ریشهشناسی کلمات تورکی سماور، استکان، تپسی؛ کلمهی موغولی قلیان؛ کلمات چینی قوری، چای، فنجان، سینی، جام؛ و کلمات غیر فارسی نعلبکی و لیوان و قند و شکر و کتری و قهوه و ....
مئهران باهارلی
Farsçadaki Çince Çay, Fincan, Guri, Sini, Cam; Türkçe Samavar, İstikan, Tepsi; Moğolca Kalyan; ve Farsça olmayan Nelbeki, Livan, Gand, Şeker, Kitri, Kahve kelimelerinin etimolojisi
Etymology of Chinese Chay, Fenjan, Ghuri, Sini, Jam; Turkic Samavar, Estekan, Tapsi; Mongolian Ghalyan; and the non-Persian Na’lbaki, Livan, Ghand, Shakar, Ketri, and Gahveh words used in Farsi language
MÉHRAN BAHARLI
https://independent.academia.edu/MBaharli
https://sozumuz1.blogspot.com/
https://www.facebook.com/profile.php?id=100016259447627
خلاصه:
دائرهی لغات فرهنگ خوراکی فارس، به درجهی مهمی
غیر فارسی است. در دائرهی لغات فرهنگ چای، حتی لغت فارسی کمتری وجود دارد. یکی از
دلائل این پدیده آن است که قسمت اعظم ملت فارس (تاجیکهای) امروزی، به لحاظ تباری
اعراب و تورکها و موغولهای تغییر زبان داده به دری هستند که در حین متحول شدن
زبانشان، قسمت بزرگی از دائرهی لغات زبان قبلی خود را، مخصوصاً در عرصهی معیشتی
و فولکلور، عیناً به زبان جدید فارسیشان منتقل کردهاند (اساساً در ایران، بر خلاف
فولکلور تورک و عرب و کورد و بلوچ و لور و تورکمن و ...، از پدیدهای به اسم فولکلور
فارسی نمیتوان صحبت کرد. زیرا زبان تاجیکی-دری به عنوان یک زبان ادبی از افغانستان
و توسط نخبه گان وارد این سرزمین شده بود و توده ی فارس بومی وجود نه داشت.). در
این مقاله ریشهشناسی چند کلمهی اساسی مربوط به فرهنگ چای در زبان فارسی، که همه غیر
فارسی هستند، را بررسی کردهام: کلمات چینی چای، فنجان، قوری،
سینی؛ کلمات
تورکی سماور، استکان، تپسی؛ کلمهی موغولی قلیان؛ و کلمات غیر
فارسی نعلبکی، لیوان، قند، شکر، کتری، قهوه، .... در
این میان نظرات جدیدی در بارهی ریشهشناسی آلتاییک و تورکی کلمات سماور، استکان،
قلیان، فنجان، و قوری را برای نخستین بار مطرح نمودهام.
Özet
Fars yemek kültürünün kelime dağarcığı esas olarak Farsça değildir. Çay kültürünün kelime dağarcığında daha da az Farsça kelime vardır. Bu olgunun bir nedeni, günümüz Fars halkının çoğunun, dilleri Tacik-Deri ile değiştirilmiş Arap, Türk ve Moğolların torunları olmasıdır. BU gurpların dillerinin dönüşümü sırasında, özellikle gündelik yaşam ve folklor alanlarında, önceki dillerinden önemli bir kelime hazinesi yeni Farsça dillerine aktarılmıştır. Bu gün İran'da, Türk, Arap, Kürt, Beluç, Lor, Türkmen vb. folklorunun aksine, Fars folkloru olarak bilinen bir olgudan bahsedemeyiz. Bunun nedeni, Tacik-Deri dilinin bu topraklara Afganistan'dan elitler tarafından edebi bir dil olarak girmiş olması ve o zamana dek bu topraklarda kendi folkloruna sahip Farsça konuşan yerli bir nüfusun olmamasıdır. Bu makalede, Farsçada çay kültürüyle ilgili bazı temel sözcüklerin etimolojisini inceledim. Hiç biri Farsça olmayan bunlar arasında Çince sözcükler Çay, Fincan, Guri, Sini; Türkçe sözcükler Samavar, İstikan, Tepsi; Moğolca sözcük Kalyan; ve Farsça olmayan sözcükler Nelbeki, Livan, Gand, Şeker, Kitri, Kahve yer almaktadır. Ayrıca, Samavar, İstikan, Kalyan, Fincan ve Guri sözcüklerinin Altayik ve Türkik etimolojisi hakkında ilk kez yeni görüşler önerdim.
Abstract
The vocabulary of Persian food culture is primarily non-Persian. There are even fewer Persian words in the vocabulary of tea culture. One reason for this phenomenon is that many of today’s Persian people (Tajiks) are descendants of Arabs, Turks, and Mongols, whose languages have been replaced by Dari. During the transformation of their language, a significant portion of the vocabulary from their previous languages, especially in the fields of livelihood and folklore, was transferred to their new Persian language. In Iran, unlike the folklore of Turkish, Arab, Kurdish, Baluch, Lor, Turkmen, etc., we cannot speak of a phenomenon known as Persian folklore. This is because the Tajik-Dari language was introduced to this land as a literary language from Afghanistan by the elites, and there was no Persian-speaking native population with their own folklore. In this article, I have examined the etymology of some basic words related to tea culture in the Persian language, all of which are non-Persian. These include the Chinese words Chay, Fenjan, Ghuri, Sini; Turkic words Samavar, Estekan, Tapsi; the Mongolian word Ghalyan; and the non-Persian words Na’lbaki, Livan, Ghand, Shakar, Ketri, Gahveh. Additionally, I have proposed new ideas about the Altaic and Turkic etymology of the words Samavar, Estekan, Ghalyan, Finjan, and Ghuri for the first time.
مقدمه
واقعیتی معلوم است که اکثریت مطلق کلمات مربوط به فرهنگ خوراک و نوشیدنیها و آشپزی و شیرینیها و نانها و .... در زبان فارسی رایج در ایران، از اسباب و آلات پخت و پز گرفته تا اسامی خود غذاها، غیر فارسی و بسیاری دارای ریشهی تورکی است. این وضعیت از جمله ناشی از آن است که زبان تاجیکی - دری - فارسی یک زبان «ریخته» و یا «هیبرید»، حاصل ترکیب عربی با چند زبان ایرانیک است. به همین سبب دائرهی لغات تاجیکی - دری - فارسی به طور عمده متشکل از کلمات عربی (در ادبیات مذهبی و فلسفی نزدیک به ٩٥-٩٠ درصد، در ادبیات روزنامهای ٧٥-٨٥ درصد،...) است. درنتیجه، تاجیکی - دری – فارسی، تحت تاثیر زبان عربی قرار نهگرفته، بلکه کلمات عربی در تاجیکی - دری - فارسی، مانند کلمات فارسی در زبان هیبرید اوردو، خودی این زبان هستند. دلیل دیگر عربی و تورکی و .... بودن ریشهی لغات فرهنگ آشپزی و خوراکی فارسی، آن است که جمعیتهای تاجیکزبان و دریزبان و فارسیزبان فعلی در تاجیکستان و افغانستان و ایران، اصلاً گروههای بی شمار عرب و تورک و موغول و .... هستند که با بعضی از سکنهی ایرانیکزبان آن کشورها در هم آمیخته و در این حین تغییر زبان دادهاند، اما در حین تغییر زبان، کلمات مربوط به فرهنگ آشپزی و خوراکی را از زبانهای اصلی عربی و تورکی خود به زبان جدید تاجیکی – دری – فارسی عیناً منتقل کردهاند. به عنوان نمونه در ایران، اقلاً یک سوم تا نیمی از جمعیت فارسزبان امروزی را تورکهای تغییر زبان داده مخصوصاً در قرون اخیر تشکیل میدهد. این افراد اصلاً تورکِ فارسشده، حین تحول زبانیشان، کلمات بی شمار تورکی و موغولی را به زبان و لهجههای جدید فارسی خود منتقل نمودهاند. در نتیجهی این واقعیت تاریخی، میتوان گفت چیزی که امروز به اسم آشپزی ایرانی و فارسی نامیده میشود، فیالواقع ایرانی و فارسی نهبوده، بلکه ملقمهای از آشپزیهای تورک و عرب و هند و چین و موغول و قفقاز و .... است.
غیر فارسی بودن کلمات مربوط به فرهنگ چای در زبان فارسی، بسیار بارزتر و برجستهتر از دیگر عرصههای فرهنگ آشپزی و خوراکی در این زبان است. به گونهای که به جز چند کلمه، تقریباً تمام کلمات مربوط به فرهنگ چای از جمله خود چای، همچنین اسباب تهیه و سرویس و مصرف آن مانند سماور، قوری، استکان، فنجان، کتری، نعلبکی، سینی، قند، شکر، .... همه غیر فارسی، و بسیاری ماخوذ از زبانهای آلتائیک (تورکی، چینی، موغولی، ...) هستند.
به عنوان یک قاعده، لغتنامهها و محققین فارس در برخورد با کلمات تورکی موجود در زبان فارسی، تورکیالاصل بودن آنها را با روشهای گوناگون مخفی و یا انکار میکنند:
-بعضاً ادعا میشود این کلمات تورکی نه تورکی، بلکه موغولی هستند. در حالی که تورکی و موغولی اگرچه زبانهایی همریشه میباشند، اما غیر از هم هستند. آنها با این ادعا میخواهند بهگویند زبان تورکی قابلیت و یا لیاقت واژهدهی به فارسی را نهدارد. همچنین از آنجائی که نژادپرستان ایرانی، موغول بودن را وضعیتی پست و شرمآور و حقارتآمیز میدانند، با موغول نامیدن کلمات تورکی، به گمان خود، هم ناسزا و فحشی به تورکان نثار کرده، هم پست و شرمآور و حقارتآمیز بودن زبان و فرهنگ تورک را اثبات میکنند.
-برای کلمات تورکی، به ریشهسازی و ریشهتراشیهای تماماً غیر علمی و بی پایه و در اغلب موارد خیالبافانه و مضحک دست میزنند. تقریباً هیچ کلمهی تورکی موجود در زبان فارسی وجود نهدارد که ناسیونالیستهای فارس برای آن یک ریشهی خیالی و من در آوردی نهتراشیده باشند.
-در مواردی که ناتوان از جعل ریشهی فارسی برای کلمات موجود در زبان فارسی هستند، ادعا میکنند اینگونه کلمات (قوری و کتری و سماور و استکان و نعلبکی و ...)، روسی و ... هستند.
-با یکسونگری و سانسور، دیدگاهها و نظریات محققین و ریشهشناسان در مورد تورکی و آلتاییک بودن بسیاری از کلمات را کلاً در آثار خود ذکر نهمیکنند، و نظریات مدافع غیر تورکیک و غیر آلتائیک بودن ریشهی آنها را به عنوان حقایق علمی تقدیم میکنند.
در این نوشته به ریشهی چند کلمهی غیر فارسی موجود در فرهنگ چای در زبان فارسی اشاره کردهام.
چای، کلمهای چینی ماخوذ از زبانهای آستروآسیایی
«چای» تلفظ تورکی کلمهی «چاا» (茶) در لهجههای شمالی زبان چینی است. کلمهی چینی چاا، خود نهایتاً ممکن است از کلماتی مانند «لا» و «سلا» به معنی برگ و گیاه تلخ، از زبانهای چینی – تبتی آستروآسیایی در جنوب شرقی آسیا (کامبوج، ویتنام، تایلند، لائوس، جنوب چین، مالزی، میانمار، نپال، بنگلادش، هندوستان، ... ) ریشه گرفته باشد[1].
در نخستین متون عربی و فارسی به اصل چینی این نوشابه اشاره شده است. ازجمله در «صیدنه»ی بیرونی یکی از قدیمیترین منابع عربی در این موضوع تالیف نیمهی اول قرن پنجم،که «چای به صورت «چا» و «صا» ذکر، و جزئیاتی در خصوص گیاه چای و استفاده از آن به عنوان نوشیدنی در تبت و چین شده است؛ همچنین کتاب «اخبار الصین» (صین = چین)، و ذیل «چای ختایی» (ختا = شمال و یا تورکستان شرقی، چین) در کتاب تحفه المومنین حکیم مومن تنکابنی تالیف قرن یازده هجری. تلفظ «چای» در زبان فارسی و روسی و اکثر زبانهای اوروپایی که آن را چای و عربی که آن را شای تلفظ میکنند، ماخوذ از زبان تورکی است. حرف «ی» آخر چای، ناشی از تلفظ تورکی آن است، حرف «ه» فارسی نیست و نهمیتوان آن را به قیاس تبدیل پا به پای مطابق با دستور زبان فارسی دانست. ادعای غربیان مبنی بر ورود کلمهی چای از طریق فارسی به زبانهای تورکی و روسی و عربی، .... بی پایه و روند اصلی کاملاً معکوس بوده است. کلمهی چای از طریق زبان تورکی به فارسی و دیگر زبانها منتقل شده است. در زبان فارسی تلفظهای چائی، چایی و حتی چاهی و چا (چادان: چایدان) هم وجود دارند. فورم این کلمه در چینی جنوبی «تئ» است. «طَه» در زبان فارسی و «طای» در عربی به معنی چای، این فورم چینی جنوبی و گرفته شده از یکی از زبانهای اوروپایی (اسپانیایی؟، ایتالیایی؟، ...) است.
فرهنگ چای توسط تورکها و موغولها به روسیه و خاورمیانه، و توسط تورکهای بابوری (بارلاسی، گورکانی، کورهکهن، گورخان؛ معروف به موغال در غرب) به شبه قارهی هندوستان منتقل شده است. چای در دورهی موغولان توسط آنها و تورکان اویغور (تورکستان چین) به عنوان یک نوشابه برای مصارف دارویی به سرزمین ایران وارد، و در دورهی دولت تورک قاجار به عنوان یک نوشیدنی سطح بالا و سپس نوشابهای عمومی و تفریحی در اراضی ایران امروزی شایع شد. مقامات دولت تورک قاجار مانند صدراعظم تورک «میرزه تقی خان فراهانی - امیر کبیر» و «آقامحمد خان قووانلی» (قوانلو) قاجار ملقب به کاشفالسلطنه، عامل اصلی اشاعهی فرهنگ چاینوشی و سماور در ایران هستند. «آقامحمد خان قووانلی قاجار مشهور به چایچی و «پدر چای ایران»، دیپلومات، رفورمیست، نویسنده، و مشروطهطلب قاجاری، و ژنرال کونسول قاجار در هندوستان بود که هنگام عودت به ایران، بوتههای چای را وارد کرد و کشت چای را در ایران رواج داد.
قهوه، کلمهای عربی
کلمهی «قَهْوَة» در آغاز در زبان عربی به معنی نوعی شراب و مِی بود که گمان میشد کمکنندهی اشتها است. ریشهی نهایی این کلمه فعل « قَهِيَ » به معنی بی اشتهایی است[2]. منشاء اولیهی این گیاه و نام آن ظاهراً کشور سودان است و از آنجا به عربستان برده شده است. کلمه و فرهنگ قهوه در قرن شانزده میلادی از طریق تورکی عوثمانلی به اوروپا و زبانهای اوروپایی راه یافت و توسط تورکان قیزیلباش آناتولی – عوثمانلی به اراضی امروزی ایران، معرفی و ادخال شد. در دورهی قاجار چای و فرهنگ چای برگرفته از تورکستان شرقی توسط سلاطین و مقامات این دولت تورک، جایگزین قهوه و فرهنگ قهوه گشت. کلمهی کافه، محرف فرانسوی کلمهی قهوهی عربی است.
قوری، تلفظ تورکی کلمهای چینی
در بعضی منابع ادعا میشود کلمهی قوری ریشهی موغولی و یا تورکی دارد که به زبان چینی وارد شده است. اما به نظر میرسد عکس این ادعا صادق است. پدیدهی قوری به معنی آلتی لولهدار از چینی و یا فلز که در آن چای را گرم و دم کرده و در استکان میریزند، و نام آن در فارسی، هر دو منشأء چینی دارند و از این زبان به دیگر زبانها وارد شدهاند. ریشهی قوری کلمهی چینی «گولو - قولو» (鍋爐، فورم سادهشدهی آن 锅炉) به معنی جوشاننده و دم کننده، اسباب جوشانیدن آب و یا تولید بوخار[3] است. در زبان چینی همچنین کلمهی دیگر «خوُوُ» (壺 و 壶) به معنی قوری، کتری (برای جوشاندن مایع)، کوزه، قومقومه، بوطری، فلاسک، بوطری آب، ... وجود دارد که ممکن است مرتبط با جزء اول کلمهی قوری باشد[4].
«قوری» با حرف «ر» تلفظ تورکی کلمهی اصلی چینی «گولو - قولو» با حرف «ل» است. پدیدهی تبدیل حروف «ر» و «ل» به یکدیگر پدیدهای جهانشمول است. در بسیاری از موارد حرف «ر» کلمات تورکی و حرف «ل» کلمات چینی نیز به هنگام تلفظ توسط متکلمین به آن زبانها به همدیگر تبدیل میشوند. مانند تلفظ کلمات تورکی آتی که حرف «ر» آنها در زبان چینی به حرف « ل » تبدیل شده است: «هونگاری» (Hungary، اصل آن اوناوقور تورکی) ← «خییونگییالی» (匈牙利Xiōngyálì)، «روسیه» (Russia) ← «ائلووسی» (俄羅斯Èluósī)، «کریمه- قیریم» (Crimea) ← «کئلیمییا» (克里米亞Kèlǐmǐyà) و «روم» (Rome) ← «لووما» (羅馬Luómǎ)، تهنگری (Teñri) ← دهنگلی (登利 Dēnglì) و چهنگلی (撑梨 Chēnglí) و تهنگگهلی (腾戈里 Téng Gē Lĭ)، بورو – آلت موسیقی (Boru) ← بیلی (觱篥 Bìlì)، تورما – ترمه – قوماش و پارچه (Turma) ← تولوما (秃鹿麻 Tūlùmá)، دومبیرا تورکی (Dombra) ← دونگبولا (冬不拉 Dòngbùlā)، آیران تورکی (Ayran) ← آیلان (爱兰 Àilán)، بورو – خاکستری تورکی (Boru) ← بالو (八鲁 Bālŭ)، باقاتور - بهادر تورکی (Bagatur) ← بادولو (拔都鲁 Bádūlŭ) و باتولو (Bātúlŭ)، تارخان تورکی (Tarxan) ← دالاهان (答剌罕 Dálàhǎn) و دالاقان (达剌干 Dálàgān)، قارا تورکی (Qara) ← هالا (哈剌 Hālà)، سورو تورکی (Sürü) ← سولوکه (苏鲁克 Sūlǔkè) و شیلو (失鲁 Shīlǔ)، تؤره تورکی (Töre) ← دولو (多罗 Duōluó)، یارقی تورکی (Yargı) ← ژالوهو (扎鲁忽 Zhālǔhū)، یارغوچی تورکی (Yarguçi) ← ژالوهواچی (札鲁花赤 Zhālǔhùachì)، بارس تورکی (Bars) ← بااولی (暴里 Bào Lĭ)، ...[5]
-کلمهی
«غوری» که در افغانستان به معنی نوعی از ظروف گِلی و طَبَقَ چینی است هم ظاهراً دارای
ریشهی چینی اما بی ربط با قوری است (عدهای غوری به معنی طَبَق گِلی را منسوب به ناحیهی
غور و شهر غوریان در افغانستان دانستهاند).
-ریشهیابی
کلمهی قوری با مرتبط کردن آن به غل غل زدن، غر غر کردن و ....، ریشهتراشیهای
عامیانه و عوامانه هستند.
-کلمات
گرن، گرنس، .... (Gъrnьcь Gъrnъ,) در زبانهای اسلاویک به معنی کورهی ذوب در
ریختهگری، کورهی آهنگری، دمگاه، و در معانی ثانوی فر، دیگ، قابلمه، کتری و ....
ارتباطی با ریشهشناسی کلمهی قوری که چینی است نهدارند.
- در زبان تورکی اصطلاحی به صورت «قورو چای» (چای خشک) وجود دارد که به معنی چایی است که در قوری گذاشته شده و قبل از ریختن آب گرم بر آن مدتی بر روی سماور قرار داده میشود. در این اصطلاح کلمهی تورکی «قورو» بی ارتباط با «قوری» به معنی کتری، بلکه به معنی خشک و از مصدر قوروماق به معنی خشک شدن است.
کتری، تلفظ تورکی کلمهای انگلیسی
کلمهی کتری به معنی ظرف فلزی یا لعابی دارای لوله، دسته و در که برای جوشاندن آب و چای و .... استفاده میشود ماخوذ از کلمهی کئتیل انگلیسی (Kettle)، نهایتاً از ریشهی «کاتیلوس» (Catillus) لاتین به معنی ظرف مقعر برای پختن غذا که خود فورم مصغر «کاتینوس» (Catinus) لاتینی به همان معنی است[6]. مانند تبدیل «گولو»ی چینی و باتیل انگلیسی (Bottle) هر دو دارای حرف «ل» به به ترتیب «قوری» و «بوطری» (بطری) هر دو با حرف «ر»، در مورد «کتری» هم که اصل آن کئتیل (Kettle) انگلیسی با حرف «ل» است، حرف «ل» به حرف «ر» مبدل شده، و شاید تحت تاثیر «قوری»، با اضافه شدن حرف «ی» به آخر آن، فورم «کتری» (و «بوطری») را گرفته است. لغت عربی «قِدْرَة» به معنی دیگ، ریشهی آرامی «قِدرآ »دارد و بی ارتباط با کتری است.
سماور – ساماوار، کلمهای دارای ریشهی تورکیک – تاتاری
دستگاهی فلزی برای جوش آوردن آب به منظور تهیهی چای. تلفظ تورکی آن ساماوار و بعضاً سامْوار و تلفظ فارسی آن سَماوَر است. ریشهشناسی کلمهی سماور قطعی نیست. بسیاری از منابع روسی جدید ساماوار را یک کلمهی روسی (Самовар) مرکب از «سام، ساما» به معنی خود و «واریت» به معنی جوشیدن، جمعاً به معنی خودجوش میدانند. با این همه، همواره ادعاهای متعددی در ریشهی تورکیک کلمهی سماور نیز مطرح بوده است. در بعضی منابع قدیمی اوروپایی احتمال ریشهیابی کلمهی سماور از سانابور (Sanabor) در زبان تاتاری قازان ذکر شده است. از محققین قرن نوزده فرانتز میکلوسیچ (Franc Miklošič, Franz Ritter von Miklosich) زبانشناس اسلوونیایی و رئیس دانشگاه وین در اثر خود «فرهنگ ریشهشناسی زبانهای اسلاویان (اسلاویک)» منتشر شده در وین ١٨٨٦، احتمال ریشه گرفتن کلمهی سماور در زبان روسی از کلمهی سانابار در زبان تاتاری را مطرح، و کلمهی سانامور در زبان مونقولیک کالموکی (قالموقی) را ماخوذ از فورم روسی این کلمه دانسته است. بنا به او در زبان لیتوانیایی با این گمان که سماور یک کلمهی روسی است، آن را به زبان لیتوانی به صورت پاتس وئرداس (خود جوشنده) ترجمه کردهاند[7]. میکلوسیچ در قسمت دوم اثر دیگرش با نام «عناصر تورکی در زبانهای اروپای شرقی و جنوب شرقی» منتشر شده در سال ١٨٨٤ (١٨٨٧؟) با تکرار احتمال ریشهی تاتاری غازان داشتن کلمهی سماور در زبان روسی، ریشهشناسی روسی آن به صورت خودپز را یک ریشهشناسی آشکارا مردمی خوانده است[8]. یک منبع چکی از سال ١٨٩٤ به همراه تورکی، احتمال ریشه گرفتن این کلمه از زبان چینی را مطرح کرده است[9]. از تورکیشناسان قرن بیستم م. آجی (Murad Eskenderoviç Adjiev, М. Аджи, Аджиев М. Э)[10]، و از منابع لغتنامهی استاندارد انگلیسی چاپ یازدهم ١٩١٠-١٩٢٢[11]، آنسیکلوپدی بریتانیکا – ١٩٢٤[12]، ... و بعضی تحقیقات جدید برای سماور ریشهی تورکیک قائل شدهاند[13]. سایت «اتیمولوژی آنلاین» احتمال ریشه گرفتن سماور از کلمهی «سانابار» (Sanabar) در زبان تاتاری به معنی چایدان و قوطی چای را مطرح کرده و در این صورت، ریشهشناسی روسی برای آن را یک ریشهشناسی مردمی متاخر نامیده است[14]. یک منبع آلمانی احتمال ارتباط سماور با کلمهی جغتایی – اوزبکی «سانگور Saŋōr» (با نون غنّه، به معنی کتری چای ظرف چای، ظرفی که برای دم کردن چای استفاده میشود، قابلمه برای تهیهی چای) را مطرح کرده است[15]. با این همه این منابع، کلمهی تاتاری سانابار و مخصوصاً بن سان - سانگ موجود در آن را تجزیه و تحلیل و ریشهیابی نهکردهاند. (حتی یک ریشهشناسی مردمی با تکیه بر تلفظ قدیمی سوماوار، این کلمه را مرکب از سو به معنی آب، و ماوار که گویا در زبان تورکی به معنی ظرف است دانسته است[16]). علی رغم وجود اطلاعات و اشارات فراوان به ریشهی تورکیک کلمهی سماور، ظاهراً تاکنون هیچ بررسی علمی مستقل در بارهی ریشهشناسی تورکیک این کلمه از طرف تورکولوقها و ریشهشناسان تورکیک منتشر نهشده است. در اینجا به منظور غنیتر شدن بررسیها در مورد ریشهیابی تورکیک کلمهی سماور، نظریهی خود مبنی بر این که ساماوار کلمهای مرکب از بن تورکیک «سابا» به علاوهی پسوند تورکیک «-وار» است را ذکر میکنم.
بن سابا در زبانهای تورکیک قیپچاقی و سیبیریایی و روسیهی مرکزی متعدد مانند آلتایی، شور، قازاقی، تاتاری، چوواشی، باشقورتی، ... به معنی ظرف و بوطری برای نگهداری شراب و نوشیدنیها و ... است (ظرف ساخته شده از پوست غان، ظرف بزرگ از پوست درخت غان که هنگام قربانی شدن اسب در جشن قربانی در بهار برای نوشیدنی استفاده میشود، کیف چرمی برای تهیهی کومیس، ظرف پوستی شراب بزرگ برای تهیه و نگهداری کومیس، بطری چرمی، لولهی چرمی،...)[17].
پسوند -وار: در زبان و لهجههای تورکی پسوند(هایی) به شکل -وار، -بار، -پار، -مار، محتملاً مرتبط با پسوند(های) «-بۆر» و یا «-مۆر»[18]، وجود دارند که به افعال و اسامی آمده و از آنها اسامی جدید و صفات میسازند. مانند آشبار (نوعی خوراک و یئم اسب)، آیبار (مانند ماه براق)، توْقمار (پیکان دارای نوک آهنی)، قوُشمار (تلهی پرندهگان)، چوقمار (چماق دارای سر مدوّر)، قاتمر (چند لایه)،....[19] (در این که آیا این پسوندها فورمهای مختلف یک پسوند و یا چند پسوند جداگانه، و یا این که فورمهای اولیه و ثانویه و .... هستند مباحثه وجود دارد). در میان کلمات ساخته شده با پسوند -بار، -وار، کلمهای جالب توجه به صورت «تاسبار» به معنی چؤملهک، قابلمه و دیگ کوچک وجود دارد[20]. تاسبار از ترکیب کلمهی تاس (ظرف مایعات) با پسوند تورکی -بار حاصل شده و شباهت ساختاری و معنایی به ساماوار مرکب از سابا و پسوند -وار دارد.
نخستین نمونهی سفال سماورمانند در جهان، باقیمانده از ٣٦٠٠ سال قبل، در (روستای داشوست، منطقه شکی) جمهوری آزربایجان کشف شده است[21]. اما سماور در فورم امروزی آن مانند تمام دیگر اسباب و اجزاء فرهنگ چای، از طریق تورکها و موغولها از جمله تاتارها به روسیه و از آن طریق به چین (萨玛瓦 sàmǎwǎ) و اوروپای شرقی و خاورمیانه و ایران منتقل شده است. ادعا شده در دورهی قیزیلباش (صفوی) از سماور برای تهیهی قهوه استفاده میشد. اما آنچه قطعی است آن که سماور در دورهی دولت تورک افشار (سلطنت شاهرخ نوه نادر شاه افشار) از کالاهای وارداتی به ایران بود. تا آن که صدراعظم تورک قاجار «میرزا تقیخان فراهانی - امیر کبیر» (متولد روستای هزاوه، دهستان امیریه، بخش مرکزی، شهرستان اراک، استان مرکزی، تورکایلی. این قصبهی تورک که محل جلوس امپراتور موغول آباقاخان فرزند هولاگو به تخت سلطنت بعد از پدرش بود، ظاهراً در حال حاضر آسیمیله و فارسزبان شده است)، با اعطای یارانهی دولتی برای نخستین بار سماورسازی در قلمروی قاجار را آغاز کرد.
قلیان - قالیون Qalyun
کلمهی قلیان در زبان فارسی دارای ریشهای موغولی است (بر خلاف کلمات «توتون»، «دود»، «چوپوق» – چپق، ... در زبان فارسی که دارای منشاء تورکی هستند). فورم اولیهی آن، قالاغون - قالاوون (Qalawun) به معنی داغ، جوشان، سوزان[22]؛ در موغولی مودرن: خالوون Халуунبه معنی گرم، داغ، آتش، گرما، حرارت، تب، سوزان، حارّه است: قالاغوُن ← قالاوون ← قالااوُن ← قالایوُن ← قالْیوُن. این کلمه از مصدر قالااق - خالاآخ موغولی به معنی گرم کردن، جوشاندن ساخته شده است[23]. قالیون در فارسی تبدیلات آتی را تجربه کرده است: قالْیوُن ← قَلْیوُن ← قلیون ← غلیون. املای کلمهی قالیون به صورت «قلیان» اشتباه برانگیز و ریشهیابی آن بر اساس «غَلَیان» عربی (گویا به سبب جوشش آب در قلیان)، و یا «قالاماق» تورکی به معنی انباشتن نادرست است (هرچند قالیون با قالاماق تورکی – جغتایی به معنی برافروختن و آتش زدن که از موغولی گرفته شده همریشه است). احتمالاً بن «قالا» به معنی سوزاندن مرتبط با «قاتا» به معنی خشک شدن، سخت و سفت شدن، سخت شدن چیزی با گرم کردن آن، و شاید بعضی از معانی «قارا»، همچنین «خارا» به معنی سنگ خشک و سخت و سیاه است[24]. قالیون نخستین بار در قلمروی امپراتوری تورکیک تیموری – بارلاسی – کورهکهنی مشهور به موغال و یا گورکانی در شبه قارهی هند ظاهر و از طریق حوزهی زبان و ادبیات چاغاتای به قلمروی تورکمانی (در ایران و قفقاز و آناتولی شرقی) وارد شده، و بنابراین کلمهی قلیون – غلیون یادگار تورکی شرقی - موغال و یا گورکانی در فارسی است.
فنجان، تلفظ عربی کلمهای چینی
فنجان ظرف و پیالهی کوچک چینی و یا پلاستیکی دستهدار برای نوشیدن چای و قهوه و ... است. فنجان فورم عربی کلمات مرتبط یونانی «پیناکس» (πίναξ)، سوریانی کلاسیک «پینکا» (ܦܝܢܟܐ)، سانسکریت «پیناکا» (पिनाक)،... به معنی اولیهی بوشقاب، ظرف چوبی، سینی چوبی، تختهی تحریر؛ نهایتاً ریشه گرفته از زبان چینی است. دو ریشهی محتمل چینی کلمهی فنجان چنیناند: ١-کلمهی چینی «پئنآنگ» مرکب از «پئن» (瓫) به معنی بوشقاب پهن و ظرف تخت، و «آنگ» (盎) به معنی کاسهی شکم گشاد؛ ٢- کلمهی چینی «پینگاآن» (平安) که در اصل به معنی آرام و امن بود و در قدیم بر روی لوازم خانهگی چینی مانند گولدان و .... حک و چاپ میشد[25]. کلمهی فنجان توسط زبانهای تورکیک عوثمانلی (Fincan, Filcan)، تورکی قارائیم (Filcan)، و مجاری (Findzsa) و .... به زبانهای اوروپایی (Fìldžān سیربی – کوروواسی، Filižanka لهستانی) داخل شده است[26].
کلمات پنگان (تاس سوراخدار در ته آن که با پر کردن آب برای سنجیدن زمان در مزارع استفاده میشد، کاسه و تاس و ....)، و احتمالاً پنگال و پِنگ (پیاله و آبگینه و شیشهی ساعت)، پَنگَره و پنگاره (دیگ بزرگ، تاوه، طبق، دوری کوچک، پیاله، قاب، دوری، بشقاب، کاسه، ... ) در فارسی همه دارای منشاء یونانی و احتمالاً در نهایت ماخوذ از زبان چینی هستند.
استکان، تلفظ روسی کلمهای تورکی – تاتاری
لیوان کوچک برای نوشیدن چای و غیره، ظرف استوانهای کوچکتر از لیوان از جنس شیشه برای نوشیدن چای. ریشهی کلمهی استکان، نهایتاً تورکی است. استکان فورم روسی (Стака́н) کلمهی «دوْستاقان» (Dostaqan) ماخوذ از زبان تاتاری قازان (غازان) است. ماکسیمیلیان رومانوویچ فاسمر (ماکس جولییوس فردریک واسمر) زبانشناس روس – آلمان، مردمشناس و ریشهشناس در زبانهای هند و اوروپایی، فینو -اوگوریک و تورکیک، و استاد دانشگاه کولومبیا – نیویورک و رئیس دپارتمان اسلاویک در برلین، در کتاب خود «فرهنگ ریشهشناسی زبان روسی» که «ماگنوس اوپوس» (شاهکار) او و تا به امروز معتبرترین منبع برای ریشهشناسی زبانهای اسلاوی شمرده میشود، استکان را کلمهای با ریشهی قطعی تورکی میداند: «استاکان در منابع روسی قدیم در فورم دوستوکان و به معنی قوطی بود و ریشه در کلمهی دیسکا داشت. کلمهی قدیمی روسی وامواژهای از تورکی است. مقایسه کنید با توستاکان به معنی پیالهی چوبی در چاغاتایی، و توستاقان در قازاقی به معنی لیوان، کاسه، ملاقه. ریشهیابی این کلمات تورکی بر اساس زبانهای روسی و یا لاتوییایی نادرست است»[27]. در زبان روسی استکان به معنی لیوان آبخوری، و یک اصطلاحی نظامی به معنی محفظهای مدور و چوبی برای بیرون آوردن گلوله از داخل توپ است. فورم اولیهی دوستاقان تاتاری در دیگر زبانهای تورکیک هم موجود است: «توْستاکان» در جغتایی به معنی کاسهی چوبی، توستاغان (Tostağan) در قازاقی و توُستاغان در قیرقیزی به معنی جام چوبی، «توُتسیغان» (Tustığan) در تاتاری به معنی جام، «توتساق» (Туҫтаҡ) در باشقیری به معنی جام برای نوشیدن قومیز، ....[28]. توستاقان در آغاز به معنی جام و کاسهی چوبی بود و بعدها با تعمیم معنایی شامل جام شیشهای هم گردیده و نهایتاً معنی استکان امروزی را کسب کرده است. عیناً مانند فنجان که در آغاز به معنی ظرف چوبی بود، اما به مرور زمان معنی فنجان امروزی که از چینی و بلور و سفال و ... ساخته میشود را کسب کرد.
واکلاو بلاژک (Václav Blažek) زبانشناس تاریخی از جمهوری چک، ریشهی کلمهی استکان را فعل تورکی «توْستاماق» به معنی حاضر و نمایان شدن («توْستوْ-ک»: «عالی بودن» در تورکی تئلئوت) دانسته است[29]. اما به نظر من «توس»، جزء اول کلمهی توستاقان (توس + تاقان) محتملاً مرتبط با بون تورکی – موغولی «توْس»، توز، توژ، توس، توج به معنای پوست درخت خدنگ، پوست درخت خوُش – غوُش؛ درخت غان، درخت غوشه است[30]. بون تورکی «توس» از ازمنهی قدیم به زبانهای روسی (دوْس، دوْسکا: تخته، چوب) و ایرانیک از جمله فارسی وارد شده و در شاهنامهی فردوسی هم به کار رفته و از آن طریق وارد زبان عربی و به صورت توج معرّب شده است[31]. کلمهی «توس» در کتاب دهده قورقوت هم در ترکیب «توْزلوُجا» (آغجا توزلو قاتی یاییم) به معنی پوستهی درخت قایین که برای محکم کردن کمان به قبضهی آن پیچیده میشود به کار رفته است. بون توس به معنی چوب در کلمات «توْساق» (نوعی درخت که چوب سخت و قرمز رنگ آن در بناها بهکار میرود)، «توْسماق» (کوندهی درخت)، «توْستاق» (سهپایهی چوبی)؛ همچنین «توسقور»، «توسخوقور» در زبان موغولی به معنی بوشقاب و سینی (چوبی؟)، ... نیز دیده میشود. بون توس به معنی چوب مرتبط با کلمات «توْساق» (نوعی درخت که چوب سخت و قرمز رنگ آن در بناها بهکار میرود)، «توْسماق» (کوندهی درخت)، «توْستاق» (سهپایهی چوبی)؛ همچنین «توسقور»، «توسخوقور» در زبان موغولی به معنی بوشقاب و سینی (چوبی؟)، ... است. «تاقان» و یا جزء دوم کلمهی توستاقان، در تاتاری به معنی حلقهی فلزی بوخاری که در زیر آن آتش روشن میشود، نزد مردمان کوچرو (کؤچهری) به معنی گرمکننده و گرمازا و بوخاری؛ و در لغتنامهی لهجههای تورکی در تورکیه به معنی ماهیتابهی دستهدار روغن است[32]. با این وصف میتوان گفت ترکیب «توستاقان»، به معنی ظرف چوبی گرم نگهدارندهی مایع محتوی خود، جام چای گرم بوده است. این معنی با کارکرد استکان در مناطق سردسیر سیبری جنوبی و روسیهی شمال مرکزی هم کاملاً مطابق است.
کلمهی دوْستاقان پس از وارد شدن به زبان روسی از طریق تاتارها و باشقیرها از اوایل قرن شانزده به دیگر زبانهای اسلاوی و غیر اسلاوی منطقه منتقل و در دورهی دولتهای تورک افشاریه و قاجاریه توسط تورکان قفقاز و تورکستان روسیه، اینبار با تلفظ روسی آن استکان به ایران و زبان فارسی وارد شده است. این کلمه که در گذشته دارای املای استیکان هم بود، در تورکی معاصر به صورت ایستیکان - ایستیکهن تلفظ و نوشته میشود.
ادعای ریشهی فارسی برای توستاقان تورکی- از جمله دوستان (پیالهی بزرگ)؛ «دوستگان» (محبوب و معشوق)؛ «دوست کام»، «دوستکان» (معشوق که وی را از جان و دل و تن عزیزش دارند)؛ دوستکانی، دوستگانی (شرابی که با دوستان یا به یاد آنها خورند، پیالهی شراب)؛ دَستکان (گویا به سبب آن که استکان را با دست میگرفتند و بلند میکردند)، «دسته» (جام دستهدار، ...) به معنی «شرابی که با معشوق خورند»، بادهنوشی با یار و محبوب، پیالهی بزرگ، ... به لحاظ تاریخی و سمانتیک مردود است. هیچ دلیل و شاهد علمی و تاریخی و مستند وجود نهدارد که نشان دهد تاتارها و تورکهای قیپچاق کوچنده و جنگاور در مناطق شمالی روسیه و مناطق جنوبی سیبری، برای نامیدن جام خود، کلمهای را از زبان دری در افغانستان اخذ کرده باشند؛ آن هم کلمهای که بسیاری از خود دریزبانها و فارسزبانها هم از وجود آن خبر نهدارند و معنی آن را نهمیدانند و علاوتاً به لحاظ معنایی هم مربوط به معشوق و عیاشی بوده، بی ربط با کارکرد استکان است (صرفاً کلمهی دوستکانی به معنی قدح شراب در تورکی عوثمانلی، مستقیماً از فارسی اخذ شده است). ریشهشناسی استکان به صورت «ایست تی کن» انگلیسی (East Tea Can) به معنی قوطی چای شرقی، و یا ریشهشناسیهای تورکی آن به صورت «ایستی کان» گویا به معنی ظرفی که ته آن داغ است و یا ظرفی که کام را گرم میکند (ایستی: گرم؛ کان: چاله، چاه؛ کن: جا؛ کام: سقف دهان)، و یا ربط دادن آن به فعل تورکی توْسماق (با کلّه محکم به هم زدن) و .... همه ریشهبافیهای جدید و غیر جدی هستند.
جام، محرف کلمهی چینی «چان» به معنی پیالهی کوچک شراب
پیالهی شراب، پیالهی شرابخوری، ساغر، گیلاس، کاسه، قدح، ساتگین، ساتگن، ساتگی، سایگی، ایاغ، کأس، پیمانه، طاس، صراحی، ظرف، کوزه و کدوی شراب، آوندی مانند کوزه که در آن شراب کنند. جام و گونههای دیگر آن جامه، چمان، چمانه در زبان فارسی، محرف کلمهی چینی «چان» (Zhân, Chán) به معنی پیالهی کوچک شراب هستند که از طریق زبان تورکی یا مستقیما به زبانهای تاجیکی – دری - فارسی و یا نخست به زبان سوغدی و سپس از آن طریق به زبانهای تاجیکی – دری - فارسی وارد شده، و بنابراین تورکیسم هستند. (جامه: صراحی، جام، پیاله، ظرف، کوزه و کدوی شراب، آوندی مانند کوزه که در وی شراب کنند، آبجامه: جام آبخوری، شیرجامه: پستان زنان. بدین معنی جامه مرکب از جام و های نسبت، و مزید علیه جام است). همریشه با چاناغ - چاناق تورکی (چان + اق پسوند تورکی تضغیر) به معنی کاسه، ظرف کوچک، طبق، ظرف گلی، کاسهی چوبین ته گود و مقعر، قابلمه که به صورت چناق به زبان فارسی وارد شده است.
پیاله، کلمهای یونانی
پیاله، به تورکی پییالا که مخصوصاً تورکان تورکستان قدیم (آسیای میانه، روسیه و چین) برای نوشیدن چای به جای استکان، و قیمیز و ... از آن استفاده میکنند، کلمهای نهایتاً با منشاء یونانی (Φιάλη) است[33]. کلمهی پَیغالَه به معنی قدح و کاسهی شراب، پَیقال به معنی قدح، جام شراب و پیاله در فارسی میانه، پیرایه به معنی جام، قدح و ظرف سیم و زر، و فورمهای گوناگون پیل (وخی: فنجان چوبی)، پیلیک (خوارزمی: پیاله)، پیلوغو (یدغه) در زبانهای ایرانیک و ... ظاهراً همه محرف پیالهی یونانی است.
لیوان، ماخوذ از نام لیقوان در آزربایجان شرقی، تورکایلی
لیوان به معنی ظرف آبخوری، ظرفی استوانهای از سفال، چینی، بلور، شیشه، کاغذ یا فلز بزرگتر از استکان یا فنجان، استکان بلند سفالی که برای نوشیدن مایعات استفاده میشود. بی ربط با نام کشور لیوان – لبنان. این کلمه ظاهراً تلفظ تورکی اسم روستای «لیقوان» در بخش سهندآباد شهرستان تبریز و مخفف آن است. روستای لیقوان خاکی قرمز و مخصوص کوزهگری دارد و مشهور به ساختن سفالهای نیکو است. گفته شده که آبخورهای سفالی معروف ساخته شده در این روستا در آغاز به تورکی «لیوان قابی» (ظرف ساخته شده در لیوان) و یا مشابه آن نامیده میشدند که به مرور زمان قسمت دوم آن حذف و قسمت اول لیوان با تعمیم معنی مطلق ظرف آبخوری را کسب کرده است. ریشهی نام روستای لیقوان معلوم نیست. همچنین است نامهای روستاهای «لوُوانلی»[34] و «لێقلان» در شهرستان میانه، آزربایجان شرقی و ارتباط آنها با نام لیقوان. عدهای نام لیقوان را مرتبط با کلمهی «لیغ» در تورکی معاصر به معنی گل و لای[35] دانستهاند. به واقع کلمهی لیغ - لیققا در تورکی معاصر (ایران، آزربایجان، تورکیه) به معنی رسوب و گل و لایی که سیلاب با خود میآورد، ... است[36]. از همین ریشه است کلمهی لیغلیغا (گِل لزج)، و کلمات شاید مرتبط لیغیریق، لیغرا، لیقیج، لیخچور، ....[37]. اما این کلمه در تورکی قدیم به صورت لییوLiyü بود و نه لیق. بنابراین نهمیتواند با این فورم معاصر در نام لیقوان که قدمتی اقلاً دو هزار ساله دارد موجود باشد. برخی نیز قسمت اول نام لیقوان را اسم یک طایفهی قدیمی آلبان به اسم «لیق» و قسمت دوم آن وان را به معنی استخر و حوض و دریاچه در زبان تورکی دانستهاند[38]. این ادعا هم غیر مستند و بسیار مناقشهدار است، چرا که حضور طائفهی ادعایی لق از آلبانها در منطقهی لیقوان معلوم نیست و در زبان تورکی کلمهی وان به معنی دریاچه وجود نهدارد.
با توجه به قدمت این منطقه و وفور اسامی سومری متعدد در کل آزربایجان و تورکایلی، و مخصوصاً وجود پسوند سومری مکان -وان در نام لیقوان، شاید این نام ریشهای سومری داشته باشد. قان – گان در زبان سومری به معنی سرزمین و اراضی مسکون، مزرعه، زمین زیر کشت، زمین، مساحت، قطعهی زمین، سطح، صفحه، سطح مزرعه، کشت، زمین کشاورزی، زمین مشترک، ... است[39]. قان- گان سومری به عنوان پسوند با همان معنی و همان فورم و یا در فورمهای جان و وان و ... در بسیاری از نامهای جوغرافیایی باستانی و قدیم جهانهای تورکیک (اؤتوکهن، شیشی وان – شیشوان، ....) و ایرانیک و سامی هم وجود دارد. بی شک پسوند قان – گان – جان - وان - ... موجود در قسمتی از توپونیمهای باستانی آزربایجان، تورکایلی و ایران هم، و شاید موجود در نام لیقوان، همان پسوند - کلمهی سومری قان – گان به معنی سرزمین و اراضی مسکون است.
نعلبکی، کلمهای احتمالاً آرامیالاصل
نعلبکی به معنی یک ظرف کمعمق و پهن و مدور است که استکان چای را در آن میگذارند. ریشهشناسی این کلمه قطعی نیست. در نوشتهی نعلبکی ویکیپدیای انگلیسی گفته میشود کلمهی رمبکیک ایرانی میانه و یا پارتی، فورم مصغر کلمهی آرامی «رمبک» (𐡓𐡌𐡁𐡊)، و احتمالاً به معنی پیاله است[40]. ایرانشناس ارمنی آناهیت پریخانیان، در مقالهای کلمهی اول یک نوشته بر ظرفی قدیمی را به صورت «رمبک» خوانده و آن را مصغر «رَمْبَکیک» در ایرانی میانه و یا پارتی دانسته و به صورت جام کوچک معنی کرده است. به نظر او این کلمه با متاتز « ر » و «م» و سپس تغییر به ترتیب «ر» به «ل» و «م» به «ن»، مبدل به «نَلْبَکی» و تحت تاثیر کلمهی قبلاً موجود نعلکی (نوعی پیالهی هشت پهلو و دراز، قدح و جام شراب مدور) به نعلبکی امروزی تغییر یافته است: رَمْبَکْ ← رَمْبَکیک ← رَمْبَکی ← لَنْبَکی ← نَلْبَکی ← نَعْلْبَکی. هر چند خود پریخانیان در همین مقاله خاطرنشان کرده که قرائت او قطعی نیست و میتوان این کلمه را به صورت «کَمْبَک» و یا «دَمْبَکْ» هم خواند[41].
کلمهی نلبکی و فورمهای گوناگون آن در زبانهای منطقهی قفقاز از جمله تورکی و گورجی و آوار و اودی و ارمنی وجود دارد. ظاهراً این کلمه ی آرامیالاصل از طریق بیزانس به زبانهای رایج در تورکایلی و منطقهی قفقاز و ساحل جنوبی دریای سیاه از جمله زبان تورکی وارد، و از طریق تورکی به زبان فارسی منتقل و در این زبان به صورت نعلبکی عربیزه شده است (فارسها تباراً اغلب اعراب تغییر زبان داده به دری هستند). بعضی از مولفین فارس، نعلبکی را مرتبط با کلمهی «لعلی» به معنی سینی و سینی فلزی، و یا «نعلک» که گویا به معنی نوعی پیاله و دوری و ساغر است دانستهاند، بی آن که توضیحی قانع کننده در بارهی اضافه شدن حرف «ب» به میان و حرف «ی» به آخر کلمهی نعلک ادعائی و تغییر معنی آن بهدهند. علاوه بر آن که خود کلمهی نعل هم کلمهای عربی و نهایتاً آرامی – سمیتیک (naˁl נעל) است. ریشهشناسی کلمهی نعلبکی به صورت ترکیبی از «نعل» عربی و «بکی» گویا محرف کلمهی «تهکی» (تکی) تورکی به معنی مانند، جمعاً به معنی نعلگونه نیز (فرهنگ تورکی نوین، اسماعیل هادی) صحیح نیست. روسیالاصل دانستن کلمهی نبلکی – نعلبکی و ریشهیابی آن بر اساس «نالیت» (Налить) به معنی ریختن مایع، و «باک» (бак) به معنی مخزن و تانک، قطعیاً نادرست است.
تپسی، کلمهای تورکی و یا چینی
تبسی یک طبق و دیس ساخته از مس و نقره و دیگر فلزات با دور برگشته و نازک است. در تورکی قدیم «تهوسی» (Tävsi, Tewsi)، «تیپسی» (Tipsi)، به معنی بوشقاب مسی رویدار در ابعاد متوسط و یا بزرگ که برای پختن و یا سرویس غذا بهکار میرفت بود[42]. در ریشهشناسی آلتاییک این کلمه دو احتمال مطرح شده است. نخست ماخوذ از مصدر تورکی تهومهک (Tevmek) به معنی چیدن (چیدن غذا در سینی، به سیخ کردن گوشت به ردیف). دوم ماخوذ از کلمهی چینی دییئزی، دییئپتسی، دئپتسییی (碟子) به معنی بوشقاب و سینی کوچک[43]. کلمهی تبسی مانند بسیاری از کلمات تورکی در زبانهای مونقولیک و دیگر زبانهای آلتاییک هم موجود است[44] و از طریق زبان تورکی به دیگر زبانهای منطقه از گورجی و عربی (طبشی، طبشه) و فارسی و دیگر زبانهای ایرانیک داخل شده است. احتمالاً ریشهشناسی کلمهی تپسی به عنوان یک کلمهی گورجی (تپشی در گورجی به معنی ظرف، فنجان، پیاله)، ماخوذ از فعل تپ ایرانیک به معنی پهن و هموار و مسطح بودن، و یا همریشه شمردن آن با کلمات طَبَق عربی و تاوهی فارسی و تَبَنگ در بعضی از زبانهای ایرانیک نادرست است.
سینی، از چین
خوان، بوشقاب و طَبَق از طلا و نقره و مس و برنج. سینی در گذشته یک تپسی مسی بزرگ بود که برای سرویس غذا به افراد زیادی که دور آن بر زمین مینشستند و یا برای حمل غذا به کار میرفت[45]. این کلمه مرکب از کلمهی «سین» به معنای سرزمین چین و یای نسبت عربی است. در عربی صینیَّة، مشتق از صینیّ به معنی چینی، منسوب به سرزمین چین، معمول و محصول چین. کلمهی چینی توسط تاجیکها که به طور عمده اصل و تبار عربی (از طائفهی عرب تای + زیک) دارند، به دلیل نهبود حرف «چ» در زبان عربی، نخست به «صینی»، سپس از سوی تاجیکهای شرقی (در آسیای میانه) به «شین» (هفتشین) و از سوی تاجیکهای غربی (فارسها) به «سینی» متطوّر شده است. قابل ذکر است که کلمهی چینی در بعضی از زبانهای تورکیک، مانند قیرقیزی (Чыны) و قازاقی (Шыны) نه به معنی سینی و تپسی، بلکه به معنی ظرف و پیاله و تاس برای نوشیدن مخصوصاً مشروب قیمیز است.
قند، کلمهای اصلاً دراویدی
قند، مادهی جامد سفید و شیرین و محلول در آب است که از چغندر و نیشکر و ... به دست میآید. کلمهیCandy در زبانهای اوروپایی گرفته شده از «قند» عربی، نهایتاً از ریشهی سانسکریت «خاندا» به معنی قطعه(ی شکر)، آن هم محتملاً ماخوذ از کلمهی دراویدی «کانتو» به معنی قند و «کاتتو» به معنی سخت و سفت شدن[46] است. جالب توجه است که در زبانهای تورکیک و مونقولیک هم «قاتی» و فورمهای گوناگون آن به معنی سفت و سخت و محکم است.
شکر، کلمهای اصلاً سانسکریت
مادهای غذایی بلوری و شیرین و سفیدرنگ با دانههای ریز که از شیرهی بعضی از گیاهان تهیه میشود. در زبانهای اوروپایی گرفته شده از «شکر» عربی، ماخوذ از زبانهای داردی در هندوستان (شَخور – کَلَشه، شُکُر - کُهوار، شاخار – شینا، شَکَر – هندی، ....) نهایتاً از ریشهی سانسکریت «شارکارا» (Śarkarā) به معنی شکر، و به معنی اولیهی شن، سنگریزه [47] است.
دیشلهمه– قیتلاما
در زبان فارسی بسیاری از اصطلاحات مربوط به طرز نوشیدن چای هم تورکی است. به عنوان نمونه اصطلاح تورکی «دیشلهمه چایی» که به صورتهای دیشلمه، دِشلمه به فارسی وارد شده و منظور از آن گذاشتن دو حبه قند کنار نعلبکی در گوشهی سینی کوچک یک نفرهای، و یا چای تلخ که شکر و یا قند در آن حل نهشده، چای قندپهلو که آن را با گذاردن حبهی قند در دهان مینوشند، ... است. از اینجا، «دیشلهمه» معنی مجازی تکه و حبهی قند (از نوع کله قند را) کسب کرده است. (دیشلهمه در افغانستان به معنی شیرنی، آب نبات، حبه است). مصدر تورکی دیشلهمهک به معنی گاز زدن، گاز گرفتن، جویدن؛ قسمتی از چیزی را با گاز گرفتن آن کندن و .... است. این کلمهی تورکی مرکب است از «دیش» به معنی دندان + «له» پسوند فعلساز از اسم + «مه» پسوند اسمساز از فعل. پسوند مرکب «لهمه» در کلمات تورکی دیگر وارد شده به زبان فارسی مانند «قابلاما» (قابلمه) هم موجود است. کلمات بی شمار تورکی ساخته شده با پسوند «مه»، از جمله اسامی تورکی غذاها وارد زبان فارسی شده است: «قییما» (قیمه)، «قاوورما» (قورمه)، «دولما» (دولمه)، «چیغیرتما» (چغرتمه)، دهلهمه (دلمه)، ....
اصطلاح مترادف «قیتلاما چایی» در زبان تورکی به معنی خوردن چای با گذاشتن حبهی قند (کهسمه شکر) تهیه شده از کله قند («قیتلاما شکری») در دهان و با مکیدن قند، خورده خورده نوشیدن چای است. از اینجا «قیتلاما» مانند «دیشلهمه» معنی تکه و حبهی قند (از نوع کله قند) را پیدا کرده است. مصدر «قیتلاماق» به معنی اداره کردن امور با ملزمه و امکانات کم و ناچیز (احتمالاً از بون «قیت» به معنی قحط، نایابی، تنگی، ...)، قند را با دندان تکه کردن و با چای خوردن؛ گاز گرفتن (از مصدر «قیتماق» - «قیرتماق» به معنی کندن، جدا کردن یک قطعه از چیزی، نیشگون گرفتن، ....) است.
قاشق - قاشیق، کلمهای تورکی
قاشق - قاشوق – قاشیق که برای به هم زدن قند و شکر و یا مربا در استکان چای از آن استفاده میشود، کلمهای تورکی[48]، مرکب از قاش تورکی به معنی ظرف چوبی، کاسه، به علاوهی پسوند تصغیر -یق؛ از ریشهی قاشماق – قاشیماق به معنی مالیدن، کشیدن، خراشیدن، کندن، تراشیدن، .... و همریشه با قاشاو – قشو به معنی بُرُسِ دندانهدار آهنی برای خاراندن پوست چهارپایان و مخصوصاً اسب است[49]. ربط دادن قاشق تورکی به «کپچه»ی فارسی از جمله از طرف فعال سیاسی ارمنی «نشانیان»، یک ریشهبافی است.
[1]
“Scholars have suggested that the Austro-Asiatic languages may be the ultimate
source of the word tea, including the various Chinese words for tea such as tu,
cha and ming. Cha for example may have been derived from an archaic
Austro-Asiatic root word *la (Proto-Austroasiatic: *slaʔ, cognate with
Proto-Vietic *s-laːʔ), meaning "leaf", used by an ancient people from
southwest China, while ming may be from the Mon–Khmer meng (fermented tea
leaves). The Sinitic, Tibeto-Burman and Tai speakers who came into contact with
the Austro-Asiatic speakers then borrowed their words for tea.”
Etymology
of tea.
https://en.wikipedia.org/wiki/Etymology_of_tea
茶 As tea may have originated from Sichuan, where the native Yi people speak Loloish languages, Sagart
(1999) suggests
that the Old Chinese item was possibly originally borrowed from Proto-Loloish *la¹ (“tea”), from Proto-Sino-Tibetan *s-la (“leaf; tea”). Schuessler (2007) traces its ultimate origin to Proto-Austroasiatic *sla (“leaf”) (compare Proto-Mon-Khmer *slaʔ). Alternatively, Qiu (1988) suggests that it might be a
semantic extension of 荼 (OC *l'aː,
“bitter plant”).
[2]
Coffee Etymology.
The word coffee entered the English language in 1582 via the Dutch
koffie, borrowed from the Ottoman Turkish kahve (قهوه), borrowed in turn from the Arabic qahwah قَهْوَة.
The Arabic word qahwah was traditionally held to refer to a type of wine whose
etymology is given by Arab lexicographers as deriving from the verb قَهِيَ
qahiya, 'to lack hunger', in reference to the drink's reputation as an appetite
suppressant.
[3] 鍋爐
boiler (apparatus that produces steam or is used to boil water)
https://en.wiktionary.org/wiki/%E9%8D%8B%E7%88%90
锅炉, is the simplified form of 鍋爐
[4] 壺 1- kettle (vessel
used to boil liquid); jug; vase; can; thermos; bottle; flask; canteen (water
bottle), 2- (historical) a
kind of ancient vessel,
3 Classifier for bottled liquid.
一壺水 / 一壶水 [Cantonese]
― jat1 wu4 seoi2 [Jyutping]
― a pot of water
[5]
Alimcan İNAYET. DOĞRUDAN VE DOLAYLI OLARAK ÇİNCEYE GEÇEN TÜRKÇE KELİMELER
ÜZERİNE
[6]
Kettle (n.): “….from Latin catillus "deep
pan or dish for cooking," a diminutive of catinus "deep vessel, bowl,
dish, pot," from Proto-Italic *katino-“.
[7] samovarŭ: r(ussian)
samovarъ. theekessel: man denkt bei diesem worte an Cicero's
authepta, — Wahrscheinlich ist es tat(ar) sanabar. kalmück sanamur
stammt aus dem r(ussian). Als slav(ic) wird samovarŭ im lit(hvanian)
Pats verdąs aufgefasst.
(Translation: Samovarŭ: R(ussian) Samovarъ, tea
kettle: this word brings to mind Cicero's authepta, — probably it is Tat(ar)
sanabar. Kalmyk sanamur comes from R(ussian). Samovarŭ is understood as Slav(ic)
in Lit(hvanian) Pats verdąs.)
Mi. EW = F. Miklosich, Etymologisches
Wörterbuch der slavischen Sprachen, Wien, 1886.
https://archive.org/details/etymologischesw00mikluoft/etymologischesw00mikluoft/
[8]
SANABAR, nordtürk. Theemaschine. Vergl. Russ. samovarъ, das man geneigt
sein kanu als ‘Selhstkocher’ αὐλέψης, anthepsa (Koclmaschine mit zwei Böden,
von denen der untere das Fener, der obere die Speisen enthielt) aufzufassen,
dem es allerdings durch Volksetymologie nahegebracht ist. Darans kalmuck. sanamur
und samuar bei den Tataren Kazans. Ostronmov, türk. Samavar,سماوار سماور . Barbier
2. 95. Ob sanabor aus dem Tatar. erklärt werden kann, ist mir nicht
bekannt, indessen darf man pênegz mit Zuversicht auf deutsch Pfenning
zurückführen, obgleich dieses aus dem Dentschen nicht gedentet werden kann, ja
durch pf seinen undentsehen Ursprung zu erkennen gibt. An Übersetzung des
seltenen αὐθέψης ist beim Russ. nicht zu denken. Die Zusammenstellung von
samovars und sanabar ist von mir nur als wahrscheinlich bezeichnet worden.
Dr.
Franz Miklosich. DIE TÜRKISCHEN ELEMENTE IN DEN SÜDOST UND OSTEUROPÄISCHEN
SPRACHEN. (GRIECHISCH,
ALBANISCH, RUMUNISCH, BULGARISCH, SERBISCH, KLEINRUSSISCH, GROSSRUSSISCH, POLNlSCH).
Zweite Hälfte. (Denkschriften Der Kaiserlichen Akademie Der
Wissenschaften. Philosophisch-Historische
Classe. Achtunddreissigster
Band. Mit Zwei
Tafeln. Wien,
1890. In Commission Bei F. Tempsky)
https://dn790004.ca.archive.org/0/items/bub_gb_10k9AAAAMAAJ/bub_gb_10k9AAAAMAAJ.pdf
[9]
(O slově „samovar", kterýž také u nás již se stal potřebou domácí,
říkalo a říká se posud, že jest vyjiůjčeno od Tatarů, kdež zní sanabar,
a snad až od Číňanův; Angličan Tylor2 [Hattala, Brus 42 ; Researches
in to the early history atd., Londýn 1870, str. 167.; Karłowicz]) dovozuje, že
podobné nářadí bylo známo u Řeků cařihradských pode jménem αὔθεψα (z řec. αὐτός sám a ἔψω vařiti), a že je odtud
Rusové i spřeloženým názvem pře- vzuli, načež předmět i název jeho od Rusův na
východ se šířil.
Píspvky k
eské etymologii lidové. by erný, J, 1894
https://archive.org/details/pspvkykesket00ernuoft/page/74/mode/2up?view=theater
[10]
первое что нашла о происхождении слова самовар
[3] Re: Персидское слово "самовар"... [new]. vtora 20 май 05, 14:02 Ответить |
Ответить с цитированием очень популярная точка зрения. сам предмет, равно как и
валенки, пришли в Россию из Азии. Самовар был чисто тюрко-татарским
изобретением… Некоторые филологи считают, что слово "самовар"
произошло от тюркского "санабар", означающего "чайник",
"чайный сосуд"…см. напр. http://yazlit.boom.ru/linq43.htm
Самовар, самоварчик
- (Вш. сд. 1; Т. стр. 6; Ивн. 1; Д. Вн. 5; Леш. 4) – В словаре М. Фасмера
указывается, что “самовар – сложное слово, которое происходит от сам и варить. Однако Миклошич,
который видит в этом объяснении народную этимологию, предполагает источник в
тюркском санабар. Но тюркские соответствия вроде турецкого самавар,
татарского самаур, самувар (калмыцкий самавр) рассматриваются В. Радловым как
заимствования из русского” (Фасмер, 1987, 3 т., 553). По мнению М. Аджи, “степняки,
проезжая по степи и лесостепи тысячи километров, научились даже готовить пищу в
двигающейся веже или избушке (так называли теплую повозку), для этого они
придумали сумавар (который позже, надо добавить стал “русским самоваром”)
(Аджи, 1994, 113). В результате изложенного, мы тоже предполагаем, что
самовар тюркского происхождения.
[11]
The practical Standard dictionary of the English language, designed to
give the orthograph pronunciation, meaning, and etymology of over 140,000 words
and phrases in the speech a literature of the English-speaking peoples, with
synonyms, antonyms, and prepositions; containing also an appendix of foreign
phrases used in English speech and literature. Author: Frank H. Vizetelly
(Editor), Print Book, English, 1924, Edition: View all formats and
editions, Publisher: Funk & Wagnalls Co., New York, 1924
The
Encyclopaedia Britannica: a dictionary of arts, sciences,
literature and general information Print Book, English, 1910-1922. Edition:
11th ed., Publisher: Encyclopaedia Britannica, New York, 1910-1922
[12]
1. Encyclopaedia Britannica, Volume XXIV, 11th edition, cambridge, England,
University Press, 1911, p. 118.
The word
"samovar" has two suggested sources: the Russian words CAMO (samo),
"self," and BAPI-\Tb (varit), "boil" or self-boiler";
or the equally logical Tatar word "sanabar," meaning tea-urn.
The
Samovar History and Use, Mary J. Barry, Fort Ross Conservancy Library
https://www.fortross.org/lib/57/the-samovar-history-and-use.pdf
[13]
“And even in the Tatar language, it was called “snare”, that is, “teapot”.
By the way, some researchers believe that it is from this word that the Russian
“samovar” has its etymology. The variant with the Turkic origin is not
impossible, ….. Update: there is, however, a foreign ethnonym, which was
adapted to this pattern and became samoyedy (literally "self-eaters")
in Russian”.
What is a
samovar?
https://www.shopsamovar.com/articles-about-the-samovars/what-is-a-samovar/
[14]
Samovar (n.): “…. from Russian samovar, literally
"self-boiler," from sam "self" (from PIE root *sem- (1)
"one; as one, together with") + varit "to boil" (from Old
Church Slavonic variti "to cook," from PIE root *wer- "to
burn"); but this is perhaps folk-etymology if the word is from Tatar
sanabar "tea-urn."”
[15]
Wenn dies samar
ursprünglich ‘metallgefäs, -kanne’ bedeutet hat, könnte es sich hierbei um eine
ältere entlehnung (vielleicht frühes XVIII. Jh.) aus Russ. samovar handeln, das
in den meisten türkischen sprachen mit der russischen bedeutung in einer
neueren form, wie Qazan samuwar (WB) und samaur, im dialekt von noqrat (Gau
Kirov) und Glazov (Udmurt ASSR) samar, saumar, in dem der Kiräsin jenseits (d.
H. Nordöstlich) von Qazan samyrau (Tatar telenen dialekt. süzlege, pp. 361,
365), Osman. Samavar (WB), Qyrq. Samōr (Jud.), daneben, wohl als ältere
entlehnung, saŋōr ‘teekessel, kessel, kanne zum teekochen’, özbek.
Samōr, samar, samur (von mir in all diesen varianten schon vor mehr als 40
jahren so gehört) und ableitungen vorliegt. So auch in tazik samavar,
samavar, über das persische auch in indische sprachen eingedrungen. Wo
miklosich ein ‘turkotatarisches sanabar’, das er für die quelle des wortes hält
(zit. bei vasmer), herhat, ist mir unbekannt. Wenn es ein solches türkisches
wort gäbe, wäre es eine ableitung von sā-n- ‘denken, meinen, annehmen, zählen’,
das als basis für samovar nicht in frage kommt.
[16]
SUMAVAR is also a Turkish word (there are a lot of samovars in Turkey). Back in
the XVIII century in Russia, they said and wrote "sumavar",
"Su" in Turkish "water", and "mavar" is a vessel,
a jug.
[17]
SABA I. Alt. 19th-20th c. Saba [Саба] (OjrRS 209); Alt. 19th –
20th c. Sāba [Сааба] (OjrRS 209); Yak. Sāba [Саба] (Pek.).
✧
I. ’Pot made of birch-rind’ (OjrRS); II. ‘Leather-bag/sack’ cf. also Shor,
Kzk., Tat. Saba ‘ein Ledersack zum Bereiten des Kumiss, ein Lederschlauch;
(Shor) grosses Birkenrindengefāss, welches bei der Opfenung eines Pferdes am
Opferfeiertage zur Frühlingszeit für das Getrānk verwendet wird’ (Radl. IV,
411), Tat. Saba ‘Саба (волшой будюк для приготовления и
хранения кумыса)’ (TatRS). See also BAD-SABA, SANA-SABA, TOQ-SABA.
SABADEY Chuv.
18th – 20th c. Sabadey [Сабадей] (Magn. 70).
✧
‘Like a leather bottle’ cf. Tat. Saba ‘Саба (вольшой бурдюк для приготовления и
хранения кумыса)’ (TatRS)+suff. -dey
SABAY Tat.
1780 Sabay [Сабай Михайлов] (MIB V, 116); Bashk. 1706 Sabay
[Сабай] (MIB III, 21); Bashk. 1735 Sabay [Сабай Беккуловъ], a tarxan
(Vel.-Zem., Bašk. 19); Bashk. 1746 Sabay [Балтай Сабаев] (MIB III, 444);
Kzk. 19th c. Sabay [Сабай] (SOV 54); Kzk. 19th c. Sabay
[Сабай] (SODž. 22).
✧
‘Small leather bottle’ + dim. Suff. -y. See also ČAN-SABAY, TOQ-SABAY
László Rásonyi
And Imre Baski. ONOMASTICON TURCICUM, TURKIC PERSONAL NAMES
[18] نگاه کنید به مدخل «کئیبورKéybür ، گهیمورGeymür» در مقاله ی
قصیدهی «تورکانه – تورکیانا»، ملمّعی فارسی - تورکی از اوحدی مراغهای (فوت ١٣٣٨
میلادی)
[19]
Türk Dilinde Ekler Ve Kökler Üzerine Bir Deneme, by Besim Atalay. Publication
date 1941
[20] Tasbar: küçük
çömlek [DS: tasık aa.] (DS 3837). Tasbar (is.), Çömlek
(Erzincan). (Bak: Tasık).
Kap - Kaçak ve
Diğer Mutfak Takımları
İle İlgili Lügatçe
https://taed.ktb.gov.tr/Eklenti/109685,1957kosaypdf.pdf?0
Türkiye Halkının
Maddi Kültürüne Dair Araştırmalar II, Kap - Kaçak
[21]
"Samovar-like"
pottery found in Shaki, Azerbaijan in 1989 was estimated to be at least 3,600
years old. While it differed from modern samovars in many respects, it
contained the distinguishing functional feature of an inner cylindrical tube
that increased the area available for heating the water. Unlike modern
samovars, the tube was not closed from below, and so the device relied on an
external fire (i.e. by placing it above the flame) instead of carrying its fuel
and fire internally.
Tufan Akhundov. Birth
of the Samovar? A
Puzzling Archeological Find in the Foothills of the Caucasus
http://www.azer.com/aiweb/categories/magazine/83_folder/83_articles/83_samovar.html
[22] -قلاوون (qalawun) – ایسي (isi) – گرم (garm “warm”) – الحار (al-ḥârr “heat,
warmth”)
The king’s
dictionary, the rasulid hexaglot: fourtheenth century vocabularies in Arabic,
Persian, Turkic, Greek, Armenian and Mongol. Translated by Tibor Halasi-Kun,
Peter B. Golden, …. Brill. Leiden. Boston. Koln. 2000. Page 261
-khalun
ADJ hot [OM < *qalaγun *kalaun - /SH qala’un / Khal. ᠬᠠᠯᠠᠭᠤᠨ]
Julie Lefort.
Dongxiang-English glossary: Dunxian kielien yinyi kielien lugveqi. 2023.
ffhal04208786v2
https://hal.science/hal-04208786/document
-‘heat,
hot weather’ izig-xalūn ← Old-Turkic isig ‘hot, heat’ (ED 246a) + Mongolian:
Literary Mongolian qalaγun ‘hot, warm; intimate; heat, warmth; fever’, cf.
Khalkha, Buryat, Oirat xalūn;
THE INTENSITY OF
MONGOLIAN INFLUENCE IN THE TUVA LANGUAGE* BAIARMA KHABTAGAEVA
University of
Szeged, Egyetem u. 2, H-6722 Szeged, Hungary, e-mail: baiarma@hotmail.com
-INTRODUCTION
TO MONGOLIAN COMPARATIVE STUDIES. by Nicholas
Poppe. Helsinki 1987. Page 25
https://altaica.ru/LIBRARY/POPPE/mongol_intro.pdf
-BOLOR DICTIONARY
[23]
*kalaun „hot‟. From the verb *kala- which is not well attested in the
peripheral languages.
MMo SH qala’un
H57, HY qala’un M87, Muq qala’un P288b. WM qalaɣun L916b. Kh xaluun H606a. Bur
xaluu(n) C539b. Kalm xalun M570b. Dag xalu:n E100. EYu χalu:n B44, J99a. MgrH
xaloŋ J99a. MgrM qaluŋ JL476. BaoD χaluŋ BL87b, χoluŋ BL62. BaoGt xoluŋ C125.
BaoÑ χɵlɵŋ CN62. BaoX χoloŋ BC67. Kgj χulɔ S286a. Dgx qaluŋ B68. Mog qalu:n,
qalöʉn R31b, qʌlɔn W176a.
Nugteren,
H.(2011) Mongolic
phonology and the Qinghai-Gansu languages
https://scholarlypublications.universiteitleiden.nl/handle/1887/18188
[24]
An Etymological Dictionary of Altaic Languages. S. A. Starostin, A. V.
Dybo, O. A. Mudrak (with the assistance of I. Gruntov and V. Glumov)
http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/17/HTML/17_10002.htm
SERGEI
STAROSTIN, STARLING AN INTERNATIONAL ETYMOLOGICAL DATABASE PROJECT
https://starling.rinet.ru/cgi-bin/query.cgi?root=config&morpho=0&basename=\data\alt\altet
Proto-Altaic: *k`i̯āla ( ~ -ĺ-) Meaning: hot, ashes, Russian meaning: горячий, зола,
уголья, Mongolian: *kala-, Tungus-Manchu: *xial- ,
Proto-Mongolian: *kala-, Written
Mongolian: qala- (L 916), Middle Mongolian: qala'un
'hot, warm' (HY 6, SH), qalaūn id. (IM), qalun (LH), Khalkha: xala-, Buriat: xalā-
1 (xala- 'обжигаться') xalū(n) 2, Kalmuck: xalǝ-, Ordos: xala-,
Dongxian: qalun 'warm', Baoan: χalGǝ-, χalǝ-; χoloŋ 'warm', Dagur: xale- 1, (MD 155) xolō-; xalla- 1, (Тод. Даг. 173) xala- 1, xalōn
2, Shary-Yoghur: χalū-dGa-, χalū-ra-, Monguor: xala- (SM 151); xaloŋ (SM 152) 'warm', xarmaʒ́a- <
WMong. qalamača- 'ressentir une forte chaleur, avoir la fièvre' (SM 164), Mogol: qalɔn
'warm' (Weiers)
Comments: KW 162, MGCD 237, 318, 319. Mong. >
Chag. qala-, Tel. qala- 'to make fire, kindle' (VEWT 224, ЭСТЯ 5, 228, Лексика 364); > Man.
xala- etc. (Poppe 1966, 192, Doerfer MT 144).
Proto-Tungus-Manchu: *xial- , Meaning: 1
coal 2 black, Russian meaning: 1 уголь 2 черный, Evenki: ē̂lla
1, Even: ǟlrъ 1, Negidal: ē̂la 1, Spoken Manchu: jačiŋ
2 (2427), Literary Manchu: jačin 2, jaχa 1, Jurchen: hia-xa
(66) 1, Ulcha: sē̂lta 1, Orok: sē̂lta 1, Nanai: sịalta
1, Oroch: (i)jakta 1, Udighe: jalaha 1, Solon: ilgẽ,
ilči 1
Comments: ТМС 1, 289-290. Man. > Dag.
jāga 'coal' (Тод. Даг. 146).
[25]
Presumed to
be borrowed, alongside Ossetian фынг (fyng), фингӕ (fingæ, “table”)[1], from Ancient Greek πίναξ (pínax), πίνακος (pínakos, “wooden
plank, dish, writing table”)[2], possibly via Classical Syriac ܦܝܢܟܐ (pinkā).[3] Perhaps cognate with Sanskrit पिनाक (pínāka, “staff, stick”).[4] Whereas according to Vinson this is all from a compound
of Middle Chinese, Mandarin 瓫 (pén, “flat dish”))
and 盎 (àng, “wide-bellied bowl”) (perhaps
instead 銀 (yín, “silver”), 案 (àn, “desk, table”)?),
however not attested, so alternatively he suggests 平安 (píng'ān, “tranquil, safe”) printed
onto Chinese household appliances like vases.[5]
https://en.wiktionary.org/wiki/%D9%BE%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%86
[26]
Serbo-Croatian fìldžān, Polish filižanka “small cup, small goblet” with
mediation of Modern Greek φιλτζάνι, φλιτζάνι and Karaim fylǯan respectively,
plus Hungarian findzsa, have origin in Turkish fincan, filcan “cup” (Buck 1949:
348–349), which itself is adaptation of Arabic or Persian finğān “cup (for
coffee)” (AED: 805; Räsänen 1969: 145).
[27]
Max Vasmer. Etimologicheskiy Slovar Russkogo Yazyka v 4 tomakh. Hardcover.
January 1, 2009, Russian Edition (Этимологический словарь русского языка. М.Р.
Фасмер. Etymological Dictionary of the Russian Language by M. Fasmer, Author)
http://rus-yaz.niv.ru/doc/etymological-dictionary/fc/slovar-202-11.htm
стакан: стака́н
род. п. -а, с.-в.-р. стока́н, др.-русск. достоканъ, грам. 1356 г., также в Дух.
грам. Ивана Калиты (ум. 1340 г.) и др.; см. Корш, AfslPh 9, 676; Соболевский,
Лекции 81, 112; Срезн. I, 715. Слово досканец "коробка" (Державин),
которое Корш (там же) относит сюда же, Соболевский (там же, ЖМНП, 1886, сент.,
156 и сл.) объясняет как производное от *дъска (см. доска́). Др.-русск.
название считают заимств. из тюрк.: ср. чагат. tostakan "деревянная
мисочка", казах. tustaɣan "стакан, плошка, черпак" (Радлов 3,
1211, 1501); см. Корш, AfslPh 9, 675 и сл.; ИОРЯС 8, 4, 44; Мi. ТЕl. 2, 180;
Доп. 1, 59; едва ли правильно производить тюрк. слова из русск., вопреки
Преобр. (II, 371), или из лтш. stakans, вопреки Зубатому (Wurzeln 18). Не
существует также родства со стекло́, вопреки Уленбеку (РВВ 22, 191); ср.
Кипарский 209 и сл. [Ср. еще Дени, RES, 28, стр. 43 и сл.; Скорчев, БЕ, 6,
1956, стр. 163. - Т.]
Источник: http://rus-yaz.niv.ru/doc/etymological-dictionary/fc/slovar-209-12.htm#zag-12606
Quote:
Vasmer. gen. p.-a, s.-v.-r. Stokan, Old Russian. dostokan, gram. 1356, also in
the Spirit. Gram. Ivan Kalita (d. 1340) and others; see Korsch, AfslPh 9, 676;
Sobolevsky, Lectures 81, 112; Srezn. I, 715. The word doskanets "box"
(Derzhavin), which Korsh (ibid.) refers to the same word, is explained by
Sobolevsky (ibid., ZhMNP, 1886, Sept., 156 et seq.) as a derivative of *дъска
(see board). The Old Russian name is considered to be borrowed. From Turkic:
cf. chagat. tostakan "wooden bowl", Kazakh. tustaɣan "glass,
bowl, ladle" (Radlov 3, 1211, 1501); see Korsch, AfslPh 9, 675 et seq.;
IORYAS 8, 4, 44; Mi. TEL. 2, 180; Additional. 1, 59; It is hardly correct to
produce Turkic. words from Russian, contrary to Preobr. (II, 371), or from LTS.
stakans, contrary to Zubaty (Wurzeln 18). Nor is there any kinship with glass,
contrary to Uhlenbeck (RVB 22, 191); cf. Kiparsky 209 et seq.
Turkisms. Vessels, bowls, bowls, bodies, baskets.
[28] Стакан: “Borrowed
from Russian стака́н (stakán), from Middle Russian стака́нъ (stakán), from
достака́нъ (dostakán), from Old East Slavic достоканъ (dostokanŭ), borrowed
from Turkic dialectal dostaqan (compare Chagatai (tostakan, “wooden bowl”),
Kazakh тостаған (tostağan, “wooden cup”), Tatar тустыган (tustığan, “cup”),
Bashkir туҫтаҡ (tuθtaq, “cup for drinking koumiss”) “
https://en.wiktionary.org/wiki/%D1%81%D1%82%D0%B0%D0%BA%D0%B0%D0%BD
[29]
Russian stakán, dial. stokán, Old Russian dostokanъ (first AD 1356) is of
Turkish origin, cf. Chaghatai tostakan “wooden bowl”, Kazakh tustaγan “drinking
glass; dipper, ladle”. Concerning the semantic motivation, cf. Old Turkish
tosta “to show up”, Teleut tosto-k “being excellent” (Vasmer III: 743; Räsänen
1969: 491).
Václav
Blažek. VESSELS
FOR DRINKING IN INDO-EUROPEAN LEXICON
https://etnografia.kunstkamera.ru/files/etnografia_journal/2019_03/blazhek.pdf
[30]
ÖTÜKEN TÜRKÇE SÖZLÜK, yaşar çağbayır. Tosak, Tosmak, Tostak maddeleri.
[31]
KM toos: “ağaç kabuğu, huş ağacı kabuğu”. ET (EU) toz “huş ağacı
kabuğu”, ET (DLT) tōz “yayların etrafına sarılan, huş kabuğuyla yapılmış
kayış”, OT (Çağ.) toz “dağ bademi kabuğu” (PdC 229), OT (RH) toz “ağaç kabuğu”,
Kzk. toz “huş ağacı kabuğu”, Kırg. toz “huş ağacında yumru, ur, çaga mantarı
(inonotus obliquus); su, buz üzerinde akan su”, Tat. tuz “huş ağacı kabuğu”,
Bşk. tuẕ “huş ağacı kabuğu”, Tuv. tos “akağaç kabuğu”, Yak. tuos (< tōz)
“huş ağacı kabuğu”. ◊ Tü. tōz sözcüğü, Far. tūz üzerinden Arapçaya tūz olarak
girmiştir.
ORÇUN ÜNAL,
KLASİK MOĞOLCA SÖZ VARLIĞINDA TÜRKÇE KÖKENLİ KELİMELER VE TÜRKÇE-MOĞOLCA SES
DENKLİKLERİ, DOKTORA TEZİ, İSTANBUL 2016
[32]
Tatar Türkçesindeki TAGAN kelimesinden gelir. Dal’in sözlüğüne göre Tagan
"altında ateşi yakılan yuvarlak
veya uzun saplı demir çember; üçayaklı sehpa”; Türkiye Türkçesi Ağızları
Sözlüğü’ne bakıldığında ise "saplı yağ tavası" anlamına gelmektedir.
Göçebe halkların arasında Tağan
“ısıtıcı, soba” olarak kullanılmaktaydı.
MOSKOVA’NIN
TÜRKÇE KÖKENLİ YER ADLARI, Marina KASUMOVA, Mayagül ERGENEKON, Nigar ÇOBANOĞLU
https://www.researchgate.net/publication/341782075_Moskova'nin_Turkce_Kokenli_Yer_Adlari
[33]
Φιάλη • (phiálē) f (genitive φιάλης); round and shallow bowl, saucer, or
pan. Borrowed from Ancient Greek φιάλη (phiálē, “saucer, bowl”).
https://en.wiktionary.org/wiki/%CF%86%CE%B9%CE%AC%CE%BB%CE%B7
[34]در کتاب « نگاهی نوین به اسامی کهن در شهرستان میانه» تالیف دوکتور
فیروز سیمین فر، ص ٢٨٩، بن لووان مرکب از «لو به معنی مرد (در کدام زبان؟) و ان که
در زبان تورکی بیانگر سرزمین، تجمع، و جمع میباشد» دانسته شده است.
[35] معرفی کامل روستای
لیقوان تبریز
به
معنای آب های گرم که از دامنه سهند و از آثار آتشفشانی جاری میشود؟
[36]
Lığ teriminin Türkçe Türkçe sözlükte anlamı: Suyun dibine çöken ince
kumSelin, akarsuyun getirdiği ince çamur, tortu, birikinti
https://kelimeler.gen.tr/lig-nedir-ne-demek-211085
Liyü “kuruyunca balçık haline gelen ince kumlu çamur”
Yasemin Bulut. Toprak, Kum, Balçık, Çamur, Kil ve Mil Üzerine
https://actaturcica.wordpress.com/wp-content/uploads/2020/01/iv_25.pdf
[37]
lığırık "gevşek, cıvık", lığlığa "vıcık çamur", lığra
"kaygan", lıkıc "yapışkan, çiğ" lıfker/lıhçor "pis,
bulaşık" biçimleri görülür.
[38] کتاب «نگاهی نوین به
اسامی کهن در شهرستان میانه» تالیف دوکتور فیروز سیمین فر، ص ٢٩٩، اسم لیقوان را
مرکب از اسم قبیلهی لیق (لق)، که گویا اسم یکی از ٢٦ قبیلهی تشکیل دهندهی حکومت
آلبان بوده، به اضافهی «وان» به معنی استخر، دریاچه، حوضچه (در کدام زبان؟)
دانسته است.
[39]
In Sumerian, the word gan has multiple meanings,
including "field," "cultivated ground," "land,"
and "area".
Sumerian (gan₂, gana₂ /gana/) 1-field,
cultivated ground or land 2-(geometry) area (of a geometric figure)
https://en.wiktionary.org/wiki/%F0%92%83%B7#Sumerian
gána, gán: tract of land, field parcel; (flat)
surface, plane; measure of surface; shape, outline; cultivation
(cf., iku) (cf., Orel & Stolbova #890,
*gan- "field") [GAN2 archaic frequency: 209].
https://is.muni.cz/el/1421/jaro2013/PAPVB_13/um/40794229/Halloran_version_3.pdf
gána field area, agricultural tract, (cultivated)
ground
https://www.angelfire.com/realm3/ekur/articles/elementarysumerian.pdf
gana, gan, kan: n., stand, rack, support; pestle,
grinding stone (circular + to raise high) [GAN archaic frequency: 125;
concatenation of 4 sign variants].
or land (Powell,
JCS 25, 178-184)
[40]
نلبکی (Nalbaki): According to
Anahit Georgievna Perikhanian (24 April 1928 – 27 May 2012), derived by
metathesis from Middle
Iranian *rambakīk, a diminutive formation from
*rambak attested as Aramaic 𐡓𐡌𐡁𐡊 (rmbk /*rambak/, “possibly bowl”) in an
inscription on a bowl discovered in Armenia. The spelling نعلبکی (na'lbaki) is
then secondary
to نلبکی (nalbaki),
influenced by نعل (na'l).
نعلبکی • (na'lbaki) saucer (small dish)
→ Armenian: նալբաք (nalbakʿ), նալբաքի (nalbakʿi)
→ Avar: на́лбек (nálbek)
→ Azerbaijani: nəlbəki, ləmbəki
→ Georgian: ლამბაქი (lambaki), ნალბაქი (nalbaki)
→ Udi: лаьмбаькуь (lämbäkü), лаьмбаьку (lämbäku)
[41]
Однако слово rmbk— среднеиранская
(«парфянская) форма, (продолжающая древнеиран. *
rambaka - или * rampaka-, встречается впервые; его смыслозое значение («чаша»)
устанавливается со всей очевидностью из контекста надписи, где оно обозначает
предмет, на котором эта надпись начертана. Надпись на сюнийской чаше обогащает
наше знание парфянской лексики еще одним словом, rambak—«чаша», «миска», а оно,
в свою очередь, проливает свет на неподдававшееся до сик пор объяснению
новоперс na’lbaki «блюдце». …. В основе новоперсидского nalbaki лежит
образование с уменьшительным суффиксом, среднеиран. *rambakik — „маленькая
неглубокая чаша, блюдце”, закономерно развившееся в новоперс. *r/lambaki :
*r/lanbaki, форму, сохранившуюся в груз. Lambak’i „блюдце", заимствованном из персидского,
и в армянском lambak’a „блюдце" (тифлисский диалект; армянское слово
заимствовано из грузинского). В новоперсидском она была вытеснена формой с
метатезой, nalbaki < *lanbaki (к метатезе r/lan > nar/1 ср. новоперс.
kanar „край, берег” < среднеперс. kanar: karan < древнеир. *karana- ). Толкование, предложенное первому слову надписи, основано на
чтении реш первого знака, который, однако, равно может представлять каф и
далет. Чтения *kambak или *dambak. Хотя и возможны, не ассоциируются ни с одним
из известных нам слов с подходящим значением.
А. Г.
ПЕРИХАНЯН. АРАМЕЙСКАЯ НАДПИСЬ НА СЕРЕБРЯНОЙ ЧАШЕ ИЗ СИСИАНА (Ленинград)
https://arar.sci.am/dlibra/publication/189048/edition/171665/content
[42]
KM tebsi “tepsi, büyük dikdörtgen tabak; yalak; yumuşak hatları olan düz
dağ”, ET (DLT) tävsi “tepsi”, OT (HŞ) tipsi (= tepsi?) “tepsi”, OT (CC) täpsi
“tepsi”, OT (Osm.) täpsi “tepsi”, ◊ ET tävsi ← Çin. 碟子
dié-zǐ OÇ diep-tsɨ EKBÇ dėp-tsiə (Schuessler 2007: 213,633).
ORÇUN ÜNAL,
KLASİK MOĞOLCA SÖZ VARLIĞINDA TÜRKÇE KÖKENLİ KELİMELER VE TÜRKÇE-MOĞOLCA SES
DENKLİKLERİ, DOKTORA TEZİ, İSTANBUL 2016
[43]碟子 diézi: small
dish or plate
[44]
*tebsi ‘plate, dish’. With added -g in EYu. From Chinese diézi, perhaps
via Turkic *tevsi.
MMo SH---,
HY---, Muq tepši (so read) P239a, LV tebšin P1268, IV---. WM tebsi L790b, debsi
L239b. Kh tevš H529b. Ord debši M132b. Bur tebše C451a ‘small trough; wooden
dish’. Kalm tevš M488a ‘wooden trough, tub, oblong wooden tray’. Dag---. EYu
tebšəg B117 ‘trough; a wooden implement used for winnowing’. MgrH diewśi SM50
‘small dish’. BaoD---. BaoÑ debśi CN176. Dgx---. Mog---.
Nugteren,
H.(2011) Mongolic
phonology and the Qinghai-Gansu languages
https://scholarlypublications.universiteitleiden.nl/handle/1887/18188
[45]
Divan-ı Lügatit Türk‟ de “Tewsi” olarak geçen TEPSİ, genel olarak içinde
yemek pişen ya da servis yapılan orta ya da büyük boy kalaylı bakır için
kullanılan bir terimdir. Bakır
tepsilerin büyük olanlarına SİNİ adı verilmektedir. Sini üstüne
yerleştirilen yemek sahanlarıyla aynı anda birçok kişinin yerde oturarak yemek
yiyebildiği, daire gövdeli, ince kenarlı, büyük servis sunma ve taşıma kabıdır.
Eralp ERDOĞAN
TÜRKİYE SELÇUKLULARI MUTFAĞI Yüksek Lisans Tezi Ankara-2010. S 12
https://dspace.ankara.edu.tr/xmlui/bitstream/handle/20.500.12575/80260/249254.pdf?sequence=1
[46]
Candy (n.): … from Arabic qandi, from Persian qand “cane sugar,”
probably from Sanskrit khanda “piece (of sugar),” perhaps from Dravidian
(compare Tamil kantu “candy,” kattu “to harden, condense”).
[47]
Sugar (n.): …. from Arabic sukkar, from Sanskrit sharkara "ground
or candied sugar," originally "grit, gravel" .
[48]
KASHIK. Quote: Vasmer: also ladle (under the influence of ladle) "a
wicker or a holey wooden spoon for catching dumplings from a saucepan",
Perm. (Dahl). Borrowed. from Tat., Kipch., Turkish. kašuk "spoon",
Balkar. kašik, etc.; see Radloff 2, 392, 394; see Mi. EW 113; TEL. 1, 329.
Turkisms.
Vessels, bowls, bowls, bodies, baskets.
[49]
*kïsu- ‘to scrape’. Apparently, an assimilated variant *kusu- developed
quite early. Dagur lacks the verb, but has both kisɔ:r E83:124 ‘tool for
fastening a skin with a hook’, and kɔswɔr [?kɔsɣɔr] E83:128 ‘knife for scraping
skins’. The former phonetically matches *kïsuur ‘scraper’, the latter is closer
semantically, but has an unknown suffix. MgrH is peculiar, in that it has velar
k-; *kï- should have resulted in MgrH ći-, while early breaking should have
resulted in MgrH xu-. The -a- in Bao is also unexpected.
MMo SH---,
HY---, Muq---. WM qusu- L992a, kisu- L473b. Kh xusax H693b. Ord ġusu- M317a.
Bur xyuhaha C656b. Brg šʊ:- U168. Kalm xusx M614a. EYu qəsə- B63. MgrH kiʒə-
SM202, kəsə- L268. BaoD χasə- BL88b. BaoÑ ġasəCN85. Dgx---. Mog---.
استكان : ادعا كرده اند كه
ReplyDeleteEast+ Can
است . يعنى ظرف شرقى!
استکان، تلفظ روسی کلمهای تورکی – تاتاری
Deleteریشهی کلمهی استکان، نهایتاً تورکی است. استکان فورم روسی (Стака́н) کلمهی «دوْستاقان» (Dostaqan) ماخوذ از زبان تاتاری قازان (غازان) است. ماکسیمیلیان رومانوویچ فاسمر (ماکس جولییوس فردریک واسمر) زبانشناس روس – آلمان، مردمشناس و ریشهشناس در زبانهای هند و اوروپایی، فینو -اوگوریک و تورکیک، و استاد دانشگاه کولومبیا – نیویورک و رئیس دپارتمان اسلاویک در برلین، در کتاب خود «فرهنگ ریشهشناسی زبان روسی» که «ماگنوس اوپوس» (شاهکار) او و تا به امروز معتبرترین منبع برای ریشهشناسی زبانهای اسلاوی شمرده میشود، استکان را کلمهای با ریشهی قطعی تورکی میداند: «استاکان در منابع روسی قدیم در فورم دوستوکان و به معنی قوطی بود و ریشه در کلمهی دیسکا داشت. کلمهی قدیمی روسی وامواژهای از تورکی است. مقایسه کنید با توستاکان به معنی پیالهی چوبی در چاغاتایی، و توستاقان در قازاقی به معنی لیوان، کاسه، ملاقه. ریشهیابی این کلمات تورکی بر اساس زبانهای روسی و یا لاتوییایی نادرست است»[27].
ریشهشناسی استکان به صورت «ایست تی کن» انگلیسی (East Tea Can) به معنی قوطی چای شرقی، و یا ریشهشناسیهای تورکی آن به صورت «ایستی کان» گویا به معنی ظرفی که ته آن داغ است و یا ظرفی که کام را گرم میکند (ایستی: گرم؛ کان: چاله، چاه؛ کن: جا؛ کام: سقف دهان)، و یا ربط دادن آن به فعل تورکی توْسماق (با کلّه محکم به هم زدن) و .... همه ریشهبافیهای جدید و غیر جدی هستند.