Tuesday, September 6, 2022

تصحیح «باب تورکی» از «تذکره‌ی خرابات» تالیف «هولاکو میرزا باهادور خان» نوه‌ی فتح‌علی‌شاه‌ قاجار

 

تصحیح «باب تورکی» از «تذکره‌ی خرابات» تالیف «هولاکو میرزا باهادور خان» نوه‌ی فتح‌علی‌شاه‌ قاجار

 

مئهران باهارلی

 

احمد هولاکو میرزا باهادور خان متخلص به‌ خراب، فرزند حسن‌علی - قاآن میرزا شجاع السلطنه‌ پسر ششم فتح‌علی‌شاه قاجار، حین سفر حج در سال ١٨٤٠ تذکرهای عمومی به ‌فارسی به‌ نام «خرابات» تألیف کرد. وی که اديب و اهل قلم، شاعر و خوش‌نویس بود در این تذکره‌ به ‌معرفی ١٧٢ شاعر متقدم و ٣٣٧ شاعر معاصر دوره‌ی فتح‌علی‌شاه ‌– که ‌شرح حال بعضی از آن‌ها در هیچ منبع دیگری نیامده ‌- و صنایع و بدایع شعری آنها پرداخته ‌است. هولاکو میرزا باهادور خان در ١٨٤٧-١٨٤٢ قسمت شعرای معاصر این تذکره ‌را به ‌صورت جداگانه ‌با نام «مصطبه‌ی خراب» گرد آورد (این تذکره ‌به ‌کوشش عبدالرسول خیامپور در سال ١٩٦٥ در تبریز به‌ چاپ رسیده‌ است). وی دارای اثر دیگری  به ‌اسم «گنج السياحه» است که تاکنون منتشر نشده است.

١-شاهزاده‌ حسن‌علی - قاآن میرزا شجاع السلطنه‌ قاجار، پدر احمد هولاکو میرزا باهادور خان هم شاعری توانا بود و شکسته ‌تخلص می‌کرد. او مانند آقا محمد خان قاجار واقف بر و علاقه‌مند به‌ تاریخ ملی و ‌تؤره‌– یوسون‌های تورک – موغول، مخصوصا شرح حال چنگیز خان و امیر تیمور کوره‌که‌ن - گورگان بود و مانند دیگر قاجارها، بر اساس روایت‌های قومی – تاریخی، همچنین به اقتضای «مشروعیت تورکی» (تامین مشروعیت برای اقتدار سیاسی و حاکمیت بر ایران و منطقه ‌از طریق انتساب تبار خود به خواقین تورک و موغول که ‌حاکمیت جهانی موهبتی الاهی اعطا شده ‌از سوی خداوند صرفا بدان‌هاست) نسب قاجاریان را به‌ تاتارها و موغول‌ها می‌رسانید. در نتیجه‌ی این تمایلات و دیدگاه‌های تورک‌گرایانه، شاهزاده‌ حسن‌علی - قاآن میرزا شجاع السلطنه‌ در رفتاری بی سابقه ‌برای دوره‌ی قاجار، برای خود و فرزندانش اسامی موغولی – تورکی گذاشته بود: قاآن در اسم خودش (حسن قاآن) و اسامی پسرانش هولاگو، باهادیر باهادور (بهادر)،  آباقان، آرغون، سنجر، منگو، اوگتای، قارامان (قهرمان)؛ اسم یکی از دخترانش قزاقه ‌و اسم دامادش تیمور، و عناوین خان و خانوم در اسامی ایشان همه ‌اسامی موغولی - تورکی هستند. (این نامگذاری و معانی اسامی موغولی - تورکی مذکور، موضوع یک مقاله‌ی جداگانه‌ی اینجانب خواهد بود). شاعر معروف عصر قاجار، قاآنی که در آغاز متخلص به حبیب بود، تخلص بعدی خود قاآنی را از انتساب به شاه‌زاده‌ حسن‌علی قاآن میرزای شجاع السلطنه‌، اخذ کرده است.

٢-با بر تخت سلطنت نشستن محمد شاه‌ غازى قاجار پسر عباس میرزا و اقدام او برای مجازات شاهزاده‌ حسن‌علی - قاآن میرزا شجاع السلطنه‌ قاجار که بر علیه او طغیان کرده بود و سودای سلطنت داشت، پسر او شاهزاده‌ هولاكو ميرزا هم که پس از مرگ فتح‌علی شاه یزد را تصرف کرده خودسرانه به اخذ مالیات از مردم پرداخته بود و پس از بر تخت نشستن محمدشاه غازی به کومک افغان‌ها به سیستان حمله کرده و موجب بی ثباتی در منطقه شده بود متواری گشت ‌و به هرات فرار کرد. هفت سال بعد بدنبال تثبیت حاکمیت محمدشاه غازی، او باز از ترس دستگیر و زندانی شدن از طریق کرمان و اصفهان به‌ عتبات در عربستان عثمانلی فرار کرد و  بعد از زيارت حج به استانبول پایتخت امپراتوری عثمانلی رفت. سلطان عبدالمجید عثمانلی شاهزاده‌‌ی تبعیدی را به عنوان مهمان پذیرفت و مورد حمایت و التفات قرار داد. پس از یک سال اقامت در استانبول، شاهزاده‌ هولاكو ميرزا راهی عتبات عاليات در عراق شد و تا پایان عمر خود در آنجا اسکان گزید. وی در سال ١٨٥٥ فوت کرد و ‌در حرم امام حسین در شهر کربلا در کنار پدرش شاهزاده ‌حسن‌علی قاآن میرزا شجاع السلطنه به ‌خاک سپرده ‌شد.

٣-احمد هولاگو میرزا باهادور خان در باره‌ی انگیزه‌ی تالیف تذکره‌ی خرابات، و مساعدت و امر سلطان عبدالمجید عثمانلی به مرور دوباره‌ و اتمام کتاب و فراهم نمودن امکانات و آسوده‌گی‌ لازم برای این مهم توسط سلطان در مقدمه‌ی خود چنین می‌گوید: «.... چون به عزم شرف‌یابی بیت الله از دارالسلام بغداد حرکت شد، و به هیچ وجه از آشنایان و دوستان هم‌زبان کسی همراه‌ نبود، به جهت رفع دل‌تنگی به این خیال افتادم که آنچه از اشعار [فارسی] متقدمین و معاصرین که در خاطر ضبط دارم در دفتری ثبت آرم. که هم مشغولیاتی شده و هم تجربه‌ی سلیقه‌ی خود را نموده که به چه سنخ اشعار طبع را میل بوده است. به تدریج از نظم و نثر دفتری مرتب شد. تا اینکه بعد از تشریف به حج بیت الله و زیارت رسول الله به جهت مهم امورات ظاهری خود وارد مرز قسطنطین، و ادراک شرف‌یابی آستان اعلی‌حضرت قیصری [سلطان عبدالمجید عثمانلی] خلدالله ملکه میسر شد. و بعد از فضل خدا و ائمه‌ی هدی صل علی آله مورد نوازشات آن خسرو کیوان‌جاه آمده، بر حسب الامر قریب سالی را در نهایت فراغت در آن مرز منزه آسوده، مرور ثانویه در دفتر مرتبه شد. .... و مراد از معاصرین، معاصرین وقت حضرت صاحب‌قران فتح‌علی شاه قاجار است و هر جا نیز لفظ صاحب‌قرانی است مراد از آن، پادشاه جم‌جاه است ..... بعد از اتمام اشعار فارسی، چند نفری از ادبای معاصرین عراق عرب و غیره به لسان عربی اشعار خوب داشته و بعد از او نیز چند برگی از اشعار معاصرین تورکی لسان را نیز اشعاری کرده‌ام .... ».







٤-بسیاری از شعرایی که‌ هولاکو میرزا باهادور خان در تذکره‌ی خرابات به ‌ذکر حالشان پرداخته ‌شامل خود مولف، اصلا تورک هستند. اما به‌ سبب آنکه ‌این اثر کتابی در شعر فارسی است، وی نمونه‌ای از اشعار تورکی شعرا را نداده ‌است. با این‌همه‌ او در پایان کتاب چهار صفحه ‌را تحت عنوان «باب التورکی» به ‌ده ‌شاعر عثمانلی و نمونه‌ی اشعار تورکی ایشان (به‌ علاوه‌ی قیرخ‌بولاق‌لی خلیفه ‌محمد از تورک‌ایلی) اختصاص داده ‌است.

٥-شاهزاده ‌هولاکو میرزا باهادورخان که‌ اهل قلم، شاعر و ادیبی مسلط بر زبان و ادبیات تورک و همچنین آشنا با زبان عربی بود، در حیات تبعید خود در استانبول که وی آن را با اوصافی چون «مرز منزه»، «مرزِ بهشت آیین» می‌ستاید و در عربستان عثمانلی (عتبات عالیات) به‌ مجالست با ادبا و شعرا و دولت‌مردان عثمانلی می‌پرداخت و با بعضی از آن‌ها مخالصت داشت. به‌ عنوان نمونه‌ در ذکر حال «راشد افندی» می‌گوید وی در استانبول «با مَنَش نیز رایگانی هست»، یعنی او با من صمیمی و خودمانی و بی تعارف است.

٦-بعضی از ادبای تورک عثمانلی اشعاری برای شاهزاده ‌هلاکو میرزا بهادرخان سروده و اتحاف کرده‌اند که ‌وی دو نمونه‌ از آن‌ها را در «باب تورکی» آورده ‌است: یک غزل تورکی از «کمال افندی»، «یکی از نجبایِ طائفه‌یِ عثمانلی و از اهالی خواجه‌گان دیوانِ همایون قیصری» که دو بار سفیر عثمانلی در قاجار بود و «این غزل را به ‌جهت حقیر (احمد هولاگو میرزا باهادورخان) گفته‌ بود». دیگری «سلیمان افندی - فهیما» «از خواجه‌گان و از اربابِ فهم دارالخلافه‌یِ قسطنطنیه ‌... که‌ در هنگامِ توقّف در آن مرزِ بهشت آیین، این غزل را به‌ جهت ما گفته».

در زیر قسمت باب التورکی از تذکره‌ی خرابات تالیف هولاکو میرزا باهادور خان قاجار را به ‌تصحیح خودم آورده‌ام.


باب التورکی – از تذکره‌ی خرابات، تالیف هولاکو میرزا باهادور خان قاجار[1]

تصحیح: مئهران باهارلی


المعاصر - باب التورکی

در ذکرِ برخی از شعرایِ عثمانلی و غیره‌ که ‌تورکی را فصیح موزنی کردهاند.


پرتو پاشا

یکی از کبرایِ وزرایِ دولتِ علّیهیِعثمانی. و به ‌لطافتِ کلام در دارالخلافهیِ اسلامبول مقبولِ خاص و عام. ایشان راست:

وله

نهالِ گُلبُنِ حُسنِ ازلسین

آچێلمێش غنچهیِ باغِ اَملسین

گُلِ نازکْ بدن، سهن بی بدلسین

گۆزهلسین گُلعذارێم، پهک گۆزهلسین!

 

گؤنۆل مُلکۆنده سهنسین پادشاهێم

اۆمیدِ رحم و لطفۆندۆر پناهێم

سهنی اینجیتمهسین خارِ نگاهێم

گۆزهلسین گُلعذارێم، پهک گۆزهلسین!

 

جگردیر لالهزارِ داغِ عشقین

بهارِ شوقِ دِلدیر چاغِ عشقین

گؤنۆلدۆر عندلیبِ باغِ عشقین

گۆزهلسین گُلعذارێم، پهک گۆزهلسین!

 

فلکْ آشفتهیِ مِهرِ جمالێن

شفقْ شرمندهیِ رُخسارِ آلێن

دلِ «پرتو»دادێر دایم خیالێن

گۆزهلسین گُلعذارێم، پهک گۆزهلسین!

 

معاصر -  عاکف پاشا

در دولتِ علّیهیِعثمانی مشیر و مشارِ اموراتِ خارجه.و بسیار صاحبِ طبعِ متین. و این شعر ایشان راست:

و له

عالَمده ‌آدم اوْلمادێغێن شیندی آنلادێم

عالَم اوْ عالَم اوْلمادێغێن شیندی آنلادێم[2]

 

معاصر - فهیما

اسمش سلیمان افندی و از خواجهگانِ (از اربابِ فهم) دارالخلافهیِ قسطنطنیه ‌است. و به ‌مقتضایِ علوِّ طبع از اموراتِ دولتی دست کشید و به ‌درس دادن اربابِ فهم مشغول (اطفال اوقات را گذراند). در هنگامِ توقّف [در] آن مرزِ بهشت آیین، این غزل را به‌ جهت ما گفته. اوراست:

و له

فروغِ حُسنِ جانان ائیلهدی شمعِ دِلی اِشعال

چراغ ائیلهر اهمهکدارێن جهاندا صاحبِ اقبال

زوالێن ایستهمهز می بی هنرْ اهلِ کمالاتێن؟

وفاتِ خواجهیه ‌ائیلهر تمنّا و ایماءْ اطفال

هیولایِ خیالێمدا[ن] گیدهر می صورتِ جانان؟

نیجه ‌منفکّ اولوُر آیینهیِ رخشاندا[ن] تمثال؟

وجودِ جوهرِ فرده ‌دهانِ یار برهاندێر

ناصێل تسلیم ائتمهز بوُ دلیلی اهلِ استدلال؟

«فهیما» حالِ عالَم استحاله ‌اۆزره ‌اوْلماز مێ؟

قبول ائتمهکدهدیر کون و فسادا عنصرِ اَشکال

مبانییِ هنر معمور اوْلوُر، اوْلماز خراب، امّا

اگر شهزادهگان کمالا ائیلهسه‌ استکمال

 

معاصر - راشد افندی

اصلش عنطابی[3]، لیکن متوقّفِ دارالخلافهیِ قسطنطنیه. طبعِ شَلایینی دارد. در فارسی نیز بی ربط نیست. با مَنَش نیز رایگانی هست. غزلی گفته ‌بود، این شعر از او مرا بسیار خوش آمد. این است:

وله

باغِ حُسنۆن گۆلۆ وار، بۆلبۆلۆ وار، سۆنبۆلۆ وار

چهمهنی یوْخدوُ، فقط گه‌لدی تمام ائیلهدی خطّ[4]

 

معاصر -  عارف حکمت بیگ

عثمانلیست و از جملهیِاصحابِ علمِ اسلامبوْلست. در دولت علّیهیِ عثمانی به ‌منصبِ قاضی عسکری سربلند است، و طبعش نیز بلند، و در فارسی و عربی اشعارش دلپسند. ایشان راست:

وله

خالْق[ێ] دیوانه‌گؤرۆپ، قیدِ علایقله ‌گؤزۆم

سیر ائدیر خانهلهری دارِ شفا نیّتینه

 

خلیفه ‌محمد[5]

مفتییِ تبریز است. روزیوالی‌یِ  تبریز به ‌جهتِ اختلافِ روزِ اوّلِ ماه ‌صیام که ‌در بینِ علماء مشکوک فیه ‌بود که ‌آیا امروز اوّلِ ماه ‌است یا خیر، طفلکِ صاحب ملاحتی که ‌مسمّی بر «رمضان» نام بود به ‌جهتِ استفسارِ این مطلب نزدِ خلیفه ‌محمد میفرستد. او در جواب این شعر را گفته، مینویسد:

وله

والییِ شهره‌ گیدهسین، [بیله‌سی‌نه] دییهسین:

«بوُ رمضانێ توُتاسێن، [اوْ بیری‌نی] یییهسین»

 

کمال افندی

از نجبایِ طائفهیِ عثمانلیست که‌ در ردیفِ کاف شرحِ حالش را مفصّل ذکر کرده ‌شد. از خواجهگانِ دیوانِ همیونِ قیصریست. این غزل را [که]  به ‌جهتِ ما گفته،نوشته‌ میشود:

و له

آلدێم دهانێما لبِ دِلدارێ خوابدا

سیرابْ ائیلهدیم دلِ تشنهم[ی] سرآبدا

بیر لعلِ شیشهده‌ گُلِ رعنایا بهنزهیۆر

عکسِ رُخوُن سئچینجهک جامِ شرابدا

درسِ وقایه ‌آرتێق اوُنوُتدوُن بۆتۆن بۆتۆن

ائی نامهخوانِ عشوه، بوُ یوْخدوُر کتابدا

بهنده[ن] تبرّکاً بوُ غزل یادگار اوْلا

درگاه‌ شاهزادهیِ عالیجنابدا

شهزادهیِ معظّمِ معمورْ طبع کیم

یوْخدوُر اوْنوُن نظیر[ی] جهانِ خرابدا

 

معاصر - علی پاشا

از جانبِ دولتِ علّیهیِعثمانی والییِ بغداد و عراقِ عرب است. و امیری با عدل و داد، امیری درویشمنش و وزیری با داد و دهش است. در معماء استاد است. ایشان راست:

وله

فکرِ تارِ زُلفله ‌دِلْ پیچ و تاب ائتمهک عبث

لیلِ مُضلمده ‌اۆمیدِ آفتاب ائتمهک عبث

وله

اوْلوُنجا برقِ حُسنِ یاردان شعلهفشان، آتش

خجالتدهن درونِ سینهنده‌ اوْلدوُ نهان، آتش

وله

ملاحت اۆزره‌ گؤردۆ سؤیلهدی خالێن زنخدانا

نمکدانِ سِماطِ حُسنْ سهنسین، فلفلیم بهن ده

وله

پریشان ائیلهدی اسلام ائلینی کافرِ زلفۆن

داغێتدێ فتنهلهر اطرافا دجّال اوْلدوُ، خال اوْلدوُ

 

معاصر - ابراهیم افندی

از جانب دولتِ علّیهیِ عثمانی دفتردارییِ بغداد موروثاً با اوست. تخلّصِ خود را «حلمی» میگذارد و این چند شعر اوراست:

وله

زیورِ دستارِ یار اوْلماقلا شایسته‌ گۆل

دستِ رغبتله ‌اهفهندیم چهرهلهنمیش دسته‌ گۆل

و له

سجده ‌ائیلهر خَمِ ابروسوُنوُ گؤرسه‌ آدم

حَرَمِ کعبهیِ عشقینده‌ ائدهر قدّینی خَم

ذوقِ وصلین نوْلا گر محو ائده‌ عشّاقلارێن

آفتابێ نیجه‌ کیم گؤرسه ‌توُروُرموُش شبنم

خامهیِ کاتبِ تقدیرْ ازلدهن چهکمیش

لوحِ عالمده‌ سهنی عشق ایله‌ «حلمی» اقدم

وله

دهیهر پیکانِ غمزهن سینه‌‌یِ صد پاره‌ یۆز یئردهن

طبیبِ باهنر یئتسین گر اوْلسا یارایۆز، بیردهن

شبستانِ حَریمِ وصله ‌مَحْرَم قێلدێن اغیارێ

بوُ عادتدیر اهفهندیم، گۆل سارێلێر خارا یۆز یئردهن

 

معاصر - کاشف افندی

اصلش از خجند است. لیکن سی سال متجاوز است که ‌در مصر در پیشِ والییِ مصر به ‌منصبِ مکتب‌داری اطفالِ او مشغول است. والییِ مصر در سنهیِ هزار و دویست و سی و نه ‌دفترخانه ‌بنا کرده‌ بود. کاشف افندی تاریخی گفته ‌است و لفظِ دفترخانه ‌هزار و سیصد و سی و نه ‌است. صد را به‌ این عذر کم کرده ‌است:

یۆز سوُیوُ تؤکدۆ، قلم یازدێ که ‌«دفترخانه»[6]

 

معاصر - محمود بیگ

پسرِ اکبرِ نجیب پاشایِ والییِ بغداد، الحق جوانی خوش سیر[ت]، نیکو نهاد است. طبعِ خوش دارد. ویراست:

سرده‌ سودایِ هوا، سینهمده ‌داغِ هجرِ یار

نئیلهییم، بیلمهم بوُ حالتده ‌دلِ ناکام[ا] بهن


[سوْن]

 

تورک‌جه‌ سؤزله‌ر

خرابات – خارابات - قاراوات: عشرت‌کده، محل فُسّاق اعم از قحبه‌خانه و قمارخانه و می‌خانه، جائی که اراذل و اوباش برای خوش‌گذرانی و خوش‌باشی و طرب در آن وقت می‌گذرانند. خرابات تلفظ عربی کلمه‌ی تورکی قاراوات است که خود کلمه‌ای با منشاء اسلاوی قاروات - قوروات به معنی فاحشه‌خانه از ریشه‌ی قوروا به معنی زن فاحشه و خودفروش است. بن قوروا - قوربا به معنی فاحشه در بسیاری از زبان‌های اسلاوی و بالکانی معاصر (سربی، کوروواتی، بولغاری، لهستانی، روسی، رومانی، چکی، آلبانیایی، ...) موجود است. کلمه‌ی تورکی قاراواش به معنی جاریه، احتمالا ریشه در همین کلمه‌ی قاروا - قوروا دارد. ریشه‌شناسی کلمه‌ی خرابات بر اساس خراب عربی و ... نادرست است.

جام: پیاله‌ی شراب، ساغر، صراحی، ظرف، کوزه‌ و کدوی شراب، آوندی مانند کوزه ‌که ‌در آن شراب کنند. محرف کلمه‌ی چینی چان (Zhân, Chán) به ‌معنی پیاله‌ی کوچک شراب، هم‌ریشه ‌با چاناغ، چاناق تورکی (چان + اق پسوند تورکی تضغیر) به‌ معنی کاسه، ظرف کوچک، طبق، ظرف گلی، کاسه‌ی چوبین ته ‌گود و مقعر که به صورت چناق به زبان فارسی وارد شده است.

شالایێن (شلائین، شلایین، شلاین): کلمه‌ای تورکی به‌ معنی ١-مسخره، شوخ، هرزه‌گو؛ ٢- گؤزه‌ل، باخیم‌لی، ٣-شخصی که ‌در تقاضا و اصرار و پافشاری در حد به ‌ستوه‌ در آوردن افراط کند، مبرم و سخت درگیرنده، ابرام بطور افراط؛ ٣-مجازا عاشق؛ معشوق شوخ و شنگ و بی تکلف و بی آرایش؛ ... در اصطلاح «شاد -شالایین» هم دیده ‌می‌شود. شاید همریشه ‌با کلمات تورکی شلقین (غدار، دشمن، ستیزنده، خودسر، حیله‌گر، فریب‌کار، اصرار کننده، ابرام کننده ‌در کاری)، شلتماق (تزیین، تجمیل، زینت، آرایش)، شلقین خاتون (زن بی حیا، زن هرزه)، شللاقی (بی حیا، لافزن، زن هرزه، اهل هیاهو)، شالاق (احمق، جار و جنجال کننده، بی عار، حراف، بی ارزش، شخص نابالغ، پسر بچه، شکمو، پرخور)، شالاققا (شیطنت کننده)، شالاق‌قوز (چاخان، کسی که‌ کارها را بدون جدیت و به ‌صورت فورمالیته‌ انجام می‌دهد)، شالان‌قوز (گنده، ناشی)، شالقا (مجنون، بی شعور، ابله)، شالتاق (بی حیا، داد و فریاد کننده)، شالاقتا - شلخته، .... 

آرتیق: بعد از این

آل: سرخ

آنلادیم: درک کردم

اسلام ائلی: مسلمانان، اهل اسلام

اه‌فه‌ندی: حضرت، سرکار، جناب

اه‌مه‌ک‌دار: شخصی که در جایی و مقامی صادقانه و سال‌های طولانی خدمت کرده است، خانه‌زاد

اولونجا: با شدن، به‌هنگام وقوع

اومید: امید

اونوتدون: فراموش کردی

ائل: مردم، اهالی

ایله: با

اینجیتمه‌ک: آزردن

ائی‌هات: هئیهات

ائیله‌دی: کرد

به‌ن: من

بیرده‌ن: ناگهان

به‌نزهیور: شبیه ‌است

بوتون بوتون: بوسبوتون، تماما، کاملا

بیلمه‌م: بیلمه‌ره‌م، بیلمه‌زه‌م، نمی‌دانم

په‌ک: به‌رک، خیلی

چاغ: وقت، زمان، هنگام

چه‌کمیش: کشیده

چهمه‌ن: چیمه‌ن، چیمگه‌ن، چمن

تورورموش: در اینجا به‌ معنی قورورموش، خشک می‌شد

درگاه: تیرگه - ده‌رگه، کلمه‌ای تورکی به ‌معنی محل تجمع و حضور در کاخ سلاطین، از مصدر تیرمه‌ک – ده‌رمه‌ک

ده‌یه‌ر : می‌خورد

ساریلیر: می‌پیچد

سه‌ن: تو

سئچینجه‌ک: با تشخیص دادن

سه‌نی: تو را

سین: تو

شیندی: شیمدی، ایندی، ایمدی، اکنون

قیلدیغی: آنچه‌ انجام داده

گوزه‌ل: زیبا

گؤنول: کونول، گؤیول، دل، قلب

گیده‌ر: می‌رود

می؟: آیا

ناصیل: چگونه

نولا: چه ‌می‌شود

نیجه: نئجه، چطور

نیجه‌کیم: نیته‌کیم، همانگونه‌ که، چنانچه

نئیله‌ییم: چه‌ کنم

یارا: زخم

یوز: صورت، عدد صد

یوز سویو: آبرو

یئتسین: برسد

 

اسلامبول، اسلامبل، اسلام‌بول: ایستانبول، استانبول

رایگانی: در تداول عوام یگانه‌ و صمیمی و گستاخ و بودن افراد با یک‌دیگر، چیزی دریغ نداشتن، فرقی میان خواسته ‌و مال و منال خود و دیگری ننهادن

سِماط: رسته، صف، دسته، قطار

عنطاب: آنتپ، شهر غازی آنتئپ در آناتولی – تورکیه

قسطنطین، قسطنطنیه: ایستانبول، استانبول

کون و فساد: نابود شدن جزئی از موجود جوهری و پدید آمدن جزء دیگری برای آن، تعاقب اضداد

مَصطَبه: مصطبة، سکو، تخت؛ محل اجتماع مردمان؛ جایگاه گدایان؛ می‌خانه ، می‌کده

مظلم: بسیار شر، تیره، تاریک، بسیار تاریک، تار

مو زنی کردن: در نهایت استقامت و راستی بودن، اندک کجی نداشتن، در نهایت حساسیت بودن و جزئی اختلاف را نشان دادن

هَمیون: همایون

وقایه: به ‌قول خود وفا کردن، تعهد دادن، قول

 

برای مطالعه‌ی بیشتر در حیات احمد هولاگو میرزا باهادیر خان و پدرش حسن‌علی قاآن شجاع السلطنه:

نواب حسن‌علی میرزای شجاع السلطنه، تالیف روزبه ‌قهرمان

قسمت اول: وضعیت جسمانی شاهزاده‌ حسن‌علی میرزای شجاع السلطنه

https://www.facebook.com/groups/602684319834522/posts/604158156353805/

قسمت دوم: زنان و فرزندان شازده ‌حسن‌علی میرزای شجاع السلطنه

https://www.facebook.com/groups/602684319834522/posts/604166119686342/

قسمت سوم: معرفى دو شير زن مشهور به‌ بركت وجودى شاهزاده‌ حسن‌على ميرزاى شجاع السلطنه

https://www.facebook.com/groups/602684319834522/posts/604185026351118/

قسمت چهارم: پسر ارشد شاهزاده ‌حسن‌علی میرزای شجاع السلطنه ‌به ‌نام شاهزاده‌ هلاکو میرزا ملقب به ‌بهادر خان

https://www.facebook.com/groups/602684319834522/posts/604509749651979


[1] لینک دانلود نسخه‌ی خطی تذکره‌ی خرابات که در تالیف این مقاله استفاده شده است: خرابات از شاهزاده ‌احمد هلاکو میرزا بن شجاع السلطنه‌ حسن علی میرزا بن فتح‌علی شاه ‌قاجار متخلص به‌ خراب قرن 13ق، شماره‌ی بازیابی: 15989، شماره‌ی مدرک کتاب‌خانه‌ی ‌مجلس: ‏10-13666

https://ketabpedia.com/%D8%AA%D8%AD%D9%85%D9%8A%D9%84/%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%87%D9%84%D8%A7%DA%A9%D9%88-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7-%D8%A8%D9%86/

[2] قوشوغون بوتؤوو:

مومکون ایسه ‌جیهان، نه ‌بو مطلب‌ده‌کی محال؟

بو مبحثِ غریب‌ده ‌اولدو زبان لال

دلخواهیم اوزره‌ آها داخی قالمادی مجال

عاکف! اوزاتما قصّه‌یِ غیری، بو سؤزده‌ قال!

عالم‌ده‌ آدم اولمادیغین شیمدی آنلادیم

عالم او عالم اولمادیغین شیمدی آنلادیم

[3] عنطاب: آنتپ، شهر غازی آنتئپ در آناتولی - تورکیه

[4] قوشوغون بوتؤوو:

گرچه ‌گه‌لدیک‌ده ‌نهاری بیزه‌ شام ائیله‌دی خط

لیک او سرکشی عشّاقی‌نا رام ائیله‌دی خط

مرغِ وحشی ایسه‌ ده، صید ائده‌ریز اول شوخو

دانه‌یِ خالی‌نا کندی‌سی‌نی دام ائیله‌دی خط

باغِ حسنون گولو وار، سونبولو وار، بولبولو وار

چه‌مه‌نی یوخ‌دو، فقط گه‌لدی تمام ائیله‌دی خط

چار ابرولار ایله‌ الفتی تحصیل ائده‌ره‌ک

نیچه‌ بیچاره‌یی دل‌شاد و به ‌کام ائیله‌دی خط

راشد! ارزانی‌یِ کالایِ وصالا دائر

مژده ‌اولسون! بیزه ارسالِ پیام ائیله‌دی خط

[5]  شاید منظور «قیرخ‌بولاق‌لی خلیفه مَحْمَدْ»، متخلّص به عاجز، از شعرای دربار عباس میرزا قاجار، متولد روستایی در منطقه‌ی گه‌رمه – ساراب، فوت کرده در ٧٢ ساله‌گی

[6] یوزسویو به‌ تورکی به‌ معنی آبرو است. اما یوز همچنین در تورکی به‌ معنی عدد ١٠٠ است. شاعر با گفتن یوزسویو تؤکولدو، یعنی آبرو ریخته‌ شد، عدد ١٠٠ را از سال هزار و سیصد و سی و نه‌ که ‌به‌ حساب ابجد معادل کلمه‌ی دفترخانه ‌است کم کرده ‌و به‌ عدد  هزار و دویست و سی و نه، که‌ سال تاسیس دفترخانه  ‌است میرسد. مئهران باهارلی

No comments:

Post a Comment