تصحیح شعر «سهن مهنی یارا باغیشلا» از کلامات تورکی بهیرهک قوشچواوغلو، و نقدی بر نشر آن توسط حسین محمد زاده صدیق (دوزگون)
مئهران باهارلی
یکی از اشعار معروف که در اغلب کلامات و دفترها، بیاضها، ... تورکی تورکهای منسوب به فرقهی علوی «اهل حق» آورده میشود، شعر «حمدِ باری تعالیٰ» [یوُجا یارادانێن اؤوگۆسۆ] با مطلع «گۆناهکارام کَرَم کانی، سهن مهنی یارا باغێشلا» است. در قسمت اول از سه قسمت مقالهی حاضر، دو گونهی شعر مذکور را از دو منبع زیر تصحیح کردهام. عکسهای هر دو شعر، ضمیمهی این مقاله است:
١- از
کتاب «دیوان قوشچی اوغلی (درة الاسرار اهل حق)» – نخستین انتشار دیوان تورکی بهیرهک
(بگرک) قوشچو اوغلو - اثر جمیل افشار[1] در ٩
بیت و با تخلص «قوشچو اوغلو».
٢- از یک بیاض خطی در ٥ بیت و با تخلص «قول ولی».
در قسمت دوم مقاله توضیحاتی در بارهی ریشهشناسی و ریشهیابی تورکی نامهای بهیرهک، دایرهک، قوشچو، جمعخانه، اهر - یار، اهرهنلهر - یارانلار، دونا دون - دؤنه دؤن، یارسان، کلامات - کهلهمهت، نازدار، رمزبار و .... دادهام. بخش سوم این مقاله نقدی مفصل بر انتشار مسالهدار و اشتباهآلود دیوان قوشچو اوغلو توسط حسین محمد زاده صدیق (دوزگون) است.
چند ملاحظهی زبانی - لهجهای:
-اشعار قوشچو اوغلو در نشر جمیل افشار که وی با اهتمام و مداقهی تمام و امانتداری ثبت کرده است، به لحاظ دائرهی لغات و گرامر غنی بوده و دارای کلمات اصیل و قواعد بسیار از تورکی قدیم، شرقی و آناتولی هستند. این کلمات و قواعد که امروز اغلبشان در ایران و جمهوری آزربایجان فراموش شدهاند، کماکان در لهجههای تورکی تورکیه و بالکان و ... وجود دارند و مستعمل هستند: اویدورماق، سیغیندیم، قییماق، دورلو، اهرهنلهر، یاسانماق، وارالیم، سؤیلهیهلیم، قیلالیم، چالالیم، بیلهمجه، کیمسه، ائیلهنمهک، ساریدان، اولو، یاد، جار، یئتمهک، یاپیسی، موچه، یارلیق، قاندا، بویروق، آری، گهلیریز، اونابیلمهز، گؤنگول، قارشی، قاچان، ائرهر، بارچا، اوغراماق، گئرچهک، گهلیبهن، دؤنهر می؟، قوتلو، یییه، یئمیش، ائیلهیه گهلمیشهم، سؤیلهیه گهلمیشهم، اویدورماق، اهر، ایز، ایزلهمهک، دالماق، سالماق، بویوردوق (بویروق)، آرمان - هارمان، یاووق، کیمیسی، گؤک، آنلار، بان ائتدی، دان، آریدیپ، واردی، ساخلادی (گیزلهتدی)، دیلهک، اهسریک، سیغماز، یاراماق، وار می؟، دهیمه – دهگمه، سوران، توکهنمهز، اویوب (خوابیده، متابعت کرده)، بیلگه، اوغراماق، دوراق، اولوبان، یاراق، یاغی، سؤیلهرهم، گون دوغوشو؛ گون باتیشی، خونکار (خاوندکار)، باسالی، ائرمهک، سوسماق، یاسلان، آووج، توپراق، ....
-در بسیاری از اشعار نشر جمیل افشار، هر دو فورم اهرهنلهر (اغلب) و یارانلار (بعضی اوقات) حتی همزمان در یک شعر به کار برده میشود که نشان از قدمت نسخههای استفاده شده توسط او قبل از فراموش شدن فورم اهرهن و جایگزینی کامل آن با یاران، و سروده شدن این اشعار توسط نخستین غلات تورک آناتولیایی مهاجرت کرده به ایران و تورکایلی در قرن ١٥ که به دلایلی فرقهی ایرانیک اهل حق را پذیرفته بودند دارد: اهرهنلهر دئدییین توتدوم، اهرهنلهر بویونا بیچیلدی خالات، اهرهنلهر جوملهسی عرشده مَلَکدیر، اهرهنلهر نوطقو اونلارا محکدیر، ....
-در اشعار نشر جمیل افشار، بعضی کلمات فارسی و عربی طبق قانون هماهنگی اصوات تورکیزه شدهاند: خلعت ← خلعات (خالات)، خبر ← خبار (← خابار ← هاوار)؛ قیامت ← قیامات؛ ساعت ← ساعات، خطر ← خطار (← خاطار)، ... این تلفظات، مطابق با تلفظ آنها در آناتولی – بالکان هستند که میتواند اشاره به مسقطالراس آناتولیایی و اصلیت قیزیلباشی و یا بکتاشی این بخش از غلات تورک منسوب به فرقهی اهل حق داشته باشد.
حمدِ باری تعالیٰ- [یوُجا یارادانێن اؤوگۆسۆ]
گوناهکارام کَرَم کانێ، سهن مهنی یارا باغێشلا (١٦ هئجهلی)
١-قوُشچوُ اوْغلوُ وئرسییونو
١-گۆناهکارام کَرَمْ کانێ، سهن مهنی یارا باغێشلا!
پیرْ بِن یامینلهن قوْیدوُغون، شرط و ایقرارا باغێشلا!
٢-مولانێن قۆدرت نوروُدوُر؛ بحرِ بی پایان دُرّۆدۆر
اهرهنلهرین دستگیریدیر، داوودْ نازدارا باغێشلا!
٣-اۇیدوُرما دۆنیا غمینه، سالما دوْدِلْلهر جمعینه
پیرْ مۇسیٰنێن قَلَمینه، خاتوُنْ رمزبارا باغێشلا!
٤-سێغێنمێشام سهن تهک دوْستا، هیچ اهل یوْخدوُر اهلین اۆستده
خانْ آلماسِ زَبَرْدَسْته؛ یکه، هِژارا باغێشلا!
٥-سێغێنمێشام سهن تهک خانا، اوْلموُشام مست و مستانا
مصطفایِ داوۇدانا، بیر ایسمی قهّارا باغێشلا!
٦-اۇیدوُرما دۆنیا گؤیْچهیْنه، سالما نامردلهر ایچینه
یارْ زردهبانێن ساچێنا، شاهِ سالارا باغێشلا!
٧-اهر اوْلدوُر گهدیکدهن آشا، سۆره منزیل، وارا باشا
مۆنکیری یاندێران آتش، بیر ایسمی نارا باغێشلا!
٨-اهر اوْلدوُر اوْلمایا ناشێ؛ قێیا جانا، وئره باشێ
خانْ جمشیدِ جامهنوشوُ، چشمی خَمّارا باغێشلا!
٩-قوُشچوُ اوْغلوُ دیر یار، هئی یار؛ واحد وْ اَحَد وْ کرّار
آلتمێش آلتێ غولامێن وار، مهنی اوْنلارا باغێشلا!
٢-وئرسیون قوُل ولی
این گونهی کوتاه دارای کلمات و تلفظاتی متاخر، معاصر و محاورهای مانند یارستان، تهکین به جای تهک، گهتدون به جای گهتیردین، ...؛ و بعضی نارسائیهای مفهومی است. از جمله «بحر بی پایان امرینه»: «به امر بحر بی پایان» که چندان معنی نهمیدهد. مگر آن که منظور از «بحر بی پایان»، ذات قدرت مطلق یعنی خداوند در دورهی قبل از دورهی دُرّ باشد.
١-گوناهکارام کَرَم کانی، سهن مهنی یارا باغیشلا!
بِن یامین ایلهن قورولان شرط و ایقرارا باغیشلا!
٢-سولطانین گیزلین سرّینه، بحرِ بی پایان امرینه
یارِستانین کِردارینا، داوود نازدارا باغیشلا!
٣-اویدورما دونیا غمینه، سالما دودِللهر ایچینه
پیر موسیٰنین قلمینه، مصطفیٰ قهّارا باغێشلا!
٤-سیغیندیم سهن تهکین دوستا، هیچ اهل یوخدور اهلین اوسته
روچیارِ زَبَردستیلهن، یارْ یادِگارا باغێشلا!
٥-عالمَی سالدێن اوْیوُنا، کافرلهری گهتدین دینه
قوُل ولییِ گنهکاری، خدمتِ رزبارا باغیشلا!
HEMD-İ BÂRÎ TA’ÂLA [YUCA YARADANIN ÖVGÜSÜ]
Günahkaram Kerem Kanı, Sen Meni Yâr’â Bağışla!
Quşçu oğlu vérsiyonu
Günahkaram kerem kanı, sen meni Yâr’a bağışla!
Pir Bin Yamin’len qoyduğun, şert ü iqrâra bağışla!
Movlâ’nın qüdret nûrudur, behr-i bîpâyân dürrüdür
Erenlerin
destgîridir, Dâvûd Nazdâr’a bağışla!
Uydurma
dünyâ qemine, salma düdiller cem’ine
Pir
Mûsâ’nın qelemine, Xâtûn Remzbâr’a bağışla!
Sığınmışam
sen tek dosta, héç el yoxdur elin üstde
Xan
Almâs-ı Zeberdest’e, yéke, hejâra bağışla!
Sığınmışam
sen tek xana, olmuşam mest ü mestana
Mustafâ-yı
Dâvûdân’a, bir ismi Qehhâr’a bağışla!
Uydurma
dünyâ göyçeyne, salma nâmerdler içine
Yar
Zerdebân’ın saçına, şâh-ı sâlâra bağışla!
Er
oldur gedikden aşa, süre menzil, vara başa
Münkiri
yandıran âteş, bir ismi nâra bağışla!
Er
oldur olmaya naşı, qıya cana, vére başı
Xan
Cemşîd-i câmenûş’u, çeşmi xemmâra bağışla!
Quşçu
oğlu dir yâr, héy yâr, vâhîd ü ehed ü kerrâr
Altmış altı qulâmın var, meni onlâra bağışla!
Qul Velî vérsiyonu
Günahkaram
kerem kanı, sen meni Yâr’a bağışla!
Bin
Yamîn ilen qurulan şert ü iqrâra bağışla!
Sultân’ın
gizlin sirrine, behr-i bîpâyân emrine
Yâristan’ın
kirdârına, Dâvûd Nazdâr’a bağışla!
Uydurma
dünyâ qemine, salma düdiller içine
Pir
Mûsâ’nın qelemine, Mustafa Qehhâr’a bağışla!
Sığındım
sen tekin dosta, héç el yoxdur elin üste
Roçyâr-ı
Zeberdest îlen, Yar Yâdigâr’a bağışla!
Âlemi
saldın oyuna, kâfirleri getdin dine
Qul Velî-yi günehkârı, xidmet-i Rezbâr’a bağışla!
تصحیحات، ترمیمات و توضیحات وئرسیون قوشچو اوغلو
بیت اول
-مهنی: در نشر جمیل افشار: بیزی. «بیزی» (ما را) در بیتهای اول و آخر، به «مهنی» (من را) تصحیح شدند. زیرا شعر با فعل اول شخص مفرد «گوناهکارام» شروع میشود. در وئرسیون «قول ولی» هم «مهنی» آمده است.
-بِن یامین: این نام عبری که در بعضی از کلامات به صورت جدا از هم بن یامین نوشته شده، در دیگر متون اغلب به صورتهای چسبیدهی بنیامین و بونیامین نوشته میشود. از آنجائی که ریشهشناسی نام بن یامین به معنی پسر سمت راست (شرقی و یا جنوبی) است، در این مقاله فورم منفصل بن یامین ترجیح داده شد. از همین ریشه است یَمَنَ، یُمن، میمنت، میمون، ... عربی با معانی مثبت مانند خوشحال و خوب شدن و نیکبختی و خوششگونی و فرخندهگی که همه به معنی راست شدن باز میگردند. در مقابل چپ شدن که باری منفی دارد.
-پیر بن یامین: در نشر جمیل افشار «بنیامین» آمده که در بیت اشکال وزنی ایجاد میکند. با تبدیل «بنیامین» به «پیر بن یامین» این اشکال وزنی برطرف میشود. علاوتاً در این شعر نام اغلب شخصیتها نه به تنهایی، بلکه با آوردن عنوان و لقب آنها ذکر شده است. فورم دارای عنوان و لقب «پیر بن یامین» با این طرز همخوان است.
-لهن: در نشر جمیل افشار: نن. «لهن» فورم مخفف «ایلهن» هنگام متصل نوشته شدن به کلمهی ماقبل خود، و «نن - نهن» فورم محاورهای «لن - لهن» است. در وئرسیون «قول ولی» هم فورم ایلَن (ایلهن) با حرف ل آمده است.
-قویدوغون: در نشر جمیل افشار: قویدوقوق، که اشتباه تایپی است.
-شرط و اقرار (اقرار یئتیرمهک): ایمان آوردن و بیعت کردن، عهد و پیمان بستن. در اصطلاح اهل حق از چند مفهوم شرط و اقرار میتوان سخن گفت:
١- پیمانی که در محضر خورشید بسته شد و خداوند با هفتن شرط کرد و از آنها عهد گرفت که در طول عمر عالم پی در پی از یک دوْن (جامه، جسد) به دوْن دیگر درآیند و مردم را ارشاد و رهبری کنند. اگر میل دارید به گلزار حق – بهچینید گلها ورق در ورق/ بهباید کنید عهد با من کنون - به قامت بهپوشید چند جام و دوْن/ بهنوشید بر کام زهر زمان – بهگردید در دهر در هر مکان/ گهى با گدایان، گهى با شهان – بهباشید در دوْن گردشکنان/ ز روز ازل تا به روز شمار – بهپوشید جامه به تن یک هزار. (کتاب شاهنامهی حقیقت یا حقالحقایق: ۱۳۴۵ش/۱۹۶۶م. اثر حاج نعمتالله مکری جیحونآبادی متخلص به مجرم). ظاهرا در این شعر، مراد این نوع شرط و اقرار است.
٢- مراسم شرط و اقرار که توسط سلطان اسحاق (سلطان سهّاک یا صهّاک) مدوّن فرقه در قرون ١٣-١٤ بر پل روی رودخانهی سیروان (شمال شرقی ناحیهی گوران) در روستای شیخان محل زندهگی خود ساخته بود منعقد کرد و در آن مفاد عقاید و آداب اهل حق که تا آن زمان به صورت سرّ نزد پیامبران و دوازده امام و اولیای الهی دست به دست میگشت را به یارانش آشکار نمود.
٣- شرط و اقرار به این معنی که طالبان ورود به آیین اهل حق، باید تمام مراحل شریعت، طریقت و معرفت، و یا مراحل سیر و سلوک عرفانی را طی کنند و آمادهی درک حق و حقیقت گردند. این نیز با پذیرش و سر تسلیم فرود آوردن و ایمان به شرایط مقرّر و اساس مسلک اهل حق و بستن عهد و میثاق و سر سپردن و بیعت نمودن با صاحب خاندان توسـط دلیل و پیر طی تشریفات و آداب خاص تحقق میپذیرد.
٤-اتحادی مخصوص میان یک یا چند مرد و زن که به منظور رعایت کمال اخلاقی و با انتظار روز قیامت شکل میگیرد و در نتیجهی آن، آنها خواهر و برادر خوانده میشوند.
-باغیشلا: مصدری تورکی دارای ریشهای غیر قطعی. اگرچه عدهای آن را با کلمات آپا-خشاد-ا و بغ اوستایی به معنی بخشیدن، بهره، بخت و باج و ..... مرتبط دانستهاند، اما احتمالا از ریشهی چینی پائیشی (拝洗 bài-xǐ) به معنی نیکی و خوبی دیدن، هدیه و بخشش و عطا و احسان گرفتن است[2] که در تورکی نخست معنی بخشش عطا و احسان و لطف و سپس بخشش و بخشیدن به معنای عام را کسب کرده است. از دیگر معادلهای بخشیدن در زبان تورکی، کلمات «سویورقاماقSuyurqamaq » (احسان، لطف، بذل)، «یارلیقاماقYarlıqamaq » (مغفرت، عفو گناه و جرم)، و «اهسیرگهمهک Esirgemek» (رحم کردن با حفاظت نمودن از مجازات و عذاب) است.
بیت دوم
-دُرّۆدۆر. در نشر جمیل افشار: دَریدیر. این کلمه را میتوان به سه صورت محتمل قرائت و معنی کرد:
١-«دُرّۆ»دۆر: یعنی «او دّر و مرواریدِ بحرِ بی پایان است». دُرّ: جمعِ درة، مرواریدهای درشت و بزرگ، مرواری، لؤلؤ. بنا به یکی از افسانههای خلقت اهل حق، در ابتدای خلقت و ازل، فقط یک قدرت مطلق به نام «دُرّ» در شکل نقطهای نورانی (معادل «تخمهی آغازین» یا «تخمهی زرین» در اساطیر ادیان باستانی) وجود داشت. این دوره به نام «عالَمِ دُرّ» معروف است. هنگامی که خداوند اراده کرد آشکار شود و از دُرّ بیرون آید، دُرّ را منفجر نمود و از انفجار و پاشیدهگی آن کائنات و آسمان و زمین و ستارهگان و ماه و خورشید و شب و روز به وجود آمد. «چون او از بطن درّ بیرون آمد، مانند خورشید میدرخشید». در کتاب ایلخیچی[3] سوال و جوابی نقل شده که با طالبین شرکت در عبادت جمع انجام میگیرد و صورتی بسیار ساده از این افسانهی خلقت اهل حق است. در جوابهای صحیح این سوال و جواب که نشان دهندهی آگاهی شخص بر سرّ مگو – راز - پسورد هستند «سرچشمه» (بحر محیط، دریا)، «نور»، «دُرّ» و «علی»، یعنی عناصر اصلی افسانهی خلقت مزبور ذکر شدهاند: «... در سرچشمه، نور دیدم. ... داخلِ نور، دُرّ دیدم. ... داخلِ دُرّ، علی دیدم». (توضیحات بیشتر در بارهی این سوال و جواب در مادهی سرّ در تصحیحات، ترمیمات و توضیحات وئرسیون قول ولی)
٢-«دُرِّ یا»دیر: یعنی «او بحرِ بی پایان و دُرِّ یا است». خداوند زمانی که در «درّ» پنهان بود، دوْن و یا جامه و کالبدی داشت که «یا» خوانده میشود. قولاوغلو میگوید: «یا دوْنوندا یاراتدی یئر ایله گؤکو...»[4] (در جامه و یا دورهی «یا»، زمین و آسمان را آفرید). پس از خلق کردن هفتن، خداوند دوباره درون «درّ» در دریا جای گرفت و چند هزار سال در آن ماند. در آغاز هستی، چون سراسر جهان آب بود خداوند نخست در بحر محیط حلول کرد، سپس در ته دریا دُرّ و یا گوهری بهماساند و تخت خویش را پدید آورد، و نام خود را خداوندگار نهاد. در آغاز خدا در میان دُرّ، و دُرّ در دریا بود: «مکانش به دُرّ بود و ذاتش نهان - که دُرّ اندر[ون] صدف آن زمان/ صدف نیز در[همان] بحر بودی به کان - بُدی موجِ دریا سراسر جهان». (از شاهنامهی حقیقت).
٣-دریادیر: ممکن است فورم دریدیر، تلفظ تورکی کلمهی دریادیر طبق قانون هماهنگی اصوات باشد. در این صورت معنی عبارت چنین است: «او بحرِ بی پایان و دریا است». همانگونه که قبلا گفته شد در اشعار نشر جمیل افشار، بعضی کلمات فارسی و عربی دیگر هم طبق قانون هماهنگی اصوات تورکیزه شدهاند: خلعت ← خلعات (خالات)، خبر ← خبار (← خابار ← هاوار)؛ قیامت ← قیامات؛ ساعت ← ساعات، خطر ← خطار (← خاطار)، ...
-اهرهنلهرین - در نشر جمیل افشار: یارنلرین. یارَن-یَرَن در اصل «اهرهن» تورکی است که به مرور زمان با مشابه فارسی آن «یاران» جایگزین شده است (بحث اهرهنلهر-یارانلار در ادامهی مقاله در توضیحات بیت هفتم).
- اهرهنلهرین دستگیری: اشاره به دست ارادت دادن درویش به مرشد. «قاچان بیر کیشی طالبِ حقّ اولا و داخی اولیاء درگاهینا گهله، اهل وئریپ اهتهک توتسا، ارادتیله تسلیم اول.س.ا، اولیاءیا اقرار وئریپ ایمان گؤتورسه؛ بو دنیا خلقیندهن کهسیلیپ اولیاء گروهوندان اولا ...»[5].
بیت سوم
-دودللهر: در نشر جمیل افشار: نامردلهر. از آنجا که در بیت ششم هم ترکیب «نامردلهر ایچینه» آمده، برای جلوگیری از تکرار، نامردلهر با دودللهر که در وئرسیون «قول ولی» به کار رفته جایگزین شد. به لحاظ معنایی هم در اینجا مفهوم دودل (به معنی مردد، بی ثبات، متردد) مناسبتر است. چرا که برای شرکت در عبادت جمع و درک و تجربه کردن عقلی و حسی معنی و مفهوم واقعی و فوائد آن؛ اخلاص و صافی بودن، صادق بودن به اقرار، تصفیهی خود از سوء نیت و پیشداوریها و نهداشتن هر گونه تردد، شبهه و دودلی شرط لازم است. در غیر این صورت، برای ناخالصان و دودلان «جمعْ مئیدانێ» مبدل به «دار مئیدانێ» خواهد شد: «قاچان کیم بیر طالب، اولیاء نَفَسینه ایمان گؤتورمهسه، باقی اعتقاد ائتمهییپ اینانماسا، گؤنلونه شبهه بورونسه؛ یئتمیش اولیاء قتل ائتمیشجه گناه حاصل ائدهر». (الشبک.... ص ١٥٤).
-جمعینه: در نشر جمیل افشار: جمینه. منظور عبادت جمع است (برای توضیحات بیشتر به مبحث عبادت جمع - جمعخانه در ادامهی مقاله رجوع کنید).
-خاتون رمزبار: در نشر جمیل افشار: خدمتِ رمزبار. ترکیب «خدمتِ رمزبار» به لحاظ مفهومی و اصطلاحی کاملا میتواند صحیح باشد. خدمت - قوللوق: از مفاهیم اساسی مذهب علوی تورک و بسیاری دیگر از طرق غلات و متصوفه مانند اهل حق. هدف از ورود به «طریقت»، «خدمت» است. خدمت به خلق، خدمت به حق، خادم الفقرا، ... همچنین هر کدام از ۱۲ مولفه و مرحلهی «عبادت جمع» (سماه، ....) خدمت نامیده میشود. اما از آنجائی که در این شعر، شخصیتها اغلب با عنوان و لقب خود ذکر شدهاند، احتمالا ترکیب اولیه و اصلی، «خاتون رمزبار» بوده است. (توضیح بیشتر در بارهی خاتون رمزبار و ریشهیابی تورکی لقب و عنوان او در پاراگراف شخصیتهای شعر در ادامهی مقاله).
بیت چهارم
-اوسته: مخفف اوستده - اوستونده به معنی اوزهرینده، بر رویش
-یکه، هژارا: یعنی به یک و به هژار. هژار ظاهرا به معنی هزار (در یکی از زبانهای گورانی، لکی، ... ؟) است. یک و هزار احتمالا اشاره دارد به یکی از دو مفهوم آتی:
١-هزار و یکمین دور تناسخ و یا دوْنا دوْن - دؤنه دؤن که در نتیجهی آن ارواح اموات پس از پوشیدن هزار دوْن (جامه، قالب، کالبد جمادی و نباتی و حیوانی و انسانی)، نهایتا هزار و یکمین جامهی خود را که عبارت از بقاء و ابدیت است پوشیده، وارد جهان مینوی میشوند و به جاودانهگی میرسند.
٢-هزار و یک بندهی خواجه، طبقهای از ۱۲ طبقهی یاران سلطان سهاک - اسحاق موسس فرقهی اهل حق (توضیح بیشتر در بارهی این طبقات در پاراگراف شخصیتهای شعر در ادامهی مقاله).
بیت پنجم
-اسمی قهار: در نشر جمیل افشار: اسمین قهار. قهّار لقب مصطفی داوودان است. بنابراین اسمین (اسم تو) باید به صورت اسمی (اسم او - مصطفی داوودان) تصحیح شود. (توضیح بیشتر در بارهی او در پاراگراف شخصیتهای شعر در ادامهی مقاله).
بیت ششم
-اویدورما: از مصدر اویماق (تبعیت، اطاعت کردن، یکی شدن، موافق شدن)، اویدورماق به معنی تابع و پیرو و دنبالهرو گردانیدن، مطابق و سازگار کردن، تطبیق دادن. همریشه با اویروق - مویروق (متعاقب یکدیگر، متوالی، پی در پی، به دنبال هم)، اویقور (موافق، سازگار، پیوسته و عهد بسته)، اویقار (متمدن، مدنی، سیویل)، اویقارلیق (تمدن، مدنیت)، اویقون (مطابق، مناسب، در خور)، اویوم (هماهنگی، تطابق)، اویقولاماق (به اجرا گذاردن، تطابق دادن عمل با فکر و سخن)، ...
-گؤیْچهیْنه: در نشر جمیل افشار: کِویچینه. احتمالا «گؤیْچهیْنه» (به زیبایش) کوتاه شدهی «گؤیچهیینه» بنا به ضرورت شعری است. «اویدورما دونیا گؤیْچهیینه» یعنی خداوندا مرا فریفتهی زیبا و زیبائی دنیا، تابع هوا و هوس نهکن!. گؤیچهک فورمی ثانویه و فورم اولیهی آن گؤکچهک، شاید مخفف گؤرکچهک به معنی زیبا است.
-زردهبانین: در نشر جمیل افشار: «زردهبانو ساجینه». فورم اصلی «زردهبانون ساچینا» (به گیسوی زردهبان) است که حرف ن در آخر «بانون» (از آنِ بان) حذف و «بانو»ی باقیمانده احتمالا با کلمهی فارسی بانو به معنی خانم اشتباه و یکی گرفته شده، و بر اساس این اشتباه زرده (ساری به تورکی)، رنگِ گیسویِ (ساچِ) آن بانوی فرضی گمان شده است. در حالی که در اینجا زردهبان و یا زردهبام نام دهستانی است در دالاهوی کرمانشاه که بنا به روایات بابا یادگار در آن متولد شده است (توضیح بیشتر در بارهی او در پاراگراف شخصیتهای شعر در ادامهی مقاله).
در ریشهشناسی نام زرده بان دو احتمال متصور است:
١-در زبان فارسی و برخی دیگر از زبانهای ایرانیک «بان» و محرف آن «بام» به معنی سقف و خانه و پناهگاه و پوشش بنا؛ نوعی درخت بید که در ساخت خانه و سقف بهکار میرود ....، نهایتا دارای ریشهای چینی (بان: چوب و تخته و الوار) است. بنابراین زرده بام یعنی بنای زرد رنگ، ساخت شده با الوار زرد. رنگ زرد و به تورکی ساری ظاهرا دارای معنایی خاص در آیکونوگرافی - سمبولیسم اهل حق است. به عنوان نمونه در اصطلاح «زردگل» که به معنی روح مجرد رحمانی از عالم ملکوتی یا جبروتی در افسانهی خلقت اهل حق است. کسانی که زردگل آفریده شدهاند، هر قدر در زندهگی درد و رنج بیشتر بهکشند به خدا نزدیکتر و نصیب نورشان زیادتر میگردند. کلمهی سمبولیک ساری در نام طائفهی تورک «ساریلی - سارولو» (به اشتباه صارلی نوشته میشود) از غلات علیاللهی تورک در عراق هم وجود دارد.
٢-به احتمالی کمتر نام روستای زرده بام و یا بان، در اصل «زردهبار» یک ترکیب فارسی - موغولی به معنای دارای و با اسب کهر است. (توضیحات در رزبار در ادامهی مقاله).
بیت هفتم
-اهر: در نشر جمیل افشار: یار. هر چند تعدادی از «یار»های موجود در این اشعار، مانند مصرع اول (یارا باغیشلا) کلمهای فارسی و به معنی دوست و مصاحب و قرین ... است، اما اغلب آنها مانند «اهر اولدور» در بیتهای هفتم و هشتم در اصل «اهر» تورکی است. (برای توضیحات بیشتر به مبحث اهر - یار در ادامهی مقاله رجوع کنید).
-اوْلدور: در نشر جمیل افشار: اودور. با توجه به قدمت زبان این اشعار، فورم «اودور» متاخر و معاصر، با فورم ادبی و قدیمیتر «اولدور» رایج در قرن پانزده - زمان سروده شدن این اشعار - جایگزین شد. در زبان تورکی دو گروه ضمایر اشارهی کوتاه و بلند وجود دارد:
ضمایر
اشارهی کوتاه: «شوُ – شوُلار، بوُ – بوُلار، اوْ-اوْلار»
ضمایر اشارهی بلند: «شوُل – شوُللار، بوُل – بوُللار، اوْل – اوْللار»
در تورکی ادبی و بسیاری از دیگر زبانهای تورکیک معاصر، حرف «ل» فورمهای جمع دستهی دوم، به حرف «ن» تبدیل میشود: «شوُن – شوُنلار، بوُن – بوُنلار، اوْن – اوْنلار». در بعضی لهجهها فورم بونلار به مونلار، و در متون قدیمی تورکی با تاثیرپذیری از تاجیکی – دری – فارسی، اون – اونلار به آن – آنلار تبدیل شده است
|
شوُ |
بوُ |
اوْ |
- |
شوُ ← شوُلار |
بوُ ← بوُلار |
اوْ ← اوْلار |
ل |
شوُل ← شوُللار |
بوُل← بوُللار |
اوْل ← اوْللار |
ن |
شوُن ← شوُنلار |
بوُن ← بوُنلار |
اوْن ← اوْنلار |
-گهدیک: در نشر جمیل افشار: گِیروَه. با توجه به فعل آشا بعد از آن (گیروهدهن آشا)، به احتمال بسیار اصل این کلمه گهدیک است. زیرا در تورکی عین تعبیر «گهدیکدهن آشما» موجود و یکی از معانی گهدیک دقیقا «اوزهریندهن آشیلابیلهن تهپه» و یا تپهای که میتوان از روی آن عبور کرده به طرف دیگر رفت است[6]. (معانی دیگر گهدیک در زبان تورکی: معبری بین کوهها، معبری بر روی یک کوه، مجازا وضعیت نامناسب و سخت، ...). هر چند بعضی از محققین تورک کلمهی «گیروه» را هم کلمهای با ریشهی تورکی و ماخوذ از مصدر گیرمهک به علاوهی پسوند اسمساز از فعل –آبا، -آوا، –ابا، -اپا دانستهاند[7]: گیرهوه (گیر+هوه: محل ورود، مدخل). اما منابع فارس عموما کلمهی گیروه را دارای ریشهی ایرانیک از گریو، گریوا، گریوه، کریوه، ریوه، ... میدانند: راه بن بست، مجازا وضعیتی که راه برونرفت از آن سخت و یا ناموجود است، معبر کوهستانی، تل، پشته، تپه، گردنه، گردونهی کوه، عقبه، سراشیب، گدار، زمین بلند، ناهموار، کوهپست و پشتهی بلند، کوه کوچک، زمین بلند و پشتهی خاکی که باران آن را رخنه کرده به زیر آمده باشد. ...
-آتش: در نشر جمیل افشار: منکری یاندوران آتشه. از آنجائی که فورم آتشه با افزودن یک هجا، وزن بیت را مختل میسازد، به صورت آتش تصحیح شد. کاربرد آتش فارسی به جای «اود» تورکی، احتمالا از تاثیرات لهجههای آناتولی غربی زبان تورکی - لهجهی قیزیلباشان اولیه – است. زیرا در لهجههای تورکمانی کلمهی فارسی آتش به کار نهمیرود، بلکه کلمهی تورکی «اود» مستعمل است.
-اسمی: در نشر جمیل افشار: اسمین. در بیت گفته میشود نام دیگر آتشی که منکر را میسوزاند نار است. بنابراین اسمین (اسم تو) باید به صورت اسمی (اسم او یعنی آتش) تصحیح شود.
بیت هشتم
-جامه: در اینجا به معنی صراحی، جام، پیاله، ظرف، کوزه و کدوی شراب، آوندی مانند کوزه که در وی شراب کنند، آبجامه (جام آبخوری)، شیرجامه (پستان زنان). بدین معنی جامه مرکب از جام و های نسبت، و مزید علیه جام است. جام: پیالهی شراب، پیالهی شرابخوری، ساغر، صراحی، گیلاس، کاسه، قدح، ساتگین، ساتگن، ساتگی، سایگی، ایاغ، کأس، پیمانه، طاس، ظرف، کوزه و کدوی شراب، آوندی مانند کوزه که در آن شراب کنند. جام و گونههای دیگر آن جامه، چمان، چمانه در زبان فارسی، محرف کلمهی چینی «چان» (Zhân, Chán) به معنی پیالهی کوچک شراب هستند که از طریق زبان تورکی یا مستقیما به زبانهای تاجیکی – دری - فارسی و یا نخست به زبان سوغدی و سپس از آن طریق به زبانهای تاجیکی – دری - فارسی وارد شده، و بنابراین تورکیسم هستند. کلمهی چینی چان به معنی پیالهی کوچک شراب، همریشه با چاناغ، چاناق تورکی (چان + اق پسوند تورکی تضغیر) به معنی کاسه، ظرف کوچک، طَبَق، ظرف گلی، کاسهی چوبین ته گود و مقعر که به صورت چناق به زبان فارسی وارد شده است. در ادبیات اهل حق جامهی معروف دیگری هم وجود دارد که ترجمهی اصطلاح تورکی «دوْن» به معنای لباس است. «دوْنا دوْن»: جامه به جامه (نگاه کنید به دوْنا دوْن – دؤنه دؤن در ادامهی مقاله).
چشمی خمّار: در نشر جمیل افشار: چَشمِ خَماره - چشمی خَمّارا (به آن که چشمش خَمّار است). «خَمّار»: چاخیرچی، چاخیر ساتان، میفروش؛ شرابفروش؛ بادهفروش. در تصوّف: پیر کامل، مرشد واصل. مراد از چشمی خَمّار، خاتون دایرک - دایرهک مادر سلطان اسحاق، ملقب به رمزبار، پیر رزبار و حور العین است. (توضیح بیشتر در بارهی او در پاراگراف شخصیتهای شعر در ادامهی مقاله).
بیت نهم
قوشچو اوغلو: در نشر جمیل افشار در زیرنویس بیت نهم گفته میشود این شعر با تخلص «نقدی» هم موجود است: «نقدی دیر یار هی یار واحد و احد و کرار». در بارهی شاعری با تخلص «نقدی» اطلاعاتی بدست نیامد. (توضیح بیشتر در بارهی قوشچو اوغلو در پاراگراف شخصیتهای شعر در ادامهی مقاله).
-دیر-دییهر-دئر: در نشر جمیل افشار فورم «دیر» به معنی میگوید، از مصدر دئمهک بهکار رفته است. فورم قدیمی این مصدر تیمهک - دیمهک است. هر چند دیمهک هنوز در همدان و برخی نقاط دیگر تورکایلی بهکار میرود، اما امروز در اغلب لهجههای تورکی تورکایلی فورم «دییهر»، در آناتولی - بالکان «دئر»، و در جمهوری آزربایجان «دئیهر» رایج است[8].
-آلتمیش آلتی غولام: در نشر جمیل افشار: هفتاد هزار غلام. هفتاد هزار به صورت آلتمیش آلتی غولام - تورکی شصت و شش غلام – تصحیح شد. زیرا در بین طبقات یاران سلطان سهاک، طبقهای مرکب از هفتاد هزار غلام، و یا عددی سمبولیک و میستیک به صورت هفتاد هزار وجود نهدارد. ولی یکی از طبقات ١٢ گانهی یاران سلطان سهاک «شصت و شش غلام کمر زرین» نام دارد. (توضیحات بیشتر در شخصیتهای این شعر در ادامهی مقاله). شاید در این و بعضی اشعار دیگر، به منظور اغراق و بزرگنمایی شاعرانه به جای شصت و شش غلام، هفتاد هزار غلام گفته شده است. غلام کلمهای عربی نهایتا ریشه گرفته از عَلَمَ و عَلْمَهْ (‘alama, ‘almah)، به خوبی ردیابی شده در زبانهای سامی - سمیتیک اوقاریت و فنیقی و عبری و آرامی و سوریانی ...، مستعمل اقلا از سه هزار و سیصد سال پیش، و به معنی آغازین باکره و بعدها خدمتکار نوجوان و نهایتا بنده و عبد مذکر و ... است. این کلمه بر خلاف دیگر زبانهای سامی در زبان عربی به جای عین، با غین (غُلاَمٌ) تلفظ میشود و غِلْمَانٌ و غِلْمَةٌ و أَغْلِمَةٌ جمع آن است[9].
تصحیحات – ترمیمات - توضیحات وئرسیون قول ولی
-گهتدین: در بیاض «گتدون» نوشته شده که فورم کوتاه شده و محاورهای گهتیردین است.
-زبردستیلهن: در بیاض «زبردسته» که به لحاظ وزنی دارای اشکال است.
-قول: «قوُل» (در کتیبههای اورخون و یئنیسئی) به معنی بنده، خادم، یاور، خدمتکننده، صادق، عبد. مجازاً به معنی وابستهگی، صداقت، وفاداری، تابع بودن و عبودیت. قول از ریشهی قوُلماق، کۆلمهک، کیلمهک، کؤلمهک به معنی بند زدن است. از کلمهی قول مشتقات قوللوق (خدمت)، قوللوقچو (خدمتکار، خادم)؛ قوللانماق (به خدمت درآوردن، بهکار بردن)؛ قوللانیلماز (غیر قابل استفاده و خراب)؛ قوللانیشلی (قابل استفاده، مثمر ثمر) و .... حاصل شدهاند. قوُل در نامهای ترکیبی پیش از اسم به تنهایی (قول علی) و پس از اسم با پسوند « -و » اضافی (قولو: قول+-و) میآید و به معنییِ وابستهیِ است. تانریقولو (تاریقلی): عبدالله، یارادانقولو (یاردانقلی):عبدالخالق؛ ایمامقولو (امامقلی): وابسته به امام، خادم امام؛ قارینقولو: شکمو؛ اهرهنقولو، حضرتقولو، یولقولو در اشعار تورکی طرزی افشار اورمویی؛ و شاه ویس قولو ملقب به قیرمیزی زیسته در قرن ١٥ که خود و اعقابش، مانند ندیم او قوشچو اوغلو - عامل اصلی ورود و شیوع مسلک اهل حق به تورکستان (یعنی تورکایلی) هستند. در میان اهل حق تورک، به «خادم»، یعنی یاور و کومک کننده به «خلیفه» (مقام دینی علویان) «قوللوقکار» گفته میشود.
-کردار: در اصطلاح اهل حق کردار نام نوعی از عبادت و یا نیاز، و گوشت قربانی نذری که با رعایت آدابی خاص آماده شده، است. این گوشت پس از پخته شدن کامل در اوجاق در یک دیگ در وسط جمعائوی گذاشته میشود و همهی اهل حق باید از آن که دافع هر نوع بلا و مصیبت شمرده میشود بهخورند.
-سرّ: در اصطلاح اهل حق سرّ دارای چند معنی است:
١-ریشهی عقاید این مسلک که به صورت سرّ و رمز نزد پیامبران و دوازده امام و اولیای الهی دست به دست میگشت تا آن که در قرون ١٣-١٤ توسط سلطان اسحاق (سلطان سهّاک یا صهّاک) طی یک مراسم شرط و اقرار به یارانش آشکار شد.
٢-سرّی که افراد اهل حق برای یافتن اجازه به شرکت در مراسم جمع باید آن را بهدانند و به همراه نشانهها ارائه کنند. این سرّ معمولا گفتگویی ساده در بارهی افسانهی خلقت بنا به اهل حق است. مانند این ترجمهی تورکی متن فارسی نقل شده در کتاب ایلخیچی، ص ١٩٦، تالیف غلامحسین ساعدی:
«-هارادان
گهلیرسهن؟
- بولاق
باشیندان [بحر محیط در ابتدای خلقت و یا ازل که خداوند در آن حلول کرد].
–بولاق
باشیندا نه گؤردون؟
- بولاق
باشیندا ایشیق گؤردوم [نور و یا نقطهی نورانی در کف دریای محیط و یا تخمهی اول
که کائنات از آن آفریده شد].
–ایشیق
ایچینده نه گؤردون؟
-ایشیق
ایچینده اینجی گؤردوم [درّ و یا گوهری در کف بحر محیط که خداوند تخت خود را در آن
گذارد].
–اینجینین
ایچینده نه گؤردون؟
-اینجینین ایچینده علینی گؤردوم» [یعنی علی همان خداوند و آفرینندهی کائنات است].
سالدین اویونا: به تصمیم و رایت انداختی. «سالدین اویونا، گهتیردین دینه» یعنی کافرها را به رای خودت کشاندی و به دین آوردی. اوْی - اۆی به معنی رای؛ تصمیم و قرار؛ فکر، خیال، اندیشه، درک بعد از تفکر، در موغولی: عقل، معلومات، حافظه. از مصدر اؤمهک در تورکی قدیم به معنی تفکر کردن، درک کردن. همریشه با اوْیْن[10] (فکر و اندیشه، زکاوت و هوشمندی)، اؤگ (عقل، شعور)، اؤگوت-اؤیوت (پند، نصیحت، صلاحدید، ملاحظه، وعظ)، اؤگورسهک (عقل، ذهن، خاطر)، اؤگهدهی (عاقل، باعقل)، اوْیلاشماق (هم اندیشی و مشورت، گفتگوی دو جانبه، همرایی کردن)، اوْیلاما (مشورت، کنگاش، جانقی، شورای مجلس و در دورهی معاصر رایگیری)، اوْیلانماق (تفکر، تامل، ملاحظه کردن، اندیشیدن، گفتگو)، اوْیلا (فکر و اندیشه)، اؤز (انانیّت، روح)، اؤیرهتمهک، ...
شخصیتهای نام برده شده در این شعر
در این دو شعر یازده نفر مشخصا نام برده شدهاند: هفت نفر از شخصیتهای افسانهای اهل حق معروف به هفتن، سه شاعر (خان آلماس، بهیرهک قوشچو اوغلو، قول ولی)، یک شخصیت اوستورهای ایرانیک (جمشید) و یک لقب غیر معین «شاه سالار».
شاه سالار: شاه سالار در بیت ششم احتمالا سید اسحاق برزنجی ملقب به سلطان اسحاق و سلطان سهاک (سحاک، صحاک، سهّاک، صهّاک، ضحّاک به ضم یا فتح اول) ملقب به صاحب کرم و شاه و شاه اورامان است (بنا به احتمال کمتر شاه ابراهیم، شاه یادگار که هر دو لقب شاه داشتند و یا مصطفی داوودان ملقب به سپه سالار). بنا به روایات سلطان سهاک متولد قرن ١٣ در روستای برزنجه، ناحیهی شهر زور از بخش حلبچهی استان سلیمانیهی کرکوک در عراق و متوفی اواخر قرن ١٤ است (بنا به انجمن آرای ناصری، ولایت شهر زور را زور پسر ضحّاک بنیاد نهاده است. ص ٥٢٢). سلطان اسحاق – بنا به اعتقادات اهل حق مظهر امام علی و ذات حق، سازمان دهندهی سلسله مراتب پیروان فرقهی اهل حق و تدوینکنندهی دستورات دینی معاصر آن و ظاهرا کسی است که برخی از مراسم و رسومات تورکان غالی و متصوفهی آناتولی قرون ١٣-١٤ را، مانند سرسپردن به یکی از خاندانها، انعقاد مراسم جمع و تاسیس جمعخانه (جمعائوی)، تعیین وظایف پیر (دهده) و دلیل (قیلاووز)، و دستورات (بویروق) پرداخت نذرها و نیازها را به اعتقادات - مراسم فرقهی اهل حق داخل کرده است. پدر سلطان سهاک شیخ و یا سید عیسی مانند بسیاری از پیشوایان قرون نخستین این فرقه دارای تبار عرب (نسبش به امام هفتم میرسد)، و مادر وی خاتون دایرک رمزبار احتمالا یک تورک بود. کلمهی سالار در عنوان شاه سالار، کلمهای تورکی و به معانی فرماندهی لشکر و سردار سپاه و حاکم و والی؛ بزرگ، رهبر، قائد، شاه؛ رئیس و سرکردهی هر گروه و صنف، ....است[11].
طبقات یاران-اهرهن: «سلطان سهاک» فیگورهای مذهبی و یا یاران این فرقه را در ۱۲ انجمن و طبقه (در روایات دیگر هشت و یا نه طبقه) در طول هم دستهبندی کرده است: ۱-هفتن ۲-هفتوانه - هفتوان ۳-هفت نفر قَوِّل طاس - قولتاس ۴- هفت هفتوانه - هفتوان (هفت سردار؟)، ۵-چهل تن ۶- چهل چهل تنان ۷-هفتاد و دو پیر ۸-نود و نه پیر شاهو (محلی جنب اورامان در استان کرمانشاه) ۹-شصت و شش غلام کمربند زرین ۱۰- هزار و یک غلام خواجهصفت و یا شهصفت ۱۱- بی وَر هزار غلام ۱۲- بی ون غلام یا بی ون هزار غلام .
هفتن: بنا به اعتقاد اهل حق، هفتن هفت نفر از یاران طبقهی اول سلطان سهاک، کاملترین موجودات کائنات و فاضلترین خلایق، و دارای مقام هفت مَلک مقرب و جزئی از ذات سلطان اسحاق هستند که برای هدایت مردم در هر دورانی در قالب انبیاء و خاصان ظاهر میشوند. آسمانها به تعداد هفتن خلق و نگهبانی آنها به ایشان سپرده شده است. آنان قبل از خلقت عالم الست با خدا و از مقربین خدا بودهاند و بنا به خواهش آنهاست که خداوند آدم ابوالبشر را آفرید. یک نفر از هفتن (خاتون دایرک) مؤنث و دارای نام و تباری تورک و بقیه مذکر و دارای نامهای عربی - عبری و فارسی و اغلب تبار عربی هستند. چهار نفر اول از هفتن، ملکهای سلطان سهاک نامیده میشوند و دارای مقام وزارت و وکالت او هستند. هر روز از ایام هفته به یکی از هفتن تعلق دارد. در میان بعضی گروههای اهل حق تورک (در ایلخیچی) عیدی بنام «شاه بایرامی» برگزار میشود که شب اول آن (حیدر گئجهسی، شاه گئجهسی) به مولا (خلیفه علی)، شب دوم به پیر (سلطان سهاک، و یا امام حسین)، شب سوم به داوود، شب چهارم به پیر موسی قلم زر، شب پنجم به مصطفی داوودان و شب ششم به حضرت زروار (خاتون دایرک ویا مظهر حضرت فاطمه، فقط این شب است که زنان حق حضور در جمعائوی دارند) اختصاص دارد. طبقهی هفتوان و یا هفتوانه - که در این شعر از آنها نام برده نهمیشود و زمینها به تعداد آنها آفریده و نگاهبانی بندهگان به آنها محول شده عبارتند از: سید محمد گوره سوار، سید ابوالوفا، سید باویسی (حاجی بابو عیسی ویا بابو حسین)، میر سوره (سید میر احمد)، سید مصطفی (میر مصفّا)، شیخ (شاه) شهابالدین، سید حبیب شاه. این افراد هم اغلب عربتبار هستند. سید محمد گوره سوار دارای لقب تورکی - موغولی گوره - کوره به معنی گوزن و مادیان است.
١- سید خضر - پیر بنیامین: سر حلقهی هفت تن، شریک سرّ از روز ازل، شفیع دو عالم و پیر شرط. رمز تواضع، بنا به جمیل افشار مظهر امام علی. به عقیدهی اهل حق پیامبران سامی شیث، نوح، صالح، یعقوب، ایوب، شعیب، یونس و مسیح عبارت از بن یامین بودهاند. نام او در روز ازل یا عالم الست جبرائیل، و دورهی شریعت که محمد پیغامبر اسلام دین خود را تبلیغ کرد سلمان پارسی، و از زمان امام علی به بعد (آخرالزمان) که «آئین حقیقت» ظاهر شد بن یامین است.
٢- داوود نازدار، پیر داود، داود کوسوار - کهوسوار، سوار باد، شهسوار: هممقام اسرافیل، مأمور نفخ صور، دلیل (قیلاووز) و راهنمای مومنان اهل حق و محرم ذات، از تجلیگاههای هفتن و بلال حبشی. یک گور دخمهای سنگی منسوب به وی به اسم «کهل داو» در شهرستان سرپل ذهاب، روستای کل داوود وجود دارد که نزد مردم یارسان متبرک است. «کهل» در زبان کوردی به معنی شکاف، برگرفته از «کؤهول - کؤیول - کؤوول» Köhül, Kövül تورکی به معنی غار، همریشه با قووا - سطل، کوو (توخالی)، قوپوز، قویوق و ... است. مرکب از «کوغ-کوو» (حفره، تو خالی، ...) به علاوهی پسوند تورکی اسمساز از اسم –ل (مانند کلمات قێزێل، یاشێل، کؤنگۆل، سۆتۆل، موْنقول، ....[12]. (برای نظری در ریشهی تورکی - موغولی نام «نازدار» به بخش دوم این مقاله رجوع کنید).
٣- ملا رکن الدین دمشقی - پیر موسی، موسی قلم زر، زر قلم: همذات میکائیل. کاتب و دفتردار و منشی و وزیر سلطان اسحاق که وظیفهی ثبت اعمال یارسان را بر عهده داشت، رمز رحمت.
٤- سید مصطفی داودان: همذات عزرائیل، مأمور قبض روح، فرشتهی مرگ، بی رحم، دژخیم و قهار و سپاه سالار. رمز غضب، ریاست امور انتظامات را عهدهدار بود. بعضی از اهل حق تورک شاملو، داوود را ابوالفضل العباس میدانند.
٥- خاتون دایرک - داییراق، خاتون رمزبار، پیر رزبار (رذبار، رمزیار، رضبار، رزوار): دختر حسین بیگ جلد، مادر سلطان اسحاق. سید عیسی پدر سید (سلطان) اسحاق در سنین پیری با خاتون دایرک که دختری جوان بود ازدواج کرد. هممقام حورالعین (حورا در سریانی و حور در عربی: سفید، حور العین: زنان به غایت سپیدپوست به غایت فراخ چشم، همسر بهشتی)، فرشته و رمز حقیقت و احسان. مظهر حضرت فاطمه (برای ریشهی تورکی - موغولی عنوان «خاتون»، نام «دایرک» و نظری در ریشهی تورکی -موغولی «رمزبار» به بخش دوم این مقاله رجوع کنید).
٦- شاه ابراهیم، ایوت، شاه ایوت، روﭼﯿﺎر، عجوزه سوار، بوزه و یا بوره سوار: ابراهیم سویر و یا سور در جمیل افشار، نوادهی سلطان اسحاق، هممقام عقیق (ملک طیار) به همراه بابا یادگار وارث و نایب سلطنت عرفانی سلطان سهاک، بنا به روایات بلال حبشی زنگی مظهر شاه ابراهیم بود. بنا به جمیل افشار وی مظهر امام حسن و ملک پاسبان است. گویا عمارت پردیور به فرمان سلطان اسحاق بر مزار ایوت بنا شد تا قبلهی یارسان باشد. بوزه - بوره در لقب بوزه سوار - بوره سوار، به احتمال قریب به یقین کلماتی تورکی - موغولی، به معنی گرگ و ندرتا پلنگ و خرس و ... خاکستری رنگ هستند.
٧- سید احمد علوی – ملقب به بابا یادگار، شاه یادگار، یار زردهبام: هممقام یقین. فرزند روحانی سلطان اسحاق بزرنجهای و مظهر خالد بن ولید و سپس امام حسین. مدفن وی در گردنهی سرانه در روستای زَرده واقع در دهستان بان زرده - زرده بان - زرده بام در شهرستان دالاهو در استان کرمانشاه قرار دارد. بدین سبب معروف به یار زرده بان است. (برای یک نظر در ریشهشناسی تورکی زرده بام به رمزبار در قسمت دوم این مقاله رجوع کنید).
الماس بیگ و یا خان الماس (١٦٦٢ – ١٧٢٦): شاعر و مسندنشین دودمان آتش بیگی، فرزند سید محمدبگ نوربخش از رهبران اهل حق. وی قرآن و احادیث امام صادق را به زبان عامیانه و به صورت اشعاری دههجایی با زبانی آمیخته از لکی و گورانی، شامل تفسیر و تعبیر بعضی از احکام و قوانین سرانجامی و پیشگوییهای آخر زمانی .... در آورده است.
بهیرهک قوشچو اوغلو: پسر یعقوب قوشچو. بنا به جمیل افشار یعقوب یک تورک آناتولیایی و قوشچوی سلطان عوثمانلی سلیم (١٤٧٠-١٥٢٠) بود. بنا به منابعی دیگر بهیرهک قوشچو اوغلو که ندیم شاه ویس قولو ملقب به قیرمیزی متولد اوائل قرن ١٥ بود، زیسته در نیمهی قرن ١٥ است. بنا به جمیل افشار بهیرهک قوشچو اوغلو مظهر پیر بونیامین، و پیر دودهی شاه ابراهیمی منسوب به شاه ابراهیم پسر سید محمد از هفتن در عراق است که همراه با سیدهای دودهی یادگاری منسوب به بابا یادگار از هفتن در هند، عالی قلندری منسوب به عالی قلندر در بغداد از فرزندان دده علی و دده حسین، خاموشی منسوب به سید ابوالوفا از هفتوانه، .... کلامهای یاری معروف به سرانجام را به زبان تورکی ترجمه و تفسیر کردهاند (رواج فرقهی ایرانیک اهل حق در میان تورکان در تورکایلی، با نام سه شخصیت گره خورده است: «شاه ویس قولو» ملقب به قیرمیزی در قرن ١٥، «محمد بیگ لورستانی» در قرن ١٧ و پسر و جانشین او «خان آتش» و یا «آتش بیگ»). منابع اهل حق قوشچو اوغلو را یکی از هفت قَوِّل طاس - قولتاس میدانند. (برای ریشهیابی نام بهیرهک - بگرک به بخش دوم این مقاله رجوع کنید).
قول ولی: وئرسیونی از این شعر با تخلص «قول ولی»، شاعری تورک که در کلامات تورکی نیک نژاد[13] ده شعر تورکی از او نقل شده، وجود دارد. در مقالهی حاضر این وئرسیون را پس از وئرسیون قوشچو اوغلو آوردهام.
خان جمشید جامهنوش: یکی از پادشاهانِ اساطیری ایرانیک پیشدادی. مطابق داستانها جمشید بر تختی مینشست که دیوها و پریها آن را به آسمانها میبردند و او از آنجا با جامی که داشت (جام جهاننما، جهانبین، جهانآرا، گیتینما، کیخسرو) جهان را نظاره میکرد. ظاهرا به سبب شباهت ظاهری لفظ «جام» شیشهای جهاننما با «جام» شرابخواری، به مرور زمان داستان شرابخواری و .... هم به افسانهی جمشید افزوده شده است. چنانچه با نگارش عبادت جمع و جمعخانه به صورت غلط جم و جمخانه، مراسم عبادی جمع و جمعخانه هم به نادرستی به جمشید ارتباط داده میشود. در این شعر قوشچو اوغلو خان هم شاه جمشید را جامهنوش و شرابخوار مینامد. معادل جام در تورکی در معنی شیشه «سیرچا»، و در معنی پیالهی شرابخوری «آیاق»، «ساتگین»، .... است.
نقدی بر نشر این شعر توسط حسین محمد زاده صدیق (دوزگون):
حسین محمد زاده صدیق (دوزگون) در چند اثر خود این شعر تورکی را نیز نقل کرده است. این آثار حسین محمد زاده صدیق (دوزگون) دارای اغلاط و اشتباهات متعدد و در بعضی موارد جعلیات و تحریفات، سطحی و غیر علمی هستند. از جمله:
-در بارهی
تحقیق: صدیق خود را نخستین منتشر کنندهی دیوان قوشچو اوغلو نامیده است. در حالی که
قبل از او جمیل افشار، مهندس علی پیر داوری، کاظم نیک نژاد، ... دیوان و اشعار
تورکی قوشچو را منتشر کرده بودند.
-در بارهی
ماهیت فرقهی اهل حق: صدیق این فرقه را امامیزه کرده محصول عرفان ایرانی و مسلکی
شیعی و ... شمرده است. در حالی که اهل حق فرقهای از غلات شیعی و یا مذهب علوی
خارج از اسلام متشرعه و اورتودوکس، و مذهبی از هر جهت متفاوت از شیعی امامی است.
-در ریشهیابی
نامها: صدیق نام بهیرهک - بگرک را که از بهی – بگ - بیگ تورکی است به اشتباه
از بای به معنی ثروتمند دانسته، متوجه تورکی بودن نام دایرهک - دایرک نهشده است،
و ...
-در
بیوگرافی شخصیتها: صدیق در آثار خود قوشچو اوغلو را متولد یکی از روستاهای مسیر
تبریز به نخجوان، زیسته پیش از روزگار نسیمی یعنی اوائل قرن چهارده و در عهد حکومت
موغولان - ١٣٦٩، اما پدر وی یعقوب را قوشچوی دربار شاه اسماعیل ختایی در قرن
شانزده؛ سلطان سهاک را بابا اسحاق[14]
رهبر قیام بابائیه در آناتولی و از تورکزبانان غرب ایران و زیسته در زمان حملهی
موغول به ایران - ١٣٦٩ و .... معرفی کرده است. اینها همه ادعاهایی بی سند و آشکارا
غلط و متناقض هستند. یعقوب قوشچو یک تورک آناتولیایی و بنا به جمیل افشار قوشچوی
دربار سلطان سلیم عوثمانلی بود نه دربار شاه اسماعیل اول، بهیرهک ندیم شاه ویس
قولو ملقب به قیرمیزی متولد اوائل قرن پانزدهم و بنابر این شخصیتی مربوط به نیمهی
قرن ١٥ یعنی یک قرن بعد از فروپاشی دولت موغول - تورک ایلخانلی (۱۲۵۶ تا ۱۳۳۵) بود نه عهد حکومت موغولان، بابا
اسحاق یک تورکمان متولد منطقهی کَفَرسود ولایت آدییامان در جنوب آناتولی است و
ربطی به تورکان غرب ایران و یا سلطان سهاک عربتبار متولد روستای برزنجهی سلیمانهی
عراق نهدارد، ...
- ثبت و
تشریح و ریشهیابی غلط کلمات و اصطلاحات متعدد بهکار رفته در اشعار تورکی،
-عرضهی
بعضی از ابیات به صورت مغلوط و مخدوش،
-در مواردی دست بردن در متن اشعار و جایگزین و آزربایجانیزه کردن کلمات اصیل تورکی و .....
از آنجائی که بخش سوم این مقاله نقدی بر نشر آثار قوشچو اوغلو و دیگر کلامات تورکی توسط حسین محمد زاده صدیق (دوزگون) است، در اینجا صرفا فهرستوار به اشتباهات و اغلاط قرائتی و معنایی نشر این شعر توسط او اشاره میکنم.
١-صدیق
نشر خود را نشر علمی و تنقیدی و ... نامیده است. در حالی که در مورد این شعر تنها
توضیح و تشریح و حاشیهنویسی و زیرنویسی او، یک زیرنویس سه کلمهای به صورت
«سیغینماق: پناه گتیرمهک» است.
٢-این
شعر در آثار صدیق دارای هفت بیت است. در حالی که در نخستین نشر صحیح دیوان قوشچو
اوغلو توسط جمیل افشار دارای ٩ بیت، و وئرسیون آن در بیاضی که در این مقاله
استفاده کردهام دارای ٥ بیت است. از آن جائی که صدیق عکس منبع اصلی خود را در
نشرهایش – مطابق معمول – نهداده است، معلوم نیست آیا واقعا این شعر در منابعی که
صدیق استفاده کرده دارای هفت بیت بوده و یا این که وی ابیات دو و یا چند گونه از
این شعر را با یکدیگر ترکیب و یک شعر هفت بیتی ایجاد کرده است. همچنین معلوم
نیست که در شعر منتشر شده کدام کلمات را با آنچه خود ترجیح داده جایگزین کرده
است.
٣- در
نشر برگزیدهی متون نظم تورکی در هر دو بیت اول و آخر، به جای فورم صحیح مهنی،
فورم نادرست «بیزی» را بهکار برده است.
٤-دُرّودور: در بیت دوم این کلمه
را به صورت دریدیر یعنی درش است تصحیح کرده که نادرست است. بحر بی پایان، همانگونه
که از نامش هم آشکار است، در و دروازه و باب و قاپی نهدارد.
٥- کلمهی یارن را یک بار به صورت
«یارن: یا + ارن: ای یارلار، ای یولداشلار»، ص ١٢؛ و بار دیگر به صورت «یارن (=یار
+ ارن): مرید حق» ریشهیابی کرده، که هر دو نادرست هستند. اصل این
کلمه تورکی و «اهرهن» است.
٦- صدیق در نشرهای خود، همه جا به جای جمع و
جمعینه و .. فورم نادرست و جعلی فارسی – ایرانیک جمینه را بهکار برده است.
٧- در نشر برگزیدهی متون نظم تورکی به جای اسمی
قهار ترکیب نادرست «اسمِ قهار» را بهکار برده است.
٨- در نشر برگزیدهی متون نظم
تورکی فورم نادرست کؤیچونه را بهکار برده و توضیحی در چیستی و معنای آن نهداده
است.
٩-زرده
بان را به صورت نادرست زرده بانو نوشته است.
١٠- در نشر خود در همه جا دیر به
معنی میگوید را آزربایجانیزه - اردبیلیزه و با دئیهر جایگزین کرده است.
١١- در
نشرهای ١٣٦٩ و ١٣٨٦ ترکیب مغلوط «دئیر یار، هی! یارِ واحدِ کرّار، هی!» را ثبت
کرده است.
١٢- در
نشر برگزیدهی متون نظم تورکی به جای هفتاد هزار، «یئتمیش مین مین» (هفتاد هزار
هزار)، و در دیگر نشرهای خود از این شعر «یئتمیش مین بیر» (هفتاد هزار و یک)
نوشته، که اگر بازسازی نادرست خود صدیق نهباشد، اشتباه ناسخین نسخههای مورد
استفادهی او است.
١٣- در
نشر ١٣٦٩، ترکیب «کافرلهری گهتدین دینه» که مانند جملهی قبلی «عالمی سالدین
اویونا» زمان گذشته - ماضی سوم شخص مفرد است را به صورت اشتباه امر دوم شخص مفرد
«کفیرلری گتیر دینه» ثبت کرده است.
١٤- اصطلاح دونا دون و یا
دؤنه دؤن را در کتاب بایرک قوشچو اوغلو، کلاملار-١٣٦٩ ص ١٥ به صورت اشتباه دون با
دون ثبت کرده است.
١٥- محمدصادق نائبی یکی از «شاگردان خاص» حسین محمد زاده صدیق (دوزگون) در
مقاله - کتاب «یک هزار واژه اصیل ترکی در پارسی»، تورکی بودن کلمات غلام و غلمان
را ادعا کرده؛ غلام را به صورت «قوُلام و قوُلوم یعنی خدمتکارم و خادم من مانند
خانیم و بیگیم»؛ و غلمان را به صورت «غوُلمان و قوُلمان یعنی مانند قول و غلام
...» ریشهیابی کرده است. اینها همه ریشهتراشیهایی غیر علمی و غلط صرفا بر اساس
شباهت ظاهری بین کلمات هستند. عموما مقاله - کتاب «یک هزار واژه اصیل ترکی در
پارسی» که در آن اغلاط فاحش و متعدد ریشهشناسی وجود دارد، نمونهای از بیگانهگی
با علم و متدولوژی ریشهشناسی، فقدان اخلاق علمی و ریشهتراشیهای آماتوری با
سائقههای قومیتگرایی افراطی - در این مورد آزربایجانگرایانه - است. اما صدیق
در بارهی این اثر که امثال آن در «جهان تورکیپژوهشی» هرگز جدی گرفته نهمیشوند،
چنین میگوید: «تحقیق گستردهی ١٦ ماههی ایشان در قدم نخست ارائهی کتاب واژهگان
زبان تورکی در فارسی به جهان تورکیپژوهی بود که به اتیمولوژی بیش از هزار ریشهی
تورکی راه یافته به فارسی پرداخته است». (البویروق ص ٧).
...
[1] درة الاسرار اهل حق (دیوان
قوشچی اوغلی)، گردآورنده: افشار جمیل (ج. افشار)، حروفچینی:
مرادی. سبب خیر مخارج: سید حسن غلام –اوروجعلی نوروزی، تهران، ١٣٦٠، ٢٤٠ صفحه،
تعداد تکثیر: ٥٠٠ جلد
Bayrek Quşçuoğlu'nun Türkçe Kelemet'i (Dîvânı). Toplayıp yayımlayan:
Cemil Afşar
کهلهمهت تورکی بهیرهک قوشچو اوغلو
https://www.facebook.com/media/set/?set=a.1124417981443506&type=3
[2]
♦ Kit. 拝洗
bài-xǐ4 *pais(i)-5‘iyilik görmek, hediye almak’ (Franke 1976:
176–177; ; Vovin 2003: 240; Shimunek 2007: 68)
4 GOÇ paːj-siaj,
EMand. paj-si (Pulleyblank 1991: 28, 331).
5 Kit. *pais(i)-
fiili, Kitan dilinde başka örnekleri de görülen a > ai ve ç > s
değişimleriyle (Shimunek 2007: 45, 51) *paçı- (← Tü. *paçı-) şeklinden
gelmektedir.
ORÇUN ÜNAL. Klasik Moğolca Söz Varlığında
Türkçe Kökenli Kelimeler Ve Türkçe-Moğolca Ses Denklikleri / The Turkic
Loanwords in The Vocabulary of Written Mongol and The Turkic-Mongolic Sound
Correspondences. Marmara Üniversitesi / Türkiyat
Araştırmaları Enstitüsü / Türk Dili ve Edebiyatı Ana Bilim Dalı / Türk Dili
Bilim Dalı
[3] غلامحسین ساعدی، ایلخیچی. ص ١٩٦،
موسسهی انتشارات امیر کبیر، تهران، ١٣٥٦
[4] نیک نژاد، آقا سید کاظم، کلامات تورکی، شعر ٢٨٩-ص ٣٠٨، تهران،
١٣٦١
[5] از فصل «كتاب المناقب البويروق»، کتاب «الشبك من فرق الغلاة في
العراق. أصلهم، لغتهم، قراهم، عقائدهم، أوابدهم، عاداتهم». ص ١٥٠. تأليف احمد حامد
الصرّاف، عضو المجمع العلمي العربي بدمشق، وعضو الفرهنکستان الايراني بطهران؛
ساعدت وزارة المعارف علي نشر هذا الكتاب. مطبعة المعارف-بغداد، ١٣٧٣ ه- ١٩٥٤ م
[6] Gedik: Dağlar arasındaki ya da bir dağın belli bir
yerindeki geçit, ya da üzerinden aşılabilen tepe
[7] بنا به بعضی از منابع در زبان تورکی پسوندی به شکل –آبا، -آوا، –ابا، -اپا وجود دارد که از اسم و فعل، اسم میسازد و وضعیت و یا حالت را میرساند. شماری از زبانشناسان وجود این پسوند در زبان تورکی را رد کرده و آن را محرف پسوند تورکی –اما دانستهاند، مانند تبدیل قالاما (قال + اما) ← قالابا .ادعا شده که کلمات تورکی آتی ممکن است با استفاده از پسوند تورکی –آبا، -آوا، –ابا، -اپا ساخته شده باشند: کلمهی باغلاوا از اضافه شدن پسوند –اوا به بن مصدر باغلاماق (عدهای کلمه باغلاوا را موغولیالاصل دانستهاند)، کولابا (قول + ابا: همریشه با قولای؟، جفنگ ← یاوانگ ← یاوا ← یاوه، بی معنا)، گیرهوه (گیر + هوه: محل ورود. با این همه کلمهی گیروه در زبان فارسی احتمالا ریشهی ایرانیک و غیر تورکی دارد)، گؤچهبه (گؤچ + هبه: بنا به نظری دیگر، این کلمه ممکن است کوتاه شدهی «گؤچه بار» یعنی آن که به کوچ میرود باشد)، آخابا (آخ + ابا: محل ریختن آب)، سونهپه (سون + هپه: از ریشهی سونمهک، چیزی را دراز کردن)، اهنگهبه (اهنگ + هبه: دره، احتمالا همریشه با انگل – اهنگهل)، تارابا (تار + ابا: تختهای که دور تا دور دیوار را به بلندی یک متر میپوشاند، از ریشهی تارماق - دارماق به معنی سیخیشدیرماق، ویا دارماق - دهرمهک به معنی توپلاماق)، ...
[8] ديمهک - دئمهک: سؤیلهمهک آنلامیندا اولان بو مصدر تورکییهنین
گونئی - باتیسی ایله ایران و تورکایلینین بیر سیرا یئرلهرینده دیمهک (ییمهک
گیبی)؛ قافقازدا ایسه هر زامان دئمهک بیچیمینده سؤیلهنیر (یئمهک گیبی). چهکیملهرده
ایسه ایران و تورکییهده یازیلی دیلده کؤکدهن سونرا سهسلی - اونلو حرف گهلیرسه،
«دی» بیچیمینی (دیییر-دییور، دییهرسهن- دییورسان، دییهجهک، ... قافقازدا
ایسه: دئییر، دئیهرسهن، دئیهجهک، ...)؛ سهسسیز-اونسوز حرف گهلیرسه، «دئ»
بیچیمینی (دئدی، دئمیش، دئمه ...) آلیر. گرچی گینه ده بیر چوخ لهجهمیزده - همدان
بؤلگهسینده اولدوغو کیمی بونلار دا دیدی، دیمیش، دیمه، ... اولاراق سؤیلهنیر.
م.ب.
[9] ریشهشناسی کلمات تورکی قلی، کؤله؛ کلمات موغولی
قولدور، هولیگان، قولئیلی؛ و کلمات سامی غلام، غلمان، غول
[10]
*oïn ‘thought, intellect’. The NM
languages point at a form *oyun or *oyuun, the remaining forms could be from
*oïn, or perhaps *oyïn.
MMo SH oyi(n) H130
„&feelings, love‟, HY---, Muq oin- P262b, Ph oyi-thu P128a
„endowed with intellect‟. WM oyun L606b, also oi L604a. Kh oy H389a, oyun
H402b. Ord oyu:n M508b. Bur oy C350b, oyuu(n) C367a. Kalm oyun M407b, oyn
M393b. Dag ɔyin E40. EYu ɔin B12, öin BJ338 „consciousness‟, öin J5 „memory‟.
Mgr---. Bao---. Dgx oyin B16. Mog---.
Nugteren,
H.(2011) Mongolic phonology and the Qinghai-Gansu languages
https://scholarlypublications.universiteitleiden.nl/handle/1887/18188
[11] ریشهشناسی کلمات
تورکی سالغور، سالور، ساللار، سالار، سلحشور، چالش، چالاک، شلّاق، سلجوق، سالتوق و
سلجان
[12] زبان، ادبیات و فرهنگ
تورکی در هند و پنجاب و بنگال و سند و ..... به دورهی امپراتوری تورکی موغال
(تیموری، گورکانی، بارلاسی)
[13] نیک نژاد، آقا سید کاظم، کلامات تورکی، تهران، ١٣٦١
[14] AHMET YAŞAR OCAK. BABA İSHAK (ö. 637/1240)
No comments:
Post a Comment