions that have existed orally for centuries were gradually compiled and attributed to a fictional person named Zoroaster. The Avesta and other Zoroastrian texts were not created by Zoroaster, rather, Zoroaster is the result and product of these texts. According to the second theory, Zoroaster, albeit being a fictional character, is a combination of several historical and non-historical figures. The third theory recognizes Zoroaster as a historical figure. There is no certainty about the birth place of the fictional or historical Zoroaster either. The only certain thing is that Iran Vij, the claimed birth place of the legendary or historical Zoroastrianism and the Zoroastrian religion, -if this too is not a mythological concept but a real geographical location- is located outside modern-day Iran in Central Asia. It is believed to be situated in the Badakhshan region, on the border between Tajikistan and Afghanistan, near the Hindu Kush Mountain range or their vicinity. However, with the spread of Zoroastrianism to the West, İran Vij was transferred to Media and Azerbaijan by neo-Zoroastrian priests during the Achaemenid and especially Sasanian periods. They did so by creating, fake and baseless new narratives. One of the reasons for creating fake narratives claiming that Zoroaster and Zoroastrianism were Azerbaijanian was the neo-Zoroastrian priests' attempt to portray the Zoroastrian religion as indigenous, thus preventing the local people in Azerbaijan from rebelling against this new and foreign religion. Other reasons include establishing legitimacy for the rule of the occupier Sassanid state, who had selected Zoroastrianism as their official religion, eradicating any remnants of the Eastern Parthians, who were viewed as enemies by the Western Sasanians, and ultimately transforming Azerbaijan into a Zoroastrian stronghold to prevent the spread of Christianity from the Caucasus and Anatolia. In this article, I have summarized the scientific theories about the mythical or historical Zoroaster, initial Iran Vij the claimed homeland of Zoroaster and where Zoroastrianism emerged. I also discuss and the process and causes of their transmission to modern-day western Iran in later times.

محل ظهور افسانه‌ی زردشت - تولد زردشت تاریخی، و پیدایش دین زردشتی: ایران ویج

Efsânevî veya târîhî Zerdüşt’ün doğduğu ve Zerdüştlük dîninin ortaya çıktığı yer: İran Vic

The birthplace of the legendary or historical Zoroaster and the place where the Zoroastrian religion emerged: Iran Vij

Tuesday, September 9, 2025

سه‌ دولت ملی فارس در ایران معاصر: دولت مشروطه، سلطنت پهلوی، جمهوری اسلامی ایران، و یا مراحل تحول دولت حاکم بر ایران از یک دولت تورک به‌ یک دولت فارس

 

سه‌ دولت ملی فارس در ایران معاصر: دولت مشروطه، سلطنت پهلوی، جمهوری اسلامی ایران، و یا مراحل تحول دولت حاکم بر ایران از یک دولت تورک به‌ یک دولت فارس

مئهران باهارلی


در ایران در دوران معاصر سه ‌دولت به ‌لحاظ تیپولوژی ملی فارس وجود داشته‌ است:

الف-دولت مشروطه: ١٩٠٩-١٩٢٥ (۱۲٨٨-۱۳٠٤ ش)، ۱٦ سال

ب-سلطنت پهلوی: ١٩٢٥-١٩٧٩ (۱۳٠٤-۱۳٥٧ ش)، ٥۳ سال

ج-جمهوری اسلامی ایران: ١٩٧٩-تاکنون (۱۳٥٧ ش-تا الآن). ٤٦ سال


دولت تورک قاجار، از تاسیس تا سال ۱٨٩٨: دولت قاجار در نتیجه‌ی کشمکش تاریخی توران – ایران و یا تورک – تاجیک (فارس بعدی) به ‌وجود آمد. آغامحمد خان با بسیج تمام گروه‌های تورک و موغول ساکن در ایران موفق شد دولت قاجار را تاسیس و بدین ترتیب از طرح دولت‌های اوروپایی و روسیه‌ی صلیبی برای ایجاد حاکمیتی ایرانیک بر کشور جلوگیری کند. علاوه‌ بر آغامحمد خان، همه‌ی دیگر سلاطین قاجار، دارای شعور قومی تورک و واقف بر اصلیت تورک و موغول خود بودند. به‌ آن افتخار و از «مشروعیت تورکی» (حق خدادادی حاکمیت بر جهان که به تورک‌ها اعطا شده) برای توجیه حاکمیت خود بر ایران استفاده می‌کردند. در دوره‌ی قاجار شرط اصلی بر تخت سلطنت نشستن شاه‌زاده‌ها، فرزند مادری تورک بودن و یا خلوص نژاد تورکی آن‌ها بود. موقعیت تبریز مرکز تورک‌ایلی به شهر ولی‌عهدنشین و دومین پایتخت ارتقاء یافته‌ بود، اوردو و قوشون تماما تحت کونترول فرماندهان تورک و اکثریت مطلق نظامیان و افواج تورک بود، تورکی زبان اصلی دربار و اوردو و بوروکرات‌ها و تکنوکرات‌های عالی‌رتبه و یک زبان رسمی دوفاکتوی دولت قاجاری بود. حتی تورکی جغتایی نیز تا اواخر سلطنت فتح‌علی شاه ‌یک زبان رسمی دوفاکتو و تا ترور ناصرالدین شاه ‌در ۱٨٩٦ یک زبان پرستیژ برای نخبه‌گان قاجاری بود. نزدیکی و اتحاد با امپراتوری عوثمان‌لی در تمام این مدت سیاست استراتژیک سلاطین قاجار بود. ... در این دوره ‌دولت قاجار دارای تیپولوژی تورک و بنابراین یک دولت تورک بود. هرچند هم‌زمان جریانات ضد تورک، ناسیونالیسم ایرانی - فارسی و باستان‌گرایی ایرانی در میان جامعه‌ی فارس و مخصوصا در میان نخبه‌گان تبریز و مرکز و شرق آزربایجان (و قفقاز) به ‌سرعت در حال رشد بود.

بین ۱٨٩٨ تا ۱٩٠٩، انجمن معارف - حرکت مشروطیت در جنگ با دولت تورک قاجار در حال احتضار: سال ۱٨٩٨-۱٩٠٠ تاریخ آغاز سیاست رسمی «توحید لسانی» یعنی فارس‌سازی ملت تورک (و دیگر ملل غیر فارس) ساکن در ایران توسط تکنوکرات‌های مانقورت و ضد تورک در ایران است. در این سال‌ها انجمن‌های رسمی – دولتی معارف تهران و تبریز، برای اولین بار در تاریخ، در نظام‌نامه‌ها‌ی خود تعلیم و تعلم به ‌‌زبان تورکی در مدارس را ممنوع و زبان فارسی را تنها زبان نظام تحصیلی اعلام و بدین ترتیب مرحله‌ی اول سیاست نسل‌کشی زبانی و ملی تورک در ایران را شروع نمودند. هم‌زمان سران و وابسته‌گان و تربیت شده‌گان پان‌ایرانیست و فارس‌گرای انجمن‌های معارف تهران و تبریز، در میان رهبران حرکت مشروطیت انگلیسی مخصوصا در تبریز جای گرفتند و در تثبیت و تشدید خصلت ضد تورک حرکت مشروطیت، تحمیل فارسی به عنوان زبان ملی توسط دولت مشروطه و تبدیل تبریز به کانون ناسیونالیسم ایرانی فارس‌محور با تمایلات باستان‌گرایانه و نژادپرستانه، نقش تعیین کننده‌ای ایفا نمودند. با این همه ‌در راس دولت قاجار مظفرالدین شاه ‌تورک‌گرا و طرف‌دار پروژه‌ی اتحاد اسلام سلطان عوثمان‌لی قرار داشت، ‌و این دولت مخصوصا «دربار تورک» او دارای صبغه‌ و تیپولوژی ملی تورک بود. در نتیجه برای برهه‌ی ۱٨٩٨-۱٩٠٩ هنوز می‌توان از تعبیر «دولت تورک قاجار» استفاده‌ کرد.

از ۱٩٠٩ تا جنگ جهانی اول، پایان یافتن عملی دولت قاجار و حاکمیت دولت ضد تورک مشروطه: نوع افراطی حرکت مشروطه یک جنبش ناسیونالیستی ایرانی – فارس و قیام گروه‌های ایرانیک بابی، زرتشتی، فارس، پارسی، مازنی، بختیاری، و گیلک بر علیه حاکمیت تورک و تورکمان بر ایران بود. در تاریخ ١٣ ژوئیه ‌‌‌١٩٠٩ (۲۵ تیر ۱۲۸۸ شمسی) تهران پای‌تخت دولت تورک قاجار توسط نیروهای مشروطه‌طلب افراطی انگلیسی‌ و پان‌ایرانیست و ضد تورک (عوامل اطّلاعاتی‌ انگلستان، پان‌ایرانیست‌های باستان‌گرا، ماسون‌ها، تروریست‌های بابی - ازلی، زرتشتیان بومی و پارسی‌های ‌هندوستان، داشناک‌ها و هینچاک‌ها و تروریست‌های ‌ارمنی، قومیت‌گرایان فارس‌، بختیاری‌ها، مازندرانی‌ها، گیلک‌ها، آنارشیست‌ها و تروریست‌های موسوم به‌‌ مجاهدین قفقازی، و تورک‌های‌ مانقورت و خائن مشروطه‌طلب فرقه‌ی‌ دموکرات ایران، انجمن آزربایجان تهران، انجمن غیبی تبریز، ...) به‌ اشغال در آمد و متعاقب آن محمدعلی شاه ‌‌‌از سلطنت خلع و تبعید شد. پس از این تاریخ، سلسله‌ی قاجار اسماً وجود دارد، اما حیات آن و نیز حاکمیّت سیاسی تورک بر ایران عملاً پایان یافته ‌است. این تاریخ، یعنی اشغال تهران و تبعید محمدعلی شاه در سال ۱٩٠٩، تاریخ ظهور دولت ایران به عنوان یک دولت فارس با تیپولوژی ملی فارس است (دولت مودرن فارس: دولت مشروطه‌ + دولت پهلوی + دولت جمهوری اسلامی).

دولت جدید مشروطه‌ی ‌ایران مستقر در تهران دیگر دولتی تورک نه‌بود، بلکه ‌یک دولت فارس و ضدّ تورک بود. زیرا تماماً تحت کونترول و مدیریت انگلستان و عناصر ضدّ تورک قرار داشت و هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی مواضع فارس‌گرایانه ‌و ضد تورک اتخاذ می‌کرد. اگر چه‌ سلطان احمد شاه‌ قاجار فرزند ٩ ساله‌ی محمدعلی شاه‌ توسط مشروطه‌طلبان انگلیسی ضد تورک بر تخت سلطنت نشانده ‌شده ‌بود، اما او فاقد اقتدار واقعی بود و چند سال بعد توسط سردار سپه‌ از سلطنت اسمی هم خلع شد. (وضعیتی مانند دولت جمهوری اسلامی ایران که‌ در راس آن پزشکیان تورک و تورک‌گرا قرار دارد، اما تمام ارکان و بنیان و نهادها و گفتمان‌ها و ایدئولوژی – دوکترین صفویسم و سیاست‌های کلان داخلی و خارجی آن، بر اساس فارس‌گرایی و دشمنی با تورک در داخل کشور و در منطقه و جهان، طراحی، تاسیس و اجرا می‌شود).

جنگ جهانی اول و فروپاشی حاکمیت اسمی دولت قاجار: با قرارداد سن پترزبورگ برای ‌تقسیم قلمروی دولت قاجاری ‌در ۳۱ اوت ۱۹۰۷ توسّط انگلستان و روسیه،‌‌ روند سقوط دولت ایران که ‌‌اکنون تحت حاکمیت فارس‌گرایان و نیروهای ‌ضدّ تورک قرار داشت، شتاب بسیار گرفت.

با آغاز جنگ جهانی اول قلم‌روی قاجاری توسط دولتین بریتانیا و روسیه ‌اشغال شد و حاکمیت اسمی و صوری دولت قاجار هم در بسیاری از نواحی کشور از بین رفت. در غرب آزربایجان اوردوها و دیپلومات‌ها و میسیونرهای دولت‌های صلیبی غرب (روسیه، انگلستان، فرانسه، ایالات متحده، ....) و متحدان مسیحی آن‌ها (دسته‌جات مسلح و تروریست‌های آسوری و ارمنی) شروع به ‌کشت و کشتار و قتل عام‌های گسترده‌ی مردم تورک به‌ منظور تغییر دموگرافی و الحاق شمال غرب آزربایجان ‌به ‌‌دولت ارمنی جدیدالتاسیس در قفقاز و تاسیس دولت آسورستان بزرگ به‌ مرکزیت اورمو در جنوب آزربایجان غربی کردند.

در چنین شرایطی بسیاری از مردم تورک‌ایلی اعم از عامی و خواص، به‌ ویژه ‌‌در غرب تورک‌ایلی (سونقور - بیجار – سایین قالا – تیکان ته‌په - سولدوز - اورمو - سالماس – خوی - ماکو) برای حفظ خود در مقابل تهاجمات و تجاوزات روسیه، بریتانیا، فرانسه، و قوای مسلح و تروریست‌های ارمنی‌ و آسوری و اشقیاء کورد، «دخالت کرده» به ‌‌تابعیت عوثمان‌لی در می‌آمدند که ‌به ‌‌معنی تحت‌الحمایه‌‌ شدن و ‌به‌ طور ضمنی الحاق عملی وطنشان به ‌عوثمان‌لی بود.

چاره‌جوئی‌های مرکزگریزانه ‌‌بر اساس تورکیت و تورک‌گرایی:‌ هم‌گام با مردم تورک، طیف‌ گسترده‌‌‌ی جریانات سیاسی و شخصیت‌های ملی تورک، شامل بسیاری ‌از نخبه‌گان تورک‌گرا و طرف‌داران اتحاد اسلام سلطان عوثمان‌لی و مجاهدین تورک مشروطه‌طلب معتدل که ‌هوادار عوثمان‌لی ‌بودند، و تعداد بسیاری‌ از شاه‌زاده‌گان قاجار و مقامات دولتی و نظامی قاجاری، که‌ در صورت ادامه‌ی وضعیت فعلی، فروپاشی حقوقی دولت قاجار را هم حتمی می‌دانستند، آغاز به ‌چاره‌جوئی و ‌جستجوی آلترناتیوهای متنوّع مرکزگریزانه ‌‌بر اساس تورکیت و تورک‌گرایی‌ کردند. مهم‌ترین این آلترناتیوها عبارت بود از:

١- ادغام کلّیت دولت قاجاری با ‌امپراتوری عوثمان‌لی بر اساس اصل مظفرالدین شاهی «یک دولت - یک ملت» (یگانه‌گی و اتحاد قاجار و عوثمان‌لی)، و در این راستا اقدام برای ازدواج سلطان احمد شاه ‌قاجار با یک پرنسس عوثمان‌لی. این طرح که‌ مشابه‌ آن در تاریخ از طرف سولطان احمد بیگ گؤده ‌‌آغ‌قویون‌لو و نادر شاه ‌‌افشار هم مطرح شده ‌‌بود، این بار هم با مخالفت «داماد فرید پاشا» مواجه‌ گشت. علاوه ‌بر آن، این آلترناتیو که ‌ایده‌ی توفیق همدانی و ... بود، آلترناتیوی غیر عملی بود. زیرا پس از حرکت مشروطیت و اشغال تهران توسط مشروطه‌طلبان ضد تورک، دولت قاجار دیگر وجود خارجی نه‌داشت، و حسیات ملی‌گرایانه‌ی ضد تورک و ضد عوثمان‌لی در میان جامعه‌ی فارس و بعضی از ملل ایرانیک (مازنی، گیلک، بختیاری، ....) و مخصوصا جریان مانقورتیسم تبریزی (مشروطه‌طلبان، انجمن غیبی تبریز، دموکرات‌های آزربایجان، آزادی سِتان‌چی‌های بعدی، تورک‌های چپ ایرانی، ....) به‌ شدت گسترش یافته ‌بود. آن‌ها هرگز به‌ حاکمیت دوباره‌ی تورک چه بومی و چه عوثمان‌لی بر خود رضایت نه‌می‌دادند.

۲-طرح انتزاع آزربایجان و خمسه ‌‌از ایران و ادغام و اتحاد مجموع آن دو با قفقاز تحت حاکمیت روسیه‌ی تزاری. این طرح که ‌قبلا روسوفیل‌هایی مانند صمد خان شجاع‌الدوله، ... هم از آن حمایت کرده ‌بودند طرف‌دار چندانی نه‌داشت و محکوم به‌ شکست بود. زیرا روسیه ‌یک دولت اشغال‌گر و صلیبی، از عاملین اصلی قتل عام مردم تورک در غرب آزربایجان و همدان و تمام تورک‌ایلی، و به شدت منفور مردم و نخبه‌گان تورک بود.

۳-طرح انتزاع کل منطقه‌ی تورک‌نشین شمال غرب ایران و یا تورک‌ایلی، و ادغام و اتحاد آن با قفقاز تورک‌نشین و تاسیس یک دولت - تشکیل یک کشور تورک واحد جدید «یئکه ‌‌آزه‌ربایجان - آزربایجان بزرگ» تحت‌الحمایه‌ی عوثمان‌لی مانند خانات تاتار کریمه. این طرح در میان بعضی سیاسیون قفقازی طرف‌دارانی داشت، اما در میان مردم و نخبه‌گان تورک در تورک‌ایلی هواخواه ‌نه‌داشت.

٤-طرح انتزاع کل منطقه‌ی تورک‌نشین شمال غرب ایران قاجاری و یا «تورک‌ایلی»، و ضمیمه ‌کردن آن به ‌‌‌امپراتوری عوثمان‌لی و بدین ترتیب ایجاد «بویوک تورکیا- تورکیه‌ی بزرگ». طبق این طرح تورک‌ایلی تبدیل به ‌یک ایالت در شرق عوثمان‌لی با والی‌گری «پرنس شه‌زاده ‌صباح‌الدین بیگ افندی» می‌شد. ‌مشابه‌ این طرح در تاریخ از طرف ‌‌امیرالامرای‌ آزربایجان «اولامه‌‌ سلطان تکلو» (اولاما سولطان ته‌که‌لی)، «علی ‌بیگ ته‌که‌لی»، «ولی‌خان ته‌که‌لی»، ... که ‌بر علیه‌‌ دولت قیزیل‌باشیه ‌‌(صفویان) عصیان کرده ‌بودند هم مطرح و تعقیب شده ‌بود. این طرح مقبولیت بسیار بیش‌تری داشت، حتی خواست همه‌گانی مردم و نخبه‌گان، زعمای قوم، مقامات دولتی تورک مخصوصاً در غرب تورک‌ایلی از ماکو و خوی و سالماس و اورمو تا بیجار و سونقور و همدان و سنندج بود. اقبال السلطنه ‌‌بیات ماکو، میرزا آقا حاجی بیگ بلوری تبریزی، ... از شخصیت‌های معروف هواخواه ‌‌این طرح در آن دوره‌ بودند.

سال ۱٩۱٨، تاسیس دولت تورک اتحاد، آخرین نمونه‌ی دولت‌مداری تورک در ایران: در این سال رهبر ملی تورک جمشید خان سوباتای‌لی افشار اورمولو «دولت تورک اتحاد» در تبریز را در هماهنگی و استشاره‌ با ولی‌عهد تورک‌گرا محمدحسن میرزا و به‌ حکم او و با کومک نظامی و سیاسی عوثمان‌لی تاسیس کرد. در آن سال‌ها ولی‌عهد محمدحسن میرزا که‌ شخصیتی تورکوفیل بود در برابر دو مرکز تورک‌ستیز یعنی دولت فارس مشروطه‌ مستقر در تهران و پان‌ایرانیست‌های تبریزی (فرقه‌ی دموکرات آزربایجان به ‌رهبری خیابانی) مقاومت می‌کرد. با این وصف دولت تورک اتحاد، اقدامی نه ‌بر علیه ‌دولت تورک قاجار، بلکه‌ قیامی بر علیه ‌دولت پان‌ایرانیست و ضد تورک مشروطه‌ی ایران که‌ عملا به‌ دولت تورک قاجار پایان داده ‌بود و مجری سیاست نسل‌کشی زبانی و ملی تورک در ایران بود، و تلاشی برای نجات اقلا منطقه‌ی ملی تورک در شمال غرب ایران از تسلط و حاکمیت دولت جدید فارس ضد تورک بود. «دولت تورک اتحاد» به‌ صدارت رهبر ملی تورک اورمولو جمشید خان سوباتای‌لی افشار، آخرین حلقه ‌از سلسله‌ی طلائی دولت‌مداری تورک در ایران است. ... اما به‌ دنبال اشغال استانبول توسط ارتش‌های متفقین (بریتانیا، فرانسه، روسیه، ایتالیا، یونان، صربستان، ...) و متارکه،‌ قوای ملی بومی ‌تورک و اوردوی عوثمان‌لی مجبور به‌ عقب‌نشینی از تبریز و تورک‌ایلی و دیگر نقاط ایران شدند و دولت تورک اتحاد از هم فروپاشید. (حکومت ملی آزربایجان در سال‌های جنگ جهانی دوم، محصول توسعه‌طلبی امپریالیستی روسیه‌ی شوروی و تلاش او برای خارج کردن تورک‌ایلی از دائره‌ی نفوذ تورکیه‌ بود و ربطی به ‌سنت دولت‌مداری تورک، و یا نجات ملت تورک ساکن در ایران از اسارت ملی تحت حاکمیت فارس نه‌داشت).

کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ (۲۲ فوریه‌۱۹۲۱ میلادی): کودتای رضا خان میرپنج با حمایت بریتانیا، و تمام عناصر ضد تورک دوران مشروطه‌ (ازلی‌ها، ماسون‌ها، باستان‌گرایان، پارسی‌های هندوستان، مانقورت‌های مشروطه‌طلب تبریزی و نظامیان مانقورت قفقازی، چپ ایرانی، ....) انجام گرفت. در نتیجه‌ی این کودتا رضا خان با نام سردار سپه نخست وزیر جنگ و پس از مدتی با فرمان احمد شاه ‌رئیس‌الوزرا، و نهایتا فرمانده‌ی کل ‌قوا شد. با انجام این کودتا، آخرین نهاد باقی‌مانده‌ی تورک، یعنی اوردو و قوشون دولت قاجاری هم، تبدیل به‌ یک ارتش فارس و ضد تورک شد و از دست رفت. (بروکراسی و تکنوکراسی دولت قاجار از زمان مشروطیت تماما فارس شده بود). علاوه ‌بر آن، با نخست وزیری سردار سپه، سیاست نسل‌کشی زبانی و ملی تورک از «توحید لسان» عبور کرد، سیستماتیک و نهادینه ‌و سراسری و مبدل به‌ هدف استراتژیک رسمی و دولتی شد.

سال ۱۳٠٤، پایان حقوقی دولت قاجار: در ۹ آبان سال ۱۳۰۴ نماینده‌گان مجلس شورای ملی فرمایشی که ابزاری در دست رضا خان بود با اکثریت آرا، سلطنت قاجار را خاتمه‌ دادند. پس از آن مجلس مؤسسان که اکثریت نماینده‌گان آن دست‌چین و با تهدید نظامی انتخاب شده بودند در ۲۲ آذر ‌۱۳۰۴ رسماً سلطنت قاجار را منحل اعلام و رضا شاه ‌را به ‌پادشاهی ایران انتخاب کردند. بدین ترتیب به ‌دولت قاجار که ‌عملا – دوفاکتو و به طور غیر رسمی از سال ۱٩٠٩ از بین رفته‌ بود و صرفا در اسم وجود داشت، به ‌طور حقوقی – دوژور و رسمی هم پایان داده‌ شد. و مهم‌تر از آن، حاکمیت هزار و دویست ساله‌ی تورک بر ایران خاتمه ‌یافت.

نوت: در تاریخ‌‌نگاری آزربایجانی، روند تبدیل دولت حاکم بر ایران از یک دولت با تیپولوژی تورک به یک دولت با تیپولوژی فارس، سانسور و بازنویسی و با یک ساده‌انگاری کودکانه ادعا می‌شود که گویا شوونیسم فارس یک‌شبه و بعد از آغاز سلطنت رضا شاه شروع شده است. دلیل این تحریف و دروغ‌پردازی آن است که تاریخ‌نگاری آزربایجانی در جوهر خود یک تاریخ‌نگاری صلیبی و پان‌ایرانیستی ضد تورک است که تلاش می‌کند نقش آزربایجان‌گرایان در روند فوق را مخفی نگاه دارد. این خود آزربایجان‌گرایان و مانقورت‌های تورک در تبریز – اردبیل و قفقاز بودند که در طول قرن نوزده مفهوم ملت ایران و ناسیونالیسم ایرانی فارس‌گرا و نژادپرستی ایرانی را ایجاد کردند، در آغاز قرن بیستم در میان رهبران اصلی حرکت مشروطه‌ی انگلیسی و ضد تورک قرار گرفتند، عاملین اصلی در کودتای رضا خان، سپس ساقط کردن سلسله‌ی قاجار، پایان دادن به حاکمیت هزار و دویست ساله‌ی تورک بر ایران و تاسیس سلسله‌ی پهلوی، ممنوع کردن زبان تورکی، طراح و آغاز کننده‌ی سیاست نسل‌کشی زبانی و ملی تورک، و دشمنی و کینه‌توزی با خودنام‌گذاری ملی تورک و هویت ملی تورک و وطن تورک در ایران هستند. و آن‌ها تمام این خیانت‌ها را به اسم آزربایجان و آزربایجان‌پرستی و قبل از تاسیس سلسله‌ی پهلوی انجام دادند.

Tuesday, September 2, 2025

Ermenistan ve Azerbaycan Cumhuriyetleri, Şanghay İşbirliyi Örgütü, NATO ve Avrupa Birliyi’ne eşzamanlı ve birlikte girmelidir.


Ermenistan ve Azerbaycan Cumhuriyetleri, Şanghay İşbirliyi Örgütü, NATO ve Avrupa Birliyi’ne eşzamanlı ve birlikte girmelidir.

Méhran Baharlı

Azerbaycan Cumhuriyeti İlham Aliyev yönetiminde, bazı yorumcuların “şaşılacak derecede dâhiyâne” diye nitelendirdiyi bir diplomasi ile, târîhsel başarılar elde etmiştir: Karabağ ve çevresini işgalden kurtarmak, hiçten güçlü ve modern bir ordu yaratmak, dağılmak üzre olan devlet görünümlü bir yapıyı saygınlığı ve ağırlığı olan gerçek bir devlete dönüştürmek, önemli bölgesel ve uluslararası ittifaklar kurmak, Ermenistan’ı Türk dostu ya da en azı katı Türk düşmanı olmayan Paşiniyan gibi bir lideri benimsemeye zorlamak, ... TRİPP Koridoru ise bu diplomasi başarılarının doruğudur. 

Şimdi ise Azerbaycan Cumhuriyeti başka bir istiratejik doktrini uygulamaya koymalıdır: Ermenistan ve Azerbaycan Cumhuriyetlerinin, ŞİÖ (Şanghay İşbirliyi Örgütü), NATO ve Avrupa Birliyi olmak üzere, bütün uluslararası veya özellikle Avrupa örgütlerine eşzamanlı ve birlikte alınmasını sağlamak.

1-Hırıstiyan Batı (Rusya – Avrupa, ve son dönemde ABD) Türklerin, hele Müsülman Türklerin Güney Doğu Avrupa, Anadolu, Ak Deniz, Kafkaslar hatta Ortadoğuyu vatan edindiklerini ve buraların Türk yurtlarına dönüştürdükleri gerçeyi ile bir türlü barışamamıştır. Bu doğrultuda sömürgeci dürtüleri olan bu devletler ellerindeki bütün araçları kullanarak, Balkanlar, Kırım yarımadası, Kıbrıs, Güney Kafkasya, ve de Suriye, Irak ve Irandaki Türk toplulukların ve var olan Türk devletlerin (Türkiye, Azerbaycan, KKTC, Gagavuzyeri) güçsüzleştirilmesi veya hepten silinmesine gayret etmektedirler. Bu araçların başında Avrupa Konseyi, Avrupa Parlamentosu, Avrupa Birliyi, hatta NATO gelmektedir. Tam bu nedenle, Türkiye ve Azerbaycan Cumhuriyetlerinin (ve de bunların târîhsel müttefikleri olan Bosna, Arnavutluk, ve Kosova’nın) bu örgütlere tam üye olması gerekmektedir. Bu örgüt ve kurumlara üye olmaktan temel amaç, bunların yekpâre birer Haçlı kafalı, anti Türk ve anti Müsülman örgüt ve kuruma dönüşmesini engellemek, bazı musait üyeleri kendilerine çekerek bu örgütler ve kurumlar içinde Türkiye-Azerbaycan’a dost bir siyasi kanat yaratmak, hatta bu kurum ve örgütleri bütünüyle birer dost örgüt ve kuruma dönüştürmektir. Azerbaycan ve Türkiye’nin bu örgütlerde bulunmaması, meydanı gönüllü olarak Fıransa gibi Türk düşmanlığını görev edinmiş devletlere teslim etmek, bunların kolayca Haçlı kafalı ve Türk düşmanı birer örgüt ve kuruma dönüşmesinin yolunu açmak anlamına gelecektir. Dostu yakın tut, düşmanını daha yakın tut. (Bu açıdan Türkiye’de “Yeni Refah Partisi” – Fatih Erbakan ve “Vatan Partisi” – Doğu Perinçek gibi adeta Fars-İran lobisi olarak çalışan bazı partilerin Türkiye’nin NATO’dan çıkmasını istemesi, Türkiye’nin, Türk dünyasının ve İslam dünyasının aleyhine, Fars hakimiyeti altında bulunan Anti Türk İran gibi devletlerin yararına olan bir istektir).

2-Avrupa örgüt ve kurumlara üye olmak Avrupa’nın askeri, ekonomik ve siyasi geleceyinde söz sâhibi olmak demektir. Türkiye ve Azerbaycan devletlerinin buna coğrafî olarak bile hakları vardır. Türkiye’nin Trakya bölgesi (ülke alanının %3’ü) ve Azerbaycan’ın Büyük Kafkasya sıradağları kuzeyinde olan bölgesi (ülke alanının %15’i) coğrafi olarak Avrupa kıtasındadır.

3-Son İsrail-İran savaşı, güçlü ve etkili bölgesel ve uluslarası ittifakların ülkelerin güvenliyi, ve caydırıcılığında ne denli önemli olduğunu gösterdi. Fars egemenliyi anltında bulunan İran Devleti bunlara sâhip olmadığı için, tecavüze uğramasına rağmen, tek başına kaldı ve yıkıma uğradı. Bu da kaçınılmaz olan Fars hakimiyeti altındaki İran İslam Devletinin yıkılması sürecini hızlandırdı. Bu bağlamda Azerbaycan Cumhuriyeti’nin NATO, Avrupa Birliyi ve başka Arvupa kurumlarına üye olarak bunların siyâsî ve askerî şemsiyesi altına girmesi, dış saldırganlıklara karşı Azerbaycan’a avantaj sağlayacaktır. Bu tehditlerin başında hâlâ emperiyalist amaçlar güden Rusya’nın mühtemel saldırısı, ve mini emperiyalist emellerin peşinde olan Fars egemenliyi altındaki İran’ın er geç Azerbaycan’a karşı başlatacağı savaş gelmektedir. 

4-İran’da 1898-1900 yıllarında başlayan bu ülkede yaşamakta olan ve görece çoğunluğu oluşturan Türk milletinin Etnik Ve Dilsel Soykırım Ve Farslaştırma Siyaseti’nin en önemli yöntemlerinden biri, Türk halkını mediyada ve ders kitaplarında vs.de ilkel, uygar olmayan, ve vahşi göstererek gönüllü Farslaştırmaya teşvik etmek ve zorlamaktır. Bu nedenle Türkiye ve Azerbayan devletlerinin sırf UEFA (Avrupa Futbol Federasyonları) ve Eurovision Şarkı Yarışması gibi Avrupa kurumlarına üyeliyi bile, İran’da yaşamakta olan ve sürekli aşağılanan Türk halkında özgüveni artırmakta, ve Türk milli bilincini uyandırıp kamçılamaktadır. Türkiye ile Azerbaycan’ın modern, gelişmiş ve müreffeh birer Avrupa devletine dönüşmesi ise, Türk halkı üzerinde kurduğu koloniyal egemenliyin son bulmasına ivme kazandıracağından dolayı, İran devletine hâkim azınlık Fars halkı elitinin korkulu ruyasıdır.

5-Ermenistan da Avrupa Birliyi’ne üye olmanın bir çok açıdan kendi milli çıkarlarının gereyi olduğu gerçeyini kavramıştır. Ermenistan, Avrupa Birliyi’nin siyasi koruma şemsiyesi altına girmekle, Azerbaycan’a karşı kendi toprak bütünlüyünü, ve Rusya’dan bağımsız hareket etme özgürlüyü ve egemenliyini güvence altına almak istemektedir. Ayrıca Ermenistan devleti Avrupa Birliyi’ni bir Hırıstiyan kulubu olarak görmekte, ve bu kuruma üye olmakla, benzer kafalı üyelerle (Fıransa, Yunanistan, Güney Kıbrıs Rum devleti, vs) onu tamamen Ermeni siyasetlerinin savunucu ve hâmisine çevirmek istiyor. 

6-Ermenistan ve Azerbaycan’ın ikisinin de Avrupa Birliyi ve başka Avrupa kurumlarına eşzamanlı üye olması, bunların arasında düşmanlıkları azaltacak, en azından düşmanlıkların kontrölden çıkıp açık savaşa dönüşmesini engelleyecektir. Türkiye ile Yunanistan’ın 1952de eşzamanlı olarak NATO üyesi olması, Azerbaycan ve Ermenistan için de örnek oluşturabilir. 

7-Ancak Ermenistan’ın tek başına Avrupa Birliyi’ne alınması – Fıransa ve benzeri üyelerin isteyi de budur – tamamiyle Azerbaycan’ın milli çıkarlarına ters ve yaşamsal bir tehdittir. Zira böyle bir durum, bölgedeki dengeleri bozacak ve Ermenistan’a bir çok açıdan üstünlük ve avantaj sağlayacaktır: Ermenistan’ı ekonomi, refah ve temel özgürlükler açısından Azerbaycan’a göre çok daha ileri seviyelere taşıyacak, Azerbaycan’ı Avrupa Birliyi’nin siyasi koruma şemsiyesinin dışında bırakacak, ve en önemlisi Avrupa Birliyi’nin yekpâre bir Haçlı ve anti Azerbaycan örgüt gibi hareket etmesini kolaylaştıracak.

Bu nedenlerle, Ermenistan’ın tek başına bu örgüt ve kurumlara üye edilmesini engellemek, Azerbaycan Devletçiliyi açısından yaşamsal öneme sâhip ve târîhî bir gerekliliktir. Öte yandan, Azerbaycan ile Ermenistan’ın eşzamanlı ve birlikte Avrupa Parlamentosu, Avrupa Konseyi, Avrupa Birliyi, ŞİÖ, NATO, ... gibi kurumlara üyeliyi, her iki devlet, bölge, İran’da Fars esâreti altında yaşamakta olan Türk halkı ve bütün dünyanın hayrına olacaktır. 

Friday, July 25, 2025

DAYAZ, ÇAY, SAYDAM KELİMELERİNİN KÖKENLEMESİ

DAYAZ, ÇAY, SAYDAM KELİMELERİNİN KÖKENLEMESİ

Méhran Baharlı

 

«سؤزوموز، مئهران باهارلی‌نین یازقالاری توپلوسو» پیتییی،‌ بیرینجی جیلدده‌ن

Sözümüz, Méhran Baharlının yazqalar toplusu” pitiyinden, cild I

از کتاب « سؤزوموز، مجموعه مقالات مئهران باهارلی» - جلد اول 

 

MÉHRAN BAHARLI

mehranbahari1@yahoo.com

https://independent.academia.edu/MBaharli

https://sozumuz1.blogspot.com/

https://www.facebook.com/profile.php?id=61579230999069

Türkçenin (Batı Oğuzca’nın) özellikle Türkman lehçelerinde (İran, Azerbaycan, Irak, Suriye, Doğu Anadolu, ...) Dayaz kelimesi sığ, derin olmayan su, ırmak, göl; bunların derin olmayan kırağı (kenarı); yayvan olan tabak, boşkap; ve mecazen derinliyi olmayan yüzeysel insan anlamındadır.

Dayaz kelimesi bir sıra Kuzey ve Doğu Türkül - Türkik dillerinde T harfi ile söylenir: Таяз – Tayaz (Kazak), تېيىز -Teyiz (Uygur), Тайыз - Tayız (Kırgız, Kazak lehçelerinde); Tayıs (Tatar, Altay, Tuva, Hakas lehçelerinde), ... [1] Sovyet Türkoloğu E. Sevortiyan Anadolu’da anlamı açık denizdeki sığlık olan Daylan kelimesinin de Dayaz kelimesiyle kökendeş olduğunu ileri sürmüştür[2]. Türkistan’da bulunan iki Tecen ırmağının adı da bu kökenle ilgili olabilir. Bunların ilki Hazar Denizi’nin güney doğusunda Mazenderan ilinde bulunan ve Hazar Denizi’ne dökülen, ikincisi ise Türkmenistan Cumhuriyeti’nde Karakum çölünde biten bir ırmaktır. Bu ırmak Farsçada susuz veya kuru ırmak anlamına gelen Xoşke Rud adlanır. Bu da Dayaz kelimesinin Suyu az olan Çay veya Irmağın derin olmayan kırağı anlamına uymaktadır[3].

Dayaz kelimesinin ilkin biçimi, S harfi ile söylenen ve hala bir kaç Türkül - Türkik dilinde deyişik telaffüzleri bulunan Sayaz kelimesidir: Сая́з - Sayaz (Kazak), Sayoz (Telaffüzü: Seyaz, Özbek), Сайсыз - Saysız (Tatar), Чычаас - Çıçâs (Saka-Yakut), ... S harfinin T harfine dönüşmesi S → T özellikle Kıpçak dil ve lehçelerinde görülür[4]. Örneyin Kazakçada: Sayaz → Tayaz, Sıçqan (Siçan) → Tışqan, Sür → Tür (görünüş), Sır → Tır, …[5] Kırım Tatarcasında Сай - Say, Tuvincede Сыык - Sıık, ve Türkçede Sığ[6] kelimeleri de Say kelimesiyle kökendeş olabilir.

Sunday, June 29, 2025

قرائت و تصحیح ملمع فارسی - موغولی - تورکی «-میشی» از خوجا صدرالدین ابهری – قرن ١٣ میلادی

قرائت و تصحیح ملمع فارسی - موغولی - تورکی «-میشی» از خوجا صدرالدین ابهری – قرن ١٣ میلادی

مئهران باهارلی

Hoca Sedreddin Ebherî’nin (13. Yy) Farsça - Türkçe - Moğolca Karmağı (Mülemma’sı), Düzeltmeler ve açıklamalar

Persian - Turkish - Mongolian Macaronic Ode of Khoca Sedreddin Ebheri (13th century), Corrections and explanations

 Méhran Baharlı

 

«سؤزوموز، مئهران باهارلی‌نین یازقالاری توپلوسو» پیتییی،‌ بیرینجی جیلدده‌ن

Sözümüz, Méhran Baharlının yazqalar toplusu” pitiyinden, cild I

از کتاب « سؤزوموز، مجموعه مقالات مئهران باهارلی» - جلد اول

 

 mehranbahari1@yahoo.com 

https://independent.academia.edu/MBaharli

https://sozumuz1.blogspot.com/

https://www.facebook.com/profile.php?id=61579230999069  

خلاصه:

خوجا صدرالدین ابهری (تولد: ابهر، زنجان، خمسه، تورک‌ایلی ؟؟١٢- فوت: ٢٣ دسامبر ١٣٠٣)، یکی از دیوان‌سالاران و منشیان عالی‌رتبه‌ی دولت موغول - تورک ایلخان‌لی در دوره‌‌‌ی محمود غازان خان بود. او که طبع شاعری هم داشت، دارای یک قصیده‌‌‌ی ملمع (قارماق) حاوی کلمات تورکی و موغولی ‌‌‌است. این گونه ملمع‌ها بسته به وفور کلمات موغولی و یا تورکی در آن‌ها موغول‌یانا (موغولیه) و یا تورک‌یانا (تورکانه) نامیده می‌شدند. او این ملمع را در مدح دو امیر اویغوری دوره‌‌‌ی ایلخان غازان خان به‌‌‌ نام‌های تارماداز و جایاتو سروده‌‌‌ است. در قرون ۱۲-۱٥ میلادی ‌‌‌سرودن ملمعات فارسی و تورکی و موغولی، مخصوصا در جنوب غرب جهان تورکیک منطبق بر اراضی افغانستان و ایران و تورکیه‌ی امروزی بسیار رایج بود. زیرا حکام و سلاطین این مناطق تورک و موغول بودند، تورکی و موغولی زبان‌های پرستیژ بودند و موقعیت زبان رسمی دوفاکتو را داشتند، و حکام و سلاطین تورک و موغول از اشعار تورکانه‌‌‌ و موغولیه با اشتیاق استقبال می کردند. قوافی ابیات ملمع (قارماق) موغولیه‌‌‌ – تورکانه‌‌‌ (موغول‌یانا – تورک‌یانا) خواجه‌‌‌ صدرالدین ابهری، کلماتی در قالب -میشی، مرکب از یک بن تورکی و یا موغولی، به علاوه‌ی «-میش» پسوند تورکی اسم‌ساز از فعل، و «-ی» پسوند فارسی مصدری هستند. در این مقاله متن ملمع مذکور را تصحیح و تمام کلمات تورکی، موغولی و سومری موجود در آن را تشریح کرده‌ام.

Özet

Hoca Sedreddin Ebherî (Ebher, Zencan, Hamse, Türkili 12?? –23 Aralık 1303), Mahmud Gazan Han döneminde Moğol-Türk İlhanlı İmparatorluğu'nun önde gelen bürokratlarından biriydi. Aynı zamanda bir şair olan Hoca Ebherînin Türkçe ve Moğolca kelimeler içeren bir Karmak (Makaronik, Mülemma) şiiri vardır. Bu tür Karmak şiirler, içlerindeki Moğolca veya Türkçe kelimelerin bolluğuna bağlı olarak Moğulyana (Moğuliye) veya Türkyana (Türkâne) olarak adlandırılırdı. Hoca Ebherî bu şiiri, İlhanlı Gazan Han sarayının iki Uygur emiri olan Tarmadaz ve Cayatu'nun övgüsünde yazmıştır. 12.-15. yüzyıllarda, Farsça, Türkçe ve Moğolca karmak şiirler yazmak, Türk dünyasının güneybatı bölgelerinde, özellikle de günümüz Afganistan, İran ve Türkiye topraklarında çok yaygın bir edebi jandr idi. Zira bölgenin hükümdarları ve sultanları Türk veya Moğol idiler, Türkçe ve Moğolca prestijli dillerdi ve fiilen resmi dil statüsündeydiler ve bu hükümdarlar ve sultanlar Moğulyana ve Türkyana şiirleri seviyor ve sıcak bir şekilde karşılıyorlardı. Hoca Ebherî'nin Moğulyana - Türkyana Karmak şiirinin kafiyeleri, Türkçe veya Moğolca bir köke fiilden isim yapan Türkçe “-miş” eki ve Farsça mastar eki “-y” eklenek oluşan “x+mişî” kalıbında kelimelerdir. Bu yazıda Hoca Ebherî'nin anılan Moğulyana - Türkyana karmak şiirini tashih edip ve içinde bulunan tüm Türkçe, Moğolca ve Sümerce kelimeleri açıkladım.

Abstract

Khoja Sadr al-Din Abhari (Abhar, Zanjan, Khamseh, Türkili, 12?? - December 23, 1303), was a prominent bureaucrat in the Mongol-Turk Ilkhanate empire during the rule of Mahmud Ghazan Khan. He, who was also a poet, has a macaronic poem that includes Turkish and Mongol words. Such macaronic verses, depending on the abundance of Mongolic or Turkic words in them, were called either Moğulyana (Moghuliyya) or Türkyana (Turkana). This poem was composed in praise of Tarmadaz and Jayatu, two Uyghur emirs of the Ilkhan Ghazan Khan court. In the 12th-15th centuries, composing Farsi, Turkish and Mongol macaronic verses was a very common practice in the southwestern parts of the Turkic world, especially in the territory of modern Afghanistan, Iran and Türkiye. Because the rulers and sultans were Turk and or Mongol, Turkish and Mongolian were prestige languages and held the status of de facto official languages, and these rulers and sultans warmly welcomed Turkish and Mongolian macaronic poetry. The rhymes of Moğulyana - Türkyana macaronic verses of Khoja Sedr ed-Din Ebherî are words ending in the “x+mishi”, composed of a Turkic or Mongolic stem, plus "-mish", a Turkish suffix that forms a noun from a verb, and "-y", a Farsi infinitive suffix. In this article, I have corrected Sedr ed-Din Ebherî’s Moğulyana - Türkyana macaronic verse and explained all the Turkish, Mongolic, and Sumerian words found within it.

Wednesday, May 21, 2025

ریشه‌شناسی کلمات گنبد و قبه، و کلمات تورکی هم‌معنی گؤبه و گؤمبه‌ت


ریشه‌شناسی کلمات گنبد و قبه، و کلمات تورکی هم‌معنی گؤبه و گۆمبه‌ت 

مئهران باهارلی

دو کلمه‌ی قُبّه  و گُنبد در زبان فارسی دارای شباهت ظاهری و معنایی با دو کلمه‌ی تورکی گؤبه (برآمده، قولومبه)  و گۆمبه‌ت هستند:

١-قبّه: کلمه‌ای عربی به معنی بنای گنبدمانند گرد و برآمده با قسمت فوقانی و سقف نیم‌کره‌ای. قُبَّة در زبان عربی هیچ اشتقاقی نه‌دارد. اغلب کلمه‌ی قبّه را مربوطه به نام غذای عربی كُبَّة (در تورکی: ایچ‌لی کؤفته) که به صورت مدور و گرد است، عده‌ای آن را هم‌ریشه با קֻובָּה عبری (کوهان، گوز، قوس، ...) و از اصل آرامی – سریانی، و بعضی مربوط به گُنبد دانسته‌اند.

٢-گنبد:  گمبد، گنبت، گنبذ، ... سقف در شکل نیم‌کره و برآمده. مرتبط با کلمات عربی جُنْبُذَة (گنبد)، جُنْبَذ (گنبد، آتش‌گاه)، جُنْبُذ (شکوفه‌ی انار، گل سرخ). کلمه‌ی گنبد دارای ریشه‌ای نامعیّن و غیر قطعی است. عده‌ای گنبد را محرف و متحول و یا فورم متاخر قبّة عربی، عده‌ای دیگر از ریشه‌ی آرامی-سریانی (gwbt’)، و برخی مرتبط با گؤبه‌ت – گۆمبه‌ت تورکی دانسته‌اند.

٣-گؤبه: کلمه‌ای تورکی به معنی برآمده. از مصدر تورکی گؤبمه‌ک Göbmek - کؤپمه‌ک Köpmek ویا گوپمه‌ک Güpmek به معنی برآمدن، باد کردن، قولومبه، دوْمبا شدن (دمبه کلمهای تورکی است)، ورم کردن، نفخ کردن. فورم «قوْباماق» در تورکی جغتایی به معنی فربه شدن، پر چرب شدن، چاق شدن، و «قوْبا» به معنی فربه و چاق است. کلمه‌ی گؤبه – قوبا با کومک پسوند اسم‌ساز از فعل «-ه، -ا» ساخته شده است: گؤپ + ه گؤپه (این پسوند در کلمات آتی هم وجود دارد: بوْش بوْشاماق، قان قاناماق، اوْیوُن اوْیناماق، دیل دیله‌مه‌ک، اوت اوْتاماق، آد آداماق، به‌نیز به‌نزه‌مه‌ک، یاش یاشاماق، اوُغور اوُغراماق، اوُز اوزاماق، .... [1]). در زبان تورکی از ریشه‌ی گؤبمه‌ک - کؤپمه‌ک مشتقات متعددی ساخته شده است: گؤبه‌ک (ناف، شکم. گؤب + -ه + -ک، پسوند تصغیر)، گؤبه‌له‌ک (قارچ، گؤب + -ه‌له‌ک، پسوند اسم‌ساز از فعل)، گؤبه‌له‌ن (قارچ، گؤب + -ه‌له‌ن، پسوند اسم‌ساز از فعل)، گؤبه‌چ (چاق، گؤب + -‌ه‌چ، پسوند اسم‌ساز از فعل)، کؤپوشگه‌مه‌ک (باد کردن صورت و پوست)، کؤپوک - کؤپه‌له‌ک (حباب گرد و مدور)، کؤپورمه‌ک (حباب آوردن)؛ و نیز کؤپرو (پل)، کؤپچوک (بالشک‌های نمدی برآمده در جلو  و عقب زین)، کؤپچه‌ک (چرخ و تکرلک ارابه)، ... نام غذای تاتاری کؤبه‌ته – گؤبه‌ته (در تورکی: کؤفته، مانند ته‌بریز کؤفته‌سی که مدوّر است) نیز ممکن است مرتبط با ریشه‌ی کؤپمه‌ک – گؤپمه‌ک باشد.

بنا به دوئرفئر کؤپمه‌ک نهایتا مرتبط با مصادر موغولی کؤخه (köxe-, köge-) و کؤخه‌ره (köxere-) به معنی برآمدن، قولومبه شدن، و «کؤخه‌رگه» (kögerge) به معنی پوست باد کرده، تولوم و کؤروک است. از این مصدر موغولی، در لهجه‌های زبان تورکی کلمات «کوْخا Koxa» و «کؤک Kök» (کؤگ) به معنی چاق و فربه هم وجود دارند. تعدادی از مشتقات مصدر گؤبمه‌ک  - کؤپمه‌ک در دیگر زبان و لهجه‌های تورکیک بدین شرح‌اند: کوپچه Küpçe (چوواشی)، کٶبٶٶ Köböö (ساخا-یاقوتی)، کامبور Kambur (تورکی تورکیه، گاگاووزی)، گوبه‌رمه‌ک Gübermek (تورکمنی)، کٶبه‌رگه Köberge (قاراچای، قومیق، خاقاسی)، خوپلایماق Xupplaymaq (اوزبیکی، اویغوری)، کٶبٶٶرو Köböörü (قیرقیزی)، خاوانگ Xavañ (تووینی)، ... مصادر کٶبه‌ره Köbere در مونقولی کلاسیک و کوبسیره Kubsire در زبان مانچو هر دو به معنی باد کردن و متورم شدن، و نیز کلمه‌ی کٶوئر Köver مجاری از همین ریشه‌اند.

٤-گؤبه‌ت - گومبه‌ت: کلمه‌ای تورکی  به معنی قولومبه و برآمده، گنبدمانند و گنبد است. ریشه‌شناسی تورکی این کلمه به دو شکل ممکن است:

الف-گؤبه + ت گؤبه‌ت گؤببه‌ت گؤمبه‌ت ( گؤنبه‌ت گۆنبه‌ت گنبد)

ب-گۆپمه‌ - گۆبمه‌ گۆببه گۆمبه گۆمبه + ت گۆمبه‌ت ( گۆنبه‌ت گنبد)

٢- «ت» در سردشت حرف پروتز اضافه ‌شده ‌به ‌آخر کلمه ‌است. این حادثه در توپونیم‌های تورک‌ایلی بسیار مشاهده می‌شود. مانند تبدیل نام شهر سالماس در غرب آزربایجان به سالماست (در متون قدیمی: سلماست)، یاسوکن یاسوکند، شاهسون شاهسوند، و نام روستای قطوند از توابعِ گلچیدر مریوان که‌ در اصل نام طایفه‌ی موغولی قاتاغان قاطاوان قَطَوَن قطوند، است؛ و .... حذف و یا اضافه ‌شدن حرف «ت» در آخر بعضی کلمات در زبان‌های تورکیک و ایرانیک معاصر مانند یادداشت یادداش (در تورکی جمهوری آزربایجان)، خورش خورشت (در فارسی)، و نیز در تورکی قدیم و باستان هم مشاهده شده است. مانند آوا-آبا (به معنی مرکز جمعیتی) آباد، گؤبه گؤبه‌ت، و شاید قبّه گنبد (بنا به یک نظر ریشه‌ی کلمه‌ی قبّه، کلمه‌ی تورکی گؤبه‌ت به معنی قولومبه و برآمده از مصدر گؤبمه‌ک - کؤپمه‌ک به معنی برآمدن و باد کردن و قولومبه شدن است: کؤپمه‌ - گؤبمه‌ گؤببه گؤمبه گؤمبه + ت گؤمبه‌ت گؤنبه‌ت گنبد)[2]، سۆیومبه (به معنی معبد) سؤیومبه‌ت (نام بنای تاریخی سلجوقی – اویغوری در اورمو و سمبول این شهر)، ....

عده‌ای نیز گومبه‌ت تورکی را از ریشه‌ی مصدر گؤممه‌ک به معنی دفن کردن دانسته‌اند: گؤممه‌ت گؤمبه‌ت گؤنبه‌ت.

معماری مقبره ‌و فرهنگ ساختن مقبره - بقعه‌ – تربه ‌بر روی مزارها مخصوصاً مقابر دارای قبّه‌ به ‌شکل گونبد و مخروط و هرم، با آمدن تورکان سلجوقی به اراضی ‌ایران امروز وارد و سپس تبدیل به ‌یک رسم و سنت شد. در حالی که ‌قبل از آن چنان رسمی در این سرزمین وجود نه‌داشت. اصطلاح «گونبدی» که در آغاز در زبان دری به معنی چادری که با یک ستون بر پای می‌ایستاد بود، موید این واقعیت است که معماری گونبد اقتباس و تکامل «چادیر» تورک - موغول است.گونبدهای مخروطی و هرمی (به فارسی «گونبد رک») که مستقیماً ملهم از چادیرهای تورک - موغول بود؛ در مقابر سلاطین و امرای دوره‌ی امپراتوری تورک سلجوقی بسیار استفاده می‌شد. تقریباً تمام نمونه‌های مقبره‌ها و دیگر بناهای قبّه‌ای تاریخی از جمله مساجد گونبددار در ایران، ساخته شده و محصول دوره‌ی تورک تاریخ ایران و مربوط به دولت‌ها - سلسله‌های تورک سلجوقی (اوج و کمال معماری عموماً و معماری گونبدسازی خصوصاً در ایران)، ایل‌خانی، تیموری، قویون‌لو، قیزیل‌باش و قاجار است (مانند «گونبد قونقور اؤله‌نگ – سلطانیه» سومین گونبد بزرگ جهان و آرام‌گاه اولجایتو ایل‌خان، گونبد علویان همدان، توربه - بقعه‌ها‌ی معروف تورک - موغول مراغه، گونبدهای سلجوقی خرقان، ...). اغلب روستاها با نام گونبد در ایران در تورک‌ایلی (اورمو، همدان، تهران، اراک، تبریز، مراغه، ملایر، خوی، بیجار، ورامین، قزوین، سراب، ساووج‌بولاق، قوم، ...) و دیگر مناطق تورک‌نشین (دره‌گز، نیشابور، فیروز آباد، سیرجان، قوچان، ...) قرار دارند.گونبد قابوس بزرگ‌ترین شهر دارای کلمه‌ی گونبد در نام خود، مرکز منطقه‌ی ملی تورکمن – تورکمه‌ن‌یورت و یا تورکمن صحرا است، ...[3].

نتیجه: بین کلمه‌ی قُبّه و گؤبه‌ی تورکی، هم‌چنین بین گُنبد و گۆمبه‌ت تورکی شباهت ظاهری و معنایی جالب توجهی وجود دارد. هیچ کدام از دو کلمه‌ی قبه و گنبد دارای ریشه‌ی ایرانیک نیستند. احتمال وجود ارتباط ریشه‌شناسیک بین کلمه‌ی قُبّه و «گؤبه‌»ی تورکی وجود دارد و کلمه‌ی گنبد اقلا در مناطق تورک‌نشین و زبان‌های تورکیک، اغلب محرّف کلمه‌ی تورکی «گۆمبه‌ت» است. مفهوم گنبد، همان‌گونه که ذکر شد، به وجود آمده در جهان تورکیک است.