Sunday, February 26, 2023

حضور رضا پهلوی در هئیت رهبری فرضی حاکمیت آینده‌ی ایران، تجزیه‌ی این کشور را ضروری و قطعی خواهد ساخت

 حضور رضا پهلوی در هئیت رهبری فرضی حاکمیت آینده‌ی ایران، تجزیه‌ی این کشور را ضروری و قطعی خواهد ساخت

 

تورک دئموکراتیک پلاتفورمو – ت.د.پ.

 



طبق منابع و اسناد تاریخی داخلی و خارجی بی شمار در طول یک هزار سال اخیر ایران تورکی و فارسی همیشه دو زبان «عمومی» یعنی سراسری و رسمی دولت مرکزی و بقیه‌ی زبان‌ها، زبان‌های «منطقه‌ای» و یا محلی بوده‌اند. این امر از آن جا ناشی می‌شود که ملت تورک ساکن در ایران در این کشور یک «اقلیت ملی» نیست، بلکه یک «ملت عمده» و «ملت موسس» آن است. اما اکنون به مدت بیش از ١٢٥ سال (از ١٨٩٨) است که زبان تورکی نه تنها از موقعیت رسمی بودن دوفاکتوی خود محروم گشته، بلکه معروض به سیاست تصفیه‌ی زبانی (توحید لسانی، فارس‌سازی زبانش[1])، و خود او معروض به سیاست نسل‌کشی ملی و ریشه‌کن شدن از ایران شده است. ملت تورک ساکن در ایران هم‌چنین صرفاً حدود یک قرن است که خود بر خود حکومت نه‌می‌کند و تحت حاکمیت ملت فارس قرار دارد. این وضعیت نیز بر خلاف سنن دولت‌مداری تورک، طبیعت تاریخ تورک، و ادراک و روان‌شناسی ملی تورک و در نتیجه وضعیتی غیر طبیعی، اهانت‌آمیز، موقتی و غیر قابل دوام است.

شناخته شدن رسمی ملت تورک، و هویت و نام و حقوق ملی تورک توسط دولت ایران و قانون اساسی آن، رسمی شدن دوباره‌ی زبان «عمومی» تورکی در سطح کشوری و دولت مرکزی مانند عرف معمول و سنن تاریخی گذشته در این کشور، به هم‌راه حاکمیت سیاسی مردم تورک بر مناطق ملی تورک‌نشین‌ ایران و یا وطن تورک و در راس آن‌ها «تورک‌ایلی» (منطقه‌ی ملی تورک‌نشین پیوسته در شمال غرب ایران که در حال حاضر در راستای سیاست رسمی و دولتی نسل‌کشی زبانی و ملی ملت تورک بین بین ١٤ استان تقسیم شده است) در قالب دولت ملی خود، از مهم‌ترین خطوط قرمز و شروط باقی ماندن ملت تورک در ترکیب کشور ایران است. بقیه‌ی زبان‌ها هم می‌باید در منطقه‌ی خود رسمی و دولتی شوند.

داعیان رهبری «حرکت زن، زنده‌گی، آزادی» آشکارا نشان داده‌اند که رسمی شدن سراسری زبان تورکی را قبول نه‌خواهند کرد. اساساً در گفتمان‌ها و منشورها و راه‌کارهای رهبری و سخن‌گویان و افراد و تشکیلات و مراکز دخیل در مدیریت «حرکت زن، زنده‌گی آزادی»، عنصر تورک به هیچ شکلی حضور نه‌دارد. آن‌ها عینا مانند ایدئولوژی – دیدگاه رسمی دولت ایران، حتی وجود ملت تورک در ایران را قبول نه‌دارند. گفتمان رسمی دولتی در ایران و ناسیونالیزم فارسی اوپوزیسیون و پوزیسیون، صرفاً وجود ملت ایران که شامل چهار اقلیت سنّی کورد و بلوچ و عرب و تورکمن است را می‌پذیرد. به زعم آن‌ها چیزی به نام گروه ملی و یا ملت تورک در ایران وجود نه‌دارد. تنها بعضی از ایرانیان تغییر زبان داده به آزری و .... وجود دارند که هویت ملی آن‌ها هم فقط و فقط ایرانی و زبان ملی‌شان فارسی است. این، صراحتا «سیاست انکار و امحاء» ملت تورک ساکن در ایران است. 

هدایت و مدیریت «حرکت زن، زنده‌گی، آزادی» منحصراً در دست دو گروه ملی فارس و کورد است. همان‌گونه که هدایت حرکت ضد تورک مشروطیت در دست دو گروه ملی فارس و بختیاری (و گیلک و مازنی) بود. حتی شعار «زن، زنده‌گی، آزادی» با الهام از  نوشته‌های عبدالله اوجالان موسس و رهبر سازمان توسعه‌طلب و تروریستی پ‌ک‌ک، نیروی نیابتی دولت‌های استعمارگر و صلیبی در منطقه طراحی شده است. این شعار نخستین بار توسط شاخه‌ی سوری سازمان پ‌ک‌ک که رهبر آن مظلوم عبدی، اسم سازمانی خود «جیلو» را در قدرشناسی از جیلوهای آسوری که بیش از ١٤٠ هزار تن تورک را در آزربایجان غربی به سال‌های جنگ جهانی اول قتل عام کردند گرفته، داده شده است. به‌ همین سبب آنالنا بربوک وزیر خارجه‌ی دولت آلمان پیام خود به ‌ایرانیان در حوادث قیام زن - زنده‌گی - آزادی را به ‌دو زبان فارسی و کوردی فرستاد. در حالی که‌ کوردها در ایران اقلیتی ٦-٧ درصدی و در تاریخ سیاسی ایران عنصری حاشیه‌ای هستند. اما او تاکنون هیچ پیامی به تورکی نه‌فرستاده است. علی رغم آن که تورک‌ها اکثریت نسبی جمعیت ایران را با بیش از ٤٠ درصد تشکیل می‌دهند و ملت موسس در این کشور هستند. (دولت‌های امپریالیستی – صلیبی اوروپایی و غربی و سیاسیون و آکادمیا و رسانه‌هایشان از یک طرف به بزرگ‌نمایی و تقدیس و قهرمان‌سازی از گروه ‌ملی کورد در سوریه‌ و عراق و ایران و حمایت از گروه‌‌های مسلح و تروریستی کوردی، و از طرف دیگر به ‌نامرئی کردن عنصر تورک در این کشورها  می‌پردازند[2]).

در میان داعیان رهبری «حرکت زن، زنده‌گی، آزادی» بازمانده‌گان دولت پهلوی هم وجود دارند. در حافظه‌ی تاریخی و جمعی ملت تورک ساکن در ایران که مطابق با تاریخ علمی نیز است، سلسله و دولت پهلوی محصول غصب حاکمیت سیاسی تورک با یک کودتای استعماری و دو مجلس فرمایشی، و سپس آغازگر سیاست نهادینه و سسیتماتیک دولتی نسل‌کشی زبانی و ملی ملت تورک ساکن در ایران بود. سیاستی که تا اکنون ادامه دارد. علاوه بر این واقعیت، خاندان و اکثریت مقامات پهلوی به سبب داشتن تبار تورک از تبریز - تورک‌ایلی و باکو - قفقاز، یک لکه‌ی ننگ ابدی در تاریخ ملی تورک و از نظر ملت تورک در هر دو سوی ارس، سمبول و نماد خیانت ملی هستند.

شخصیت‌های تورک‌تبار مطرح در حرکت زن، زنده‌گی آزادی – مانند خود رضا پهلوی و میر حسین موسوی تبریزی و گلشیفته فراهانی و شیرین عبادی و حسن شریعت‌مداری و بهزاد کریمی و گوگوش و علی دایی و  جعفر پناهی و نرگس محمدی و مریم قجر عضدانلو و ..... هر چند دارای هویت ملی تورک تباری (از طریق والدین)، اما نوعاً فاقد شعور ملی تورک هستند. آن‌ها ملیت خود را ایرانی و زبان ملی‌شان را فارسی می‌دانند و هویت ملی انتخابیشان ایرانی-فارس است و نه تورک. آن‌ها در این حرکت و یا عرصه‌های مربوط به خود به هیچ وجه به عنوان تورک و هویت ملی تورک دخیل نیستند، بلکه صرفا به عنوان ایرانی و عضوی از ملت ایران حضور و اشتراک دارند[3]. بر خلاف بلوچ‌ها و کوردها که در هر عرصه با نام و هویت ملی بلوچ و کورد حضور دارند.

«مرحله‌ی گذر از نظام» هم که گویا ادامه و یا مرحله‌ی بعدی «حرکت زن، زنده‌گی و آزادی» است، مورد حمایت فعالانه‌ی مراکز تورک‌هراس غربی است. مخصوصا دولت فرانسه که علی رغم لائیسیم افراطی داخلی، در حیطه‌ی سیاست خارجی وارث ذهنیت صلیبی قرون وسطی و علمدار تورک‌ستیزی در منطقه و جهان و ایران و قفقاز و مدیترانه و خاورمیانه و اوروپا و .... است، و ایالات متحده‌ی آمریکا که متفق و حامی اصلی رژیم پهلوی و بازمانده‌گان دولت پهلوی است.

کوچک‌ترین شکی نیست که حامیان خارجی «حرکت زن، زنده‌گی و آزادی» و «مرحله‌ی گذر از نظام» (فرانسه، ایالات متحده، ...)، مانند رهبران داخلی آن (ناسیونالیست‌های فارس و کورد) صرفاً خواهان گذار از یک نظام بنیادگرای شیعی به یک نظام سکولار، اما هم‌چنان ملی‌گرای فارس و پان‌ایرانیست و تورک‌ستیز هستند.

مدیران و نماینده‌گان خودخوانده‌ی «انقلاب زن، زنده‌گی، آزادی» و مخصوصا سردمداران «مرحله‌ی گذر از نظام» تاکنون کوچک‌ترین اشاره‌ای به حقوق ملی و زبانی ملت تورک ساکن در ایران نه‌کرده‌اند، صحبت همه از دموکراسی مجرد و کلی است. شعارها و تبلیغات آن‌ها به فارسی و حتی به کوردی است، اما هرگز نه به تورکی. هیچ ذکر و اشاره‌ای به واقعیت‌ها و فجایع کودتای غیر قانونی رضا خان، ساقط نمودن دولت تورک قاجار با مصوبات مجالس فرمایشی و پایان دادن به حاکمیت تورک بر ایران، سپس آغاز سیاست رسمی و دولتی نسل‌کشی زبانی و ملی تورک توسط دولت پهلوی، فارس‌سازی رسمی زبان و فرهنگ و هویت ملی تورک‌ها، ممنوع ساختن زبان تورکی در ادارات و ارتش و نظام تحصیلی و مطبوعات و تئاترها و سینماها، مراسم رسمی سوزانیدن کتب‌های تورکی، تجزیه‌ی بی پایان منطقه‌ی ملی تورک به استان‌های گوناگون، تبدیل مناطق تورک‌نشین و در راس آن‌ها تورک‌ایلی به مستعمره‌ی تمام‌عیار فارسستان، تحقیر و پست‌شماری رسمی مفاهیم تورک و زبان و فرهنگ تورک در فرهنگ اجتماعی و نظام تحصیلی ایران، ممنوع ساختن نام‌گذاری‌های تورکی و تغییر سیستماتیک هزاران اسامی جوغرافیایی از تورکی به فارسی، دزدیدن تمام میراث تاریخی و سیاسی و فرهنگی و ... تورک و مصادره و عرضه‌ی آن‌ها به اسم ایرانی و پرشین و پارسی و فارسی .... نیست.

زیرا مدیران و سردمداران حرکت فعلی گذر از نظام، خود آشکار و نهان تمام آن‌ها را اقداماتی به ‌جا و ضروری و به حق می‌دانند، نه تنها آن‌ها را تنقید نه‌می‌کنند و کوچک‌ترین هدف و نیتی برای عذرخواهی و جبران آن‌ها نه‌دارند، بلکه بر عکس، تا حال حاضر بر اساس اعمال و گفتار و آکسیون‌هایشان، آن‌ها را توجیه و تقدیر می‌کنند (سالی که نکوست، از بهارش پیداست).

دوچار توهم نه‌باید شد. سیر حوادث، تحول یک نظام ناسیونال فاشیستی فارسی از بنیادگرای مذهبی به نوع سکولار آن است. در این‌چنین نظامی هیچ‌گونه اومید و آینده و فردایی برای ملت تورک وجود نه‌دارد. همان‌گونه که در نظام جمهوری اسلامی ایران ضد تورک هیچ‌گونه اومید و آینده و فردایی برای ملت تورک وجود نه‌دارد.

حضور خاندان و مقامات پهلوی در هئیت رهبری این حرکت و حمایت فعال فرانسه و دیگر مراکز تاریخاً تورک‌ستیز از آن‌ها نشان می‌دهد که وضعیتی فاجعه‌آمیزتر از ماجرای مشروطیت انگلیسی که منجر به پایان دادن به حاکمیت سیاسی تورک بر ایران و آغاز سیاست نسل‌کشی زبانی و دولتی ملت تورک شد، اما این بار به جای انگلستان با صحنه‌گردانی و حمایت فرانسه – مرکز سنتی پان‌ایرانیستها و تروریسم ارمنی و کوردی و یونانی و .... در انتظار مردم تورک ساکن در ایران است: زدوده و ریشه‌کن شدن کامل زبان و فرهنگ و مردم تورک از صحنه‌ی ایران، فارس‌سازی کامل و همه جانبه‌ی او، ایجاد نظام و کشوری جدید در ادامه‌ی پروژه‌های سوریه و عراق و افغانستان که در آن‌ها تورک‌های بومی کلاً نادیده گرفته شده و از صحنه‌ی سیاسی کشور و دولت مرکزی حذف و از حقوق ملی خود محروم شده‌اند و به جای آن‌ها در عراق و سوریه اقلیت کورد و در افغانستان اقلیت تاجیک‌ به عنوان نورچشمی غرب صلیبی تورکوفوب، به طور غیر متناسب با وزنه‌ی جمعیتی خود بالا کشیده شده، بر دولت مرکزی مشترکاً حاکم و بر سرزمین‌های تورک‌نشین مسلط شده‌اند.

و این چنین است که «کشتی‌بان (ملت تورک) را سیاستی دگر آمد!».

ملت تورک نماینده‌گی و سخن‌گویی خودسرانه‌ی کنونی سیاسیون و سلبریتی‌های فارس و کورد از طرف خود را در هیچ مجمع داخلی و خارجی، ایضاً طراحی نظام آینده‌ی حاکم بر کشور ایران از طرف مراکز تورک‌ستیز استعمارگر و صلیبی و تروریست‌پرور مانند فرانسه (مرکز اصلی و تاریخی آسالا، داشناک، پ‌ک‌ک، ... و کشوری که یکی از عوامل اصلی قتل عام ٢٠٠ هزار تن تورک در سال‌های جنگ جهانی اول در غرب آزربایجان و تورک‌ایلی هم بود)، و گروه‌های ناسیونالیست و تروریستی کورد (که نیمی از اراضی تورک‌ایلی شامل شهرهای تورک اورمو و سالماس و سولدوز و قوشاچای و یاسوکن و قوره و بیجار و سونقور و .... را جزء کوردستان بزرگشان می‌دانند و به عنوان قوای مسلح و نیابتی دولت‌های امپریالیستی غرب در منطقه بر علیه ملل و کشورهای تورک عمل می‌کنند) را نه‌می‌پذیرد. ملت تورک هرگز حاکمیت ملت فارس و دولتی فارس، ایضا گروه‌های توسعه‌طلب و تروریستی کورد را بر سرزمین آبا و اجدادی خود و وطن تورک نه‌خواهد پذیرفت. در آینده نیز در کشوری که زبان رسمی دولت مرکزی آن تورکی نیست و از حق حاکمیت سیاسی خود بر خود برخوردار نیست زنده‌گی نه‌خواهد کرد.

تلاش برای تحمیل هر کدام از این شقوق، مخصوصاً باز آوردن بازمانده‌گان دولت پهلوی که مرتکب خیانت ملی و نسل‌کشی زبانی و ملی بر علیه ملت تورک و جنایات بر علیه بشریت شده و برای ملت تورک ساکن در ایران معادل دولت هیتلری نازی برای یهودیان است، به معنی ضرورت و مشروعیت و حتمی شدن حرکت به سوی پایان دادن به تمامیت ارضی ایران است.

تجربه‌ی ١٢٥ سال گذشته و انقلاب اسلامی و اخیرا جنبش سبز و حرکت زن و زنده‌گی و آزادی و ... نشان می‌دهد ناسیونالیست‌های افراطی فارس و پان‌ایرانیست‌های ضد تورک که هسته‌ی اصلی رهبران هر دوی دولت جمهوری اسلامی ایران و اوپوزیسیون اصلاح‌طلب و برانداز آن، ایضا هر دو حرکت «انقلاب زن، زنده‌گی، آزادی» و «مرحله‌ی گذر از نظام» را هم تشکیل می‌دهند، هرگز داوطلبانه حقوقی مانند نظام تحصیلی و آموزشی تورک و رسمیت سراسری زبان تورکی را قبول نه‌خواهند کرد. حتی وجود ملت تورک در ایران را نه‌خواهند پذیرفت.

واقعیت‌هایی مانند حضور رضا پهلوی و پرویز ثابتی در هئیت رهبری، و عناصر سلطنت‌طلب لومپن و پان‌ایرانیست فاشیست در میان اشخاص نمادین این حرکت، عناد در انکار وجود و هویت ملی تورک در ایران توسط آن‌ها، تقویت و حمایت فعال فرانسه و دیگر مراکز تاریخاً تورک‌ستیز از ایشان، عملاً دادن مشروعیت و چراغ سبز و مجوز به ملت تورک ساکن در ایران و روشن‌فکران و سیاسیون و نخبه‌گان تورک است تا به سرعت و پیش از آن که دیر شود، با طیب خاطر و سریعاً و با به کار بردن تمام توان نامحدود خود به تلاش برای تحقق حقوق ملی خویش در خارج ترکیب ایران آغاز کنند. ملت تورک تا ابد نه‌می‌تواند منتظر طرف فارس که حتی وجود ملت تورک و نام تورک در ایران را قبول نه‌می‌کند باقی بماند.

حرکت ملی دموکراتیک تورک می‌باید راساً و همزمان دو مجادله‌ی موازی را پیش به‌راند:

یک مجادله برای تامین حقوق ملی و دموکراتیک خود در مقیاس کشوری با هویت ملی تورک و نام ملی تورک خود، و اعلام طرح‌ها و مطالبات سراسری خود برای نظام دولت و کشور برای آشنا ساختن دیگر ملل و دولت‌ها با آن‌ها: جدائی مطلق دین از دولت، لغو دین و مذهب رسمی، برچیدن نظام ولایت فقیه، ممنوعیت ورود روحانیون و نظامیان به امور دولتی و نظامی و امنیتی و اقتصادی، انحلال سپاه پاسداران، تامین مطلق حقوق و آزادی‌های زنان، حقوق بشر، لغو حجاب اجباری و اعدام، برچیده شدن حوزه‌های علمیه‌ی شیعی فارسی از تمام مناطق تورک‌نشین، رسمیت سراسری زبان تورکی در مقیاس دولت مرکزی، فدرالیسم ملی – زبانی برای تمام مناطق ملی از جمله مناطق ملی تورک – تورک‌ایلی، قاشقای‌یورت، خلج‌اوردا، افشاریورت، ... ،

و یک مجادله‌ی موازی دوم که عبارت است از آماده کردن شرایط و امکانات لازم داخلی و خارجی و بین المللی و تغییر توازن قوا برای تحقق حقوق ملی خود به هر وسیله‌ی ممکن و در اسرع وقت. مجوز این مجادله‌ی دوم را علاوه بر جمهوری تورک‌ستیز اسلامی ایران، رهبران خودخوانده‌ی حرکت در حال جریان، مکرراً به او داده و می‌دهند. مخصوصا حضور امثال رضا پهلوی و سازمان‌های توسعه‌طلب و تروریستی کورد در هئیت رهبری فرضی حاکمیت آینده‌ی ایران، توهین به غرور ملی تورک و تحقیر ملت تورک، و به معنی ضرورت تجزیه‌ی قطعی این کشور و جدا ساختن مناطق ملی تورک و در راس آن‌ها تورک‌ایلی از آن دولت تورک‌ستیز به هر قیمت و به هر طریق ممکن است.

در شرایط فعلی استراتژی ملت تورک مرکب از دو طرح موازی مذکور است که هم‌زمان باید به پیش برده شوند تا یکی زمینه‌ی اجرایی شدن دیگری را فراهم و تسهیل کند. خیال و آرزو یک چیز است و قابلیت به حرکت در آوردن آن توان و تغییر موازنه‌ی قوا و ... چیز دیگری. و این دومی است که مرز بین خیال و آرزو و برنامه‌ی عملی را مشخص می‌کند ....


[1] زبان فارسی از سال‌های ١٨٩٨-١٩٠٠ که انجمن‌های معارف تهران و تبریز، تحصیل در مدارس مودرن به زبان تورکی را ممنوع و تحصیل به زبان فارسی برای تورک‌ها و دیگر ملل غیر فارس را اجباری و انحصاری کردند، برای این ملل یک زبان استعماری، قاتل، تحمیلی و بیگانه است. هر نخبه‌ی تورک که بعد از آن تاریخ فارسی را به صورت زبان ملی ملت تورک ساکن در ایران معرفی و تقدیم و تبلیغ کرده است، یک خائن به ملت تورک است. این، شامل مشروطه‌طلبان و دموکرات‌های آزربایجان تبریز که در آزربایجان، آن هم در دوره‌ی دولت تورک قاجار مدارس فارسی‌زبان تاسیس می‌کردند و امثال غلامحسین ساعدی که در پاریس هم فارسی را زبان ملی تورک‌ها نامید هم می‌شود. زبان فارسی همان‌قدر برای ملت تورک ساکن در ایران زبان ملی است، که زبان ارمنی برای تورک‌های جمهوری آزربایجان، و زبان یونانی برای تورک‌های تورکیه یک زبان ملی است. الم شنگه‌ای که اخیرا ناسیونالیست‌های افراطی فارس و پان‌ایرانیست‌ها برای خواندن یک شعر تورکی از شهریار – که گویا او را شاعر ملی هم می‌دانند – برپا کرده‌اند به خاطر همین و وحشتشان از شکستن تابوی گذاشته شده بر زبان تورکی و به زیر سوال کشیده شدن موقعیت رسمیت انحصاری زبان فارسی و .... است. اما این رفتارها نتیجه‌ی معکوس خواهد داد و اضمحلال سیطره‌ی زبان استعماری، قاتل، تحمیلی و بیگانه‌ی فارسی در خارج فارسستان را تسریع خواهد کرد.

[2] چرا چپ ایرانی تورک‌های سوریه‌ را نادیده‌ می‌گیرد؟

https://sozumuz1.blogspot.com/2024/12/blog-post_19.html

[3] وضعیت هشدار دهنده: تعداد کثیر نخبه‌گان گؤزقامان - مانقورت تورک و شدت وضعیت آن‌ها

https://sozumuz1.blogspot.com/2025/01/blog-post_20.html

Saturday, February 25, 2023

شاه اسماعیل یک بنیادگرای بسیار متعصب در مذهب قیزیل‌باشی و به شدت سنی‌ستیز بود.

 

شاه اسماعیل یک بنیادگرای بسیار متعصب در مذهب قیزیل‌باشی و به شدت سنی‌ستیز بود.

 

شاه اسماعیل یک بنیادگرای بسیار متعصب در مذهب قیزیل‌باشی و به شدت سنی‌ستیز بود. او که در نوجوانی توسط کشیش‌های کلیسای ارمنی وان اندوکترینه و مغزشویی شده بود از تورک‌های سنی چه در  ایران و قفقاز چه در عثمانلی و آناتولی و چه در تورکستان و آسیای میانه نفرت داشت. از اخلاف او شاه عباس اول ویا حقیر هم مخفیانه به دین مسیحیت کلیسای ارمنی درآمده بود. (اسناد مربوطه‌ی این دو موضوع فوق العاده مهم تاریخی، برای نخستین بار در سؤزوموز منتشر خواهد شد). شاه اسماعیل بنا به اصول مذهب تورکی قیزیل‌باشی (علی اللهی) قاعدتا برای زبان تورکی نوعی قداست و برای شوراندن تورکان آناتولی و بالکان بر علیه عثمانلی برای آن اهمیت ابزاری سیاسی قائل بود.

اما علی رغم این و در عمل مانند اغلب شاهان منسوب به خاندان صفوی و بر خلاف پیروان آن مذهب تورکی و یاسا و تؤره و یوسون‌های حکمرانان تورک عصرهای قبلی و بعدی (جهان‌شاه قاراقویون‌لو، سولطان اوزون حسن آغ‌قویون‌لو، نادرشاه افشار و شاهان قاجار)، مساله‌ی قومیت و تورکیت و تورکمانیت و میتولوژی و تاریخ حماسی تورک و موغول، هیچ اهمیتی برای وی نداشت. این حقیقت در نام‌های باستانی ایرانیک و شاهنامه‌ای که او برای فرزندانش انتخاب نموده هم آشکارا منعکس شده است: تهماسب، القاس، سام، بهرام، پری، مهین، فرنگیس.

در عرصه‌ی هویتی و سیاسی شاه اسماعیل اول ضرباتی تاریخی و مهلک و ماندگار بر جهان تورکیک، هم تورکان ساکن در ایران، هم تورکان آناتولی و عثمانلی و هم تورکان تورکستان و آسیای صغیر وارد آورده است.

 

Şah İsmail, Kızılbaş dininde aşırı fanatik bir köktendinci ve şiddetle Sünni karşıtıydı.

 

Şah İsmail, Kızılbaş dininde çok fanatik bir köktendinci ve şiddetle Sünni karşıtıydı. Ergenlik çağında Van Ermeni Kilisesi rahipleri tarafından beyni yıkanan Şah İsmail bundan dolayı da İran ve Kafkasya'daki, Osmanlı ve Anadolu'daki, Türkistan ve Orta Asya'daki Sünni Türklerden nefret ediyordu. Onun soyundan biri olan Şah Abbas I veya Alçak, gizlice Ermeni Kilisesi'nin Hıristiyan dinine geçmişti. (Son derece önemli olan bu iki tarihi konunun ilgili belgeleri ilk kez Sözümüz'de yayınlanacaktır). Kızılbaş (AliAllahi) Türk dininin esaslarına göre Şah İsmail, Türk dilini bir nevi kutsal saymış, Anadolu ve Balkan Türklerini Osmanlı aleyhine kışkırtmak için siyasi bir araç olarak önemli bulmuştur.

 

Ancak buna rağmen uygulamada,  Safevi ailesine mensup kralların çoğu gibi ve bu dinin mensuplarından farklı olarak, önceki ve sonraki Türk hükümdarlarının (Cihanşah KaraKoyunlu, Sultan Uzun Hasan Akkoyunlu, Nadirşah Afshar ve Kacar krallarının) Yasa, Töre ve Yosunlarına ters olarak, Etnisite, Türklük, Türkmenlik, Türk ve Moğol mitoloji ve tarihi onun için hiç bir önemi yoktu. Bu gerçek, çocukları için seçtiği eski İranik Pers ve Shahnameh isimlerinde de açıkça yansıtılmaktadır: Tahmasb, İlqas (?), Sam, Behram, Peri, Mehin, Firengiz

 

Kimlik ve siyaset alanında I. Şah İsmail, gerek İran'da yaşayan Türkler, gerek Anadolu ve Osmanlı Türkleri, gerekse Türkistan ve Orta Asya Türkleri olmak üzere Türk dünyasına tarihi, ölümcül ve kalıcı darbeler indirmiştir.

 

Shah Ismail was a very fanatical fundamentalist in the Qizilbash religion and strongly anti-Sunni.

 

Shah Ismail was a very fanatical fundamentalist in the Qizilbash religion and strongly anti-Sunni. He was indoctrinated and brainwashed by the priests of the Armenian Church of Van as a teenager. He hated the Sunni Turks in Iran and the Caucasus, in Osmanli and Anatolia, and in Turkestan and Central Asia. One of his descendants, Shah Abbas I or Inferior, had secretly converted to the Christian religion of the Armenian Church. (The relevant documents of these two extremely important historical issues will be published for the first time in Sozumuz). According to the principles of Qizilbashi (Ali Allahi) Turkish religion, Shah Ismail considered the Turkish language to be a kind of sacredness, and important as a political tool to incite Anatolian and Balkan Turks’ revolts against Osmanli.

 

But in spite of this and in practice, like most of the kings belonging to the Safavid family and unlike the followers of that Turkish religion, and against Yasa, Tore, and Yusons of the Turkic rulers of the previous and later eras (Cihanşah Qaraquyunlu, Sultan Uzun Hasan Ağquyunlu, Nadirşah Afşar and Qacar kings), the issue of Turkish Ethnicity, Turkishness, Turkmanishness, mythology, and the epic history of Turkics and Mongolics were of no importance to him. This fact is clearly reflected in the ancient and pure Iranic and Shahnameh names that he chose for his children: Tahmasb, İlkas (?), Sam, Behram, Peri, Mehin, Firengiz

 

In the field of identity and politics, Shah Ismail I has inflicted historical, fatal and lasting blows on the Turkic world, both Turks living in Iran, Anatolian and Osmanli Turks, and also Turk of Turkestan and Asia Minor.



Thursday, February 23, 2023

انعکاس شعور ملی تورک در نام‌های اشخاص خانواده‌ی جمشیدخان سوباتای‌لی افشار اورومی مجدالسلطنه

 

انعکاس شعور ملی تورک در نام‌های اشخاص خانواده‌ی جمشیدخان سوباتای‌لی افشار اورومی مجدالسلطنه

 

مئهران باهارلی


سؤزوموز


سوباتای‌لی: اسمی که جمشید خان به عنوان اسم خانواده‌گی خود داوطلبانه انتخاب کرده است. این نام مرکب است از اسم «سوباتای» موغولی به اضافه‌ی پسوند تورکی –لی (لو)، جمعاً به معنی منسوب و یا وابسته به و یا دارای خصائل و ویژه‌گی‌های «سوباتای». محتملا جمشید افشار اورومی این نام را خود و در سال‌های اقامت در استانبول (بین ١٩١٥-١٩١٨) و با الهام از نام «سوباتای باهادیر»، ۱۱۷۶-۱۲۴۸ میلادی یکی از اعیان امراء موغول و فرماندهان نظامی مجرب و فوق العاده دلیر و کاردان چنگیزخان که از جمله توسط اوگتای‌خان به همراه یمه (جبه) نویان به تعقیب سلطان محمد خوارزمشاه و فتح ایران و روسیه مامور شده بود، انتخاب نموده است. پس از آن نام سوباتای در میان تورکان و موغولان به عنوان لقب و به معنی فرمانده‌ی تورک دلیر، دانا و مجرب و در مقام اعزاز بکار رفته است. (سوبیتای - سبتای، همچنین نام پسر نهم از پسران ده‌گانه‌ی تولی - تولوی چنگیز خان است).

سوباتای‌لی نامی بسیار بامسما برای جمشید خان است. به یقین جمشیدخان افشار اورومی با افزودن پسوند لی به سوباتای‌لی، خود را – همانگونه که به واقع هم بود - دارای اوصاف فرمانده‌ی کبیر موغول سوباتای باهادیر شمرده است. چرا که جمشیدخان هم یکی از اعیان و امرای تورک افشاری – قاجاری، و فرمانده‌ای فوق العاده مجرب و دلیر و کاردان بود. شاید هم جمشیدخان با انتخاب نام سوباتای‌لی بیان می‌کرد که او هم خود را - مانند سوباتای بهادیر که مامور به تعقیب سلطان محمد خوارمشاه و فتح ایران و روسیه بود –  موظف به دفع اوردوهای صلیبی روسیه و انگلیس و فرانسه و قوای مسلحه‌ی مسیحی آسوری و ارمنی از تورک‌ایلی و فتح و آزادسازی وطن تورک می‌دید.

مانند سوباتای، نام‌های فرزندان جمشیدخان اولجای (متولد؟)، تموچین (متولد؟) و نوه‌اش آلانقو (متولد؟) هم موغولی هستند. جمشید افشار اورومی و دخترانش در این سال‌ها تورکیست و به طور فعال در رابطه با جریانات ناسیونالیستی تورک (اتحاد و ترقی، تورک اوجاغی و ....) بودند[1]. در میان فرزندان وی، تنها اولجای نام خانواده‌گی سوباتای‌لی افشار را قانونا و در شناسنامه‌ی خود همچنان حفظ کرده است. اولجای سوباتای‌لی افشار از نخستین تورک‌گرایان دموکراتیک در تاریخ مودرن ایران و تورک‌ایلی شمرده می‌شود[2].


دلائل مخالفت پیشه‌وری با قوای ملی تورک و تورک‌گرایان در قفقاز و تورک‌ایلی؛ و هویت ملی ایرانی و مواضع سیاسی غیر ملی خانواده‌ی پیشه‌وری

 

دلائل مخالفت پیشه‌وری با قوای ملی تورک و تورک‌گرایان در قفقاز و تورک‌ایلی؛ و هویت ملی ایرانی و مواضع سیاسی غیر ملی  خانواده‌ی پیشه‌وری[1]

 

مئهران باهارلی

 





..... باستان‌گرایی و آریازده‌گی در انتخاب اسامی خاص، تنها محدود به نخبه‌گان تورک علناً فارس‌گرا و مدافعین هویت ملی مودرن ایران منسوب به جریانات غرب‌گرا و ملی‌گرا و یا ناسیونالیست نبود. بلکه اکثریت مطلق تورکان چپ‌گرا در ایران هم - اغلب از شرق و مرکز آزربایجان مخصوصا تبریز – اردبیل از همان آغاز به بیماری باستان‌گرایی و تورک‌ستیزی و عرب‌ستیزی و انعکاس آن‌ها در نام‌ها مبتلا بودند و هستند. زیرا چپ ایرانی ایجاد شده توسط این تورکان از ایران و قفقاز، مولود حرکت مشروطیت انگلیسی – پارسی - ازلی ضد تورک، وارث ذهنیت صلیبی و ماشه و خادم منافع ملی روسیه بود. اینگونه تورک‌های چپ که جملتاً معتقد به ‌هویت ملی ایرانی بودند، برای خود و فرزندانشان نام‌های فارسی – پارسی - ایرانی انتخاب می‌کردند. پربسامد بودن انتخاب نام‌هایی پارسی چون روزبه، بهروز، مزدک، کاوه، جوانشیر، اخگر، سیامک، .... در میان چپ تورک ناشی از این واقعیت است. مهم‌ترین نمونه‌ی این گونه تورک‌های چپ ایرانی، میر جعفر جوادزاده خلخالی است که برای خود نام‌های خانواده‌گی «پرویز» و «پیشه‌وری» و ‌برای تنها پسرش نام «داریوش» را انتخاب کرد. انتخاب این نام‌های پارسی سره و باستان توسط پیشه‌وری، منعکس کننده‌ی تمایلات ایران‌گرایانه ‌– باستان‌گرایانه‌ی این شخصیت کومونیست – بولشویک و مبتلا بودن تورک‌های چپ ایرانی به بیماری پروچیستانی - پروتیستایی بود.

(پیشه‌وری در آغاز به جوادزاده معروف بود. او در بازجوئی‌هایش ادعا کرده که به هنگام سجل گرفتن با نام جوادزاده از آنجائی که این نام قبلا گرفته شده بود مجبور به انتخاب نام پرویز، و بعدا به دلیل گم شدن سجل پرویز مجبور به گرفتن سجل جدید با نام پیشه‌وری گشته است. اما به نظر می‌رسد این‌ها مانند بسیاری از مطالب دیگری که در خاطراتش نوشته واقعیت ندارند. پیشه‌وری در هر دو مورد به امر مقامات بولشویک روسیه برای گم کردن رد فعالیت‌های کومونیستی‌اش نام‌های خانواده‌گی جدیدی را انتخاب کرده است. نخست پس از فرارش در فاز فعالیت‌های افراطی و مخرب کومونیستی‌اش در ماجرای کودتای جنگل، و دیگری برای فاز جدید ماموریت - فعالیت‌هایش به عنوان فعال کارگری و ژورنالیست در دوره‌ی رضاشاه[1]. پیشه‌وری نام‌های مستعار و قلمی و امضاهای مختلفی را بکار برده است. این‌ها نیز همه غیر تورکی هستند. از جمله م.ج. جوادزاده خلخالی، م.ج. سیدجوادزاده خلخالی، م.ج. جوادزاده، م.ج. نادی، م.ج.، عجول، ع.ج.، پرویز، سیمرغ، سمندر، ج.پ.، پ. .... احتمالا راغب، سرگردان، که‌ندلی، ...)

بررسی اسامی‌ای که پیشه‌وری پس از بلوغ شخصیتی، برای خود و فرزندش آگاهانه انتخاب کرده و بکار برده است، یعنی خودنام‌گذاری‌های او برای پی بردن به هویت ملی انتخابی وی و جهت‌گیری‌های سیاسی متاثر از آن‌ها مفید است. این‌ها عبارتند از انتخاب «پرویز» به عنوان نام قلمی و مستعار خود، «داریوش» که در فرهنگ تورکی آن دوره ناشناخته بود (هر دو از نام‌های شاهان پرس)، و نام خانواده‌گی «پیشه‌وری» که مصوب فرهنگستان فارسی بود. این اسامی انتخابی توسط پیشه‌وری که به توصیه - پیروی از اوامر مقامات روسیه‌ی بولشویک و یا در نتیجه‌ی تمایلات و افکار خود او انتخاب شده‌اند، مطابق با هویت ملی انتخابی ایرانی تورک‌های چپ ایرانی در آن دوره و هویت ملی انتخابی ایرانی و حیات سیاسی شخص پیشه‌وری، همه فارسی و ایران‌گرایانه (اعتقاد به ملت مودرن ایران تعریف شده در دوره‌ی مشروطیت) و باستان‌گرایانه‌اند. ایران‌گرایی آمیخته با باستان‌ستایی و تورک‌ستیزی و عرب‌ستیزی، روند غالب در میان «تورک‌های چپ ایرانی» دهه‌های نخستین قرن بیستم بود. پیشه‌وری هم به عنوان یک چپ فاناتیک ایرانی در طول حیات سیاسی خود به هویت ملی تورک اعتقادی نداشت، بلکه با آن مخالف و دشمن بود.

ریشه‌شناسی کلمات تورکی قلی، کؤله؛ کلمات موغولی قولدور، هولیگان، قولئیلی؛ و کلمات سامی غلام، غلمان، غول

 

قلی، کؤله، قولدور، هولیگان، قولئیلی، غلام، غلمان، غول .....

 

ریشه‌شناسی کلمات تورکی قلی، کؤله؛ کلمات موغولی قولدور، هولیگان، قولئیلی؛ و کلمات سامی غلام، غلمان، غول

 

مئهران باهارلی

 


قلی (قولو): «قوُل» (در کتیبه‌های اورخون و یئنی‌سئی) به معنی بنده، خادم، یاور، خدمت‌کننده، صادق، عبد. مجازاً به معنی وابسته‌گی، صداقت، وفاداری، تابع بودن و عبودیت. قولو: قول+-و: به معنی‌یِ وابسته‌یِ در نام‌های ترکیبی به کار می‌رود. تانری‌قولو (تاری‌قلی): عبدالله، یارادان‌قولو (یاردانقلی):عبدالخالق، ایمام‌قولو (امام‌قلی): وابسته به امام، خادم امام، قارین‌قولو: شکمو، ..... قول از ریشه‌ی قوُلماق، کۆلمه‌ک، کیلمه‌ک، کؤلمه‌ک به معنی بند زدن است. از کلمه‌ی قول مشتقات قول‌لوق (خدمت)، قول‌لوق‌چو (خدمت‌کار، خادم)؛ قول‌لانماق (به خدمت درآوردن، بکار بردن)؛ قول‌لانیلماز (غیر قابل استفاده و خراب)؛ قول‌لانیش‌لی (قابل استفاده) و .... حاصل شده‌اند.

کؤله: از مصدر اولیه‌ی کیلمه‌ک – کولمه‌ک همچنین کلمات کؤله (برده)، کیلیم (زیرانداز بندی)، کیلکه و .... حاصل شده‌اند. کلمه‌ی «کؤله» مترادف و هم‌ریشه با قول، مانند کلمه‌ی پاشا محصول تورکی بالکان – آنادولی در قرن ١٥ است: باش + ا باشا پاشا، قوُل کؤل  + ه کؤله.، مانند بین + ه بینه (فرمانده‌ی هزاره) در تورکی قدیم.

بر خلاف بعضی از ادعاها کلماتی مانند قولدور (موغولی)، غلام - غلمان (سامی - اوقاریت و فنیقی و عبری و آرامی و سوریانی)، غول (سامی – آکادی) و .... هم‌ریشه با قول و کؤله‌ی تورکی نیستند.

غلام: کلمه‌ای عربی نهایتا ریشه گرفته از عَلَمَ و عَلْمَهْ (‘alama, ‘almah) به خوبی ردیابی شده در زبان‌های سامی اوقاریت و فنیقی و عبری و آرامی و سوریانی ... اقلا از سه هزار و سیصد سال پیش. به معنی آغازین باکره و بعدها خدمت‌کار نوجوان و نهایتا بنده و عبد مذکر و ... . این کلمه بر خلاف دیگر زبان‌های سامی در زبان عربی به جای عین، با غین (غُلاَمٌ) تلفظ می‌شود و غِلْمَانٌ و غِلْمَةٌ و أَغْلِمَةٌ جمع آن است[1]. هر چند بین معنی غلام به صورت خدمت‌کار بهشتی و قول تورکی به معنی خدمت‌کار تشابه معنایی وجود دارد، اما این تشابه تصادفی است. ادعای ریشه گرفتن کلمه‌ی غلام از قول تورکی (قول + ام: قول و بنده هستم، و یا قول + وم: قول و بنده‌ی من؛ ....)، تماما غیر علمی و عامیانه است.

غول: به معنی هیولای وحشتناک، مشتق از مصدر غَالَ به معنی تصرف کردن در زبان عربی، با ریشه‌ی نهایی سامی آکادی از بین النهرین (گاللو Gallu)) به معنی شیاطین و دیوهای زیر زمینی است. شاید کلمات غول (هلاک، بلا و سختی)، غَول (هلاک کردن، کشتن)، و .... در عربی هم مرتبط با همین کلمه باشنداما کلمات «غوُل» در فارسی و «کوُلا» در آشتیانی و بختیاری به معنی حرامزاده و بچه‌ای که از زنی بیوه زاده شده، احتمالا مرتبط با ریشه‌ی موغولی خول - قول به معنی دزد (نگاه کنید به مبحث قولدور در زیر) است.

قولدور: در زبان تورکی به معنی دزد و راهزن و اخاذ، یول که‌سه‌ن، سویقون‌چو، چاپاوول‌چو، و در زبان فارسی با بسط معنی زورگو و یکه بزن و گردن کلفت و قوی و پرزور و بزن بهادر .... است. بعضی منابع تحول معنایی قولدور از دزد و راهزن به زورگو و یکه بزن و گردن کلفت قولدور را مشابه تحول معنایی کلمه‌ی تورکی قلتشن - قوْلتاشان به معنی خشن و درشت و زورگو و بی ادب مشتق از کلمه‌ی تورک قوْل به معنی دست و بازو و پسوند تاش-داش تورکی به معنی شریک و یاور و پسوند جمع موغولی -ان، و یا از تاشان تورکی به معنی لبریز شدن و بیرون ریختن و جاری شدن و سرایت کردن؛ جمعا به معنی دست دراز، آنکه دست درازی می‌کند دانسته‌اند. عده‌ای کلمه‌ی قولدور را بر اساس «قوْل» تورکی به معنی مرکز قوشون و دور ماندن فارسی، جمعا به معنی عامل پایداری قوشون، و یا «قوُل دار» به معنای صاحب خادم ریشه‌یابی‌ کرده‌اند که هر دو عامیانه و نادرست است. دوئرفئر و منشی‌زاده و اسماعیل هادی این کلمه را از ریشه‌ی قوْلماق – قوْلتماق قدیم به معنی خواستن و طلب کردن و انتظار داشتن و متوقع بودن دانسته‌اند. این‌ها نیز نادرستند، زیرا کلمه‌ی قولدور موغولی‌الاصل بوده و ریشه‌ی آشکار موجود در بسیاری از زبان‌های مونقولیک دارد.

ریشه‌ی نهایی قولدور، «خوُل- کوُل» موغولی بن مصدر کولوخ در زبان‌های پروتومونقولیک به معنی دزدی و راهزنی است که به آن پسوند اسم فاعل‌ساز -دور اضافه شده است (مانند اسامی مشابه ساخته شده و موجود در تورکی با این پسوند: بایندر - بایاندور، هوندور، بهادر - باهادور، چاوولدور، چاودور،  ...). از بن خول- کول موغولی، علاوه بر مصدر کولوخ قدیمی، کلمات متعددی در زبان‌های گوناگون معاصر موغولیک و همه در ارتباط با دزدی و راهزنی وجود دارد. از جمله:

١-«خولقایلاخ» (xulqaylax): دزدیدن، غارت کردن؛ مرکب از خولقای (xulqay): دزد، دزدی + لاخ (له‌خ، لوخ، لؤخ lax پسوند مصدرساز مرتبط با پسوند تورکی مصدرساز لا، له)، در یوقوری شرقی «خولاغایلا». شاید اصطلاح «قولئیلی» در بعضی از ترانه‌های تورکی در قفقاز به معنی پسری که قلب دختران را می‌رباید، مرتبط با کلمه‌ی خولقایلاخ موغولی باشد.

٢-«خولقای» حاصل ترکیب خولقاخ (xulqax): دزدیدن + پسوند آی  (ay  پسوند اسم فاعل‌ساز)

٣-«خولقاخ»، در قالموقی «خولخا» :دزد از مصدر موغولی کولوخ: دزدیدن به علاوه‌ی پسوند -قاخ (قه‌خ، قوْخ، قؤخ: مانند پسوندهای مشابه قا و آخ فقط به آخر بن‌های مختوم به بی صدا وارد می‌شود).

٤-«خولقایچ»: دزد، راهزن؛

٥-«خولاقچ(ین)»: فورم مونث خولقای.

٦-«خولاقان» جمع خولقای (ریشه‌ی کلمه‌ی انگلیسی هولیگان)، ....

کلمات «غوُل» در فارسی و «کوُلا» در آشتیانی و بختیاری به معنی حرام‌زاده و بچه‌ای که از زنی بیوه زاده شده، احتمالا مرتبط با ریشه‌ی موغولی «خوُل- کوُل» به معنی دزد است.

هولیگان: کلمه‌ی هولیگان (hooligan) در زبان انگلیسی به معنی گروه و دسته‌جات آشوب‌گر و وندال و باندیت و شرور و لات و اوباش، محرف «خولاقان» موغولی (جمع خولقای) و هم‌ریشه با قولدور تورکی است[2]. این کلمه به احتمال بسیار از طریق یک زبان مونقولیک مانند مونقولی کلاسیک و اویراتی - قالموقی قدیم که صدای خ دیگر زبان‌های مونقولیک در آن‌ها به صورت ق تلفظ می‌شود، از قفقاز شمالی در بخش اوروپایی روسیه و توسط مهاجرین روسی‌زبان به بریتانیا و با تبدیل حرف ق به حرف ه به زبان انگلیسی وارد شده است (در زبان روسی حرف ه وجود ندارد و این حرف بسته به مورد به ق، خ، ... تبدیل می‌شود: مانند تبدیل حیدر قایدار و حاجی قادژی در روسی).


[2] اینجانب در سال ٢٠٢٠ مستقلا به ریشه‌ی موغولی کلمه‌ی هولیگان پی بردم. به هنگام انجام تحقیقات مقاله‌ی حاضر، به نوشته‌ای در اینترنت از یک فرد بریتانیایی بنام راینهارد اف. هان از سال ١٩٩٧ برخوردم که عینا همان ریشه‌یابی صحیح موغولی را بیان کرده است. در زیر آن نوشته در ریشه‌یابی موغولی و صحیح کلمه‌ی هولیگان را از آنجائیکه حق تقدم با ایشان است عینا نقل می‌کنم:

From: Reinhard. F. Hahn

Date: Mon, 27 Jan 1997 16:52:01 -0800 (PST)

Subject: Etymological challenge

Without leaving the general subject area but asking for feedback on another etymological proposal, I would like you to consider the following explanation in the “Concise Oxford Dictionary” (1976): "HOOLIGAN - n. Young ruffian; one of gang of young street roughs; hence ~ism (3) n. [perh. orig. name of ruffianly Irish family in S.E. London]"

Well, and here is my counter-proposal: As many of you will remember (especially from Soviet denunciations of anti-government demonstrators), “xuligan” (stress on -gan) is a frequently used word in Russian.  I used to suppose that it was an English loanword, except the initial /x/ (like Dutch/Afrikaans ch) made me suspicious, since foreign /h/ tends to be rendered as /g/ in Russian (e.g., “Gamburg” 'Hamburg', “gegemonija” 'hegemony').  Then I kept stumbling across what I believe to be the origin of the word in -- yes! -- Mongolian, including in medieval Mongolian literature: Written (="Classical") Mongolian “qulaGan” (q/G = uvular voiceless/voiced) '(thefts =) thievery', '(robberies =) robbery', '(banditries =) banditry'.

N.B.: Wr. Mong. <q> became /x/ in almost all Modern Mongolic varieties. Mongolian has word-initial stress, and Modern Mongolic varieties typically "reduce" or drop unstressed vowels, e.g., /a/ -> [I]. It is not unknown for Mongolian abstract nouns to be used to denote actors of deeds, though it is more common to use the “nomen actoris_ suffic _-ci”. I am therefore proposing that a word like *”xulagan” or *”xuligan” entered Russian from a Mongolic language (perhaps an older form of Kalmyk), and English "hooligan" is derived from that Mongolic loan in Russian.

Supportive evidence taken from Written Mongolian, with Khalkha (= Republic of Mongolia Standard) Mongolian forms in parentheses:

qulaGay (xulgay) ................. theft, robbery, banditry

narin qulaGay (n{ae}rn xulgay) ... ("skilled/good at theft" =) petty thief, petty theft

qulaGan .......................... (ancient plural of “qulaGay”)

qulaGayci (xulgayc) .............. thief, robber, bandit

qulaGayla- (xulgayla-)............ to commit theft, to commit robbery

qulaGu- (xulg-) .................. to steal, to rob, to pillage, to sack

This etymology seems a lot more plausible to me than the tentative one about the roudy Irish family.  The commonly used English dictionaries tend to do a fair job when it comes to Chinese, Japanese or Malay loans in English, but other Asian languages as donors tend to be ignored, certainly Central Asian ones, and certainly when words from Turkic or Mongolic languages reached English via an intermediary language, "tulip" and "turban" (< Turkic “tu"l(i)ban(d)” < Persian “tul(-i-)band” 'headband') being among the rare exceptions. 

Reinhard/Ron