Friday, August 25, 2023

شعر «تورکییه‌یه‌ خیالی سفر» شهریار، سانسور و یا تحریف آن در نشرهای آزربایجانی

 

شعر «تورکییه‌یه‌ خیالی سفر» شهریار، سانسور و یا تحریف آن در نشرهای آزربایجانی 

مئهران باهارلی

 

شهریار شاعر معروف تورک، شعری به ‌زبان تورکی ‌معروف به‌ «تورکییه‌یه‌ خیالی سفر» دارد. این شعر که‌ محصول عشق و علاقه‌ی او به‌ عوثمان‌لی و تورکیه ‌است، از جهات دیگر هم دارای اهمیت می‌باشد:

١- وقوف و تسلط شهریار بر ادبیات تورک اواخر عوثمان‌لی و اوائل دوره‌ی جمهوریت، که ‌با نام بردن شهریار سه‌ بار از هر کدام از توفیق فیکرت و یحیا کمال و دو بار از محمت عاکیف آشکار است. او در این شعر خود را هم‌ردیف فیکرت و یحیا کمال و در زمره‌ی آخرین ادبا شمرده است.

٢-تسلط بر تاریخ سیاسی و فرهنگی و ادبی عوثمان‌لی و جمهوری تورکیه، که ‌با نام بردن از امپراتوری عوثمان‌لی، سلطان محمد فاتح، هلال و سانجاق عوثمان‌لی، اشاره‌ی من غیر مستقیم به افسانه‌ی مربوط به‌ هلال ماه‌ بر پرچم عوثمان‌لی (انعکاس نور هلال ماه‌ بر دریای خون عساکر عوثمان‌لی در میدان جنگ کوسووا ١٣٨٩)، تبدیل آیاصوفیا به جامع، منزلت مولانا جلال الدین رومی و قونیه در فرهنگ آناتولی و تورکیه و تصوف و عرفان تورک، مارش استقلال تورکیه، ژؤن تورک‌ها و ژؤن تورکییا، آتاتورک، هیکل و مجسمه‌ی آتاتورک، اشاره به حاکمیت جهانی تورک‌ها (دوکترین قیزیل آلما) و .... آشکار است.

٣-خلاصه‌ی شعر: شهریار تورکیه‌ را اوجاق و کانون جهان اسلام می‌نامد. به همین جهت استانبول - ایستانبول را عامدا به صورت اسلامبول – ایسلامبول یعنی شهر مسلمانان می‌نویسد. به‌ دفعات هلال پرچم عوثمان‌لی – تورکیه ‌را ذکر و آن را اینجه‌ هیلال و هلال نازنینی که ‌مبدل به‌ خورشید شد و امپراتوری اسلام یعنی امپراتوری مسلمانان و یا عوثمان‌لی را آفرید می‌نامد (اسلام در زبان تورکی به معنی مسلمانان هم است)، مارش استقلال اثر عاکیف را ذکر می‌کند و می‌گوید با یاد آوردن این مارش چشمانش پر اشک می‌شود، آیاصوفیا را مصلّی و نمازگاه‌ مسلمانان می‌خواند (‌آتاتورک آن را به ‌موزه ‌تبدیل کرده ‌بود، اخیرا توسط آکپ دوباره‌ به جامع تبدیل شد)، از مولانا جلال‌الدین رومی به‌ عنوان عارف تورکیه‌ای یاد و مدفن او را آبده‌ی صوفیان می‌نامد. سلطان محمد فاتح را که ‌فاتحه‌ی امپراتوری بیزانس را خواند می‌ستاید، تاریخ عوثمان‌لی را افتخارآمیز و فروپاشی آن را مانند پوشانیدن روی خورشید و تاریک شدن جهان می‌نامد، خاک تورکیه ‌را سرزمینی می‌داند که کان و معدن غیرت است، ‌بیشتر از چشمه‌هایش خون شهیدان و بیشتر از سنگ‌هایش استخوان‌های دلاوران را در آغوش خود دارد.

شهریار می‌گوید او در تورکیه ‌احساس غربت نمی‌کند چرا که‌ فرزند تورک است و تورک‌های تورکیه‌ برادران تنی و تورکیه سرزمین مادری اوست. او تورکیه‌ را مانند سر و خود (تورک‌های تورک‌ایلی و ایران) را مانند یک بدن صرفا عمل کننده بدون تعقل توصیف می‌کند که‌ در اثر اشتباهات اسلاف ملعون و ناخلف خود (اشاره به صفویان که‌ به تحریک و مزدوری صلیبیان، جنگ سنی - شیعه‌ و برادرکشی بین تورکان را به‌ راه ‌انداختند) از سر خود جدا شده‌اند. وی می‌گوید مطمئن است که‌ لاشه (بدن) و سر یک روز و به دست تورکیه به‌ هم ملحق خوا هند شد. شهریار با سر و یا مغز متفکر نامیدن عثمانلی – تورکیه، بدن و لش نامیدن تورک‌های ساکن در ایران و تورک‌ایلی، آگاهانه عثمانلی – تورکیه را به سبب نقش مثبتشان در تعالی مسلمانان تعزیز و تکریم و اسلاف و گذشته‌گان تورک‌های ساکن در ایران و تورک‌ایلی را به سبب ایجاد اختلاف در میان مسلمانان و در میان تورک‌ها تحقیر و تخفیف کرده است. شهریار می‌گوید باید آن صفحات تلخ و ننگین تاریخ را پاره کرد و فراموش نمود. وی در این مقام نام نادرشاه‌ افشار (به‌ سبب تلاش او برای از بین بردن اختلاف شیعه‌ و سنی، و شاید الحاق دولت و قلمروی افشاری به عثمانلی) و رضاشاه ‌(ظاهرا به‌ سبب مبارزه‌ی او با بنیادگرایی دینی و روحانیت شیعه) را ذکر می‌کند. وی آتاتورک را می‌ستاید و او را به ‌ژان دارک قهرمان ملی فرانسه که در آن کشور به عنوان قدّیس و ناجی ملت قبول می‌شود تشبیه‌ می‌کند.

شهریار می‌گوید ماضی تورکیه افتخاری برای آینده‌ی او که ابدیاً عزت و شان می‌باشد است. عوثمان‌لی دوباره‌ عَلَم و بیرق جهان اسلام را در دست خواهد گرفت. جالب توجه است که او در اینجا که مربوط به آینده است به جای تورکیه، عوثمان‌لی را به کار برده، که ممکن است ناشی از آن باشد که شهریار اعتلای تورکیه را در بازگشت به ذهنیت عوثمان‌لی می‌داند. به نظر شهریار افول تورکییه و تورک‌های ساکن در ایران و ... به سبب لاقید ماندن آن‌ها به دین بوده است. وی استانبول را زیبای زیبارویان و دختر دریاها و عروس دریا می‌نامد که ‌مدنیت شرق و غرب در آن به‌ هم آمیخته‌ و نسلی اصیل را در خود تربیت خواهد کرد، نسلی که ‌با معرفت و دانش و عزت نفس ریشه‌ی جهل و فقر را برخواهد کند. وی در نهایت می‌گوید ما تورک‌ها این بار نباید به‌ فکر بنده‌ کردن جهان (اشاره به دوکترین قیزیل آلما و یا حاکمیت جهانی)، بلکه‌ باید به ‌دنبال آن باشیم که ‌جهان به ‌ما به ‌چشم انسان بنگرد (و از تورک‌ستیزی دست بردارد).

٤-این شعر از جهات تبیین وجود و درجه‌ی شعور ملی تورک در شهریار هم مفید است. شعر نشان می‌دهد شهریار کاملا بر تورکیت خود و یگانه‌گی زبانی، دینی و تباری بین تورکان ساکن در ایران و تورکیه‌ واقف بود. به عنوان مثال آنجا که ‌می‌گوید او یک تورک زاد (تورک اوغلو) و دارای خون – تبار و دین و زبان یک‌سان با تورک‌های تورکیه ‌است، آنجا که تورک‌های تورکیه‌ را برادران تنی و تورکیه ‌را وطن مادرزادیش می‌نامد، که در تورکیه احساس غربت نمی‌کند، که تورکیه ‌را سر و تور‌ک‌های ساکن در ایران را بدنی می‌داند که‌ باید دوباره به هم‌دیگر روی آورده، دست به دست داده و ‌به‌ هم ملحق شوند، .... 

 ٥-این شعر هم‌چنین نشان می‌دهد که ‌علی رغم وقوف شهریار بر تورکیتش، و خدمت تاریخی بی نظیری که با سرودن منظومه‌ی تورکی «حیدربابایا سلام»[1] به زبان و فرهنگ و ادبیات و ملت تورک نموده، شعور ملی تورک او بالغ و کامل نبود[2]. به عنوان نمونه:

-آنجا که ‌«تورک» و «ایران‌لی» را هم‌ردیف ذکر می‌کند. در حالی که «‌تورک» نام ملیت و «ایران‌لی – ایرانی» نام تابعیت است. این کاربرد اشاره ‌به‌ این دارد که ‌شهریار «ایرانی» را نام ملیت می‌دانست و معتقد به وجود «ملت ایران» بود.

- آنجا که‌ خود را در اثر تاثیرات آزربایجان‌گرایی «آزه‌ر بالاسی» می‌نامد، که یک دیگرنام‌گذاری استعماری – صلیبی – پان‌ایرانیستی و استالینیستی ضد تورک برای نامیدن قسمتی از ملت تورک ساکن در آزربایجان است[3]

- به ‌هنگام نکوهش تعصبات مذهبی، که نام رضاشاه ‌را همراه ‌با نادرشاه ‌می‌برد. هر چند رضاشاه هم‌خوان با مودرنیته ‌به ‌درجه‌ی معینی سیاست‌های تجددمآبانه‌ و ضد بنیادگرایی اسلامی را به ‌اجرا گذارد، اما وی نسل‌کشی زبانی و ملی تورک در ایران را هم به‌ سیاست استراتژیک و راهبردی دولت ایران تبدیل کرد. هیچ تورکی که‌ این وجه‌ رضاشاه ‌را نبیند و یا بدون ذکر آن به ‌تمجید از رضاشاه ‌بپردازد، نمی‌تواند دارای شعور ملی تورک و شخصیتی ملی باشد. دقیقا به‌ همین دلیل هم (در کنار دلائل بی شمار دیگر)، پیشه‌وری یک شخص غیر ملی است. زیرا نه‌ تنها در هیچ کدام از آثار خود و در تمام طول عمرش هیچ ذکری از نسل‌کشی زبانی و ملی تورک توسط رضاشاه ‌نکرده، بلکه‌ در مواردی به‌ مدح و ستایش او پرداخته است.  

دوکتور یوسوف گه‌دیک‌لی، اولین ناشر این شعر به‌ سال ١٩٩٠ 

شعر تورکییه‌یه خیالی سفر نخستین بار توسط دوکتور یوسوف گه‌دیک‌لی و در تورکیه به‌ سال ١٩٩٠[4] منتشر و به جامعه‌ی ادبی تورک معرفی شده است.

١- در نشر دوکتور یوسوف گه‌دیک‌لی چند اشتباه قرائتی کوچک ‌رخ داده ‌است:

-«(توفان مانند سیمرغ خیال شهریار) حَمْلی اه‌ییلدیک‌ده‌ جالیر» (با خم شدن توفان محموله‌اش بر روی زمین می‌ریزد)، به‌ صورت اشتباه ‌و نامفهوم «هیمنی اه‌کیدیک‌ده‌ چالیر (himni ekidikde çalır) خوانده شده است.  در این بیت محموله‌ی توفان که شهریار آن را به سیمرغ خیال خود تشبیه کرده،  ده‌نیز و دریا است. شاید منظور شهریار از ریختن دریا، گریستن و اشک‌های او به سبب ملال خاطری است که پوشیده شدن آفتاب، یعنی فروپاشی امپراتوری عثمانلی در او ایجاد می‌کند.

-«بونو نادیر ده، رضا شاه دا» به ‌صورت «نادیر ده ‌او واخت دویموشدو» نوشته‌ شده‌ است. شاید احمد آزه‌رلی تبریزی که این شعر را به دوکتور یوسوف گه‌دیک‌لی فرستاده، در شرایط بعد از انقلاب اسلامی اسم «رضاشاه» را حذف کرده و مصراع حاوی آن را  تغییر داده و این فورم تحریف شده را به یوسوف گه‌دیک‌لی فرستاده است. به همه حال، در دست‌خط شهریار، این مصراع به صورت «بونو نادیر ده، رضا شاه دا دوُیوُپ» است که نشان می‌دهد او این شعر را مدت‌ها قبل از انقلاب اسلامی ایران سروده است.

-«صلابتْ عَلَمی» به صورت «صلابتْ عالَمی» خوانده شده است

-«شرق و غربی مدنیت» به ‌صورت «شرقی، غربی مدنیت» خوانده شده است

٢-دوکتور یوسوف گه‌دیک‌لی در زیرنویسی که ‌برای این شعر نوشته ‌می‌گوید اصغر فردی تبریزی (یک آزربایجان‌گرای التقاطی – ایران‌گرا و شدیدا ضد عوثمان‌لی – ضد تورکیه، منسوب به جریان تاریخی مانقورتیسم تبریزی و وابسته به دولت جمهوری اسلامی ایران)[5] این شعر شهریار را عامدا و قصدا در چاپ دیوان تورکی او حذف و سانسور کرده ‌است.

در چاپ‌های کتاب «محمد حسین شهریار تورکی دیوانی کلیاتی» توسط دوکتور پروفسور حمید محمدزاده‌ هم (از جمله‌ در چاپ ششم ١٣٧١، چاپ پانزدهم ١٣٨٠، ...) این شعر نیامده ‌است. علی رغم آن که بنا به یوسوف گه‌دیک‌لی، حمید محمدزاده این شعر را از باجناق شهریار به دست آورده و از وجود آن آگاه بود.

نقدی بر انتشار شعر «تورکییه‌یه خیالی سفر» و کتاب «یالان دونیا» (اشعار تورکی شهریار) توسط حکیمه بلوری در جمهوری آزربایجان

حکیمه بلوری شاعر تورک با ملیت انتخابی آزربایجانی اصلا از زنجان – زه‌نگان تورک‌ایلی، گزیده‌ای از اشعار تورکی شهریار را در سال ١٩٩٣ در باکو پایتخت جمهوری آزربایجان منتشر کرده که در آن شعر «تورکییه‌یه خیالی بیر سفر» هم گنجانده شده است. حکیمه بلوری این کتاب را بر اساس ایدئولوژی آزربایجان‌گرایی استالینیستی و هویت ملی آزربایجانی تهیه کرده است. به همین دلیل در مقدمه، در ثبت اشعار و در زیرنویس‌های توضیحی‌اش، اغلاط و اشتباهات و وارونه‌نمایی‌هایی وجود دارد که آن را به یک اثر ایدئولوژیک و غیر علمی مبدل کرده است. در زیر مورد شعر تورکییه‌یه خیالی بیر سفر و مقدمه‌ی کتاب را بررسی کرده‌ام.

اشتباهات، اغلاط در متن شعر:

آزربایجان‌جا ساختن زبان تورکی شهریار:

در این کتاب هم مانند نشر تمام آثار تورکی در جمهوری آزربایجان و توسط آزربایجان‌گرایان در ایران، زبان تورکی اشعار شامل شعر تورکییه‌یه خیالی سفر آزربایجانیزه شده؛ تلفظ‌ها و املاها، با هدف اصلی ایجاد واگرایی و غیریت از تورکی رایج در تورکیه، تحریف و بازنویسی گردیده است:

-تغییر «-یپ»‌ به -یب: شهریار در دست‌خط خود اغلب فورم -یپ را، مطابق با تلفظ اکثریت مطلق مردم تورک ساکن در تورک‌ایلی و ایران به کار برده که مشابه تلفظ تورکیه است (یاشاردیپ، دوروپ، دوزولوپ، یاپیلیپ، یارانیپ، قوشولوپ، آلیپ). اما در این شعر و کتاب، تمام -یپ‌ها به -یب تغییر داده شده‌اند.

-قرائت «دیییر» به صورت دئییر: شهریار در دست‌خط خود فورم -دییر را، مطابق با تلفظ «دیییر» اکثریت مطلق مردم تورک ساکن در تورک‌ایلی و ایران به کار برده است. اما در این شعر و کتاب، ناشرین دیییر را به «دئییر» تغییر داده‌اند.

-تبدیل «توپراغی» به تورپاغی: شهریار در دست‌خط خود فورم توپراغی را که مشابه تلفظ تورکیه است به کار برده، اما در این نشر کلمه‌ی توپراغی با تورپاغی تعویض شده است.

-املای دویقو، دویقوم و چولقالاییر به صورت به ترتیب دویغو، دویغوم و چولغالاییر. در لهجه‌های تورکی تورک‌ایلی و دیگر نقاط ایران، این کلمات مانند تورکیه با ق تلفظ می‌شوند و نه با غ.

-شهریار در دو جا زمان حال را نزدیک به تلفظ آناتولیایی و به صورت‌های «آلقیشلییورام (نزدیک به آلقیشلییوروم تورکیه) و دییوره‌م (نزدیک به دییوروم) تورکیه نوشته است. این هر دو در نشر حکیمه بلوری آزربایجانیزه و به ترتیب تبدیل به آلقیش‌لاییرام و دئییره‌م شده‌اند.

اشتباهات قرائتی:

-تغییر تورکییا به تورکییه. شهریار آگاهانه فورم «تورکییا» را برای ایجاد قافیه با «آیا صوفیا» و «قونیا» به کار برده است. در این نشر تورکییا به تورکییه تغییر داده شده است.

-قرائت اشتباه «حملی‌نی اه‌یدیک‌ده جالیر» به صورت «هیمنی، اه‌کیدیک‌ده چالیر». حکیمه بلوری شعر تورکییه‌یه خیالی سفر را از کتاب یوسوف گه‌دیک‌لی گرفته، در نتیجه‌ی تمام اشتباهات گه‌دیک‌لی شامل فورم اشتباه این بیت را هم به نشر خود منتقل کرده است.

-در زیرنویس، «اه‌کیدیک‌ده» به اشتباه مربوط به کلمه‌ی «اکید» گمان و به صورت نادرست قطعیت‌له، تاکیدله معنی شده است. در حالی که اصلا کلمه‌ای به صورت اکیدیک نه در زبان تورکی، نه در زبان‌های فارسی و عربی و نه در این شعر وجود ندارد. «اه‌کیدیک‌ده چالیر»، قرائت اشتباه «اه‌یدیک‌ده جالیر» (یعنی اه‌یه‌ن‌ده جالیر) توسط یوسوف گه‌دیک‌لی است

-ثبت فورم تحریف شده‌ی «بونو نادیر ده او واخت دویموشدو». در حالی که فورم اصلی «بونو نادیر ده، ریضا شاه دا دویوپ» است.  همان‌گونه که ذکر شد حکیمه بلوری شعر تورکییه‌یه خیالی سفر را از کتاب یوسوف گه‌دیکلی گرفته، و در این حین تمام اشتباهات آن شامل این بیت را هم به نشر خود منتقل کرده است.

-مُلک - مولک به صورت اشتباه فلک خوانده شده است: قول قانات آچدی گئنیش بیر مولکه

- سانکێ (Sankı) به صورت اشتباه سانکی (Sanki) و در تخالف با قانون هماهنگی اصوات تورکی نوشته شده است. در یک مورد هم این کلمه به صورت تفکیک شده‌ی «سان کی» ثبت شده است.

-قرائت «شرق، غربی مدنیت» به صورت اشتباه «شرقی، غربی، مدنیت»

-نوشتن «سیمرغِ خیالیم» بدون کسره‌ی اضافی به صورت اشتباه «سیمرغْ خیالیم»

-قرائت مِرّیخ – میرریخ به صورت مَرّیخ. در زبان تورکی کلمه‌ی عربی مِرّیخ به صورت میرریخ تلفظ می‌شود و نه با فتحه بر میم.

-قرائت توْمار به صورت اشتباه توُمار. توُمار تلفظ فارسی - عربی این کلمه که در تورکی به صورت توْمار تلفظ می‌شود است.

-قرائت ژؤن (Jön) به صورت ژوْن

-نوشتن «ایچقیریق» به صورت «هیچقیریق». فعل ایچقیرماق لهجه‌ی تورکی ما در لهجه‌های آناتولی - بالکان با افزودن یک «ه» به اول آن به صورت هیچقیرماق تلفظ می‌شود. شهریار هم در شعر خود فورم «ایچقیریق» و نه «هیچقیریق» را به کار برده است.

-نوشتن «چیخاراق تاریخیمیزده‌ن» به صورت اشتباه «چیخاریق تاریخیمیزده‌ن»

-قرائت «تصویر ائدیره‌م» به صورت اشتباه «تصویر ائده‌ریم»

-نوشتن «تورک» با حرف کوچک. در حالی که نام‌های خاص و در این میان نام ملت ما «تورک» می‌باید با حرف بزرگ نوشته شود.

اشتباهات، اغلاط و وارونه‌نمایی‌ها در عرصه‌ی هویتی در شعر، زیرنویس‌ها و مقدمه‌ی کتاب یالان دونیا

حکیمه بلوری این اثر را بر اساس هویت ملی آزربایجانی و ایدئولوژی آزربایجان‌گرایی تهیه کرده است. ایدئولوژی آزربایجان‌گرایی مخصوصا نوع استالینیستی آن، بر اساس اصل «هدف وسیله را توجیه می‌کند» خود را مجاز، محق حتی موظف به تغییر واقعیت‌ها و تحریف هویت ملی مردم تورک و شخصیت‌های معاصر و تاریخی تورک، و وارونه‌نمایی هر چیز در راستای غایه‌ی خود، تثبیت و سابقه‌تراشی برای «ملت آزربایجان» می‌داند. در این اثر هم این حادثه رخ داده است.

-در مقدمه‌ی کتاب، نام زبان ما از تورکی به آزربایجانی، نام ملت ما از تورک به ملت آزربایجان، نام ادبیات تورک به ادبیات آزربایجانی .... تغییر داده شده که رفتاری ضد تورک و هم‌سو با سیاست‌های پان‌ایرانیستی – صلیبی است

-در مقدمه، هویت ملی تباری و هویت ملی انتخابی شهریار، هر دو وارونه‌نمایی شده و او به صورت یک شخصیت معتقد به ملت آزربایجان و زبان آزربایجانی و وطن آزربایجان و .... معرفی شده است. این‌ها همه دروغ است. شهریار حتی در اشعاری از او که در این کتاب آمده‌‌اند خود را «تورک» و زبانش را «تورکی» و «تورک‌ون دیلی» و .... می‌نامد و نه آزربایجانی. در این شعر هم او خود را «تورک اوغلو» نامیده است.

- ملیت انتخابی شهریار بر خلاف تقدیم حکیمه بلوری نه آزربایجانی، و نه حتی تورک، بلکه «ایرانی» بود. شهریار به «ملت ایران» معتقد بود و ملیت خود را هم ایرانی، تورک‌های ساکن در ایران را صرفا اجزایی از ملت ایران که به تورکی صحبت می‌کردند، و زبان ملی همه‌ی ایرانیان را شامل تورک‌ها و خودش فارسی می‌دانست.

-شهریار بر خلاف تقدیم حکیمه بلوری، یک «وطن‌پرور آزربایجانی» نبود. شهریار نه آزربایجان، بلکه ایران را وطن خود می‌دانست. او در اشعارش صراحتا گفته است که اگر آزربایجان خواستار سرنوشتی به غیر از ایرانی بودن و یا خارج در ترکیب ایران شود، زبان او باید لال گردد، یعنی تورکی باید ریشه‌کن شود.

-در مقدمه تصویری غیر واقعی از شخصیت سیاسی شهریار آفریده شده است. کسی که این مقدمه را بخواند گمان می‌کند شهریار تو گویی یک مبارز مارکسیست لنینیستی بود که تمام عمر خود را بر علیه امپریالیست‌ها و سرمایه‌دارها و فئودال‌ها و .... جنگیده است. این‌ها همه خیال‌بافی است. شهریار در عوالم دیگری می‌زیست، دنیای دیگری داشت و علی رغم خدماتی که به شعر و ادبیات و فرهنگ تورک کرده، عموما متمایل به قدرت حاکمه، چه در دوره‌ی پهلوی و چه در دوره‌ی جمهوری اسلامی ایران بود.

-تغییر ایسلامبول به ایستامبول. شهریار در شعر خود آگاهانه فورم «اسلامبول» را به کار برده است. اساس تز شهریار در این شعر آن است که عثمانلی و تورکییه اوجاق اسلام بوده و هستند و افولی که در میان تورک‌های تورکیه و ایران دیده می‌شود، ناشی از دور شدن از دین اسلام، و عزت دوباره‌ی آن‌ها منوط به بازگشت به اسلام است. به همین سبب تغییر اسلامبول به استانبول توسط حکیمه بلوری، تحریفی تماما در تناقض با روح این شعر و بر خلاف پیام شهریار است.

-در زیرنویس‌های مربوط به سلطان محمد فاتح، توفیق فکرت، محمت عاکف، یحیا کمال، .... حکیمه بلوری آن‌ها را «تورک» (در تقابل با «آزربایجانی») به معنی ملت تورک ساکن در تورکیه معرفی کرده است. به کار بردن تورک صرفا برای عثمانلی‌ها – تورکیه‌ای‌ها توسط آزربایجان‌گرایان با هدف انکار تورک بودن نام ملی و ملیت مردم تورک ساکن در تورک‌ایلی و دیگر نقاط ایران انجام می‌گیرد، رفتاری فوق العاده دشمنانه و در هم‌سویی با پان‌ایرانیسم و ذهنیت صلیبی ضد تورک است.

-معرفی نادر شاه به صورت شاه ایران - ایران شاهی. در ایدئولوژی آزربایجان‌گرایی زیرگروه‌های ملت تورک ما (اوغوزهای غربی) که در خارج جوغرافیای آزربایجان در دیگر نقاط ایران مستقر بوده – هستند، جزء «ملت آزربایجان» شمرده نمی‌شوند. در نتیجه‌ی این تلقی مخدوش و ضد ملی آزربایجان‌گرایانه است که حکیمه بلوری هم نادر شاه افشار را که اهل خوراسان بود، نه به صورت یک شاه تورک، بلکه به صورت شاه ایران معرفی کرده است. انکار تورکیت نادرشاه نیز هم‌خوان با تفکرات پان‌ایرانیستی است.

-حکیمه بلوری در زیرنویس مربوط به نادرشاه علت ذکر نام او توسط شهریار را سیاست مرکزگرایی نادرشاه عنوان کرده که تماما نادرست است. شهریار نام نادر شاه را در زمینه‌ی تلاش او برای از بین بردن اختلافات بین مسلمانان و مبارزه‌اش با تعصبات مذهبی و برادرکشی که اسلاف ملعون و ناخلفمان یعنی صفویان به راه انداختند ذکر کرده است. (اساسا معلوم نیست که حکیمه بلوری به عنوان یک آزربایجان‌گرا، چرا می‌بایست مدافع ضمنی مرکزگرایی در ایران باشد)

-نوشتن نام آفشار به صورت فارسی افشار: در زیرنویس مربوط به نادرشاه، نام طایفه‌ی او با املای فارسی «افشار» (با فتحه) نوشته شده است، در حالی که فورم صحیح این نام که می‌باید در متون تورکی به کار رود آفشار و آوشار (با آ ممدود) است. نوشتن اسامی خاص تورکی مخصوصا نام دولت‌ها و طوائف و .... تورک با املای فارسی، قاعده‌ای عمومی در زبان آزربایجان‌جا است که نشان می‌دهد علاوه بر املا و اورتوگرافی، به لحاظ تاریخ‌نگاری هم آزربایجان‌گرایی مولود و زائده‌ی ایران‌گرایی – پان‌ایرانیسم است. در ضمن در این زیرنویس اشاره‌ای به تورک بودن طائفه‌ی افشار هم نشده، که این نیز هم‌سو با ذهنیت پان‌ایرانیستی است.

-در زیرنویس مربوط به مولاناجلال‌الدین رومی، حکیمه بلوری اشاره‌ای به تورک و آناتولییایی بودن او نکرده و مولانا را به صورت «شاعر بزرگ کلاسیک شرق» معرفی کرده است. این رفتار در هم‌سویی با این ذهنیت پان‌ایرانیستی است که تورک بودن مولانا جلال‌الدین رومی را انکار و ایرانی بودن او را ادعا می‌کند. حال آن که مولانا جلال‌الدین یک تورک متولد افغانستان و بزرگ شده در آناتولی بود و ربطی به ایران نداشت.

در زیر متن شعر «تورکییه‌یه ‌خیالی سفر» را بر اساس دست‌خط خود شهریار آورده‌ام. زیرنویس یوسوف گه‌دیک‌لی که در آن نحوه‌ی به دست آوردن شعر را توضیح می‌دهد را به‌ عنوان مقدمه ‌به ‌آن اضافه ‌کردم.

شهریار با خط خود در اصل شعر تغییراتی داده و بر روی کلماتی که بعدا نپسندیده خط کشیده است. من فورم نهایی انتخابی شهریار را داخل () و فورم‌های اولیه که بعدا بر روی آن‌ها خط کشیده را در زیرنویس‌ها نشان دادم.

شهرییارین تورکییه‌یه ‌خیالی سفر

دوکتور یوسوف گه‌دیک‌لی

٢٩ آرالیق ١٩٨٩ جومعه ‌گونو توپ‌قاپی پوست‌خاناسی‌نداکی ٦٨ نولو پوستا قوتوسونا باخدیغیم‌دا ایران چیخیش‌لی بیر مکتوب‌لا قارشی‌لاشدیم. مکتوب ته‌بریزلی دوستوم ادبیات‌چی احمد آزه‌رلی‌ده‌ن گه‌لییوردو. مکتوبون ایلک دقتیمی چه‌که‌ن طرفی، هر زمان‌کی‌نده‌ن قالین اولماسی‌یدی. ایچی‌نده‌ اؤنه‌م‌لی بیر شئی اولدوغونو حس ائتدیم و بو اؤنه‌م‌لی شئیین اوزون بیر مودّت‌ده‌ن به‌ری به‌کله‌دیییم شئعیر اولابیله‌جه‌یی احتیمالی ایچیمی سئوینج‌له‌ دولدوردو. مکتوبو آچینجا یانیلمادیغیمی آنلادیم. چونکو چوخ‌دان به‌ری یول‌لاری‌نی گؤزله‌دیییم شئعیر شیمدی اه‌ل‌له‌ریم‌ده‌یدی و بو به‌نیم ایچین گئرچه‌ک بیر ییل‌باشی هدیه‌سی اولدو.

یول‌لاری‌نی گؤزله‌دیییم شئعیر، شهرییارین تورکییه ا‌یله ‌ایلگی‌لی شئعری‌یدی. اونون بؤیله ‌بیر شئعری‌نین اولدوغونو ایلک دفعه ‌١٩ ائیلول ١٩٨٨ گونو باش‌لایان تورکولوژی کونگره‌سی سیراسی‌ندا دوستوم احمد آزه‌رلی‌ده‌ن اؤیره‌نمیشدیم. شهرییار دا بو کونگره ‌عاریفه‌سی‌نده ‌١٨ ائیلول ١٩٨٨ گونو رحمت‌لی اولموش، و کونگره‌یه ‌قاتیلان‌لاری ماتمه‌ بوغموشدو. او آن‌دان به‌ری سوره‌ن [زمان‌دا] شئعری اه‌ل‌ده‌ ائتمه ‌غیرت‌له‌ریمیز مع الاسف بیر سونوج وئرمه‌میشدی. نهایت دوستوم احمد آزه‌رلی شئعرین حمید محمدزاده‌نین توسطویلا شهرییارین باجاناغی‌ندان آلمیش و یوخاری‌دا به‌لیرتیلدییی گیبی بیزه‌ گؤنده‌رمیشدی.

شئعر ایلک دفعه ‌طرفیمیزده‌ن «آزه‌ربایجان تورک‌له‌ری» ده‌رگی‌سی‌نده ‌یاییم‌لانمیش‌دیر. (آزه‌ربایجان تورک‌له‌ری، ایستانبول، نیسان ١٩٩٠، سایی ١)

شهرییارین تورکییه‌ و تورک میللتی‌نه‌ سئوگی‌سی‌نی دیله‌ گه‌تیره‌ن بو شئعره «‌اصغر فردی»، «دیوانِ تورکی»ده ‌قصدلی اولاراق یئر وئرمه‌میش‌دیر.


تورکییه‌یه‌ خیالی سفر

شهرییار

گه‌لمیشه‌م نازلی هیلال اؤلکه‌سی‌نه

«فیکرت»ین اینجه‌ خیال اؤلکه‌سی‌نه

«عاکیف»ین مارشی یاشاردیپ گؤزومو

باخیرام «یحیا کمال» اؤلکه‌سی‌نه

 

ائوئت ایسلام اوجاغی تۆرکییادیر

بیر موصللاسی آیاصوْفییادیر

بوردا رومی کیمی عاریف‌له‌ر وار

صوفی‌له‌ر آبیده‌سی قوْنییادیر

 

گؤرونور پرده‌سین آچدیق‌دا خیال

باش‌دا «فیکرت»له‌ دوروپ «یحیا کمال»

سون ادیب‌له‌ر صفی‌دیر، باخ نه ‌جمال!

«شهرییار»دان نه ‌آغیر ایستیقبال!

 

(بیر هیلال پارلایاراق اولدو گونه‌ش)[6]

بیر ساچاق‌لی گونه‌ش[7]، احلام آدلی

(قول قانات آچدی) گئنیش بیر مولکه[8]

«ایمپاراتوریِ ایسلام» آدلی

 

(قاوزانیر حئیف قارا) بیر توفان[9]

او گونه‌ش[10] چولقالانیر، آه ‌نه ‌ملال!

(نه ‌گونه‌ش، سان کی محاق ائتدی قمر)[11]

سون چیخارکه‌ن یئنه ‌بیر اینجه‌ هیلال

 

ده‌نیزی قالدیریپ آلمیش بئلی‌نه

سان کی سیمورغِ خیالیم اوجالیر

لاکین اولدوق‌دا داها مستِ جمال

تیتره‌ییر، حملی‌نی اه‌یدیک‌ده‌ جالیر

 

باخیشیم قول قانات آچدیق‌دا اوچور

گؤز دیییر: قوی هه‌له‌ باخدیق‌چا باخیم

بو اوفوق‌لاردا سئوینجه‌ک قاریشیپ

شفقین آرخی‌نا آخدیق‌جا آخیم

 

دییوره‌م: «عاکیف»یله ‌گاه ‌جومالیم

اوفوقون جیلوه‌یِ ماویّتی‌نه

گاه‌ «کمال»دان قول آلیپ یوکسه‌له‌لیم

باخالیم «فیکرت»ین علویّتی‌نه

 

(تومار آچدیق‌جا)[12] خیال فیلیم‌له‌ری

جان‌لانیر بوردا آغیر بیر تاریخ

توزلو، قان‌لی، بوغونوق توفان‌لار

سان کی گؤزله‌ر دومان ایچره‌ مرّیخ

 

هر یئرین توپراغی بیر شئی به‌سله‌ر

بورا دا دوغروسو غیرت کانی‌دیر

بوردا داش‌دان چوخ ایگیت‌له‌ر سومویو

چشمه‌ده‌ن بول‌لو شهیدله‌ر قانی‌دیر

 

گؤروره‌م «فاتح»ی ائتمه‌ک‌ده‌ هجوم

اوخونوپ فاتحه‌یِ دولتِ روم

شان‌لی داغ‌لار، اوجالیق‌لار گؤروره‌م

یئنه ‌بیر چوخ ده‌ره‌له‌ر، چوخ اوچوروم

 

گؤروره‌م بیر ابدی عزّت و شان

گه‌له‌جه‌ک فخری اولان بیر گئچه‌جه‌ک

یوخ، بو میللت، بو حقیقت اؤلمهز

چاتاجاق خیضری‌نا، جامین ایچه‌جه‌ک

 

یئنه‌ ایسلام عَلَمین قالدیراجاق

ایمپاراتوری اولان عوثمان‌لی

ایکی هئیکل یاپاجاق اه‌ل وئره‌ره‌ک

بیری تورک اوغلو، بیری ایران‌لی[13]

 

بورا ژؤن تورکییانین پایتختی

آتاتورک انتخابی آنکارادیر

سابق ایسلامبول‌یدی، چوخ دا گؤزه‌ل

آمما سرحد بورا نسبت آرادیر

 

دوزولوپ سان کی بو بالقون‌لاردا

یئنه ‌شاه‌لار تاجی، به‌ی‌له‌ر فئسی‌دیر

قولاق آسسان بو اوفوق‌لاردا هنوز

پاشالار نعره‌سی، عسکر سه‌سی‌دیر

 

او گؤزه‌ل‌له‌ر گؤزه‌لی ایسلامبول

او ده‌نیزله‌ر قیزی، دریا گه‌لینی

سان کی دریا چیچه‌یی نیلوفر

قول آچیپ ساحیله‌ آتمیش اه‌لی‌نی

 

بوردا سون بیر مدنیت یارانیپ

نه ‌بینالار یاپیلیپ، اه‌ل‌له‌ر وار!

نه‌ جلالت، نه‌ صلابت عَلَمی!

آتاتورک‌له‌ر کیمی هیئکل‌له‌ر وار

 

شرق و غربی مدنیت قوشولوپ

بیر اصیل نسلی بو توپراق‌دا دوغور

معرفت‌ده‌ن قوْل آلیپ عزّتِ نفس

جهلی، فقری دوغولان یئرده ‌بوغور

 

غوربت احساس ائله‌مه‌م مه‌ن بوردا

سان کی اؤز دوغما دیاریم‌دی مه‌نیم

نه‌ره‌ده ‌واردی قارین‌داش‌لاریمیز

(آنا)[14] یوردوم‌دو، حصاریم‌دی مه‌نیم

 

مه‌ن ده ‌آزه‌ر بالاسی، تورک اوغلو

قوناغام دوغما قارین‌داش‌لاریما

دئمیشه‌م آیری دوشه‌ن لش‌له‌ریمی

گئده‌لیم، وصل ائده‌لیم باش‌لاریما

 

دیلی، دینی، قانی بیر قارداش‌یدیق

سؤزو بیزده‌ن‌سه، نه ‌آغلار تاریخ

ایشته ‌محکوم ائده‌ره‌ک باش‌چی‌لاری

قارا میللت‌له‌ری داغ‌لار تاریخ

 

بیز ده‌ سیز ته‌ک دین‌ه‌ لاقید اولالی

گئتدی یئرله‌ر، بیزه ‌گؤی‌له‌ر قالدی

شاققالاندیق هه‌ره‌ بیر تای‌دا، دوشوپ

بیر که‌سیک باش کیمی سؤیله‌ر قالدی

 

گه‌ل سیخاق بیر کره‌ قارداش‌لیق اه‌لین

لعن ائده‌ک ناخلف اسلافیمیزا

بونو «نادیر» ده، «ریضا شاه» دا دوُیوپ

قوی محبّت قالا اخلافیمیزا

 

بو سئوینج ایچقیریغا، بیر لمحه

اونوداق قان‌لی، حزین لمحه‌له‌ری

چیخاراق تاریخیمیزده‌ن چیخاراق[15]

قان قارالدان او قارا صفحه‌له‌ری

 

آتاتورک هئیکلی‌نه‌ گؤز تیکه‌ره‌ک

بیرده‌ن آلقیش‌لییورام ژؤن تورک‌و

گؤز اؤنونده ‌نه ‌تناسب، بیلمه‌م

بیر ده‌ تصویر ائدیره‌م ژان دارک‌ی

 

اوبالار شاعیری‌یه‌م، دردیمیزی

دوُیورام، چوخ دا ده‌رین دویقودو بو

باش توتا توتمایا، اؤز دویقوم‌لا

اوُیورام، چوخ دا شیرین اویقودو بو

 

گؤرو‌م آی نازلی هیلالیم، سانجاق

پارلاسین گئت گئده ‌بو سؤنمه‌ز اوجاق

دئمیره‌م بیز قوُل ائده‌ک دونیانی

دونیا آنجاق بیزی اینسانی ساناجاق

 

ŞEHRİYARIN TÜRKİYE’YE HAYÂLİ SEFERİ

Dr. Yusuf Gedikli


29 Aralık 1989 Cuma günü Topkapı postanesindeki 68 nolu posta kutusuna baktığımda İran çıkışlı bir mektupla karşılaştım. Mektup Tebrizli dostum, edebiyatçı Ahmet Azerli’den geliyordu. Mektubun ilk dikkatimi çeken tarafı her zamankinden kalın olmasıydı. İçinde önemli bir şey olduğunu hissettim ve bu önemli şeyin uzun bir müddetten beri beklediyim şiir olabileceyi ihtimali içimi sevinçle doldurdu. Mektubu açınca yanılmadığımı anladım. Çünkü çoktan beri yollarını gözlediyim Şiir şimdi ellerimdeydi ve bu benim için gerçek bir yılbaşı hediyesi oldu.

Yollarını gözlediyim şiir, Şehriyar’ın Türkiyeyle ilgili şiiriydi. Onun böyle bir şiirinin olduğunu ilk defa, 19 Eylül 1988 günü başlayan Türkoloji Kongresi sırasında dostm Ahmet Azerli’den öyrenmiştim. Şehriyar da bu kongre arifesinde 18 Eylül 1988 günü rahmetli olmuş ve kongreye katılanları mateme boğmuştu. O andan beri süren [zamanda] şiiri elde etme gayretlerimiz maalasef bir sonuç vermemişti. Nihayet dostum Ahmet Azerli şiirin Hamid Mehemmedzade’nin tavassutuyla Şehriyar’ın bacanağından almış ve yukarıda belirtildiyi gibi bize göndermişti.

Şiir ilk defa tarafımızdan “Azerbaycan Türkleri” dergisinde yayımlanmıştır. Azerbaycan Türkleri, İstanbul Nisan 1990, sayı 1.

Şehriyar’ın Türkiye ve Türk milletine sevgisini dile getiren bu şiire Esger Ferdi, “Divan-ı Türki”de kasıtlı olarak yer vermemiştir.


Türkiye’ye xeyâli sefer

Mehemmed Hüséyin Şehriyar


Gelmişem nazlı hilâl ölkesine

Fikret’in ince xeyâl ölkesine

Âkif’in marşı yaşardıp gözümü

Baxıram Yahya Kemâl ölkesine

 

Evet, İslâm ocağı Türkiya’dır

Bir müsellâsı Ayasôfiya’dır

Burda Rûmi kimi ârifler var

Sûfiler âbidesi Qôniya’dır

 

Görünür perdesin açdıqda xeyâl

Başda Fikret’le durup Yahya Kemâl

Son edibler sefidir, bax ne cemâl!

Şehriyar’dan ne ağır istiqbâl!

 

Bir hilal parlayaraq oldu güneş

Bir saçaqlı güneş, ehlâm adlı

Qol qanat açdı géniş bir mülke

İmparatûri-yi İslâm adlı

 

Qavzanır héyf, qara bir tûfân

O güneş çulqalanır, ah ne melal!

Ne güneş, sankı mehâq étdi qemer

Son çıxarken yéne bir ince hilâl

 

Denizi qaldırıp almış béline

Sankı sîmûrğ-i xeyâlım ucalır

Lâkin olduqda daha mest-i cemâl

Titreyir, hemlini eydikde calır

 

Baxışım qol qanat açdıqda uçur

Göz diyir: “qoy hele baxdıqca baxım

Bu ufuqlarda sévincek qarışıp

Şefeqin arxına axdıqca axım”

 

Diyorum: “Âkif ile gah cumalım

Ufuqun cilve-yi mâviyyetine

Gah Kemal’dan qol alıp yükselelim

Baxalım Fikret’in ülviyyetine”

 

Tomar açdıqca xeyâl filimleri

Canlanır burda ağır bir târix

Tozlu, qanlı, boğunuq tûfanlar

Sankı gözler duman içre mérrix

 

Her yérin toprağı bir şéy besler

Bura da doğrusu qéyret kanıdır

Burda daşdan çox igitler sümüyü

Çeşmeden bollu şehidler qanıdır

 

Görürem Fâtih’i étmekde hucum

Oxunup Fâtihe-yi Devlet-i Rum

Şanlı dağlar, ucalıqlar görürem

Yéne bir çox dereler, çox uçurum

 

Görürem bir ebedî izzet ü şan

Gelecek fexri olan bir géçecek

Yox! bu millet, bu heqîqet ölmez

Çatacaq Xızrı’na, câmın içecek

 

Yéne İslâm elemi’n qaldıracaq

İmparâtûri olan Osmanlı

İki héykel yapacaq el vérerek

Biri Türk oğlu, biri Îranlı

 

Bura Jön Türkiya’nın paytaxtı

Atatürk intixabı Anķara’dır

Sâbiq İslambul idi, çox da gözel

Amma serhed bura nisbet aralı

 

Düzülüp sankı bu balqonlarda

Yéne şahlar tacı, beyler fésidir

Qulaq assan bu ufuqlarda henûz

Paşalar ne’resi, esker sesidir

 

O gözeller gözeli İslambul

O denizler qızı, deryâ gelini

Sankı deryâ çiçeyi nîlûfer

Qol açıp sâhile atmış elini

 

Burda son bir medeniyyet yaranıp

Ne binâlar yapılıp, eller var!

Ne celâlet, ne selâbet elemi!

Atatürkler kimi héykeller var

 

Şerq ü qerbî medeniyyet qoşulup

Bir esil nesli bu topraqda doğur

Me’rifetden qol alıp izzet-i nefs

Cehli, feqri doğulan yérde boğur

 

Qurbet éhsâs élemem men burada

Sankı öz doğma diyârımdı menim

Nerede vardı qarındaşlarımız

Anayurdumdu, hisârımdı menim

 

Men de Âzer balası, Türk oğlu

Qonağam doğma qarındaşlarıma

Démişem ayrı düşen leşlerimi

Gédelim, vesl édelim başlarıma

 

Dili, dîni, qanı bir qardaşıdıq

Sözü bizdense, ne ağlar târix

İşte mehkûm éderek başçıları

Qara milletleri dağlar târix

 

Biz de siz tek Din’e lâqéyd olalı

Gétdi yérler, bize göyler qaldı

Şaqqalandıq here bir tayda düşüp

Bir kesik baş kimi söyler qaldıq

 

Gel sıxaq bir kere qardaşlıq elin

Le’n édek nâxelef eslâfımıza

Bunu Nâdir de, Rızâ Şah da duyup

Qoy mühebbet qala exlâfımıza

 

Bu sévinc ıçqırığa, bir lemhe

Unudaq qanlı, hezin lemheleri

Çıxaraq târiximizden cıraraq

Qan qaraldan o qara sefheleri

 

Atatürk héykeline göz tikerek

Birden alqışlıyoram Jön Türk’ü

Göz önünde ne tenâsüb, bilmem

Bir de tesvîr édirem Jan Dark’ı

 

Obalar şâiriyem derdimizi

Duyuram, çox da derin duyqudu bu

Baş tuta tutmaya, öz duyqumla

Uyuram, çox da şirin uyxudu bu

 

Görüm ay nazlı hilâlım, sancaq!

Parlasın gét géde bu sönmez ocaq

Démirem biz qul édek dünyânı

Dünya ancaq bizi insan sanacaq


[1] حئیده‌ر بابایا سلام. فونئتیک الیفبا-یازیم ایله اؤلچون تورک‌جه‌ده (با الفبای فونتیک و املای معیار تورکی)

https://sozumuz1.blogspot.com/2016/11/blog-post_21.html

[2] سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار: آخرین قُلّه‌ی شعر کلاسیک فارسی. بدین سبب دولت ایران روز فوت او ۲۷ شهریور را «روز شعر و ادب فارسی» نامیده‌ است. شهریار به لحاظ هویتی پرورده‌ی نسلی از ایران‌گرایان تبریزی و آزربایجان‌گرایی ایران‌گرا بود، ملت و وطن خود را ایران و زبان ملی‌اش را فارسی می‌دانست و تورکی را یک لهجه‌ که صرفا زبان مادری قسمتی از ایرانیان از جمله خودش است تلقی می‌کرد، هیچ هویت و حق وجود مستقلی برای آزربایجان (ایضا تورک‌ایلی و ...) به جزء به عنوان قسمتی از ایران، بلکه مرکز آن قائل نبود. او در بعضی از اشعارش مفاهیمی مانند «نژاد پاک آریان» را تبلیغ، آزربایجان را کانون زبان پهلوی، فردوسی را آفریننده‌ی ملت ایران، تورک و تازی را دشمن ایران، ...  نامیده است.

با این‌همه، همین شهریار در عین حال سراینده‌ی منظومه‌ی تورکی «حیدر بابایا سلام» در دوره‌ی سلطنت ضد تورک پهلوی دوم محمدرضا شاه است. منظومه‌ای که نه تنها در مقیاسی بسیار گسترده تابو و ممنوعیت تورکی‌سرایی در آن دوره در داخل ایران را در هم شکست، بلکه آفریننده‌ی موج و ژانر جدید «داغ رومانتیزمی» در ادبیات تورکیک جهان شد. مخصوصا تاثیر حیدربابایا سلام در ایجاد حس اعتماد به نفس در تورکی‌سرایی در مناطق تورک‌نشین مهجور و فراموش شده و حاشیه‌ای بسیار بارز و عمیق بود و امواجی از سروده شدن نظیره‌های متعدد تورکی برای حیدربابایا سلام را ایجاد کرد که تا به امروز ادامه دارد:

«آپارما سئل آمان‌دیر - قلم داوات گه‌تیر یازاق ساوایا» اثر موصطافا قولو - ساوه، استان مرکزی، تورک‌ایلی؛

«قالینجا داغی - حاجی ریضوان» اثر کوموزان‌لی محمد کمیجانی - کومیجان، استان مرکزی، تورک‌ایلی؛

«گورگور بابایا سلام - تحیة الی بابا كركر» اثر اسماعیل سرت  تورکمان – کرکوک، تورکمان‌ائلی، عراق؛

«خانیم نه‌نه» اثر عباس پناهی - ماکو، آزربایجان غربی، تورک‌ایلی؛ 

«یاد اولسون» اثر علی اکبر سراجی - بوجنورد، آوشاریورت خوراسان؛

«زنبیل داغی» اثر رامین خدایی - اورمیه، آزربایجان غربی، تورک‌ایلی؛

«سیسان خاطره‌له‌ری» اثر طهمورث علیزاده (از تورکان بهایی) - سیسان، آزربایجان شرقی، تورک‌ایلی؛ ....

مئهران باهارلی. خیانت

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/09/blog-post_10.html

[3] اختراع آذری‌ توسط فرانسه، تحول معنایی آن توسط انگلستان و رایج ساختن آن توسط مساواتی‌ها و حکومت ملی آزربایجان

https://sozumuz1.blogspot.com/2020/05/blog-post.html

[4] Dr. Yusuf Gedikli, Şehriyar Ve Bütün Türkçe Şiirleri, Ötüken.  s 167-172

[5] مرحوم اصغر فردی، محترمانه می‌نوشت و نثری فاخر داشت. اما .....

https://sozumuz1.blogspot.com/2018/08/blog-post_9.html

[6] گونه‌ش اولموش بو خیالیم‌دا هیلال

[7] شهریار اه‌ل‌یازمادا ایکی یئرده گونه‌ش کلیمه‌سی‌نی «گونوش» بیچیمی‌نده یازمیش‌دیر.

[8] ١-قانات آچمیش سان که؛ ٢-نور ساچیر سان که

[9] آما قالخیر بوغونوق

[10]شهریار بو بیت‌ده ده «گونه‌ش»ی، «گونوش» بیچیمی‌نده یازمیش‌دیر

[11] ١-دومان ایچره ‌قالیر آی سان که‌ محاق؛ ٢-نه گونه‌ش سان که قمر اولدو محاق

[12] هئی آچیلدیق‌دا

[13] که ‌بو تورکییه‌لی، بو ایران‌لی

[14] اورا

[15] در اینجا به جای چیخاراق «جیراراق» مناسب‌تر است: چیخاراق تاریخیمیزده‌ن جیراراق،  قان قارالدان او قارا صفحه‌له‌ری

No comments:

Post a Comment