پشت کردن خاندان صفوی به تورکها و قیزیلباشان
مئهران باهارلی
شیعهسازی علویهای تورک (علی اللهی، قیزیلباش، قاراقویونلو، ....)، و اهل سنت تورک و سنّیان غیر تورک، آن هم به زور شمشیر، حتی طبق ارزشهای آن دوره یکی از غیر قابل قبولترین کارهای شاهان خاندان صفوی و با معیارهای امروزی یک جنایت و نوعی نسلکشی است. این شیعهسازی، عامل و مولفهی اصلی بیهویتسازی و فارسسازی تورکهای ساکن در ایران و سنت سوء استفاده از ایشان و تمام علویان و شیعیان جهان برای ایجاد واگرائی و دشمنی در جهان تورکیک و عالَم اسلام و ضربه زدن به هر سهی آنها در پانصد سال اخیر بوده و اکنون نیز است.
------
۱- لازم است که در بررسیهای مربوط به آن دوره، بین «طریقت صوُفَویه» (گونهی قیزیلباشی مذهب علوی تورک)، «خاندان صَفَویه» (منسوب به شیخ صفی الدین اردبیلی)، «قیزیلباشان تورک» و «دولت قیزیلباشیه» فرق گذارد. به بیان دیگر، چیزی مغلق و کلی به اسم «صفویها» وجود ندارد. آنچه وجود دارد «امرا و تودههای قیزیلباش»، «دولت قیزیلباشیه» تاسیس شده توسط آنها و «طریقت صوُفَویه» در یک طرف، و «خاندان صفوی» منسوب در طرف دیگر است.
تاریخ دولت قیزیلباشیه، به اعتباری تاریخ جنگ و جدال شاهان خاندان صفوی با تورکمانان قیزیلباش و غیر قیزیلباش است. در این میان، گروهی که دارای شعور ملی تورک و یا به اصطلاح آن زمان تعصب اویماقیت و حمیت تورکمانی بود قیزیلباشان بودند که عموما در مقابل شیعه شدن و تاجیک گردیدن مقاومت مینمودند، نه خاندان صفوی و شیوخ طریقت صوُفَوی. منسوبین این گروه تورکمان که بر مذهب علوی تورک (علی اللهی) و عمدتا از قلمروی عثمانلی بودند، همواره به تورکمان بودن خود با افتخار تاکید میکردند و به فرهنگ تاتی – تاجیکی - فارسی بعدی به دیدهی تحقیر مینگریستند.
در
حالی که خاندان صفوی، که در آغاز بر مذهب تسنن بودند و بعدها در مقطع تعلقشان به
طریقت سهروردیه، تحت تاثیر هواداران و طرفداران تورکمان – تورک آناتولیایی خود به
مذهب تورکی علوی – گونهی قاراقویونلو گرایش پیدا کردند و در زمان شیخ حیدر – شاه اسماعیل
تحت تاثیر صلیبیان و کلیسای ارمنی سنیستیزی و تورکستیزی و عثمانلیستیزی و ...
را به آن افزوده، گونهی جدید «قیزیلباشی» مذهب علوی را ایجاد کردند، عموما دارای
شعور ملی تورکی نبودند. اغلب افراد آن خاندان شیعهی امامی عربی - فارسی شده و حتی
در حال تاجیک شدن بودند. آنها علی رغم تورکمانتبار بودن اکثرشان، اصل و نسب تورک
خود را نفی میکردند. حتی شاه تهماسب ادعا کرد که «اصل و نسب تورک حقیقت ندارد».
بر عکس، آنها خود را به اعراب - امامان و خاندانهای پیش اسلامی ایرانیک - پرس
ربط میدادند. (در خاندان صفوی، تراشیدن شجرهی جعلی عربی از زمان جنید که
خود را از اولاد امام علی معرفی میکرد شروع شد. این شجرهسازی در دورهی تهماسب
با انتساب دادن اصل و نسب خاندان صفوی از طرف مادر به امام چهارم و از طرف پدر به
امام هفتم و ارتباط دادن خودشان به برخی احادیث به اوج خود رسید). این رفتار، نشانگر
فقدان شعور ملی تورک - تورکمان، و نفی هویت تباری تورک توسط خاندان صفوی بود. مقایسه
کنید با رفتار تیمور کورهکن، خاقانهای دول ایلکا نویان، ایلخانلی و جالاییر، و
یا جهانشاه قاراقویونلو، اوزون حسن آغقویونلو، نادرشاه آوشار، و تمام شاهان
قاجار که برایشان قومیت تورک مهم بود و همواره بر تبار تورک و تورکمانی خود تاکید
و افتخار میکردند و داشتن تبار تورک و تورکمانی را در مشروعیتسازی برای حاکمیت
سیاسی خود به کار میبردند.