Friday, February 25, 2022

سوزانیدن کتب تورکی در تورکستان جنوبی- افغانستان توسط ناسیونال فاشیسم پشتون

 

سوزانیدن کتب تورکی در تورکستان جنوبی- افغانستان توسط ناسیونال فاشیسم پشتون

 

مئهران باهارلی


مقاله‌ی اصلی: 

قومیت‌گرایی افراطی فارسی و مراسم کتاب‌سوزی - «جشن مقدس کتاب‌سوزان» ‌ آذر سال ١٣٢٥ (دسامبر ١٩٤٦) در آزربایجان توسط دولت پهلوی - ارتش ایران 

http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_22.html


یکی از کتاب‌سوزی‌های مهم در تاریخ معاصر، سوزاندن کتاب‌های تورکی در سال ۱۹۲۹ میلادی توسط وزیر محمد گل مهمند (مومند)، در زمان حکومت نادر خان (محمد نادرشاه پادشاه افغانستان) و صدارت سردار محمد هاشم خان در تورکستان جنوبی و یا شمال افغانستان است[1]. محمد گل مهمند یک ناسیونالیست افراطی پشتون بود و در راستای سیاست پشتون‌سازی غیر پشتون‌ها و در راس آن‌ها تورک‌ها - اوزبیک‌های آن کشور، مرتکب جنایات بسیاری شده است. از آن جمله تخریب بالاحصار میمنه و جمع‌آوری بیشتر از چهار هزار جلد کتب مختلف چاپی و قلمی- نسخه‌های خطی کم‌یاب به زبان تورکی از مدارس دینی و مکتب‌ها و کتاب‌خانه‌ها و خانه‌ها و سوزانیدن آن‌ها.

کتاب‌سوزی میمنه سال ١٩٢٩ در تورکستان جنوبی به دلائل بسیار به تورکان ساکن در ایران و سوزانیدن کتاب‌های تورکی توسط دولت ایران در آزربایجان در دسامبر ١٩٤٦ [2]– موضوع این مقاله - مربوط است:

- کتاب‌سوزی میمنه در یک کشور همسایه‌ی ایران یعنی افغانستان انجام گرفته است.

-مانند کتاب‌سوزی انجام گرفته توسط دولت ایران در آزربایجان، هدف این کتاب‌سوزی هم کتب تورکی بود.

- محمد گل مهمند بسیاری از تدابیر و اقدامات خود بر علیه زبان و فرهنگ و میراث تمدنی تورک و سیاست پشتون‌سازی دولت افغانستان را از تدابیر و اقدامات ضد تورک دولت ایران – رضاشاه اخذ و کوپی کرده بود. به عنوان نمونه او هم مانند دولت رضاشاهی در ایران که مدعی بود «ایران یک کشور فارس‌زبان و فارسی زبان ملی است و تورکی یادگار موغول‌ها و مستحق ریشه‌کن شدن، همه باید به فارسی درس بخوانند و همه‌ی کتاب‌ها و نامه‌ها و عریضه‌ها به زبان فارسی نوشته شوند و تمامی مراجعات به دوایر دولتی باید به فارسی باشد و پارسی را پاس بدارند و ...» عینا ادعا می‌کرد «افغانستان یک کشور پشتون‌زبان است و همه باید به زبان افغانی درس بخوانند؛ کتاب، عریضه، نامه و هر آن چیز دیگری که لازم باشد را باید به زبان افغانی یعنی پشتو بنویسند، تمامی مراجعات خود به دوایر دولتی را به زبان پشتو انجام دهند؛ به زبان گویا ملی پشتو احترام بگذارند؛ تورکی یادگار موغول‌هاست و در افغانستان جایی ندارد و باید ریشه‌کن شود...»

-کتاب‌سوزی میمنه انجام گرفته توسط گل محمد مهمند یکی از منابع الهام برای دولت ایران در سوزانیدن کتب تورکی به سال ١٩٤٦ بود.

وضعیت تورک‌های ساکن در افغانستان و ایران از جهات بسیار به هم شباهت دارد:

هر دو در معرض سیاست‌های ضد تورک دولت‌های مرکزیشان قرار دارند، هر دو به سرعت در حال دری‌زبان و فارس‌زبان شدن هستند، نخبه‌گان هر دو گروه به درجه‌ی مهمی خود را افغانستانی و ایرانی دانسته و در گفتمان کشوری ایران و افغانستان آسیمیله و پاسیویزه شده و فاقد شعور ملی تورک هستند، ....

طریق استخلاص تورک‌های ساکن در افغانستان و ایران نیز یکی است: تلاش برای بیداری ملی مردم خود؛ آفریدن نسلی از نخبه‌گان دارای شعور ملی تورک؛ به روز کردن گفتمان سیاسی‌شان (حمایت از جدایی مطلق دین از دولت و لائیسیسم، دفاع از حقوق اقلیت‌های دینی و ملی، حقوق زنان، مخالفت با دولت شرعی و دین دولتی، مبارزه با تروریسم و تروریسم اسلام‌گرا، ....)، جلب حمایت‌های خارجی و بین المللی حتی المقدور گسترده و متنوع (تورکیه، اوزبکیستان، عربستان، اسرائیل، روسیه، چین، ایالات متحده آمریکا، اتحادیه‌ی اوروپا، بریتانیا، سازمان‌های بین المللی حقوق بشری و ...)؛ تبدیل شدن به یک قدرت سیاسی؛ منتظر ماندن به تضعیف دولت مرکزی به هر علت (جنگ داخلی، اشغال خارجی، تحریم‌های جهانی، نارضایتی داخلی، ...)؛ تشکل و سازمان‌یابی سریع به محض ضعیف شدن دولت مرکزی؛ تاسیس و اعلان یک طرفه‌ و غافل‌گیرانه‌ی دولت ملی خویش دربرگیرنده‌ی همه‌ی اراضی تورک‌نشین کشور؛ و مجبور ساختن دولت مرکزی ضعیف و جامعه‌ی جهانی غافل‌گیر شده به قبول این واقعیت میدانی جدید.

تورک‌های افغانستان و ایران باید بدانند که دولت‌های مرکزی‌شان و فارس‌ها و پشتون‌ها هرگز داوطلبانه حقوق ملی آن‌ها را به رسمیت نخواهند شناخت و با آن‌ها معامله‌ی شهروند دارای حقوق برابر و حتی یک انسان معمولی نخواهند کرد. بنابراین تورک‌های ایران و افغانستان نباید انرژی و وقت خود را با مخاطب قرار دادن جامعه‌ی فارس و پشتون تلف کنند. باید تمام تبلیغات و فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی تورک‌های افغانستان و ایران صرفا معطوف و متمرکز به آگاه ساختن مردم خود و جلب حمایت خارجی حداکثری باشد، نه راضی ساختن پشتون‌ها و فارس‌ها و دولت مرکزی به شناختن حقوقشان، خیالی که هرگز به تحقق نخواهد پیوست.   

توردیقل میمنگی. «ماموریت محمد گل مهمند در راه تحقق آرمان‌های نا تمام امیر عبدالرحمان خان در شمال هندوکش»

به سبب اهمیت کتاب‌سوزی میمنه - فاجعه‌ی سوزاندن کتب تورکی در افغانستان توسط محمدگل خان - و لزوم دانستن تاریخ و دلایل و سیر آن برای ملت تورک ساکن در ایران، در زیر نوشته‌ای آگاهی دهنده از توردیقل میمنگی در این باره را عینا نقل می‌کنم[3]:

Sunday, February 20, 2022

پرس‌های باربار (وحشی) و عجم (گنگ)، دری وری و پرت و پلا گویی؛ و یا گر حکم شود که‌ مست گیرند، در شهر هر آنکه‌ هست گیرند

پرس‌های باربار (وحشی) و عجم (گنگ)، دری وری و پرت و پلا گویی؛ و یا گر حکم شود که‌ مست گیرند، در شهر هر آنکه‌ هست گیرند


مئهران باهارلی


ناسیونالیسم افراطی فارسی و تاریخ رسمی دولت ایران و تاریخ‌نگاری ایران‌گرا، همواره ‌بین تورک‌ و چند مفهوم مانند موغول و وحشیت و غلام و .... ترادف ایجاد و القاء می‌کند. این شیوه‌ی تورک‌هراس و تورک‌ستیز، به‌ سبب تلاش برای منطبق کردن و تعمیم دادن نتایج این نگرش بر جامعه‌ای که‌ در ایران و جهان معاصر زیست می‌کند یعنی ملت تورک، نوعی ادبیات نفرت و نژادپرستانه؛ و از منظر منابع تاریخی به‌ شدت گزینشی است. سوال این است: ‌اگر قرار باشد در جستجوی خصلتی منفی برای اقوام در تاریخ قدیم و باستان برآمد، چرا باید به‌ مورد تورک‌ها اکتفا کرد و این جستجو را به‌ قوم فارس و اسامی مربوط به ‌آن تعمیم نداد؟

با انگیزه‌ی ایجاد سوال در باره‌ی این یک سونگری ضد تورک، در این نوشته ‌به‌ چند اسم از جمله‌ «باربار» به‌ معنی اولیه‌ی گنگ و بعدها وحشی که در آغاز مشخصا برای پرس‌ها و مادهای ایرانیک بکار می‌رفت، و «عجم» به ‌معنی گنگ که ‌ترجمه‌ی عربی باربار است، همچنین چند اسم مشابه و یا مشتق از پارس همه متضمن معنی زبان ناشایست و گفتار نامناسب و ناسزا اشاره‌ کرده‌ام. شاید قومیت‌گرایان فارس و تاریخ‌نگاری رسمی و دولتی ایران‌گرا ملتفت ‌شوند که‌ «گر حکم شود که‌ مست گیرند، در شهر هر آنکه‌ هست گیرند»...

باربار برای اولین بار در مورد پرس‌ها بکار رفته ‌است.

در زبان‌های اوروپایی کلمه‌ای به ‌شکل «باربار» به ‌معنی وحشی و بدوی وجود دارد. این کلمه‌‌ی اصلا یونانی و در فورم جمع ‌در آغاز به‌ معنی همه‌ی آن‌هایی که‌ یونانی نبودند، و یا دستاوردهای تمدنی و زبانی یونانی نداشتند، مشخصا پرس‌ها و مدها بکار می‌رفت[1]. بعد از جنگ‌ها با پرس‌ها در قرن پنجم پیش از میلاد، باربار بار تحقیرآمیز و معنی خارجیانی که‌ زبانی نامفهوم داشتند هم پیدا کرد. ریشه‌ی کلمه‌ی باربار، بنا به‌ برخی منابع ریشه‌شناسی، بن باربار هند و اوروپایی به ‌معنی طنین گفتار نامفهوم خارجی‌ها و هم‌ریشه ‌با باربارا در زبان سانسکریت به‌ معنی لکنت زبان، و یا تکرار بار و بار به معنی سخنان شکسته و نامفهوم و شرّ و ورّ بیهوده و بی معنی است. به‌ مرور زمان کلمه‌ی باربار در زبان‌های اوروپایی معانی غریبه‌ و اجنبی و وحشی و جاهل و بی فرهنگ و بی ادب و ناتراشیده‌ و صیقل نیافته‌ و درشت و خشن .... یافت. اما برای ما معنی اولیه‌ی آن یعنی پرس‌ها و مدها که ‌زبانی نامفهوم داشتند و ارتباط آن با زبان مهم است. زیرا این معنی در بسیاری از نام‌های دیگر که‌ به ‌این قوم داده‌ شده‌ و یا در کلمات مشتق از و یا مشابه آن، از جمله‌ در نام «عجم» و اصطلاحات «دری» وری گویی و «پرت» و پلا گفتن و ... هم مشاهده ‌می‌شود.

عجم ترجمه‌ی باربار به‌ عربی است

 

AZERBAYCANCA’DAN TÜRKCE’YE ÇÉVİRİ. veya İRAN, AZERBAYCAN RÉSPUBLİKASINI İŞQAL ÉTMİŞDİR

AZERBAYCANCA’DAN TÜRKCE’YE ÇÉVİRİ. 

veya 

İRAN, AZERBAYCAN RÉSPUBLİKASINI İŞQAL ÉTMİŞDİR

Géçen aylarda Türkiye’nin yéniden Qafqaz’a girdiyinden ve Qarabağ’ın böyük bölümünün qurtarılmasından öfkelenmiş olan İran devleti,  Azerbaycan Réspublikası’na qarşı gözlenmedik bir siyasi - propaganda savaşı başlatdı. Bu savaş sırasında Fars milliyetçileri İran’ın Azerbaycan Réspublikası’nı işqal étmesi ve öz topraqlarına qatması gerekdiyini de dillendirdiler. Quşqusuz bunlar gerçekleşmeyecek düşlerdir. Ancaq İran başqa bir açıdan Azerbaycan Réspublikası’nı indi de işqal étmişdir: Dil alanında Azerbaycan Réspublikası Fars işqalı altındadır.


Aşağıdaki cümle Azerbaycan Réspublikası’ndan ARB tv, 01/02/2022 ilaygünlü xeber proqramından alınmışdır:

Azǝrbaycanca: Rǝsǝdxanǝnin bu zonada bǝrpası elmin inkişafı üçün çox vacibdir.

Bu cümlede yanlız üç bağlac (bu, çox, üçün) Türkcedir. Gériye qalan ad ve qavramları anlatan kelimelerin hamısı Erebce, Farsca ve Ruscadır. Yuxarıdakı Azerbaycanca cümleni Türkce’ye çévirmek gerekir:

Türkce: Gözlemévinin bu bölgede yapımı bilimin gelişmesi üçün çox gereklidir.

Gözlemévi: rǝsǝdxana (Erebce+Farsca)

Bilim: elm (Erebce)

Bölge: zona (Rusca)

Yapım; bǝrpa (Farsca)

Gelişme: inkişaf (Erebce)

Gerekli: vacib (Erebce)


Azerbaycan Réspublikası’nın resmi ve istandard dili olan “Azerbaycanca” veya “Azerbaycan Dili” Sovyét döneminde Türkce’ni yox étmek ve o Réspublikanın dilini olabildikce Türkiye dilinden uzaqlaşdırmaq amacıyla İrançı, Rusçu, Farsçı, Érmeniçi ve Anti Türk olan meqamlarca qarma - hibrid bir dil olaraq yaradılmıştır. Azerbaycan Réspublikası milli bir dil siyaseti oluşdurmadıqca ve özünü Farsçı, Rusçu Ermeniçilerin qondardığı bu qarma - hibrid Azerbaycanca’dan, adından ve içeriyinden, qurtarmadıqca, Fars işqalı tehdidi altında qalacaqdır.

(Azerbaycan Réspublikasında resmi ve hukuk metinlerinde oranın devlet dili “Azerbaycanca” ve “Azerbaycan Dili” diye adlandırılır. Bu adlandırma bilimsel olaraq yüzde yüz yanlış olmaqla birlikde, koloniyal bir millet yaratma projesi ürünü olduğu üçün, İranda yaşayan Türk milleti ve onun Türk milli kimliyine son derece böyük zererler verip, yıxıma uğradır..).


Qarma - Hibrid Azerbaycanca veya Azerbaycan Dili yaradılırken izlenen ilkeler:

1-Eski ve edebi metin ve qaynaqlarda var olan on minlerce Türkce kelimeye, sırf Türkiyede de işledildikleri üçün arxaik damqası vurulup, dilden atlımışdır. Bunun sonucunda yéni quşaq örneyin Dede Qorqut kitabı veya Nesimi ile Fuzulinin yapıtlarındakı Türkce kelimeleri anlamaz hala gelmişdir (Azerbaycan Réspublikasında Dede Qorqut kitabı Azerbaycan Dilinde yazılmışdır diye iddia édilir. Osya bu kitabdakı Türkce kelimelerin yüzde doksanı indi de Türkiye Türkcesinde işlenir, ancaq yüzde doxsanı Azerbaycanca işledilmir).

2- Çoxu xalqın dilinde hele de işledilen minlerce Türkce kelime, resmi, bilim, huquq ve médiya dilinden elenmişdir,

3- Eski veya günümüzde de bilinen ve işledilen Türkce kelimelerin yérine sistématik olaraq Rusca, Farsca ve Farscada var olan Erebce kelimeler yérleşdirilmişdir

4-Türkce yéni kelimelerin yapılması tabu halına getirilerek durdurulmuşdur. Yapılan az sayıda yéni kelimeler ise de bunlar Farsca veya Rusca kök ve eklerden yapılmışdır.

Sayısal ve Reqemsal örneyi: Son illerde Azerbaycancada bir iki yéni Türkce kelime yapılmışdır. Örneyin Digital yérine Reqemsal. Türkiyede buna qarşılıq yaradılan “Sayısal” uygun ve doğrudur. Azerbaycanda yaradılan “Reqemsal” ise néçe baxımdan sorunludur.

-Reqem kelimesi Türkce deyil, Erebcedir.

-Azerbaycancada sayısal kelimesini éynen qebul étmemenin nedeni, orada “Sayı” kelimesinin yoxluğudur. Azerbaycancada Sayı yérine yanlış olan “Say” işledilir. Bu ona benzer ki Yazı yérine Yaz, Ölü yérine Öl işledilsin.

-Reqemsal’ın ikinci sorunu, sesuyumu quralına uymamasıdır. Ses uyumu quralına göre doğru biçim “ReqemsEl” olmalıydı, reqemsAl deyil ....


Türkce’nin yétersiz olduğuna inanmış quşaq - nesil

1-Azerbaycancada işledilen bir sıra çılxa Farsca kelimeni,Farsların özü hatta bizim Farslaşmaqda olan veya Farslaşmış kitlelerimiz bile işletmez. Örneyin Berpa, Serencam, Sernişin, Péyvend ve minlerce başqa Farsca kelimeler… (Azerbaycancada son derece işlek olan Farsca berpa kelimesi, bir çox anlamda işledilir: Qurmaq, yapmaq, yéniden qurmaq, yéniden yapmaq, onarmaq, dikeltmek, tikmek, yükseltmek, qaldırmaq, ayağa qalxma, vs)

2-Azerbaycan Réspublikasında Azerbaycancanı yaradan Rusçu, Farsçı ve Ermeniçi meqamlar Türkçe yéni kelime yapmanı tabu halına getirilmişler. Bunun arxasında Türk xalqını Türkce’nin yétersiz olduğuna inandırmaq ve onun özgüvenini yox étmek vardır. Bundan dolayı yéni nesil yazar ve qoşarlar yéni Türkce kelime yaratmaqdan qorxur ve yéni Türkce kelime yapmanı yanlış bulur.

Örneyin bunlar yuxarda Türkce cümlede işletdiyim Bilim, Yapım ve Gözlem kelimelerine yanlışdır diye qarşı çıxırlar. Oysa Türkce kök ve Türkce soneklerle (ve Türkcede var olan Moğolca kök ve Moğolca soneklerle) yapılan ve anlam açısından sorunsuz olan her yéni kelime, hem Türkce ve hem doğrudur:

a-Bilim kelimesi, bilmek kökü ve .m soneki ile yapılmış ve Erebce élm anlamındadır.

b-Yapım kelimesi yapmaq kökü ve .m sonekli ile yapılmış, son derece doğru bir Türkce kelimelerdir ve Azerbaycancada işledilen Farsca Berpa’dan milyonlar qat daha uyqundur.

c-Gözlem: Türkce kök ve Türkce soneklerle yapılmış ve anlam açısından sorunsuz olan her kelime, Türkcedir ve doğrudur. Ölmek ve .m sonekinden yapılan Ölüm doğru ise, Gözlemek ve .m sonekinden yapılan gözlem de doğrudur.

3-Bunlar Türkiyede de xalqın dilinde anahtar, zaten kimi yabancı kelimelerin varlığını ileri sürürler. Oysa burada söz qonusu olan xalqın dilindeki néçe yabancı kelime déyil, yapay ve qarama olan ve Azerbaycanca adlanan resmi, devlet, huquq, bilim ve médiya dili ve ondakı minlerle Farsca Erebce ve Rusca kelime olan dildir ki gét géde xalqın Türkcesini de pozur.

4-Bunların başqa bir çekincesi Türkiyede yaradılan néçe kelimenin yanlış olmasıdır. Oysa Türkiyede yaradılmış minlerce yéni sözden yalnız kiçik bir bölümü yanlışdır. Bu yanlış kelimeleri de kimse qullanmağa mecbur déyildir.

5-Bunlar yaradılan bir sıra yéni Türkce kelimeye de yabancı dillerdeki qarşılıqlarına benzeyir diye qarşı çıxırlar. Oysa Yéni sözcük yaradanda onun eskiden var olan yabancı söze benzemesi pis bir şey deyildir, tersine yéni kelimenin öyrenilmesini qolayşadırdığı üçün olumlu bir durumdur. Örneyin Farsça “Âteşbes” yérine Türkce “Atışkes” uygun ve gözel bir qarşılıqdır.

Türkcesi varken Azerbaycancada işledilen Rusca kelimlelerden örnekler

Aksiya (Éylem), Aktual (Güncel), Alpinist (Dağçı), Aparat (Ayqıt), Apték (Emçi), Aréna, Astronomiya (Göybilimi), Avanqard (Öncü), Detal (Ayrıntı), Déstruktiv (Yıxıcı), Diamétr (Çap), Diaqnoz (Tanı), Dinamika, Diréktor (Yönetmen), Diskont (İndirim), Diviziya (Tümen), Doza, Efekt, Ekspert (Uzman), Ékstrémizm (Aşırılıq), Ektopik, Ékvivalént (Éşdeyer), Élastik (Esnek), Étnologiya (Budunbilim), Fauna (Doğay, Diréy), Fermer (Ekinçi), Fonétika (Sesbilim), Form (Biçim), Forma, Harmoniya (Uyum), Histologiya (Toxubilim), İmprovizasiya (Doğaç), İnfilasya, İnformasiya (Bilişim), İnstinkt (İçgüdü), İnvéstisiya (Yatırım), Jurnal (Dergi), Kankret (Somut), Komissiya (Qurum), Konsérvativ (Tutucu), Konstitusiya (Anayasa), Kontakt, Krılo (Çamırlıq), Krossvord (Bulmaca), Kurort (Qaplıca), Marşrut (Dolmuş), Matérial (Gereç), Mémuar (Anıt), Miqrant, Modérn (Yénicil), Monitor, Monopoliya (Tekel), Narkotik (Uyuşdurucu), Névrologiya (Sinirbilim), Nuans (Çalar), Okéanoqrafiya (Denizbilim), Opératif, Orbit (Yörünge), Original (Özgün), Pansion (Yatılı), Paralél (Qoşut), Paştét (Ezme), Piroq (Börek), Planét (Gezegen), Plomb (Dolqu), Plüralizm (Çoxulçuluq), Pоémа (Qoşaq), Pоéziyа (Qoşuq), Prinsip (İlke), Problém (Sorun), Profilaktik (Önleyici), Prokuror (Savcı), Proqram (İzlence), Prоsеs (Sürec), Qalstuk (Boyunbağı), Qrammatika (Dilbilgisi), Radiasiya (Işınım), Radius (Yarıçap), Rayon, Réaksiya (Tepki), Regulator, Réspubliķa (Budunc), Résénziya (Eleşdiri), Séysmologiya (Terpem Bilimi), Sinonim (Éşanlamlı), Sistém (Düzge), Situasiya (Durum), Stajér (Yétişmen), Struktur (Yapı), Sutka, Ştam, Térapiya, Tréninq (Éyitim), Vélosipéd (Yélatı), Xroniki (Süregen), Vaksin (Aşı), Vaksinasya (Aşılama), Vizual (Görsel), …

Türkcesi varken Azerbaycancada işledilen Farsca Erebce kelimelerden örnekler

Abide (Anıt), Âli (Yüksek, Ulu, Ağar), Alim (Bilgin), Amil, Aşkar (Aydın), Ахırıncı (Sonuncu), Ахırlаrındа (Sonlarında), Azad (Özgür, Erkin), Azad Olmaq (Özgürleşmek), Azarkéş (Yandaş), Berаber (Birge, Birlikde), Berpa (Yapım, Qurma), Beyanat (Démec), Cavab (Yanıt), Celb Etmek (Çekmek), Cehd Etmek (Çaba göstermek), Cenub (Günéy), Cinah (Qanat), Davam Étmek (Sürdürmek), Dаvаmiyyet (Süreklilik), Daxili (İç), Defe (Qat, Kez), Diger (Başqa, Öteki), Düşmen (Yağı), Еlm (Bilim), Ehаteli (Qapsamlı), Ehemiyyet (Önem), Ehemiyyetli (Önemli), Eks (Ters), Eks Hucum (Qarşı Saldırı), Elave (Ek, Artı), Eléyh (Qarşı), Emin (Arxayın), Enene (Gelenek), Erazi (Topraqlar), Esas (Ul, Temel), Etibar, Etibaren, Etibarlı, Etraf (Çévre), Evez Olmaq (Deyişmek), Éhtiyat (Sakınma, Yedek), Faiz (Yüzde), Fikr (Düşünce), Günah (Suç), Güzeran (Géçim), Hаdise (Olay), Heyat (Yaşam), Heyata Kéçirmek (Gerçekleşdirmek, Uyqulamaq), Hiss (Duyu), Hisse (Pay, Bölük), Hörmet (Sayqı), İbaretdi ( .dir, Oluşur), İclas (Oturum), İnkаrеdilmez (Danılmaz), İnkişaf (Gelişim), İstehsal (Üretim), Istifade Étmek (Yararlanmaq), Istiqamet (Doğrultu), İstintaq (Soruşdurma), İstiqraz (Borclanma), İstirahet (Dinlenme), Iştirak Étmek (Qatılmaq), Kаmаn (Yay), Kemer (Qayış), Kenar (Qıraq, Yan), Kifаyet (Yéter, Yéterli), Mânée (Engel), Matem (Yas), Mehebbet (Sévgi), Mehlul (Çözelti), Mehz (Yalnız, İşte), Mekteb (Oxul), Melumat (Bilgi), Mena (Anlam), Menbe (Qaynaq), Menteqe (Bölge, Alan), Meqsed (Amac, Érek), Merasim (Tören), Merhele (Aşama), Mertebe (Qat), Mesele (Sorun), Mesuliyet (Sorumluluq), Meşhur (Ünlü, Adlım), Metbuat (Basın), Metleb (Qonu), Mexfi (Gizli), Mis (Paxır), Möhkem (Berk Sıxı), Möhteşem (Görkemli), Mövqé (Qonum), Müasir (Çağdaş), Mübadile (Déyiş-Toqquş), Mubarize (Savaşım), Müdafie (Savunma), Müddet (Süre), Müderris (Oxutman), Müdrik (Bilge), Müellif, Müellim (Öyretmen), Münaqişe (Çekişme), Müeyyen (Belli, Belirli), Müessir (Étkili), Müessise (Qurum), Müharibe (Savaş), Mühаsire (Quşatma), Mühit (Çévre), Müqabilinde (Qarşılığında), Müraciet (Başvuru), Müşahideçi (Gözlemçi), Müşavire (Danışma, Geneş), Mütefekkir (Düşünür), Mütereqqi (İlerici), Müteхessis (Uzman), Mütleq (Salt), Müvаfiq (Uyqun), Müveffeqiyyet (Başarı), Müveqqeti (Géçici), Nailiyyet (Başarı), Namized (Aday), Nazirlik (Baxanlıq), Neheng (Qocaman), Nesihet (Öyüt), Netice (Sonuc), Nezaret (Baxım, Qarama, Gözlemleme), Nezere Almaq, Nize (Süngü), Nümayiş (Gösteri), Pаdşаh (Xaqan), Pаytахt (Başkend), Perakende (Dağınıq, Üleşik), Péyk (Uydu), Péyvend (Aşı), Pul (Aqça), Qanunsuz (Yasadışı), Qeder (Dek, Denli), Qelebe (Utqu), Qiymetlendirmek (Deyerlendirmek), Qiymetli (Deyerli), Qüvve (Güc), Sabiq (Géçmiş), Sabiq, Sahe (Alan), Saziş (Anlaşma), Sebeb (Neden, Gerekçe), Sehhet (Sağlıq), Sehim (Paylı, Ortaq), Sehiyye (Sağlıq), Sehv (Yanılqı), Sened (Belge), Serhed (Sınır), Sernişin (Yolcu), Sey (Çaba), Seyyah (Gezgin), Sitаyiş (Övgü), Sual (Soru), Sülh  (Barış), Süret (Yéyinlik, Terklik), Şerait (Qoşullar), Şerik (Ortaq), Şerq (Doğu), Şert (Qoşul), Şimal (Quzay), Tamaşa, Tebiet (Doğa), Tedqiqаt (İnceleme), Teferrüаt (Ayrıntı), Tehlil Étmek, Tehlükesizlik (Güvenlik), Tekаmül (Évrim), Tekanlar (Sarsıntılar), Telebat (İstekler), Telebe (Öyrenci), Tercüme (Çéviri), Tesir (Étki), Teşebbüs (Girişim), Teхminen (Yaxlaşıq), Texribat (Yıxıcılıq, Dağıtıcılıq), Teyyare (Uçaq), Töhfe (Savqat, Savrı), Umumi (Genel, Qamusal), Üzv (Üye), Vasite (Arac), Veziyyet (Durum), Хаrici (Dış), Xatire (Anı), Xerçeng (Yéngéç), Xeste (Sayrı), Хetа (Yanlış), Xizek (Qayaq), Xoşbext (Mutlu), Хudbin (Mencil), Yаddаş (Bellek), Zefer (Utqu), Zelzele (Terpem, Deprem), Zeruri (Gerekli), ..., ..

Thursday, February 17, 2022

İran’ın Fars-Şii Derin Devleti sözcülerinden Râifipûr: İran, Türkiye Alevilerini örgütlemeli ve kullanmalı; Erdoğan’ın İran’ın sabrının tükendiyini anlamasını sağlamalı.

İRAN’IN FARS-Şİİ DERİN DEVLETİ SÖZCÜLERİNDEN RÂİFİPÛR:

 

İRAN, TÜRKİYE ALEVİLERİNİ ÖRGÜTLEMELİ VE KULLANMALI; ERDOĞAN’IN İRAN’IN SABRININ TÜKENDİYİNİ ANLAMASINI SAĞLAMALI.

 

Geçen aylarda İran İslam Cumhuriyeti birden bire Azerbaycan Cumhuriyetini askeri olarak tehdit etti ve bu ülkeye karşı topyekun siyasi ve propaganda savaşı açtı. Bu kampanyanın asıl amacı, bildirilenin tersine İsrail’in Azerbaycan Respublikası’ndaki varlığı deyil, İran devleti ve Fars milliyetçiliyinin uykusunu kaçıran Türkiye’nin yeniden Kafkasya’ya girmesi gerçeyi idi. İran’ın gözünde ve doğru olarak Türkiye’nin Birinci Dünya Savaşında olduğu gibi, tekrar Kafkasya’ya dönmesi, Türkiye’nin Birinci Dünya Savaşında olduğu gibi tekrar İran’a dönmesinin habercisidir. Bu da nufusunun yarısına yakınını Türklerin oluşturduğu İran’da, Fars hakimiyeti için ölümcül bir tehditdir.

İran devleti ve Fars-Şii milliyetçiliyinin kendine karşı tanımladığı yaşamsal tehdit ve istiratejik düşman, Türkiye’dir. Son olaylarda İran Şii-Fars devleti ile birlikte bütün Fars siyasi yelpaze, dincisinden milliyetçisine, sekülerinden soluna, yurt içi ve yurt dışında hepsi histerik bir Anti Türk ve Anti Türkiye öfkede birleştiler ve Türkiye tehdidini yok etmek için akıllarına gelen her türlü gerçekçi ve absurd yol ve senaryo ve öneriyi dillendirmekten de çekinmediler. Bu öneriler arasında İran’ın Yunanistan, Fıransa, Kıbrıs Rum kesimi, Hindistan vs ile Türkiye’ye karşı ittifak kurması, Türkiye Kürtlerinin terörist ve silahlı mücadilesini daha açık biçimde desteklemesi, Ermeni Soykırımını tanıması, Türkiye’ye gaz ihracatının durdurulması, Türkiye’yi Asya’dan Avrupa’ya giden petrol ve gaz boru hatları projelerinden dışlama gibi düşünebilecek her şey vardı.

Râufipûr’un öneri paketinde var olan ilginç nokta ise, İran’ın Türkiye’deki Alevileri örgütlemesi ve onlardan yararlanması, ve üstükapalı olarak Aleviler ve Şiilerini İran’a bağlı askeri bir taburda örgütleme gerektiyidir.


Wednesday, February 16, 2022

اعتراض سلطان مسعود میرزا ظل السلطان به ‌‌سنی‌ستیزی و عثمانلی‌ستیزی روحانیون شیعی و رضایتشان به‌‌ قدرت گرفتن دول مسیحی و ذلت مسلمانان

 اعتراض سلطان مسعود میرزا ظل السلطان به ‌‌سنی‌ستیزی و عثمانلی‌ستیزی روحانیون شیعی و رضایتشان به‌‌ قدرت گرفتن دول مسیحی و ذلت مسلمانان


مئهران باهارلی


یکی از شخصیت‌های تورک و قاجاری که‌‌ تاریخ‌نگاری ایران‌گرا و آزربایجان‌گرا با یک‌جانبه‌نگری از او به ‌‌صورت شر مطلق شیطان‌سازی کرده، سلطان مسعود میرزای تبریزی ملقب به‌‌ ظل السلطان (١٨٤٩١٩١٨) پسر ارشد ناصرالدین شاه ‌‌از مادری غیر قاجاری و داماد امیرکبیر است. وی شاهزاده‌ای با کفایت و متجدد و طرف‌دار اصلاحات، اما قدرت‌طلب، مال‌اندوز و سنگ‌دل بود که به ‌‌مدت دهه‌‌ها بر بخش اعظم ایران (جنوب و جنوب غربی و غرب، فارس، اصفهان، لورستان، ...) حکومت کرده است. تشکیل قوشون مجهز و منظم، تأسیس روزنامه‌ی فرهنگ مبلغ دیدگاه‌های اتحاد اسلام، افتتاح مدرسه‌ی همایونی نخستین مدرسه‌ی مودرن و مدرسه‌ی نظامی برای تعلیم داوطلبان قوشون، از جمله اقدامات ظل السلطان در اصفهان است. وی در سال ١٨٨٠ یعنی بیست و شش سال قبل از مشروطیت، برای نخستین بار یک شورای شهر برای مشورت دادن به او در امور شهری و مدیریت آن تشکیل داد.

ظل السلطان مدافع سیستم پارلمانی و اصلاحات و تجدد و مشروطه‌‌طلبی معتدل بود. هر چند در عمل ملزمات بعضی از این اعتقادات خود را رعایت ننموده‌‌ و در ماجرای بلوای میدان توپ‌خانه‌‌ و بعد از آن با طیف‌های گوناگونی از مشروطه‌‌طلبان انگلیسی و افراطی و برانداز محشور بوده‌‌ است.

ظل‌السلطان، شخصیتی به‌‌ خوبی تحصیل علوم کرده‌‌، و علاوه‌‌ بر تورکی تورکمانی (رایج در ایران)، تورکی عثمانلی و تورکی شرقی-جغتایی؛ بر زبا‌‌ن‌های فارسی و عربی و فرانسه‌‌ نیز مسلط بود. به امر ظل السلطان که کتاب‌خانه‌‌ی بزرگی داشت و در آن کتاب‌های نفیس خطی جمع می‌کرد، بسیاری از نسخ کتب خطی بازنوشته و کتب خارجی ترجمه شده‌اند. او مشتاقانه‌‌ و مستمرا علاوه‌‌ بر نشریات تورکی عثمانلی، نشریات خارجی روسی و انگلیسی و آلمانی و فرانسه‌‌ را مطالعه ‌‌و تعقیب می‌کرد.

ظل‌السلطان واقف بر تاریخ عمومی قدیم و جدید جهان، اوروپا، اسلام و مخصوصا تاریخ تورک، شامل تاریخ تورک ایران، عثمانلی و تورکستان بود. در لغت‌شناسی تورک هم دست داشت. ظل السلطان بر هویت تورک خود و قاجاریان واقف بود و به ‌‌آن افتخار می‌کرد. وی هم‌چنین مطابق با مشی و سیاست عمومی قاجاریه، عثمانلی‌دوست و در خطوط کلی حامی اتحاد اسلام بود. ظل السلطان مولف کتابی به ‌‌اسم تاریخ مسعودی است که در ‌‌آن به ‌‌تاریخ عثمانلی، ستایش سلطان عبدالحمید، و تاریخ تورک در ایران، کشتار یهودیان و درگیری ارامنه و تورک‌ها در باکو و ... هم پرداخته‌‌ است (این بخش‌ها در آینده ‌‌در سؤزوموز منتشر خواهند شد).

ظل السلطان حاکمی سکولار و مخالف تعصبات مذهبی، دین‌سازی و فرقه‌‌گرایی و طریقت‌بازی و ... ،و بزرگ‌ترین عامل محدود کننده‌ی روحانیون شیعه در اصفهان بود. به همین سبب روحانیون شیعی از مخالفان اصلی وی به شمار می‌رفتند. یکی از مواضع جالب توجه ظل السلطان، تلاش او برای جلوگیری از آزار و ظلم و ستم بر یهودیان که از دوران صفویه و توسط شیعیان صورت می‌گرفت است. او حتی صراحتا تهدید کرد هر شیعه‌ای را که‌ به ‌یک موسوی آزار برساند شدیدا مجازات خواهد کرد. این رفتار آزاده در تطابق با تؤره و یوسون تورک – موغول و هم‌سرنوشتی تاریخی تورک-یهود در ایران و منطقه است. (میخاییل والْدْ دندان‌ساز دربار شاهزاده ظل السلطان، یک یهودی اوتریشی بود).

در جلد سوم کتاب تاریخ مسعودی، ظل السلطان گفتگوی خود با یک موللای شیعی به‌‌ اسم حجت الاسلام آقا سید جواد را نقل کرده‌‌ که ‌‌در آن عثمانلی‌دوستی و طرف‌داری او از اتحاد اسلام (مسلمانان) وی منعکس شده ‌‌است. او در این گفتگو با زبانی دیپلوماتیک به ‌‌فاناتیزم روحانیت شیعی و عثمانلی‌ستیزی و سنی‌ستیزی، کوته‌‌اندیشی و تنگ‌نظری آ‌ن‌ها اعتراض نموده و آن‌ها را من غیر مستقیم متهم کرده‌‌ که‌‌ به ‌‌ضعیف شدن و شکست عثمانلی‌ها و قدرت گرفتن دول مسیحی و در نتیجه ‌‌ذلت مسلمانان راضی هستند.

نوت: عثمانلی‌ستیزی – تورک‌ستیزی بسیاری از روحانیون شیعی و خوشحالی‌شان از تضعیف و ذلت دولت عثمانلی و تفوق و قدرت گرفتن دول مسیحی و مسیحیان، حتی یهودی‌ستیزی آن‌ها ... مواضع و رفتارهایی منفرد نیستند، بلکه از همان دوره‌ی شکل‌گیری صنف روحانی و شیعی‌گری ایرانی به صورت امروزی، که دولت‌های اوروپایی و میسیونرهای مسیحی و کلیسای ارمنی در دوره‌ی صفویان در ایجاد آن نقش اساسی داشتند مشاهده می‌شود، و مولفه‌ای بنیادین-ساختاری از شیعی‌گری ایرانی- تشیع فارسی است.

در زیر پاراگراف مذکور را عینا نقل کرده‌‌ام.

پایان مقدمه‌‌ی مئهران باهارلی

وزارت فرهنگ و هنر ایران: چاپ کتاب و نشریه و هر گونه‌ انتشارات دیگر ‌به ‌زبان تورکی ممنوع می‌باشد.

وزارت فرهنگ و هنر ایران:

چاپ کتاب و نشریه و هر گونه‌ انتشارات دیگر ‌به ‌زبان تورکی ممنوع می‌باشد.

 

مئهران باهارلی

 

İran Kültür ve sanat bakanlığı:

Türkçe olan kitap ve başka her çeşit yayının basılması  yasaktır.


هر روز که‌ می‌گذرد ابعاد سیاست رسمی و نهادینه‌ی دولت ایران برای ریشه‌کن کردن زبان تورکی و فارس‌سازی کامل ملت تورک ساکن در ایران (نسل‌کشی زبانی و ملی تورک) بیش‌تر و بیش‌تر آشکار و افشا می‌شود. قابل توجه است زبان تورکی که‌ دولت ایران در صدد ریشه‌کن کردن آن است، زبان اکثریت نسبی مردمان ایران در حال حاضر، زبان اکثریت مطلق اهالی آن در اوائل قرن نوزده، یکی از دو زبان عمومی - سراسری‌ و یکی از زبان‌های رسمی دوژور دولت‌های تورک – موغول حاکم بر ایران امروزی در طول تاریخ تورک این کشور  به مدت یک هزار و دویست سال به ‌شمول دولت تورک قاجار تا سال ١٩٢٥ است.

در زیر یکی دیگر از اسناد رسمی مربوط به ‌سیاست نسل‌کشی زبانی و ملی تورک در ایران را آورده‌ام. این سند مکاتبه‌ای است بین دفتر حفاظت وزارت فرهنگ و هنر و مدیر کل نگارش آن وزارت‌خانه‌ مربوط به سال ١٩٥٧ که ‌در آن به ‌صراحت گفته ‌می‌شود ‌در ایران چاپ هر گونه ‌کتاب و نشریه ‌و انتشارات دیگر به‌ زبان تورکی، از جمله ‌کتاب خودآموز و مکالمات تورکی ممنوع است.

١-ضروری است که ‌این‌گونه‌ اسناد در وسیع‌ترین مقیاس در رسانه‌ها و نشریات و ... داخلی و خارجی برای اطلاع‌رسانی و آگاه‌ ساختن افکار عمومی تورک، دیگر ملل ساکن در ایران، مراکز آکادمیک و سیاسی بین المللی و مخصوصا کشور تورکیه‌ منتشر شود. چرا که‌ یکی از عوامل موفقیت دولت ایران در امر نسل‌کشی زبانی و ملی تورک در ایران، همین بی اطلاعی افکار عمومی تورک، ایران و جهان و تورکیه ‌از این فاجعه‌ی انسانی و فرهنگی است. در نتیجه‌ی این بی اطلاعی است که در آثار مربوط به ایران و نسل‌کشی‌های زبانی و ملی در جهان، هرگز سیاست یک صد و بیست و پنج ساله‌ی دولتی و رسمی و سیستماتیک نسل‌کشی زبانی و ملی تورک در ایران، که یکی از شدیدترین و ضد انسانی‌ترین آن‌ها در تاریخ جهان معاصر است ذکر نمی‌شود.

٢-عامل دیگر در موفقیت امر نسل‌کشی زبانی و ملی تورک در ایران، عوامل داخلی است که ‌آن‌ها را می‌توان به ‌دو مقوله‌ تقسیم کرد:

الف-نخبه‌گان و سیاسیون و اهل قلم تورک الینه‌ و آسیمیله‌ شده‌ مخصوصا در مرکز - شرق آزربایجان (خط تبریز - اردبیل) در طول قرن نوزده‌ و بیستم و اکنون، که ‌هویت ملی انتخابی خود را ایرانی قبول کرده‌ و معتقد به ملی، مشترک و ... بودن زبان تحمیلی و قاتل و استعماری فارسی بودند و هستند. این گروه‌ نه‌ تنها پس از آغاز سیاست رسمی و دولتی نسل‌کشی زبانی و ملی تورک در ایران به ‌دوره‌ی پیش از مشروطیت (انجمن‌های معارف تهران و تبریز) و مشروطیت (انجمن آزربایجان تهران و انجمن ایالتی آزربایجان در تبریز) و سال‌های جنگ جهانی اول (دموکرات‌های آزربایجان و آزادی ستان)، از مجریان و حامیان اصلی آن در مناطق تورک‌نشین ایران بوده‌اند، بلکه‌ خود از ایجاد کننده‌گان و طراحان و تئوریسین‌های اصلی سیاست تورک‌ستیزی و فارس‌سازی ملت تورک در عصر مودرنیته‌اند.

ب-آزربایجان‌گرایان و مخصوصا طیف آزربایجان‌گرایان استالینیست که ‌به اندازه‌ی پان‌ایرانیست‌ها با تورکیت و هویت ملی تورک و... مساله ‌دارند. این‌ها حتی بر خلاف پان‌ایرانیست‌ها و دولت ایران - که‌ مانند این سند – تا دهه‌های اخیر زبان مردم را «تورکی» می‌نامیدند، با نام «تورکی» - خودنامگذاری طبیعی و تاریخی مردم تورک ما - هم دشمن‌اند و آن را با دیگرنامگذاری‌های استعماری و جعلی «آزری» و «آزربایجانی» عوض می‌کنند.

ج- تورک‌ستیزی چپ ایرانی و آزربایجان‌گرایی استالینیستی. در ٨٠-٩٠ سالی که ‌از ظهور آزربایجان‌گرایی استالینیستی می‌گذرد، از طرف منسوبین این جریان حتی یک مقاله ‌و کتاب و اثر تحقیقی در باره‌ی سیاست رسمی نسل‌کشی زبانی تورک در ایران توسط دولت این کشور، به منظور آگاه ساختن ملت تورک و مردمان ایران و جهانیان و مستندسازی این جنایت منتشر نشده ‌است. زیرا اساس تاریخی آزربایجان‌گرایی را فعالین سیاسی متعلق به‌ آزربایجان‌گرایی ایران‌گرا و چپ ایرانی دوره‌ی مشروطیت که ‌معتقد به‌ هویت ملی ایرانی با زبان ملی فارسی بودند و به اندازه حتی بیشتر از پان‌ایرانیست‌ها با نام و هویت ملی تورک و زبان تورکی دشمنی داشتند و دارند تشکیل می‌دهد. به ‌همین دلیل است که ‌بعد از فرار رهبران حکومت ملی آزربایجان به ‌آزربایجان شوروی، فرقه‌ی دموکرات آزربایجان اقدام به‌ تشکیل کلاس‌های آموزش زبان فارسی - و نه تورکی - برای مهاجرین و فراریان کرد! در همین راستا حتی عده‌ای از تورک‌های چپ ایرانی و آزربایجان‌گرای تبریز، مانند غلامحسین ساعدی، ادعا نمودند که زبان قاتل و تحمیلی و استعماری فارسی، زبان ملی تورک‌ها است و تورک‌ها مسئولیت و وظیفه‌ی فربه کردن آن را دارند. باز به همان دلیل تورک‌ستیزی، جناح قفقازی آزربایجان‌گرایان استالینیست هم، زبان هیبرید «آزربایجان‌جا» را با تصفیه‌ی کلمات و اصطلاحات تورکی، و با انباشتن کلمات و اصطلاحات زبان فارسی و عربی و روسی در آن آفرید که اکنون زبان رسمی و ادبی رسپوبلیکای آزربایجان است، ....

٣-نام وزارت فرهنگ قبلا نظارت - وزارت معارف بود. از دوره‌ی مشروطیت به ‌بعد، وظیفه‌ی اصلی این وزارت‌خانه‌ فارس‌سازی مردمان غیر فارس، و در راس آن‌ها ملت تورک که ‌اکثریت نسبی مردمان ایران را تشکیل می‌دهد و در یک هزار و دویست سال گذشته بر دولت و کشور حاکم بود، ‌است. این وزارت‌خانه‌ همیشه ‌مانند «وزارت آسیمیلاسیون اجباری و فارس‌سازی ملت تورک در سرزمینی مستعمره‌ و تحت اشغال نظامی» عمل کرده‌ است. در ادبیات دولتی ایران و مکاتبات رسمی هم، اصطلاح «بسط و توسعه‌ی معارف» دقیقا به‌ معنی تحمیل زبان فارسی و ممنوع کردن و ریشه‌کن نمودن زبان تورکی و .... در مناطق تورک‌نشین است. بنابراین دقیق‌تر، صحیح‌تر و روشن‌گرتر آن است که وزارت‌خانه‌ی معارف، ایضا ادارات معارف در ایران ‌به ‌صورت «وزارت و ادارات فارس‌سازی» توصیف و تقدیم شوند.

 

٤-تاریخ این سند ١٩٥٧ مربوط به دوره‌ی محمدرضا شاه پهلوی است. جمهوری اسلامی ایران تاکنون که هفت دهه از آن تاریخ می‌گذرد، سیاست نسل‌کشی زبانی و ملی تورک در دوره‌های ماقبل خود – سلسله‌ی پهلوی و دولت مشروطه – را هرگز قبول و ابدا محکوم نکرده است. حتی امر ریشه‌کن کردن زبان تورکی و محو و نابود ساختن هویت ملی تورک را تعمیم، تعمیق، تسریع و تشدید و تبدیل به یک «وظیفه‌ی ملی» کرده است. بنابراین، اسناد مربوط به نسل‌کشی زبانی و ملی تورک در ایران به دوره‌ی دولت مشروطه و سلسله‌ی پهلوی و جمهوری اسلامی ایران، مربوط به یک سیاست واحد دولت ایران هستند و دولت فعلی ایران از کلیت آن، در هر سه دوره، مسئول است. چرا که پرونده‌ی نسل‌کشی زبانی و ملی ملت تورک توسط دولت ایران هنوز بسته نشده است.

پایان نوت مئهران باهارلی

Monday, February 14, 2022

سندی دیگر از تدریس زبان تورکی در مدرسه‌ی شاهی- دارالفنون قاجاری در تهران ناصری

 سندی دیگر از تدریس زبان تورکی در مدرسه‌ی شاهی- دارالفنون قاجاری در تهران ناصری


مئهران باهارلی


در این نوشته‌ یک سند دیگر از تدریس زبان تورکی در مدرسه‌ی شاهی تهران را عرضه‌ کرده‌ام. این سند، پاراگرافی از یک کتاب به قلم یکی از معلمین دبستان ایرانیان در استانبول، منتشر شده ‌توسط سفارت کبرای قاجار در دربار عثمانلی به‌ سال ١٨٩٤ است که‌ در آن ذکر می‌شود در مدرسه‌ی شاهی که ‌توسط دولت تاسیس شده، زبان‌های فارسی و تورکی و فرانسه‌ تدریس می‌شود. از این زبان‌ها، فارسی و تورکی دو زبان رسمی دولت قاجاری و دو زبان بومی عمده‌ی ایران و پایتخت تهران ناصری، و زبان فرانسه‌ مهم‌ترین زبان خارجی و بین المللی آن دوره‌ در سراسر جهان بود.

در زیر بند مربوط به‌ تدریس زبان تورکی در مدرسه‌ی شاهی تهران را آورده‌ و سپس توضیحاتی چند داده‌ام:

«حکومت خود مکتبی در پایتخت سلطنت به‌ نام مدرسهی شاهی تاسیس فرموده‌ که ‌مدیر و غالب مامورین آن از اوروپائیان‌اند. در آنجا تخمینا به‌ صد یا بیشتر شاگرد، علوم ریاضی و حکمت و کیمیا و السنهی فارسی، تورکی، فرانسوی و تاریخ و طب و فنون عسکری تدریس میشود. محل انتشار روزنامههای ایران و اطلاع نیز یکی از دوائر این مکتب است».

منبع: کتاب «جوغرافیای ایران، اوضاع طبیعیه ‌و سیاسیه ‌و احوال تجاریه ‌و زراعیهی ایران را مشتمل است»، ص ٥٤. اثر محمد حسین، از معلمین دبستان ایرانیان. در ٨٢ صفحه. بر حسب فرمان مستطاب اجل اکرم افخم آقای [میرزا اسدالله‌خان] ناظم الدوله ‌سفیر کبیر دولت علیهی ایران مقیم دربار عثمانی منطبع گردید. استانبول، سنه‌١٣١٢ (١٨٩٤)

چند توضیح:

١- «مدرسه‌ی شاهی» (و یا «مکتب‌خانه‌ی پادشاهی»، «مدرسه‌ی نظامیه»، ...) همان «دارالفنون قاجاری» - نخستین دانشگاه‌ در تاریخ مودرن ایران - تاسیس شده ‌در سال ١٨٥١ میلادی در زمان ناصرالدین‌شاه ‌قاجار، به ‌پیشنهاد میرزا تقی‌خان امیرکبیر با کوپی‌برداری از دارالفنون عثمانلی در تهران ناصری است.

٢- کتاب جوغرافیای ایران .... به‌ امر ميرزا اسدالله‌خان تبریزی ملقب به‌ وکيل الملک و بعدها ناظم الدوله، از دولت‌مردان عصر قاجار که ‌بین ١٨٩١-١٨٩٥ به ‌مدت چهار سال سفیر کبیر قاجاری در دربار عثمانلی در استانبول بود، در استانبول تالیف و منتشر شده ‌است. قهرمان ميرزا عين‌السلطنه ‌در خاطرات خود ادعا کرده ‌است که ‌میرزا اسدالله‌ ناظم الدوله، تورکی و یا فرانسه ‌حرف می‌زد اما فارسی بلد نبود: «ناظم‌الدوله‌را حاکم فارس کردند. عقل‌ها حيرت دارد. اين هم برادر نظام ‌العلماء است. هميشه‌ وزيرمختار [بوده] و در خارجه‌ خدمت داشته، هيچ وقت حکومت نکرده. از حکومت اطلاع ندارد. يا فرانسه‌ بايد حرف بزند يا تورکي، زبان فارسي بلد نيست»[1]. (میرزا اسدالله‌خان ناظم الدوله ‌در سال ١٨٩٥ به‌ فرمان ناصرالدین شاه ‌به‌ تهران فراخوانده ‌و به‌ ریاست دارالشورای کبرا منصوب شد و به‌ جای او برادرش میرزا محمود خان علاء الملک تبریزی به‌ مدت شش سال به‌ عنوان وزیر مختار دولت قاجار در دربار عثمانلی خدمت کرد).

Saturday, February 12, 2022

جهان‌شاه ‌قاراقویون‌لو بر اساس اوغوزنامه ‌به‌ خط اویغوری در کتاب‌خانه‌ی دربار تبریز: ما و عوثمان‌لی‌ها از نسل اوغوز خان و خویشاوند هستیم

جهان‌شاه ‌قاراقویون‌لو بر اساس اوغوزنامه ‌به‌ خط اویغوری در کتاب‌خانه‌ی دربار تبریز: 

ما و عوثمان‌لی‌ها از نسل اوغوز خان و خویشاوند هستیم 

مئهران باهارلی[1]

 

CİHANŞAH KARAKOYUNLU TEBRİZ KÜTÜPHANESİNDE UYGUR YAZILI OĞUZNÂMESİNİ OKUTARAK: OSMANLILARLA BİZ İKİMİZ DE OĞUZ NESLİNDEN VE AKRABAYIZ.

Turkish king Jahan Shah Qara Qoyunlu reading from his Oghuzname book of Tebriz royal library, written in Uyghur alphabet: THE OTTOMANS AND WE ARE BOTH FROM THE SAME OGHUZ ANCESTRY AND WE ARE RELATIVESş

خلاصه:

در نسخه‌ی خطی نورعثمانیه‌ کتاب بهجت - بهجة التّواریخ اثر مولف عوثمان‌لی شکرالله‌ بن شهاب‌الدین احمد رومی ‌در سال‌های ١٤٥٦-١٤٥٩، او روایت ملاقات خود با جهان‌شاه ‌قاراقویون‌لو (١٤٣٧-١٤٦٧) را نقل کرده است. جهان‌شاه ‌در این ملاقات ‌با استناد به یک اوغوزنامه ‌به‌ خط موغولی (اویغوری) که در کتاب‌خانه‌ی دربارش در تبریز حفظ می‌شد می‌گوید او و سلطان مراد عوثمان‌لی هر دو از اولاد اوغوز خان و خویشاوند خونی یک‌دیگر هستند. زیرا نَسَب ارتوغرول پدر اوتمان (آتامان) غازی موسس سلسله‌ی عوثمان‌لی به ‌گؤک‌ آلپ پسر اوغوز خان، و نسب قارایوسوف موسس سلسله‌ی قاراقویون‌لو به ‌دنیز آلپ کوچک‌ترین فرزند اوغوز خان می‌رسد. و چون گؤک (آسمان) بالاتر و شریف‌تر از دنیز (دریا) است، آل عوثمان بالاتر و شریف‌تر از قاراقویون‌لوها می‌باشند. این روایت از منظر تاریخ ملی تورک، هم‌چنین جهات آتی دارای اهمیت است: کاربرد خط اویغوری قدیم و وجود و محبوبیت ادبیات مکتوب اویغوری در دوره‌ی دولت تورکمان قاراقویو‌ن‌لو؛ ادامه و مقبولیت سنت قدیمی تورک اوغوزنامه‌نویسی و اوغوزنامه‌خوانی در این دوره؛ علاقه‌مندی و وقوف جهان‌شاه به اسطوره‌شناسی، نسب‌شناسی و تاریخ ملی تورک و تقدیر او از میراث فرهنگی تورک؛ عوثمان‌لی‌دوستی تورکمانان قاراقویون‌لو علی رغم آن که بر خلاف آل عوثمان، آن‌ها بر مذهب علوی از اسلام هترودوکس بودند و اتحاد سیاسی بین این دو؛ .... اما علی رغم این اهمیت، متن مربوطه‌ی نسخه‌ی نور عثمانیه که به فارسی است، دارای چند تکرار و افتاده‌گی و اشتباه بوده محتاج به ‌ترمیم و تصحیح است. در این مقاله این متن را ترمیم و تصحیح کرده و ترجمه‌ی دقیق و کلمه به کلمه‌ی آن به تورکی را داده‌ام.

اؤزه‌ت:

عوثمان‌لی تاریخ‌چی شکرالله‌ین یازدیغی بهجت اللغت کیتابی‌نین نورعثمانیه اه‌ل‌یازماسی‌ندا او جهان‌شاه قاراقویون‌لو ایله یاپدیغی بیر گؤروشمه‌نی آنلاتمیش‌دیر. بو گؤروشمه‌ده جهان‌شاه ته‌بریز سارایی‌ندا قورونان و موغول (اویغور) آلفابئ‌سی‌یله یازیلمیش بیر اوغوزنامه‌یه دایاناراق اؤزو و عوثمان‌لی سولطان مورادین ایکی‌سی‌نین ده اوغوز خان‌ین اوروغوندان و بیربیری‌نین قوهومو اولدوق‌لاری‌نی سؤیله‌ییر. جهان‌شاه‌ا گؤره عوثمان‌لی سولاله‌سی‌نی قوران اه‌رتوغرول‌ون آتاسی اوتمان غازی‌نین سویو اوغوز خان‌ین اوغلو گؤک آلپ، و قاراقویون‌لو سولاله‌سی‌نین قوروجوسو قارا یوسوف‌ون سویو اوغوزخان‌ین اه‌ن کیچیک اوغلو ده‌نیز آلپ‌ا اولاشیر. گؤک ایسه ده‌نیزده‌ن داها یوخاری و یوکسه‌ک‌ده اولدوغو اوچون، عوثمان‌لی‌لار قاراقویون‌لولاردان داها سوی‌لو و آغارراق‌دیرلار. بو آنلاتی تورک میللی تاریخی، تورکمان قاراقویون‌لو دولتی دؤنه‌‌می‌نده اه‌سکی اویغور یازی‌سی‌نین قول‌لانیلدیغی و اویغور ادبیاتی‌نین سئویلدییی، اوغوزنامه یازما و اوخوما اه‌سکی تورک گه‌له‌نه‌یی‌نین سوردویو، جهان‌شاه‌ین تورک میتولوژی‌سی، سوی‌بیلیمی و میللی تاریخی‌نه ایلگی دویدوغو و بونلاردا ده‌رین‌ده‌ن بیلگی‌لی اولدوغو، قاراقویون‌لولارین هئتئرودوکس ایسلام‌دان علوی مذهبی‌نده اولمالاری‌نا رغمن عوثمان‌لی‌سئوه‌رلیک‌له‌ری و عوثمان‌لی‌لارلا قوردوق‌لاری بیرلیک‌ده‌لیک، .... آچی‌لاری‌ندان اؤنه‌م‌لی‌دیر. بو اؤنه‌می‌نه قارشین، نورعثمانیه اه‌ل‌یازماسی‌ندا نئچه اه‌کسیک‌لیک، یانلیش‌لیق و کلیمه دوشمه‌سی واردیر. بو مقاله‌م‌ده شکرالله‌ین آنلاتدیغی جهان‌شاه‌ین اویغور اوغوزنامه‌سی و قاراقویون‌لولارلا عوثمان‌لی‌لارین قوهوم اولدوق‌لاری ایله ایلگی‌لی سؤیله‌دیک‌له‌ری بؤلومو تصحیح ائدیپ، اونارمیش و فارس‌جا اولان متنین موت‌اموت، دقیق و آری تورک‌جه چئوری‌سی‌نی وئرمه‌کده‌یه‌م.

Özet:

Osmanlı tarihçi Şükrüllah yazdığı Behcet üt-Tevârih kitabı’nın Nuruosmaniye elyazmasında, Cihanşah Karakoyunlu ile yaptığı bir görüşmeyi anlatmıştır. Bu görüşmede Cihanşah Tebriz Sarayında korunan ve Moğol (Uyğur) alfabesiyle yazılmış bir Oğuznâme’ye dayanarak kendisi ve Osmanlı Sultan Murad’ın ikisinin de Oğuzhan’ın uruğundan ve birbirinin kan akrabası olduklarını söylüyor. Cihanşah’a göre Osmanlı sülalesini kuran Ertuğrul’un atası Utman Kazi’nin soyu Oğuzhan’ın oğlu Gökalp, ve Karakoyunlu sülalesinin kurucusu Kara Yusuf’un soyu Oğuzhan’ın en küçük oğlu Denizalp’a ulaşıyor. Gök ise deniz’den daha yukarı ve yüksekte olduğu için, Osmanlılar Karakoyunlulardan daha soylu ve ağarraktırlar. Bu anlatı Türk milli tarihi, Türkman Karakoyunlu devleti döneminde eski Uygur yazısının kullanıldığı ve Uygur edebiyatının sevildiği, Oğuznâme yazma ve okuma eski Türk geleneğinin sürdüğü; Cihanşah’ın Türk mitolojisi, soybilimi ve milli tarihine ilgi duyduğu ve bunlarda derinden bilgili olduğu; Karakoyunluların Heterodoks İslam’dan Alevi mezhebinde olmalarına rağmen Osmanlı severlikleri ve Osmanlılarla kurdukları birliktelik, … açılarından önemlidir. Bu önemine karşım, Nuruosmaniye elyazmasında bir kaç eskiklik, yanlışlık ve kelime düşmesi vardır. Bu makalemde Şükrüllah’ın anlattığı Cihanşah’ın Uygur Oğuznamesi ve Karakoyunlularla Osmanlıları kan akrabası oldukları ile ilgili söyledikleri bölümü tashih edip, onarmış ve Farsça olan metnin mot-a-mot, dakik ve arı Türkçe çevrisini veriyorum. 

Abstract:

In the Nuruosmaniye manuscript of the book Behcet üt-Tevarih written by Ottoman historian Şükrüllah, he described a meeting he had with Cihanşah Karakoyunlu. During this meeting, Cihanşah, based on an Oğuznâme written in the Mongolian (Uyghur) alphabet and preserved in the Tabriz Palace, asserted that both he and the Ottoman Sultan Murad are direct descendants of Oğuzhan, and they are each other's blood relatives. Cihanşah, traced back the lineage of Utman Kazi, the ancestor of Ertuğrul, who founded the Ottoman dynasty to Oğuzhan's son Gökalp (sky), and the lineage of Kara Yusuf, the founder of the Karakoyunlu dynasty to Oğuzhan's youngest son Denizalp (sea). According to Cihanshah as the sky is higher than the sea, the Ottomans are more noble and greater than the Karakoyunlus. This narration holds significant importance in providing valuable evidence on several aspects: Usage of the old Uyghur script and popularity and appreciation of the Uyghur Turkish literature during the Turkman Karakoyunlu era, existence and continuity of the old tradition of writing and reading epic and heroic Turkish tales i.e. Oğuznâme literature; Cihanşah’s personal interest in Turkish mythology, genealogy and national history and his deep understang Turkish cultural heritage; their love for the Ottomans despite the Karakoyunlus themselves belonging to the Alevi sect from Heterodox Islam and political alliances between Karakoyunlu and Ottomans, ... Despite this importance, the Nuruosmaniye manuscript contains a few repetitions, mistakes and omissions. In this article, I have addressed these issues and corrected the section narrated by Şükrüllah regarding Cihanşah's Uyghur Oğuznama and his belief in the kinship between the Karakoyunlus and Ottomans. I have also provided an accurate Turkish translation of the Persian text.

مولف عوثمان‌لی، شکرالله‌ بن شهاب‌الدین احمد رومی[2] در کتاب بهجت - بهجة التّواریخ[3] که ‌در سال‌های ١٤٥٦-١٤٥٩ تالیف کرده، روایتی از ملاقاتش با جهان‌شاه ‌قاراقویون‌لو (١٤٣٧-١٤٦٧) را در فصل آخر کتاب که ‌به ‌تاریخ آل عوثمان اختصاص دارد نقل می‌کند. شکرالله ‌در این قسمت که ‌به ‌لحاظ تاریخ ملی تورک دارای اهمیت بسیار است می‌گوید ارتوغرول بیگ پدر اوتمان (آتامان) غازی موسس سلسله‌ی عوثمان‌لی، از نسب گؤک‌ آلپ پسر اوغوز خان است و این که‌ این دانسته‌ را جهان‌شاه ‌قاراقویون‌لو به ‌او بیان کرده ‌است. سپس روایت آتی را نقل می‌کند: هنگامی که شکرالله در سال ١٤٤٨ به‌ عنوان ایلچی امپراتور عوثمان‌لی سلطان مراد دوم در راس هئیتی به ‌دربار جهان‌شاه ‌قاراقویون‌لو در تبریز رفته ‌بود، روزی شاقاوول – مهمان‌دار رسمی دربار - آمده و اعلام می‌کند جهان‌شاه ‌خواستار دیدار خصوصی با ایلچی است. به ‌هنگام ملاقات، به امر جهان‌شاه تاریخ‌خوان دربار حضور می‌یابد و اوغوزنامه‌ای ‌به‌ خط موغولی (اویغوری) از کتاب‌خانه‌ی دربارش در تبریز آورده ‌می‌شود. جهان‌شاه ‌با استناد به ‌شجره‌ی عوثمان‌لی‌یان در آن اوغوزنامه ‌می‌گوید او و سلطان مراد عوثمان‌لی هر دو از اولاد اوغوز خان و خویشاوند یک‌دیگر می‌باشند. سپس بر اساس اوغوزنامه‌ نسب ارتوغرول پدر موسس سلسله‌ی عوثمان‌لی را با شماردن چهل و پنج پشت به ‌گؤک‌ آلپ پسر اوغوز خان، و نسب قارایوسوف موسس سلسله‌ی قاراقویون‌لو را با شماردن چهل و یک پشت به ‌دنیز آلپ پسر دیگر اوغوز خان می‌رساند و می‌گوید که‌ چون گؤک (آسمان) بالاتر و شریف‌تر از دنیز – ده‌نیز (دریا) است، به‌ همین سبب آل عوثمان که‌ از نسل گؤک خان هستند، بالاتر و شریف‌تر از قاراقویون‌لوها که ‌از نسل دنیز خان هستند می‌باشد.

Wednesday, February 9, 2022

ممنوع کردن تئاتر تورک در قزوین تورک‌ایلی توسط دولت ایران-١٩٤١

ممنوع کردن تئاتر تورک در قزوین تورک‌ایلی توسط دولت ایران-١٩٤١

 

مئهران باهارلی

 

از تاریخ ممنوع ساختن تئاتر تورک توسط دولت ایران: 

İran devletinin Türk tiyatrosu ile Türkçe oyunları yasaklaması tarihinden, Tebriz’de-1929, Kazvin’de-1941, Tahran’da-1948

قدغن کردن تئاتر تورکی توسط ریاست معارف آزربایجان در دوره‌ی رضاشاه-١٩٢٩

https://sozumuz1.blogspot.com/2020/03/blog-post.html

ممنوع کردن تئاتر تورک در قزوین تورک‌ایلی توسط دولت ایران-١٩٤١

https://sozumuz1.blogspot.com/2022/02/blog-post_9.html

سندی از ممنوعیت تئاتر تورکی در تهران بزرگ‌ترین شهر تورک‌نشین در ایران-١٩٤٨

https://sozumuz1.blogspot.com/2018/10/blog-post_13.html


«كمپين رسمیت زبان تورکی در سراسر ایران» در صفحه‌ی فیس‌بوکی خود سندی رسمی در باره‌ی ممنوع کردن تئاتر تورک در شهر قزوین تورک‌ایلی توسط دولت ایران به ‌سال ١٩٤١ را منتشر کرده ‌است[1]. این سند نامه‌ای محرمانه ‌است از اداره‌ی فرهنگ قزوین به‌ اداره‌ی کل نگارش وزارت فرهنگ که ‌در آن از وزارت‌خانه‌ی مذکور در باره‌ی نحوه‌ی برخورد با نمایش‌نامه‌هایی که ‌به ‌زبان تورکی تهیه ‌و به‌ زبان تورکی نمایش داده ‌می‌شوند، هم‌چنین نمایش‌نامه‌هایی که‌ به‌ زبان فارسی تهیه ‌شده، اما به ‌زبان تورکی نمایش داده‌ می‌شوند استعلام شده ‌است.

١-این نامه ‌در تاریخ ٢٩ ژانویه ‌١٩٤١ نوشته ‌شده ‌است. در آن تاریخ یک و سال و نیم از آغاز جنگ جهانی دوم (اول سپتامبر ١٩٣٩) می‌گذشت و دیکتاتوری رضاشاه‌ در حال از دست دادن کونترول بر کشور بود. به ‌همین سبب علی رغم آنکه ‌نزدیک به‌ دو دهه‌ از ممنوع ساختن تئاتر تورک توسط دولت ایران می‌گذشت، به‌ سبب تضعیف حاکمیت استبدادی رضاشاه‌ و شرایط جنگ جهانی دوم (هفت ماه‌ بعد کشور در ٢٥ آوگوست ١٩٤١ توسط متفقین اشغال شد)، دوباره‌ تئاترهای تورک در شهرهای تورک‌ایلی و تورک‌نشین از جمله در قزوین سربرآورده ‌و نمایش‌نامه‌ها به ‌زبان تورکی در آن‌ها  اجرا می‌شد. به‌ همین سبب در این نامه‌ی محرمانه ‌رئیس فرهنگ قزوین حسین‌علی اکبر نیا از وزارت فرهنگ خواستار صدور یک دستور کتبی می‌شود مبنی بر اینکه ‌تهیه ‌و اجرای نمایش‌ها و پیس‌ها به ‌زبان تورکی (کماکان) مخالف مقررات و ممنوع است، تا اداره‌ی فرهنگ قزوین بر اساس آن از تصویب تهیه‌ی نمایشات به ‌زبان تورکی و دادن مجوز به ‌اجرای نمایش‌ها به‌ زبان تورکی خودداری کند.

٢-این سند از جمله‌ی اسناد بی شماری است که‌ نشان می‌دهند در ایران، یک سیاست رسمی – دولتی نسل‌کُشی ملی و تورکی‌کُشی، به ‌منظور ریشه‌کن کردن زبان تورکی وجود داشته ‌است (و وجود دارد). تدبیر اصلی در این استقامت، ممنوع ساختن کاربرد زبان تورکی در همه‌ی عرصه‌های اجتماعی و اداری و هنری و تحصیلی و علمی و ....، از جمله ‌از بین بردن تئاتر تورک، و جلوگیری از تهیه ‌و یا اجرای نمایش‌ها به‌ زبان تورکی است.

٣-یکی از اهداف ممنوع کردن تئاتر تورک توسط دولت ایران، ضربه‌ زدن به ‌پرستیژ زبان تورکی و بی پرستیژ کردن آن از طریق حذف تورکی از عرصه‌های حیات مدنی و مودرن مانند عرصه‌ی هنر و مخصوصا تئاتر است. به‌ همین منظور دولت ایران که‌ در یک صد سال گذشته ‌با انواع و اقسام تدابیر نظامی و پولیسی و قانونی و حقوقی و بخش‌نامه‌ و .... تئاتر تورک را عملا نابود کرده ‌است، صرفا به‌ کاربرد زبان تورکی، آن هم زبانی به ‌شدت مغلوط و مخلوط با زبان فارسی و یا فاذری، در نوحه‌سرایی و مراسم عزاداری عاشورا و ... اجازه ‌می‌دهد (دولت ایران در سال‌های اخیر، به موازات گسترده کردن عرصه‌ی مبارزه‌اش با زبان تورکی، به‌ ممنوع و غیر قانونی کردن و جرم شمردن نوحه‌سرایی به‌ زبان تورکی هم آغاز کرده‌ است). هدف دولت ایران از محدود و منحصر کردن کاربرد تورکی به ‌نوحه‌سرایی، عرضه‌ی این زبان به‌ صورت زبانی غیر مودرن که‌ صرفا به ‌درد ادبیات مذهبی فاناتیک می‌خورد، و در مقیاس بزرگ‌تر تبدیل ملت تورک به‌ توده‌ای بدوی و غیر مدنی و بیگانه‌ با هنر، مترادف کردن تورکیت با عقب‌مانده‌گی و فقر فرهنگی و هنرگریزی، ارتجاع و فاناتیسم مذهبی است تا بدین ترتیب خود تورک‌ها زبان تورکی و هویت تورک را به‌ دیده‌ی تحقیر بنگرند و داوطلبانه از آن اجتناب کرده، «با آغاز تکلم به ‌زبان فارسی، از وحشیت بدر آمده، اهلی و متمدن شوند و بتوانند از موهبات تمدن مودرن مانند تئاتر و ....  بهره‌برداری کنند».

٤- نه‌ تنها سابقه ‌و تاریخ تئاتر تورک در ایران بیش‌تر و قدیمی‌تر از تئاتر فارس است، بلکه خود تئاتر فارس هم توسط تورک‌ها ایجاد شده ‌است. تئاتر تورک در ایران قاجاری در ‌سال‌های پایان قرن نوزده‌ (١٨٨٨) به‌ دوره‌ی ناصرالدین شاه، با الهام از تئاتر تورک عثمان‌لی و قفقاز – که ‌این دومی خود ملهم از تئاتر عثمان‌لی بود - متولد شد، عمری ١٣٠ ساله‌ دارد و با سابقه‌تر از تئاتر فارسی‌زبان -فارس، که‌ آن هم توسط تورکان بوجود آمد است (به این موضوع در مقاله‌ی دیگری خواهم پرداخت). به عبارتی، عمل دولت ایران و ناسیونالیست‌های فارس در ممنوع کردن تئاتر تورک، ناشی از حس حقارت ایشان که تئاترشان را هم تورکان آفریده‌اند و عملی نمک‌نشناسانه در حق ملت تورک که این وجه از حیات مدنی را به جامعه‌ی فارس تقدیم کرده، است

٥-عمل تورکانی که ‌تئاتر فارس را آفریده آن را فربه کردند، در مقیاس تاریخی-استراتژیک نه‌ یک خدمت، بلکه «خبط» و حتی «خیانت» آن‌ها است. این‌ها نمایش‌نامه‌نویسان تورک (میرزا حبیب افندی بینی، میرزا جعفر قراچه‌داغی، میرزا آقا تبریزی، محمدحسن خان اعتماد السلطنه‌ مراغه‌ای، شاهزاده‌ محمد طاهر میرزا قاجار تبریزی، ناصرالملک قاراگؤزلو همدانی، میرزا یوسف خان مستشارالدوله‌ تبریزی، ..... و در دوره‌ی پهلوی امثال غلامحسین ساعدی تبریزی) فاقد شعور ملی تورک بودند که ‌فارسی را زبان ملی خویش گمان می‌کردند و با ترجمه‌ی نمایش‌نامه‌های تورکی عثمانلی و قفقازی و اوروپایی به‌ فارسی و در مواردی تالیف مستقیم آن‌ها به‌ فارسی، به‌ زبان و نمایش‌نامه‌‌نویسی فارسی خدمات بی همتایی کرده‌ و در عمل تئاتر و نمایشنامه‌نویسی فارس را به‌ وجود آوردند. اما در عین حال، به ‌سبب تالیف نکردن نمایش‌نامه‌های خود به ‌زبان ملی‌شان تورکی، ضربات جدی به‌ ادب و زبان تورک وارد نموده‌ و بنیان‌های نمایشنامه‌نویسی و تئاتر تورک را تضعیف- تخریب کردند.....

٦-این سند نشان می‌دهد کاربرد زبان فارسی از طرف تورک‌ها در ایران، امری داوطلبانه ‌و طبیعی نبوده‌ و نیست. فارسی ‌زبانی است که ‌اقلا از سال‌های حرکت ضد تورک مشروطیت از طرف دولت ایران با ابزارهای گوناگون از جمله ‌تصویب قوانین و مقررات و صدور بخش‌نامه‌ها و .... بر ملت تورک تحمیل شده ‌و می‌شود. بنابراین زبان فارسی برای ملت تورک ساکن در ایران یک زبان ناخوشایند، تحمیلی، قاتل و استعماری است. دیر یا زود ملت تورک به‌ این وضعیت حقارت‌آمیز مخصوصا در تورک‌ایلی پایان خواهد داد و زبان فارسی را به ‌مرزهای طبیعی خود در فارسستان پس خواهد راند. به واقع ملت تورک همیشه ‌در اولین فرصت که‌ بدست آورده‌ و حاکمیت دولت ایران تضعیف شده ‌است (مانند این نمونه‌ در سال‌های جنگ جهانی دوم)، فورا فارسی را ترک و زبان ملی خود تورکی را در مدارس و مطبوعات و تئاترها و ... بکار برده‌ است. در این میان، نخبه‌گان تورک مخصوصا نخبه‌گان منسوب به پدیده‌های مانقورتیسم تبریزی و مانقورتیسم قفقازی و آزربایجان‌گرایان پان‌ایرانیست و تورک‌های چپ ایرانی... که‌ در طول قرون نوزده‌ و بیست به ‌تحمیل زبان فارسی بر ملت تورک و تورک‌ایلی پرداختند، آن را «زبان ملی» خواندند و در ممنوع کردن زبان تورکی اشتراک داشتند، به ‌ملت تورک «خیانت» نموده‌اند. مانند مانقورت‌هایی که ‌امروز هم زبان تحمیلی و استعماری فارسی را «زبان مشترک» و .... می‌خوانند.

پایان نوت مئهران باهارلی