Thursday, January 30, 2025

نامه‌ی موغولی آرغون خان، قاآن ایل‌خان‌لی از اورمو (اورمیه) به ‌پاپ نیکولاس چهارم – ١٢٩٠ میلادی

 

نامه‌ی موغولی آرغون خان، قاآن ایل‌خان‌لی از اورمو (اورمیه) به ‌پاپ نیکولاس چهارم – ١٢٩٠ میلادی 

مئهران باهارلی


١-آرغون خان[1]، چهارمین خاقان دولت موغول – تورک ایل‌خان‌لی، فرزند قاآن[2] ایل‌خان‌لی آباقا خان است[3]. او در سال ١٢٥٨ میلادی در منطقه‌ی بیلقان – بایلاقان (در جمهوری آزربایجان)[4] به‌ دنیا آمد، در سال ١٢٨٤ در ٢٦ ساله‌گی در منطقه‌ی دوزلوسو (شورسو) چای‌باغی در حوالی‌ یوزآغاج‌ ماراغا‌ (مراغه) در آزربایجان – تورک‌ایلی توسط خواتین و نویان‌های موغول به ‌عنوان خاقان دولت موغول – تورک ایل‌خان‌لی انتخاب شد. او در سال ١٢٩١ در ٣٣ ساله‌گی در آران (در جنوب جمهوری آزربایجان بین رودهای کورا و آراز- ارس) درگذشت‌ و دو روز بعد در كوه سوْجاس ‌(سجاس) بخش قیدار شهرستان زنجان (خمسه، تورک‌ایلی) به ‌سنت‌ موغولی‌ در مدفنی پنهان‌ به ‌خاک‌ سپرده ‌شد.

آرغون خان بر دین بودایی‌ و یک بودیست مومن بود، اما مانند تمام خاقان‌های موغول، به ‌پیروان ادیان و مذاهب گوناگون تسامح و تولرانس نشان می‌داد. او مانند دیگر خاقان‌های تورک و موغول، علاقه‌ی بسیاری به‌ علوم مخصوصا شیمی، هم‌چنین بنای شهرها داشت. آرغون خان بانی شهر «شارو یازی» (به ‌معنی چمن‌زار زرد. شارو-شار در موغولی: ساری، زرد. یازی: چمن‌زار، دشت. از املاهای نادرست: شارویاز، شرویاز، شهر دیاز، ...) در خمسه‌ – تورک‌ایلی که‌ بعدا توسط فرزند او اولجایتو گسترش یافت و به‌ «قونقور اؤله‌نگ» (به‌ معنی دشت زردکم‌رنگ، قونقور= زردکم‌رنگ، اؤله‌نگ: چمن‌زار)[5] و «سلطانیه» ‌معروف شد، هم‌چنین بانی شهر «آرغونیه» ‌(در حومه‌ی تبریز) است. سلاله‌ی تورک – موغول «آرغونیان» (دارای دو شاخه‌ی «آرغون» و «تارخان») که ‌در قرون ١٥-١٦ میلادی بر جنوب افغانستان و منطقه‌ی سند حاکمیت داشتند[6]، خود را منسوب به ‌آرغون خان می‌دانستند. ایل تورکمان قاجار نیز منسوب به‌ قاجار (قاراجار) نویان فرزند سارتاق نویان ‌از امرای آرغون خان است.

٢- آرغون خان اقلا ٤ نامه به پاپ‌های واتیکان و پادشاهان اوروپا فرستاده است. 

اولین نامه موسوم به نامه‌ی تبریز در سال ١٢٨٥ میلادی در تبریز خطاب به پاپ هونوریوس چهارم نوشته شده و توسط ایلچی‌ا او عیسی‌ که‌له‌مه‌چی (کلمه‌ای تورکی به معنی سفیر، سخن‌گو، دعاگو) به ‌پاپ تسلیم شده است. (امروز صرفا ترجمه‌ی لاتینی نامه‌ی تبریز در دست است)

نامه‌ی دوم دو سال بعد در ١٢٨٧ نوشته شده و توسط یک سفیر از طایفه‌ی تورک‌ مسیحی بعدا موغول شده‌ی «اونقوت» به ‌پاپ تسلیم شده‌ است (این نامه‌ مفقود است). 

سومین نامه در سال ١٢٨٩ در روستای کؤنده‌له‌ن – كُندلان‌ (کلمه‌ای موغولی -تورکی: افقی، عرضی، به‌ پهنا) در دهستان تاموقا – تموغه (کلمه‌ای موغولی-تورکی. تاموقا: طمغا، مُهر ایلی و طائفه‌ای، توماقا: کلاه قوش، به عربی برقع الطیر) ‌در جنوب ساققیز – سقز (کلمه‌ای تورکی – موغولی، ساقیز: ١-یکی از طوایف موغول، نام دیگر آن نایمان است. در این معنی ساقیز همان کلمه‌ی سه‌کیز تورکی، و مانند نایمان موغولی به معنی ٨ است. ٢-شیره‌ی درخت ون، ٣-قوروناق، محل محافظه شده) و خطاب به ‌فیلیپ چهارم پادشاه ‌فرانسه ‌نوشته‌ شده است (رونوشت متن موغولی این نامه‌ در دست است. در سؤزوموز منتشر خواهد شد).

آخرین نامه‌ی آرغون خان موسوم به نامه‌ی اورمو در سال ١٢٩٠ در شهر اورمو – آزربایجان – تورک‌ایلی و در پاسخ به‌ نامه‌ی پاپ نیکولاس چهارم به ‌زبان و خط موغولی نوشته‌ شده و توسط ایلچی او چاغان – چَغان‌ (کلمه‌ای به تورکی به معانی براق و روشن کننده، جشن و عید، سفید، قوش-سونقور-نوعی شاهین، ...) که یک موغول مسیحی شده بود، در روم به پاپ تسلیم شده است. نامه‌ی اورمو در دست و توسط دو محقق به نام مستائرت و کیلیوز به‌ تفصیل بررسی شده‌ است[7].

پاپ در نامه‌ی خود به آرغون خان بنا به ‌سنت سران اوروپایی وقت ادعا کرده‌ بود که‌ صرفا مسیحیت دین حق است، و پیروان دیگر ادیان در گم‌راهی هستند و بنابراین آرغون خان هم باید غسل تعمید کرده‌ دین مسیحیت را قبول کند. پاپ هم‌چنین یادآوری کرده ‌بود ‌از آن جائی که‌ آباقا خان پدر آرغون خان و دوقوز خاتون مادربزرگش (هم‌سر بزرگ هولاگو خان و مادر آباقا خان از قوم موغولی مسیحی کرائیت) بر دین مسیحی بودند، ایل‌خان می‌بایست از رسیدن هر گونه ‌آسیب و ضرر به ‌مسیحیان جلوگیری کند.

آرغون خان در پاسخ‌نامه‌ی اورمو جوابی مودبانه، فیلسوفانه ‌و دیپلوماتیک به ‌دعوت پاپ برای وارد شدن خویش به‌ دین مسیحیت می‌دهد و می‌گوید این امر که ‌از موغول‌ها (و اتباع او) چه‌ کسی با اراده‌ی آزاد خود دین مسیحی را می‌پذیرد و یا نه‌می‌پذیرد، صرفا در تقدیر و تصمیم منگو تانری است (بنابراین هیچ کس نه‌باید در این امر دخالت و ‌آن‌ها را مجبور و یا تشویق به‌ تغییر دین کند)، علاوتاً آن‌ها (چه ‌به‌ دین مسیحیت درآیند و یا نیایند) به‌ همه‌ حال به‌ مخالفت با فرامین منگو تانری و دین مسیحی بر نه‌خواهند خاست. سپس ادامه ‌می‌دهد در میان دیگر ملل افراد بسیاری هستند که ‌خداوند را فراموش کرده، کارهای ناشایست مانند دروغ‌گویی و دزدی می‌کنند. با این همه‌ (چرا) پاپ صرفا از این که‌ آرغون خان غسل تعمید نه‌کرده ‌و مسیحی نه‌شده‌ دلخور است. سپس از پاپ می‌پرسد آیا اگر شخصی صرفا منگو تانری را به‌پرستد و دارای افکار و اعمال شایسته ‌باشد، مانند آن نیست که ‌مسیحیت را قبول کرده ‌است؟ (چه ‌لزومی دارد همچو شخص موحد و نیک‌اندیش و نیکوکاری به‌ دین مسیحیت در آید؟).

٣-آرغون خان نامه‌های دیپلوماتیک خود را به ‌زبان موغولی که دارای تامقاهایی به ‌زبان چینی و عباراتی تورکی هستند نگاشته ‌است. زبان‌های موغولی و تورکی در دوران حاکمیت آرغون خان هم در تمام عرصه‌های رسمی از جمله‌ در ضرب سکه ‌و با دو خط عربی و اویغوری به ‌کار می‌رفت[8]. این روش مطابق با سیاست چندزبانی و تولرانس زبانی دولت‌های موغول – تورک حاکم بر ایران امروزی است. هم‌چنین نشان می‌دهد که ‌زبان موغولی (و تورکی و ....) از زبان‌های رسمی دوفاکتو در دوره‌ی امپراتوری موغول – تورک ایل‌خان‌لی بود. ادعای تاریخ‌نگاری ایرانی و ملیت‌گرایان فارس و ایدئولوژی رسمی دولت ایران مبنی بر این که در تاریخ ایران صرفا فارسی دارای موقعیت زبان رسمی و مکتوب دولتی بوده، بی اساس و دروغ، و به ‌لحاظ سیاسی مضر و مهلک است. زیرا عرف سیاسی دولت‌های تورک و موغول حاکم بر ایران تا سال‌های انقلاب ضد تورک مشروطیت، رسمی بودن دوفاکتوی چند زبان – که ‌همیشه‌ تورکی یکی از آن‌ها بود - در مقیاس دولت مرکزی بود.

نامه‌ی اورمو مانند دیگر نامه‌های آرغون خان به ‌زبان و خط موغولی است. اما بسیاری از کلمات به‌ کار رفته ‌در آن، کلمات مشترک بین زبان‌های موغولی و تورکی هستند. مانند: بیچیگ (نوشته، مکتوب. در تورکی: حرف الفبا. از مصدر بیتیمه‌ک: نوشتن، تحریر کردن. از همین ریشه است در تورکی بیتی: نامه، پیتیک: کتاب، ....)، ته‌نگری (خداوند، آسمان. در تورکی: تانریسایین (خوب. در تورکی: محترم)، اه‌چیگه (در تورکی: اه‌چی، مرد سالمند مقدس‌مآب، معادل سنت و قدیس و عزیز در زبان‌های اوروپایی[9]، مترادف مفاهیم تصوفی بابا در فارسی و آتا و ده‌ده‌‌ در تورکی. عنوان «حاجی» در نام بسیاری از شخصیت‌های تاریخی تورک، مانند «حاجی بکتاش ولی»، در واقع همین عنوان تورکی اه‌چی است)، شیله‌م (غسل تعمید، وافتیز، باپتیسم. در تورکی: چیله‌م از مصدر چیله‌مه‌ک: در آب فرو بردن، خیس کردن[10]اوروغود (اقوام سببی. جمع موغولی اوروق + ود. اوروق در تورکی: تبار، نسب، سلاله، و کلمه‌ی اویروق به معنی تابعیت است)، مؤ‌نگکو - مؤنگکه‌ (ابدی، جاودان، لایزال. در تورکی: به‌نگو، مه‌نگیبارس (ببر)، جیل (سال. در تورکی: ایلدالای (اوقیانوس، مجازاً حاکمیت جهانی. فورم اولیه در تورکی: تالوی. تالا به معنی دریاچه غیر از کلمه‌ی دالای است)، ایلقان (رئیس کشور. در تورکی: ایل‌خانایلچین (سفیر. در: ائلچیایرگه‌ن (مردم، در تورکی: ایلگون. اصطلاح «ائله گونهEle güne » در تورکی تورکیه به معنی هرکس، از همین ریشه است)، جالباری (التماس کردن، در تورکی: یالواراه‌مه‌گه‌ن (زن مسن، مادربزرگ. در تورکی: آباجرلق (فرمان مکتوب خاقان، در تورکی: یارلیقچه‌نگیز (چینگیز، دریا، مجازاً حاکمیت. در تورکی: ده‌نیز)، ....

نوت: اگر چه موغولی و تورکی دو زبان متفاوت هستند، با این همه عضو یک خانواده‌ی زبانی به نام آلتائیک، و دارای ریشه‌ی مشترک می باشند. تمام کلمات موغولی (و چینی و تبتی و کوره‌ای و دیگر زبان‌های آلتاییک) موجود در تورکی، خودی و تورک قلم‌داد می‌شوند. ایضا تمام دولت‌های موغول حاکم بر ایران به عنوان دولت‌های موغول – تورک و ذیل تاریخ تورک بررسی می‌گردند.

٤- آرغون خان آخرین نامه‌ی خود به ‌پاپ واتیکان را از اورمو نوشته ‌و در سطر آخر آن نام اورمو را با تلفظ «اورومی» و به ‌خط موغولی (ᠤᠷᠤᠮᠢ) ذكر کرده ‌است. در دوره‌ی حاکمیت دولت‌های تورک – موغول و از آن جمله ‌ایل‌خان‌لی، تورک‌ایلی مرکز و مقر آن خاندان‌ها و امپراتوری‌ها بود. از مناطق تورک‌ایلی، اورمو و اطراف آن به ‌سبب آن که‌ حد غربی امپراتوری ایل‌خان‌لی را تشکیل می‌داد از اهمیت خاصی برخوردار، و محل اسکان گروه‌های انبوه موغول – تاتار بود. وفور توپونیم‌های بی شمار موغولی در این منطقه ناشی از این واقعیت است. نام اصلی دریاچه‌ی اورمو – شاهو تالا نیز یک نام موغولی است[11] و نخستین بار در نامه‌ی ایل‌خان موغول اولجایتو به ‌‌پاپ به‌ کار رفته ‌است (این نامه‌ در سؤزوموز منتشر خواهد شد).

نوت: مناطق فعلا کوردنشین در جنوب استان آزربایجان غربی و شمال و شرق استان کوردستان و شرق استان کرمانشاه ‌و نواحی مجاور آن‌ها هم، در قرون گذشته مسکن گروه‌های انبوه‌ موغول -تورک، و سرزمین‌هایی تورک‌نشین و موغول‌نشین بودند. این امر باعث شده که غالب توپونیم‌های مناطق کوردنشین فعلی در شمال غرب و غرب ایران دارای ریشه‌ی موغولی و تورکی باشند. بسیاری از این گروه‌ها تدریجا زبان‌های موغولی و تورکی خود را فراموش کرده و متکلم به زبان‌های کوردی، لکی و لوری شده‌اند، در آن حد که اکثریت مطلق کوردهای بومی و نیز لورها و لک‌های این مناطق، موغول-تورک‌های تغییر زبان داده در قرون اخیر ‌به ‌کوردی و لوری و لکی هستند.

İLHAN ARGUN’UN URMU’DAN PAPA’YA YAZDIĞI MOĞOLCA BİTİNİN (MEKTUBUN) TÜRKÇE ÇEVİRİSİ:

[Mektubun üst bölümü yıpranmış, başlığı ve ilk bir kaç kelime veya cümlesi eksiktir]

.... Siz şöyle bir ileti gönderdiniz: "…. Evrenin öteki budunları, kim olurlarsa olsunlar, kendi bütemlerine ve kutsal pitiklerine göre tapınanlar, yanlış bir biçimde tapınıyorlar. Mesih bütemi uçmağa tapınır ve doğrudur. İlhan [Argun] artık Mesih bütemine girsin!" Siz iyi atamız İlhan Abaka'nın - çünkü Mesih'in bütemi gerçek bütemdir - ve [bizim] yakşı abamızın [Dokuz Hatun’un] da çileme girdiyini [vaftiz olduğunu] söyleyerek, birkaç kez bizimle iletişim kurdunuz, elçiler yıbardınız ve "Hıristiyan dirinlere yitem ve kor gelmesin!" diyen ivedi sözlü iletiler ıddınız. "[İlhan Argun Han] çileme girsin” [Hıristiyan olsun] dileyiniz könidir. Biz, Çingiz Kaan'ın torunları olarak diyoruz ki söz konusu kendi Moğollarımız ise, onların isteyerek çileme girip girmeyeceklerini, tekçe Bengi Tengri bilir!" [Siz bu işe karışmamalısınız]. Gerçekten çin gönüle yiye ve çıngay olan yalınıklar, çileme girmiş sizin gibi, Bengü Tengri'nin ve Mesih'nın bütemi ve buyruklarına karşı gelmezler. Başka budunlara gelince, Bengü Tengri'yi unutup ona bulgak olanlar, yalan söyleme ve oğruluk yapanlar, onlar çok sayıda deyil mi? Şimdi, [niçin sâdece] ben çileme girmedim diye, güceniyorsunuz ve [dargınlık] düşüncelerine kapılıyorsunuz. [Ayrıca] bir yalınık yalnız Bengü Tengri'ye tapınır ve uygun düşünceler taşırsa, bu, çileme girmiş gibi olmaz mı? [böyle iyi birinin Hırıstiyan bütemini tablamasına gerek yoktur].

Bitimizi bars yılında, yazın ilk ayının (Mayıs 14, 1290) beşinci günü, Urmu'de bulunduğumuz sırada yazdık.

[Bitinin Altı yazıdan oluşan Çince Al tamgası:] 輔國安民之寶 Fǔguó ānmín zhībǎo [Erkletin koruyucusu ve buduna barış sağlayan deyerli tamga].

ایل‌خان آرقونون‌ون اورمودان پاپایا یازدیغی موغول‌جا بیتی‌نین (مکتوبون) تورک‌جه چئوری‌سی

... سیز شؤیله‌ بیر ایله‌تی گؤنده‌ردینیز: «ائوره‌نین اؤته‌کی بودون‌لاری، کیم اولورلارسا اولسون‌لار، اؤز بوته‌م‌له‌ری‌نه‌ و قوتسال پیتیک‌له‌ری‌نه‌ گؤره ‌تاپینان‌لار، یانلیش بیر بیچیم‌ده‌ تاپینیرلار. مسیح بوته‌می اوچماغا تاپینیر و دوغرودور. ایل‌خان [آرغون خان] آرتیق مسیح بوته‌می‌نه ‌گیرسین!». سیز اییی آتامیز ایل‌خان آباقانین چونکو مسیحین بوته‌می گئرچه‌ک بوته‌م‌دیر و بیزیم یاخشی آبامیزین [دوقوز خاتین‌ین] دا چیله‌مه‌ گیردییی‌نی [خیریستییان اولدوغونو] سؤیله‌یه‌ره‌ک، بیر نئچه ‌کز بیزیمله‌ ایله‌تیشیم قوردونوز، ائلچی‌له‌ر ییباردینیز و «خیریستییان دیرین‌له‌ره ‌ییته‌م و کوْر گه‌لمه‌سین!» دییه‌ن ایوه‌دی سؤزلو ایله‌تی‌له‌ر ایددینیز. «[ایلخان آرغون خان] چیله‌مه‌ گیرسین [خیریستییان اولسون]» دیله‌یینیز کؤنی‌دیر. بیز چینگیز قاآن‌ین تورون‌لاری اولاراق دیییریک کی سؤز قونوسو اؤز موغول‌لاریمیز ایسه، اونلارین ایسته‌یه‌ره‌ک چیله‌مه‌ گیریپ گیرمه‌یه‌جه‌ک‌له‌ری‌نی، ته‌ک‌جه ‌به‌نگو تانری بیلیر [سیز بو ایشه‌ قاریشمامالیسینیز]. گئرچه‌ک‌ده‌ن چین کؤنوله ‌یییه‌ و چینقای اولان یالینیق‌لار، چیله‌مه‌ گیرمیش سیزین گیبی، به‌نگو تانری‌نین و مسیح‌ین بوته‌می و بویروق‌لاری‌نا قارشی گه‌لمه‌زله‌ر. باشقا بودون‌لارا گه‌لینجه، به‌نگو تانری‌نی اونوتوپ اونا بولقاق اولان‌لار، یالان سؤیله‌مه ‌و اوغرولوق کیمی پیس ایش‌له‌ری یاپان‌لار، اونلار چوخ سایی‌دا دئییل می؟ ایندی [نیچین یالنیز] مه‌ن چیله‌مه‌ گیرمه‌دیم دییه، گوجه‌نیرسینیز و دارقین‌لیق دوشونجه‌له‌ری‌نه ‌قاپیلیرسینیز. [آیری‌جا] بیر یالینیق یالنیز به‌نگو تانری‌یا تاپینیر و اویقون دوشونجه‌له‌ر داشیرسا، بو چیله‌مه‌ گیرمیش کیمی اولماز می؟ [بئله ‌یاخشی بیری‌نین خیریستییان دینی‌نی قبول ائتمه‌سی‌نه ‌گه‌ره‌ک یوخ‌دور]. 

بیتیمیزی بارس ایلی‌نده ‌یازین ایلک آیی‌نین [ماییس ١٤، ١٢٩٠] بئشینجی گونو، اورمودا بولوندوغوموز سیرادا یازدیق.

[بیتی‌نین آلتی یازی‌دان اولوشان چین‌جه آل‌تامقاسی: اه‌رکله‌تین قورویوجوسو و بودونا باریش ساغلایان ده‌یه‌رلی تامقا]

[the title and initial words in the manuscript are damaged] ...

You have sent [a message] stating: ". . . The other people of the universe, whoever they may be, who pray according to their own religion and scriptures, are praying falsely. The religion of Mesih (Messiah, the Christ) worships Heaven and is true. May the Ilkhan now enter into the religion of Mesih". Mentioning that our good father [Ilkhan Abaqa] - because the religion of Mesiha is the true one - as well as [our] good grandmother [Doquz Khatun] had silam (performed baptism, were Christians), you have also on several occasions, communicated with us, sent ambassadors, and dispatched messengers with urgent verbal messages saying, "May no harm be done to the Christian peoples!" Your statement that " [the Ilkhan] enter silam (convert to Christianity)" is valid. We, the descendants of Çinggis-qan, believe that whether "our Mongols (subjects), choose to willingly enter silam (convert to Christianity) or not, only the eternal Tengri can know (decide).!" People who have entered into silam and, like you, have a truly sincere heart and are pure, do not go against the religion and the commands of the eternal Tengri and the Mesih. As for other peoples, those who, forgetting the eternal Tengri and disobeying it, engage in lying and stealing, are they not numerous? Now, by saying that I have not entered into silam, you take offense and indulge in thoughts [of discontent]. [However] if one simply prays to the eternal Tengri and maintains righteous thoughts, is it not just as effective as entering into silam?

We wrote our letter in the year of the tiger, on the fifth day of the new moon in the first month of summer (May 14th, 1290), while we were in Urumi.

[Red seal imprints with the same six seal script Chinese characters:] 輔國安民之寶  Fǔguó ānmín zhībǎo ("Precious seal of the upholder of the state and the purveyor of peace to the people").

Original Middle Mongolian Transcription

… [da]l[a]i-yin. busud ali be irgen öber-ün nom biçig-iyer cal[bariqun] aran qudalçiğan calbarin bui. Misiqa-in nom tėñri-dür tayiğçi ünen bei. Edüge IIqan Misiqa-in nom-dur oratuğai kemecü ilecügü çi. Sayin eçige manu Misiqa-in nom ünen-ü tula. Sayin emege-yi ba silamtai kü büleyi keme[n] ta kiristan irgen-dür. ada buu kürtügei kemecü kedün-te ba duğulğan ilçin ileged [ü]g[ü]leçi kü ilen aba c-e. Silamdur oratuğai kemeküi çinu cob. Ba Çiñgis qan -u. uruğud öber-ün Moñğolcin durabar acu silam-dur orabasu ba esebesü ber. ğağça moñke tėñri mede kemecü ad. Silam-dur orağsad tanu metüs mağ-a ünen sedkilten ariğun aran. moñke tėñri-yin Misiqa-yin nom. cėrliğ busi ülü bolğan bui c-e. Busud irgen moñke tėñri-yi umartacu busi bolğacu qudal qulğai uiles uiledkün ülügü. [o]lan bui. Edüge namayi silam-dur es-e oracuğu kemen mağuilan ba sedkin aqu çi. Ğağça moñke tėñri-dür calbaribasu cugiger sedkicü abasu. silam-dur orağsan metü ülügü bei.

Biçigmanu bars cil cunu terigün sara-yin tabun sinede Urumi-da büküi-dür biçibei.

به ‌الفبای موغولی کلاسیک

… ‌ᠳᠠ‍ᠯ‌ᠠ‍ᠢᠶᠢᠨ᠃ ᠪᠤᠰᠤᠳ ᠠᠯᠢ ᠪᠡ ᠢᠷᠭᠡᠨ ᠣᠪᠡᠷᠤᠨ ᠨᠣᠮ ᠪᠢᠴᠢᠭᠢᠶᠡᠷ ᠵᠠᠯ‌ᠪᠠᠷᠢᠤᠨ‍ ᠠᠷᠠᠨ ᠤᠳᠠᠯᠴᠢᠭᠾᠠᠨ ᠵᠠᠯᠪᠠᠷᠢᠨ ᠪᠤᠢ᠃ ᠮᠢᠰᠢᠠ᠆ᠢᠨ ᠨᠣᠮ ᠲᠢᠩᠷᠢ᠆ᠳᠤᠷ ᠲᠠᠶᠢᠭᠾᠴᠢ ᠤᠨᠡᠨ ᠪᠡᠢ᠃ ᠡᠳᠤᠭᠡ ᠢᠢᠠᠨ ᠮᠢᠰᠢᠠ᠆ᠢᠨ ᠨᠣᠮᠳᠤᠷ ᠣᠷᠠᠲᠤᠭᠾᠠᠢ ᠺᠡᠮᠡᠵᠤ ᠢᠯᠡᠵᠤᠭᠤ ᠴᠢ᠃ ᠰᠠᠶᠢᠨ ᠡᠴᠢᠭᠡ ᠮᠠᠨᠤ ᠮᠢᠰᠢᠠ᠆ᠢᠨ ᠨᠣᠮ ᠤᠨᠡᠨᠤ ᠲᠤᠯᠠ᠃ ᠰᠠᠶᠢᠨ ᠡᠮᠡᠭᠡᠶᠢ ᠪᠠ ᠰᠢᠯᠠᠮᠲᠠᠢ ᠺᠤ ᠪᠤᠯᠡᠶᠢ ᠺᠡᠮᠡ‌ᠨ‍ ᠲᠠ ᠺᠢᠷᠢᠰᠲᠠᠨ ᠢᠷᠭᠡᠨᠳᠤᠷ᠃ ᠠᠳᠠ ᠪᠤᠤ ᠺᠤᠷᠲᠤᠭᠡᠢ ᠺᠡᠮᠡᠵᠤ ᠺᠡᠳᠤᠨᠲᠡ ᠪᠠ ᠳᠤᠭᠾᠤᠯᠭᠾᠠᠨ ᠢᠯᠴᠢᠨ ᠢᠯᠡᠭᠡᠳ ‌ᠤ‍ᠭ‌ᠤ‍ᠯᠡᠴᠢ ᠺᠤ ᠢᠯᠡᠨ ᠠᠪᠠ ᠵᠡ᠃ ᠰᠢᠯᠠᠮᠳᠤᠷ ᠣᠷᠠᠲᠤᠭᠾᠠᠢ ᠺᠡᠮᠡᠺᠤᠢ ᠴᠢᠨᠤ ᠵᠣᠪ᠃ ᠪᠠ ᠴᠢᠩᠭᠢᠰ ᠠᠨᠤ᠃ ᠤᠷᠤᠭᠾᠤᠳ ᠣᠪᠡᠷᠤᠨ ᠮᠣᠩᠭᠾᠣᠯᠼᠢᠨ ᠳᠤᠷᠠᠪᠠᠷ ᠠᠵᠤ ᠰᠢᠯᠠᠮᠳᠤᠷ ᠣᠷᠠᠪᠠᠰᠤ ᠪᠠ ᠡᠰᠡᠪᠡᠰᠤ ᠪᠡᠷ᠃ ᠭᠾᠠᠭᠾᠴᠠ ᠮᠣᠩᠺᠡ ᠲᠢᠩᠷᠢ ᠮᠡᠳᠡ ᠺᠡᠮᠡᠵᠤ ᠠᠳ᠃ ᠰᠢᠯᠠᠮᠳᠤᠷ ᠣᠷᠠᠭᠾᠰᠠᠳ ᠲᠠᠨᠤ ᠮᠡᠲᠤᠰ ᠮᠠᠭᠾᠠ ᠤᠨᠡᠨ ᠰᠡᠳᠺᠢᠯᠲᠡᠨ ᠠᠷᠢᠭᠾᠤᠨ ᠠᠷᠠᠨ᠃ ᠮᠣᠩᠺᠡ ᠲᠢᠩᠷᠢ᠆ᠶᠢᠨ ᠮᠢᠰᠢᠠ᠆ᠶᠢᠨ ᠨᠣᠮ᠃ ᠵᠢᠷᠯᠢᠭᠾ ᠪᠤᠰᠢ ᠤᠯᠤ ᠪᠣᠯᠭᠾᠠᠨ ᠪᠤᠢ ᠵᠡ᠃ ᠪᠤᠰᠤᠳ ᠢᠷᠭᠡᠨ ᠮᠣᠩᠺᠡ ᠲᠢᠩᠷᠢ᠆ᠶᠢ ᠤᠮᠠᠷᠲᠠᠵᠤ ᠪᠤᠰᠢ ᠪᠣᠯᠭᠾᠠᠵᠤ ᠤᠳᠠᠯ ᠤᠯᠭᠾᠠᠢ ᠤᠢᠯᠡᠰ ᠤᠢᠯᠡᠳᠺᠤᠨ ᠤᠯᠤᠭᠤ᠃ ‌ᠣ‍ᠯᠠᠨ ᠪᠤᠢ᠃ ᠡᠳᠤᠭᠡ ᠨᠠᠮᠠᠶᠢ ᠰᠢᠯᠠᠮᠳᠤᠷ ᠡᠰᠡ ᠣᠷᠠᠵᠤᠭᠾᠤ ᠺᠡᠮᠡᠨ ᠮᠠᠭᠾᠤᠢᠯᠠᠨ ᠪᠠ ᠰᠡᠳᠺᠢᠨ ᠠᠤ ᠴᠢ᠃ ᠭᠾᠠᠭᠾᠴᠠ ᠮᠣᠩᠺᠡ ᠲᠢᠩᠷᠢ᠆ᠳᠤᠷ ᠵᠠᠯᠪᠠᠷᠢᠪᠠᠰᠤ ᠵᠤᠭᠢᠭᠡᠷ ᠰᠡᠳᠺᠢᠵᠤ ᠠᠪᠠᠰᠤ᠃ ᠰᠢᠯᠠᠮᠳᠤᠷ ᠣᠷᠠᠭᠾᠰᠠᠨ ᠮᠡᠲᠤ ᠤᠯᠤᠭᠤ ᠪᠡᠢ᠃

ᠪᠢᠴᠢᠭᠮᠠᠨᠤ ᠪᠠᠷᠰ ᠵᠢᠯ ᠵᠤᠨᠤ ᠲᠡᠷᠢᠭᠤᠨ ᠰᠠᠷᠠᠶᠢᠨ ᠲᠠᠪᠤᠨ ᠰᠢᠨᠡᠳᠡ ᠤᠷᠤᠮᠢ᠆ᠳᠠ ᠪᠤᠺᠤᠢᠳᠤᠷ ᠪᠢᠴᠢᠪᠡᠢ᠃

Aba: Büyükanne

Bars:

Bengü: ebedi, sonsuz

Biçim: form

Biti: mektup, nâme

Budun: halk

Bulgak: isyancı, baş kaldırmış, kalkış ve kargaşa yaratan

Buyruk: emir, ferman, destur

Bütem: Din

Erklet: devlet

Çın gönül: çın yürekle, samim-i kalple

Çın: doğru, içten, düzgün, gerçek

Çıngay: sâdık

Çilem: Dînî Çimarın, gusül, dinsel ritüel olarak suya batma eylem ve töreni, burada vaftiz olmak, Hırıstiyanlığı kabul etmek

Çilemek: suya batırmak, ıslatmak

Çimarınmak: (çim + arın) gusül yapmak

Dargınlık: küskünlük, güceniklik, kırgınlık

Dirin: nufüs, ahali

Gücenmek: beklemediği bir davranış ya da söz karşısında gönlü kırılmak.

Idmak: göndermek, yollamak

İleti: mesaj

İletişim: komunikasyon

İvedi: Terk, çapar, çok hızlı

Kaan: Hâkan, Moğol imparatoru

Kor: Zarar, ziyan

Köni: insaflıca, adaletli

Könilik: dürüstlük, doğruluk, insaf ve adalet

Kutsal: mukaddes

Oğruluk: Hırsızlık

Pitik: Kitap

Tablamak: Kabul etmek

Tapınmak: ibâdet etmek

Tapuk: Hizmet, ibâdet

Torun: neve

Uçmak: cennet, firdevs

Yakşı: iyi, uygun, yakışan, yaraşan

Yalınık: insan

Yıbarmak (Yıparmak, Yibermek, Yubarmak): göndermek, yollamak, ıdmak, sevk etmek, ulaştırmak, iletmek, uzatmak

Yitem: kayıp, elden giden bir şey

Yiye: sahip

کلمات مشترک موغولی - تورکی در نامه ی اورمو – آرغون ایلخان:

اه‌چیگه (در تورکی: اه‌چی، مرد سالمند مقدس‌مآب، معادل سنت و قدیس و عزیز در زبان‌های اوروپایی، مترادف مفاهیم تصوفی بابا در فارسی و آتا و ده‌ده‌‌ در تورکی. عنوان «حاجی» در نام بسیاری از شخصیت‌های تاریخی تورک، مانند «حاجی بکتاش ولی»، در واقع همین عنوان تورکی اه‌چی است)،

اه‌مه‌گه‌ن: زن مسن، مادربزرگ. در تورکی: آبا

اوروغود (اقوام سببی. جمع موغولی اوروق + ود. اوروق در تورکی: تبار، نسب، سلاله، و کلمه‌ی اویروق به معنی تابعیت است)،

ایرگه‌ن (مردم، در تورکی: ایلگون. اصطلاح «ائله گونهEle güne » در تورکی تورکیه به معنی هرکس، از همین ریشه است)،

ایلچین: سفیر. در تورکی: ائلچی

ایلقان: رئیس کشور. در تورکی: ایل‌خان

بارس: ببر

بیچیگ (نوشته، مکتوب. در تورکی: حرف الفبا. از مصدر بیتیمه‌ک: نوشتن، تحریر کردن. از همین ریشه است در تورکی بیتی: نامه، پیتیک: کتاب، ....)،

ته‌نگری: خداوند، آسمان. در تورکی: تانری

جالباری: التماس کردن، در تورکی: یالوار

جرلق: فرمان مکتوب خاقان، در تورکی: یارلیق

جیل: سال. در تورکی: ایل

چه‌نگیز: چینگیز، دریا، مجازاً حاکمیت. در تورکی: ده‌نیز

دالای: اوقیانوس، مجازاً حاکمیت جهانی. فورم اولیه در تورکی: تالوی. تالا به معنی دریاچه غیر از کلمه‌ی دالای است

سایین: خوب. در تورکی: محترم

شیله‌م: غسل تعمید، وافتیز، باپتیسم. در تورکی: چیله‌م از مصدر چیله‌مه‌ک: در آب فرو بردن، خیس کردن

مؤ‌نگکو – مؤنگکه: ابدی، جاودان، لایزال. در تورکی: به‌نگو، مه‌نگی

 ....


[1] Arghun Khan (Mongolian Cyrillic: Аргун; Traditional Mongolian

https://en.wikipedia.org/wiki/Arghun

[2] قاآن تلفظ موغولی میانه‌ی کلمه‌ی تورکی خاقان به معنی امپراتور و پادشاه است.

[3] نام آرغون در زبان موغولی به‌ معنی پاک، خالص، صاف، معادل آرێق-آرێ تورکی؛ «آرقۇن» در تورکی به ‌معنی دورگه؛ و آباقا در موغولی به معنی برادر پدر، معادل آن در تورکی تورکیه «آمجا» ‌است.

شعر نصیر باکویی به‌ تورکی شرقی در مدح سلطان اوْلجای‌تۇ خۇربان اۇۇدا (خدابنده) ایلخان‌لی

https://sozumuz1.blogspot.com/2020/06/xurban-uuda.html

[4] در ۴ کیلومتری شهر کرج در استان البرز – تورک‌ایلی هم روستایی با نام بیلقان، در تلفظ گفتاری بیلاقان/ بیلِقون وجود دارد

[5] گنبد سلطانیه

https://kheshtazin.com/main/post/1774

[7] Letter from Arghun, Khan of the Mongol Ilkhanate, to Pope Nicholas IV, 1290.

Antoine Mostaert and Francis Woodman Cleaves. Trois documents Mongols des Archives secrètes vaticanes. Harvard Journal of Asiatic Studies, 15, 1952. (pp. 419-506)

https://www.jstor.org/stable/2718237

https://www.jstor.org/stable/2718237?read-now=1&seq=27#page_scan_tab_contents

[8] قرائت عبارات موغولی سکّه‌‌های ایل‌خان‌لی و جالاییرلی، و ریشه‌شناسی آلتاییک کلمه‌ی تورکی «زنگین – زه‌نگین»

https://sozumuz1.blogspot.com/2020/07/blog-post.html

[9] اه‌م‌چی قادین (طبیب سنتی زن) و تداوی با قورت اه‌لی (دست گرگ) در روستای حاجی پیرلی اورمو‌

https://sozumuz1.blogspot.com/2022/12/blog-post_13.html

[10] عبارات و کلمات تورکی و موغولی نامه‌ی گویوک ‌خان خاقان موغول به‌ پاپ چهارم اینوسنت: منکو تنکری کوجندا

https://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_24.html

[11] ریشه‌شناسی و معنی «شاهو/شاها تالا»، نام تورکی-موغولی «اورمو گؤلو» (دریاچه‌ی اورمو)

https://sozumuz1.blogspot.com/2024/10/blog-post_12.html




























Sunday, January 26, 2025

ای تورکِ ماه‌چهره، ملمّع فارسی – تورکی سوزنی سمرقندی و نظیره‌ی فارسی - تورکی مولانا بر آن

 

ای تورکِ ماه‌چهره، ملمّع فارسی – تورکی سوزنی سمرقندی و نظیره‌ی فارسی - تورکی مولانا بر آن 

مئهران باهارلی

 

SEMERKANTLI SÛZENÎ’NİN (12. yy) DERÎCE-TÜRKÇE MÜLEMMASI VE MEVLANANIN (13. yy) ONA YAZDIĞI DERÎCE-TÜRKÇE MÜLEMMA NAZÎRE

Méhran Baharlı

Özet:

11. ve 12. yüzyıl Türkistan'ında yaşamış Semerkantlı Sûzenî, şiirlerinde pek çok Türkçe kelime ve ifâdeye yer vermiş ilk Derice söyleyen şâirlerden biri, hatta ilkidir (makâlenin ikinci bölümünde bu Türkçe kelime ve ifâdelerden örnekler verdim). Semerkantlı Sûzenî’nin, bâzı dizeleri Derice-Türkçe Mülemma (Karmak) olan ayrıca bir gazeli de vardır. Bu Derice-Türkçe mülemma (karmak) dizeleri önemli kılan husulardan biri, Semerkantlı Sûzenî’den yüzyıl sonra gelen Mevlâna Celâleddin Rûmî’nin, ona yine de Derice – Türkçe karmak biçiminde bir benzek (nazîre) yazmasıdır.

Bu yazımda Semerkantlı Sûzenî’nin Derice-Türkçe mülemmasını (karmakını) sunuyorum, ilk kez olmak üzere Mevlâna’nın Divân-ı Şems’deki  benzer mülemmasını Sûzenî’nin anılan mülemmasına benzek olarak yazdığını gösteriyorum (Mevlana’nın başka şâirlerden etkilenmesi konusunu inceleyen önceki araştırmalar, sâdece onun Farsça şiirlerini ele almışlardır), bu iki karmakta geçen ve bugüne dek önemli bir bölümü yanlış okunmuş, hatalı anlamlandırılmış, okunamamış veya anlanlandırılamamış Türkçe sözcük ve ibâreleri açıklıyorum.

Mevlâna'nın bütün Derice – Türkçe karmakları gibi, bu karmak da onun Türkçe yazması ve Türkik dünyasının batısında (Türkili, Anadolu) Türk yazı geleneyini yaratmadaki etkisi açılarından önemlidir. Bunlar ayrıca Mevlana'nın fikrî ve estetik kaynaklarına, şiir ve edebiyat çıkak ve referanslarına, okuduğu ve etkilendiyi başka Türk ve Tacik şâir ve yazarlara, ve Türkistan-OrtaAsya’nın edebî ortamı ile olan bağlarına ışık tutmaktadırlar.

Sûzenî’nin mülemma şiirleri ile Türkçe sözcük ve ibâreleri şimdiye dek tahlil edilmemiştir. İran’da 1959da onun divanı basılmış, ancak bu yayında hemen hemen bütün Türkçe kelimelerle birlikte yüzlerce Farsça ve Arapça kelime de yanlış okunmuştur. Tersine, Mevlânâ’nın mülemmaları ile Türkçe sözcük ve ibâreleri, evrensel bir şahsiyet olduğu için, bir çok kez tahlil edilmiştir. Ancak bunlarda da bâzı yanlış sonuçlara varılmış ve hatalı yorumlar yapılmıştır. Örneyin bu makalenin konusu olan mülemasını Sûzenî’nin mülemmasına benzek olarak yazdığını fark etmedikleri için, özellikle Fars araştırmacılar Mevlânâ’nın “Türkî nemîdânem” yani Türkçe bilmiyorum demesini, gerçekten de onun Türkçe bilmediyi ve Türk olmadığına yormuşlar. Oysa bu makalede ilk kez gösterdiyim gibi, Mevlânâ bu mülemmasında sâdece Sûzenî’nin “Türkî nemîdânem sözünü” tekrar etmiştir.  Bu şâirâne bir sanat ve mecazdır, ve Mevlânâ’nın gerçek ve şahsi durumunu ve Türkçe ile olan bağlarını anlatmıyor. Mevlânâ Türk idi ve doğal olarak Türkçeyi de biliyordu.

سوزنی سمرقندی از شعرای دری‌گوی قرون ١١ و ١٢ میلادی تورکستان، غزلی دارد که ‌چند بیت آن به‌ صورت ملمع دری – تورکی (دری‌جه ‌– تورک‌جه ‌قارماق) است. این ابیات ملمع از چند جهت دارای اهمیت هستند. سوزنی سمرقندی از نخستین شاعران دری‌گوی است که‌ کلمات و عبارات متعدد تورکی را در اشعار دری خود آورده ‌است (در قسمت دوم مقاله ‌نمونه‌هایی از این عبارات تورکی را داده‌ام). اهمیت دیگر ابیات ملمع دری – تورکی سوزنی سمرقندی در آن است که ‌یک قرن بعد از او مولانا جلال‌الدین بلخی رومی، در دیوان شمس یک غزل خویش را که ‌ابیات ملمع دری – تورکی آن نظیره‌ی ابیات مذکور سوزنی سمرقندی است گنجانده‌ است. این ابیات ملمع دری – تورکی مولانا، علاوه‌ بر جنبه‌های تورکی‌سرایی او و تاثیر وی در ایجاد سنت تورکی‌نویسی در غرب جهان تورکیک (تورک‌ایلی، آنادولو)، از جهت روشن‌گری در باره‌ی منابع ذوقی و مآخذ فکری و استشهادهای شعری و حوزه‌ی مطالعاتی مولانا و تاثیرپذیری او از دیگر شعرا و نویسنده‌گان دری‌نویس و تورکی‌نویس پیش از خود مهم هستند. با این همه، تحقیقات تا به امروز انجام شده در باره‌ی ریشه‌یابی اشعار مولانا منحصر به اشعار فارسی او بوده است. مقاله‌ی حاضر نخستین بررسی در باره‌ی ریشه‌یابی اشعار و ملمعات تورکی مولانا (و تصحیح ماخذ او، ملمع دری – تورکی سوزنی سمرقندی) است.

‌یکی از فوائد یافتن مآخذ اشعار و ملمعات تورکی مولانا، تصحیح  بعضی از برداشت‌ها و تفاسیر و استنتاجات نادرست انجام گرفته در مورد مفهوم و منظور و مضمون آن‌ها است. به عنوان مثال تاکنون بیت آتی مولانا از طرف محققین فارس‌گرا به‌ تورکی نه‌دانی مولانا تفسیر شده‌ بود:

« تو ماهِ تورکی و من اگر تورک نیستم - دانم این قَدَر که‌ به ‌تورکی است آب سو».

در حالی که ‌مولانا این بیت را به‌ عنوان نظیره‌ بر بیت سوزنی سمرقندی سروده ‌است:

«گُل‌رویِ تورکی و من اگر تورک نیستم - دانم بدین قَدَر که‌ به ‌تورکی است گُل چیچه‌ک».

در این بیت مولانا صرفاً کلمه‌ی «ماه» در بیت سوزنی را به «گُل‌روی» و دوگانه‌ی «گُل – چیچه‌ک» او را به «آب – سو» تغییر داده است. ادعای ‌تورکی نه‌دانی بیان شده در این شعر، یک افاده‌ی مجاز و هنرنمایی شاعرانه به ‌تقلید از سوزنی سمرقندی است، نه ‌بیان وضعیت حقیقی و انعکاس رابطه‌ی واقعی مولانا با زبان تورکی. زیرا مولانا به ‌لحاظ قومی قطعیاً تورک و تورک‌زبان، و طبیعتاً مسلط بر زبان تورکی بود. 

‌در مقالات فارسی تحقیقی و نشرهای دیوان سوزنی سمرقندی (از جمله ‌«دیوان حکیم سوزنی سمرقندی» نشر دوکتور ناصرالدین شاه‌حسینی)، بیش از ٩٠ در صد کلمات و عبارات تورکی اشعار او از جمله‌ ملمع موضوع این مقاله ‌به‌ غلط قرائت و معنی شده‌اند. (در این نشر بسیاری از کلمات فارسی و عربی هم به صورت غلط قرائت و ثبت شده است). وضعیت در مورد ملمع دری – تورکی مولانا هم تقریباً به ‌همین منوال است. به ‌عنوان نمونه ‌اصطلاح بسیار معلوم «دک تور – ته‌ک دور» تورکی قدیم ‌و میانه به‌ معنی خاموش باش به‌ صورت «دکتر» قرائت و به ‌عنوان تخلص مولانا قبول شده‌ که قرائتی غلط است. عمده‌ترین دلیل این وضعیت فاجعه‌آمیز در ارتباط با قرائت و معنی کردن کلمات و عبارات و متون تورکی در کتب قدیم، نه‌بود فرهنگستان زبان و ادب تورک در ایران، لغو رسمیت دوفاکتوی زبان تورکی که ‌در هزار و چند سال قبل عرف معمول در ایران بود، و عدم مراجعه‌ی محققین فارس به‌ متخصصین زبان و ادبیات و اورتوگرافی تورکی میانه‌ و قدیم و تورکی‌شناسان برای قرائت و تصحیح متون تورکی است.

در زیر نخست ابیات ملمع دری – تورکی سوزنی سمرقندی و نظیره‌ی مولانا جلال‌الدین بلخی رومی را – هر دو با قرائت و تصحیح خودم - نقل کرده‌ام و سپس فهرست کلمات تورکی آن‌ها را داده‌ام. کلمات تورکی را با املای آن‌ها در تورکی ادبی – معیار معاصر نوشتم.


ای تۆرکِ ماه‌چهره: ملمّع سوزنی سمرقندی (تولد ١٠٨٣- فوت ١١٦٦ میلادی):

مفکَن به ‌غمزه ‌بر دلِ مجروحِ من نمک

وز من به ‌قُبله ‌سر مکش ای قِبله‌یِ یه‌مه‌ک

ای تۆرکِ ماه‌چهره ‌چه ‌باشد اگر شبی

آیی به ‌حجره‌یِ من و گویی «قوْنوُق گه‌ره‌ک

تا من به ‌نورِ ماهِ ‌تو شب را بَرَم به ‌روز

زان پیش کز سمور به‌ مه ‌درکِشی یه‌له‌ک

تا از تو یک به‌ یک شَوَدَم کامِ دل روا

کم کم به‌ کام درفکنم خامه‌یِ به‌ته‌ک

گُل‌رویِ تۆرکی و من اگر تۆرک نیستم

دانم بدین قَدَر که ‌به ‌تۆرکی است گُل چیچه‌ک

از چشمم ار بر آن چیچه‌کِ تورک چکد سرشک

تۆرکی مکُن به‌ کُشتنِ من، بَر مکِش نه‌جه‌ک

بر آشِ نظرِ دلِ زیره‌ک‌ترینِ خصم،

جوشی بر آن قیاس که‌ در زیرِ پا محک

هر حجّتی که‌ گفت بدو ردّ کنی و باز

اندر دهان نهیش چو گِل‌مُهره‌ در توفه‌ک


ای تۆرکِ ماه‌چهره: نظیره‌ی مولانا بلخی رومی (تولد ١٢٠٧ – فوت ١٢٧٣ میلادی):

اِی تورکِ ماه‌چهره ‌چه ‌گردد که ‌صبح تو

آیی به ‌حجره‌یِ من و گویی که‌ «گه‌ل به‌ری

تو ماهِ تورکی و من اگر تورک نیستم

دانم من این قَدَر که‌ به ‌تورکی است آب سو

آبِ حیاتِ تو گر از این به‌نده‌ تیره‌ شد

تورکی مکُن به‌ کُشتنم ای تورکِ تورک‌خو

ای آرسْلان، قیلیج مکِش از بهرِ خونِ من

عشقت گرفت جمله‌یِ اجزام مو به‌ مو

زخمِ قیلیج مبادا بر عشقِ تو رسد

از بخلِ جان نه‌می‌کُنم ای تورک گفت‌وگو

بر ما فسون به‌خواند گؤيچه‌ک باخيش‌لارين

ای سؤزده‌شِ تو سئیره‌ک، سیرداش قانی؟ به‌جو!

«ته‌ک دورشنیدم از تو و خاموش مانده‌ام

غمّازِ من بس است در این عشق رنگ و بو

------------------------------------------

نمونه‌هایی دیگر از عبارات تورکی در دیوان سوزنی سمرقندی:


-کردم اندر جهان چو پنبه‌یِ سرخ، هجر آن سینه‌یِ چو یاغنده

تا به‌ وصلِ نجیبِ منده ‌رَسَم، ای قیلاووز آیت یولوم قاندا


-همه‌ از ریوِ آجیق‌ات شده ‌سیر - من بر آن ریونی[نگ] قارنیم آج


-سالِ عمرِ نوح با عمرِ تو بادا آندلیق، تا بوده ‌سوگند را در لفظِ تورکی نام آند


-با سخایِ او حدیثِ آز گفتند، اندکی – گفت هرگز من خبر دارد نه‌داند نامِ آز

آز اندک باشد اندر لفظِ تورکی و به ‌عمر – ساقی‌یِ برّ و عطایِ من نه‌داند دادِ آز


-آی است ماه‌ در لغتِ تورک و شاهِ ‌تورک – دید از سپهرِ آینه‌فام این خجسته ‌آی

کلمات تورکی ابیات نقل شده‌ در این مقاله:

آجAc : گرسنه

آجیقAcıq : غضب، خشم. از مصدر آجیماق: درد کردن، خشمگین شدن

آرسلانArslan  (ارسلان): شیر، اسد     

آزAz : کم، اندک

آش: غذا، خوراک

آندAnd : سوگند، قَسَم

آندلیقAndlıq : قَسَم خورده

آیAy : ماه

آیت Ayt: به‌گو، بیان کن. از مصدر آیتماق: گفتن

باخیشBaxış  (باقش): باخ+یش: نگاه‌. از مصدر باخماق: نگاه کردن (در بعضی مقالات تورکی باخیش به‌ صورت نادرست «یا قش» قرائت و آن هم به‌ صورت نادرست «یای قاش» و یا ابروی کج و کمانی معنی شده، که ‌قرائتی غلط است).

به‌ته‌کBetek  (بَتَک): بیتیک، ورقه، مکتوب، نامه، تحریرات، تذکره، ... از مصد به‌تیمه‌ک – بیتیمه‌ک به‌ معنی نوشتن و تحریر کردن[1]. کلمه‌ی تورکی پَته – په‌ته فورم محرف-مخفف کلمه‌ی به‌ته‌ک است.

به‌ریBeri  (بَرو): نزدیک، این طرف، این سو

به‌ندهBende  بنده‌: ‌به‌ معنی من در مقام تواضع در فارسی، نهایتاً محرف کلمه‌ی سومری «باندا – به‌نده» به‌ معنی کوچک‌تر و حقیر و ... است[2]

به‌نزه‌کBenzek : نظیره، از مصدر به‌نزه‌مه‌ک: شبیه و مشابه بودن

ته‌ک دوُرTek dur  (دک تور): خاموش و ساکت باش، ساکن و آرام به‌شو. در تورکی در همین قالب اصطلاح هم‌معنی «شۆک دوُر» (ساکت و خاموش ماندن) و اصطلاح «به‌ک دوُر» (سفت و سخت و محکم در جای خود ایستادن)، وجود دارند[3].

ته‌کTek  (دک): کلمه‌ای تورکی به‌ معنی ساکت، آرام، خاموش، بی صدا، ساکن، راحت و آسوده ‌و مودبانه‌ و متین. از همین ریشه ‌کلمه‌ی تورکی «ده‌کین» به ‌معنی جای خلوت و محل دنج و آرام است. به ‌لحاظ ریشه‌شناسی احتمالا مرتبط با کلمه‌ی تورکی تک – ته‌ک به‌ معنای عدد فرد و یکه‌ و تنها، یگانه ‌و صرفا و .... [4] (و شاید دینگ - دینج). تک در این معنی دوم دارای فورم «تا» نیز است. این کلمه‌ی تورکی در هر دو فورم «تک» و «تا» به ‌زبان فارسی داخل شده ‌است (هم‌تا، یک‌تا، ...).

تورکTürk  (ترک): ١-زیبا ٢-خون‌ریز (در ترکیب تورک‌خو)

تورکیTürkî  (ترکی): ١-زبان تورکی ٢-خون‌ریزی (در ترکیب تورکی مکُن)

توفه‌کTüfek  (تفک): توفنگ، از مصدر توفمه‌ک-توومه‌ک: دمیدن

چیچه‌کÇiçek  (ججک): گُل             

دوُرDur  ( تور): به‌ایست، باش. از مصدر دوُرماق: ایستادن، متوقف شدن

ریونینگ: خشم و غضبِ تو. ریو + نینگ (پسوند تورکی مالکیت دوم شخص مفرد)

زیره‌کZirek  (زیرک): زرنگ، «زیرک» فورم موغولی کلمه‌ای تورکی‌الاصل، نهایتا از مصدر تورکی سئزمه‌ک: بیدار و آگاه شدن، حس کردن، متوجه گشتن و پی بردن به چیزی [5]

سوSu : آب                             

سؤزده‌شSözdeş  (سزدش): هم‌دم، هم‌سخن، هم‌زبان. سؤز + ده‌ش

سیرداشSırdaş  (سردش): سیر (سرّ) + داش: هم‌راز، محرم راز

سئیره‌کSéyrek  (سرک): اندک، کم[6]. از مصدر سئیره‌مه‌ک: متخلخل شدن، رقیق شدن، اندک شدن تعداد چیزی

قارماقQarmaq : ملمّع، از مصدر قارماق: به هم زدن، آمیختن

قارنیمQarnım : شکمم. قارین: شکم

قانداQanda : در کجا؟ (قا: نه؟، چه؟)

قانیQanı  (قنی): هانی، کو؟

قونوقQonuq  (قنق): میهمان. از مصدر قونماق: جای گرفتن و مستقر شدن

قیلاووزQılavuz : راهنما، بلد

قیلیجQılıc  (قلج): شمشیر

گه‌ره‌کGerek  (کرک): باید                           

گه‌لGel  (کل): بیا، از مصدر گه‌لمه‌ک: آمدن

گؤیچه‌کGöyçek  – گؤک‌چه‌ک (ککجک): گؤک+چه‌ک: زیبا، خوشگل

ناجاقNacaq  (نَجَک): نجاق، ناچخ، نیجق، نجک، نچک، نشک، یشک. ‌تبر و تبرزین با دسته‌ی دراز. فورم اولیه‌ی ناجاق در تورکی، کلمه‌ی «یانجاق» هم‌ریشه با مصادر تورکی یانچماق - یه‌نچمه‌ک (سوراخ کردن، له کردن، خرد کردن، تکه پارچه کردن، در هم شکستن)، یانچیلماق (له و خرد و تکه پاره شدن)، یانچیش - یه‌نچیش (نبرد)، .... است. (در تورکی تبرزین با دسته‌ی کوتاه  «بالتا» نام دارد. کلمه‌ی «تبر – ته‌په‌ر» هم تورکی و محرف «چاپار» تورکی با تبدیل حرف چ به ‌ت است. مانند «تیرپان» که‌ محرف «چیرپان» تورکی است) [7].

یاغنده: دشمنی کننده، از ترکیب یاغیYağı  (به ‌تورکی: دشمن) + نده. مانند جنگنده: جنگ (چینی) + نده

یه‌له‌کYelek  (یلک). نوعی کلاه‌ و تاج خاقان‌های تورک. ظاهرا هم‌ریشه با کلمه‌ی تورکی یال

یه‌مه‌کYemek  (یَمَک): گروهی از تورکیک‌های باستان و قدیم که ‌سرزمین آن‌ها در غرب به‌ قلمروی اقوام تورکیک خزر و بولغار (بلقار)، در شرق به‌ سرزمین تورکیک‌های قارلوق (خرلخ، خلّخ) و در شمال به‌ سرزمین تورکیک‌های کیماک (کمک) محدود بود. عده‌ای از صاحب‌نظران ییمک‌ها را مرتبط با کیماک‌ها و داخل در اتحادیه‌ی تورکیک‌های قیپچاق (قبچاق، خفچاخ) - کیماک دانسته‌اند[8].

یولومYolum : راه‌ من


آز: افزون طلبی، حرص، زیاده خواهی، شره، طمع، ولع، احتیاج، حاجت، نیاز

ریو: فریب، مکر، تزویر، دغا، ریا و حیله‌

قُبلَه ‌(قُبلَة): بوسه، ماچ؛ آنچه‌ جادوگر بدان دل کسی به ‌دیگری مایل کند.

قِبله: پرستش‌گاه، عبادت‌گاه، معبد

گِل‌مُهره. هر گلوله‌ و مهره‌ که ‌از گِل سازند

ماه‌چهره: ترجمه‌ی کلمه به کلمه‌ی اصطلاح تورکی «آی‌به‌نیزAybeniz ».

منده: اسم شخص


[1] BETİK: Eski Türkçe bitig “yazı” sözcüğünden evrilmiştir. Bu sözcük Eski Türkçe biti- “yazmak, çizmek” fiilinden Eski Türkçe +I(g) ekiyle türetilmiştir.

Türkiye Türkçesi biti biçimi 20. yy başlarına dek tedavülde iken, Dil Devrimi döneminde arkaik betik biçimi tercih edilmiştir.

Eski Türkçe fiil bi "keskin, sivri uç" adıyla semantik açıdan birleştirilebilir; ancak +tI- ekinin mahiyeti açık değildir. Moğolca biçig "yazı, harf" muhtemelen Türkçeden alıntıdır. Topa-Wei hanedanına (386-534) dair Çin kayıtlarında bitigçin "yazıcı, yazman" sözcüğü zikredilmiştir. András Róna-Tas, Árpád Berta, West Old Turkic sf. 124.

Çinceden alıntı olduğuna ilişkin yaygın kanı dayanaktan yoksundur.

bitikçi

betim

Eski Türkçe: bitig [Orhun Yazıtları, 735]

bitig taş itgüçi tabgaç kagan çıkanı çaŋ seŋün kelti [yazıt taşı ustası Çin kaganının yegeni Çang Seng geldi]

Türkiye Türkçesi: biti [Ahmed Vefik Paşa, Lehce-i Osmani, 1876]

biti: Mektup, muharrerat.

Yeni Türkçe: betik [Osmanlıcadan Türkçeye Cep Kılavuzu, 1935]

beti, betik = 1. Varaka; 2. Mektub, name; 3. Tahrirat, tezkere

[2] BANDA₃ /BANDA/: small(er), young(er), minor, junior, young one, child, infant, offspring, progeny, attendant

https://en.wiktionary.org/wiki/%F0%92%8C%89#Sumerian

GAL (Borger 2003 nr. 553; U+120F2 𒃲) is the Sumerian cuneiform for "great".

https://en.wikipedia.org/wiki/GAL_(cuneiform)

[3] TEK: “Uslu, terbiyeli, rahat, sakin, suskun” (KBS-II: 874). Tek: “Silent, silently” (EDPT: 475). Tek: “Boş, sakin, sessiz. Tek oltur-: Konuşmadan, hiçbir şey yapmadan oturmak, uslu oturmak, Tek: “Tek, sadece, bir şey dilemeyerek. Tek keldim: Bir şey dilemeyerek geldim, hiçbir arzum yoktur, sadece geliverdim;

https://www.tarihbilimleri.com/turk-dillerinde-tegin-tekin-sozcugu-ve-eski-turk-inanclarinda-tekin-kultu.html

TEK: Eski Türkçe tek “yalnız, suskun” sözcüğünden evrilmiştir. Esas anlamı "yalnız" olup, "ıssız" ve (Oğuz dillerine özgü olan) "suskun" anlamları ikincildir.

dek durmak, tek atmak, tek durmak, tek tabanca, tek tük, tekdüze, tekeş, teklemek, tekli

tekel, tekil, tekin

Eski Türkçe: [Kuanşi İm Pusar, 1000 yılından önce]

tek bir öḏün [yalnız bir defa]

Eski Türkçe: [Kutadgu Bilig, 1069]

tili köŋli bir tek [dili gönlü bir]

Eski Türkçe: [Kaşgarî, Divan-i Lugati't-Türk, 1073]

tek: bi-lā ḳasd [amaçsız bu yüzden 'tek keldim' demek, özel bir amacım olmaksızın geldim [sadece geldim] demektir.]] (...) [[Oğuzca 'tek dur' "sessiz ol" demektir.]]

[4] TEK TUR-: susmak, sakinleşmek” (KE-II: 620, KTS: 268).

TEK TUR: Tek dur, sus. Oğuzca” (DLT I: 334). Dek dur-: “Uslu, sessiz, sakin durmak, susmak” (TS-II: 1063). Bektur. “Erkek adlarındandır. Aslı ‘bek turdur ki ‘yerinde dur demektir” (DLT I: 455). Şük tur. “Sus. Be silent” (DLT I: 335; EDPT: 867). Dekin yir. “Issız, sakin” (TS-II: 1065).

[5] *seri- ‘to wake up, be awake’ (? and *sere- ‘to notice, feel’). MMo distinguishes between these two verbs. Dagur and the QG forms all derive from *seri-. phonetically and mean ‘to wake up’. Moghol appears to stem from *sere-. Both Mongolic verbs have been compared to CT *sez- ‘to notice, be aware of’.

MMo SH sere- H134 ‘to doubt, notice, suspect’, seri- H134 ‘to notice, learn of, know’, HY seri- M94 ‘to wake up’ as well as sere- M94 ‘to notice’, Muq seri- P320b ‘to wake up’, sere- P320a ‘to feel, sense’. WM sere- L689a, seri- L690b (no semantic difference between both spellings). Kh serex H470a. Bur herixe

C708a, herexe C708b. Brg xər- U104, sər- (←Kh) U155. Kalm serx M451b. Dag səry- E220. EYu ser- B100, J103a. MgrH serə- J103b, sarə- X133. MgrM śeriJL473. BaoD serə- BL90b. BaoÑ ser- CN132. Kgj sere- 294a. Dgx śieri- B123. Mog serȧ- R38a.

Nugteren, H.(2011) Mongolic phonology and the Qinghai-Gansu languages

https://scholarlypublications.universiteitleiden.nl/handle/1887/18188

ZIREKLENMEK: Söyledüğün keleciyi işitdüğün gibi söyle, Kendüzünden zireklenip birkaç söz dahı katmagıl (Y. Emre Divanı s.168). Kelime Moğolca Serigün "hafif soğuk, taze (hava), canlı, uyanık"la ilgilidir. Türkçedeki Zeyrek’le ilgili olduğunu O. Nedim Tuna ortaya koymuştur. Kelime Farsça yoluya Moğolcadan girmiştir: Mo. Ser(i)gek > seyrek >> zirek > Türkçe zirek ~ zeyrek (Osmanlıca, s.237)

Prof. Dr. Zeki KA YMAZ*. YUNUS EMRE'NİN ŞİİRLERİNDE MOĞOLCA KAYNAKLI KELİMELER

http://isamveri.org/pdfdrg/D198336/2011/2011_KAYMAZZ.pdf

Tuna, Osman Nedim, "Osmanlıcada Moğolca Ödünç Kelimeler I", TM., C. XVTI, s.209-250.

Tuna, Osman Nedim, "Osmanlıcada Moğolca Ödünç Kelimeler II, TM., C. XVTII, s. 281-314

[6] SEYREK: Eski Türkçe sedrek “aralıklı, ağ gibi gözenekli” sözcüğünden evrilmiştir. Bu sözcük Eski Türkçe sedre- fiilinden Eski Türkçe +Uk ekiyle türetilmiştir. Moğolca seyle-/seylü- "oymak, yontmak, hakketmek", seymegey "ince, gözenekli, özellikle gözenekli kumaş", seyre- "seyrelmek, yoğunluğu azalmak" biçimleri Türkçeden alıntı olmalıdır.

seyrekçe, seyrekleşmek, seyrelmek, seyreltmek

Eski Türkçe: [Uygurca metinler, 1000 yılından önce]

seḏrek bolmışlar [ağ veya ızgara gibi gözenekli olmuşlar]

Eski Türkçe: [Kaşgarî, Divan-i Lugati't-Türk, 1073]

kişi seḏredi [[halk dağıldı]], tōn seḏredi [[giysi ağ gibi inceldi]] (...) [[Herhangi bir şey yoğun ya da kalınken incelir, seyrekleşir ya da gevşerse seḏreşdi denir.]] (...) seḏrek böz [[gevşek, ince dokuma]], seḏrek kapuġ [[ızgarası veya kafesi olan kapı]]

Türkiye Türkçesi: [Ahmed Vefik Paşa, Lehce-i Osmani, 1876]

seyrelmek: Seyrekleşmek.

[7] ریشه‌شناسی تورکی – آلتاییک ناجاق  NACAQ

https://sozumuz1.blogspot.com/2024/10/nacaq.html

[8] Yemek

https://en.wikipedia.org/wiki/Yemek

The Yemek or Kimek were a Turkic tribe constituting the Kimek-Kipchak confederation, whose other six constituent tribes, according to Abu Said Gardizi (d. 1061), were the Imur (or Imi), Tatars, Bayandur, Kipchaks, Lanikaz, and Ajlad.

Kimekler

https://tr.wikipedia.org/wiki/Kimekler