Thursday, July 29, 2021

تورک زبان شدن موغولان در سفرنامه‌ی ابن بطّوطه؛ و ریشه‌ی نام شیر-شیرا-شیرین (عجب شیر، قراشیران، ...)

 تورک زبان شدن موغولان در سفرنامه‌ی ابن بطّوطه؛ و ریشه‌ی نام شیر-شیرا-شیرین (عجب شیر، قراشیران، ...)

مئهران باهارلی


با اسلام آوردن بسیاری از سران موغول در ماوراء النهر (بوراق خان مبارک‌شاه[1]، تَرْمَشیرین - ته‌رْمه‌‌شْرین، ...) و ایران کنونی (قازان خان - غازان، قزن، غزن، قزغن، قازاغان، ...)، قسمت اعظم عنصر پرشمار موغول در قلمروی امپراتوری ایل‌خانی و شرق‌تر از آن در تورکستان- آسیای میانه در قلمروی دولت جغتایی، به مرور زمان تورک‌زبان و تورک شد، و در این پهنه آداب و رسوم و فرهنگ عامه‌ی موغول در فرهنگ عامه‌ی تورک استحاله یافت[2]. چنان‌چه در اواخر قرن ١٣ میلادی سلاطین موغول در ایران، تورکستان-آسیای میانه و هندوستان به زبان به تورکی تکلم می‌کردند، زبان تورکی را در مراسم مذهبی (سرودها و الاهی‌ها، اوراد و اذکار و ....) بکار می‌بردند و خود را «تورک» دانسته و معرفی می‌نمودند. حتی بعدها برخی از آن‌ها مانند سلطان احمد جالاییر خدمات ارزنده و مانده‌گاری به فرهنگ، زبان و ادبیات تورکی نمودند[3].

تورک‌زبانی‌ تیمور کوره‌که‌ن موغول‌تبار

در منابع تاریخی به تورکی‌دانی سلاطین و فرمانروایان موغول اشارات متعددی شده است. به عنوان نمونه در سفرنامه‌ی ابن بطّوطه[4] شواهد و داده‌هایی از روند تورک‌زبان و تورک شدن موغول‌ها ثبت و ذکر شده است. روند تورکی‌دانی و تورکی‌گویی سلاطین و فرمانروایان موغول در سرزمین‌های اسلامی در قرون آتی به تورک شدن هویتی و زبانی کامل آن‌ها منجر شد. چنانچه بنا به فاروق سومر در مقاله‌ی «آنادولودا موغول‌لار» (موغول‌ها در آناتولی) «تیمور کوره‌که‌ن-گورکان» که به لحاظ تباری یک موغول بود، در حالیکه موغول‌دانی‌اش قطعی نیست، تورک‌زبان بوده و به زبان تورکی سخن می‌گفت.[5] این تثبیت نشان می‌دهد نسل‌های بعدی موغول‌ها در آسیای میانه-خاورمیانه-آناتولی تماما تورک‌زبان شده و زبان موغولی را فراموش کرده بودند.

فاروق سومر در همین مقاله می‌گوید که بنا به ابن شدّاد، «آباقا خان» (أَبَغا) فرزند هولاگو خان و دومین خاقان دولت موغول‌-تورک ایلخانلی، پس از اطلاع یافتن بر رد و بدل کردن نامه‌ها بین «بای‌پارس» (بیبرس) چهارمین خاقان دولت تورک کؤله‌مه‌ن –مملوک مصر (یک تورک قیپچاق، منسوب به اجداد ملت کازاخ کنونی) و معین الدین سلیمان پروانه (البرواناة) نائب السلطنه‌ی سلطان سلجوقی در روم، خطاب به دومی «سین یاغی» [تو دشمن هستی] گفته است که تکلم آباقاخان موغول به تورکی را نشان می‌دهد. (در مراجعه به اصل عربی کتاب ابن شدّاد[6]، معلوم شد که جمله‌ی مورد نظر فاروق سومر به تورکی نیست، بلکه به عربی است:... فلما بلغ امتناع سيف الدين من تسليمها قال للبرواناة « أنت يا باغي ».. یعنی تو، ای عاصی! البته ممکن است که ناسخ «یاغی» تورکی به معنی دشمن را به اشتباه به صورت «یا باغی» نوشته باشد. اما باز هم به سبب وجود انت، این جمله‌ی کوتاه دو کلمه‌ای یک جمله‌ی عربی است و نه تورکی. مئهران باهارلی)

در زیر بعضی از آن‌ داده‌های مربوطه‌ی ابن بطوطه را همراه با اصل عربی‌شان[7] نقل و ترجمه کرده‌ام.



١-تورکی سخن گفتن سلطان ابوسعید بهادرخان ایلخان با اتابک احمد

در این روایت از آغاز قرن ١٤ گفته می‌شود سلطان ابوسعید باهادیر خان (تولد اوجان-آزربایجان-تورک‌ایلی ١٣٠٥، فوت ١٣٣٥ قاراباغ-آزربایجان-قافقاز) از ایلخانان موغول و پسر اولجایتو با اتابک نصرت الدین پیر احمد (حکومت  ١٢٩٦ تا ١٣٣٣) از اتابکان لورستان  به زبان تورکی صحبت کرده است. این روایت تورکی‌دانی هر دو، و کاربرد زبان تورکی به عنوان زبان رسمی-دولتی از سوی فرمانروایان و حکام وقت حاکم بر ایران امروزی نشان می‌دهد.

ترجمه: حکایت- یک بار که سلطان اتابک احمد به دیدار خاقان عراق [سلطان] ابوسعید رفته بود از خواص سلطان به گوش او رسانیدند که اتابک چون پیش تو می‌آید بر تن زره دارد. زیرا آن‌ها جامه‌ی موئین اتابک در زیر لباس را زره تصور کرده بودند. ابوسعید به‌فرمود تا به طرزی خوش حقیقت این مطلب را معلوم کنند. روزی در حضور او امیر چوپان بزرگ امرای عراق و امیر سویته[8] امیر دیاربکر و شیخ حسن که هم اکنون پادشاه عراق است برخاستند و [برای تحقیق امر] به مزاح و خنده با اتابک در آویختند و در زیر جامه‌ی وی قبای موئین یافتند. ابوسعید که شاهد ماجرا بود از جای برخاست و دست در گردن اتابک انداخت و او را در کنار خود نشاند و گفت «سین آتا [سین]» به تورکی یعنی تو پدر منی، و هدایای اتابک را به چند برابر عوض داد و یک یارلیق برای او نویساند که من بعد از او و فرزندان او هیچگونه هدایایی مطالبه نشود.[9]

٢- تورکی سخن گفتن کَبَکْ خان

این روایت یک گفتگو بین کَبَکْ خان مقتدرترین خان اولوس جغتای و فقیه و واعظ بدرالدین میدانی است که در آن فقیه مذکور به سبب شباهت کلمه‌ی رَكَّبَكَ در یک آیت قران و نام کبک در پاسخ سوال کبک خان با شوخ طبعی می‌گوید نام وی در قران آمده است. بدرالدین میدانی عامل پذیرش دین اسلام از طرف بسیاری از مقامات و بزرگان موغول بود. اما کبک خان تا به آخر نه تنها اسلام نیاورد، بلکه در مقابل توسعه و گسترش و رواج آن مقاومت کرد. این روایت نشان می‌دهد که حتی فرمانروایان موغولی مانند کبک خان که اسلام را نپذیرفته بودند هم مسلط بر زبان تورکی بودند و آن را به عنوان زبان رابط بکار می‌بردند.

ترجمه: حکایت: گویند روزی این «کبک خان» که با فقیه، واعظ و ناصح «بدرالدین میدانی» صحبت می‌کرد گفت «تو می‌گویی خداوند همه چیز را در کتابش عزیز [قرآن] ذکر کرده است». گفت «بلی». گفت «اسم من در کجای آن است؟». گفت در این سخن تعالی [آیه‌ی] « فِی أَی صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ ». خاقان را این [ظرافت] خوش آمد و گفت « یاخشی »، به تورکی یعنی خوب. و بر تکریم مسلمانان افزود. [10]

٣-تورکی سخن گرفتن ترمه‌شرین

بنا به این روایت سلطان ترمه‌شرین برادر کبک خان، با ابن بطوطه به زبان تورکی سخن گفته است. این امر نشان می‌دهد که اولا ترمه‌شرین تورکی را به عنوان زبانی رابط و بین المللی بکار می‌برد. دوما در آن مقطع انتظار می‌رفت - طبیعی شمرده می‌شد که بزرگان و اهل قلم و ... غیر تورک مانند ابن بطوطه هم آگاه بر زبان تورکی باشند. سوما ابن بطوطه تورکی هم می‌دانست.

ترجمه: اینک بازگردیم به داستان ترمه‌شرین. پس از آنکه چند روز در محله‌ای که آن را اوردو می‌نامند مقیم بودم روزی به عادت خود برای نماز صبح به مسجد رفتم. بعد از نماز کسی به من گفت که سلطان در مسجد حضور دارد. چون از مصلی برخاست، برای دادن سلام به او پیشش رفتم. شیخ حسن و فقیه حسام الدین یاغی که آنجا بودند وی را از وضعیتم و اینکه چند روز است آمده‌ام آگاه کردند. سلطان به تورکی به من گفت: «خوش می‌سن، یخشی می‌سن، قطلو ایوسن» [خوش موسون؟ یاخشی می‌سین؟ قوت‌لو اییی‌سین]. معنی خوش موسون یعنی سلامت هستید و معنی یاخشی می سین یعنی خوب هستی و معنی قوت‌لو اییی سین قدمت مبارک باشد است[11].

٤-خود را تورک شمردن ترمه‌شرین

در این روایت گفته می‌شود ترمه‌شرین خود را سلطان تورک می‌نامید و به لحاظ هویت قومی خود را یک تورک تلقی می‌کرد. ظاهرا این وضعیت در میان موغولان مسلمان عمومی بوده و همه‌گی آن‌ها هویت تورک را پذیرفته بودند.

ترجمه: از جمله فضائل این پادشاه آنکه روزی به هنگام نماز عصر یکی از غلامانش سجاده‌ی وی را به مسجد آورد و جلوی محراب در محلی که عادت او بود در آنجا نماز بخواند گسترد و به امام حسام الدین یاغی (امام جماعت) گفت «مولای ما می‌خواست برای نماز قدری منتظر او باشید تا وضو بگیرد». امام مذکور برخاست و گفت «معنای نماز برای خدا است یا برای ترمه‌شرین؟» و موذن را به فرمود تا اقامه به گوید. هنگامی که دو رکعت اول خوانده شده بود سلطان فرارسید و دو رکعت آخر را [با جماعت] خواند و دو رکعت دیگر را خودش به طور انفرادی در جایی که کفش‌کَن نزدیک در مسجد قرار دارد ادا کرد. قضای آنچه را از دست داده بود انجام داد و بلند شده به سوی امام رفت و من هم نزدیک امام بودم. و به من گفت «وقتی به مملکت خود رفتی بگو که فقیری از فقرای اعاجم[12] با سلطان تورک چنین معامله می‌کند»[13].

٥-خواندن اوراد و اذکار دینی تورکی توسط ترمه‌شرین

در این روایت گفته می‌شود سلطان ترمه‌شرین، پس از هر نماز صبح اوراد و اذکاری به تورکی می‌خواند. این امر نشان می‌دهد که در آن موقع یک ادبیات دینی اسلامی و متون اوراد، اذکار، ادعیه، الاهی، ... استاندارد به زبان تورکی آفریده شده و موجود بوده است. همچنین لحن روایت ابن بطوطه در باره‌ی رسم مصافحه و دست دادن تورکان به هم‌دیگر بعد از نماز جماعت، این تصور را به وجود می‌آورد که همچو رسمی برای او ناشناخته بوده، او از این رسم دچار شگفتی شده و آن را از محصولات و آداب تورکان شمرده است.

ترجمه: از این پس نماز را با او [سلطان ترمه‌شرین] به جای می‌آوردم و اگرچه در آن روزها سرمای شدید و مهلکی حکفرما بود سلطان نماز جماعت را صبح و شام ترک نمی‌کرد و پس از نماز صبح تا هنگام طلوع آفتاب اوراد و اذکاری به تورکی می‌خواند و هر کسی که در مسجد بود آمده با او مصاحفه می‌کرد و دست او را می‌فشرد و عین این رسم را [تورک‌ها] بعد از نماز عصر عمل می‌کنند[14].

٦-الاهی‌ها-سرودهای اسلامی به تورکی

در این روایت گفته می‌شود در ضیافتی که یک مقام دینی در اطراف بخارا در برای ابن بطوطه داد، آوازهایی به تورکی و فارسی خوانده شده است.

ترجمه: از بخارا به اطراف آن معروف به فتح‌آباد، جایی که قبر شیخ دانشمند عابد زاهد سیف الدین باخزری واقع است منزل کردیم. او از بزرگان اولیاء بود و زاویه‌ای که ما در آن منزل کردیم به او منسوب است. این زاویه‌ی بزرگ اوقاف بسیار دارد که به مصرف اطعام آینده و رونده می‌رسد و شیخ زاویه از اولاد سیف الدین باخزری می‌باشد به نام حاجی یحیی باخزری که مردی است سیاح. وی در خانه‌ی خود ضیافتی برایم ترتیب داد و همه‌ی بزرگان شهر را در آن جمع کرد. قاریان با آهنگ‌های خوش به قرائت پرداختند و واعظ وعظ کرد و آوازهای تورکی و فارسی به طرزی نیکو خوانده شد. برای ما شبی فوق العاده، یکی از شگفت‌انگیزترین شب‌ها بود[15].


توضیحات:

تَرْمه‌شْرین- تَرْمَشیرین –تارماشْرین-دارماشرین خان

فرزند دوُوا تمور برادر کَبَک فرمانروای تورک خانات چاغاتای که آسیای غربی، جنوبی و مرکزی را فتح و سلسله‌ی تیموری را تاسیس کرد (سال‌های حاکمیت: ١٣٢٦-١٣٣٤). او پدر بزرگ اولوق بیگ که از سال ١٤١١ تا ١٤٤٩ بر آسیای میانه و جد سوم بابور بیگ موسس امپراتوری موغال که قرن‌ها بر آسیای جنوبی حکم راندند است. تَرْمه‌شْرین به سبب سفرهای جنگی‌اش به شبه قاره‌ی هند قبل از رسیدن به سلطنت در سال ١٣٢٧ معروف است. او همچنین حمله‌ای ناموفق به امپراتوری ایلخانلی داشت که منجر به شکست او از سلطان ابوسعید شد. اهمیت تَرْمه‌شْرین در تاریخ بیشتر در پذیرش اسلام از طرف اوست[16]. زیرا مسلمان شدن ترمشیرین به گسترش اسلام‌پذیری و گرویدن تعداد فراوانی از موغول‌های آسیای مرکزی و مردم قلمروی وی انجامید. «اولوس جغتای در ایام خجسته فرجام او به دولت اسلام فایض شد ... در ده سال حکومتش به تجدید شریعت اسلامی و مخالفت با یاسا  پرداخت. و در تمهید قواعد دین محمدی و تشیید معاقد ملّت احمدی سعی می‌نمود». ترمشرین پس از قبول اسلام نام علاء الدین را برگزید، حیات کوچنده‌گی را ترک و بسیاری از سنن و آیین‌های موغولی از جمله خورشیدپرستی که تا زمان او هم چنان رایج بود، را به نفع حاکمیت اسلام منسوخ کرد. ترمشیرین در ایجاد روابط تجاری بین اولوس جغتای و سایر مناطق اسلامی، به خصوص خراسان و مصر و شامات بسیار کوشید و حتی به خراسان سفر کرد و   مدت چهار سال در آن جا اقامت گزید. مولفین مسلمان به سبب آوردن اسلام به آسیای میانه توسط ترمشرین، از وی با تقدیر یاد کرده‌اند. اما مسلمان شدن وی در دولت و اوردویش با استقبال بزرگان موغول که تنگریست و بودیست بودند مواجه نشد. وی در چهار سال آخر حاکمیت خود به قورولتای سالانه در آلمالیق نرفت و بدین سبب متهم به عدم رعایت یاسای چنگیزی و ترک کردن قوانین سنتی موغول شد. در قورولتای سالانه‌ی اوردا در نزدیکی آلمالیق به سرکرده‌گی بوزان (بوزون)، چانگشی و دیگر مخالفان و ناراضیان از مسلمان شدن او، از سلطنت عزل شد. نهایتا شاهزاده‌گان چاغاتای شرقی و افسران و افراد زیر دستش بر او شوریدند و نزدیک سمرقند به قتل رسید.

ریشه‌ی نام شر-شری-شرین

بنا به بارتولد نام تَرْمه‌شْرین (ته‌رمه‌شْ‌رین)-دارماشْری، مرکب از دارما (قوانین و ارکان بودیسم) + شْری (از ریشه‌ی سانسکریت شری Śrī به معنی زیبایی و نیکویی)، جمعا به معنی مقام محترم و مقدس در دارما است. هر دو قسمت دارما و شری دارای فورم نون‌دار یعنی دارمان و شرین هم هستند. بخش ترمه و یا دارما در نام بعضی از شخصیت‌های موغول دیده می‌شود: «ترمه بلا» یکی از پسرزاده‌گان قوبیلای قاآن (بلا-پالا در زبان سانسکریت به معنی شاه و حاکم). و اما بخش شری عنوانی است که من باب احترام قبل از نام یک شخص، یک خدا، یک کتاب مقدس و ... می آید و مخصوصا در مورد روحانیون عالی رتبه‌ی بودیست مسن و فرهیخته و محترم بکار می‌رود[17].  عنوان شری در میان موغولان و حکام آن‌ها بسیار رایج بود، مانند گوناشیری، اوناشیری، بوداشیری، نوگانداشیری، بونیاشیری، داناشیری، .... از نسل موغول‌-چاغاتای شرقی در سلسله‌ی یوآن در چین. احتمال دارد لقب شار ملوک گورجستان و لقب ملوک بامیان به صورت شیر بامیان ریشه در همین عنوان شری-شیرا داشته باشد.

عنوان شری و گونه‌های آن (شیرا، شیره، شیرَن، شیران، ...) از طریق تورکان اویغور و چاغاتای و موغول‌ها در میان تورکان ساکن در ایران نیز رایج شده است: سورغان-سویورقان شیره نیای بزرگ خاندان سولدوس-سولدوز تیره و شعبه‌ای از تاییچودها، که با دو پسرش چنگیزخان را از اسـارت قوم موغول تایچیوت رهانیده بود و ازاین‌رو، خاندانش مورد توجه و احترام چنگیزخان بود و آنان را «به غایت نیکو می‌داشت» (سولدوس‌ها و جالاییرها دو طایفه‌ی موغول بودند که بنیان دولت ایلخانلی را تشکیل می‌دادند)، ارتیه شیری، آچیق شیرون، شیرامون پسر چورماغون، طایفه‌ی جوانشیر (نام اصلی موغولی جووان شیرا) از اوتوزایکی (مقدم) (جووانقار-  ساغ-راست-شرقی)، قناشرین پسر یار احمد حاکم کرمان، شیرین آقا از امرای موغول در کرمان، .... حتی یکی از دلائل رایج شدن نام «علی شیر» در میان تورکان چاغاتای و تورکستان، شباهت ظاهری آن به نام ترکیبی «اولوق شری- اولو شیر» است.

عنوان و نام شری-شیرا در نام‌های جوغرافیایی متعددی در تورک‌ایلی و ایران هم دیده می‌شود. مانند عجب شیر (در اصل حاجب شیرا، حاجب عنوان مقام پرده‌دار در دول تورک)، قره شیران- قاراشیران (دهی جزء دهستان کورائیم بخش مرکزی اردبیل)، قوربان شیره (در نزدیکی مراغه، قوربان به موغولی یعنی سه)، شیر گیران (روستایی در نزدیکی مراغه) و احتمالا شیره جین (دهی از بخش مرکزی شهرستان سراب)، جبل شیره (در ولایت تورکستان)، شیران (دهی از بخش دشتیاری شهرستان جیرفت)، شیران (دهی از بخش مرکزی شهرستان اردبیل)، شیرامین (یکی از دهستان‌های سه‌گانه‌ی بخش توفارقان- دهخوارقان شهرستان تبریز در شرق دریاچه ی اورمیه)، ....

(در زبان تورکی چندین کلمه‌ی دیگر شیره وجود دارد:

١- شیره از ریشه‌ی چینی و به معنی خوان چهارگوشه، خوان مربع که میان آن نان و نمک‌دان و حلواها و میوه‌ها نهاده به مجلس آرند، سینی-صینی-چینی سه پایه، معادل شیره-سیره-سیره‌گه در موغولی به معنای میز، نیمکت، تخت و صندلی. بر اساس آداب و ادب چینیان تعداد شیره‌هایی که برای مهمانان می‌آوردند با ارزش و اهمیت آن‌ها متناسب بود. برای هر مهمان یک شیره، در صورت بسیار محترم بودن مهمان دو شیره و برای شخصیت‌های بسیار والامقام سه شیره در مقابل او می‌گذاشتند.

 ٢-شیره از ریشه‌ی موغولی معادل ساری تورکی به معنی زرد، در نام شیره اوردو به معنی سرای زرد؛

٣-شیرا از ریشه‌ی موغولی به معنی کباب کردن و شیش کباب، در شیرالغو یعنی پرنده‌ی کباب کردنی؛

٤-شیره از ریشه‌ی فارسی و به معنی شراب. در دوره‌ی صفوی شیره‌خانه: ایاغ خانه، شیره‌چی مسئول تهیه و حفظ و ترتیب شراب مصرفی و یا سرکار خاصه، شراب‌چی و یا شراب‌ساز،

٥-...)

کَبَک-که‌به‌ک خان

پسر دووا خان از مقتدرترین خان‌های اولوس جغتای، دور اول حکمرانی‌اش سال ١٣٠٩ و دور دوم ١٣١٨-١٣٢٦. روزگار طلائی خانات چاغاتای حتی استقلال واقعی آن در دوره‌‌ی او آغاز شد. وی حیات کؤچه‌ری (کوچرو در زبان فارسی در اصل کؤچه‌ری –کؤچَروُ تورکی است) را رها کرد و برای خود قصری بنام قارشی سارای ساخت. او با اهتمام به  شهرنشینی و آبادانی ماوراء النهر و ضرب نخستین سکه‌ی این خانات کبکی -کبیکی -کپکی معروف گردید. این سکه‌ی نقره‌ای در عهد موغول و تیموریان و قیزیل‌باش بویژه در خراسان، استرآباد و هرات هم متداول بود. وی سیستم واحد وزن سکه‌ها را که علاوه بر خانات چاغاتای تاثیر بسیار بزرگی بر دیگر دولت‌های تورک از جمله ایلخانی و آلتین اوردا نیز داشت ایجاد کرد. (مقبولیت نام واحد پول روسی قپیک در جمهوری‌های تورکیک آسیانه میانه و قفقاز، بخشی به سبب حافظه‌ی تاریخی تورکان و تشابه کلمه ی قپیک روسی به نام واحد پول کبیکی تورک رایج در سده‌های پیشین است)

کبک خان تا به آخر عمر در مقابل نفوذ اسلام مانع تراشید و مقاومت و پایداری سرسختانه نشان داد و زیردستانش هم از او تبعیت نمودند. اما علی رغم مخالفت شخصی، در دوره‌ی او به موازات شهرنشینی، دو روند مسلمان شدن و تورک‌زبان شدن در میان موغولان تحقق یافت و اولوس چاغاتای مخصوصا طایفه‌ی بارلاس به سرعت مسلمان و تورک‌زبان شد. به همین سبب موغولان ثابت قدم در دین و آئین خود، من باب تحقیر به بخش مسلمان شده‌شان یعنی به چاغاتای‌ها «قارااوناس» به معنی دو رگه (و چاغاتای‌ها به موغول‌های مسلمان نشده «جته-یاد»-بیگانه) می‌گفتند. خود کبک خان علی رغم مسلمان نشدن به تورکی صحبت می‌کرد.

ریشه‌ی نام کبک

نام او به صورت‌های مختلف کیبک-کیبه‌ک، کَبَک-که‌به‌ک، کِبِک-کئبئک، کبیک، کپک (کوپک)، حتی در متون درباری دهلی امیر خسرو کاباک یا کاپاک نوشته و تلفظ می‌شود. در داستان تپه گؤز دده قورقوت شخصی به اسم کاپاک خان وجود دارد که احتمالا مرتبط با این نام است. ریشه‌ی قطعی این اسم معلوم نیست. چند احتمال چنین است:

- به معنی مودل و نمونه؛ مرتبط با کبی  و کبه‌ک  در تورکی قدیم و میانه به معنی قالب و ... ریشه‌ی کلمات کیمی  و گیبی  امروزی به معنی مانند و مشابه

-به معنی شخص فربه و خوب تغذیه شده؛ از مصدر گپمه‌ک-قاپماق به معنی برجسته شدن، ضخیم و قبه مانند شدن، باد کردن، ورم کردن، متورم شدن، برجسته شدن شکم؛ حامله و باردار شدن، بیمار شکم باد کرده....

-به معنی شخص خشکیده و تکیده؛ از ریشه‌ی کپمه‌ک به معنی خشک شدن، هم‌ریشه با قابیق به معنی پوست و جدار خارجی گردو و بادام و ... و کپه‌ک به معنی شوره‌ی گندم و یا سر

-به معنی ملبس و جامه پوشیده؛ از مصدر کبیمه‌ک به معنی تنگ و پیوسته درشت بافتن، همریشه با گبه نوعی بافته‌ی ضخیمتر، پف کرده‌تر و نرم‌تر از قالی که پودهای بلند دارد، کبه زره آهنی و جوشن و یا روپوش آن، کپه‌نه‌ک به معنی پوشاک و نوعی بارانی، کبه‌لمیش به معنی لباس و جامه پوشیده

چوپان: یک نام و رتبه و عنوان در دولت‌های تورکیک قدیم و باستان به معنی محافظ، رئیس یک منطقه، یاور سرکرده و بزرگ روستا و ... که در میان تورکان باستان آسیا و اوروپا از قبیل پچنک - پئچه‌نه‌ک‌ها و بولقارهای وولگا، مجارها، کتاب دیوان لغات التورک، ... دیده می‌شود. بنا به دوئرفر بی ربط با کلمه‌ی شبان فارسی؛ و مرکب از بن چینی «زو، جو، چو، ژو» به معنی ولایت و بخش و ناحیه و یا شهر درجه‌ی دوم و مرکز اداری درجه‌ی دوم ... و فورم –بان، -پان محرف پسوند تورکی –مان. عده‌ای هم چوپان را کلمه‌ای مرکب از همان ریشه‌ی چینی + پسوند ایرانیک (پارتی، سوغدی و یا خوتنی) «–پان، -بان» به معنی محافظت و مراقبت کننده، جمعا به معنی اولیه‌ی نگهبان ولایت دانسته‌اند.

پروانه: در بروکراسی دولت‌های تورک سلجوقیان کبیر، سلجوقیان روم، ایلخانلی، خوارزمشاهیان، تیموریان، قاراقویون‌لو، آغ‌قویون‌لو و قیزیل‌باش به معنای فرمان و توقیع و حکم مهم سلطان و ... بود. مقام مسئول برای حاضر کردن پروانه، در دوره‌های مختلف با نام‌های پروانه‌گی، پروانه، پروانه‌جی، پروانچی و ... خوانده می‌شد[18].

آتا- آتالیق- آتابک

آتا: پدر و نیا، معادل قانگ در تورکی باستان. آتا در قرن هشت میلادی در متون تورکی اویغوری بودایی، جایگزین قانگ شد. بعدها همراه با دده در اصطلاح تصوف تورک، معنی شیخ و پیر و بابا را نیز پیدا کرد.

آتالیق: شخص مورد اعتمادی که شاه چون پدر خود می‌داند و در تمام کارها با او مشورت می‌کند؛ کسی که به شکایت مردم رسیده‌گی کرده عرض رعایا را خدمت شاه می‌رساند و معتمد بین شاه و مردم است. در تورکی شرقی اصطلاح «آتالیق» معادل اتابک بود.

اتابک، آتابه‌ی، اتابگ، آتابیگ، اطابک: عنوان، رتبه و موسسه‌ای درباری که در عهد دولت تورک سلجوقی ایجاد شد. مرکب از آتا به معنی پدر و نیا، بگ و بیگ به معنی رئیس قبیله و قوم، متبوع و بعدها امیر. در آغاز به موازات آتابک عنوان «آتالیق» و «آتا خوجا» هم بکار می‌رفت. اتابک به‌ معنی مربی معلم، آموزگار مخصوص شاهزاده‌گان و نائب الحکومه‌ی او در ولایت تحت حاکمیتش، لالا -ل‌له‌ی اشراف‌زاده‌گان بود. موسسه‌ی اتابک در میان دول تورک خوارزمشاهیان و سلجوقیان روم و مملوکان مصر (به معنی نائب السلطنه)، ایلخانیان، حتی بعضی دولت‌های غیر تورک مجاور جهان تورک مانند گورجستان هم وجود داشت. «تیمور کوره‌که‌ن در تربیت شاهزاده‌گان پدر و مادر را مستقیما دخالت نمی‌داد و این موضوع را از وظائف دولت می‌دانست. همین که نوزاد به دنیا می‌آمد او را از مادرش جدا می‌کردند و در خوراک و پوشاک و پرورش وی بدون دخالت مادر مواضبت می‌نمودند، این دقت و مواضبت توسط مربیان ورزیده و آزموده انجام می‌گرفت. در سن و سال معینی فنون پادشاهی و حکمرانی را به کودک یاد می‌دادند و آتابیک را مامور این کار می‌کردند». در زمان شاهان قیزیل‌باشیه موسسه‌ی لَلَه (کلمه‌ای تورکی) و لَلَه‌گی جای اتابک را گرفت. ناصرالدین شاه قاجار عنوان افتخاری اتابک به معنی ناظر دولت، صدراعظم را دوباره احیاء نمود.

مقام اتابکی خاص امرای تورک بود و به کسی به غیر از امرای تورک داده نمی‌شد. سلاجقه اتابکان را عموماً از امرای تورک با فراست، کاردان، جنگ‌جو، شجاع و از جان‌ گذشته‌ی اغلب اصلا «قبچاق-قیپچاق» و «خزر» شمال دریای سیاه ‌-دریای خزر‌ انتخاب می‌کردند. اتابکان هم با استفاده از قدرت و اختیاراتشان و ضعف شاهان برای خود در ناحیه‌ای از ممالک سلاجقه یک حکومت ارثی-سلسله‌ی محلی تشکیل می‌دادند که در مواردی به یک دولت کاملا مستقل تبدیل می‌شد. مانند: اتابکان تورک‌ایلی –ایلدنیزلی، اتابکان پیشگینی وابسته به ایل‌دنیزلی‌ها، اتابکان کرمان- قوتلوق‌خانی‌ها-قاراخیتای، اتابکان فارس- سالغوری، اتابکان شام –بؤری- توغ تکینی، اتابکان زنگی (موصل، حلب)، اتابکان بگ تیموری (آخلات)، اتابکان پورسوقی (موصل-عراق، سوریه، آزربایجان)، اتابکان سولامی (دربند شمال تهران)، اتابکان خاقانی (شیروانشاهان دوم، قفقاز)، اتابکان شبانکاره (جنوب شرق ایران)، اتابکان بک تکین (اربیل)، اتابکان یزد، ..

اتابکان لورستان

یک حاکمیت محلی که از طرف دولت تورک سالغوری و یا اتابکان فارس مامور به اداره‌ی لورستان شده بود. این خاندان اصلا عرب (از جمل السماق شام، و عقیلی و هاشمی و ... از سوریه) آمیخته با کوردهای سوری و لورها و تورک‌ها و موغول‌ها بود. بر خلاف ادعاهای ناسیونالیست‌های کورد و فارس، اتابکان لورستان نه کورد و نه آریایی‌نژاد و نه از اعقاب مدها-مادهای باستان بودند: در زمان اتابک عمادالدین بالابان (پهلوان) سومین حاکم اتابکان لورستان، که دختر حاکم قاراخاتایی کرمان را به زنی گرفته بود، قورولتای بزرگ موغول پس از مرگ چنگیزخان برگزار و اؤگه‌ده‌ی را به جانشینی چنگیز انتخاب نمود. در این قورولتای موغول، نماینده‌ی اتابکان لورستان هم به عنوان حاکمیتی موغول، حضور داشت. برادر او اتابک مظفرالدین تکله -دگله-تیکله (١٢٥١-١٢٥٨) از جانب مادر از تورکان سالغوری بود. پسر اتابک تکله، اتابک شمس الدین آلپ آرغو-آرغون که هولاگو خان حکومت لورستان را به وی تفویض کرده بود به سنن سلاطین و شیوه‌های زنده‌گی و رسوم اجتماعی موغولی وفادار و به رسم آن‌ها یایلاق و قیشلاق می‌کرد. به فرمان او قوانین موغول در سرتاسر لور بزرگ حاکم شد. پسرش اتابک یوسف شاه که ملازم درگاه آباقا خان بود و از او لقب باهادیر گرفته بود، با یارلیق اتابکی او به لورستان آمد. وی دخترزاده‌ی سلطان رکن الدین بن باراق سلطان کرمان « مردی تورک که یاسا و رسم موغول نیک می‌دانست و تازیک را نتوانستی دید» بود. (از نخستین نمونه‌های کشمکش تورک –تاجیک در ایران). پس از اتابک یوسف پسرش افراسیاب با عنایت و توجه امرای موغول مانند پولاد جینگ سانگ امیرالامرای آرغون با یارلیق اتابک شد. بعد از اتابک افراسیاب برادرش نصرت الدین پیر احمد که بیشتر عمر خود را در دربار ایلخانان گذرانده بود با یارلیق قازان خان هفتمین اتابک ولایت لورستان شد. او پس از به قدرت رسیدن به اطاعت موغولان گردن نهاد و مطیع و منقاد آنان گردید و آداب موغول را در لورستان شایع و مرسوم ساخت. وی شخصی دانش‌پرور بود و به انشاء مدارس و رباط‌ها و طرق و زاویه ها و اهتمام نمود....


برای مطالعه‌ی بیشتر:

رسمی بودن زبان موغولی در دولت ایل‌خانی و تورک‌زبان شدن ایشان بنا به برتولد اشپولر

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/11/blog-post_23.html

آغا محمدخان قاجار: خداوند ممالک توران و ایران و روم و روس و چین و ماچین و ختا و ختن و هندوستان را به دودمان بزرگ اتراک موهبت فرمود

http://sozumuz1.blogspot.com/2020/07/blog-post_12.html

نام‌های جالاییر، ایلکا، ایلکانویان، ایلخانیان و ایلخان

https://sozumuz1.blogspot.com/2017/05/blog-post.html

قرائت عبارات موغولی سکه‌های ایلخانلی و جالاییرلی؛ و ریشه‌ی کلمه‌ی تورکی «زنگین»

https://sozumuz1.blogspot.com/2020/07/blog-post.html

ابن بطّوطه: زبان تبریز تورکی بود، و تحریف کسروی

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/12/blog-post_18.html

ابن بطّوطه: تبریزده گؤردوک‌له‌ریم

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/12/blog-post_30.html



[1] بوراق (براق) خان ملقب به مبارک‌شاه، فرزند قارا هولاگو و ارجین خاتون از امپراتوری موغول. وی اولین خان اولوس جغتای (الجاغاطاي، شکتای، ...) است که دین اسلام را پذیرفت. قتل ١٢٧١.

[2] هرچند بخش اعظم توده‌ی موغول در سرزمین‌های اسلامی به مرور زمان تماما تورک‌زبان و تورک شد، اما بخش‌های دیگری از موغول‌ها که در خارج مناطق تورکمن‌نشین و تورک‌نشین و اوزبیک‌نشین افغانستان و ایران امروزی اسکان کرده بودند، مستقیما و یا نخست با ادغام در تورک‌ها و سپس در قالب این تورک‌های موغول‌تبار، تدریجا در بومیان ایرانیک استحاله یافتند. بدین ترتیب موغول‌ها علاوه بر تورک و تورکمن و اوزبیک و ...، در تشکل تباری ملل ایرانیک زبان کنونی ساکن در ایران و افغانستان هم، از جمله هزاره، تاجیک، فارس، کورد، لور، لک، گوران، .... نقش داشته‌اند. به عنوان نمونه هزاره‌های ایران و افغانستان اساسا مونقول‌ها و موغول‌های آمیخته با تورک‌ها و سپس تاجیک‌زبان شده‌ هستند. مانند بخش عمده‌ای از تاجیک‌ها، فارس‌ها، کوردها، لورها، لک‌ها و گوران‌های معاصر در ایران که بر خلاف تبلیغات نه تنها «آریایی خالص» نیستند، بلکه اصلا موغول‌های تغییر زبان داده شده‌ هستند. غرب‌تر، بیش از نیمی از اسامی جوغرافیایی مناطق فعلا کوردنشین (و قسما گوران‌نشین، لک‌نشین، لورنشین) در ایران موغولی است. اتابکان لورستان که در ادامه‌ی این مقاله بررسی شده‌اند هم علاوه بر وابسته بودن به دولت موغول، مانند دیگر گروه‌های لور به درجه‌ی بزرگی آمیخته با عناصر قومی تورک و موغول بودند. با این همه، استحاله‌ی گروه‌های مونقول و موغول‌های تورک شده در تاجیک‌ها، فارس‌ها و لورها و کوردها و ... و نقش اساسی آن‌ها در تشکل این اقوام ایرانیک‌زبان، موضوعی تماما مغفول و سانسور شده، و تابو در تاریخ‌نگاری و مردم‌شناسی ایرانی و ایران‌شناسی و ... است.

[3] شعر تورکی سلطان‌ احمد جالاییر- جلایری (تولد ؟۱۳۴- مرگ ١٤١٠)

https://sozumuz1.blogspot.com/2017/05/blog-post_7.html

[4] ابن بَطّوُطَه - Ibn Battuta أبو عبد الله محمّد بن عبد الله اللَواتی الطَنْجی بن بطّوطة، ١٣٠٤-١٣٦٨ میلادی) مورخ مسلمان بربر از شهر طنجه در مغرب (مراکش امروزی) و یکی از برجسته‌ترین سیاحان تاریخ بشری، ٥٠ سال بعد از مارکوپولو سیاح معروف ونیزی، هنگامی که ٢٠ - ٢٢ سال داشت، آغاز به سفری کرد که نزدیک به سی سال طول کشید. وی مشاهدات خود در این سفر را که بخش اعظم دنیای شناخته شده‌ی آن زمان (شمال و شرق آفریقا، جنوب شرق اوروپا، قفقاز، آسیای صغیر، خاورمیانه، آسیای میانه-تورکستان، شبه قاره‌ی هند، جنوب و جنوب شرقی آسیا، شرق چین) را شامل می‌شد، در کتابی با ارزش به نام «تُحفَة اَلنُظار فی غَرائِب اَلأمَصار وعَجائِب اَلأسَفار» به رشته‌ی تحریر درآورد. مشاهدات و گزارش‌های ابن بطوطه در باره‌ی دنیای تورک آن عصر (تورکان آناتولی، خاورمیانه شامل ایران امروزی، قفقاز، شبه جزیره‌ی کریمه، جنوب روسیه، آسیای میانه، شبه قاره‌ی هند، ....) و دولت‌ها و سلاطین و حکام تورک –موغول حاکم بر آن‌ها، بسیار ذی قیمت و جالب توجه‌اند.

[5] Faruk Sümer. Anadolu’da Moğollar. Selçuklu Araştırmalar Dergisi. I 1969.Timur’un soyca Moğol olduğu muhakkaktır. Fakat Moğolca bildiği şüpheli olup, Türkçe konuşuyordu”.

[6] تاریخ الملک الظاهر، تالیف عزالدین محمد بن علی بن ابراهیم بن شداد. باعتناء احمد حطیط، ١٤٠٣ ه- ١٩٨٣ م، علی مطابع مرکز الطباعة الحدیثة فی بیروت. ص ١٨٤

[7] اصل عربی سفرنامه‌ی ابن بطوطه: تُحفَة اَلنُظار فی غَرائِب اَلأمَصار وعَجائِب اَلأسَفار

Voyages d'Ibn Batoutah [ III-2-F-c-53 ]

vol.1 http://dsr.nii.ac.jp/toyobunko/III-2-F-c-53/V-1/

vol.2 http://dsr.nii.ac.jp/toyobunko/III-2-F-c-53/V-2/

vol.3 http://dsr.nii.ac.jp/toyobunko/III-2-F-c-53/V-3/

vol.4http://dsr.nii.ac.jp/toyobunko/III-2-F-c-53/V-4/

[8] سویته، سوتای: نام آختاجی نویان، امیر بلاد دیاربکر که به محافظت مناطق مجاور فرات و سرحد شام منصوب شده بود در منابع گوناگون به اشکال سویته، سوتای و ... ثبت شده است. فاروق سومر این نام را مخفف سونیتای و وی را منسوب به طایفه‌ی موغول سونیتSünit  دانسته است. به نظر این جانب این نام می‌تواند محرف-مخفف سَویتا-سَبیتا-سَبوتا-سوبوتای-سوبودای، ... (Sevita, Sevutay, Sebutay, Sabatay, …) باشد.

[9] اصل عربی، جلد ٢، ص ٣٣: حکایه قدم السلطان اتابک احمد مره علی ملک العراق ابی سعید فقال له بعض خواصه ان اتابک یدخل علیک و علیه الدرع و ظن ثوب الشعر الذی تحت ثیابه درعا فامرهم باختبار ذلک علی جهت من الانبساط لیعرف حقیقته فدخل علیه یوما فقام الیه الامیر الجوبان عظیم امرآء العراق والامیر سویته امیر دیاربکر و الشیخ حسن الذی هو الآن سلطان العراق و امسکوا بثیابه کانهم یمازحونه و یضاحکونه فوجدا تحت ثیابه ثوب الشعر ورء اه السلطان ابوسعید و قام الیه و عانقه واجلسه الی جانبه و قال له سن آطا معناه بالترکیه انت ابی و عوّضه عن هدیته باضعافها و کتب له الیرلیغ و هو الظهیر الا یطالبه بهدیه بعده هو ولا اولاده ...

[10] اصل عربی، جلد ٣، ص ٣٢: حکایه: یذکر ان هذا الملک کبک تکلم یوما مع الفقیه الواعظ المذکر بدرالدین المیدانی فقال له انت تقول ان الله ذکر کل شی ء فی کتابه العزیز. قال نعم. فقال این اسمی فیه. فقال هو فی قوله تعالی وی ای صورۃ ما شاء رکبک فاعجبه ذالک و قال یخشی و معناه بالترکیۀ جید فاکرمه اکراما کثیرا و زاد فی تعظیم المسلمین.

[11] اصل عربی جلد ٣، ص ٣٣: ولنعد لذکر السلطان طرمشیرین و لما اقمت بالمحله وهم یسمونها الاردو ایاما ذهبت یوما لصلاه الصبح بالمسجد علی عادتی فلما صلیت ذکر لی بعض الناس ان السلطان بالمسجد فلما قام عن مصلاه تقدمت للسلام علیه و قام الشیخ حسین و الفقیه حسام الدین الیاغی و اعلماه بحالی و قدومی منذ ایام فقال لی بالترکیه خش می سن یخشی میسن قطلو ایوسن و معنی خش میسن فی عافیه انت و معنی یخشی میسن جید انت و معنی قطلو ایوسن مبارک قدومک ....

[12] اعاجم- عجم‌ها: به معنی اهالی غیر عرب در قلمروی حاکمیت اعراب، مخصوصا گروه‌های ایرانیک، تاجیک وس.

[13] اصل عربی جلد ٣، ص ٣٦-٣٧: حکایه و من فضائل هذا الملک انه حضرت صلاه العصر یوما یحضر السلطان فجآء احد فتیانه بسجاده ووضعها قباله المحراب حیث جرت عادته ان یصلی و قال الامام حسام الدین الیاغی ان مولانا یرید ان تنتظره بالصلاه قلیلا ریثما یتوضا فقام الامام المذکور و قال نماز معناه الصلاه «برای خذا او برای طرمشیرین» ای الصلاه لله او لطرمشیرین. ثم امر الموذن باقامه الصلاه و جآء السطان و قد صلی منها رکعتان فصلی الرکعتین الاخرتین حیث انتهی به القیام و ذالک فی الموضع الذی تکون به انعله الناس عند باب المسجد و قضی ما فاته و قام الی الامام الی جانبه و انا الی جانب الامام. فقال لی «اذا مشیت الی بلادک فحدث ان فقیرا من فقرآء الاعاجم یفعل هکذا مع سلطان الترک» و کان هذا الشیخ یعظ الناس فی کل جمعه و یامر السلطان بالمعروف و ینهاه عن المنکر و عن الظلم ...

[14] اصل عربی جلد سوم ص ٣٦: وکنا نحضر معه الصلوات و ذلک ایام البرد الشدید المهلک فکان لا یترک صلاه الصبح و العشاء فی الجماعه و یقعد للذکر بالترکیه بعد صلاه الصبح الی طلوع الشمس و یاتی الیه کل من فی المسجد فیصاحفه ویشد بیده علی یده و کذلک یفلعون وی صلاه العصر ...

[15] اصل عربی جلد ٣، ص ٢٧: ونزلنا من بخاری بربضها المعروف بفتح آباد حیث قبر الشیخ العالم العابد الزاهد سیف الدین الباخزری و کان من کبار الاولیاء و هاذه الزاویه المنسوبه لهاذا الشیخ حیث نزلنا عظیمه لها اوقاف ضخمه یطعم منها الوارد و الصادر و شیخها من ذریته و هوالحاج السیاح یحیی الباخزری واضافنی هذا الشیخ بداره و جمع وجوه اهل المدینه و قرا القرّآء بالاصوات الحسان و وعظ الواعظ و غنّوا بالترکی و الفارسی علی طریقه حسنه و مّت لنا هنالک لیله بدیعه من اعجب اللیالی...

[16] Biran, M. (2002). "The Chaghadaids and Islam: The Conversion of Tarmashirin Khan (1331-34)". Journal of the American Oriental Society. 122 (4): 742. doi:10.2307/3217613. JSTOR 3217613

Kübra Bakal. Çağatay Hanlığı'nın Müslümanlaşması ve Türkleşmesi .pdf

Yrd. Doç. Dr. Hayrunnisa A. Akbıyık. Cengiz Han Sonrası Asyası'nda Politik Geleneğe Dair

https://www.altayli.net/cengiz-han-sonrasi-asyasinda-politik-gelenege-dair.html

[17] Barthold, Four Studies, 1: 134. Tarmashirin is derived from the Sanskrit Dharmaśrī, “venerable in the Dharma (the Buddhist law)”. (from The Chaghadaids and islam: the conversion of Tarmashirin Khan (1331-34). Michal Biran. The Hebrew University)

[18] PERVÂNE İslam Ansiklopedisi

https://islamansiklopedisi.org.tr/pervane

No comments:

Post a Comment