Sunday, June 29, 2025

قرائت و تصحیح ملمع فارسی - موغولی - تورکی «-میشی» از خوجا صدرالدین ابهری – قرن ١٣ میلادی

قرائت و تصحیح ملمع فارسی - موغولی - تورکی «-میشی» از خوجا صدرالدین ابهری – قرن ١٣ میلادی

مئهران باهارلی

در نسخه‌‌‌ای خطی با نام «نبذة عن كتاب الوثایق الغازانیه» یک قصیده‌‌‌ی ملمع (قارماق) موغول‌یانا – تورک‌یانا (موغولیه‌‌‌– تورکانه) حاوی کلمات تورکی و موغولی از خواجه‌‌‌ صدرالدین ابهری زیسته‌‌‌ در قرن ١٣ میلادی (متولد ابهر، زنجان، خمسه، تورک‌ایلی ؟؟١٢- متوفی ٢٣ دسامبر ١٣٠٣) آمده ‌‌‌است[1]. خواجه‌‌‌ صدرالدین ابهری این ملمع و یا قارماق را در مدح دو امیر اویغوری دوره‌‌‌ی ایلخان غازان خان به‌‌‌ نام‌های تارماداز و جایاتو سروده‌‌‌ است. این ملمع در عین حال یک مدیحه‌‌‌ و یا «اؤوگوله‌‌‌مه» ‌‌‌نیز است. در آن دوره ‌‌‌سرودن ملمعات فارسی و تورکی و موغولی از جمله‌‌‌ به‌‌‌ سبب زبان‌های پرستیژ بودن تورکی و موغولی، موقعیت زبان رسمی داشتن تورکی و موغولی، تورک و موغول بودن حکام و سلاطین، استقبال سلاطین تورک و موغول از اشعار تورکانه‌‌‌ و موغولیه بسیار رایج بود. از این دست دو ملمع دیگر، موغولیه‌‌‌ی پوربهای جامی (فوت ١٢٨٤ میلادی – تبریز، آزربایجان، تورک‌ایلی)[2] و تورکانه‌‌‌ی اوحدی مراغه‌ای (فوت ١٣٣٨ میلادی – مراغه، آزربایجان، تورک‌ایلی)[3] را قبلا در سؤزوموز تصحیح و تشریح کرده‌‌‌ام.

خواجه‌‌‌ صدرالدین ابهری یکی از دیوان‌سالاران و منشیان دولت موغول - تورک ایلخان‌لی در دوره‌‌‌ی محمود غازان بود و با یارلیق خاقانی برای پیش‌کاری امور مالی حکام محلی (محمد شاه ‌‌‌قاراخاتایی کرمان،  در سال ١٢٩٧ میلادی) و یا به‌‌‌ نماینده‌‌‌گی از او به ‌‌‌مناطق مختلف (شام در سال ١٢٩٩ میلادی) مامور می‌شد. او همان‌گونه که ملمع «-میشی» هم نشان می‌دهد، دارای طبع شعری نیز بود. بعضی از اشعار او در کتاب مونس الاحرار (محمد بن بدر چاچی) و یک قصیده‌ی دیگر ‌‌‌از او در همین کتاب الوثایق الغازانیه ‌‌‌نقل شده ‌‌‌است.

قوافی ابیات ملمع (قارماق) موغولیه‌‌‌ – تورکانه‌‌‌ (موغول‌یانا – تورک‌یانا) خواجه‌‌‌ صدرالدین ابهری، کلماتی در قالب -میشی مرکب از یک بن تورکی و یا موغولی + میش پسوند تورکی اسم‌ساز از فعل + ی مصدری فارسی هستند. این کلمات -میشی، به‌‌‌ جز دو‌‌‌ مورد، در دیگر اشعار و متون دوره‌‌‌ی ایلخان‌لی هم به‌‌‌ کار رفته‌‌‌اند. دو کلمه‌ی مذکور «کؤک‌له‌‌‌میشی» از کؤک تورکی به ‌‌‌معنی کوک زدن به ‌‌‌پارچه، و «نامامیشی» ساخته شده از کلمه‌‌‌ی سانسکریت ناما به ‌‌‌معنی خم شدن به ‌‌‌تواضع و فروتنی در مقابل کسی و به ‌‌‌معنی از سر احترام هستند. این دو کلمه ممکن است از ابداعات خود خواجه‌‌‌ صدرالدین ابهری باشند.

خواجه‌‌‌ صدرالدّین ابادی ابهری گوید:

در تهنیت روز «گون یانگالامیشی» در مدح امرای عظام «تارماداز» و «جایاتو»، زَیدُه ‌‌‌دَوْلَتُهُمَا

ای جمالت کرده ‌‌‌بر رخ زلف را یاسامێشی

واز شرابِ نار چشمِ مست را سێغامێشی

شرمسار از قدِّ تو سَرْوِ خرامان از چَمَن

آفتاب از پرتویِ رویِ تو در توُتوُق‌لامێشی

چون رَسی نزدیکِ محکومان و میرانِ جهان

سرفرازانی که ‌‌‌اندر بنده‌گی کیچه‌میشی

کرده‌اند و سر برآورده ‌‌‌به ‌‌‌رفعت از فلک

یافته ‌‌‌از شاهِ‌‌‌ عادل هر نَفَس سوُیوُرقامێشی

خسرویِ آفاق، میرِ هفت کشور «تارماداز»

که ‌‌‌اوُلوُسِ شاه ‌‌‌را کرده ‌‌‌به‌‌‌ جان اه‌سره‌میشی

شاهِ ‌‌‌عادل، میرِ دریادِل «جایاتوُ»، آن کو کُنَد

سرفرازانِ دهر را از هر هنر باش‌لامێشی

از یدِ بیضا نموده ‌‌‌در سخا و در سخن

وان ممالک را به ‌‌‌تیغِ جانْ‌سِتان یاسامێشی

بَدفعالِ مُلْک را تا داده ‌‌‌از هر کرّ [و] فرّ

بَدسگالِ تخت را تا کرده‌‌‌ او ساهارامێشی

چون رَسی نزدیکِ ایشان از میانِ جان به‌گو

بر خداوندان مبارک باد گۆن یانگا‌لامێشی!

ای زِ رَشکِ لطفِ طبع و لعلِ شیرینِ شما

چشمه‌یِ حیوان نموده ‌‌‌هر نَفَس سوُسامێشی

باخشێ‌یانِ آفرینش در ازل به‌نْوشته‌اند

در جهان‌داری شما را یارلێقِ توُنگقامێشی

رأیِ عالی‌یِ شما را گاهِ ضبطِ مملکت

ایستاده‌‌‌ عقلِّ کلّ اندر پیِ سایلامێشی

زُهره ‌‌‌اندر بارگاهِ‌‌‌ جشنتان وقتِ طَرَب

کرده‌‌‌ باربَدْ رُخِ زیبایِتا[ن] دوُلامێشی

تا قبایِ جاهتان بِه‌بْرید، دورِ آن می‌کُنَد

سوزنِ آجالِ جانِ دشمنان کؤک‌له‌میشی

دوست و دشمن را یکایک در جهان، لطف و قهر

کرده‌‌‌ کفّ و تیغتان ارزاقِ جان توُسامێشی[4]

سرفرازی را سزاوارند کز بَدْوِ وجود

در جهان‌داری شما را کرده‌اند سێنامێشی

مدحتان نه‌تْوان نوشت و وصفتان نه‌تْوان شمرد

گر کُنی از سال و ماه ‌‌‌و روز و شب سانامێشی

بندهیِ درگاه ‌‌‌و دولت‌خواهتان گر صبر کَرد

در فراقِ چهره‌یِ چو[ن] ماهِتان یادامێشی

با خردمندان کُنَد یارێشمێشی در مدحتان

گر کُنید از لطفْ خویشش یک نظر نامامێشی

کامران باشید اندر حضرتِ شاهِ جهان

هر دَم از اقبالِ او با جاه‌‌‌ و آغێرلامێشی

جاودان مانند تا باشد جهان با یکدگر

در نعیم و ناز و کام و دولت و جوُرقامێشی

نام‌های تارماداز و جایاتو

تارماداز: در نسخه‌ی خطی ترمداز. این اسم در متون تاریخی با املاهای متفاوتی نوشته ‌‌‌شده ‌‌‌است. از جمله ‌‌‌ترمداز، ترمتاز، طرمطاز، ترمتاس، تارمداز، ترمناس، طرمطا، ...[5]. تارماداز یک اسم سانسکریت مرکب از «تارما – دارما» به ‌‌‌معنی قوانین و ارکان بودیسم، عدالت، قانون، وظیفه، فضیلت و نظم طبیعی جهان، درست‌کاری، وظیفهی ‌‌‌اخلاقی، و «داسا» به ‌‌‌معنی غلام، بنده، برده‌‌‌، و در فلسفه‌‌‌ی هندوئیسم به ‌‌‌معنی سرسپرده، خادم، خود را وقت کرده، فدائی و جان‌باز، .... است. تارماداز و اسامی دارای جزء تارما – دارما بسیار رایج در میان تورک‌های اویغور بودیست بودند. از جمله ‌‌‌«تارما شرین» (تَرْمه‌شْرین، ته‌رمه‌شْ‌رین، دارماشْری)، مرکب از دارما + شْری (از ریشه‌ی سانسکریت شری Śrī به ‌‌‌معنی زیبایی و نیکویی)، جمعا به‌‌‌ معنی مقام محترم و مقدس در دارما[6]؛ و «ترمه ‌‌‌بلا – تارما بالا» یکی از پسرزاده‌گان قوبیلای قاآن (بلا – بالا – پلا - پالا در زبان سانسکریت به ‌‌‌معنی شاه‌‌‌ و حاکم)[7].

تارماداز از امرای اویغور ایلخان غازان خان و نخستین امیر اویغور بود که سلطان اوْلجای‌تۇ خۇربان اۇۇدا - خدابنده[8] (۱۲۸٢ - ١٣١٦ میلادی، قونگقور اؤله‌نگ (سلطانیه)، خمسه، تورک‌ایلی) را تشویق به ‌‌‌ترک مذهب تسنن و گرویدن به‌‌‌ تشیع کرد[9]. او فرزند باخشی بایجو، یک نویان (امیر) اویغور در دولت ایلخان‌لی که‌‌‌ در تربیت غازان خان نقشی مهم داشت، و برادر دو امیر اویغور دیگر سونوک‌تاز (Sünüktaz?, Senktaz?) و اَرْتَنَه - اه‌‌‌رته‌‌‌نه ‌‌‌(Erdene - Ertene به ‌‌‌معنی جواهر و اینجی) بود. استدلال و احتجاج تارماداز که ‌‌‌در جامعه‌‌‌ی تشیع شهر ری رشد کرده‌‌‌ و خود مدتی قبل به ‌‌‌دین اسلام در آمده ‌‌‌بود برای اقناع اولجایتو به‌‌‌ قبول تشیع آن بود که ‌‌‌تشیع علی مانند قوم والامقام موغول، و مذاهب تسنن بسان اقوام زیردست موغول‌ها هستند. او هم‌چنین به ‌‌‌ایلخان اولجایتو یادآوری کرد که‌‌‌ غازان خان هم تمایل به‌‌‌ تشیع داشت[10]. (منظور از تشیع در این‌جا، طیف‌های گوناگون تشیع اثناعشری شامل هر دو مذهب شیعی امامی از اسلام اورتودوکس – متشرعه و مذهب علوی از اسلام هترودوکس-  متصوفه و یا گروه‌های غلات شیعی است. هرچند در عمل و در آغاز موغول‌ها و به تبع آن‌ها تاتارها و تورکمان‌ها به این گروه دوم یعنی مذهب علوی از اسلام هترودوکس-  متصوفه و یا غلات شیعی می‌گرویدند).

جایاتو، جه‌‌‌یه‌‌‌تو، جه‌‌‌یتو، جیاتو، جایاغاتو، جیغتو: در نسخه‌ی خطی حیتو. از امرای ایلخان‌لی بود. جایاتو (Jayaγatu, Cayatu, Ceyatu, Ceyetü, Jayatu, Jayaatu) به‌‌‌ معنی مستعد، مبارک و برکت یافته ‌‌‌است. این نام که ‌‌‌در اسامی «جایاغاتو- جیغتو خان توغ تمور» امپراتور سلسله‌‌‌ی یوآن در چین که‌‌‌ به‌‌‌ سال ١٣٢٨ میلادی به ‌‌‌سلطنت رسید و هم‌زمان دوازدهمین خاقان اسمی امپراتوری موغول بود هم دیده ‌‌‌می‌شود[11]، احتمالا مرتبط با نام چایتو-چایتسو در زبان چینی است[12]. در تورک‌ایلی روستایی به ‌‌‌اسم جیتو و قشلاق جیتو وجود دارد (شهرستان ورامین، بخش مرکزی، دهستان بهنام پازوکی، روستای قشلاق جیتو).

تشریح کلمات تورکی و موغولی ملمع خوجا صدرالدین ابهری:

کلمات با قالب -میشی:

میشی: مرکب از میش (تورکی، پسوند اسم‌ساز از مصدر، مانند گئچمیش = گذشته) + ی مصدری (فارسی): معادل پسوند اسم مصدر -مه و یا -میش‌لیک ‌‌‌در تورکی مودرن و پسوندهای -ی و –ه‌گی در فارسی. مانند یاشامیشی: یاشاما، یاشامیش‌لیق، زنده‌گی؛ باش‌لامیشی: باش‌لاما، باش‌لامیش‌لیق؛ آغیرلامیشی: آغیرلاما، آغیرلامیش‌لیق، تعزیز؛ قونوشمیشی: قونوشما، قونوشموش‌لوق، صحبت؛ سویورقامیشی: سویورقاما، سویورقامیش‌لیق، لطف و احسان؛ سورغامیشی: سورقاما، سورقامیش‌لیق، جشن گرفتن؛ ...

یانگالامیشی Yañalamışî: در نسخه‌ی خطی با دو املای ٮٮلامشی - ینکلامشی آمده است. قاییتما[13]، دؤنمه، عودت و تکرار کردن، رجوع و بازگشت. یانگالامیشی (یانگالاما - یانا‌لاما - یینه‌له‌مه) از بن یانگا - یانا – یینه (تکرار شونده، عودت، رجعت و بازگشت کننده)، و هم‌ریشه ‌‌‌با یئنگی (نو، تازه، جدید، تجدید شونده)، یانتورو (تکرار)، یانقو (تضمینات، بدل)، یانیت (جواب)، یینه – یئنه – گینه – گه‌نه (باز، دوباره)، ... است [14]. خوجا عبدالقادر مراغی (١٤٣٥-١٣٥٣ میلادی) در مصرع آخر رباعی تورکی زیر فورم یانا به معنی بازگشت کننده را به کار برده است[15]:

سوْرما مین‌دین کیم نه بوْلموُش یا نه‌دیر (یا نه‌دیر: یا چه است؟)

کآتشِ عشقینگ جانیم‌دا یانادیر (یانادیر: می‌سوزد)

باردی دِل بیلمه‌ن که خانسی یانا‌دیر (خانسی یانادیر: به کدام سو و طرف متوجه است؟)

عمر کیچدی، یینه خاچان یانادیر (یینه: باز، دوباره؛ خاچان یانادیر: کی بازگردنده و چه زمانی عودت کننده است؟)[16]

کون‌یانگا‌لامیشیGünyañalamışî : در نسخه‌ی خطی با دو املای کون ٮٮلامسی - کون ینکلامشی آمده است. کون‌ینکلامیشی، کون‌یاکلامیشی، کون‌یکلامیشی، کون‌ینکالامیشی، ...: روز نو کردن، مجازا نوروز، نوروز کردن، عید کردن، آغاز سال نو را جشن گرفتن. معادل آن در تورکی معاصر «گون‌یانالاما» (گون‌یینه‌له‌مه) می‌شود.

یاسامیشیYasamışî : یاساما. در این شعر با دو املا و در دو معنی متفاوت استفاده شده است: ١- با املای یاسامشی. سامان دادن، منظم ساختن (در بیت: ای جمالت کرده ‌‌‌بر رخ، زلف را یاسامێشی) ٢- با املای ٮاسامشی. سیاست و مجازات کردن (در بیت: وان ممالک را به‌‌‌ تیغِ جان‌سِتان یاسامێشی). از یاسا Yasa: قانون و رسوم، اصطلاحا مجموعه‌ی قواعد و مقررات وضع شده‌‌‌‌ توسط چینگیز خان که ‌‌‌خاقان‌های تورک و موغول به ‌‌‌نام او مجری می‌داشتند. هم‌ریشه‌‌‌ با کلمات یاساق (مجازات، کیفر، جزا)، نسق (محرف یاساق، با تبدیل حروف «ن» و «ی» در زبان‌های آلتاییک به‌‌‌‌یک‌دیگر).

سیغامیشیSığamışî : در نسخه‌ی خطی سیغامشی. سیغاما، سیوازلاما، نوازی، دل‌جوئی، تسلی، تفقد و مهربانی. از مصدر سیغاماق: نوازش کردن، لمس کردن، ماساژ دادن، نوازیدن، نواختن[17].

کیجامشی، کیچه‌میشیKiçemişî : در نسخه‌ی خطی کیجامشی. از بن مصدر موغولی کیچییه ‌‌‌(Kiçiye) به‌‌‌ معنی به‌‌‌ کار بردن نیرو و زور، اعمال کردن، تقلا کردن، همت نمودن، غیرت نشان دادن، کوشش و سعی کردن، ..... معادل گوجه‌مه‌ک تورک. هم‌ریشه ‌‌‌با گوج و کؤته‌ک (کتک) تورکی[18]، و کلمات موغولی کیچییه‌‌‌ل (Kiçiyel) به ‌‌‌معنی غیرت، تقلا، کوشش، مجاهده، تدبیر، اهتمام، ....؛ و کیجاوور (Kicavur) به معنی سخت‌گیری و خشونت[19].

جوُرقامیشی Curqamışî، جوُرغامیشی، جرغامیشی، جرغامشی، چیرغامشی، چیرغامیشی، جرقامیشی؛ یرغامیشی؛ سرغامشی، سورامیشی، سورقامیشی، سورغامیشی، ...: در نسخه‌ی خطی جرغامشی. سورقاما. از بن موغولی جیرقا، جیرغا: شادمانی، خوشحالی، سرور، جشن، شعف، شادی و وجد، عید، لذت و عیش و نوش،...  شادمان بودن، مسرور بودن، به ‌‌‌وجد آمدن، خوشحال بودن، فرخنده‌‌‌ بودن، نیک انجام شدن، جشن گرفتن. فورم‌های جیرقا در زبان‌های مونقولیک: جیرقا، جیرغا، چیرقا، چیرغا، سیرغا، جارقاخ، جارقاخا، جاراق، جیروخ، جاره‌غ، جه‌رغا، زارقال، جیرقال (شادی)، .... از اینجا اسم سیره، شیره، سیره‌گه، سیره‌گه‌ن، که ‌‌‌در فورم سور به‌‌‌ زبان فارسی داخل شده ‌‌‌به‌‌‌ معنی ضیافت و مهمانی، بزم، شادی، شادمانی، وجد، سرور است. کلمات دخیل-مشتق از سور-چیر موغولی در زبان فارسی: سورچو: مهمان‌دار، و احتمالا چیراغان (چراغان). این کلمه ‌‌‌با یک حرف ی پروتز میانی هم تلفظ شده‌‌‌ که باعث اشتباه گرفته شدن آن با سویورقاما به معنی لطف و مرحمت (در زیر) می‌شود. سویورقا، سیورغا، سویورگه: شادمانی، ضیافت، جشن، شعف، شادی، سرور، عید، لذت، عیش و نوش، وجد و غریو[20].

سوُیوُرغامێشی، سویورقامیشی Suyurqamışî، سیورغامیشی، سیورقامشی: در نسخه‌ی خطی سورعامشی. سویورقاما، کسی را قبول و پذیرفتن، مورد مرحمت قرار دادن، عطا کردن، لطف کردن، به ‌‌‌لطف بخشیدن، پاداش دادن. از مصدر تورکی سویورقاماق. بن سویورغا، سیورغا، سیورغا، سیورقا به ‌‌‌معنای نواخت، مهربانی، قبول، لطف، نوازش، رحمت و بخشش، توجه، التفات، عنایت، طرف‌داری، عطا، تلطف و مرحمت است.

اه‌سره‌میشی Esremişî، ایسرامیشی Isramışî، اسرامیشی، اسرامشی: در نسخه‌ی خطی اسرامشی. اه‌سره‌مه، اداره‌‌‌ و مراقبت، غم‌خواری کردن، مواظبت کردن، پروردن و دلسوز بودن، حمایت و از بلایا و مجازات محافظت کردن، نگه‌داری، حفاظت، غم‌خواری، مهرورزی، دل‌سوز بودن، رحم کردن، مورد مهر و محبت قرار دادن، دوست داشتن، احسان و نیکویی کردن.

باش‌لامیشی Başlamışî: در نسخه‌ی خطی بسلامشی. باش‌لاما؛ از باش‌لاماق به معنی ریاست، سرکرده‌‌‌گی، سرداری و هدایت، تقبل فرماندهی، سردسته شدن (معنی دیگر باش‌لاماق: آغاز و شروع کردن).

ساهارامیشی Saharamışî، ساهرامیشی، سهرامشی، ساقارامیشی، ساآرامیشی: در نسخه‌ی خطی سهرامسی. بی اعتباری، شکست یافته‌‌‌گی، بی آبرو شده‌‌‌گی. از کلمه‌‌‌ی موغولی ساهارا، ساآرا، ساغارا به‌‌‌ معنی جدا شدن، خرد شدن، شکستن، منحل شدن، ضعیف شدن، شکست خوردن، بی آبرو شدن، بی حیثیت شدن، مردود شدن،  خرد کردن، شکست دادن.

سوسامشی، سوسامیشی Susamışî: در نسخه‌ی خطی سوسامشی. سوساما، از سوساماق: تشنه ‌‌‌شدن، عطشان.

توسامیشی Tusamışî: در نسخه‌ی خطی توسقامشی. در بعضی منابع فارسی توشامیشی. واگذاری، سپارش؛ از توسا - توسیا در زبان موغولی: تحویل دادن، واگذار کردن، در اختیار کسی قرار دادن، سپردن[21].

توسقامشی، توسقامیشی Tusqamışî: (در این شعر به ‌‌‌کار نه‌‌‌رفته ‌‌‌است). از توسقاماق. فورم متاخر آن توسماق: پاییدن، مراقبت و محافظت کردن، از همین ریشه‌‌‌ است تُسغَول - توسغاول – توسقاوول: مستحفظ راه، راه‌دار، نگهبان جاده. با املاهای متاتز ‌‌‌توقساوول، توقساول هم ضبط شده‌‌‌ است.

توتقامشیTutqamışî : (در این شعر به ‌‌‌کار نه‌‌‌رفته ‌‌‌است). از توتماق: گرفتن. توتقاوول (تتغول، توتتغاول، توتغاوول، تطغاول، ...): محافظ امنیت راه، تتغاولی: معبرداری. با املاهای متاتز ‌‌‌توقتاول، تغطاول، تغاول، توقتاوول هم ضبط شده‌‌‌ است.

تونگقامیشی Tuñqamışî، تونقامشی، تونگغامشی: در نسخه‌ی خطی توٮقامشی. اعلان عمومی و آگهی همه‌‌‌گانی. از بن تونقا، تونگقا، تونگغا، تونگغاشا: ١- اعلام کردن، رسما اظهار کردن (در این شعر) ٢- اندیشیدن و دانستن، داوری و قضاوت کردن، تعمیم دادن، ...[22].

دولامیشیDulamışî ، دولامشی: در نسخه‌ی خطی دولامشی. آواز سرودن، ترانه‌‌‌ خواندن، از ریشه‌‌‌ی موغولی دووله‌‌‌ (مرکب از «دوو» به‌‌‌ معنی آواز و ترانه، و پسوند اسم‌ساز له‌‌‌ – له‌‌‌ک)[23]. کلمه‌‌‌ی دوله‌‌‌ در زبان فارسی به ‌‌‌معنی ناله‌‌‌ و فریاد و زوزه‌‌‌ از همین ریشه ‌‌‌است. خوجا عبدالقادر مراغی (١٤٣٥-١٣٥٣ میلادی) کلمه‌ی موغولی دوله به معنی آواز و ترانه را در شعر تورکی خود به نام «صوت در نوروز عرب» به کار برده است[24]:

دوله ایلار بلبلِ دستان ڛَرا

ایل قاخارلار سروِ بُستان و جِنار.

سینامیشی Sınamışî: در نسخه‌ی خطی سینامشی. سیناما (آزمایش)، از سیناماق: امتحان کردن، آزمودن[25]. هم‌ریشه با سیناو (تست)، سیناق (آزمون، امتحان)، سیناییجی (آزماینده، ممتحن).

سانامیشی Sanamışı: در نسخه‌ی خطی سانامشی. ساناماق از فورم‌های شرقی سانماق در تورکی غربی است: فکر کردن، گمان کردن، شمردن (در این شعر)[26].

یارشمشی، یاریشمیشی Yarışmışî: در نسخه‌ی خطی یارشمشی. یاریشما. یاریشماق، مسابقه ‌‌‌دادن، رقابت.

آغێرلامێشی Ağırlamışî، آغرلامشی: در نسخه‌ی خطی آعرلامشی. آغیرلاما، تعزیز و گرامی داشتن، تکریم کردن، بزرگ‌داشت. از مصدر آغیرلاماق به ‌‌‌معنی تعزیز و گرامی داشتن. مرتبط و هم‌ریشه‌‌‌ با کلمات تورکی-موغولی آغیر (سنگین)، آقاسی-آغاسی- اغاسی (رئیس، شریف و گرامی و متعالی)؛ اخی-آخی-آقی (جوان‌مرد، عالی‌جناب، مهمان‌دوست؛ از قرن ١٣ به ‌‌‌‌بعد شخص منسوب به ‌‌‌‌اخی‌لیک- اهل فتوت در تورک‌ایلی و آناتولی)؛ «آغار» (شریف)، «آقا- آغا- آکا» (محترم، شخص برجسته، بزرگ، سرور، سرکار، ارباب، صاحب، اعیان؛ برادر بزرگ، داداش، پدر)؛ «اکه» (برادر)، آقچا-آغچه-آقچه، آقچه، اقصه، اقجه، اقشه، اَخْچه، اَقْچه ‌‌‌(سفید، براق، نام مسکوک و سکه‌ی زر یا نقره‌ای در تورکستان، ایران-تورک‌ایلی-قفقاز و آسیای صغیر –بالکان، سپس پول طلا، ریزه‌ی زر اشرفی و از قرن ١٥ به ‌‌‌معنی پول، سکه)؛ «آقی-آغی» (خزانه)، «آغماق» (صعود، ارتفاع گرفتن، عروج، طیران، یوکسه‌لمه‌ک، یوخاری چیخماق، ....)، «آغساماق» (یوکسه‌لمه‌ک، یوخاری چیخماق)، «آغیش» (یوکسه‌لیش، یوخوش)، «آغاج»، و از نئولوژیسم‌ها «آغان» (شهید)، ....[27]

تتق‌لامشی، توتوق‌لامیشی Tutuqlamışî: در نسخه‌ی خطی تٮقلامشی. توتوق، تُتُق، تتق، تتغ، ططق، ... توتوق کلمه‌ای تورکی از مصدر توتماق به معنی گرفتن، فرو گرفتن، نگاه داشتن، بازداشتن، ضبط کردن، ... و به معنی پرده، پرده‌ی بزرگ، سراپرده، پرده‌ی بسته، پرده‌ی دالان، هشتی سرپوشیده، چادر بزرگ، پرده که در جلوه‌گاه عروس بندند، پشه‌دان؛ مجازا آسمان گرفته و ابری، آدم گنگ، پرده‌های پیاز، ... است که به زبان فارسی هم وارد و ترکیباتی از آن ساخته شده است (تتق باف، تتق بند، تتق کشیدن، ...). در یک رباعی تورکی با خط اویغوری که بر نسخه‌ای قدیمی از تاریخ جهان‌گشای جوینی در شهر ماردین آناتولی نوشته شده، توتوق به همین معنی به کار رفته است[28]:

قانی، قانچا باردینگ اَیا دیلبریم؟

توتوق‌قا مو گیردینگ اَیا دیلبریم؟

سایلامیشی Saylamışî: در نسخه‌ی خطی سایلامسی. از مصدر سایلاماق: برگزیدن، انتخاب کردن، ده‌یه‌ر وئرمه‌ک، سئچمه‌ک، بیر شخص و یا نه‌سنه‌نی بیر توپار و قوروپ آراسی‌ندان سئچمه‌ک، آییرماق، به‌لیرله‌مه‌ک، اوی وئره‌ره‌ک سئچمه‌ک، اوی وئره‌ره‌ک نما‌ینده ‌‌‌سئچمه‌ک. هم‌ریشه با «سایلاو» (نماینده‌‌‌ و وکیل مجلس، ملت وکیلی، پارلامئنت دئلئقاسییونو، تمثیل‌چی، نماینده)، «سایلانیش» (اوی وئره‌ره‌ک سئچمه، آییرما، به‌لیرله‌مه)، «دوغال سایلانیش» (انتخاب طبیعی)، «سایلانما»، «سایلانماق»، «سایلاوچی» (اوی وئره‌ره‌ک سئچه‌ن)؛ سایماق (حؤرمت ائتمه‌ک، سایی‌لاری سایماق، سئچمه‌ک)، «سای» (سونرالار «چای»: ده‌رین اولمایان سو، یاتاغی‌نداکی داش‌لارین قولای‌جا سئچیله‌بیلدییی و ساییلابیلدییی سویو آز اولان ایرماق)، «سایدام» (شفاف)، ...[29].

یادامشی، یادامیشی Yadamışî: در نسخه‌ی خطی یاذامشی. یاداما، ١-فرسوده‌‌‌ شدن، عاجز و ضعیف شدن ٢-محتاج و ناتوان و مضطرب شدن.

نامامیشی Namamışî، نامامشی: در نسخه‌ی خطی نامامسی. تواضع و فروتنی و احترام و حرمت. از ریشه‌‌‌ی سانسکریت «ناما» به ‌‌‌معنی خم شدن و سر خم کردن در مقابل کسی برای نشان دادن احترام و تواضع و فروتنی[30]، هم‌ریشه ‌‌‌با کلمه‌‌‌ی نماز - ناماز.

کوکلامشی، کؤک‌له‌‌‌میشی Köklemişî: در نسخه‌ی خطی کوکلامشی. کؤک‌له‌‌‌مه، از کؤک تورکی، به‌‌‌ معنی کوک زدن با سوزن به ‌‌‌پارچه، محکم و سفت دوختن چیزی به چیز دیگر؛ محکم بستن؛ گره زدن؛ محکم بستن نخ؛ دو طرف چیزهایی مثل توشک را با بخیه‌ها محکم کردن؛ ...[31]. «سوزن آجال جان دشمنان کؤک‌له‌میشی» یعنی سوزن اجل بر جان دشمن‌ها‌‌‌ فرو رفته ...

دیگر کلمات تورکی:

چمن Çemen: در نسخه‌ی خطی جمن. چیمگه‌ن، چیمه‌ن، چه‌مه‌ن. کلمه‌ای تورکی، از ریشه‌ی «چیم» به‌‌‌ معنی گیاه ‌‌‌تر و تازه. فورم قدیمی آن «چیمگه‌ن» است. چیمه‌ن Çimen: اه‌سکی بیچیمی چیمگه‌ن. اه‌سکی تورک‌جه‌ده‌‌‌ چیم کلیمه‌سی یاش، یئنی و آجار بیتگی دئمه‌ک ایدی.

درگاه: محرف کلمه‌ی تورکی دَرگَه Derge، تیرگه ‌‌‌– دیرگه‌‌‌ - ده‌رگه، به‌‌‌‌ معنی محل تجمع و حضور در کاخ سلاطین، مکان و سالون گرد آمدن برای ملاقات با خان و خاقان تورک. از مصدر تیرمه‌ک – دیرمه‌ک - ده‌رمه‌ک به ‌‌‌معنی جمع کردن و جمع شدن و گردهم آوردن به‌ علاوه‌ی پسوند مکان گه. ساختار ده‌‌‌رگه ‌‌‌– درگاه‌‌‌ مانند کلمات بارقا Barqa (در زیر)، اؤرگه Örge (چادیر پادشاه، سرای شاه‌زاده)، خه‌رگه Xerge (خیمه‌ی شاهانه، چادیر سلطنتی، اوتاق بزرگ خان)، دؤنگهDönge ، ... است. هم‌ریشه‌‌‌ با ده‌رنه‌ک (انجمن)، ده‌ری (جمعیت).

بارگاه: در بعضی منابع قدیمی بارجه - بارجا، محرف کلمه‌ی تورکی بارقا Barqa– بارگا - وارقا، به معنی محل حضور و پیشگاه، از بن مصدر بارماق - وارماق به ‌‌معنی حضور داشتن، موجود و هست و حاضر بودن، وار اولماق + به‌‌ علاوه‌ی پسوند مکان گه. از این ریشه است «بار بیگ، باربک، باربگ، باربیگی، ....» (امیر پرده‌دار، حاجب، امیر اعظم که هر وقت خواهد به درگاه خاقان بار یابد، عرض بیگی)، و «دربار» (کلمه‌ای تورکی مرکب از دو بن‌ فعلی ده‌ر + بار، به‌‌‌ معنی محل تجمع و حضور. مانند آل‌وئر، گل‌گئت، ....)[32].

کون: گون Gün، روز در مقابل شب، یک شبانه‌‌‌روز.

الوس، اولوس Ulus، اولوش: در نسخه‌ی خطی الوس. ملت و خلق، سرزمین‌های مفتوحه‌‌‌ی چنگیز خان و اولادش. در زبان موغولی اولوس نخست به ‌‌‌‌امپراتوری بزرگ چینگگیز خان و به ‌‌‌‌مردم و سرزمین‌هایی که‌‌‌‌ به‌‌‌‌ چهار پسر او داده ‌‌‌شد، مردم و سرزمین‌هایی که ‌‌‌‌فتح می‌شدند یا تحت مالکیت ارثی بودند، اطلاق می‌گردید. سپس معانی مجموع تابعان یک فرمان‌روا، ائتلافی از چند قبیله‌ی گوناگون، ملت، خلق، کشور، سرزمین، امپراتوری، سلسله‌ی پادشاهی و ... را کسب کرد. اولوس در نظام موغولی میراث مشترک بود و تنها به‌‌‌‌ فردی که ‌‌‌‌آن‌ها را در اختیار داشت تعلق نه‌‌‌داشت، بلکه‌‌‌‌ مشترکا به‌‌‌ کل طایفه‌ی او متعلق بود. تحت این سیستم، کل امپراتوری موغول، و یا «یئکه ‌‌‌مونقول اولوس» (کشور موغول کبیر)، متعلق به‌‌‌ «آلتان اوروق» (قبیله‌ی طلایی و یا خاندان امپراتوری: فرزندان چنگیز خان) بود. در موغولی معاصر مونقول اولس Монгол Улс اسم رسمی دولت موغولستان است. فورم اولوس تغییر یافته‌ی کلمه‌ی اولوش تورکی در زبان موغولی است. اولوش Ülüş در زبان تورکی اصطلاحی جوغرافیایی به‌‌‌ معنای کشور و از سده‌ی یازدهم میلادی به ‌‌‌معنای شهر نیز است. کلمه‌ی اولوش از مصدر اولمه‌کÜlmek  به ‌‌‌معنی توزیع و تقسیم کردن و به‌‌‌‌ اشتراک گذاردن است. عبارت مونقول اولوشMoñul Ülüş  به ‌‌‌‌معنی کشور موغول است[33].

باخشێ Baxşı: در نسخه‌ی خطی بخشیان. عنوانی چینی از ریشه‌‌ی پوشیه ‌‌‌(Po-Shih) به ‌‌‌معنی معلم، استاد، روحانی بودایی، طبیب، جادوگر، شامان، رئیس مذهبی بودائیان ‌‌‌و راهب، .... ‌‌‌از زبان چینی به ‌‌‌‌‌زبان‌های موغولی و کوره‌‌ای و ژاپونی هم وارد شده، و در زبان تورکی از قرن سیزده ‌‌‌میلادی معانی نویسنده‌‌‌ و منشی و مخصوصاً محرر به‌‌‌‌‌ خط اویغوری برای زبان موغولی را کسب کرده‌‌‌‌‌ است[34].

یارلیق Yarlıq: یرلیغ، یرلغ، یارلیغ، جارلیق. در نسخه‌ی خطی یرلٮع. فرمان سلطانی، حکم پادشاهی، فرمان و حکم، فرمان دولتی و قانونی، تورک خاقان‌ین بویروغو، سولطان‌ین یازی‌سی، تانری‌نین امری، حکم‌دارین دویوروسو، بیلدیری، رسمی یازی، رسمی به‌‌لگه، جارلیق، امیر، بویروق. جارلیق‌ین ده‌ییشگه‌سی، موغول‌جادا جارلیق، خاقان‌ین یازی‌لی بیلگدیرگه‌سی و آنونسو، بویرولتو، امرنامه، منشور؛ اصلی تانری‌نین سه‌س‌له‌نمه‌سی، باغیرماسی، بویورماسی.

کلمات سومری:

سرو: درخت سرو، از ریشه‌ی آرامی شروینا - شوربینا و آکادی شورمه‌نو – شورینو، نهایتا از کلمه‌‌‌ی سومری  سوُوُرمه[35].

بَنْدَه – به‌نده: لقبی که‌‌‌‌ گوینده ‌‌‌در مقام تواضع به ‌‌‌خود می‌دهد. نهایتاً محرف کلمه‌ی سومری «باندا – به‌نده» به‌‌‌ معنی کوچک‌تر و حقیر، خرد و ...[36]

-یان، -ان: پسوندهای جمع -یان در کلمه‌ی بخشی‌یان و -ان در چند کلمه‌ی دیگر (دشمنان، خداوندان، میران، سرفرازان، محکومان، خردمندان، ایشان)، نهایتا سومری‌الاصل هستند. پسوند مرکب «-یان» مرکب از حرف زاید «ی» (در اسامی مختوم به ا و ی) به علاوه‌ی پسوند جمع -ان به معنی افرادی که منسوب به گروه، منطقه و یا طائفه‌ی خاصی و یا از نسل آن‌ها هستند است. پسوند «-ان» که در زبان ارمنی نیز موجود است، دارای ریشه‌ی فارسی، ارمنی و یا ایرانیک و سامی نیست. بلکه دارای ریشه‌ی سومری است که از این زبان مستقیما و یا از طریق زبان‌های التصاقی باستانی منطقه مانند هوری، ایلامی، لولوبی و گوتی به زبان‌های قدیم ایرانیک و ارمنی داخل شده است[37].

بعضی کلمات عربی و فارسی

آجَال، جمع أَجَل، پایان حیات، زمان مرگ

ازراق: آزوقه، توشه، خواربار، خوراکی، سوروسات

باربد، بربد، باربُذ، باربَد، باربُد، پهربد، پهلبد، بَهلبَذ: در شعر به‌‌‌ صورت برباد نوشته ‌‌‌شده ‌‌‌است. بنا به‌‌‌ داستان‌های افسانه‌‌‌ای مطرب، نوازنده‌‌‌ و موسیقی‌دان معروف دربار خسرو پرویز ساسانی که در فن و علم موسیقی سرآمد دهر بود، در نواختن بربط شبیه‌‌‌ و نظیر نه‌‌‌داشت، و اغلب نغمات و ترانه‌‌‌های موسیقی و سرود مسجع از مخترعات اوست.

بدسگال: بداندیش، بدخواه، بدسرشت، بدطینت، بدنفس، بدنهاد، دشمن

بدفعال: بدکردار، بدکنش، بدعمل، بدفعل، بدکار

تیغ: اُستره‌ی حجام و سرتراش، آلتی که‌‌‌‌ با آن موی روی و جز آن تراشند.

خویشش: خود او را (از لطفْ خویشش: از لطفْ خود او را)

زَیدُه ‌‌‌دَوْلَتُهُمَا: دولت این دو را افزون کناد!

کرّ و فرّ: ١- جنگ و گریز، حمله و فرار (در این شعر) ٢- شکوه و دبدبه

کف: دست، پنجه

وقت طرب: هنگام شادی و جشن. در نسخه‌ی خطی به صورت وقنطرب خوانده می‌شود.

ایلخان‌لی خاقانی اولجایتونون یاتیری، قونگقور اؤله‌نگ (سلطانیه)، زنجان، تورک‌ایلی

İlxanlı xaqanı Olcaytunun yatırı, Qoñqur Öleñ, Zengan, Türkili

Museleum Tomb of Ilkhanid emperor Oljaytu, Qongqur oleng (Sultaniye), Zencan, Türkili


[1] الوثايق الغازانيه. نبذة عن كتاب الوثايق الغازانيه. شماره ‌‌‌بازیابی: 10071. شماره ‌‌‌مدرک کتاب‌خانه‌‌‌ مجلس: ‏10-1233

https://ia801502.us.archive.org/32/items/ktp2019-19-01431/ktp2019-19-01431.pdf

[2] قرائت کامل و تصحیح قصیده‌ی موغولیه‌‌‌ از پوربهاء جامی - قرن ١٣ میلادی، تکمیل نقصان‌ها و رفع اشتباهات مینورسکی و هَمِر

https://sozumuz1.blogspot.com/2024/02/blog-post.html

[3] قصیده‌ی «تورکانه‌‌‌– تورک‌یانا»، ملمّعی فارسی - تورکی از اوحدی مراغه‌ای (فوت ١٣٣٨ میلادی)

https://sozumuz1.blogspot.com/2023/12/blog-post_10.html

[4] توسامیشی به‌‌‌ معنی تحویل دادن، واگذار کردن، در اختیار کسی قرار دادن است. در بیت گفته‌‌‌ می‌شود که‌‌‌ سلطان روزی و ارزاق جان‌ها را به‌‌‌ صورت اعطای لطف برای دوست با دست و قهر برای دشمن با شمشیر توزیع می‌کند. توسامیشی در نسخه‌‌‌ی خطی به ‌‌‌اشتباه ‌‌‌به ‌‌‌صورت توسقامیشی نوشته‌‌‌ شده ‌‌‌که‌‌‌ به ‌‌‌معنی پاییدن، مراقبت و محافظت کردن است.

[5] Taramtaz, Tarmatāz, Taramtâz, Târamtâz, Tarmtaz, Taremtas, Turumtaz, Târamtâz, Taremtas, Turumtaz, Taramnâs, Târamdâz, Taramtâ, Tarımtaz, Torumtaz, …..

[6] 34 Uygurca bir erkek ismi olan “Taramtaz” için bk. Jens Wilkens, Handwörterbuch des Altuigurischen. Altuigurisch-Deutsch-Turkisch (Eski Uygurcanın El Sözlüğü; Eski Uygurca Almanca-Türkçe) (Göttingen: 2021), 678.

https://dergipark.org.tr/tr/download/article-file/3387760

Tarmadaz ~ T(a)rmad(a)z << Skt. Dharmadāsa n. pr. (männlich) || erkek adı; Bestandteil eines Personennamens || kişi adının bir bölümü (s./bk. TochB Tarmatāse) (→ Darmadaz), Darmadaz (br) << Skt. Dharmadāsa Bestandteil eines Personennamens || kişi adının bir bölümü (s./bk. TochB Tarmatāse) (→ D(a)rmataz , Tarmadaz), T(a)rmad(a)z Šila n. pr. (männlich) || erkek adı, Darmadaz Šilavanti (br) n. pr. (männlich) || erkek adı, Tarm(a)rač << Skt. dharmarāja Herrscher des Dharma (Epitheton Maitreyas) || Dharma’nın hükümdarı (Maitreya’nın lakabı) (→ tarma rača), Tarmaširin n. pr. (ein čagataidischer Herr scher) (reg. 1331–1334 n. Chr.) || bir Çağatay hükümdarının adı (MS tarmatirate << Skt. dharmatrāta n. pr. (ein buddh. Meister) || bir Budist ustanın adı, Darmadevate << Skt. n. pr. (ein buddh. Lehrer) || bir Budist öğretmenin adı, D(a)rmadivače << Skt. dharmadhvaja n. pr. (ein Buddha) || bir Buda’nın adı, Darmadini ~ d(a)rmadini << Skt. dharmadinnā n. pr. (eine Nonne, Schülerin des Buddha Śāk, yamuni) || bir rahibenin adı (Śākyamuni Budaʼnın bir hanım öğrencisi), Darmadini š(a)mnanč die Nonne Dharma dinnā || Rahibe Dharmadinnā

[7] تورک زبان شدن موغولان در سفرنامه‌ی ابن بطّوطه؛ و ریشه‌ی نام شیر-شیرا-شیرین (عجب شیر، قراشیران، ...)

https://sozumuz1.blogspot.com/2021/07/blog-post_29.html

[8]اوْلجای‌تۇ - Olcaytu: نام «اوْلجای‌تۇ» به تورکی و «اؤلجه‌ی‌تۆ» به موغولی (در موغولی مودرن: اؤلزییت)، مرکب از دو جزء موغولى‌ «اوْلجای» از صفات خداوند به معنی مبارک، خوشبخت، طالع خوش، بخت، عظمت، نیک‌بختی و سعادت، فراوانی و برکت؛ و پسوند مالکیت و نسبت «تۇ» (معادل «لی» در تورکی)، جمعاً به معنی دارای نیک‌بختی، نیک‌بخت، مسعود، سعید، مبارک، فرخنده، خجسته، فرخ، بختیار است.

خدابنده: نام-لقب بعدی اولجای‌تو سومین فرزند غازان خان. اصل این نام «خۇربان اۇۇدا Xurban Uuda»، در زبان موغولی به معنی سه باره، بار سومین است که به دلائلی که در یک مقاله‌ی دیگر بدان‌ها پرداخته‌ام به صورت‌های خربنده و خدابنده فارسی‌سازی شده است.

 شعر نصیر باکویی به تورکی شرقی در مدح سلطان اوْلجای‌تۇ خۇربان اۇۇدا (خدابنده) ایلخان‌لی

https://sozumuz1.blogspot.com/2020/06/xurban-uuda.html

[10] Judith Pfeiffer. Conversion Versions: Sultan Öljeytü's Conversion to Shi'ism (709/1309) in Muslim Narrative Sources, Mongolian Studies, Vol. 22 (1999), pp. 35-67 (33 pages)

https://www.jstor.org/stable/43193284?read-now=1&seq=18#page_scan_tab_contents

Mustafa AKKUŞ. Sünnilik ve Şîîlik Arasında Bir Han: Muhammed Olcâytû Dönemi (1304–1316)

https://kevser.com.tr/sunnilik-ve-s-lik-arasinda-bir-sultan-muhammed-olc-yt/1217/

Dr. Öğr. Üyesi. Özkan DAYI. İlhanli Zamaninda Tasavvuf Ehlinin Siyasîler İle İlişkileri

https://www.academia.edu/95080574/%C4%B0LHANLI_ZAMANINDA_TASAVVUF_EHL%C4%B0N%C4%B0N_TASAVVUF_K%C4%B0TABI

[11] "Jayaatu" (Заяат) is a Mongolian name meaning "gifted" or "blessed". It is also the name of Jayaatu Khan Tugh Temür, an emperor of the Yuan dynasty.

https://dbpedia.org/page/Jayaatu_Khan_Tugh_Tem%C3%BCr#:~:text=Jayaatu%20Khan%20(Mongolian:%20%D0%97%D0%B0%D1%8F%D0%B0%D1%82%20%D1%85%D0%B0%D0%B0%D0%BD,the%20Yuan%20dynasty%20of%20China.

Jayaatu Khan (Mongolian: Заяат хаан ᠵᠠᠶᠠᠭᠠᠲᠤ; Jayaγatu qaγan; Chinese: 札牙篤汗), born Tugh Temür (Mongolian: Төвтөмөр ᠲᠦᠪᠲᠡᠮᠦᠷ; Chinese: 圖帖睦爾), also known by his temple name as the Emperor Wenzong of Yuan (Chinese: 元文宗; 16 February 1304 – 2 September 1332), was an emperor of the Yuan dynasty of China. Apart from Emperor of China, he is regarded as the 12th Khagan of the Mongol Empire, although it was only nominal due to the division of the empire.

https://en.wikipedia.org/wiki/Jayaatu_Khan_Tugh_Tem%C3%BCr

[12] Čaito † → Čaitso; Čaitso < Chin. zhai zang (Spätmittelchin. tʂaːj tsɦaŋˋ) Bestandteil eines Personennamens || kişi adının bir bölümü; Čaitso Tutuŋ n. pr. (männlich) || erkek adı

Jens Wilkens. Handwörterbuch des Altuigurischen (Eski Uygurcanın El Sözlüğü: Altuigurisch - Deutsch – Türkisch Eski Uygurca – Almanca – Türkçe)

https://univerlag.uni-goettingen.de/bitstream/handle/3/isbn-978-3-86395-481-9/Wilkens_handwoerterbuch.pdf?sequence=4&

[13] Yan-dönmek”, Gök. yan- “dönmek” yantımız “Döndük” (Ton 1 K 4), Uyg. yan- “dönmek” olargaru yantı “Onlara doğru döndü” (EDPT 941b), Kar. yan- “dönmek” (DLT III 64), Har. yan- “dönmek” (KE 237r 13), Kıp. yan- “dönmek” (KĠ 99). Çağ. yan- “dönmek” (Sang 337v 8)     

[14] < ETü yan- dönmek, geri gelmek. Aynı kökten Eski Türkçe yana/yéne (tekrar), yeŋi (geri gelen), belki yengeç (geri geri giden?). Ayrıca karş. yankı/yanku (tazminat, bedel - Uy), yanturu (tekrar). yangu veya yanku yanut "karşılık, bedel, cevap"

[15] مئهران باهارلی.  تورکیات خوجا عبدالقادر مراغی

[16] قا (خا، ها) و یا جزء اول کلمات قایسی - خانسی - هانسی و قاچان - خاچان – هاچان معادل «نه» در تورکی معاصر و «چه» در فارسی است:

*Kaa, *kaana ‘where?’. In addition to the forms listed below, Dag has a Turkiclooking form xaida: E97 ‘where’. However, this has the same morphological structure as əidə: ‘on/to this side’, ti:da: ‘on/to that side’. Note the -l- in Baoanic, not shared by Kgj in this case.

MMo qa’a H54, HY qa’a M85, Muq qa:na P297b. WM qamiɣa L923b, qaɣa L905a, qa L895a, qana L927a. Kh xaa H587a. Bur xaa C522a, xaana C523a. Brg. Kalm xa M559a, xama M573a. Dag xa:nə E95, Z97a. EYu χana J99a, J27. MgrH---. MgrM---. BaoD χalə, χali BL87a, halə BL63. BaoGt halə C127. BaoÑ hala CN65. BaoX xalə BC69. Kgj χana S285a. Dgx qala B68, L115b. Mog qana R31b, qʌnʌ W176a.

[17] sıka- “sıklaştırmak, okşamak” < sık+a- (EDPT 806a), Uyg. sıka- “sıklaştırmak, okşamak” tögümin sıkazunlar “Darıyı sıklaştırsınlar” (TT VIII K 3), Kar. sıka- “eli ile sığamak” (DLT III 269), Har. sıga- “sıvazlamak, okşamak” (Kutb 164), Osm. sıga- “sıvazlamak, okşamak, mesh etmek” (TTS 3404)

https://acikbilim.yok.gov.tr/bitstream/handle/20.500.12812/517324/yokAcikBilim_389019.pdf?sequence=-1&isAllowed=y

[18] عبارات و کلمات تورکی و موغولی نامه‌ی گویوک ‌خان خاقان موغول به پاپ چهارم اینوسنت: منکو تنکری کوجندا

https://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_24.html

[19] -Moğolca-Türkçe Sözlük. Ferdinand D. Lessing. Çeviren: Günay Karaağaç. Sayfa 1044

-Mongolian –English Dictionary. Compiled By Mattai Haltod, John Gombojab Hangin, Serge Kassatkin And Ferdinand D. Lessing.

https://turuz.com/book/title/mogholca-turkce-sozluk

[20] مراسم و آئین‌های التقاطی و فراملی یلدا، چهارشنبه سوری، نوروز، هفت‌سین و سیزده بدر

https://sozumuz1.blogspot.com/2016/03/blog-post_17.html

[21] جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله همدانی. جلد سوم، به تصحیح و تحشیه محمد روشن، مصطفی روشنی. نشر البرز. ص ٢٣٤٣. توسامیشی

[22] جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله همدانی. جلد سوم، به تصحیح و تحشیه محمد روشن، مصطفی روشنی. نشر البرز. ص ٢٣٤٥-٢٣٤٦. تونقامیشی

[23] The Mongolian word "дуулах" (duulakh) means "to sing". It is formed by combining the word "дуу" (duu), meaning "song", with the suffix "-лах" (-lakh).

Дуулах. Mongolian

Etymology 1: From Proto-Mongolic *daxula-. Equivalent to дуу (duu, “voice”) + -лах (-lax). Verb дуулах  (duulax) (Mongolian spelling ᠳᠤᠭᠤᠯᠬᠤ (duɣulqu)) to hear

Etymology 2: From Proto-Mongolic *daxula-, compare Dongxiang daola. Equivalent to дуу (duu, “song”) + -лах (-lax). Verb дуулах  (duulax) (Mongolian spelling ᠳᠠᠭᠤᠯᠠᠬᠤ (daɣulaqu)) to sing

https://en.wiktionary.org/wiki/%D0%B4%D1%83%D1%83%D0%BB%D0%B0%D1%85#:~:text=to%20sing

[24] Devle: İnilti, sızlama, çığlık

TÜRK MÛSİKÎ BİLGİNİ HOCA ABDÜLKÂDİR MARAĞİ’NİN ÇAĞATAY TÜRKÇESİNDE YAZDIĞI “NEVRÛZ-İ ARAP” KOŞUK-YIRI

https://sozumuz1.blogspot.com/2022/03/turk-musiki-bilgini-hoca-abdulkadir.html

[25] sına- “sınamak, denemek” < sın+a- (EDPT 835a), Uyg. sına- “sınamak, denemek” sınamış em ol “O ilacı denemiş” (H I 154 175), Kar. sına- “sınamak, denemek” (DLT III 273), Har. sına- “sınamak, denemek” (Kutb 164), Kıp. sına- “sınamak, denemek” (KTS 235), Çağ. sına- “sınamak, denemek” (Sang 256v 19), Osm. sına- “sınamak, denemek, yoklamak, imtihan etmek” (TTS 3428)

[26] san- “saymak, sanmak, düşünmek” < *sa-n- (OTWF 611), Uyg. san- “saymak, sanmak, düşünmek” ėŋ ilki san ikinti at üçünç belgü “ilk önce say, ikinci ad, üçüncü alamet” (ÜĠ 100b 11), Kar. san- “saymak, sanmak, düşünmek” (DLT II 28), Har. san- “saymak, sanmak, düşünmek” (NF 143 5), Kıpçak Türkçesinde san- fiili tespit edilemedi. Çağ. san- “saymak, sanmak, düşünmek” (Sang 234v 7), Osm. san- “istemek, sanmak, düşünmek” (TTS 3304), Kelime çağdaş lehçelerde san- “sanmak, düşünmek, saymak” (AzTS 1015) anlamında sadece Azeri Türkçesinde bulunmaktadır. Diğer lehçelerde umumiyetlesanmak, düşünmek, saymak” anlamlarında sana- kelimesi bulunmaktadır.

[27] یک تانیق‌لیق - استشهاد‌نامه‌ی تورکی در بخشودن کابین - مَهریه نوشته شده در تورک‌ایلی در پایان عصر ایلخانی ١٣١٥-١٣٣٥ میلادی

https://sozumuz1.blogspot.com/2021/05/blog-post_15.html

[28] مئهران باهارلی. ابیات تورکی و موغولی به خط اویغوری در نسخه‌ی پاریس تاریخ جهان‌گشای جوینی ١٣٢٤ میلادی

[29] سايين، سايقين، سايقيلي، سايلاماق، سايلاو، سايينساماق

https://sozumuz1.blogspot.com/2017/08/blog-post_66.html

[30] 1-Nama < Skt. namaḥ Verehrung || saygı, hürmet

2-Namah (नमः) is a Sanskrit word that means "I bow to," "I offer my salutations to," or "I offer my respectful obeisances." It is a term of reverence and humility, often used in mantras and prayers to show respect to a deity or higher power. Namah literally translates to "not mine," with "na" meaning "not" and "ma" meaning "mine," according to Yogapedia. This signifies a surrender of the ego and a recognition that one's life is in the hands of the divine.

[31] Köklemek: Yamak, bir şeyi bir şeye dikiş ile bend etmek; sıkı bağlamak; eğer bağını sıkı bağlamak; Minder, şilte gibi şeylerin iki yüzünü yer yer dikişlerle tutturmak; Bağ çubuklarını veya fidanları köklendirip dikmek; …

[32] فرمان و دعای تورکی آغاز کتاب تكمله‌‌ الاخبار تالیف عبدی بیگ اتحاف شده‌‌ به‌‌ دولت‌زن تورک شاه‌زاده‌‌ پریخان خانیم

http://sozumuz1.blogspot.com/2021/07/blog-post_4.html

مکتوب تورکی سلطان مراد آغ‌قویون‌لو، درخواست کومک او از سلطان سلیم برای مقابله با تهدید شاه اسماعیل اول، و ‌ریشه‌ی نام طوائف پۆرنه‌ک-پرناک، دوُلقادار-ذوالقدر

https://sozumuz1.blogspot.com/2021/08/blog-post_26.html

[33] سکه‌ی تورکی تؤره‌گه‌نه ‌‌‌(توراکینا) خاتون، ضرب تبریز: اولوغ مونقول اولوش بیگ

https://sozumuz1.blogspot.com/2023/11/blog-post_30.html

[34] قرائت صحیح و کامل کتیبه‌های کوفی مقبره‌ی قبّه‌ای «سؤیۆمبه‌ت» (سه‌گونبد) اوُرموُ (اورمیه)

https://sozumuz1.blogspot.com/2021/06/soyumbet-1.html

[35] From Middle Persian 𐫘𐫡𐫇 (srw /sarw/, “cypress”), a Near Eastern Wanderwort. Perhaps from Classical Syriac ܫܱܪܘܱܝܢܳܐ  (šarwēnā, “cypress”), ultimately from Akkadian 𒋗𒌫𒎙 (šu-ur₂-min₃ /šurmēnu/, “cypress”), from Sumerian 𒋗𒌫𒈨 (šu-ur₂-me /šurmen/, “cypress”).

[36] Banda₃ /Banda/: small(er), young(er), minor, junior, young one, child, infant, offspring, progeny, attendant

https://en.wiktionary.org/wiki/%F0%92%8C%89#Sumerian

Bànda(da): young; junior; vigorous; impetuous; fierce; proud.

https://www.sumerian.org/sumlogo.htm

[37] Farsça “-an” eki sonu “a” ve “i” ile biten kelimelere eklendiyinde başına aracı “y” harfi alarak “-yan” biçimine dönüşür: ...i + ( y ) + -an → -yan. Örneyin: Ağa + ( y ) + -an → Ağayan; ... Farsça “-iyan” eki bileşik bir ektir ve mensubiyet ile bağıntılı ve ilişkili olma durumunu gösteren “-i” eki, iki sesli arasında gelen aracı “y” harfi, ve çoğul eki olan “-an” ekinin birleşmesinden türemiştir: -i + ( y ) + -an → -iyan. Örneyin: Tebriz + i + ( y ) + -an → Tebrîziyân: Tebrizliler; ...

Pezeşkiyan adındaki -iyan eki, ve soyadlardaki -an/-yan/-iyan ekinin kökeni üzerine

https://sozumuz1.blogspot.com/2024/07/pezeskiyann-soyadndaki-iyan-eki.html

No comments:

Post a Comment