تکلم به لهجهی اجنبی تورکی اکیداً ممنوع است.
با زبان شیرین فارسی صحبت کنید!
مئهران باهارلی
پاسخ به طرفداران لهجهی ترکی
به قلم ایرج اخگر (از کتاب «مرگ هست و بازگشت نیست»، چاپ سال ۱۳۲۹ تهران، صص۱۶۲- ۱۶۴)
آقای [نصرت الله] اکبر فرماندار خوی جوائزی برای دانشآموزان کلاس اول دبستان هدایت- که در مدت شش ماه خواندن و نوشتن فارسی را به سهولت فراگرفته بودند- تهیه کرده، قصد رفتن به آن دبستان و توزیع جوائز را داشتند. نگارنده [ایرج اخگر] از فرصت استفاده نموده، به اتفاق ایشان و آقای رئیس فرهنگ [عبدالکریم صدقیانی] به آنجا رفتیم.
آقای فیروزبخت آموزگار کلاس اول موفق شده بود در مدت ۶ ماه ۵۳ نفر از دانشآموزان خود را - که حتی یک کلمه فارسی نمیدانستند - به خوبی و سهولت خواندن و نوشتن و صحبت کردن فارسی بیاموزد.
پس از آنکه آقای فرماندار از مجتبی بیات چرسی دانشآموز کلاس اول سوالاتی راجع به دروس او نمودند و [وی] به سرعت تمام پاسخ داد، نگارنده از او پرسیدم: «چه چیز را دوست میداری، و بیش از همه به که احترام میگذاری؟» این طفل یتیم سرش را بلند کرده و در حالیکه اشک در چشمهایش حلقه زده بود، با صدائی که از فرط احساسات میلرزید گفت: «من پرچم مقدس سه رنگ ایران را بیش از هر چیز دوست میدارم. و به شاهنشاه ایران، اعلیحضرت محمدرضاشاه پهلوی بیشتر از همه کس احترام میگذارم».
این جملات مهیج به اندازهای ساده و عاری از تکلف و معصومانه ادا شد که بغض در گلوی ما پیچیده، بزحمت از گریستن خودداری کردیم. این پاسخ محکم که از شاهدوستی و میهنپرستی اهالی آذربایجان سرچشمه میگرفت و همچنین ملاحظه و مشاهدهی دانشآموزان کوچکی که به راحتی و آسانی به فارسی تکلم کرده دروس خود را آموخته بودند، به منزلهی مشت محکمی بر دهان بیگانهپرستان و آنها که معتقد بودند آذربایجانی جز به تورکی نمیتواند چیزی فراگیرد به شمار میرفت.
به دیوار تمام کلاسها این اشعار الصاق شده بود: «تکلم به زبان اجنبی تورکی اکیداً ممنوع است. با لهجهی شیرین فارسی صحبت کنید!».
پس از آنکه آقای فرماندار جوائزی را که تهیه کرده بودند توزیع نمودند،
دبستان هدایت را ترک کردیم. از آن تاریخ تاکنون همواره قیافهی باز و چهرهی
معصومانهی مجتبی بیات چرسی در نظر نگارنده مجسم بوده، دلیل بارزی است که اگر
آذربایجانی مربی و مشوق لایقی داشته باشد، بهترین نمونهی یک فرد ایرانی شاهدوست
و میهنپرست و هنرمند به شمار خواهد رفت.
چند نکته:
۱-بنا به مولف در سال ۱۳۲۸ در مدارس خوی، کودکان تورک «حتی یک کلمه فارسی نمیدانستند». این اعترافی صریح به این واقعیت است که زبان فارسی یک «زبان تحمیلی» و بیگانه برای ملت تورک است. هرچند بسیاری از نخبهگان تورک، تا دورهی مشروطیت داوطلبانه زبان فارسی را به عنوان یک زبان ادبی، پرستیژ و یا رابط یاد میگرفتند، اما تودهی تورک قبل و بعد از دورهی مشروطیت هرگز علاقهای به زبان فارسی از خود نشان نمیداد و تلاشی برای یاد گرفتن آن هم نمیکرد. گسترش زبان فارسی در میان تودهی تورک در آزربایجان و دیگر نواحی تورکایلی و حتی دیگر مناطق تورکنشین (کانتونهای تورک) در سرتاسر ایران، امری جدید و مربوط به دهههای اخیر بوده، صرفاً معلول تحمیل سیستماتیک زبان فارسی و میوهی سیاست ۱۳۰ ساله و یا پنج نسلهی نسلکشی زبانی ملت تورک در ایران توسط دولت است.
۲- مولف در اثر خود بعضی از روشهای مستقیم و غیر مستقیم نسلکشی زبانی تورکی توسط دولت ایران را ذکر کرده است.
الف-روشهای مستقیم از قبیل:
-ممنوعیت
تعلیم و تعلم و تحصیل به زبان تورکی،
-ممنوعیت
تکلم دانشآموزان با یکدیگر و با معلمین و مسئولین مدرسه به زبان تورکی،
-نصب
اعلامیهها بر دیوارهای کلاسها مبنی بر ممنوعیت اکید تکلم به زبان تورکی
اجباری
بودن تکلم به زبان فارسی،
-پاداش
و جایزه دادن به خواندن و نوشتن و صحبت کردن به فارسی
-حملهی فیزیکی به (مشت محکم بر دهان) کسانی که مدافع آموزش به زبان تورکیاند
ب-روشهای غیر مستقیم از طریق ایجاد فشار روانی و مغزشوئی کودکان تورک:
-معادل
ساختن تکلم به زبان تورکی با بیگانهپرستی،
-معادل
ساختن صحبت به فارسی با ایرانی بودن و میهنپرستی و هنرمندی
-«شیرین»
و «زبان» نامیدن فارسی
-«اجنبی» و «لهجه» خواندن تورکی
۳- کل کتاب اخگر، از موضع آزربایجانگرایی پانایرانیستی نوشته شده است. از جمله مولف از مردم ما به صورت «آزربایجانی» یاد میکند. در اینجا آزربایجانی، هویت قومی ایجاد شده بر اساس جوغرافیا در دورهی مشروطیت با سه عملکرد اساسی زیر است: نفی نام و هویت ملی تورک، نفی یگانهگی ملی تورکزبانهای ساکن در ایران (همهی اوغوزهای غربی) و نفی وطن تورک بودن کل منطقهی تورکنشین در شمال غرب ایران و یا تورکایلی (آزربایجانگرایی پانایرانیستی). آزربایجان برای جریان مشروطهطلب ایرانگرا و فارسمحور، هرگز یک هویت ملی نبود، بلکه صرفاً نام یک منطقهی جوغرافیایی در ایران و یک هویت جوغرافیایی در قلمروی «وطن ایران» بود. مردم ساکن در آن هم، از تورک و کورد و تالش و تات و ...، همه بخشی از «ملت ایران» بودند. این همان آزربایجانی است که در ادبیات مشروطهطلبان از جمله ستارخان، دموکراتهای آزربایجانی دورهی مشروطه و سالهای جنگ جهانی اول، فرقهی دموکرات آزربایجان خیابانی و چپهای تورک ایرانی (حزب عدالت، ارانی، پیشهوری ...) هم مشاهده میشود.
۴-مولف در اثر خود نام زبانمان را «تورکی» ذکر میکند. و این در حالی است که سه سال قبل از آن، حکومت ملی آزربایجان به تبعیت از سیاستهای ضد تورکی دولت روسیهی شوروی استالینیست، در راستای مهندسی ملی استعماری آفرینش ملت آزربایجان، برای تعویض نام «زبان تورکی» به «زبان آزربایجانی» (و بعضاً «آزری») تلاش مینمود. به عبارت دیگر، در تاریخ نگارش این کتاب، دولت ایران، پانایرانیسم و آزربایجانگرایی پانایرانیستی هنوز به ارزش و عملکرد تورکستیزانهی تغییر نام زبان تورکی از سوی روسیهی استالین و آزربایجانگرایان استالینیست به آزربایجانی و آزری پی نبرده بود و زبان ما را همچنان تورکی مینامید. این وضعیت پس از مدتی تغییر کرد و دستهی اخیر نیز با الهام از سیاستهای ضد تورکی روسیه و آزربایجانگرایان استالینیست، شروع به نامیدن زبان تورکی به صورتهای زبان تورکی آزری، تورکی آزربایجانی، تورکی ایرانی، آزربایجانی، آزری، و .... کرد.
۵-مولف همه جا نام آزربایجان را طبق سنت پانایرانیستی و به منظور تاکید بر ریشه و مفهوم و تاریخ ایرانی- ایرانیک - آریایی نام آزربایجان، با « ذ » و به صورت «آذربایجان» نوشته است. در حال حاضر «آذربایجاننویسی» یکی دیگر از وجوه مشترک متعدد جریانات پانایرانیستی، آزربایجانگرایی پانایرانیستی و آزربایجانگرایی استالینیستی است.
۶-مولف
به هنگام اشاره به کسانی که تورکی را زبان آزربایجان میدانند از اصطلاح فارسی «مشت
محکم بر دهان بیگانهپرستان» استفاده میکند. کاربرد این اصطلاح در اینجا صرفاً یک
استعارهی زبانی و مجاز ادبی نیست. بلکه بیان یک اولگوی فرهنگی و رفتار اجتماعی به
کرات تجربه شده است: قومیتگرایان فارس و پانایرانیسم و دولت تحت کونترول آنها،
برای سرکوب و امحاء زبان و فرهنگ و ملت تورک در ایران، و تحمیل زبان و فرهنگ فارس
بر وی و نسلکشی و فارسسازی او، از حملهی فیزیکی و تهاجم و اِعمال خشونت و خونریزی
باکی ندارد. به واقع در بندهای دیگری از همین کتاب، مولف نمونههایی از «مشت محکم فارسی
بر دهان» مدافعین زبان تورکی و حقوق ملت تورک را داده است. به عنوان نمونه در صفحهی
۱۷۰ از «بریدن سر سه نفر و به قتل رسانیدن چندین نفر دیگر با سیلی و چوپ و اعدام خیابانی
هر کس که مییافتند ...» توسط اوباش پانایرانیست سخن میگوید: «صبح ۲۲ آذر چند
نفر از معتمدین و میهنپرستان به شهربانی حمله کرده آنجا را تصرف، ۲۱ نفر از مهاجرین
بیوطن بیگانهپرست را دستگیر کرده، چون از مظالم آنها دل پرخونی داشتند سه نفر
را سربریده، بقیه را با سیلی و چوپ کشتند و هر کجا از اعضای فرقه مییافتند به قتل
رسانده یا دستگیر میکردند...»
لینک دانلود کتاب مرگ است و بازگشت نیست
No comments:
Post a Comment