Wednesday, May 5, 2021

ترور ناصرالدین شاه‌ قاجار توسط تروریست‌های بابی-ازلی و قهرمان‌سازی از قاتل او توسط تاریخ‌نگاری آزربایجانی, قومیت‌گرایی فارس، و دولت ایران

ترور ناصرالدین شاه‌ قاجار توسط تروریست‌های بابی-ازلی و قهرمان‌سازی از قاتل او توسط تاریخ‌نگاری آزربایجانی, قومیت‌گرایی فارس، و دولت ایران 

مئهران باهارلی

MÉHRAN BAHARLI 

«سؤزوموز، مئهران باهارلی‌نین یازقالاری توپلوسو» پیتییی،‌ بیرینجی جیلدده‌ن

Sözümüz, Méhran Baharlının yazqalar toplusu” pitiyinden, cild I

از کتاب « سؤزوموز، مجموعه مقالات مئهران باهارلی» - جلد اول 

mehranbahari1@yahoo.com

https://independent.academia.edu/MBaharli

https://sozumuz1.blogspot.com/

https://www.facebook.com/profile.php?id=61579230999069

خلاصه:

خاقان تورک ناصرالدین شاه ‌قاجار در تاریخ اول ماه‌ می ١٨٩٦ در ۶۵ ساله‌گی توسط یک فارس به اسم میرزا رضا کرمانی به ‌قتل رسید. در این مقاله‌ به ‌این ترور، و یک ترور ناموفق او ٤٤ سال پیش از آن در ١٥ آوگوست ١٨٥٢ پرداخته‌ام. هر دوی این ترورها توسط تروریست‌های بابی-ازلی انجام شدند و در هر دوی این سوء قصدها چند تن تورک تبریزی دخیل بودند. سوء قصد به‌ جان ناصرالدین شاه نخستین مورد ‌تلاش سازمان یافته‌ی یک جریان مذهبی متعصب - سیاسی افراطی برای براندازی دولت از طریق شاه‌کُشی (Regicide) به ‌سبک اوروپایی در تاریخ مودرن ایران است. دولت قاجار حرکت بابی را یک حرکت مورد پشتیبانی دولت‌های استعمارگر اوروپایی و نیروی نیابتی آن‌ها مخصوصا بریتانیا برای گسترش ناامنی و مختل نمودن امنیت ملی، ایجاد جنگ داخلی و تخریبات و هرج و مرج‌ به‌ قصد کسب اقتدار سیاسی، برانداختن دولت قاجار، و نهایتا یک دین‌سازی آگاهانه‌ی استعماری در جهان اسلام می‌دید. در واقع نیز بابیه یک حرکت مذهبی خشونت‌طلب و تاریخ آن پر از ‌اقدامات تروریستی و شورش‌های خونین و قیام‌های مسلحانه‌ برای تاسیس دولت بابی است. شورش‌های پی درپی خونین و مسلحانه‌ی بابی‌، باعث گسترش ناامنی و تخریبات، وارد شدن آسیب فراوان به ‌شهرها و اموال مردم و کشته شدن هزاران نفر گشت، و بالاخره دولت قاجار را مجبور به حذف فیزیکی راس فتنه کرد. علی‌محمد باب از زندان به ‌تبریز آورده شد‌، در آنجا محاکمه و تیرباران شد. پس از اعدام سید علی‌محمد باب، ازلی‌ها که در میانشان بسیاری تورک بودند، کینه‌ و نفرتی عمیق از دولت تورک قاجار به‌ دل گرفتند و پس از آن از هر وسیله و متودی برای برای ساقط کردن دولت قاجار و تغییر رژیم استفاده کردند. آن‌ها از یک طرف اقدام به ترور سیستماتیک مقامات قاجاری و مخالفین خود، و برپا کردن شورش‌های شهری خونین نمودند، و از طرف دیگر در رهبری جنبش انگلیسی و ضد تورک مشروطیت، و تشکیلات پان‌ایرانیستی – تروریستی انجمن آزربایجان در تهران، و ... جای گرفتند. مطبوعات مودرن فارسی و نهضت تاسیس مدارس جدید فارسی‌زبان آن دوره هم به درجه‌ی بسیار تحت کونترول ازلی‌ها بود. این اقدامات و تدابیر، روند تغییر رژیم در ایران، سقوط دولت قاجار و تاسیس دولت پهلوی را مهیا و تسهیل کرد. محمدعلی فروغی ایدئولوگ پان‌ایرانیست و تئوریسین اصلی رضا شاه، یک بابی ازلی بود.

Özet

Türk Hakanı Nâsireddin Şah Kacar, 1 Mayıs 1896'da 65 yaşındayken Mirza Rıza Kermâni adlı bir Fars tarafından öldürüldü. Bu makâlede, bu suikastı ve 44 yıl öncesinde, 15 Ağustos 1852'de Şah’a yönelik gerçekleştirilen başarısız başka bir suikast girişimini ele alacağım. Her iki suikast da Ezelî Bâbi teröristler tarafından gerçekleştirildi ve her iki girişimde de Tebrizli birkaç Türk yer alıyordu. Nâsireddin Şah'a yönelik suikast girişimi, yakın İran târîhinde aşırı dinci-siyâsî bir hareketin, devleti Avrupa tarzı bir “kral öldürme” yöntemiyle yıkmayı amaçlayan ilk organize girişimdir. Kacar devleti, Bâbîliği, başta İngiltere olmak üzere Avrupalı ​​emperyal güçler tarafından desteklenen, onların vekil güçü olan, ve ulusal güvenliği bozmayı amaçlayan bir hareket olarak görüyordu. Kacar devletine göre Bâbîliğin amacı, siyâsî güç kazanmak ve devleti devirmek için iç savaş, yıkım ve kaos çıkarmaktı. Kacarlar için Bâbîlik, Batı sömürgeciliğinin İslam dünyasında sahte dinler ve mezhepler yaratma stratejisinin bir ürünüydü. Gerçekten de Bâbîlik, şiddet yanlısı bir aşırı dinci hareketti. Bâbîliğin târîhi, bir Bâbi devleti kurmak yolunda yapılan sayısız terör eylemleri, kanlı isyanlar ve silahlı ayaklanmalarla doludur. Peş peşe yapılan kanlı ve silahlı Bâbî isyanları, güvensizliğin ve yıkımın yayılmasıyla birlikte şehirlere ve halkın mallarına büyük zararlar vermiş, binlerce insanın ölümüne yol açmıştır. Bütün bunlar da sonunda Kacar devletini isyanın liderini fiziksel olarak ortadan kaldırmaya zorladı. Ali Muhammed Bab hapishaneden Tebriz'e götürüldü, burada yargılandı ve kurşuna dizildi. Bab'ın idam edilmesinin ardından, çoğu Türk olan Ezelîler, Türk Kacar Devleti'ne karşı derin bir nefret ve kin beslediler ve ondan sonra Kacar Devleti'ni devirmek için her türlü yolu ve yöntemi kullandılar. Bâbîler bir yandan Kacar yöneticilerini ve kendi muhaliflerini sistematik olarak katledip kanlı şehir isyanları çıkardılar. Diğer yandan, İngilizlerin yönettiği anti Türk Meşrûte hareketinde ve Tahran'daki Azerbaycan Encümeni adlı Pan-İranist terör örgütünde liderlik rolleri üstlendiler. O dönemde, modern Farsça basın ve yeni Farsça okulları kurma hareketi de büyük ölçüde Ezelîlerin kontrolü altındaydı. Bâbîlerin bütün bu aktiviteleri, İran'da rejim değişikliği, Türk Kacar devletinin devrilmesi ve Pan İranist Farsçı Pehlevi devletin kurulması sürecini hazırlandırıp kolaylaştırdı. Pan-İranist bir ideolog ve Rıza Şah'ın başlıca teorisyeni olan Muhammed Ali Furuği, bir Ezelî Bâbî'ydi.

Abstract

The Turkish Khagan Nasser al-Din Shah Qajar was assassinated on May 1, 1896, at the age of 65, by a Persian named Mirza Reza Kermani. In this article, I will discuss this assassination and a previous unsuccessful attempt on his life 44 years earlier on August 15, 1852. Both assassinations were carried out by Babi-Azali terrorists, and several Turks from Tebriz were involved in both of these attempts. The assassination attempt on Nasser al-Din Shah was the first organized attempt by an extremist religious-political movement to overthrow the government through European-style regicide in modern Iranian history. The Qajar government viewed Babism as a movement supported by European imperial powers and their proxy forces, particularly Britain, aimed at spreading insecurity and disrupting national security. The goal was to ferment civil war, destruction, and chaos in order to gain political power, overthrow the Qajar government. For the Qajars, Babism was seen as a product of Western colonialism’s strategy to create false religions and sects in the Islamic world. In fact, Babism was a violent religious movement. Its history is filled with terrorist acts, bloody riots, and armed uprisings aimed at establishing a Babi state. The bloody and armed Babi rebellions, along with the spread of insecurity and destruction, caused extensive damage to cities and people's property, resulting in the killing of thousands of people. Ultimately, these events forced the Qajar government to physically eliminate the leader of the sedition. Ali Mohammad Bab was taken from prison to Tabriz, where he was tried and shot. After the execution of Sayyid Ali Muhammad Bab, the Azalis, many of whom were Turks, harbored a deep hatred and resentment towards the Turkish Qajar state. They utilized every possible means and method to overthrow the Qajarid state. On one hand, they systematically assassinated Qajar officials and their own opponents, and instigated bloody urban riots. On the other hand, they took leadership roles in the British and anti-Turkish constitutional movement, as well as the Pan-Iranianist terrorist organization of the Azerbaijan Association in Tehran, among others. During that period, the modern Farsi press and the movement to establish new Persian-language schools were largely under the control of the Azalis. These measures and arrangements facilitated the process of regime change in Iran, leading to the fall of the Qajar government and the establishment of the Pahlavi government. Mohammad Ali Foroughi, a Pan-Iranian ideologue and the main theoretician of Reza Shah, was an Azali Babi.





مقدمه:

خاقان تورک ناصرالدین شاه ‌قاجار ۱۲۵ سال پیش در تاریخ اول ماه‌ می ١٨٩٦ در ۶۵ ساله‌گی توسط میرزا رضا کرمانی به ‌قتل رسید. در این مقاله‌ به ‌این ترور، و یک ترور ناموفق او ٤٤ سال پیش از آن در ١٥ آوگوست ١٨٥٢ پرداخته‌ام. هر دوی این ترورها توسط تروریست‌های بابی-ازلی انجام شدند و در هر دوی این سوء قصدها چند تن تورک تبریزی دخیل بودند.

خشونت‌طلبی بابیه ‌و تروریسم ازلیه‌

حرکت، حزب، فرقه‌، و یا مذهب بابیه حاصل بازنگری در مذهب شیعه‌ی امامی ‌از سوی بعضی از روحانیون و متولیان این مذهب و نیز منسوبین به ‌فرقه‌ی غالی شیخی – شیخیه، و در آغاز ترکیبی از نواندیشی دینی و بدعت‌های دینی بود. اگرچه در مذهب بابیه، برخی اندیشه‌ها و اعتقادات و نوآوری‌های مترقی مطابق با مقتضیات جهان مودرن از قبیل لزوم تفسیر و تاویل و تعدیل و تغییر اعتقادات و ارکان دین مطابق با نیازهای زمان، وضعیت روحانیون شیعی، حقوق زنان، لغو فتوا، ... نیز یافت می‌شد، اما وجه‌ غالب آن ‌را کماکان دیدگاه‌های دینی سنتی شیعه‌ی امامی ‌آمیخته ‌با فرقه‌گرایی، بنیادگرایی دینی، فاناتیسم، خرافات، شخصیت‌پرستی، دیگرستیزی و ... تشکیل می‌داد.

بابیه یک حرکت مذهبی خشونت‌طلب، و دارای احکام خشونت‌بار بسیاری بر علیه‌ غیر بابی‌ها و دیگراندیشان بود. به‌ عنوان نمونه‌ علی‌محمد شیرازی در تفسیر سوره‌ی یوسف، بیان می‌کند که: «‌به ‌اذن خدا در روز ذکر با شمشیرهای برحق نازل شده‌ و با کسانی که ‌نسبت به ‌او کفر به‌ورزند خواهد جنگید». وی در همان تفسیر پیروان خود را به ‌قطع رابطه‌ با همه، به دست گرفتن سلاح و به راه ‌انداختن جنگ و قِتال در راه‌ خدا دعوت کرده به ‌آنان وعده ‌می‌دهد که:‌ «ده ‌فرد صبور از شما توانایی مقابله ‌با هزار نفر را دارد». باب در کتاب بیان دستور تخریب همه‌ی بقاع و معابد را داده‌ و قتل همه‌ی غیر بابیان و تاراج اموال آن‌ها را مباح می‌شمرد. او در باب ۲۶ واحد هفتم بیان می‌گوید: «خداوند بر هر پادشاهی که‌ در دین بیان مبعوث می‌شود واجب نموده‌ که‌ هیچ غیر بابی را روی زمین باقی نه‌گذارد». عبدالبهاء هم شاخصه‌های بابیت را آدم‌کشی و کتاب‌سوزی و تخریب همه‌ی سمبول‌ها و بقعه‌ها و مظاهر ادیان دیگر و قتل عام مردمی که ‌نه‌خواهند بابی شوند دانسته ‌است: «در یوم ظهور حضرت اعلی (میرزا علی‌محمد باب)، منطوق بیان (مفاد کتاب اصلی باب) عبارت بود از ضرب اَعناق (گردن زدن غیر بابی‌ها)، حَرق کتب و اوراق (سوزاندن کتاب‌ها و کاغذها)، هَدم بُقاع (تخریب بقعه‌ها) و قتل عام الّا من آمن و صدق (کشتار غیر بابیان)». بر اساس این آموزه‌های دینی، بابی‌های اولیه‌ و ازلیان کسانی را که‌‌ مومن به ‌باب نه‌بودند واجب‌القتل می‌دانستند. به ‌عبارت دیگر بابیه ‌یک فرقه‌ی مذهبی بنیادگرا، معادل شیعی مذهب وهّابیه، مشابه اسلامیست‌های افراطی شیعی و سنّی معاصر، و طالب تاسیس یک حکومت دینی بابی- بیانی از طریق خشونت و کشتار غیر مومنین به ‌خود بود.

بابیه ‌در تاریخ و پرونده‌ی خود شورش و قیام‌های مسلحانه‌ی خونین متعددی را داشت. از جمله: شورش‌ قلعه‌ی شیخ طبرسی - مازندران به‌ رهبری موللاحسین بشرویه‌ای در ‌سال‌های ۱۸۴۸–۱۸۴۹، شورش بزرگ موللا محمدعلی زنجانی در زنجان - خمسه - تورک‌ایلی در ۵ مه ‌۱۸۵۰، شورش نیریز - فارسستان در جنوب ایران به ‌رهبری سید یحیی دارابی در تابستان ۱۸۵۰ میلادی درست در روز اعدام باب و در حالی که ‌محاصره‌ی زنجان در حال پیش‌رفت بود؛ و چهار شورش دیگر در شیراز، قزوین، اصفهان (۱۸۴۶) و تهران (۱۸۵۲). بابی‌ها طبق آموزه‌های دینی خود در جریان شورش‌ها با مردم و نیروهای دولتی رفتاری به غایت سبعانه ‌داشتند و «اسیران جنگی را دست و پا می‌بریدند و به‌ آتش می‌سوختند».

در آن مقطع علت اصلی مقابله‌ی دولت قاجار با بابیان، نه‌ عقاید و باور و دیدگاه ‌و مشرب متفاوت آن‌ها، بلکه ‌اقدامات تروریستی بابی‌ها و قیام‌های مسلحانه‌ و مصادره‌ی اسلحه‌خانه‌های حکومتی و مختل نمودن امنیت ملی به‌ قصد کسب اقتدار سیاسی، تلاش برای برانداختن دولت قاجار و تاسیس دولت بابی - بیانی بود. دولت قاجار حرکت بابی را اصولا یک حرکت آنارشیستی و هرج و مرج‌طلبانه، مورد پشتیبانی دولت‌های استعمارگر اوروپایی و نیروی وکیل - نیابتی آن‌ها مخصوصا بریتانیا برای ایجاد جنگ داخلی و براندازی سلسله‌ی قاجار، و یک جریان دین‌سازی آگاهانه‌ی استعماری می‌دید.

زمانی که‌ قیام‌ها و جنگ‌هایی که بابی‌ها برافروختند به ‌اوج خود رسید و سه منطقه‌ی ملی مازندران و فارسستان و تورک‌ایلی را فراگرفت، و شورش‌های خونین و مسلحانه‌ی بابی ‌باعث گسترش ناامنی و تخریبات و وارد شدن آسیب فراوان به ‌شهرها و اموال مردم شد و هزاران نفر را به‌ کشتن داد، دولت قاجار که‌ تا پیش از آن به‌ تدابیر امنیتی محدود مانند حبس باب - شخصی به زعم او مجنون و دارای پریشانی روانی - اکتفا کرده ‌بود، چاره‌ را در استفاده از قهوه‌ی قهریه و حذف کردن فیزیکی راس فتنه ‌دید. به ‌دستور امیرکبیر و به عنوان آخرین راه حل علی‌محمد باب و یکی از پیروانش به نام «محمدعلی زنوزی – تبریزی» ملقب به انیس دوباره‌ از زندان به ‌تبریز آورده‌، محاکمه و تیرباران شد.

پس از اعدام سید علی‌محمد باب، ازلیان که در میانشان بسیاری تورک بودند، کینه‌ و نفرتی عظیم از دولت تورک قاجار به‌ دل گرفتند. در این مرحله، بابیان همه‌گی معتقد به ‌جهاد خونین برای ساقط کردن و تغییر حکومت قاجار با قوه‌ی قهریه‌ و به ‌جای آن تاسیس دولت بابی - بیانی موعود خود بودند. آن‌ها «دولت قاجاریه‌ را رجعت و ظهور دوباره‌ی بنی امیه ‌می‌خواندند» و رفتار آن سلسله‌ با خود را مشابه ‌ظلم وارده ‌از سوی بنی امیه ‌بر خاندان پیامبر اسلام می‌دانستند. نزد طائفه‌ی بابیه‌ ناصرالدین شاه ‌و میرزا تقی خان امیر کبیر که ‌مسئول اعدام باب بودند در درجه‌ی اولیٰ از نفرت و لعن قرار داشته، رجعت اعداء و قاتلین ائمه‌ی هدیٰ، هم‌سان یزید و معاویه‌ به‌شمار می‌آمدند. قدّوس قهرمان قیام طبرسی، ناصرالدین شاه ‌را «سلطان باطل» می‌خواند ...

مدتی پس از اعدام باب و سرکوب گسترده‌ی بابیان توسط دولت قاجار و فرار سران بابیه به عراق، این فرقه در آن‌جا ‌به‌ دو بخش رقیب و متخاصم ازلی و بهایی منشعب شد. بخش ازلی دارای چند خصوصیت مهم بود که ‌در تاریخ معاصر ایران و تورک‌ایلی اثرات ماندگار بسیار منفی و مخربی داشته‌ است: نخست استفاده‌ی گسترده‌ی بابی‌های ازلی از خشونت و تروریسم و خون‌ریزی و ویران‌گری برای رسیدن به ‌اهداف خود، دوم گرایش روزافزون بابی‌های ازلی به‌ پارسی‌گری، ایران‌گرایی نژادپرستانه، باستان‌گرایی آریایی و ارتباط بابی‌های ازلی با اولیگارشی اطلاعاتی پارسی در هندوستان وابسته به امپراتوری بریتانیا، سوم مورد حمایت دولت‌های استعمارگر و صلیبی اوروپایی مخصوصا بریتانیا قرار گرفتن فرقه‌ی ازلی و در مقابل خدمت بابی‌های ازلی به‌ تامین منافع آن دولت، چهارم دشمنی کینه‌توزانه‌ی بابی‌های ازلی با دولت قاجار.

در این دوره بابی‌ها (مرکب از بابیان اولیه، و فرق ازلیه و بهائیه در آغاز) به وفور به ‌سوء قصد و ترورهای سیاسی و قتل مقامات دولتی و مخالفین، حتی دیگر بابیان دست می‌زدند. از دیدگاه‌ بابیان، ترور شاه، امیر کبیر، امام جمعه‌ی تهران، .. و دیگر عملیات تروریستی و ضربه‌های غافل‌گیر کننده‌ به ‌ارکان حکومت قاجار، اولا به‌ علت اعدام سید علی‌محمد باب توسط آن‌ها یک اقدام انتقام‌جویانه‌ی مشروع قلم‌داد می‌شد، دوما مقدمه‌ی شروع قیام مردمی برای «براندازی» دولت قاجار بود، سوما کوتاه‌ترین راه‌ عملی برای رسیدن به‌ ایدئآل تاسیس دولت بابی بود، ... این اوهام، ریشه ‌در رجعت رمزی - آمال آخرالزمانی شیعه، مباح دانستن خشونت و ترور در نظام اعتقاد دینی بابیه، و حس استیصال و خشم و انتقام‌کشی بابیان داشت.

نخستین اقدام به‌ ترور (ناموفق) ناصرالدین شاه ‌توسط بابیان - ١٨٥٢

نُه‌ ماه ‌بعد از شورش نیریز - فارسستان صبح روز یک‌شنبه ‌١٥ آوگوست ١٨٥٢ هنگامی‌ که ‌ناصرالدین شاه ‌از کاخ یایلاقی نیاوران عازم گردش و شکار در دووشان تپه‌ بود، اعضای یک تیم شش نفره متشکل ‌از تروریست‌های بابی به‌ شکل شاکیان و دادخواهان در وسط راه‌ داد و فریادکنان از شاه‌ دادخواهی کردند. آن‌ها و وقتی به‌ ناصرالدین شاه نزدیک شدند با توفنگ‌های باروتی و تاپانجا (تپانچه) به‌ او ‌شلیک کردند. تیر یکی از تروریست‌ها با نام «محمد صادق تبریزی» که تورک بود، سر و صورت شاه ‌را مجروح کرد. دیگر تروریست‌های بابی با خنجر و قمه - قاما ‌به‌ طرف شاه‌ تورک حمله‌ کردند. یکی از آن‌ها به‌ اسم میرزا فتح‌الله‌ قمی، ناصرالدین شاه‌ را از اسب به ‌زیر کشید و خواست با چاقو (چاقی) ضربه‌ای بر او وارد کند. اما یکی از فراش‌ها مانع وی شد. ناصرالدین شاه‌ که‌ از خود دفاع می‌کرد، از سوء ‌قصد جان سالم به‌ در برد.

سوء قصدکننده‌گان از تابعین یک روحانی شیعی فارس پیوسته ‌به ‌بابیه ‌بنام موللا شیخ علی ترشیزی خراسانی - به‌ سبب لقب بابی‌اش «اسم‌الله‌ العظیم» مشهور به «عظیم» و «باب خاتم»- بودند. محمد صادق تبریزی، مهاجم مقتول، خدمت‌کار موللا شیخ علی ترشیزی عظیم و تحت نفوذ او بود. موللا شیخ علی ترشیزی خراسانی ‌قبل از واقعه‌ی ترور با نوشتن مکتوباتی به ‌زبان عربی مریدان بابی از قوم و کاشان و اردستان و اصفهان را برای شرکت در عملی غیر معلوم – ترور شاه - به ‌تهران احضار و دعوت کرده‌ بود. او از پیروان برجسته‌ی باب، یکی از آخرین بازمانده‌گان هسته‌ی اولیه‌ و رهبران بابیه ‌بعد از اعدام سید علی‌محمد باب، و پس از اعدام باب در سال‌های ١٢٦٧-١٢٦٨ نایب خاص او در تهران و رئیس فرقه‌ی بابیه‌ بود: «شیخ علی ترشیزی، رأس و رئیس، قطب و شیخ، مرشد و پیشوای این فرقه ‌[بابیان]، ملقب به ‌حضرت عظیم که‌ خود را نایب خاص باب می‌دانست، از اصحاب و اتباع باب و معتقدین خویش تنی چند را به‌ دور خود گرد آورده، به ‌آن‌ها وعده‌ی حکومت بلاد ایران داده، بانی و آمر مسئول این حادثه، منشأ و مصدر و باعث این فتنه ‌و مروج آن طغیان و مهیج آن عصیان بود» (روزنامه ‌وقایع اتفاقیه‌- نومره‌٨٢، روضه ‌الصفای ناصری).

سوء قصد به‌ جان ناصرالدین شاه نخستین مورد ‌تلاش سازمان یافته‌ی یک جریان مذهبی متعصب - سیاسی افراطی برای براندازی دولت از طریق شاه‌کُشی (Regicide) به ‌سبک اوروپایی در تاریخ مودرن ایران، و عواقب آن بسیار وخیم بود. پس از این واقعه ‌در واکنشی انتقام‌جویانه‌ موج سرکوب سیستماتیک و کشتار جمعی بابیان (بابی‌کُشی) از طرف دولت قاجار و شیعیان امامی متعصب به راه‌ افتاد. جمع کثیری از پیروان بابیه ‌دست‌گیر و زندانی، و عده‌ای از آن‌ها به ‌طرزی فجیع شکنجه و در ملاء ‌عام اعدام شدند. سران بابیان در خانه‌ی سلیمان‌ خان تبریزی پسر یحیی‌خان که یک صاحب‌منصب تورک در قوشون قاجار و دارای ارتباطات با دربار قاجاری بود، دست‌گیر شدند. ‌گویا خانه‌ی سلیمان‌ خان تبریزی محل اجتماع بابیانی بود ‌که‌ تصمیم به ‌ترور شاه ‌گرفتند. سلیمان‌ خان تبریزی یک بابی تورک بود و ‌پس از تیرباران باب و انیس در تبریز، با کومک یکی دو نفر دیگر شبانه‌ جنازه‌ی آن دو را که در کنار خندقی انداخته‌ شده ‌بود و نگهبانان مانع دفن آن‌ها می‌شدند برداشته ‌و مخفیانه ‌به‌ تهران آورده‌ بود. سلیمان ‌خان پس از شکنجه‌های فجیع و شمع‌آجین شدن، اعدام شد. موللا شیخ علی ترشیزی فرمانده‌ی تروریست‌های بابی نیز دست‌گیر و حبس، و چون یک روحانی شیعه بود به ‌مجلس روحانیون برده‌ شد. وی مسئولیت سوء قصد را به‌ گردن گرفت و اعتراف کرد که‌ بعد از اعدام باب سمت ریاست مذهب را دارد و به مریدانش امر کرده ‌شاه‌ را به‌کشند. مجلس روحانیون حکم به ‌قتل او داد و پس از شکنجه ‌اعدام شد.

فعالیت‌های ازلی در فاصله‌ی زمانی بین دو ترور، ۱٨٥۲تا ۱٨٩٦

پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه، دست‌گیری‌ها و اعدام‌های دسته‌جمعی بابیان، ایران را برای فرقه‌ی بابیه مکانی بالکل ‌ناامن و مخاطره‌آمیز کرد. بسیاری از بقیه‌السیف بابیان متواری و بخش بزرگی از سرانشان به‌ عراق گریختند، و دیگر هیچ عملیاتی اعم از قیام‌های شهری و اقدامات تروریستی و سوء قصد مقامات توسط آنان در داخل ایران صورت نه‌گرفت. در عراق جامعه‌ی بابی منشعب و دو جریان ازلی و بهایی ایجاد شد. جریان بهایی مجادله‌ی ‌خشونت‌آمیز را به‌ کلی کنار گذارد و سوء قصد به ‌ناصرالدین شاه‌ را تقبیح کرد. اما جریان ازلی هم‌چنان افراطی و خشونت‌طلب و برانداز باقی ماند و به‌ مهم‌ترین جریان مخالف زیرزمینی با دولت تورک قاجار ‌تبدیل شد. در این دوره ‌ازلیان جریانی خشونت‌طلب و تروریستی و مورد حمایت انگلستان بودند که‌ قصد ساقط کردن دولت قاجار و حاکمیت تورکان را به‌ قوه‌ی قهریه ‌داشت. در مقابل، بهائیان برخوردار از حمایت روسیه ‌و با رد خشونت و تروریسم به ‌مصالحه ‌با دولت قاجار پرداخته ‌بودند. پس از آن نیز جریان «ازلی» از هیچ تلاشی برای ساقط کردن دولت قاجاری فروگزار نه‌کرد، تا آن که پس از موفقیت جنبش ضد تورک مشروطه و ساقط کردن دولت قاجار و تاسیس سلطنت پهلوی، در میان دیگر شیعیان استحاله یافت.

با نهضت تنباکو - انقلاب مشروطه،‌ ازلیه فرصت طلایی برای انتقام از دولت قاجار را به دست آورد. در این دوره‌ علاوه بر ازلی‌ها در میان مخالفین و معاندین قاجار دسته‌جاتی ازلی‌وار مانند طرف‌داران سید جمال‌الدین افغانی که ‌کومیته‌ی اتحاد اسلام را ایجاد کرده‌ بود هم ظهور کردند که‌ دارای تمایلات نزدیک به ‌بابیه ‌– ازلیه بودند و با ناسیونالیست‌های ایرانی باستان‌گرا و ملکوم‌خان ارمنی و ماسون‌ها و عوامل انگلیس که ‌ناصرالدین شاه‌ آن‌ها را دشمن حیاتی و برانداز تلقی می‌کرد، هم‌بسته‌گی و هم‌سویی و هم‌کاری داشتند. پس از امضای قرارداد انحصار تنباکو که‌ ناصرالدین شاه ‌در عقد آن سوء نیت خاصی نه‌داشت، حتی یک عمل رفورمیستی به‌شمار می‌رفت، سید جمال‌الدین افغانی و یارانش که‌ در صدد تبدیل این حادثه ‌به‌ شورشی همه‌گانی برای خلع او و ساقط نمودن دولت قاجار بودند موفق شدند روحانیون شیعی را قانع به‌ صدور فتوا دائر بر سوء نیت ناصرالدین شاه‌ به‌کنند.

سید جمال‌الدین با ناصرالدین شاه خصومت دیرینه و کینه‌ورزی شخصی داشت، هدف نهایی او درباره‌ی ایران قاجاری، خلع ناصرالدین شاه از سلطنت از طریق کشیدن آن به زیر پرچم خلافت عوثمان‌لی تحت لوای «اتحاد اسلام» بود. اما «اتحاد اسلام» سید جمال‌الدین و یاران ایرانی‌اش نه از نوع «اتحاد اسلام عوثمان‌لی»، بلکه گونه‌ی ایرانی آن و متاثر از ناسیونالیسم باستان‌گرای ایرانی و یا «اتحاد اسلام ایرانی» بود. سید جمال‌الدین هم‌چنین خشونت‌گرا و آلوده به تروریسم بود. به نظر می‌رسد سید جمال‌الدین صادقانه به نوعی از اتحاد اسلام (اتحاد اسلام ایرانی) اعتقاد داشت. اما بر خلاف او، فعالان بابی ازلی تظاهر به پیروی از اتحاد اسلام می‌کردند و مقصد حقیقیشان سوء استفاده از پروژه‌ی «اتحاد اسلام ایرانی» (و نیز مشروطیت و ....) صرفا براندازی سلطنت قاجار که آن را بزرگ‌ترین دشمن آیین‌ و دینشان تلقی می‌کردند بود.

آخرین اقدام به ‌ترور (موفق) ناصرالدین شاه‌ در سال ١٨٩٦

بنا به شخصیت ملی تورک ‌سید محمد توفیق همدانی؛ چهار تن از اعضای کومیته‌ی اتحاد اسلام سید جمال‌الدین در استانبول، هم‌زمان یک حلقه‌-محفل و یا کومیته‌ی مخفی برای مبارزه‌ با ناصرالدین شاه‌ تشکیل داده بودند. این افراد عبارت بودند از میرزا آقاخان کرمانی (نیمه تورک)، شیخ احمد روحی (فارس)، خبیرالملک تبریزی (تورک) که ‌در دهه‌ی ‌۱۸۹۰ در استانبول به ‌سید جمال‌‌الدین ملحق شده‌ بودند و میرزا رضای کرمانی پسر موللا حسین عقدائی که ‌بعدها به‌ این سه ‌پیوسته ‌بود. میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی بر مذهب ازلی بودند. میرزا رضا کرمانی، ضارب ناصرالدین شاه تحت تاثیر دو ازلی مذکور و طرف‌دار و فدایی تندروی سیدجمال‌الدین و گویا مالیخولیایی و دارای اختلالات روانی بود.

حلقه-کومیته‌ی چهارنفره ‌که‌ در طرح برپا ساختن عصیان عمومی (تنباکو، ...) و خلع ناصرالدین شاه‌ از آن طریق شکست خورده‌ بود، در نهایت تصمیم به‌ قتل و حذف فیزیکی شاه ‌گرفت. با قرعه ‌میرزا رضای کرمانی فدائی سید جمال‌الدین برای ترور کردن شاه‌ انتخاب شد. میرزا رضای کرمانی در طول چند ماهی که ‌با هم‌شهری‌های ازلی خود میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی و برادران شیخ احمد (شیخ محمود افضل‌الملک کرمانی معروف به ‌جدی افندی و موللا محمدجعفر شیخ ابوالقاسم) هم‌خانه ‌بود برای ترور شاه ‌توجیه ‌شد. در همان اوان میرزا آقاخان کرمانی قصیده‌ی معروف خود در باره‌ی اتحاد اسلام را به ‌طرز شه‌نامه‌ی فردوسی سرود و به ‌ناصرالدین شاه ‌ارسال نمود. وی در این قصیده، با لحنی تند و  پرخاش‌گرانه ‌قاجارها و ناصرالدین شاه ‌را تحقیر، تکفیر و تهدید به‌ مرگ کرد.

اقدامات سید جمال‌الدین افغانی و کومیته‌ی چهار نفره‌ در دشمنی با سلطنت قاجار و مخالفت با حکومت ناصرالدین شاه‌ و تحقیر و تهدید کردن او، ‌و هم‌بسته‌گی و هم‌کاری آن‌ها با بابیان-ازلیان و ماسون‌ها و عوامل انگلستان و ... باعث خشم شدید شاه ‌شد. دولت ناصری استرداد سید جمال‌الدین افغانی به ‌ایران که ‌به ‌گمانش راس فتنه‌ بود را خواستار شد. در سال ١٨٩٤ با ادعای دست داشتن میرزا آقاخان کرمانی و میرزا حسن خبیرالملک تبریزی و شیخ احمد روحی در شورش ارامنه‌ در آناتولی (عصیان اول ساسون در تالوری در منطقه‌ی کوهستانی ساسون واقع در ایل باتمان) و خبرچین و مفسد بودن آن‌ها، از دولت عوثمان‌لی خواستار تحویل دادن سه ‌نفر مزبور شد. دولت عوثمان‌لی هم که‌ نسبت به‌ این سه ‌تن سوء ظن پیدا کرده ‌بود، نهایتا آن‌ها را در استانبول توقیف و به ‌قصد انتقال احتمالی‌شان به‌ ایران به ‌بندر ترابزون تبعید و در آن‌جا توقیف کرد. این سه‌ تا زمان قتل ناصرالدین شاه‌ در اول ماه‌ می ١٨٩٦ در ترابزون در حبس بودند.

هنگامی که ‌میرزا آقاخان کرمانی و میرزا حسن خبیرالملک تبریزی و شیخ احمد روحی در ترابزون در بازداشت بودند، میرزا رضا کرمانی عضو دیگر حلقه - کومیته‌ی چهارنفره‌ که‌ مامور به‌ ترور ناصرالدین شاه ‌شده ‌بود، از طریق روسیه‌ به‌ ایران رفت و پس از چندین ماه رصد، ناصرالدین شاه‌ را اول ماه ‌می ١٨٩٦ در روز دادخواهی مردم در حرم شاه‌ عبدالعظیم با شلیک گلوله‌ به‌ قتل رسانید. (ناصرالدین شاه اجازه‌ داده‌ بود که ‌رعایا در یک روز معین هفته ‌برای تقدیم عریضه‌ و دادخواهی مستقیماً به‌حضور او به‌رسند). در استنطاق میرزا رضاخان کرمانی قاتل شاه‌ معلوم شد که ‌وی به ‌امر شیخ احمد روحی با برادر او موللا محمدجعفر شیخ ابوالقاسم روز ١٢ ژانویه ‌١٨٩٦ از استانبول حرکت و در مسیر بازگشت به ‌ایران برای ترور شاه، به ‌ترابزون رفته ‌و در آن‌جا «با محبوسین ملاقات و معاهدات خود را» نموده؛ پس از آن به‌ عنوان ضمیمه‌ی تذکره‌ی شیخ ابوالقاسم برادر روحی و با نام جعلی به ‌ایران وارد شده ‌است. میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی و حسن خان خبیرالملک تبریزی پس از تحویل به مقامات قاجار در مرز عوثمان‌لی تحت‌الحفظ از طریق جولفا به تبریز فرستاده شدند. میرزا علی‌اصغر خان امین‌السلطان صدراعظم وقت حکم قتل آن‌ها را صادر کرد. آن‌ها بدون امکان دخالت مظفرالدین شاه در تهران، دو ماه و هفده روز بعد از ترور ناصرالدین شاه، در ١٧ جولای ١٨٩٦ در باغ اعتضادیه (باغ شمال تبریز) اعدام شدند. به سنت آن دوره سر هر سه بریده و به تهران فرستاده شد. میرزا رضا کرمانی هم بالاخره سه ماه و ١٢ روز بعد از ترور ناصرالدین شاه، در ١٢ آوگوست ١٩٨٦ در تهران به دار آویخته شد.

تروریست‌های ازلی، در رهبری جنبش مشروطه‌ی ایران

با ظهور جنبش مشروطیت انگلیسی - پان‌ایرانیستی و ضد تورک، ازلیان (در کنار باستان‌گرایان، عوامل اطلاعاتی انگلستان و پارسیان هند و ماسون‌ها و ....) به سرعت به‌ رهبران و مدیران اصلی آن تبدیل شدند. زیرا ‌جریان ازلیه ‌در ضد قاجار بودن، در خشونت و تروریسم، در باستان‌گرایی و پارسی‌گری، و در تحت حمایت انگلستان بودن، با جنبش مشروطیت شریک بود.

بابیان ازلی دشمنی کینه‌توزانه‌ای با قاجارها داشتند، و به هر دری می‌زدند و به هر اندیشه‌ای پناه می‌بردند تا «حکومت ظالم و مستبد قاجار» را ساقط کنند. مشروطه‌طلبی بابیان ازلی هم مانند اتحاد اسلامی بودنشان، صرفا هدف ساقط کردن سلطنت قاجار را دنبال می‌کرد. به‌دست گرفتن مدیریت جنبش مشروطیت ایران توسط ازلیان (به همراه تروریست‌ها و آنارشیست‌های ارمنی موسوم به ‌فدایی و مانقورت‌های تورک قفقازی تحت نام مجاهد و ....) باعث شد که انجام سوء قصدهای سیاسی و تروریسم به‌ ‌تاکتیک و مشی سیاسی جنبش ضد تورک مشروطه‌ تبدیل شود. بابیان ازلی و گروه‌های مذکور در حاکم نمودن عامل اصلی حاکم شدن خشونت‌گرایی، نیهیلیسم، آنارشیسم، و تروریسم بر حرکت مشروطه‌ی ایران بودند.

ازلیان ماسون در رهبری انجمن آزربایجان

ازلیان هم‌چنین با جای گرفتن در رهبری انجمن ضد تورک و پان‌ایرانیستی آزربایجان در تهران، آن را به ‌یک تشکیلات تروریستی و جنگ‌افروز ازلی – ماسونی - پارسی ضد قاجاری - ضد تورک تبدیل کردند. (دیگر رهبران انجمن آزربایجان را عوامل اطلاعاتی و جاسوسان انگلستان، ماسون‌ها، پارسی‌های هندوستان، ... تشکیل می‌داد. اشخاصی مانند اردشیرجی ایدلجی ریپورتر، سید حسن تقی‌زاده، محمدعلی تربیت، ارباب بهمن بهرام زرتشتی، ارباب بهمن بهرام زردشتی، ارباب مهربان جمشید پارسایی، ارباب فریدون خسرو اهرستانی، میرزا ابوالحسن‌خان پیرنیا معاضدالسلطنه نائینی، سید جلیل اردبیلی، عبدالرحیم خلخالی، سید محمد رضا مساوات شیرازی مدیر نشریه‌ی مساوات ناشر افکار انجمن آزربایجان، محمد غفاری کاشانی معروف به کمال‌الملک، ...)،

انجمن آزربایجان در تهران وابسته به لوژ فراماسونی بیداری ایرانیان و تقریبا تمام رهبران آن از جمله سید حسن تقی‌زاده و محمدعلی تربیت ماسون بودند. هدف لوژ بیداری ایرانیان، نه مهار خودسری شاهان قاجار که اقلا در دوره‌ی مظفرالدین شاه به حداقل خود رسیده بود، بلکه از بیخ و بن بَرکندن دولت تورک قاجار بود. سخن‌گوی انجمن آزربایجان ملک المتکلمین - میرزا نصرالله‌ بهشتی اصفهانی، هم‌چنین سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی و میرزا جهانگیر خان شیرازی از رهبران و اعضای بسیار فعال انجمن آزربایجان، هر سه‌ فارس، ازلی و دو نفر اول ماسون بودند.

انجمن پان‌ایرانیستی آزربایجان در تهران تحت مدیریت و کونترول ازلیان (و عوامل اطلاعاتی و جاسوسان انگلستان، ماسون‌ها، پارسی‌های هندوستان، ...) عامل اصلی ایجاد آشوب‌های بلاانقطاع، جنگ داخلی و برادرکشی، حاکم کردن فضای رعب و وحشت و ترور در شهرها، اشغال تهران پایتخت دولت قاجار توسط مشروطه‌طلبان انگلیسی - داشناک‌ها و ... و در تصویر بزرگ‌تر ساقط کردن دولت قاجار، خاتمه‌ دادن به‌ حاکمیت سیاسی تورک بر ایران، «رژیم چِنج» و تاسیس دولت پارسی به‌ نام پهلوی بود. فروغی تئوریسین رژیم جدید پهلوی یک ازلی ماسون بود.

قهرمان آزادی ساختن از تروریست میرزا رضای کرمانی توسط قومیت‌گرایان فارس، جمهوری اسلامی ایران، و تاریخ‌نگاری آزربایجانی

ناصرالدین شاه‌ برای ملت تورک «شاه ‌شهید»، و سال‌روز ترور او یک روز غم‌انگیز و اسف‌آلود است. در تاریخ‌نگاری تورک نیز میرزا رضای کرمانی یک تروریست و آدم‌کش و دشمن آزادی است که با اقدام جانیانه‌ی خود نقش مهمی در منحرف نمودن و ناکام کردن روند مسالمت‌آمیز و رفورمیستی آزادی‌خواهی و مودرنتیه ‌در ایران قاجاری داشت. ازلیان و به‌ تبع آن‌ها مشروطه‌طلبان افراطی و انجمن آزربایجان تهران و ... از عوامل اصلی نهادینه‌ کردن «تروریسم سازمان یافته‌ و فرهنگ خشونت‌طلبی» در ایران، تبدیل حرکت مشروطه ‌از یک جنبش قاجاری مردمی، مدنی، دموکراتیک و اصلاح‌طلب، به‌ یک انقلاب براندازانه‌ و ویران‌گر و آلودن و آغشتن عامدانه‌ی آن به ‌تروریسم و خشونت و افراطی‌گری هستند.

اما قومیت‌گرایی افراطی فارسی، تاریخ رسمی ایران، تاریخ‌نگاری ایرانی و تاریخ‌نگاری آزربایجانی، میرزا رضای کرمانی تروریست و آدم‌کش را «شهید راه‌ آزادی» دانسته، قهرمان ملی می‌شناسند. تاریخ‌نگاری ایرانی در پیروی از سیاست تقدیر و تقدیس از تروریسم ضد تورک ادعا می‌کند که‌ «میرزا رضا کرمانی نهضت بیداری ایرانیان را شتاب بخشید، قدم‌ها را به ‌سمت مشروطه‌خواهی استوار گرداند. قدم‌های عملی برای رسیدن به‌ مشروطه ‌و حکومت قانون را برداشت، حرکت او ‌مکمل برنامه‌های تئوریک و نوشتارهای هم‌شهری و هم‌مسلکش میرزا آقاخان کرمانی در رهایی ایرانیان از استبداد و خرافات بود، ...». زیرا تاریخ‌نگاری ایرانی و قومیت‌گرایی افراطی فارسی از هر نحله‌ای - ناسیونالیست، اسلام‌گرا، چپ‌گرا، لیبرال،... - شخصیت‌ها و ‌عملیات و جریانات خشونت‌طلب، غیر قانونی، تروریستی و ... در تاریخ ایران و در جهان بر علیه‌ تورکان را مشروع، مقبول و مثبت تلقی می‌کند و به تقدیس و ‌تقدیر و قهرمان‌سازی از آن‌ها می‌پردازد. مانند ترور شاهان و مقامات قاجاری توسط بابیان-ازلیان و مشروطه‌طلبان، کودتای سردار سپه ‌بر علیه ‌دولت تورک قاجار، کشتار تورکان غرب آزربایجان توسط دول استعمارگر صلیبی و متحدان آن‌ها آسوریان و ارمنیان در سال‌های جنگ جهانی اول، ....

جسد ناصرالدین شاه‌ در اولین سال‌روز قتلش در آرام‌‌گاهی در فاصله‌ی بین مزار حضرت عبدالعظیم حسنی و امام‌زاده ‌حمزه ‌به‌ خاک سپرده‌ شد. هفتاد و دو سال بعد، پس از انقلاب اسلامی در سال ۵۷ حجت‌الاسلام خلخالی زمانی که ‌مقبره‌ی رضا شاه ‌پهلوی را تخریب می‌کرد، دستور داد سنگ قبر ٧ تونی و گران‌بها به ‌لحاظ هنری ناصرالدین شاه‌ که ‌تمثال کامل وی بر آن حکاکی شده ‌بود را از آن‌جا به‌کَنَند (سنگ قبر ناصرالدین شاه‌ هم ‌اکنون در موزه‌ی کاخ گلستان در تهران نگه‌داری می‌شود). حجت‌الاسلام خلخالی، این روحانی شیعی و بنیادگرای فاناتیک و مانقورت تورک با تخریب مقبره‌ی ناصرالدین شاه ‌قاجار، به‌ واقع آرزوی رضا شاه ‌را بر می‌آورد: «رضاخان میرپنج در دوران‌ سردار‌ سپهی - در‌ حالی که‌ سخت چشم انتظار جلوس بر تخت‌ شاهی بود - از طریق حبیب‌اللّه‌ رشیدیان - مأمور رسمی‌ سفارت انگلیس - و لسان‌الملک، پیامی‌ برای وزیر مختار انگلیس فرستاد که ‌در‌ آن، خشم و نفرت نسبت به ‌ناصرالدین شاه ‌قاجار موج می‌زند: «هم اکنون در اتومبیل من به‌نشینید‌ و ‌‌به ‌سفارت انگلیس در قلهک به‌روید و از قول من به ‌آقای‌ وزیر مختار‌ انگلیس ‌[سر پرسی لورن Sir Percy Lyham Loraine] به‌رسانید و به‌گویید که ‌من خسته ‌شده‌ام! آخر تا کی باید صبر کنم‌! این کار [خلع احمد شاه‌] کی تمام خواهد شد!؟ ... به‌ وزیر مختار انگلیس از قول‌ من به‌گویید که‌ من‌ مایلم‌ قبر ناصرالدین شاه‌ را به‌شکافم و جنازه‌ی ‌او را از قبر بیرون کشیده، بر آن آتش زنم».

همان سال دولت جمهوری اسلامی ایران برای تروریست جانی میرزا رضا کرمانی یک تمبر یادبود در سری «پیش‌گامان نهضت اسلامی» چاپ کرد که‌گران‌ترین تمبر آن سری بود. جمهوری اسلامی ایران با تقدیر و تعزیز تروریست میرزا رضا کرمانی به نوعی نشان می‌دهد که ادامه دهنده‌ی سنت خشونت‌طلبی ضد تورک فرقه‌ی ازلیه در دوران معاصر است (پس از تاسیس سلطنت پهلوی، توده‌ی ازلی و سران ازلیان با تقیه در میان شیعیان امامی استحاله یافتند. ادعاهایی وجود دارد که گویا بسیاری از قومیت‌گرایان افراطی فارس امروزی مخصوصا اسلام‌گرایان فارس و رهبران سپاه پاسداران، از نسل ازلیان مذکور و یا کیریپتو بابی-ازلی هستند).

برای مطالعه‌ی بیشتر:

رفورم‌های مذهبی و تدابیر اتحاد اسلامی ناصرالدین شاه: جعفری مذهب پنجم اسلام، ممنوع کردن لعن خلفای راشدین، ریشه کن کردن جشن عمرکشان، قدغن کردن جعلیات و خرافات شیعی، منسوخ کردن جنگ حیدری-نعمتی، ...

https://sozumuz1.blogspot.com/2020/03/blog-post_13.html

دولت قاجار و سرکوب جنبش بابی

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/08/blog-post_84.html

شعر میرزا حسن خان خبیرالملک تبریزی در مدح سلطان عبدالحمید و ماجرای اعدام او، میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی

http://sozumuz1.blogspot.com/2020/12/blog-post_19.html

از اشعار فلسفی ناصرالدین شاه: کفر و دین، دِیر و حرم شد؛ سُبحه ‌شد، زنّار شد

http://sozumuz1.blogspot.com/2019/08/blog-post_30.html

نگاهی به‌ تلاش های سیاسی فعالان ازلی درمخالفت با حکومت قاجار وتدارک انقلاب مشروطیت

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=37923

ناصرالدین شاه‌ و فرقه‌ بابیت؛ از مباحثه ‌تا سرکوب

http://ensani.ir/fa/article/45822/%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D9%88-%D9%81%D8%B1%D9%82%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%AD%D8%AB%D9%87-%D8%AA%D8%A7-%D8%B3%D8%B1%DA%A9%D9%88%D8%A8

عظیم پس از باب و پیش از ازل. پژوهشی از :استاد محیط طباطبائی. ماهنامه‌ گوهر، سال 6، شماره‌3، خرداد 1357، شماره‌ مسلسل 63 صفحات 183-178

دستمال آغشته ‌به ‌خون ناصرالدین شاه ‌قاجار ،گنجینه ‌کاخ گلستان

https://www.facebook.com/groups/602684319834522/permalink/3211475625622032/

حقایق الاخبار ناصری تألیف محمد جعفر خورموجى از مورخان دربار ناصرالدين شاه قاجار، ملقب به حقايق نگار.

ذکر حقایق اخبار ظهور جسارت جماعت بابيه به قصد مسعود همایون وسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون

روز عید سعید نوروز فیروز همین سال شاهنشاه اسلام و حافظ انام صدر اعظم را به نشان تمثال همایون و جبه ای که اطراف آن به مروارید و جواهر ابدار ترصیع یافته بود تشریف فرمود. اعیان و فرستادگان قبایل هزاره همچون محمد حسین خان و ولی خان و عبد الحمید بهادر هزاره و صيد علا خواجه فرستادۀ والی میمنه وعبد الكريم بيك فرستاده ابراهیم خان تایمنی و مراد خان بیک فرستاده ابراهیم خان فیروزکوهی و همچنین جمعی کثیر از رؤساء ترکمان تکه و یموت و کوکلان که در دارالخلافه طهران با پیشکش و عرایض از حکمرانان خود حاضر بودند، به خلاع فاخره مخلع شده پس از استر خاص هر یک به دیار خود رهسپار شدند. حکومت عراق به میرزا یوسف مستوفی الممالك عنایت گردید. و حکومت قزوین به خسرو خان گرجی تفویض رفت. امیرزاده محمد رحیم میرزا به ایالت خوی سرافراز شد. امیرزاده امام قلی میرزا عماد الدوله به حکومت کرمانشاهان مفتخر آمد ، با جمعی از اعیان کرمانشاهان ، که حسب الامر کارگزاران دیوان متوقف دارالخلافه طهران بودند حسب الاستدعای امیرزاده رخصت معاودت به کرمانشاهان یافته بالاتفاق عازم وطن مألوف گردیدند. چون در انتظام حدود و ثغور فتوری حاصل بود عمادالدوله با لشکر آراسته تا اراضی ذهاب، ذهاب نموده و نظمی کامل به روی کار آورده دفع ما يقال نمود، آنگاه ملاعلی اصغر نام که از داعیان میرزا علی محمد باب بود به لطایف الحیل به دست آورده به دارالخلافه فرستاد و همچنین تیمور نامی از قبیله کوران که مدعی نیابت حضرت صاحب الزمان بود و عوام کالانعام را به متابعت و مبایعت خویشتن طلب می نمود. جمعی را غفلتاً به گرفتن وی مأمور داشت آن را گرفته به کرمانشاهان آوردند ؛ حین ورود روانه دیار عدمش فرمود. پس از انتظام این امور در مقام اخذ مالیات دیوانی و تقدیم سایر خدمات سلطانی مشغول گردید.

در روز بیست و هشتم شوال این سانحه حیرت‌فزای جسارت جماعت بابیه روی داد.

ملخص این مقال این که ملاشیخ علی که یکی از داعیان باب و ملقب به حضرت عظیم بود به دارالخلافه تهران آمده روی به ضلالت عباد نهاد و جمعیی را به متابعت خویش در آورد و با ایشان پیمان در میان نهاد که بامداد جمعه در مسجد جامع حاضر شوند، اولاً امام جمعه را در مسجد به شهادت رسانیده پس متوجه ارک پادشاهی کردند. این شور و اتفاق هنگام صدارت میرزا تقی خان بود؛ چون مشارالیه در عموم ممالک محروسه بخصوص دارالخلافه منهیان مخصوص داشت. آنان ماجرا را معروض اتابیگی گردانیدند؛ چون یکی از پیروان ملاشیخ علی میرزا عبدالرحیم نام هراتی که در خدمت علی قلی میرزا اعتضاد السلطه بسر می برد رقم شده بود، میرزا تقی خان شاهزاده را احضار و از مقدمه اخبارش داد. مأمورش داشت که از میرزا عبدالرحیم منزل ملاشیخ علی و سایر آن شیاطین رجیم را مشخص ساخته اعلام کند. شاهزاده چندان که از میرزا عبدالرحیم استفسار نمود ، جز از انکار جوابی نشنود. چون میرزا عبدالرحیم با میرزا طاهر نام در يك سرای بسر می بردند از وی جویا گردید معلوم شد که ملاشیخ علی چند روز قبل از سرای میرزا عبدالرحیم به جای دیگر نقل نموده است. حاجی سید محمد اصفهانی که یکی از مرده آن مردود بود خانه نایب چاپارخانه را نمود؛ جمعی با میرزا طاهر به آنجا شتافتند، وی را نیافتند. ولی دیگری از آن ملاعین بدست آمد، شاهزاده اعتضاد السلطنه، میرزا عبدالرحیم و آن رجیم دیگر را به حضور اتابك آورد. میرزا عبدالرحیم به توسط شاهزاده رهایی یافت و آن يك به دیار دیگر شتافت. ملاشیخ علی را چون دیگر حالت توقف نبود، به تبدیل لباس و تغییر هیأت به آذربایجان گریخت. بعد از عزل میرزا تقی خان مجدد به دارالخلافه آمد در خانه حاجی سلیمان خان پسر یحیی خان تبریزی منزل کرد. متابعان قدیم را اخبار نمود. چون چند روزی منقضی گردید عدد ایشان به هفتاد رسید. به خیال خروج و تصرف دارالخلافه افتادند. بعد از آن که مجلس شورای منعقد و به شرب شراب و عرق مست خراب به استشاره بپرداختند. آراء سخیفه ایشان بر این نهج قرار گرفت که ابتدا گزندی به وجود مسعود مبارک که حافظ انام و ناصر اسلام است رسانند؛ آنگاه به اظهار دعوت و تصرف دارالخلافه اقدام نمایند. ملاشیخ علی از متابعان مبارز این میدان و شناور این بحر بیکران طلبید. نخست محمد صادق نامی که به ملازمت ملا شیخ علی اقدام می نمود متقبل این امر خطیر و مهیای سر دادن گردید و همچنین ملا فتح الله قمی و محمد باقر نجف آبادی و میرزا عبدالوهاب شیرازی مهیا و مستعد و آماده سربازی شدند . بعد از آن که به میثاق و پیمان کار به پایان رسید به تهیه و سامان آلات جارحه پرداخته از دار الخلافه بر آمده به قریه نیاوران شمیران شتافتند. در گوشه ای مقام گرفته منتظر مجال و فرصت آمدند .

شاهنشاه اسلام پناه در آن اوقات تشریف فرمای نیاوران بود . صبح بیست و هشتم شوال خدیو بیهمال عزیمت شکار فرموده على الرسم خروشیدن توپ اخبار به فلك دوار رسید. ملازمان درگاه و آن جماعت روسیاه آنان بعزم التزام خدمت و اینان به قصد جسارت حوالی سرای سلطنت حاضر شدند. بعد از انقضاء دو ساعت و نیم از روز شهریار دشمن سوز چون خورشید عالم افروز از کریاس سپهر مماس بیرون خرامیده بر زین اشهب زرین ستام آرام گرفت. جمعی از مقربان حضرت و کارگزاران دولت چون صدراعظم و نظام الملك ومستوفى الممالك و ايشيك آقاسی باشی و امیر آخور که حاضر درگاه بودند با جمعی از عمله و فراش ملازم رکاب شدند .

اعلی حضرت ظل اللهی به ملاحظه حشمت صدارت صدراعظم را اولاً از رکاب حکم به رجعت سایرین هنوز در رکاب حاضر بودند که سه نفر از آن جماعت از خدا بیخبر از پناه دیوار و اشجار بیرون دویده به رسم دادخواهان استعانت نمودند. یکی از رفقای سه گانه که از اهالی نیریز بود بی محابا و حفظ طریقه ادب قصد قرب حضور مبارك نمود . ملتزمین رکاب هی بر وی زدند و به التزام ادبش امر نمودند. چون ممانعت را دید و از نزديك شدن زیاده از آنچه دست داده بود مایوس گردید، طپانچه ای که در زیر بالاپوش میداشت برآورده به جانب وجود مبارک سرداد گلوله خطا نمود ولی آشوب و انقلاب در ملتزمین رکاب و سواران همراهان روی داده به هم بر آمدند. در این اثنا رفیق ثانی بیرون تاخت نعره زنان طپانچه دیگر رها ساخت. از آنجایی که حفظ الهی حافظ و نگهبان وجود شاهنشاه رؤوف مهربان بود گلوله رد گشت، یک نفر از ملازمان رکاب دشته بر دهان نحسش زد با این جراحت طپانچه خالی را از دست داده خنجر از کمر کشیده به قصد مقصود خویش حمله ور گردید؛ چند نفر را مجروح گردانید تا آن که به درکات جحیم واصل گردید. در این حیص و بیص رفیق ثالث از مقابل بیرون تاخت ذات اقدس شاهنشاهی را هدف گلوله طپانچه دیگر ساخت. آن هم به سپرداری الطاف ایزدی رو کشته چند پاره ساچمه و چهار پاره بر پهلوی مبارک رسیده از زیر پوست دویده از بالای شانه بیرون شد. چنان که بحمد الله و المنه به استخوان اذیتی نرسید و سر کلام خداوند علام يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم والله متم نوره و لو كره المشركون ظاهر گرديد بالجمله ملتزمين ركاب وسواران حضور آن دو نفر را نیز مأسور نمودند، شاهنشاه اسلام پناه به سرای سلطنت معاودت فرمود. قاآنی

آخر شوال خسرو شد سوار از بهر صید

آسمانش در عنان و آفتابش در رکاب

کز کمین ناکه سه تن جنبید و افکندند زود

تیرهای آتشین زى خسرو مالك رقاب

بس شنیدستم شهاب تیرزن بر اهرمن

تیرزن نشنیده بودم اهرمن را بر شهاب

حفظ یزدانی سپر شد آن سه تیرانداز را

چون کمان زه در گلو بست از پی رنج و عذاب

منت ایزد را که شه رست از قضای آسمان

ورنه در معموره هستی فتادی انقلاب

از آن طرف صدراعظم را چون از این حادثه وحشت انگیز آگاهی حاصل گردید بی تابانه سر از پا نشناخت و به حضرت پادشاه شتافت چون از تفضلات قادر متعال وجود مبارك خديو بيهمال را سالم یافت سجدات شکرالهی به سلامتی ذات شریف حضرت ظل اللهی به تقدیم رسانید؛ چون ظاهر بود که از انتشار این اخبار اختلال و فتور در امورات نزديك و دور روی خواهد نمود لهذا به تمامی ممالک محروسه ایران فرامین قضا جریان شرف صدور یافته مصحوب چاپاران دولتی به سرعت روانه گردانید که قبل از رسیدن خبر وحشت اثر به توسط چاپاران بلاد و امصار را استحضار حاصل آید. جراحان به معالجه جراحت مشغول گردیدند. روزانه دیگر به ملاحظه تسکین خاطر اکابر و اصاغر شاهنشاه رعیت پرور چون مهر انور که برفراز چرخ اخضر جای کند، در عمارت دیوانی جلوس فرمود بار عام داد. چاکران دربار بل کافه انام شرفیاب حضور گردیده به سلامتی خدیو زمانه خداوند یگانه را شکرگزار و زبان اخلاص به دعا و ثنای شهریار آراسته:

که عمر نوح بیایی از آن که در عالم

عمارت از تو پدید آمد از پس طوفان

عزیز خان آجودان باشی و کلانتر و کدخدایان دارالخلافه مأمور به پیدا نمودن آشیانه مخافت و آفت و بدست آوردن آن گروه بد عاقبت گردیدند. سلخ شوال حاجی علی خان حاجب الدوله فراشباشی را از آن جماعت خسران مال آگاهی حاصل آمد و از محل اجتماع آنان که در خانه حاجی سلیمان خانست استحضار حاصل نموده، بعرض رسانید . حسب الامر جمعی به گرفتن آن طایفه گمراه مأمور گردید . برخی از ایشان فرار حاجی سلیمان خان با دوازده نفر به قید ذلت و اسار در آورده مغلولاً به خدمت صدراعظم رسانیدند. از محبوسین نام و مقام بقية ملاعين هم کیشی تفتیش رفت. سی وشش نفر دیگر در دهات و نفس شهر بدست آمد. ملاشیخ علی را حاجب الدوله سراغ نموده بدست آورد. تفحصی بسزا در کار هر يك بعمل آمده سه چهار نفر نوری چون کفر وارتداد ایشان به ثبوت شرعی نرسیده با میرزا حسین نام قمی که آن هم مجهول الحال بود به جان امان یافته محبوس شدند. بقیه را بین الناس تقسیم نموده که عموم بندگان خدا از این فیض عظمی بی نصیب نباشند. ملاشیخ علی به علما و طلاب سید حسن خراسانی به شاهزادگان ملا زین العابدین یزدی به مستوفى الممالك و مستوفيان، ملا حسین خراسانی را نظام الملک و وزیر دول خارجه، میرزا عبدالوهاب شیرازی به بقیه اولاد صدر اعظم، ملا فتح الله قمی و ملاعلی و آقا مهدی صحاف را حاجب الدوله و فراشان شیخ عباس طهرانی به امر او خوانین محمد باقر نجف آبادی پیشخدمتان پادشاهی ، محمد تقی شیرازی به امیر آخور و عمله اصطبل محمد نجف آبادی به ایشيك آقاسی باشی و سایر عمله سلام، میرزا محمد نیریزی به کشیکچی باشی و یوز باشیان و غلام پیشخدمتان محمد علی نجف آبادی را خمپاره چیان سید حسین یزدی را آجودان باشی و میران پنجه و سرتیپان میرزا نبی دماوندی را معلمان و متعلمان مدرسه دارالفنون، میرزا رفیع مازندرانی را سواره نظام، میرزا محمود قزوینی به زنبورک چیان حسین میلانی به سربازان عبدالکریم قزوینی را توپچیان، لطف علی - شیرازی را شاطران، نجف خمسه ای را کسبه شهر حاجی میرزاجانی تاجر كاشي را ملك التجار وتاجران حسن خمسه را ناظر و مطبخیان و شربت داران محمد باقر قهپایه را آقایان قاجار؛ هر يك از نامبردگان را جماعت مجاهدان في سبيل الله قربة إلى الله و طلباً لمرضاته، به انواع سیاسات و عقوبات به دارا بوار و خسار فرستادند. صادق زنجانی که ملتزمين رکاب به قتلش پرداختند جسد پلیدش را پاره پاره در دروازه های شهر زینت قناره نمودند . حاجی سلیمان خان تبریزی که کاشانه اش آشیانه فسادانگیزی بود با قاسم تبریزی که مدعی نیابت سید یحیی بود بعد از آن که اعضای ایشان به واسطه شمعهای افروخته مهبط انوار گردید هر يك به چهار باره بردار شدند. قرة العین که در خانه محمود خان کلانتر جای داشت در درکات سفر منزل گزین آمد و ملا شیخعلی را نعم القرين ، يفعل الله بالظالمين .

No comments:

Post a Comment