به خاطرهی ٩ شهید شهبندری اورمیه که مظلومانه توسط قوای
روسیه-آسوری به دار آویخته شدند.
مئهران باهارلی
در تاریخ ٢ نووامبر ١٩١٤، یازده شب ارتش تزاری روسیه با دو گردان سواره و پیاده نظام هر کدام ٥٠٠ نفره به همراه یک گردان ٣٠٠ نفره از متحدینشان قوای مسلحهی نستوری آسوری، به شبهندری عثمانلی در اورمیه هجوم آوردند و پس از یک درگیری دو ساعته، و به قتل رسانیدن یک محافظ کونسولگری آن را اشغال نموده و غارت و تخریب کردند. در عقب، کونسول عثمانلی در اورمیه یوزباشی حسین نجاتی افندی به همراه زن و فرزندان خردسالش و دیگر کارکنان و محافظین کونسولگری و خانوادههایشان را دستگیر کرده به پادگان روسی در اورمیه منتقل کردند. مهاجمین-متجاوزین روس همچنین ٤٠ خانوار تورک سنی اهل اورمیه که به شهبندری عثمانلی پناهنده شده بودند را توقیف کرده و به کونسولگری روسیه بردند. سپس از میان این پناهندهگان غیر نظامی، هشت نفر بیگناه را به طور کیفی انتخاب و همان شب در همان محل بی رحمانه به دار آویختند. در مقالهی حاضر، که به خاطرهی این شهدای شهبندری اورمیه قلمی شده است، یک مصاحبه و یک گزارش از شهبندر عثمانلی در بارهی این واقعه را به همراه توضیحاتی تقدیم کردهام.
خلاصهی ماجرا: یوزباشی حسین نجاتی افندی در مصاحبه و گزارش خود جزئیات تهاجم قوای روس و آسوری به شهبندرخانهی اورمیه، توقیف او و خانوادهاش و انتقال آنها به تفلیس و روسیه، و سپس بازگشت به استانبول از طریق فنلاند-سوئد-آلمان-اوتریش را داده است. بخش مربوط به تهاجم قوای روس و آسوری به شهبندری اورمیه به طور خلاصه چنین است:
پس از آنکه بین ارتش روسیه و عشایر [کورد] ایران زدو خوردها شروع شد، روسها آسوریها را مسلح و آنها هم شروع به ایجاد باندهای مسلح اشقیاء و تروریستی کردند. به سبب تجاوزات این باندهای آسوری و همچنین از بین رفتن تدریجی امنیت و آسایش در اورمیه و پیرامون آن، حدود چهل خانوادهی مسلمان از تورکهای سنی اورمیه به شهبندرخانهی عثمانلی پناهنده شده بودند. به این دلیل ما هم تعداد محافظان مسلح شهبندری را افزایش داده بودیم. اینها که تعدادشان ١٥-١٦ نفر بود، به سبب وضعیت غیر قابل اعتماد در منطقه، روزها استراحت و شبها کشیک میدادند.
در دوم نووامبر ١٩١٤ مصادف با عید قربان دوشنبه، حدود ساعت ده و نیم شب، یک نیروی قازاق روس مرکب از یک گردان پانصد نفرهی سواره و یک گردان پانصد نفرهی پیاده و یک گردان سیصد نفرهی نستوری مسلح در حال عبور در خیابان شهبندرخانه دیده شد. ما هیچ اطلاعی از اعلان جنگ عثمانلی به روسیه نداشتیم. زیرا پوست و خطوط تلگراف همه در کونترول روسها بود و ما از هیچ جا خبری دریافت نمیکردیم. به همین سبب از ذهن هیچ کس خطور نمیکرد که عساکر روسیه به شهبندری تجاوز بکنند. اما نیروهای روس به فرماندهی ژنرال آفرئسیموخون (؟) که فرماندهی قوای روسیه در منطقهی اورمیه بود و ملازم اول چئرناشوف (؟) که تحت امر او بود به شهبندرخانه نزدیک شدند، به نگهبان حمله کرده و وی را خلع سلاح نمودند و پس از بستن راهها، به پشت بامها رفته و محلهای که در آن قرار داشتیم را به محاصره درآوردند. همزمان چند صد نفر مسلح به شهبندرخانه داخل شدند، غلفتا به اوتاقم ریختند و من بی خبر از حمله را -که در قلم اوداسی (اوتاق تحریریه) مشغول رمزگذاری به اطلاعاتی که قرار بود به وزارت خارجیه و والیگری وان فرستاده شود بودم- به همراه کاتب حسین افندی دستگیر کردند. به سبب آنکه حمله ناگهانی بود نتوانستم هیچ گونه مدافعهای بکنم. متجاوزین در حالیکه عساکر نیزهدار مرا تحت نظارت داشتند، رمزهای وزارتخانههای خارجیه و داخلیه، صندوق و تمام اوراق کونسولگری را ضبط کردند.
در این میان ناگهان صدای اسلحه شنیده شد. محافظین مسلح شهبندرخانه که بی خبر از ماجرا، در باغچهی بزرگ شهبندرخانه مشغول استراحت بودند، به محض اینکه دریافتند روسها به کونسولگری حمله کردهاند و با دیدن اینکه سانجاق-پرچم کونسولگری پائین کشیده میشود، به موجب دستورات قبلی فورا به سوی متجاوزین آتش گشودند. با پاسخ طرف مقابل، درگیری بلاانقطاع و بسیار شدیدی از یازده شب تا یک صبح بوقوع پیوست که در نتیجهی آن یکی از محافظان مسلحمان به نام «محمت» شهید و یکی دیگر زخمی شد. از روسها هم دو سرباز کشته و سه نفر مجروح و از باندهای مسلح آسوری یک نفر مقتول شد. پس از آن روسها درها را شکسته به محل اقامت خانوادهام داخل شدند و من و عائلهام– شش نفر شامل دو دختر نه ماه و چهار ساله و مادرزنم، را دستگیر و بدون آنکه اجازهی برداشتن وسائلمان را به ما بدهند به مرکز فرماندهی –پادگان روس در اورمیه منتقل کردند. آنها چهل خانوار تورک سنی مذهب پناهنده به شهبندرخانه و محافظان کونسولگری به همراه خانوادههایشان را هم دستگیر کرده و به کونسولگری روسیه بردند. و در همان شب که ما به اورمیه حرکت کردیم از میانشان «حاجی سلیمان بیگ» که منشی خصوصی سید طحه بود و پسر وی «مجید بیگ» و شش نفر دیگر را بدون هیچ سببی با به دار آویختن اعدام کردند.
در مرکز فرماندهی با ما با خشونت و شدت تمام رفتار کردند. سپس ما را
سوار ماشینها کرده و با تحقیر همراه یک افسر و پنجاه سواره و تحت نظر به اسکلهی
ساحل دریاچهی اورمیه بردند. هنگامی که به آنجا رسیدیم یک کشتی آماده به حرکت در
اسکله بود. اما ما را چهار روز در محلی که چهار طرف آن بسته بود حبس کردند. در این
مدت کسی به خوراک و نوشاک ما رسیدهگی نمیکرد و تدارک غذا از طرف خودمان هم بسیار
مشکل بود. در روز چهارم حبسمان، دوباره به اسکلهی شرابخانه منتقل شدیم و از آنجا
به همراه مترجم شهبندرمان که اهل ایران و مسلط به روسی بود با ماشین به جولفا
آمدیم. ....