شعر «تورکییهیه خیالی سفر» شهریار، سانسور و یا تحریف آن در نشرهای آزربایجانی
مئهران باهارلی
شهریار شاعر معروف تورک، شعری به زبان تورکی معروف به «تورکییهیه خیالی سفر» دارد. این شعر که محصول عشق و علاقهی او به عوثمانلی و تورکیه است، از جهات دیگر هم دارای اهمیت میباشد:
١- وقوف و تسلط شهریار بر ادبیات تورک اواخر عوثمانلی و اوائل دورهی جمهوریت، که با نام بردن شهریار سه بار از هر کدام از توفیق فیکرت و یحیا کمال و دو بار از محمت عاکیف آشکار است. او در این شعر خود را همردیف فیکرت و یحیا کمال و در زمرهی آخرین ادبا شمرده است.
٢-تسلط بر تاریخ سیاسی و فرهنگی و ادبی عوثمانلی و جمهوری تورکیه، که با نام بردن از امپراتوری عوثمانلی، سلطان محمد فاتح، هلال و سانجاق عوثمانلی، اشارهی من غیر مستقیم به افسانهی مربوط به هلال ماه بر پرچم عوثمانلی (انعکاس نور هلال ماه بر دریای خون عساکر عوثمانلی در میدان جنگ کوسووا ١٣٨٩)، تبدیل آیاصوفیا به جامع، منزلت مولانا جلال الدین رومی و قونیه در فرهنگ آناتولی و تورکیه و تصوف و عرفان تورک، مارش استقلال تورکیه، ژؤن تورکها و ژؤن تورکییا، آتاتورک، هیکل و مجسمهی آتاتورک، اشاره به حاکمیت جهانی تورکها (دوکترین قیزیل آلما) و .... آشکار است.
٣-خلاصهی شعر: شهریار تورکیه را اوجاق و کانون جهان اسلام مینامد. به همین جهت استانبول - ایستانبول را عامدا به صورت اسلامبول – ایسلامبول یعنی شهر مسلمانان مینویسد. به دفعات هلال پرچم عوثمانلی – تورکیه را ذکر و آن را اینجه هیلال و هلال نازنینی که مبدل به خورشید شد و امپراتوری اسلام یعنی امپراتوری مسلمانان و یا عوثمانلی را آفرید مینامد (اسلام در زبان تورکی به معنی مسلمانان هم است)، مارش استقلال اثر عاکیف را ذکر میکند و میگوید با یاد آوردن این مارش چشمانش پر اشک میشود، آیاصوفیا را مصلّی و نمازگاه مسلمانان میخواند (آتاتورک آن را به موزه تبدیل کرده بود، اخیرا توسط آکپ دوباره به جامع تبدیل شد)، از مولانا جلالالدین رومی به عنوان عارف تورکیهای یاد و مدفن او را آبدهی صوفیان مینامد. سلطان محمد فاتح را که فاتحهی امپراتوری بیزانس را خواند میستاید، تاریخ عوثمانلی را افتخارآمیز و فروپاشی آن را مانند پوشانیدن روی خورشید و تاریک شدن جهان مینامد، خاک تورکیه را سرزمینی میداند که کان و معدن غیرت است، بیشتر از چشمههایش خون شهیدان و بیشتر از سنگهایش استخوانهای دلاوران را در آغوش خود دارد.
شهریار میگوید او در تورکیه احساس غربت نمیکند چرا که فرزند تورک است و تورکهای تورکیه برادران تنی و تورکیه سرزمین مادری اوست. او تورکیه را مانند سر و خود (تورکهای تورکایلی و ایران) را مانند یک بدن صرفا عمل کننده بدون تعقل توصیف میکند که در اثر اشتباهات اسلاف ملعون و ناخلف خود (اشاره به صفویان که به تحریک و مزدوری صلیبیان، جنگ سنی - شیعه و برادرکشی بین تورکان را به راه انداختند) از سر خود جدا شدهاند. وی میگوید مطمئن است که لاشه (بدن) و سر یک روز و به دست تورکیه به هم ملحق خوا هند شد. شهریار با سر و یا مغز متفکر نامیدن عثمانلی – تورکیه، بدن و لش نامیدن تورکهای ساکن در ایران و تورکایلی، آگاهانه عثمانلی – تورکیه را به سبب نقش مثبتشان در تعالی مسلمانان تعزیز و تکریم و اسلاف و گذشتهگان تورکهای ساکن در ایران و تورکایلی را به سبب ایجاد اختلاف در میان مسلمانان و در میان تورکها تحقیر و تخفیف کرده است. شهریار میگوید باید آن صفحات تلخ و ننگین تاریخ را پاره کرد و فراموش نمود. وی در این مقام نام نادرشاه افشار (به سبب تلاش او برای از بین بردن اختلاف شیعه و سنی، و شاید الحاق دولت و قلمروی افشاری به عثمانلی) و رضاشاه (ظاهرا به سبب مبارزهی او با بنیادگرایی دینی و روحانیت شیعه) را ذکر میکند. وی آتاتورک را میستاید و او را به ژان دارک قهرمان ملی فرانسه که در آن کشور به عنوان قدّیس و ناجی ملت قبول میشود تشبیه میکند.
شهریار میگوید ماضی تورکیه افتخاری برای آیندهی او که ابدیاً عزت و شان میباشد است. عوثمانلی دوباره عَلَم و بیرق جهان اسلام را در دست خواهد گرفت. جالب توجه است که او در اینجا که مربوط به آینده است به جای تورکیه، عوثمانلی را به کار برده، که ممکن است ناشی از آن باشد که شهریار اعتلای تورکیه را در بازگشت به ذهنیت عوثمانلی میداند. به نظر شهریار افول تورکییه و تورکهای ساکن در ایران و ... به سبب لاقید ماندن آنها به دین بوده است. وی استانبول را زیبای زیبارویان و دختر دریاها و عروس دریا مینامد که مدنیت شرق و غرب در آن به هم آمیخته و نسلی اصیل را در خود تربیت خواهد کرد، نسلی که با معرفت و دانش و عزت نفس ریشهی جهل و فقر را برخواهد کند. وی در نهایت میگوید ما تورکها این بار نباید به فکر بنده کردن جهان (اشاره به دوکترین قیزیل آلما و یا حاکمیت جهانی)، بلکه باید به دنبال آن باشیم که جهان به ما به چشم انسان بنگرد (و از تورکستیزی دست بردارد).
٤-این
شعر از جهات تبیین وجود و درجهی شعور ملی تورک در شهریار هم مفید است. شعر نشان
میدهد شهریار کاملا بر تورکیت خود و یگانهگی زبانی، دینی و تباری بین تورکان
ساکن در ایران و تورکیه واقف بود. به عنوان مثال آنجا که میگوید او یک تورک زاد
(تورک اوغلو) و دارای خون – تبار و دین و زبان یکسان با تورکهای تورکیه است، آنجا
که تورکهای تورکیه را برادران تنی و تورکیه را وطن مادرزادیش مینامد، که در تورکیه
احساس غربت نمیکند، که تورکیه را سر و تورکهای ساکن در ایران را بدنی میداند
که باید دوباره به همدیگر روی آورده، دست به دست داده و به هم ملحق شوند، ....