Monday, September 15, 2025

روایت دروغین و افسانه‌ی ساخته‌گی اهل آزربایجان بودن «زرتشت»

روایت دروغین و افسانه‌ی ساخته‌گی اهل آزربایجان بودن «زرتشت»

مئهران باهارلی

  

ZERDÜŞT'ÜN AZERBAYCAN'DAN OLDUĞUNA DÂİR SAHTE ANLATI VE UYDURMA EFSÂNE

THE FALSE NARRATIVE AND FABRICATED LEGEND THAT "ZOROASTER" WAS FROM AZERBAIJAN

MÉHRAN BAHARLI 

mehranbahari1@yahoo.com

https://independent.academia.edu/MBaharli

https://sozumuz1.blogspot.com/

https://www.facebook.com/profile.php?id=61579230999069

خلاصه:

در جامعه‌ی علمی سه نظریه در باره‌ی زرتشت وجود دارد. نظریه‌ی نخست زرتشت را یک شخصیت کاملا اسطوره‌‌ای و افسانه‌ای و غیر تاریخی می‌داند. طبق این نظریه بعضی اوراد و سرودها و روایات هند و ایرانیک که قرن‌ها به صورت شفاهی وجود داشته‌اند، به تدریج تدوین و به شخصی خیالی به اسم زرتشت منسوب شده‌اند. در نتیجه اوستا و دیگر متون زرتشتی اثر زرتشت نیستند، بلکه بر عکس، زرتشت محصول اوستا و متون زرتشتی است. بنا به نظریه‌ی دوم هم زرتشت محصول تخیل، اما برآیند چندین شخصیت تاریخی و غیر تاریخی است. نظریه‌ی سوم زرتشت را شخصیتی تاریخی قبول می‌کند. در مورد محل پیدا شدن افسانه و اسطوره‌ی زرتشت و یا تولد زرتشت تاریخی هم قطعیت وجود نه‌دارد. تنها چیزی که قطعی است آن که ایران ویج، محل ادعائی ظهور زرتشت افسانه‌ای و یا تاریخی و آئین زرتشتی، - در صورتی که این هم یک مفهوم اسطوره‌ای نه‌بوده و یک مکان جوغرافیایی واقعی باشد - در خارج ایران امروزی در آسیای میانه، در بدخشان واقع در مرز بین تاجیکستان و افغانستان و رشته کوه‌های هندوکش و یا جوار آن واقع است. اما این محل با گسترش زرتشتی‌گری به غرب، از طرف موبدان نو-زرتشتی در دوره‌ی هخامنشی و مخصوصا ساسانی با ساختن روایات جدیدی به ماد و آزربایجان منتقل شده است. یکی از دلایل ساختن روایات جعلی مبنی بر آزربایجانی بودن زرتشت، تلاش موبدان نو-زرتشتی برای بومی نشان دادن دین زرتشتی و بدین طریق جلوگیری از شورش مردم آزربایجان بر علیه این دین جدید و بیگانه بود. دلایل دیگر عبارتند از ایجاد مشروعیت برای حاکمیت اشغال‌گر ساسانی که زرتشتی‌گری را به عنوان دین رسمی خود انتخاب کرده بود، زدودن آثار اشکانیان شرقی که ساسانیان غربی آن‌ها را دشمن می‌دانستند، و نهایتا تبدیل آزربایجان به سدی زرتشتی در مقابل ورود مسیحیت از قفقاز و روم. در این مقاله خلاصه‌ی نظریات علمی در باره‌ی زرتشت اوسطوره‌ای و یا تاریخی، ایران ویج و یا موطن زرتشت و محل ظهور آئین زرتشتی، و روند و علل انتقال آن‌ها به غرب ایران امروزی در دوره‌های متاخر را داده‌ام.

Özet

Bilim camiasında Zerdüşt hakkında üç teori bulunmaktadır. İlk teori, Zerdüşt'ün tamâmen mitolojik, efsânevî ve târihsel olmayan bir figür olduğunu ileri sürer. Bu teoriye göre, yüzyıllar boyunca sözlü olarak var olan bazı Hint-İranik şiirler, ilâhîler ve gelenekler zamanla derlenmiş ve Zerdüşt adlı kurgusal bir kişiye atfedilmiştir. Dolayısıyla Avesta ve diğer hiç bir Zerdüşt metni Zerdüştün eseri değildir; tersine Zerdüşt, bu metinlerin bir sonucu ve ürünüdür. İkinci teoriye göre, Zerdüşt, hayâl ürünü olmasına rağmen, çeşitli târihsel ve târihsel olmayan figürlerin bir birleşimidir. Üçüncü teori ise Zerdüşt'ü târihsel bir figür olarak kabul eder. Kurgusal veya târihsel Zerdüşt'ün doğum yeri hakkında da kesin bir bilgi yoktur. Kesin olan tek şey, efsânevî veya târîhî Zerdüşt ve Zerdüştlük dininin doğum yeri diye iddia edilen İran Vic'in, günümüz İran'ının dışında, Orta Asya'da yer aldığıdır. İran Vic’in, eğer bu da mitolojik bir kavram değil de gerçek bir coğrafi konumsa, Tacikistan ve Afganistan sınırındaki Badahşan bölgesinde, Hindukuş Dağları veya civarında bulunduğu düşünülmektedir. Ancak Zerdüştlüğün Batı'ya yayılmasıyla birlikte, İran Vic, Ahameniş ve özellikle Sâsânî dönemlerinde Zerdüştlüğa yenice kabul eden râhipler tarafından sahte ve temelsiz yeni anlatılar yaratılarak Medya ve Azerbaycan'a taşınmıştır. Zerdüşt ve Zerdüştlüğün Azerbaycan'a âit olduğu iddiâsıyla uydurma rivâyetlerin üretilmesinin sebeplerinden biri de Zerdüştlüğü yeni kabul eden râhiplerin Zerdüştlük dinini yerli bir din gibi göstermeye ve böylece Azerbaycanda halkın bu yeni ve yabancı dine karşı isyan etmesini engellemeye çalışmalarıdır. Diğer nedenler arasında, Zerdüştlüğü resmî din olarak seçen işgalci Sâsânîler'in kendi yönetimlerine meşruiyet kazandırmak, Batı İranik Sâsânîler tarafından düşman olarak görülen Doğu İranik Partların kalıntılarını ortadan kaldırmak, ve en son da Kafkasya ve Anadolu'dan Hıristiyanlığın yayılmasını önlemek için Azerbaycan'ı bir Zerdüşt kalesi hâline getirmek isteği yer alıyor. Bu makâlede, efsânevî veya târîhî Zerdüşt, Zerdüşt'ün anavatanı ve Zerdüştlüğün ortaya çıktığı yer diye iddia edilen İran Vic, ve bunların daha sonraki dönemlerde Batı İran'a taşınma süreci ve nedenleri hakkındaki bilimsel teorileri özetledim.

Abstract

There are three theories about Zoroaster in the scientific community. The first theory considers Zoroaster to be a totally mythical, legendary, and non-historical figure. According to this theory, some Indo-Iranic poems, hymns, and traditions that have existed orally for centuries were gradually compiled and attributed to a fictional person named Zoroaster. The Avesta and other Zoroastrian texts were not created by Zoroaster, rather, Zoroaster is the result and product of these texts. According to the second theory, Zoroaster, albeit being a fictional character, is a combination of several historical and non-historical figures. The third theory recognizes Zoroaster as a historical figure. There is no certainty about the birth place of the fictional or historical Zoroaster either. The only certain thing is that Iran Vij, the claimed birth place of the legendary or historical Zoroastrianism and the Zoroastrian religion, -if this too is not a mythological concept but a real geographical location- is located outside modern-day Iran in Central Asia. It is believed to be situated in the Badakhshan region, on the border between Tajikistan and Afghanistan, near the Hindu Kush Mountain range or their vicinity. However, with the spread of Zoroastrianism to the West, İran Vij was transferred to Media and Azerbaijan by neo-Zoroastrian priests during the Achaemenid and especially Sasanian periods. They did so by creating, fake and baseless new narratives. One of the reasons for creating fake narratives claiming that Zoroaster and Zoroastrianism were Azerbaijanian was the neo-Zoroastrian priests' attempt to portray the Zoroastrian religion as indigenous, thus preventing the local people in Azerbaijan from rebelling against this new and foreign religion. Other reasons include establishing legitimacy for the rule of the occupier Sassanid state, who had selected Zoroastrianism as their official religion, eradicating any remnants of the Eastern Parthians, who were viewed as enemies by the Western Sasanians, and ultimately transforming Azerbaijan into a Zoroastrian stronghold to prevent the spread of Christianity from the Caucasus and Anatolia. In this article, I have summarized the scientific theories about the mythical or historical Zoroaster, initial Iran Vij the claimed homeland of Zoroaster and where Zoroastrianism emerged. I also discuss and the process and causes of their transmission to modern-day western Iran in later times.

محل ظهور افسانه‌ی زردشت - تولد زردشت تاریخی، و پیدایش دین زردشتی: ایران ویج

Efsânevî veya târîhî Zerdüşt’ün doğduğu ve Zerdüştlük dîninin ortaya çıktığı yer: İran Vic

The birthplace of the legendary or historical Zoroaster and the place where the Zoroastrian religion emerged: Iran Vij

مقدمه

ابن یزدان‌یار یک مازنی – مازندرانی و بهمن‌یار یک دیلمی، و هر دو از خانواده‌هایی اصلا زرتشتی بودند که ‌به ‌نادرستی اهل آزربایجان معرفی شده‌اند. در مورد ابن یزدان‌یار ادعاهای دیگری مانند پیدا شدن قبر و سنگ قبر او در اورمو (بزرگ‌ترین شهر افشارنشین جهان و ملقب به‌ تورکستان) ساخته ‌و شایع شده‌ است. یکی از عوامل موثر در ساخته‌ و شایع شدن گسترده‌ی این ادعاهای کذب، وجود روایات متاخر زرتشتی آفریده ‌شده ‌با انگیزه‌های سیاسی (در ادامه‌ی مقاله) است که ‌بین آزربایجان و اوسطوره‌ و افسانه‌ی زرتشت - آئین زرتشتی ارتباطات و یک‌سانی‌هایی ایجاد کرده‌اند. از جمله: آزربایجانی بودن زرتشت، ظهور آئین زرتشتی در آزربایجان، یکی بودن دریاچه‌ی افسانه‌ای و اوستوره‌ای چیچست ذکر شده ‌در اوستا با شاهو تالا – اورمو گؤلو (دریاچه‌ی اورمو)، انطباق ایران ‌ویچ اوستا با منطقه‌ی آزربایجان، ... . این ادعاها که در جامعه‌ی علمی معاصر مردود و نادرست قبول می‌شوند، ‌بهانه‌ای به ‌دست عوام و محققین و سیاسیون و دیپلومات‌های غربی و ناسیونالیست‌های افراطی ایرانی – فارس، کورد و آزربایجانی داده ‌و می‌دهند که ‌مدام به‌ جعل و ساختن داستان‌ها و ادعاهای جدیدتری در ارتباط آزربایجان و پدیده‌ها و شخصیت‌ها و آئین زرتشتی، به منظور آفریدن تاریخ و هویت زرتشتی – ایرانیک برای آزربایجان، تورک‌زدایی از آن، و قطع ارتباطات قومی و هویتی و تاریخی آزربایجان و مردم تورک ساکن در آن با جهان تورک و تاریخ تورک، اقدام کنند.

زرتشت به‌عنوان پیغامبر دین زرتشتی، موجودی خیالی است

در حال حاضر در باره‌ی زرتشت سه ‌نظریه‌ی علمی وجود دارد:

١- زرتشت یک شخصیت افسانه‌ای و اوسطوره‌ای، غیر تاریخی و موهومی است. طبق این مقبول‌ترین نظریه، اثبات علمی وجود شخصیتی تاریخی به‌ اسم زرتشت به ‌دلائل متعدد از جمله‌ فقدان وجود شواهد هم‌دوره‌ با ظهور متون اولیه‌ی زرتشتی، غیر ممکن است[1] و نه‌باید برای زرتشت موجودیتی فراتر از یک شخصیت افسانه‌ای و اوسطوره‌ای قائل شد. از آکادمیسین‌های زرتشتی‌شناس و ایرانیک‌شناس معاصر که‌ به ‌افسانه‌ای و غیر تاریخی بودن زردشت معتقدند می‌توان پ.او. شاروو (Prods Oktor Skjærvø) رئیس دپارتمان مطالعات ایرانیک دانشگاه‌ هاروارد، ژان کئلئنس (Jean Kellens)، ماریان موله ‌(Marijan Molé)، ... را نام برد. بنا به ‌این آکادمیسینها، آئین زرتشتی، بر عکس مسیحیت و اسلام، دینی ایجاد شده ‌توسط یک فرد تاریخی و حقیقی به ‌اسم زرتشت نیست، بلکه‌ تطور و رشد و شاخ و برگ یافتن تدریجی و خودجوش بعضی اعتقادات باستانی هند و ایرانیک (ظهور کرده ‌در هندوکش و جوار آن) است. این آکادمیسینها نه‌ تنها وجود زرتشت تاریخی، و سروده‌ شدن گاتاها توسط فردی به ‌اسم زرتشت که ‌گویا موسس دین زرتشتی بود را به‌ طور اصولی رد می‌کنند، بلکه ‌معتقدند روند واقعی، کاملا معکوس بوده‌ است: بعضی سرودها و اوراد و ادعیه‌ و ... گروه‌های باستانی هند و ایرانیک در هندوکش و اطراف آن، در طول زمان منجر به ‌آفرینش شخصیتی افسانه‌ای به ‌نام زرتشت، به ‌عنوان یک مودل و اوسطوره‌‌ای آئینی و سمبول هویتی جمعیت اعتقادی مذکور شده‌ و این متون و ادبیات مردمی با انتساب به ‌این شخصیت خیالی، موسوم به‌ متون و ادبیات زرتشتی شده‌اند[2]. به عبارت دیگر نام زرتشت به‌ عنوان سراینده ‌و نویسنده ‌بر روی روایات و داستان‌هایی که ‌در طول چندین هزار سال ساخته ‌و پرداخته ‌شده بودند، یعنی متون زرتشتی متاخر و پهلوی (پارسیگ دوره‌ی ساسانی) و اوستا قرار داده‌ شده‌ است. در حالی که‌ سراینده‌ و یا نویسنده‌ی هیچ کدام زرتشت نیست. به لحاظ زبانی و ادبی و سبک‌شناسی و مضامین تاریخی و زمانی و .... نیز این آثار و مطالب به‌ هیچ وجه‌ نه‌می‌توانند تالیف یک فرد باشند. تلقی از زرتشتی‌گری به ‌صورت یک دین ایجاد شده‌ توسط یک شخص واحد و تاریخی – حقیقی به ‌اسم زرتشت، یک افسانه‌سازی جدید عمدتا توسط شرق‌شناسان غربی و دیپلومات‌های مسیحی در اوروپای قرن ١٧ است.

٢- زرتشت، محصولی خیالی برآیند چندین شخصیت تاریخی و افسانه‌ای است. طبق این نظریه، داستان‌ها و روایات مربوط به ‌چندین شخصیت تاریخی و یا افسانه‌ای در زمان‌ها و مکان‌های مختلف، به‌ مرور زمان در هم آمیخته‌ و برآیندشان با بال و پر گرفتن به ‌یک شخصیت تخیلی به‌ نام زرتشت، پیغامبر ادعایی و سمبولیک آئین زرتشتی انتساب داده‌ شده ‌است. مشابه ‌این روند در بسیاری از فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر و در سراسر جهان هم دیده‌ شده ‌است. چنان‌چه ‌در فولکلور و ادبیات و فرهنگ ملل تورکیک، شخصیت‌های اوغوز خان و ده‌ده ‌قورقوت و کوراوغلو و ... هر کدام برآیند چندین شخصیت تاریخی و افسانه‌ای هستند.

٣- زرتشت یک شخصیت تاریخی و یک کاهن بود. طبق این نظریه، زرتشت یک شخصیت واقعی و تاریخی بود که ‌در زمانی نامعلوم در حوالی هندوکش و یا جایی در جوار آن زنده‌گی کرده ‌است.

تاریخ تقریبی ظهور اولین زرتشت حقیقی و یا افسانه‌ای

همان‌گونه ‌که‌ وجود زرتشت تاریخی امری قطعی نیست و صرفا یک نظریه ‌است، تاریخ پیدا شدن زرتشت افسانه‌ای و یا حقیقی برای اولین بار هم نامعلوم است و صرفا ادعاهایی در این مورد وجود دارد. روایات سنتی، تاریخ پیدایش زرتشت افسانه‌ای و یا حقیقی را با اختلاف فراوان از ٦٠٠٠ سال پیش از میلاد مسیح تا قرن ششم پیش از میلاد (یعنی ٨٠٠٠ تا ۲٦٠٠ سال قبل) قید کرده‌­اند. اما این تاریخ‌های ادعایی به ‌لحاظ علمی غیر قابل استناد هستند. مخصوصا روایات و قصه‌های منابع بیرونی مانند یونانی–رومی، عربی، اسلامی، مسیحی، اوروپاییِ، قرون ‌وسطی و رونسانس و … در ارتباط با بیوگرافی زرتشت، به ‌لحاظ علمی، سندیت تاریخی و صحت نه‌دارند، زیرا منبع آن‌ها روایات و افسانه‌ها و جعلیات ساخته‌ و پرداخته ‌شده ‌در دوره‌ی ساسانی است (در ادامه‌ی مقاله). ادعای بعضی از زرتشتی‌ها در باره‌ی تولد زرتشت در روز ٦ فروردین نیز بی پایه ‌و ساخته‌گی است. بنا به‌ مری بویس «این ادعا برای تولد زردشت، همان قدر حقیقی است که ‌قائل شدن روز ۲۵ دسامبر برای تولد مسیح». (زردشتیان باورها و آداب دینی آن‌ها، ص ۲۱۴). با این همه ‌بر اساس قرائنی مانند نزدیکی زبان گات‌ها (قسمت‌های قدیمی‌تر کتاب اوستا) به ‌زبان سانسکریت[3]، تالیف بخشی از «وداها» (کتاب مقدس هندوها) که ‌با این قسمت‌ها قرابت دارد در هزاره‌ی دوم پیش از میلاد، نیامدن اسم هیچ ‌کدام از پادشاهان هخامنشی در اوستا، .... با احتیاط می‌توان گفت که ‌زرتشت افسانه‌ای و یا حقیقی و روایات و افسانه‌ها و اسطوره‌ها در باره‌ی او برای نخستین بار، قبل از دوره‌ی هخامنشی، محتملا بین ١٢٠٠ تا ٦٠٠ سال قبل از میلاد، (۳۲٠٠ تا ۲٦٠٠ سال قبل) در هندوکش و یا جوار آن آفریده و پدیدار شده ‌است.

اوستا اثر زرتشت نیست

حتی اگر زرتشت یک شخصیت تاریخی و واقعی بوده‌ باشد، به ‌لحاظ علمی هیچ سخن و رفتاری را با اطمینان نه‌می‌توان به ‌او نسبت داد. اوستا کتاب مقدس پیروان دین مزدیسنا هم اثر زرتشت نیست، اثر جدیدی است که ‌قسمت‌های مختلف آن در دوره‌های گوناگون و توسط افراد متعدد آفریده ‌و سپس در روندی مانند تهیه‌ی یک جونگ، به‌ کتاب تبدیل شده ‌است. این قسمت‌ها که ‌در اصل اوراد و دعاها و سرودهای آئین‌های دینی غیر مکتوب بودند، شفاهاً و سینه‌ به‌ سینه ‌از نسلی به‌ نسل دیگر انتقال پیدا می‌کردند. تا آن که‌ بعد از مدت‌های طولانی و پیش از جمع‌آوری اوستای فعلی، قسمتی از این اوراد و دعاها و سرودهای شفاهی، به‌ عنوان تعالیم و ادبیات زرتشتی (و نه ‌کتابی تالیف زرتشت) به‌ صورت دست‌نویس و در تعداد محدود مکتوب شد، اما بعدها به ‌عللی همه‌ و یا بخش اعظم آن از بین رفت. طبق بعضی از روایات که ‌آن‌ها هم اوسطوره‌ای و غیر مستند هستند، اوستای مکتوب امروزی بخش‌های باقی‌مانده‌ی ادبیات مذهبی شفاهی و شاید مکتوب مَزدَیَسنا – زرتشتی است که ‌اقلا هزار سال بعد از ظهور افسانه‌ی زرتشت، بین قرون چهارم - ششم میلادی و در چند مرحله ‌توسط شاهان هخامنشی (گشتاسب، داریوش سوم)، اشکانی (بلاش اول) و ساسانی (اردشیر بابکان، شاهپور اول، شاهپور دوم، خسرو پسر قباد، ....) جمع‌آوری شده‌ است. انگیزه‌ی جمع‌آوری ادبیات پراکنده‌ و شفاهی زرتشتی در قالب یک کتاب در این دوره، رقابت با ادیان رقیب وقت، مانند بودیسم، مسیحیت و مانی‌گری بود که ‌همه ‌بر اساس و در حول یک «کتاب» شکل گرفته ‌بودند[4]. قابل ذکر است که‌ روند تشکل و تدوین اوستا به‌ صورت یک جونگ – کتاب تا قرون ١١-١٢ میلادی در جریان بود، و مدام قسمت‌هایی که ‌غیر معتبر تشخیص داده ‌می‌شدند حذف، و قسمت‌های جدیدی به ‌آن اضافه‌ می‌شدند[5]. بنابراین، ادعای بعضی روایات زرتشتی که ‌تالیف و کتابت اوستای امروزی مرکب از پنج بخش یَسنها - یسنه‌– یَسنا (شامل گات‌ها، گاهان، گاثاها)، یَشت‌ها، وَندیداد، ویسپَرَد و خُرده‌ اوستا را به ‌خود زرتشت نسبت می‌دهند افسانه‌ای غیر علمی است.

گات‌ها، گاهان، گاثاها: قدیمی‌ترین بخش اوستا است که ‌احتمالا بین ۱٥٠٠ تا ٩٠٠ سال قبل از میلاد، تالیف شده است[6]. اگر چه ‌محل تالیف گات‌ها بی شک در خارج ایران کنونی و در شرق آن، جایی در آسیای میانه ‌متشمل بر جنوب تاجیکستان – شمال شرقی افغانستان – شمال پاکستان – شمال هندوستان امروزی و مشخصا در هندوکش و جوار آن است[7]، در هیچ منبع سنتی زرتشتی ذکر نه‌شده‌ که‌ زرتشت سراینده‌ی گاتاها است. ‌زرتشت شخصیت مهمی در گاتاهاست، اما بنا به‌ اجماع علمی موجود او، مانند دیگر قسمت‌های اوستا، سراینده‌ی گات‌ها هم نیست[8]. ادعای سروده‌ شدن گاتاها توسط زرتشت، یک ادعای جدید است و نخستین بار توسط زبان‌شناس آلمانی مارتین هاوگ (۱۸۲۷–۱۸۷۶) مطرح شده ‌است. به‌ نظر اقلیتی از محققین که ‌به ‌وجود زرتشت به‌ عنوان یک شخصیت واقعی تاریخی اعتقاد دارند، در بهترین حالت تنها بخشی از گات‌ها ممکن است منتسب به ‌شخص زرتشت باشد و بقیه ‌را گوینده‌گان دیگری سروده‌اند (دار مستتر).

یشت‌ها: حاصل تلفیق عقاید موسوم به ‌آئین زرتشتی با اعتقادات قدیمی‌تر مانند طبیعت‌پرستی، ستاره‌پرستی، خورشیدپرستی، ... هستند. احتمالاً قدیمی‌ترین یشت‌ها یک تا چند قرن پس از گات‌ها در قرن نهم یا هشتم پیش از میلاد به‌ دوره‌ی هخامنشی و جدیدترین آن‌ها در قرن دوم پیش از میلاد در دوره‌ی اشکانی، تألیف و تدوین شده‌اند. زرتشت، سراینده‌ی «یشت»ها هم نیست.

وندیداد: از نظر دستور زبان، متونی غالباً تحریف شده ‌و نادرست هستند. این متون احتمالاً توسط موغان نو-زرتشتی (روحانیون ادیان متفاوت پس از گرویدن به‌ آئین زرتشت) که‌ غیر مسلط به ‌زبان اصلی گات‌ها بودند و علاقه‌مندی خاصی به ‌امور طهارت داشته‌اند، و بعد از هخامنشیان و پارت‌ها در غرب ایران تدوین و داخل مجموعه‌ی اوستا شده ‌است[9].

ویسپرد: تازه‌ترین بخش اوستا است و به ‌زبان پارسیگ در دوره‌ی ساسانی (۲۲۶ تا ۶۵۱ میلادی) نوشته ‌شده ‌است.

خرده ‌اوستا: ظاهرا در قرن چهارم میلادی جمع‌آوری و تدوین شده ‌‌است.

زادگاه ‌و زنده‌گی زرتشت قطعا در خارج ایران و در شرق آن است.

از اواخر قرن بیستم اجماعی علمی در میان ایرانشناسان، دین‌پژوهان و زبان‌شناسان وجود دارد که‌ محل ظهور زرتشت افسانه‌ی و یا تاریخی، و سرزمین اولیه ‌و بومی زرتشتیان  یعنی ایران ویج را واقع در منطقه‌ای در خارج ایران کنونی و در شرق آن، جایی در آسیای میانه‌ متشمل بر جنوب تاجیکستان – شمال شرقی افغانستان – شمال پاکستان – شمال هندوستان امروزی و مشخصا در هندوکش و جوار آن می‌دانند. (کریستنسن، نیبرگ، مری بویس، ...)[10]. امروز در جامعه‌ی علمی، هیچ کس محل تولد زرتشت افسانه‌ای و تاریخی را غرب ایران مخصوصا آزربایجان نه‌می‌داند[11].

١- در گات‌ها - گاثاها هیچگونه‌ اطلاعات روشن و یا اشاره‌ای در باره‌ی محل تولد و زنده‌گی و دعوت و عمل زرتشت وجود نه‌دارد.

٢- در کتاب اوستا دو لهجه‌ی مختلف به‌ کار رفته ‌است: لهجه‌ی کهنه‌تر که ‌در گاتاها هم استفاده ‌شده‌ و به‌ لحاظ قواعد دستوری صحیح‌تر‌است؛ و لهجه‌ی جدیدتر که‌ در قسمت‌های متاخر به‌ کار رفته ‌و در آن‌ها قواعد دستوری چندان مراعات نه‌شده‌ و دارای اشتباهات است. این اشتباهات ناشی از آن است که نو-زرتشتیانی که‌ در دوره‌ی ساسانی این متون را در غرب ایران فعلی نوشته‌اند، زبان متون قدیمی‌تر مانند گاتاها را که‌ مدت‌ها قبل در هندوکش نوشته ‌شده‌ بود را به ‌سهولت درک نه‌می‌کردند[12]. دو لهجه‌ی موجود در کتاب اوستا ‌توسط زبان‌شناسان و ایران‌شناسان به‌ طور قراردادی «زبان اوستایی» نامیده‌ شده ‌است، به‌ معنی زبانی که ‌در اوستا به‌کار رفته، و نه‌ این که ‌یک زبان خاص به ‌اسم اوستایی وجود داشته ‌است[13]. به ‌‌لحاظ زبان‌شناختی این زبان متعلق به‌ گروه‌‌ زبان‌های باستانی ایرانیک شرقی که ‌شامل سوغدی و خوارزمی هم می‌شود و در خارج ایران (جنوب تاجیکستان – شمال شرقی افغانستان – شمال پاکستان – شمال هندوستان امروزی) رایج بوده، است. این زبان هیچ شباهتی به ‌زبان‌های ایرانیک شمال غربی و شمال شرقی ایران کنونی نه‌دارد، و در آن هیچ‌یک از نشانه‌های صرفی یا ساخت‌واژه‌ای ایرانیک غربی؛ هم‌چون پارسی باستان و واژه‌هایی که‌ اصل مادی و یا دیگر زبان‌های ایرانیک غربی داشته ‌باشند، دیده‌ نه‌می‌شود. هیچ‌کدام از زبان‌های ایرانیک میانه‌ هم ادامه‌ی زبان به ‌کار رفته ‌در اوستا نیستند. بنا به‌ عده‌ای زبان پشتو می‌تواند ادامه‌ی زبان اوستایی باشد[14].

٣- اماکن و نام جاهایی که ‌به‌ عنوان محل تولد و زنده‌گی و تعلیم و فعالیت‌های زرتشت، در یشت‌ها و وندیداد اوستا مطرح شده‌اند، همه ‌در خارج ایران کنونی، در آسیای میانه‌ و شمال شرقی افغانستان و نواحی مجاور آن قرار دارند. (آراخوسیا -رخج هندوکش، باکتریا -بلخ، سغدیا، مرو، هرات، هیرکانیا و سیستان، راغ، دراج، ...).

٤-روایات حماسی اوستای متقدم با روایات حماسی آن مناطق در آسیای میانه‌ و افغانستان هم‌سانی دارد و در آن‌ها اثری از افسانه‌ها و داستان‌های غرب و جنوب ایران کنونی نیست. در اوستا حتی یک بار هم نام ماد، پارت و یا پرس نیامده ‌است[15].

ایران‌ویچ سرزمین زرتشت در آسیای میانه، حوالی هندوکوش یا شمال افغانستان

در متون زرتشتی متاخر زادگاه‌ و سرزمین زرتشت، محل فعالیت دینی و مکانی که ‌او در آن عبادت می‌کرد و یا وطن اوستا «ایران‌ویچ - اییَریانه‌ویجه» واقع در کنار رود دائیتیا -دایتیا،... شمرده ‌شده‌ است. در فَرگَرد اول (بند ۳) وندیداد، ایران‌ویج به ‌صورت نخستین سرزمین آفریده‌ شده ‌و بسیار سرد که ‌در آن‌جا ده ‌ماه ‌از سال زمستان و دو ماه‌ تابستانی هم‌چنان سرد است توصیف می‌شود و پس از ایران‌ویچ بلافاصله‌ نام سرزمین‌های سُغد، مَرو و بلخ که ‌همه ‌در خارج ایران کنونی و شرق آن واقعند می‌آید. اکثریت مطلق صاحب‌نظران ایرانویج را - در صورتی که پدیده‌ای صرفا اوسطوره‌ای نه بود، و یک مکان جوغرافیایی واقعی بوده باشد - جایی در خارج ایران کنونی، در شرق آن در آسیای میانه، و مشخصا در حوالی هندوکوش یا شمال افغانستان، دانسته‌اند. محتمل‌ترین محل پیشنهادی برای ایرانویچ، ناحیه‌ی راغ-دراج در منطقه‌ی پامیر - بدخشان (شمال شرقی افغانستان و جنوب تاجیکستان) است. دیگر مناطق پیشنهادی خوارزم، باکتریا - باختر - بلخ (شمال مرکزی افغانستان)، سوغد – سغد در ماوراء النهر، هامون در جنوب غرب افغانستان (شمال سیستان)، دلتای تجن، .... است.

١-زادگاه ‌زرتشت در ‌«راگ» در نزدیکی «دریای پنج» بدخشان، و زادگاه‌ پدر زرتشت در ساحل رود دراج بدخشان است.  

محتمل‌ترین محل ایرانویچ، ناحیه‌ی پامیر - بدخشان تقسیم شده‌ بین تاجیکستان و شمال شرق افغانستان است[16]. سردی و کوهستانی بودن بدخشان با مختصات ایران‌ویچ مطابق است.

در سپندنسک ‌از بخش‌های متاخر اوستا که ‌امروز از بین رفته، زرتشت به ‌جایی به‌ اسم راگ - رگ (رگه، رغه، راغا، راغ، راگ، رقأ، ...) منسوب، و این محل در متون مختلف زرتشتی، محل تولد، آغاز فعالیت دینی، حکومت روحانی، دفن، .... زردشت، محل اقامت پتیریترسب - پیتراسب بزرگ خاندان اسپنتمان و نیای پدری زرتشت، و زادگاه‌ دوغدو یا دوغدوغه‌ مادر زردشت قلمداد شده ‌است. در یسنا از شهری به‌ نام رگه‌- رغه‌زرتشت یاد شده ‌که‌ در اداره‌ی آن پنج خدا (نمانپت - خانه‌خدا، ویسپت- ده‌خدا، زنتوپه‌– شهرخدا، هیربت و دهیوپت – ولایت‌خدا) اشتراک داشته‌اند. «راگ» و «رغه‌ زرتشت» مذکور در متون زرتشتی، منطبق با منطقه‌ی بسیار معلوم «راغ» در «ولایت بدخشان» در نزدیکی «دریای پنج» (دریای ‌آمو) در مرز بین‌المللی میان تاجیکستان و افغانستان منطبق است. در این منطقه‌ امروز هم ده‌ها موضع و مکان جوغرافیایی دارای کلمه‌ی راغ در نامشان (پشته‌راغ، پستی راغ، قشلاق راغ، کمراغ، راغ، راغون، راغستان، راغک، راغدشت و غیره) وجود دارد. علاوه‌ بر وجود باقی‌مانده‌های معابد آتش قبل از اسلام در این منطقه، و تناظر بین «پنج خدا» یسنا و «دریای پنج»، وجود جزء اسپ - اسب در نام چند تن در شجره‌ی زرتشت (طبق روایت بند هشن: زردشت پسر پوروشاسپ پسر پیترسپ، پسر حجاسپ.... «هائچت‌اسپه» نام خانواده‌گی پوروچیستا دختر کوچک زرتشت، جاماسپ داماد زرتشت، ....) هم قرینه‌ای برای بدخشانی بودن زرتشت و خاندان او است. نام‌های اسب‌دار خاص مردم باختر قدیم، و بدخشان و ناحیه‌ی راغ و .... وطن اسپان آسمانی شمرده‌ می‌شوند.

در وندیداد و بندهشن گفته‌ می‌شود زادگاه‌ و خانه‌ی پوروشَسْپ – پوروشاسپه ‌پدر زردشت در ساحل رودخانه‌ی درجه‌ که ‌در آریان‌ویچ جای داشت بود. درجه ‌موطن پدر زرتشت در اوستا منطبق با دیه‌ و رود هنوز موجود دراج در ناحیه‌ی کوف درواز در بدخشان است. قسمتی از ناحیه‌ی دَرواز در منطقه‌ی بدخشان در شمال شرقی افغانستان و قسمت دیگر آن در ولایت خودمختار کوهستان بدخشان در شرق جمهوری تاجیکستان قرار دارد. این ناحیه‌ هم‌ سرحد راغستان است. (دیهه‌ دراج و راغ هم‌مرز و نزدیک به‌ هم هستند و از قدیم بین اهالی آن‌ها رابطه‌ی خویشاوندی وجود داشته‌ است). ادعا شده در این ناحیه ‌هم‌چنین مناطق بسیاری که ‌در اوستا ذکر شده‌اند از قبیل ایمی نو، ایمی کهنه، ایمیتل، یمی و یما (ظاهرا نام قدیمی جمشید)، سیپخ، خیودر، و خشیدیو، سیندیو، مدگه، زرین آب، آب زنگ، جم کوه‌فروش (فره‌وش) وجود دارند.

٢-دیگر مناطق پیشنهادی به‌ عنوان ایران‌ویچ:

عده‌ای قلیل از محققین مناطق دیگری در خارج منطقه‌ی پامیر – بدخشان را به‌ عنوان ایران‌ویچ مطرح کرده‌اند. این مناطق نیز همه ‌در خارج ایران کنونی، و در شرق آن در آسیای میانه ‌و شمال افغانستان و نواحی مجاور قرار دارند:

- منطقه‌ی غربی استپ‌های آسیایی در قازاقستان کنونی جزئی از گستره‌ی فرهنگ «آندرنوو»

- خوارزم بزرگ، مرکب از ناحیه‌ی معروف خوارزم در تورکمنستان تا مرو و هرات در افغانستان. بنا به ‌این نظریه‌ رود اکس همان رود تجن و شعبه‌ی آن هری‌رود؛ آمودریا نیز همان رود مقدس دایتی است که ‌در اوستا و کتاب‌های پهلوی از آن به‌ عنوان رودی جاری در ایرانویج یاد شده ‌است. (ای. مارکوارت، ف ادریاس، یی. بین فیسیت، ان، س. نیوبیرگ، س، پ تالستوف، م. آشتیانی بیلی و بنونیست، هنینگ، آرتور کریستنسن، آندرآس، .....)،

-سغد- سوغد - سُغدا: بنا به ‌این نظریه‌ محل تولد زردشت ساحل کانال درگام در سغد (ماوراء النهر تاجیکستان) است (ای.و. پیانکف).

-کوهستان‌های سرد افغانستان مرکزی (هندشناس مایکل ویتزل)،

-بلخ: در ادوار متاخر در برخی متون پهلوی، سرزمین باکتریا (بکتریا بخدی باختر - بلخ) در شمال افغانستان محل تولد زرتشت خوانده ‌شده‌ است. بر این اساس اندکی از خاورشناسان غربی مانند انکتیل دوپرون (شرق شناس فرانسوی) و مایکل ویتزل بلخ را زادگاه ‌زرتشت دانسته‌اند. عده‌ای، حتی زرتشت را «زرتشت بلخی» می‌نامند. کشف خرابه‌های معبدهای آتش از قرون قبل از اسلام در باختر، هم‌چنین وجود جزء شتر در نام‌های زرتشت و برادرانش ردوشتر، رنگوشتر هم (باختر زادگاه ‌اشتر دو کوهانه‌ دانسته‌ شده ‌است)، قرائنی دال بر قرار داشتن وطن زرتشت در باختر شمرده ‌شده‌ است. در نوشته‌های اینترنتی (اغلب بی پایه ‌و دروغ محض)، بلخ به‌ عنوان محلی مطرح می‌شود که‌ زرتشت برای تبلیغ به ‌آن‌جا مهاجرت کرد، در آن‌جا دین جدید خود را اظهار کرد، اوستا را نوشت، در روستایی در نزدیکی بلخ به‌‌ دست تورکان کشته ‌شد و آرامگاهش در مزار شریف است، ... با این همه به نظر می‌رسد ادعای بلخی بودن زرتشت، به موازات رواج آئین زرتشتی در غرب و زائیده‌ی انتقال مکان‌های اوستوره‌ای زرتشتی از هندوکش به غرب در دوران متاخر، ظاهر شده است.(در ادامه‌ی مقاله).

-نزدیک دریاچه‌ی هامون کنونی: بعضی محققان (نیولی ایران‌شناس ایتالیایی) زادگاه‌ زرتشت را در سیستان (بخش شمالی استان سیستان و بلوچستان)، محتملا قسمت افغانستانی – پاکستانی آن دانسته‌اند. این نظریه‌ به ‌مراسم مذهبی که ‌در ستایش آناهیتا رب النوع آب اجرا می‌شود، و مطالب بند ۹۲ یشت ۱۹ یا زامیادیشت که‌ احتمالاً تدوین نهایی آن در سیستان بوده ‌متکی است: قهرمانی‌های گرشاسپ پسر زو به ‌تفصیل، ذکر رودها و دریاچه‌ها و کوه‌های این ناحیه، ظهور سوشیانس - سوشیانت (استوتارت) یا منجی آخرالزمانی زرتشتیان از دریاچه‌ی هامون، ذکر نام کیانسیه ‌به‌ نحوی که ‌منطبق با رود هلمند (هیرمند، هیرمند، هلمند، هیدمند، هندمند، هیلمن و هیرمن) است، ...

-دره‌ی رودخانه‌ی کشف رود که ‌شعبه‌ی غربی رود تجن است، در حدود ۱۰۰ کیلومتری شرق مشهد و در نیمه ‌راه ‌سرخس در خراسان (مارکوارت، هومباخ، هنینگ).

انتقال خاستگاه ‌آئین زرتشتی و زادگاه ‌زرتشت از شرق به‌ غرب

آیین زرتشتی بیان شده ‌در گات‌های اوستا در آغاز یک نهضت محلی در شرق و خارج ایران امروزی در منطقه‌ی پامیر – بدخشان آسیای میانه ‌‌و شمال شبه‌‌قاره‌ی هند (جنوب تاجکیستان - شمال شرقی افغانستان – هندوکش کنونی) بود[17]. نه ‌یونانیان و سریانی‌ها و نویسنده‌گان ارمنی در غرب آسیا، و نه ‌در سرزمین منطبق بر ایران کنونی، از زرتشت و آیین او آگاهی نه‌داشتند. «در کل کتیبه‌های تاریخ باستان مانند بیستون، نقش رستم و… هرگز نام زردشت برده‌ نه‌شده‌ است. آن‌ها اصلا زردشت را نه‌می‌شناختند. نام اهورامزدا بارها برده‌ شده، اما نام زردشت به ‌عنوان پیامبر در این کتیبه‌ها نیست». (روش‌شناسی تاریخ، احمد پاکت‌چی، تهران، دانشگاه ‌امام صادق(ع)، چاپ اول، ۱۳۹۲ ش، ص ۴۱.). آئین زرتشتی و تعالیم اوستایی پس از ظهور زرتشت افسانه‌ای – اوسطوره‌ای و یا تاریخی، احتمالاً هم‌زمان با تأسیس پادشاهی ماد، تدریجا در غرب، نخست شرق ایران کنونی و سپس سرزمین ماد و آزربایجان منتشر و در این حین با ادیان و عقاید قدیم قبلا موجود در این مناطق (طبیعت‌پرستی، ماه‌پرستی، خورشیدپرستی، ...) درهم آمیخت و به‌ آئین و دینی با اصول و اعتقاداتی بسیار متفاوت از گونه‌ی اصلی خود در هندوکش - پامیر - بدخشان و جنوب تاجکیستان - شمال شرقی افغانستان کنونی مبدل شد[18]. چنان‌چه‌ بین زرتشتی‌گری اوستایی اولیه ‌که ‌در هندوکش – بدخشان ظهور کرد و زرتشتی‌گری متاخر که‌ در شرق و نهایتا در جنوب و غرب ایران شکل گرفت، تفاوت‌های عظیمی، از جمله‌ در رابطه ‌با نهادها، آئین‌ها و قواعد و نمودهای مذهبی و هم‌چنین سازمان‌دهی پانتئون زرتشتی (مجموعه‌ی تمام خدایان و رب النوع‌ و موجودات آسمانی یک دین و معابدی اختصاص داده‌ شده ‌به ‌آن‌ها) وجود دارد.

به ‌موازات پیشروی دین زرتشتی به‌ طرف غرب، از زمان هخامنشیان به‌‌ بعد و مخصوصا در دوره‌ی ساسانی، وطن زرتشت و مکان‌های اولیه‌ و روایات و افسانه‌ها و اوسطوره‌های زرتشتی در یک روند هدف‌مند و با انگیزه‌های سیاسی، از طریق ساختن و جعل روایات جدید و دست‌کاری و تحریف و بازنویسی روایات کهنه، توسط موبدان نو-زرتشتی که ‌جدیدا به ‌آئین زرتشتی می‌گرویدند، مرحله ‌به‌ مرحله ‌از زادگاه‌ و خاستگاه‌ اصلیشان در هندوکش - پامیر - بدخشان یعنی از جنوب تاجکیستان - شمال شرقی افغانستان، در شرق خارج ایران امروزی به ‌وطن جدیدشان در غرب انتقال یافتند. در حین این جعل و تحریف و بازنویسی، هماهنگ با حرکت و گسترش آیین زرتشتی به‌ سوی غرب، ادعا شد که‌ موطن آئین زرتشتی و خود زرتشت به‌ ترتیب نخست بلخ و کاشمر، سپس سیستان  و بلوچستان در پاکستان و آمول در داخل ایران امروزی، پس از آن ری در حد شرقی سرزمین ماد، و نهایتا آزربایجان است. در داخل آزربایجان هم زادگاه ‌ادعایی دین زرتشتی و زرتشت با ساختن روایات و داستان‌های جعلی و کذب جدید و پی در پی، در آغاز شرق (اردبیل، ساوالان، سهند، قاراباغ، ...) و بعدها غرب آن (تخت سلیمان، اورمو، سارداشیت – سردشت، ...) معرفی شد.

عوامل دخیل در جابجایی و انتقال جوغرافیای زرتشتی از شرق (جنوب تاجیکستان – شمال شرقی افغانستان) به ‌غرب (ایران و آزربایجان):

١- اقتدار و نفوذ فوق العاده‌ی موغان: در زمان مادها و اوایل شاهنشاهی هخامنشیان، ری مرکز سکونت موغان – موغ‌ها و یا روحانیان و کاهنان منسوب به ‌ادیان و مذاهب متفاوت بود. در آن دوره ‌مُغ – موغ نام عمومی روحانیان و کاهنان و اداره‌‌کننده‌گان معابد ادیان و مذاهب و آیین‌های متفاوت در ایران و بین‌النهرین بود و دسته‌جات موغ منسوب به ‌ادیان و اعتقادات متفاوت وجود داشت: «موغان میترایی»، «موغان مادی»، «موغان کلدانی»، «موغان زروانی»،.... در میان این موغان، موغان مادی و یا کاهنان کیش قدیمی خدای آسمان دیو (خورشید) در دستگاه ‌‌دولت هخامنشی دارای اقتدار و توان زیاد و نفوذ فوقالعاده ‌بودند (زاینر). هنگامی که ‌آئین زرتشتی به‌ این نواحی نفوذ و معتقدینی در آنجا پیدا کرد، موغان مادی نیز برای حفظ موقعیت و «کسب و کار» خود، ظاهرا و مجبورا بدان گرویدند (هرتل). پس از آن، این موغ‌های مادیالاصل نو-زرتشتی که ‌مبدل به ‌موبدان و متولیان یک دین جدید با منشاء بیگانه‌ شده‌ بودند، به‌ منظور ایجاد مشروعیت برای فعالیت‌های دینی جدید خود، به‌ خودی و بومی نشان دادن آئین زرتشتی که‌ مخصوصا در غرب ایران کنونی یک آئین کاملا غیر خودی و بیگانه ‌و غیر بومی تلقی می‌شد، اقدام کردند. هدف این موغ‌های مادی‌الاصل نو-زرتشتی آن بود که‌ با بومی نشان دادن ریشه‌های آئین زرتشتی، خودشان را به‌ صورت روحانیون یک دین در اصل خودی و نه‌ بیگانه ‌معرفی کرده، و بر مقبولیتشان در نزد بومیان ماد و آزربایجان بیافزایند. راه‌کار عمده‌ی موغان مادی‌الاصل نو-زرتشتی برای بومی نمایاندن دین و آئین بیگانه ‌و تازه‌وارد زرتشتی، بازنویسی و تحریف گسترده‌ی اوسطوره‌ها و افسانه‌ها و روایات و داستان‌های زرتشتی قدیم، و انتقال و جابجایی سیستماتیک مکان‌های مقدس اوستا و خاستگاه‌ و زادگاه ‌اصلی زرتشت و آئین زرتشتی از هندوکش – پامیر – بدخشان، جایی در جنوب تاجکیستان - شمال شرقی افغانستان، به‌ ماد و آزربایجان در غرب ایران امروزی، و ایجاد تاریخ و سابقه ‌برای آئین تازه‌وارد زرتشتی در سرزمینی به ‌فاصله‌ی بسیار از زادگاه اصلی‌اش بود. البته ‌به ‌موازات گسترش حاکمیت ساسانیان بر آزربایجان، موغ‌های مادی‌الاصل نو-زرتشتی غیر بومی که‌ مامور به‌ خدمت در آزربایجان می‌شدند هم شروع به ‌جعل و تحریف و آفریدن روایات برای ایجاد ارتباط با زرتشت و آئین زرتشتی کردند. دلیل وجود بعضی از منابع متاخر زرتشتی که ‌در آزربایجان تالیف شده‌اند، این واقعیت است[19].

٢- ترس روحانیون زرتشتی از شورش مردم بر علیه ‌دین وارداتی زرتشتی: جابجایی مکان‌های افسانه‌ای و اوسطوره‌ای زرتشتی از شرق به ‌غرب که ‌در دوره‌ی هخامنشی آغاز شد، در زمان ساسانیان که ‌آئین زرتشتی را به‌ عنوان تنها دین دولتی و رسمی خود پذیرفتند و شروع به ‌تحمیل آن به ‌اتباع خود کردند به‌ اوج رسید. در این دوره ‌آزربایجان در نتیجه‌ی سیاست‌های ساسانیان، ناگهان به‌ پایگاه‌ و تکیهگاه ‌روحانیون و موبدان دین زرتشتی تبدیل شد که آتشکده‌ی آذرگشسب یکی از سه‌ آتش و پرستش‌گاه ‌بزرگ زرتشتی در آن قرار داده ‌شده ‌بود. این اقدامات، ناشی از گسترش آئین زرتشتی در میان مردمان آزربایجان نه‌بود، بلکه ‌بر عکس، از عدم گسترش و مقبولیت آن ناشی‌می شد که ‌باعث شده ‌بود حاکمیت ساسانی و موبدان زرتشتی برای شایع کردن و رواج دادن آئین زرتشتی راسا و از بالا به‌ طور گسترده‌ در آزربایجان موسسه‌سازی کنند. اما شورش و عصیان مردمان بومی آزربایجان بر علیه ‌حضور تهاجمی دین دولتی تحمیلی و آئین جدید و بیگانه‌ی زرتشتی، باعث خوف و تشویش جدی روحانیون زرتشتی می‌شد و جلوگیری از آن برای ایشان اهمیت حیاتی داشت. به ‌همین سبب روحانیون زرتشتی  به عنوان یک چاره، بر انتساب زرتشت به ‌آزربایجان بسیار تاکید می‌کردند. تا مردم سرزمین آزربایجان، دین جدید، وارداتی، تحمیلی و دولتی زرتشتی را خودی گمان کنند و آنتی‌پاتی و حسیات منفی ایشان به ‌دین جدید را کاهش دهند. شکل‌گیری متون اوستایی متاخر و داستان‌ها و افسانه‌ها و ادعاهای جدید بی پایه‌ دائر بر ارتباط زرتشتی‌گری با ماد و با آزربایجان، مخصوصا دروغ‌هایی مانند قرار داشتن آزربایجان در ایرانویج  و این که‌ زادگاه‌‌ زرتشت در آزربایجان و اورمو است، و یا یکی بودن دریاچه‌ی چیچست با شاهو تالا – اورمو گؤلو (دریاچه‌ی اورمو) و.... حاصل بازنویسی و تحریف تاریخ در نتیجه‌ی خوف و تشویش روحانیون زرتشتی از عدم مقبولیت خود و آئین زرتشتی در آزربایجان در این عهد است.

٣-مشروعیت دادن به ‌اشغال‌گری و توسعه‌طلبی ساسانی: در دوره‌ی ساسانی با انگیزه‌های سیاسی سعی می شد جوغرافیای اساطیر ایشان با جوغرافیای سیاسی شاهنشاهی برابری داده ‌شود. در این میان آزربایجان به ‌دلیل موقعیت ممتاز دینی و سیاسی و نیز نزدیکی‌اش به ‌تیسفون پایتخت ساسانی و قفقاز و روم دارای اهمیت مضاعف بود (بیس). برای ساسانیان بسیار مهم بود که ‌در آزربایجان  که ‌مانند تمام شمال غرب و غرب ایران کنونی در طول تاریخ چندین هزارساله‌ی خود وطن اقوام و گروه‌های غیر ایرانیک بی‌شمار بود (هوری، ایلامی، سومری، ....)، خود را نه ‌به ‌صورت یک توسعه‌طلب و اشغال‌گر، بلکه ‌دارای ریشه‌ها و تاریخ بومی معرفی و بدین وسیله ‌برای گسترش و تثبیت حاکمیتشان در این منطقه‌ مشروعیت و اعتبار ایجاد کنند. گفتمان این بود: آزربایجان زادگاه ‌زرتشت و زرتشتی‌گری و بنابراین از اول هم متعلق به‌ ساسانیان زرتشتی است. انتقال ایرانویج که‌ طبق اوسطوره‌های زرتشتی قدیم زادگاه ‌زرتشت بود از هندوکش – پامیر – بدخشان در آسیای میانه‌– افغانستان و شرق، به ‌۲٥٠٠ کیلومتر در غرب یعنی آزربایجان در راستای سیاست مذکور دولت ساسانی بود. البته‌ این جابه‌جایی همان‌گونه‌ که ‌ذکر شد به‌ یک‌باره‌ صورت نه‌گرفت. چنان‌چه ‌در دوران ساسانی هنوز دریاچه‌ی فرزدان که ‌گویا کی گشتاسب حامی زرتشت در کنار آن برای آناهیتا قربانی تقدیم کرد ... ، در سیستان قبول می‌شد.

٤- اشکانی‌زدایی در دوره‌ی ساسانی: ساسانیان رقیب‌ سیاسی اشکانی‌ها و از همه‌ جهت آنتی‌تز آن‌ها بودند. اشکانیان در جنوب شرق دریای خزر و شمال شرق ایران کنونی و مناطق مجاور در افغانستان و آسیای میانه‌ ظاهر شده ‌بودند. در دوره‌ی ساسانی سیاست رسمی و برنامه‌ریزی شده‌ی اشکانی‌زدایی و حذف تاریخ و نقش اشکانیان در کلیه‌ی امور تعقیب می‌شد. ساسانیان تلاش می‌کردند آثار و کتیبه‌ها، منابع و اسناد و مدارک تاریخی اشکانی به‌ دست فراموشی سپرده ‌شود. حتی ساسانی‌ها برای نابود کردن زبان پارتی و یا پهلوی اشکانی (یک زبان ایرانیک شرقی)، زبان پارسیگ - پارسیک و یا پهلوی ساسانی (یک زبان ایرانیک جنوب غربی) را به ‌عنوان زبان خود انتخاب کرده‌ بودند[20]. منتقل کردن ایرانویج زادگاه‌ زرتشت و آئین زرتشتی که ‌در دوره‌ی اشکانی طبق اوسطوره‌های زرتشتی قدیم و به‌ درستی در شرق و در خارج ایران قبول می‌شد، به ‌یک سرزمین کاملا بی‌ربط دیگر در غرب با فاصله‌ی ۲٥٠٠ کیلومتر یعنی آزربایجان، در تطابق با اشکانی‌زدایی در دوره‌ی ساسانی بود.

٥- آسیمیلاسیون گروه‌های ایرانیک شرقی در غرب: گروه‌های تباری، زبانی و اعتقادی ایرانیک شرقی که‌ از افغانستان و تاجیکستان و پاکستان امروزی در غرب منتشر می‌شدند و با خود آئین زرتشتی را هم می‌آوردند، کم کم اصالت شرقی خود را از دست می‌دادند و در صدد بر می‌آمدند خود را به ‌وطن‌های جدیدشان در غرب منتسب کنند. منتقل کردن زادگاه ‌زرتشت و آئین زرتشتی از شرق در هندوکش – پامیر – بدخشان (جنوب تاجکیستان - شمال شرقی افغانستان) به‌ غرب (ماد یا آزربایجان) هم تلاشی در این استقامت بود. این حادثه ‌در تمدن‌ها و فرهنگ‌های دیگر هم مشاهده‌ شده ‌است. مانند بومی‌سازی داستان‌های حماسی ده‌ده ‌قورقوت که‌ زادگاهشان در تورکستان قدیم در شرق بود در تورکستان جدید و یا تورکمانیا (شرق و جنوب آناتولی، جنوب قفقاز، تورک‌ایلی شمال غرب ایران کنونی)، و یا داستان کوراوغلو که ‌زادگاه ‌آن در غرب آناتولی بود، اما به‌ موازات انتشار در منطقه، کوراوغلوهای تورکمانی (ایران، آزربایجان، شرق تورکیه، عراق) و تورکمنی و تاتاری کریمه و اوزبکی و قازاقی، حتی تاجیکی و ارمنی و کوردی .... هم به‌ وجود آمد.

٦- جلوگیری از نفوذ مسیحیت از طرف غرب: در عهد ساسانی با شیوع مسیحیت در روم و قفقاز، آزربایجان از دو طرف شمال و غرب با جهان مسیحی هم سرحد و رقیبی جدید برای دین دولتی ساسانیان که‌ آئین زرتشتی بود ظاهر شد. بازنویسی تاریخ و معرفی کردن آزربایجان به‌ صورت موطن زرتشت و سرزمین مقدس زرتشتی، خودی و بومی نمایاندن زرتشتی‌گری (و در نتیجه ‌غیر بومی و غیر خودی شدن مسیحیت) یکی از تدابیر روحانیون زرتشتی و رجال ساسانی برای محکم کردن پایه‌های خود و ایجاد سد در مقابل گسترش مسیحیت از شمال غرب بود.

روایت‌های ادبیات متأخر اوستایی، از نظر تاریخی بی‌ارزش هستند

روحانیون نو-زرتشتی در غرب ایران کنونی و دولت ساسانی با انگیزه‌های متفاوت و با حساب‌های سیاسی متعدد دست‌بردهای فراوانی در اوستا کرده، و با تحریف در متون قدیمی و جعل روایات جدید، در روندی سیستماتیک سراسر تاریخ قدیم و جوغرافیای زرتشتی که‌ همه‌ در شرق (هندوکش – پامیر – بدخشان در جنوب تاجیکستان - شمال شرقی افغانستان کنونی) بود را به‌ غرب در ماد و آزربایجان منتقل کردند. این دست‌بردها و تحریفات و جعلیات، گمراهی­ها و سرگردانی­ها و بینظمی‌ها و آشفته‌گی‌های بی شماری به ‌وجود آورد ‌که ‌تا امروز آثار مخرب آن‌ها هم‌چنان ادامه‌ دارد. در راستای این تحریفات و جعلیات سیستماتیک، مکان‌های اوستوره‌ای و مقدس اوستایی مانند ایران‌ویج، رود دایتی، کوه‌ اسنوند و… به‌ مکان‌های تازه‌ای در غرب ماد و آزربایجان منتقل، حتی نام‌هایی جدید به ‌این مکان‌ها داده‌ شد. زادگاه ‌زرتشت در شرق واقع در راغ بدخشان افغانستان – تاجیکستان، به ‌شیز در کنار دریاچه‌ی اورمو، رودخانه‌ی مقدس دائی تیا به‌ رودخانه­ی ارس یا ارکس، دریاچهی چئی چیسته‌ - چئچست (= چیچست) اوستا به‌ دریاچهی اورمو، ... انتقال یافت. مادر زرتشت که‌ اهل راغ بدخشان بود، نخست اهل ری در نزدیکی تهران امروزی و سپس اهل جائی ناموجود به‌ نام راگ در حوالی دریاچه‌ی اورمو معرفی، و پدر زرتشت که ‌او هم از دراج بدخشان بود اهل همان راگ موهوم قلمداد گشت.

این اوسطوره‌ها و داستان‌ها و افسانه‌ها و گزارشات ادبیات متأخر اوستایی و نوشته‌های پهلوی که ‌بنا به ‌شرایط وقت و توسط روحانیت نو-زرتشتی در غرب در زمان ساسانیان و بعد از آن مخصوصا پس از اسلام به ‌رشتهی تحریر درآمدهاند، پایه‌ها‌ی واقعی و شباهتی با زرتشت تاریخی و زرتشتی‌گری اولیه ‌نه‌دارند. آن‌ها در ادواری شکل یافته‌اند که ‌‌جامعه‌­ی ایران و مخصوصا مردم جوغرافیای آزربایجان به ‌کلی از آئین زرتشت بی­خبر بودند، یعنی توسط مردم بومی آزربایجان آفریده نه‌شده‌اند. «نویسنده‌گان دوران ساسانی و اوایل دورهی بعد از اسلام، همان قدر از زرتشت و افکارش اطلاع داشته‌­اند که ‌دنیای قرون هفدهم و هجدهم ... در آن دوره ‌در غرب ایران کنونی سنت تاریخ‌نویسی و ثبت وقایع مرسوم نه‌بود و از روش علمی و منطقی برای بررسی و تحقیق استفاده ‌نه‌میشد». آن‌ها صرفا جنبه‌­ی قصه‌‌و روایت دارند و نه‌‌می‌توانند به ‌‌صورت منابع تاریخی مورد استفاده‌ قرار گیرند. (نیبرگ، هرتل).

تاثیر شباهت ظاهری بین اسامی مکان‌ها در انتقال خاستگاه ‌آیین زرتشتی از هندوکش-پامیر-بدخشان در آسیای میانه ‌به ‌ماد و آزربایجان

در انتقال مکان‌های مقدس زرتشتی از خاست‌گاه ‌اصلیشان در شرق (هندوکش – پامیر – بدخشان در جنوب تاجیکستان - شمال شرقی افغانستان – هندوکش کنونی) به‌ مکان‌هایی در غرب (ماد و آزربایجان)، عامل شباهت صوری نام‌مکان‌های اوستا با بعضی از نام‌های موجود در ماد و آزربایجان هم به ‌درجه‌ی معینی موثر بوده ‌است. مثلا:

-«راغ-راگ» محل تولد زرتشت در بدخشان افغانستان-تاجیکستان که ‌در یسنا آمده، به‌ سبب شباهت ظاهری به ‌« رگا - راگ» در حد نهایی شرق ماد (ری در هم‌سایه‌گی تهران امروزی و مرز شرقی تورک ایلی)، با آن یکی شده ‌است.

-اصطلاح «آتروان» (آتوربان، آثروان، آثربان، آدروان، آسروان، آدران، ... ) نام یک طبقه ‌و کاست در دوره‌ی ساسانی، مرکب از دو بخش آثر (آتر، آذر، آتور) به ‌معنی آتش و (بان) به ‌معنی نگهبان و جمعا به ‌معنی روحانی و موبد نگهبان آتش بود. شباهت آتوربان به ‌نام «آتورپاتگان» باعث شده ‌که ‌«آزربایجان» به‌ صورت سرزمینی زرتشتی و ایران‌ویچ و زادگاه‌ زرتشت و ...عرضه ‌شود (ریشه‌یابی و معنی کردن نام آتورپاتگان که ‌بنا به ‌عده‌ای ممکن است نام یک شخص باشد، به‌ صورت سرزمین نگهبان آتش،... پایه‌ی علمی نه‌دارد و نادرست است).

-شباهت نام کوه‌ «اسنوند» که‌ در اوستا آمده، به ‌نام «سهند» باعث شده‌ که‌ عده‌ای یکی بودن این دو کوه‌ را ادعا کنند.

-در قرن اخیر به ‌سبب شباهت نام شهر «سردشت – سارداش» آزربایجان که‌ یک نام تورکی – موغولی است[21]، به ‌نام زرتشت، ناسیونالیست‌های افراطی کورد و پان‌ایرانیست‌ها ادعا می‌کنند که ‌سردشت در آزربایجان محل تولد زرتشت است. ....

از این‌گونه ‌داستان‌پردازی‌ها و تحریف وقایع و حوادث تاریخی بر اساس شباهات بین جای‌نام‌ها نمونه‌های متعددی وجود دارد:

- ابن یزدان‌یار زرتشتی الاصل که ‌از «ارم» در مازندران بود، به‌ سبب شباهت ظاهری نام این شهر در مازندران با نام شهر «اورمو» در غرب آزربایجان، متولد اورمو ‌معرفی شده است[22].

-«اختمر قارس» (اخطمار قارص) جزیره‌ای در دریاچه‌ی وان، مقر جاثولیقوس ارمنی و محل تربیت شاه ‌اسماعیل اول در دوران کودکی‌اش تحت مراقبت کشیشان ارمنی کلیسای سورپ خاچ واقع در آن بود. مورخین رسمی دولت صفوی با سوء استفاده ‌از تشابه ‌تلفظ و املای «اختمر قارس» با «استخر فارس» در جنوب ایران، به‌ تحریفات و جعلیات گسترده‌ای دست زده‌ و داستان‌هایی خیالی در باره‌ی تبعید شاه‌ اسماعیل اول به ‌استخر فارس ساخته‌ و پرداخته‌اند: اقتمر قارس استخر فارس[23].

سیر حرکت وطن زرتشت از شرق به ‌غرب در روایات و داستان‌های متاخر جعلی زرتشتی

آمل: در برخی منابع متاخر، آمل در طبرستان (مازندران) زادگاه ‌زرتشت دانسته ‌شده‌ است.

فارس (فارسستان و یا استان فارس) در ایران جنوبی: «در نظام التواریخ و نفایس الفنون آمده ‌است: زمانی که ‌زردشت ظاهر شد و دین سابیان باز داشت و به‌ دین مجوس دعوت کرد، گشتاسپ از خراسان به ‌فارس آمده‌ و بعد بدین او بگروید و به ‌زند خواندن مشغول شد و آتشکده‌ها فرمودن ساخت. یعنی ظهور او را از فارس دانسته‌اند»[24].

زرتشت یونانی، فلسطینی، .... : عده‌ای زرتشت را با ابراهیم پیغمبر یهودیان – موسویان یکی گرفته‌اند، بعضی مورخان اسلامی زرتشت را یونانی و برخی دیگر (طبری، ابن اثیر، میرخوند) محل تولد او را فلسطین دانسته‌ و ادعا کرده‌اند که ‌زرتشت از فلسطین به ‌آزربایجان مهاجرت کرده ‌است. عده‌ای هم بر عکس، ادعا می‌کنند که‌ زرتشت  بعد از ٤٠ ساله‌گی برای رهایی از دشمنان و ترویج دین خود به ‌فلسطین و لبنان و بلخ رفته‌ است، .... پس از حمله‌ی اعراب به‌ سرزمین منطبق بر ایران کنونی، دین مزدا یسنا در برابر دین اسلام مقهور شد، زبان‌های ایرانیک با زبان عربی مخلوط گردیدند (زبان تاجیکی -دری-فارسی حاصل این اختلاط است)، خط پهلوی منسوخ و به ‌جای آن خط عربی رایج شد. این حوادث و تغییرات راه ‌در هم آمیختن داستانهای حماسی و اوسطوره‌ای و اخبار تاریخی ایرانیک با قصه‌های سامی را گشود. موبدان زردشتی هم در تلاش برای وارد کردن پیروان مزد یسنا و زرتشتیان در زمره‌ی اهل کتاب و مقبول نشان دادن آئین زرتشتی در میان مسلمانان و مسیحیان، این در هم آمیزی را تشدید و تسریع کردند. این‌گونه ‌است که‌ در برخی منابع متاخر، زردشت با حضرت ابراهیم پیغمبر یکی تلقی شده ‌و تعدادی از فرشته‌گان و شاهان اوستوره‌ای و یا باستانی گروه‌های ایرانیک‌زبان هم با چند تن از پیغمبران سامی و بنی اسراییل رابطه‌ و خویشاوندی یافته‌اند. (رواج و اشاعه‌ی افسانه‌ها و اساطیر زرتشتی در نزد یهودیان فلسطین و سپس مسیحیان غرب واقعه‌ای قدیمی‌تر است. مانند افسانه‌ی سفر موغان به ‌اورشلیم برای یافتن مسیح موعود و جلوه ‌دادنشان به ‌صورت شاهان شرق و دادن اسامی جدید به ‌آن‌ها (شاه‌ سیستان، گندفر، ...) که‌ احتمالا در دوره‌ی اشکانی توسط موغان و بر مبنای اساطیر زرتشتی سوشیانت و شاه ‌بوختار و ... جعل و ساخته ‌شده ‌است. مجله‌ی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه‌فردوسی، شماره‌ی دوم، ص ١٧١-١٧٢).

زرتشت مادی

پلینیوس بزرگ (۲۳-۷۹ م) از زرتشت به‌ صوت زرتشت مادی یاد کرده‌ است. مادی بودن زرتشت علاوه ‌بر دلائلی که ‌فوقا ذکر شد، به ‌دلائل دیگری هم نامعقول است. منطقی نیست که ‌زردشت متولد، بزرگ و تربیت شده ‌و دعوی پیغمبری نموده‌ در سرزمین ماد باشد، اما قدیمی‌ترین قسمت کتاب اوستا که ‌گویا منسوب به‌ ‌زردشت حتی سروده‌ی او است یعنی گات‌ها به ‌زبان و لهجه‌های ایرانیک شرقی رایج در شرق آسیای میانه ‌و هندوکش – پامیر – بدخشان کنونی و زبانی که‌ ادامه‌ی آن پشتو است نوشته ‌شود، و نه ‌زبان‌های ایرانیک غربی. و علاوتا در قسمت‌های قدیمی اوستا از وطن ادعایی زرتشت یعنی ماد و از حماسه‌ها و شاهان آن و سرداران مادی چیزی گفته‌ نه‌‌شده ‌باشد.

ری در حد شرقی ماد

یکی از مکان‌هایی در ماد که‌ حین بازنویسی تاریخ زرتشتی و انتقال محل ظهور آن به‌ غرب ایران کنونی، در بعضی از روایات متاخر و کتب پهلوی به‌ عنوان موطن زرتشت معرفی شده، ری در حد شمال ‌شرقی ماد کوچک (امروز در حد شرقی تورک‌ایلی) در هم‌‌‌سایه‌گی تهران امروزی است. در حالی که‌ همان‌گونه ‌که ‌ذکر شد، راغ اوستا منطبق با منطقه‌ی «راغ» در «ولایت بدخشان» در نزدیکی «دریای پنج» (دریای ‌آمو) در مرز بین‌المللی میان تاجیکستان و افغانستان است. اما مولفین عرب و یونانی و ... که اطلاعی از وجود راغ در بدخشان (باختر شرقی) نه‌داشتند، با قرینه‌سازی آن را منطبق به‌ ری و زرتشت را هم منسوب به ‌آن کرده‌اند.

گستراندن حدود آزربایجان تا ری در حد شرقی ماد

در ادامه‌ی جعل و تحریف و داستان‌سازی در باره‌ی زادگاه ‌زرتشت در غرب، بعضی مفسران زرتشتی حدود آزربایجان را تا ری در حد شرقی ماد کوچک گسترانده ‌و ری را جزء آزربایجان شمرده‌اند. تا به‌ زعم خود بین روایات متناقض اهل آزربایجان و رازی (اهل ری) بودن زرتشت در ادبیات زرتشتی متاخر توافق به ‌وجود آورند. در حالی که‌ هر دوی این ادعاها داستان‌هایی جعلی هستند. محل تولد زرتشت راغ بدخشان در افغانستان – تاجیکستان است نه‌ ری در جوار تهران. آزربایجان هم با دروغ‌پردازی دیگری در ادبیات متاخر زرتشتی مبدل به ‌ایران‌ویج و یا موطن زرتشت شده ‌است. در حالی که ‌در متون قدیمی‌تر، ایران‌ویچ موطن زرتشت واقعی و یا خیالی در هندوکش – پامیر – بدخشان و یا مجاورت آن قرار دارد. وانگاه‌ مفهوم «ری در آزربایجان» ‌با تقسیمات اداری شاهنشاهی ساسانی مطابق نیست. ... در ادامه‌ی این روند، داستان‌های خیالی بی شماری ساخته ‌و پرداخته‌ شده ‌است و هم‌چنان می‌شود. از قبیل: پدر زرتشت از آزربایجان، اما مادرش از ری بود؛ دو راغ – ری یکی در آزربایجان نزدیک دریاچه‌ی اورمو و دیگری ری (رگا، رغه) نزدیک تهران وجود دارد، .... این ها نیز ادعاهایی کذب و دروغ‌پردازی‌های عمدی است و پایه‌ی علمی نه‌دارد. در ناحیه‌ی اورمو در گذشته و حال جایی به ‌اسم راغ – ری وجود نه‌داشته، و موطن زرتشت واقعی و یا خیالی، پدر و مادر او همه‌ هندوکش – پامیر – بدخشان است.

ادعای کذب آزربایجانی بودن زرتشت

روایات و سنن متاخرتر زرتشتی (بُندهِشن ۲۹٫۱۲)، و به ‌دنبال آن‌ها جوغرافی‌­نگاران و مورخان دوره‌ی اسلامی که‌ مأخذ و منبعشان آن روایات و سنن تحریف و دست‌کاری شده‌ و یا روایات جدید جعلی بعد از اسلام بود، ایرانویج اوستا را با منطقه‌ی (کوستَگ) آزربایجان یا ماد کوچک یکی کرده، و به‌ دلائلی که ‌ذکر شد محل تولد و حیات زرتشت را به‌ ماد کوچک و آزربایجان در غرب ایران کنونی منتقل کرده‌اند. در حالی که‌ در بخش‌های قدیمی اوستا گات‌ها و یشت‌ها، نه‌ نام آزربایجان و نه ‌نام ماد، ذکر نه‌شده ‌است. نام آزربایجان برای بار اول در زمان اشکانی و ساسانی و در متون زرتشتی متاخر ظاهر و یا دقیق‌تر جاسازی می‌شود. به ‌لحاظ علمی افسانه‌ها و روایات زرتشتی متاخر که‌ ماد کوچک و آزربایجان (منطبق بر تورک‌ایلی و غرب ایران معاصر) را زادگاه ‌و زیستگاه ‌زرتشت دانسته‌اند، هم‌چنین ادعاهای مهاجرت زرتشت به‌ جوغرافیای ایران کنونی و ظهور آئین زرتشتی در هر نقطه‌ای از آن از جمله ‌آزربایجان (در زیر) مردود و نادرست هستند[25].

ادعای کذب مهاجرت زرتشت به ‌آزربایجان

در روایت‌های دیگری ادعا می‌شود که ‌زرتشت پس از بعثت در خوراسان بزرگ به ‌آزربایجان مهاجرت و در تبریز (تاراویس) مردم را به‌ سوی خدا دعوت کرد. در حالی که ‌در گاتاها و حتی در بخش‌های متاخر اوستا هیچ اشاره‌ای وجود نه‌دارد که‌ نشان دهد زرتشت پس از ترک سرزمین خود در هندوکش و بدخشان، مسیری طولانی را طی کرده‌ و در سرزمینی جدید (چه ‌ماد، چه ‌آزربایجان در ۲٥٠٠ کیلومتر به دور و یا هر نقطه‌ی دیگری از ایران، چه ‌فلسطین و لبنان و یونان در ٤٠٠٠ کیلومتر دورتر، ....)، با تفاوت‌های اجتماعی یا زبانی روبرو شده ‌باشد. مسافت جوغرافیایی‌ای که ‌زرتشت (در صورت یک شخصیت تاریخی بودن) طی کرده، محدود به‌ نواحی نزدیک در منطقه‌ی هندوکش – پامیر - بدخشان است.

روایت‌های ساخته‌گی دیگری نیز در ضدیت کامل با ادعاهای فوق وجود دارند که ‌ادعا می‌کنند زرتشت اصلا آزربایجانی بود و در ٤۲ ساله‌گی بعد از ۱۲ سال تبلیغ بی نتیجه ‌در آزربایجان و شوریدن مردم آن سرزمین بر علیه ‌او، به‌ نواحی بلخ و خوارزم فرار کرد و در ٧٧ ساله‌گی در جنگی که ‌بین ارجاسبی پادشاه ‌توران‌زمین و گشتاسپ (ویشتاسپ) پادشاه ‌آن خطه ‌که‌ به ‌آیین زرتشت ایمان آورده ‌بود روی داد، و در حالی که ‌از آتشکده‌ی خود دفاع میکرد، کشته‌ شد، .... ناگفته پیداست که این روایت‌ها (در مجمل التواریخ و القصص تالیف ۱۱۲٦ میلادی، ...) هم خیال‌بافی محض و بی پایه هستند، هر چند در آن‌ها اعتراف به بیگانه و غیر بومی بودن آئین زرتشتی برای مردم آزربایجان، عدم مقبولیت این دین در آزربایجان و شورش مردم بومی بر علیه آن وجود دارد.

محل‌هایی در آزربایجان که ‌بنا به ‌روایات جعلی زرتشتی متاخر و معاصر به ‌دروغ محل تولد، حیات، مهاجرت و یا استقرار او خوانده ‌شده‌اند

اردبیل و کوه ‌سبلان- یکی از داستان‌های ساخته‌ و پرداخته ‌شده‌ی جدید برای منسوب کردن زرتشت به ‌آزربایجان، ادعای تولد او در اردبیل و ارتباط دادن پیغمبری‌اش با موقان و کوه ‌ساوالان - سبلان است (انجمن آراء، زکریای قزوینی، مولف ناشناخته‌ی هفت کشور یا صورالاقالیم، خواندمیر، رضاقلی هدایت، ...). بنا به ‌این قصه‌ی خیالی «زرتشت در اردبیل (و یا در اورمو - اورمیه، شیز یا گنجک (تخت سلیمان)، جایی در نزدیکی عجب‌شیر، ...) متولد شد، چون به‌ سن شباب رسید به‌ کوه ‌ساوالان (سبلان) رفت، مدت پانزده ‌و یا ٣٠ سال بر فراز کوه ‌ساوالان اعتکاف و در آن‌جا عزلت اختیار کرد و به‌ عبادت پرداخت، با اهورامزدا راز و نیاز نمود، در ۳٠ ساله‌گی خداوند روح را در درختی واقع در بالای کوه به‌ جثه‌ی زردشت دمید، از او الهام یافت، به ‌مقام پیامبری مبعوث گردیده ‌و اوستا (البستاق، اَل‌ا‌َبَسْتاق) و زند و پازند را در ساوالان نوشت. بعد از آن از کوه فرود و به ‌اردبیل نزول نمود، اوستا را با خود آورد و برای اولین بار در این شهر به ‌تبلیغ دینش پرداخت، به‌ همین خاطر ارتاویل نام اصلی اردبیل به‌ معنی شهر مقدس در اوستا است. ...». در ادامه‌ی این روایت‌های ساخته‌گی، عده‌ای ادعا کرده‌اند کوه‌های اوشیدم -اوسیندام- آویسند - ‌اسنوند و اوشیدرنَه و هوگِر ذکر شده ‌در بندهش اوستا منطبق با قله‌ها‌ی کوه‌ سبلان، سهند و یا تخت بلقیس در بیست کیلومتری خرابه­های سوغورلوق (تخت سلیمان) در تیکان تپه ‌(تکاب) واقع در آزربایجان غربی است. در دوران اخیر بسیاری از این روایت‌های ساخته‌گی در میان اهالی بومی هم پذیرفته‌ و بدان‌ها شاخ و برگ داده‌ شده است. چنان‌چه‌ گفته ‌می‌شود بعضی از اهالی یک طاق غار مانند در کوه ‌سهند را غار زرتشت می‌نامند. یکی از عوامل دخیل در ساختن و قبول این گونه ‌روایت‌های جعلی در میان مردم تورک، اعتقاد مردمان تورک – موغول به ‌نوعی از اسلام هترودوکس موسوم به ‌اسلام تورک است، که‌ در ادامه‌ی باورهای باستانی تنگریسم و شامانیسم و آنیمیسم آلتاییک، کرامات و معجزات خارق العاده ‌و خرافات جایگاه ‌مهمی در آن دارد، حتی اساس آن را تشکیل می‌دهد.

شیز یا سوغورلوق (تخت سلیمان)- دسته‌ای دیگر از روایت‌های جعلی قرون وسطی، موطن زرتشت را شهر گنجک (گزان، گزنا، گزنا، جزنق، ....) و یا شیز واقع در میان مراغه ‌و زنگان معرفی کرده‌اند. به ‌صرف آن که ‌در زمان ساسانیان در سوغورلوق امروزی (تخت سلیمان) یکی از سه ‌معبد بزرگ زرتشتی با نام آذرگشسپ برپا شده‌ بود. بنا به ‌این روایات ساخته‌گی، گویا زرتشت که‌ در تخت سلیمان به‌ عبادت می‌پرداخت، بعدها به‌ تاراویس یا تبریز رفت و در آنجا دینش را اعلام کرد، سپس به‌ ری و از آنجا به‌ پایتخت شاه‌ لهراسپ و گشتاسپ رفت، ... حال آن که‌ علاوه‌ بر دلائل بی شمار دیگر، معبد زرتشتی مذکور در شیز یک بنای متاخر مربوط به‌ دوره‌ی اشکانی – ساسانی است و هیچ یافته‌ی باستانی وجود نه‌دارد که ‌آن را مرتبط به ‌دوران ظهور زرتشت افسانه‌ای و یا تاریخی که ‌پیش از زمان هخامنشیان است، حتی زمان هخامنشی‌ها کند وجود نه‌دارد.

قاراباغ در شمال اورمو: در اواخر قرن نوزده‌ و دوره‌ی مشروطیت که ‌دوران ظهور ناسیونالیسم ایرانی بر اساس فارسی‌ستایی، باستان‌گرایی و زرتشتی‌گری و دشمنی با تورک و اسلام است، هنوز دروغ تولد زرتشت در اورمو رایج و تثبیت نه‌شده ‌بود و او به ‌جاهای دیگری در آزربایجان از جمله ‌قاراباغ منسوب می‌شد. به عنوان نمونه در یک کتاب درسی دوره‌ی مشروطه ادعا می‌شود: «اهل آزربایجان سابقا تمام فارس‌زبان بوده‌اند. وخشور سیمباری یعنی زردشت هم از خاک قره‌باغ بیرون آمده‌‌ و اظهار نبوت کرده ‌است که ‌اصل آن سرزمین همه‌ فارس‌زبان بوده‌اند. ولی در دوره‌ی اسلامی بعضی حوادث و تاخت و تازها در آزربایجان وقوع یافته ‌‌که‌‌ سکنه‌ی آن‌جا تورک شده‌اند. نسبت اغلب اهل آزربایجان از انساب خارجه ‌‌است که‌‌ تداخلی در آن واقع شده‌‌ و فارس‌زبانان اصلی هم بالتبع مقهور شده، به ‌‌زبان تورکی متکلم شده‌اند»[26].

اورمو (اورمیه): تعدادی از مورخین و جوغرافیادانان و مولفین دوره‌ی اسلامی (ابن خردادبه ‌زرتشتی نومسلمان، البلاذری، ابن فقیه‌ همدانی مولف البلدان، علی بن حسین المسعودی، حمزه‌ اصفهانی، ابن یاقوت، زکریای القزوینی و ابوریحان بیرونی، یاقوت حموی که‌ در سال ۶۱۷ه. اورمو را دیده، ابوالفدا؛ ...) بر اساس داستان‌های خیالی و روایت‌های جعلی متاخر زرتشتی، زادگاه‌ زرتشت و محل فعالیت‌های دینی او را حوالی دریاچه‌ی ‌اورمو (اورمیه) در آزربایجان و یا مرتبط با دریاچه‌ی اورمو عنوان کرده، حتی عده‌ای ادعا نموده‌اند که ‌شهر اورمو (اورمیه) را موغان زرتشتی بنیان نهاده‌­‌اند. در حالی که ‌در وندیداد در باره‌ی آریان‌ویچ موطن ادعایی زرتشت افسانه‌ای و یا تاریخی، این چنین گفته ‌می‌شود: «نخستین سرزمین و کشور نیک که ‌من اهورامزدا آفریده‌ام آریان‌ویچ بود، برکنار رود دایتی نیک. پس از آنگاه ‌اهریمن همه ‌تن مرگ بیامد و به ‌پتیاره‌گی (اژدها) در رود دایتی بیافرید و زمستان دیو آفریده‌ را برجهان هستی چیره‌گی بخشید. در آن‌جا ده ‌ماه ‌زمستان است و دو ماه ‌تابستان و در این دو ماه ‌نیز هوا برای آب و خاک و درختان سرد است. زمستان بدترین در آنجا آسیب‌ها را فرود می‌آورد». در حالی که در منطقه‌ی اورمو هم‌چو رودی وجود نه‌داشته‌، این منطقه‌ هرگز در طول تاریخ چنین سردی‌های ده‌ماهه‌ را شاهد نه‌بوده، و در اوستا هیچ ذکری از دریاچه‌ی شاهو تالا – اورمو گؤلو نه‌شده ‌است. چی‌چست ذکر شده ‌در اوستا نیز، بنا به بسیاری یک پدیده‌ی نمادین و تخیلی بوده، و مطلقا بی ربط با دریاچه‌ی اورمو و آزربایجان است (در ادامه‌ی مقاله). ناحیه‌ی اورمو دارای تاریخی بسیار قدیمی‌تر، هزاران سال قبل از ورود ایرانیک‌ها و آریائی‌های تازه‌وارد و آئین زرتشتی بیگانه ‌به‌ غرب ایران امروزی است. در این شهر، زمانی که ‌اسم سومری اورمو بر آن گذارده‌ شد، نه ‌زرتشتی‌گری و نه‌ دیگر آئین‌های ایرانیک خارجی، بلکه‌ اوسطوره‌ها و اعتقادات سومری حاکمیت داشت. در فرهنگ مردمی بومی هم بنیان شهر اورمو نه ‌به ‌موغان زرتشتی و ایرانیک‌تبارها و ایرانیک‌زبان‌ها و آریائی‌ها، بلکه ‌به‌ تورک‌ها و تورانی‌ها که ‌به‌ نظر عده‌ای از محققین سومری‌ها نیز می‌باید در زمره‌ی آنان شمرده ‌شوند نسبت داده‌ میشود: «در السنه ‌و افواه‌ مشهور و مذکور است که ‌این بلده ‌(اورمو، اورمیه) از بناهای یکی از اولاد تورک بن یافث بن حضرت نوح علیه ‌السلام است».

مکان‌هایی در ناحیه‌ی اورمو (اورمیه) که ‌بنا به‌ روایات ساخته‌گی منتسب به‌ زرتشت و زرتشتی‌گری شده‌اند:

-روستای خیالی رگ در ساحل شاهو تلا – اورمو گؤلو (دریاچه‌ی اورمو): کتاب‌های پهلوی روستایی به ‌اسم رَک (راگ، راغ، اَراک، هراگ) که ‌گویا در نزدیکی دریاچه‌ی اورمو وجود داشته ‌را زادگاه ‌زرتشت دانسته‌اند.

- كوه‌ «بیزوو داغى»: در شمال شرق اورمو (اورمیه) که گویا محل حیات زرتشت بوده ‌است.

-شهر سردشت: به ‌ادعای قومیت‌گرایان افراطی کورد، سردشت نام خود را از زرتشت گرفته‌ و تلفظ کوردی آن است. در حالی که ‌نام سردشت دارای ریشه‌ی تورکی سارداش- سارداشت است و این منطقه ‌تا قرون اخیر تماما تورک‌نشین و موغول‌نشین، و نه‌ کوردنشین بود.

- گوری در روستای امبه ‌(انبی– امی): گویا پای کوهی به‌ نام ایمن واقع در بین دهستان‌های مرگور - مه‌رگه‌وه‌ر و ترگور – ته‌رگه‌وه‌ر در بخش سیلوانا در ٢٠ کیلومتری شهر اورمو (اورمیه)، قبر مادر زرتشت «دوغدو» وجود داشته ‌است. در تناقض با این روایت جدید، در بعضی از روایات مردمی قدیمی تورک محل نام‌برده، نه به زرتشت، بلکه ‌به ‌عنوان قبر «بورلا خاتون» از قهرمانان زن داستان‌های حماسی تورک ده‌ده ‌قورقوت منسوب می‌شود. در حال حاضر اثری  از قبر مذکور باقی نه‌مانده ‌است. گویا در اوائل قرن بیستم به ‌توصیه‌ی حاج سطوت السلطنه‌ حکمران وقت محل که‌ بر سیاست صلیبیان و پارسیان هندوستان برای زرتشتی‌سازی و تورک‌زدایی از اورمو و غرب آزربایجان وقوف داشت، مالک آنجا نوری بیگ که‌ یکی از بیگ‌زاده‌گان عشایر کورد بود آن قبر را خراب و از سنگ‌هایش برای ساختن عمارت خود استفاده‌ نموده ‌است تا: «آثاری نه‌ماند و پای خارجی و کفار به ‌اینجاها نه‌رسد و مزاحمت ایجاد نه‌کنند».

-قبر دو حواری زرتشت در کلیسای نه‌نه ‌مریم اورمو: داستانی ساخته‌گی بین مسیحیان آسوری وجود دارد که ‌بنا به ‌آن دو قبر در کلیسای کهنه ‌نه‌نه‌ مریم اورمو متعلق به‌ دو حواری شت زرتشت است. گویا این دو پس از اطلاع بر خبر تولد و مبعوث شدن حضرت مسیح برای زیارت او رهسپار فلسطین می‌شوند، اما در آنجا فوت کرده‌ و سپس به‌ اورمو آورده‌ و در کلیسای مزبور اینجا دفن شده‌اند.


[1] By any modern standard of historiography, no evidence can place him into a fixed period and the historicization surrounding him may be a part of a trend from before the 10th century AD that historicizes legends and myths.

[2] There's a scholarly debate regarding the extent to which Zoroaster (or Zarathustra) was a real historical figure. Some scholars, such as Prods Oktor Skjærvø, believe that presumptions of his historicity can lead to arbitrary readings of the Zoroastrian texts. Skjærvø finds it difficult to establish Zoroastrianism as a "founded religion" (meaning one founded by a specific person like Zoroaster) and sees it as more of an organic development from its Indo-Aryan roots. He also points out that the idea of interpreting Zoroastrian texts to reflect Christian-type ethics emerged in the 17th century among European writers.  Other scholars, including Jean Kellens and his collaborator P. O. Skjærvø, have expressed a categorical denial of Zoroaster's existence as the author of the Gathas (the oldest Zoroastrian texts). This perspective, first suggested in the 1960s by Marijan Molé, challenges the traditional view of Zoroaster as the sole, historical founder of the religion. Arguments against Zoroaster's historicity often cite the lack of contemporary evidence for his existence and the wide range of dates proposed for his life. Some scholars argue that even if Zoroaster existed, there is no reason to assume that the Avesta (the collection of Zoroastrian sacred texts) was widely used as a major holy text until the Sassanid era (3rd-7th centuries CE).

1-P. O. Skjærvø Emeritus Professor of Iranian Studies in the Department of Near Eastern Languages and Civilizations at Harvard University, is associated with the academic view that challenges the historicity of Zoroaster (Zarathustra) as a specific individual who authored the Gathas, which are the core texts of Zoroastrianism. He aligns with scholars like Marijan Molé and Jean Kellens, who suggest that while the Gathas exist, their authorship by a historical prophet named Zarathuštra is questionable. Skjærvø endorses Molé's view that the Gathas are likely ritual texts and that the legendary figure of Zarathuštra may have developed as a ritual model and myth corresponding to these texts, rather than a historical reformer. This perspective stems from the belief that it is improbable for such a religion to have existed in the first or second millennium BCE, implying skepticism about the traditional timeline and narratives surrounding Zoroaster. In essence, Skjærvø's position is part of a broader academic debate that explores the possibility that the Zoroastrian tradition, including the figure of Zoroaster, might be more of a reflection of evolving religious thought and ritual practices rather than solely based on the actions of a single historical prophet.

2-Jean Kellens a Belgian Iranologist who specialises in Avestan studies and a leading scholar of Zoroastrian studies believes that Zoroaster (Zarathushtra) was not a real historical figure. He posits that Zoroaster, as presented in the Avesta, is a mythological figure, and that the historical evidence doesn't support the existence of a founder-personality for Zoroastrianism. Jean Kellens' research and interpretation of the Avesta lead him to the conclusion that Zoroaster, as a historical person, cannot be confirmed, and that the Avestan texts present a mythological figure rather than a biographical account. Kellens' views are based on his detailed analysis of the Avesta, particularly the Old Avestan texts. He argues that the Old Avestan texts, including the Gathas, should be understood primarily as ritual texts rather than historical accounts of Zoroaster's life or teachings. Kellens believes that the figure of Zoroaster in the Avesta is a "mythological Zoroaster Zaraθuštra," serving as a focal point for the Zoroastrian community's identity. He rules out the existence of a single founder-personality for Zoroastrianism, suggesting that the religion developed over time.

3-Marijan Molé, a Slovenian-Polish scholar of Middle and Modern Iranian studies, argued that Zoroaster, the founder of Zoroastrianism, was not a historical figure but rather a product of myth and legend. Molé believed that the figure of Zoroaster was created entirely from myth and legend, rather than representing a real individual who lived and founded the religion. Molé interpreted the Gathas, the oldest texts of Zoroastrianism often attributed to Zoroaster, in terms of liturgy or ritual, rather than as the direct words of a prophet. This perspective challenges the traditional Zoroastrian understanding of Zoroaster as a historical prophet and the founder of their religion. His views are found in his influential work, Culte, mythe et cosmologie dans l'Iran ancien (1963).

[3] Old Avestan is substantially more archaic than either of these and largely agrees morphologically with Vedic Sanskrit, i.e., the oldest known Indo-Aryan language.

[4] Avestan alphabet. The various text collections that today constitute the canon of Zoroastrian scripture are the result of a collation that occurred in the 4th century, probably during the reign of Shapur II (379-309). The enterprise, "which is indicative of a Mazdean revival and of the establishment of a strict orthodoxy closely connected with the political power, was probably caused by the desire to compete more effectively with Buddhists, Christians, and Manicheans, whose faith was based on a revealed book". In contrast, the Zoroastrian priesthood had for centuries been accustomed to memorizing scripture—following by rote the words of a teacher-priest until they had memorized the words, cadence, inflection and intonation of the prayers. This they passed on to their pupils in turn, so preserving for many generations the correct way to recite scripture.

https://en-academic.com/dic.nsf/enwiki/933243

[5] تاریخ کتابت اوستا بهرام برومند

https://amordadnews.com/7497/

[6] the Old Avestan texts do not mention any places names that can be identified. On the other hand, the Younger Avestan texts contain a substantial number of geographical references that are known from later sources and therefore allow to delineate the geographical horizon that was known and important to the speakers of Younger Avestan. It is nowadays widely accepted that these place names are situated in the eastern parts of Greater Iran corresponding to the entirety of present-day Afghanistan and Tajikistan as well as parts of Turkmenistan, and Uzbekistan.

[7] the Gathas show strong linguistic and cultural similarities with the Rigveda, which in turn is assumed to represent the second half of the second millennium BC. Young Avestan, texts like the Yashts and the Vendidad are situated in the eastern parts of Greater Iran and lack any discernible Persian or Median influence from Western Iran.

[8] Some Zoroastrians have expressed concern about a trend amongst non-Zoroastrian scholars to challenge the view that a historical individual named Zarathuštra composed the Gathas. This approach was first suggested in the 1960s by the young French scholar Marijan Molé, and has subsequently been developed by Jean Kellens and P. O. Skjærvø.

ZOROASTER vii. AS PERCEIVED BY LATER ZOROASTRIANS

https://www.iranicaonline.org/articles/zoroaster-vi-as-perceived-by-later-zoroastrians/

[9] In the next stage, the Young Avestan texts crystallized as well meaning that both the Young and Old Avestan texts became the fixed, liturgical literature of non-Avestan Zoroastrian communities.[60] The transmission of this literature largely took place in Western Iran as evidenced by alterations introduced by native Persian speakers. The purely oral transmission came to an end during the 5th or 6th century CE, when the Avestan corpus was committed to written form. "Old Avestan" and "Young Avestan" really mean no more than "Old Avestan and Young Avestan of the Sasanian period"

[10] However, in Avestan, Ragha is simply a toponym meaning 'plain, hillside.' By the late 20th century, most scholars had settled on an origin in eastern Greater Iran. Gnoli proposed Sistan, Baluchistan (though in a much wider scope than the present-day province) as the homeland of Zoroastrianism; Frye voted for Bactria and Chorasmia; Khlopin suggests the Tedzen Delta in present-day Turkmenistan. Sarianidi considered the Bactria–Margiana Archaeological Complex region as "the native land of the Zoroastrians and, probably, of Zoroaster himself." Boyce includes the steppes to the west from the Volga. The medieval "from Media" hypothesis is no longer taken seriously, and Zaehner has even suggested that this was a Magi-mediated issue to garner legitimacy.

[11] Since Zarathustra is, in one way or the other, intimately linked to the Gāthās, any interpretation of the date of this text implies a statement on the date of Zarathustra. The latter question remains as much a mystery as it was in the 19th century, with the only difference that hardly anybody these days would situate him in Western Iran.

Regarding the the localization of Zoroaster’s original birthplace and home, there is much more to speak about when we use the surviving Zoroastrian early accounts, later hagiographical materials, testimonies of the locals and the researches of the modern academics who investigated these sources. The collection of all these sources identifies pretty clearly that Zoroaster came from the Avestan-time Ragha region located in the northernmost area of the modern-day Badakhshan Province of the north-eastern Afghanistan, near the borders with Tajikistan (it is a part of the historic region of Badakhshan).

[12] None of the known Middle Iranian languages are the successor of Avestan. The Zend, i.e., the Middle Persian commentaries of the Avesta show that Avestan was no longer fully understood by the Zoroastrian commentators, indicating that it was no longer a living language by the late Sasanian period.

[13] This collection was created during the Sasanian period to complement the, up to then, purely oral tradition. Like Vedic, Avestan is therefore a language which is named after the text corpus in which it is used and simply means language of the Avesta.

[14] The predecessor ancestor of Pashto was close to the language of the Gathas. none of the known Middle Iranian languages are the successor of Avestan. The Zend, i.e., the Middle Persian commentaries of the Avesta show that Avestan was no longer fully understood by the Zoroastrian commentators, indicating that it was no longer a living language by the late Sasanian period. It has been suggested that the ancestor of Pashto was close to Old Avestan.

[15] Yasna 9 and 17 cite the Ditya River in Airyanem Vaējah (Middle Persian Ērān Wēj) as Zoroaster's home and the scene of his first appearance. The Avesta (both Old and Younger portions) does not mention the Achaemenids or of any West Iranian tribes such as the Medes, Persians, or even Parthians. The Farvardin Yasht refers to some Iranian peoples that are unknown in the Greek and Achaemenid sources about the 6th and 5th century BC Eastern Iran. The Vendidad contain 17 regional names, most of which are located in north-eastern and eastern Iran.[55] in Yasna 59.18, the zaraθuštrotema, or supreme head of the Zoroastrian priesthood, is said to reside in 'Ragha' (Badakhshan) While the land of Media does not figure at all in the Avesta (the westernmost location noted in scripture is Arachosia), the Būndahišn, or "Primordial Creation", (20.32 and 24.15) puts Ragha in Media (medieval Rai).

[16] Badakhshan and Zoroastrianism: The Pamir-Badakhshan region is known to have historical Zoroastrian sites, and it's considered by some to be a possible location for Zoroaster's homeland. Ragh, a town and district in Badakhshan Province, Afghanistan, has been the subject of some speculation regarding its potential connection to the origins of Zoroaster, the founder of Zoroastrianism. Some researchers suggest that Ragh, and Badakhshan in general, could be a possible birthplace or origin for Zoroaster. Some researchers have proposed the possibility of Badakhshan being the birthplace or origin of Zoroaster due to its historical and cultural connections. While the exact birthplace of Zoroaster is uncertain, some sources suggest he might have been born in the Pamir region of Tajikistan, which includes areas within or bordering the historical region of Badakhshan. There's a growing opinion that linguistic similarities and the prevalence of fire temples in the Pamirs/Badakhshan region lend credence to the idea that Zoroaster's roots could be in this area. Ragh, also known as Raghistan District, is located in Badakhshan Province in northeastern Afghanistan. Badakhshan, particularly its Pamir region, contains many ancient Zoroastrian historical sites and features that hint at pre-Islamic religious practices, including fire worship and reverence for the sun and moon. The Avesta, the sacred book of Zoroastrianism, mentions a land called Airyanem Vaejah and "Varena" in the Avesta, which refers to a part of Badakhshan. While some sources place Zoroaster's birthplace in Balkh (the capital of Bactria), located in present-day Afghanistan, the connection to the Pamir region and Badakhshan remains a significant possibility.

[17] So, the localization of Zoroaster’s origin according to the available traditional sources becomes comparably quite clear: Zoroaster was from the historic region of Badakhshan, particularly from the place which was anciently named Ragha and now is known as Ragh, in the north-eastern Afghanistan near the borders with Tajikistan from the modern-day perspective.

[18] Works addressing the religious dimensions of the arts and archaeology of Central Asia, many of them by the Russian archaeologist Boris Marshak (e.g. 2002) and the French archaeologist Frantz Grenet, point to some remarkable differences compared to Western Iranian and Avestan Zoroastrianism with regard to institutions, religious practices and representations as well as to the organization of the pantheon (see also Tremblay 2006b).

On the State and Prospects of the Study of Zoroastrianism Michael Stausberg University of Bergen, Department of Archaeology, History, Culture Studies and Religion, P.O. Box 7805, 5020 Bergen, Norway Michael.Stausberg@ahkr.uib.no

 

[19]« آریایی‌های مهاجر چون به ‌سرزمین ماد (آزربایجان) رسیدند و مستقر گشتند، طبقه‌ی موغان که ‌گروهی از قوم ماد بودند، در آن سرزمین به ‌تبلیغ دین زرتشتی و گسترش آن، همچنین به ‌تدوین اوستا پرداختند. ظاهرا تدوین نهایی قوانین و احکام اوستا تحت نظر موغان آزربایجان صورت گرفته ‌است که‌ تحت حکومت روحانیون طرف‌دار کیش مغان و زرتشتی بود. به ‌قدری در تبلیغ و حمایت از کیش زرتشتی مبالغه ‌شد که ‌مفسران اوستا در قرن بعد اورمیه‌ را محل تولد زرتشت پنداشتند». کاویان پور، تاریخ اورمیه، ص ١١٦

[20] پارسیگ یا پارسیک یا پهلوی ساسانی: در متن‌های کهن عربی فهلوی، و امروزه بعضا زبان فارسی میانه نامیده می‌شود.

پارتی یا پهلویگ یا پهلوانیگ یا پهلوی اشکانی: زبان رایج در استان پَهْلَو (استان پارت) را در دوره‌ی ساسانی پهلویگ یا پهلوانیگ می‌نامیدند. ‌با زبان فارسی میانه‌ فرق دارد.

[21] صورت جلسه‌ی تورکی دادگاه ‌‌تورک در «سردشت» آزربایجان به ‌‌تاریخ ١٩١٢ هنگامی که ‌جزئی از «نواحی شرقی» عوثمان‌لی بود، و ریشه‌شناسی تورکی نام سردشت

https://sozumuz1.blogspot.com/2025/04/blog-post_13.html

[22] ابن یزدان‌یار یک مازنی – تبری اهل «اُرَم-اُرْم» و یا «اوُریم-اوُرْم» در مازندران، و مزار او در جوار مزارهای شیخ شروین از جبال شروین و شیخ عَرفِه‌‌ از ده ‌‌اَرفِه ‌در جنوب ساری بود، نه‌ از ‌اورمو (اورمیه) در آزربایجان

https://sozumuz1.blogspot.com/2025/03/blog-post_25.html

[23] کودکی شاه ‌اسماعیل و تربیت او در جزیره‌ی آقتامار دریاچه‌ی وان توسط کشیشان ارمنی بنا به‌ منابع اوروپایی، ارمنی و شرف‌نامه؛ و مینیاتور داروغه‌ی آختامار توسط شاه‌ تهماسب

https://sozumuz1.blogspot.com/2024/04/blog-post_18.html

[24] زادگاه‌ زردشت در کجاست؟ تحقيق: پروفيسور يوسف شاه ‌يعقوب اف. برگردان: دکتر صاحبنـظر مرادی - ٢٦ عقرب (آبان) ١٣٨٥

https://www.koskikurd.net/zz.htm

[25] Zoroaster: The birthplace of Zoroaster is also unknown, and the language of the Gathas is not similar to the proposed north-western and north-eastern regional dialects of Persia. By the late 20th century, most scholars had settled on an origin in eastern Greater Iran. Gnoli proposed Sistan, Baluchistan (though in a much wider scope than the present-day province) as the homeland of Zoroastrianism; Frye voted for Bactria and Chorasmia; Khlopin suggests the Tedzen Delta in present-day Turkmenistan. Sarianidi considered the Bactria–Margiana Archaeological Complex region as "the native land of the Zoroastrians and, probably, of Zoroaster himself." Boyce includes the steppes to the west from the Volga. The medieval "from Media" hypothesis is no longer taken seriously, and Zaehner has even suggested that this was a Magi-mediated issue to garner legitimacy, but this has been likewise rejected by Gershevitch and others. The 2005 Encyclopedia Iranica article on the history of Zoroastrianism summarizes the issue with "while there is general agreement that he did not live in western Iran, attempts to locate him in specific regions of eastern Iran, including Central Asia, remain tentative".

https://en.wikipedia.org/wiki/Zoroaster?variant=zh-cn

[26] مظفرالدین شاه ‌به ‌سفیر عوثمان‌لی: «تورکی صحبت کن، ما تورکی می‌دانیم»؛ و «قاجار و عوثمان‌لی، یک ملت و یک دولت واحده»

https://sozumuz1.blogspot.com/2020/09/blog-post_25.html

No comments:

Post a Comment