Saturday, September 12, 2020

منظومه‌ی تورکی نصرالله ‌خان آسلان کاهارلی-فانی درجزینی رزنی همدانی، که‌ند یاشامی ایله که‌ندلی آروات و قیزلارین یاشانتی‌سی

منظومه‌ی تورکی که‌ند یاشامی ایله که‌ندلی آروات و قیزلارین یاشانتی‌سی

نصرالله ‌خان آسلان کاهالی - فانی درگزینی رزنی همدانی

مئهران باهارلی

 

KÖY YAŞAMI VE KÖYLÜ KADINLARLA KIZLARIN YAŞANTISI

Nesrullah Han Aslan Kahalı-“Fâni”den (1892-1939) Türkçe bir Koşak. Kaha köyü, Dergezin, Hemedan, Türkili

VILLAGE LIFE AND THE LIVES OF VILLAGE WOMEN AND GIRLS

A Turkish poem by Nesrullah Khan Aslan Kahalı-Fâni (1892-1939). From Kaha village, Dergezin, Hamadan, Turkili

خلاصه:

نصرالله خان آسلان کاهالی متخلص به فانی (١٨٩٢-١٩٣٨) از روستای کاها (نام رسمی-دولتی کاهارد)، درگزین - شهرستان رزن، استان همدان در جنوب تورک‌ایلی، یکی از بااستعدادترین شعرای تورک در نیمه‌ی اول قرن بیستم و در عین حال از کم شناخته شده‌ترین آن‌ها در ادبیات تورک است. او که از خانوادی اعیان و متمول بود، دارای یک منظومه‌ی تورکی جالب توجه در باره‌ی حیات زنان و دختران تورک در روستا است که علی رغم کوتاهی، در عرصه‌های فولکلورشناسی و جامعه‌شناسی و حقوق زنان و ... دارای ارزش بسیار است. علاوه بر آن، این اثر به لحاظ دائره‌ی لغات تورکی، گنجینه‌ای از کلمات و اصطلاحات تورکی است. بسیاری از لغات تورکی این منظومه علاوه بر رواج در منطقه‌ی همدان تورک‌ایلی و آناتولی، در  لهجه‌های تورکی آناتولی - روم‌ائلی، تورکی شرقی، و تورکی قدیم و باستان هم یافت می‌شوند. این منظومه در سال ١٩٧٤ به صورت تایپی – زیراکسی - فوتوکوپی منتشر شده است. اما این نشر و نشرهای قسمی بعدی آن در اینترنت، به سبب اشتباهات موجود در نسخه‌ی خطی، و خطاهای متعدد در قرائت و تایپ آن، تماما مغلوط و آشفته هستند. در این مقاله برای اولین بار این منظومه‌ی تورکی را به طور کامل و با تصحيح تمام اغلاط و اشتباهات نشرهای قبلی، در دو الفبای عربی و لاتینی تقدیم، هم‌چنین بسیاری از کلمات تورکی آن را تشریح کرده‌ام.

اؤزه‌ت:

نصرالله ‌خان آسلان کاهالی – فانی (١٨٩٢-١٩٣٨) تورک‌ایلی‌نین گونئیی‌نده‌ همدان ایلی‌نین ده‌رگه‌زین – ره‌زه‌ن (درگزین - رزن) بؤلگه‌سی‌نده‌کی کاها (رسمی دولت آدی: کاهارد) که‌ندی‌نده‌ن گه‌لیردی. او ٢٠نجی یوزایلین ایلک یاری‌سی‌نین اه‌ن یئته‌نه‌کلی تورک قوشارلاری‌ندان (شاعیرله‌ری‌نده‌ن) بیری اولماسی‌نا قارشین، تورک گؤرک‌سؤزونون (ادبیاتی‌نین) اه‌ن آز بیلینه‌ن آدلاری‌نداندیر. سوی‌لو و آغار (اعیان و اشراف) بیر اوغوش‌دان (عاییله‌ده‌ن) اولان نصرالله ‌خان آسلان، تورک قادین و قیزلاری‌نین که‌ندله‌رده‌کی یاشامی‌نی آنلاتان تورکجه‌ بیر قوشاق (منظومه) یازمیشدیر. بو قوشاق، تورک بودون‌بیلیمی (فولکلورو)، سوسیولوژی و قادین چینلاری (حاق‌لاری) آلان‌لاری‌ندا بؤیوک اؤنه‌م داشیر. آیری‌جا بو ائش‌سیز گؤرکول (ادبی) یاپیت (اثر)، تورک‌جه‌ کلیمه ‌خزینه‌سی‌نین گئرچه‌ک بیر اینجی‌سی‌دیر. اون‌دا قول‌لانیلمیش په‌ک چوخ کلیمه، دوغو تورک‌جه‌سی و اه‌سکی تورک‌جه‌ده، آنادولو و رومئلی تورک‌جه‌سی‌نده ‌ده‌ بولونماقدادیر. بو قوشوق ١٩٧٤ ایلی‌نده‌ داکتیلو-فوتوکوپی بیچیمی‌نده‌ یاییملانمیشدیر. آنجاق بو یایین و داها سونرا اینتئرنئتده‌کی تیکه‌ل (قسمی) یایینلاری، اؤزگون (اوریژینال) متن‌ده‌ وار اولان یانلیشلار و اونو اوخوما و یازما سوره‌ج‌له‌ری‌نده ‌اورتایا چیخان اه‌ک یانلیشلار نه‌ده‌نی ایله، یانلیشلارلا دولودور. بو یازقامدا ایلک که‌ز، بو ده‌یه‌رلی تورک قوشاغین بوتؤوونو، ایکی عرب و لاتین الیفبالاری‌ندا سوندوم؛ قاباق‌کی یایینلاردا بولونان بوتون یانلیشلار و اه‌کسیکله‌ری دوزه‌لتدیم؛ قوشاق‌دا ایشله‌دیله‌ن کلیمه‌له‌رین آنلام و کؤکه‌نی‌نی آچیقلادیم.

Özet

Nasrullah Han Aslan Kahalı - Fâni (1892-1938), Türkili'nin güneyinde Hemedan ilinin Dergezin - Rezen bölgesindeki Kaha (resmi devlet adı: Kahard) köyünde doğmuştur. O, 20. yüzyılın ilk yarısının en yetenekli Türk koşarlarından (şâirlerinden) biri olmasına karşın, Türk görksözünün (edebiyatının) en az tanınan adlarından biridir. Soylu ve ağar bir oğuştan (aileden) gelen Nasrullah Han Aslan, Türk kadın ve kızlarının köylerdeki yaşamını anlatan Türkçe bir koşak (manzume) yazmıştır. Bu koşak, Türk budunbilimi (folkloru), toplumbilimi (sosyolojisi) ve kadın çınları (hakları) alanlarında önem taşımaktadır. Bu benzeri az görkül (edebi) yapıt, Türkçe sözcükdağarcığı açısından gerçek bir akı (hazine) niteliğindedir. Onda kullanılan pek çok kelime, Doğu Türkçesi ile Eski Türkçede, Anadolu ve Rumeli Türkçesinde de bulunmaktadır. Bu koşak 1974 yılında daktilo-fotokopi biçiminde yayınlanmıştır. Ancak bu yayın ve daha sonra internetteki tikel (kısmi) yayınlarda, özgün (orijinal) metinde bulunan yanlışlarla birlikte, onun okunması ve transkripsiyonu sürecinde ortaya çıkan birçok ek yanlış bulunmaktadır. Bu yazgamda (makalemde) ilk kez bu değerli Türk koşağı bütövlükte, hem Arap hem de Latin alfabesiyle sundum, önceki yayınlarda bulunan bütün eksiklikleri ve yanlışları düzelttim, koşakta kullanılan kelimelerin açıklamalarını yaptım.

Abstract

Nasrullah Khan Aslan Kahalı - Fâni (1892-1938), hailed from the village of Kaha (official state name Kahard), situated in the Dergzin – Rezen region of the Hamadan province in south of Türkili. He was not only one of the most gifted Turkish poets of the first half of the 20th century, but also one of the least recongnized figures in Turkish literature. Nasrullah Khan Aslan, from a noble family, has composed a Turkish poem depicting the lives of Turkish women and girls in the villages. This literary piece holds greate significance in the realms of Turkish folklore, sociology, and women's rights. Furthermore, it is a true gem of Turkish vocabulary. Many words in this work are also found in Eastern Turkish and Old Turkish, or Anatolia and Rumeli. This poem was published in typewriter-xerox-photocopy form in 1974. However, this publication and its subsequent partial publications on the Internet are inaccurate and erroneous, due to errors present in the original text, and additional errors introduced during the process of transcribing and reproducing it. In this article, for the first time, I have presented this Turkish poetical work in its entirety, in both the Arabic and the Latin alphabets. I have corrected all the errors and mistakes found in previous publications. Additionally, I have provided explanations for the words used in the poetry.










در این مقاله یک منظومه‌ی تورکی از نصرالله‌ خان آسلان «که‌ند یاشامی ایله که‌ندلی آروات و قیزلارین یاشانتی‌سی» را معرفی کرده‌ام. نصرالله خان آسلان کاهالی (به فارسی کاهاردی) متخلص به فانی از روستای کاها (نام رسمی-دولتی کاهارد)، شهرستان رزن، استان همدان در جنوب تورک‌ایلی یکی از بااستعدادترین شعرای تورک قرن نوزده و در عین حال از کم شناخته شده‌ترین آن‌ها در ادبیات تورک است (در مقاله‌ی جداگانه‌ی دیگری به بیوگرافی و آثار تورکی وی پرداخته‌ام که منتشر خواهد شد).

این منظومه علی رغم کوتاهی خود، به لحاظ ادبی یک اثر حقیقتاً ناب، و به لحاظ دائره‌ی لغات تورکی، گنجینه‌ای از کلمات و اصطلاحات تورکی است. معنی و فورم صحیح تعداد بسیاری از کلمات تورکی استفاده شده در این منظومه را، می‌توان در لغت‌نامه‌ی حجیم لهجه‌های تورکیه «تورکییه آغیزلار سؤزلویو» پیدا کرد، حال آن که بسیاری از آن‌ها در لغت‌نامه‌های آزربایجانی – آزربایجان‌جا یافت نه‌می‌شوند (ایته‌ک، ایشه‌ک، ده‌له‌مه‌ک، چؤکه‌له‌ک، قیییق، دالاشماق، کؤپه‌له‌ک، قازآیاغی، یئمله‌ک، کولچه‌ک، ساغین‌چی، ایسلاماق، قازالاق، چیمرانماق، ...). این امر موید این واقعیت معلوم است که قسمت جنوبی تورک‌ایلی یعنی استان همدان و پیرامون آن در عراق عجم و جبال سابق، به لحاظ تباری و لهجه‌ای و فرهنگی، ادامه و امتداد طبیعی آناتولی شرقی است. نصرالله ‌خان آسلان در این منظومه علاوه بر لغات رایج در لهجه‌های تورکی آناتولی و روم‌ائلی (بخش اوروپایی تورکیه)، تعداد زیادی از لغات رایج در تورکی شرقی، تورکی قدیم و باستانی که نوعاً در نوشته‌جات و سروده‌های تورکی در آزربایجان کم‌تر دیده می‌شوند را هم به کار برده است.

همدان و مناطق پیرامون آن در استان‌های امروزی مرکزی و البورز و قوم و تهران و کوردستان و کرمانشاه، در دوره‌های آغازین تاریخ تورک ایران (غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ...) مرکز ثقل تورکیت و پای‌گاه اصلی طوائف و خاندان‌ها و دول تورک در ایران امروزی بودند. منطقه‌ی همدان دوباره در دوره‌ی تورکمانی قاراقویون‌لو و به درجه‌ی کم‌تری آق‌قویون‌لو جایگاه مشابهی داشت و نهایتا در سال‌های جنگ جهانی اول، - بعد از اورمو (اورمیه) و پیرامون آن در آزربایجان غربی، که نخستین مرکز تورک‌گرایی بود - دومین مرکز تورک‌گرایی در تورک‌ایلی و ایران امروزی شد.

در تصحیح منظومه‌ی «که‌ند آروادلاری و قیزلاری‌نین شرحِ حالی»

منبع من نشر تایپی – زیراکسی - فوتوکوپی اشعار نصرالله‌ خان اسلان فانی توسط نوه‌ی او محسن اصلانی در اسفند سال ١٩٧٤ است که توسط پرویز محمدی شاعر، هنرمند و محقق تورک در تاریخ هنر و  باستان‌شناسی به اشتراک گذارده شده‌اند. از ایشان بدین سبب، هم‌چنین کومک در قرائت و معنی‌یابی برخی از کلمات منظومه تشکر می‌کنم. نام منظومه در این نشر تایپی با املا و انشای «کندلی ‌لرین زند‌گانلوقو» آمده است. این شعر دارای تخلص شاعر نیست و به نظر می رسد ناقص است. شاید بخش پایانی آن به هنگام نشر زیراکسی توسط محسن اصلانی حذف شده، و یا از اول به هنگام جمع‌آوری اشعار او، بخش پایانی شعر بدست نیامده است.

نشر تایپی -١٩٧٤ و نشرهای قسمی بعدی این منظومه در اینترنت، دارای اشتباهات و اغلاط ناسخی، قرائتی، تایپی، املائی و ... متعدد و بسیار هستند که در این مقاله تمام آن‌ها را تصحيح کرده‌ام. مانند اشتباهات و اغلاط زیر:

دلّاله: این کلمه که به معنی واسطه‌ی ازدواج و مشاطه در نکاح است، در متن تایپی بیت ٤٢ به صورت اشتباه «و لاله» نوشته شده است: بیری بی صحبتِ دلّاله، گؤزۆ شیرِ شکار

اورتاسی‌نا: این کلمه در بیت ٢١ به صورت اوتالوقا (یعنی اورتالوغا، در میانه) تایپ شده، اما «اورتاسی‌نا» (در میانش) مناسب‌تر به نظر می‌رسد: قوْیۇپ اوْرتاسێ‌نا شیطان توْرۇدان بیر کۆلچه‌ک

ایستی قان‌لار: این کلمه در بیت ٢٣ به صورت کلمه‌ی فارسی «استخوانها» نوشته شده است. اما اصطلاح «استخوان‌ها قیزار» یعنی استخوان‌ها گرم می‌شوند در زبان تورکی وجود ندارد. علاوه بر آن کاربرد کلمه‌ی فارسی استخوان آن هم با علامت جمع فارسی «ها» در جمله‌ای تورکی، نامحتمل است. فورم صحیح «ایستی قان‌لار قیزار» است: ایستی‌قان‌لار قێزار اوْل دم که چالێرلار که‌له‌نه‌ک. یعنی به هنگامی که شیپورها نواخته می‌شوند خون‌های گرم - جوانان خون‌گرم به جوش می‌آیند. در زبان تورکی ترکیب مرتبط «ایستی قان‌لی» (در تورکیه سیجاق قان‌لی)، به معنی شخص خون‌گرم، سمپاتیک، به سرعت صمیمی شونده و دوست داشتنی وجود دارد.

آست‌دان: این کلمه که در بیت ٨ به صورت آستان تایپ شده، در اصل آست‌دان (آست+دان) به معنی از زیر است.

قیییق: کلمه‌ای که در بیت ١٠ به صورت «قیخ» تایپ شده کوتاه شده‌ی «قیییق» است. قیییق در زبان تورکی دو معنی دارد. یکی مدفوع مدور و گرد بز و گوسفند و شتر و ... در این معنی کلمه‌ی قیییق به صورت قیغ هم تلفظ می‌شود. معنی دوم قیییق، چشم شهلا است. در این شعر به نظر می رسد معنی اول، مراد است. چرا که در مصراع اول بیت (جمع ائدیپ کُلْفتی‌نی، که‌رْمه‌نی سه‌ردی گونئی‌ه) از شخصی که خانواده‌اش را جمع کرده و با آن‌ها کار می‌کند، اما در مصرع دوم از شخصی که به برعکس شخص اولی، به تنهایی کار می‌کند صحبت می‌شود. یعنی ته‌ک در این بیت به معنی به تنهایی است و نه به معنی مانند و مشابه. در نتیجه «جمع« و «تک» متضاد هستند. معنی بیت ١٠ چنین است: یکی هم در پشت بام قیییق‌های بسیاری را پهن کرده و به تنهایی منتظر (خشک شدن آن‌ها) است. بیری‌سی دام‌دا سه‌ریپ چوْخ‌لۇ قێیێق، گؤزلۆرۆ ته‌ک .

قازالاقلار: در بیت ٤، کلمهی قازالاقلار، به معنی پرنده‌ی چکاوک، به صورت قازاقلار تایپ شده است. قازالاق‌لار هه‌ره بیر یئرده سالێپ‌لار لانه

منظومه را به تورکی ادبی معاصر با رعایت قاعده‌ی هماهنگی اصوات تورکی و به دو املای فونتیک تورکی (عربی و لاتینی) نوشتم. تالیف آثار ادبی به لهجه‌های محلی، در مورد زبان‌هایی که رسمی و دارای فورم مکتوب، مشترک و جاافتاده‌ی ملی فوق لهجه‌ای هستند، امری مثبت و مفید است. اما برای زبان‌هایی مانند تورکی در ایران که رسمی نیست و فورم مشترک مکتوب و جاافتاده‌ی ملی فوق لهجه‌ای آن ‌قوام نه‌گرفته و همه‌گانی نه‌شده است، آفرینش آثار ادبی صرفاً به لهجه‌های محلی، از تشکل زبان ادبی ملی تورکی، حتی از روند ملت شونده‌گی توده‌ی تورک جلوگیری می‌کند و در نتیجه رفتاری منفی و مضر است. به همین سبب در سؤزوموز آثار مشابه، از جمله حیدربابای شهریار را به تورکی معیار و ادبی منتشر کرده‌ام[1]. علاقه‌مندان به خصوصیات لهجه‌ای شعر، می‌توانند به اصل شعر که در عکس‌های ضمیمه موجود است مراجعه کنند.

گنجینه‌ی کلمات و اصطلاحات تورکی

کلمات تورکی رایج‌تر در تورکی قدیم، شرقی و آناتولی: بیتمه‌ک (پایان یافتن)، سؤلچه‌ک، دؤشورموش، ییرلار، گئرچه‌ک، دالاشماق، ساغین‌چی، لووا، چیمرانیپ، ایسلادی، گونئی، هه‌نه‌ک، اه‌ییریر، سیریماق، یاماماق، سؤیله‌ر، تیتره‌شمه‌ک، ایگ، ایشه‌ک، کؤپه‌له‌ک، ایته‌ک، قیرجانماق، چات، قیییق، ائرته‌لی، کولچه‌ک، ایستی قان‌لار، مه‌له‌نگ، ده‌له‌مه‌ک، چؤکه‌لیک، یئم‌له‌ک، ...

نداها و صداها: ها، چیک چیک، کورت کورت

پدیده‌های طبیعت -دوغا: چؤل، بولوت، قار، قیش

نباتات و قارچ‌ها-بیتگی: چیچه‌ک، گؤبه‌له‌ک، اوت، چیمه‌ن-چمن، اودون، یئم‌له‌ک، یونجا، قازیاغی-قازآیاغی

پرنده‌گان-قوش: سئرچه، قارقا، قاز، اؤرده‌ک، قازالاق، ساقساقان، سیغیرچین، که‌کلیک. تنها نام غیر تورکی پرنده در این شعر، حاجی لئیله‌ک است که تورکی آن  قاراچیله‌ن، چیله‌ن، قارابای، کؤکه‌ک، قۇناز، اؤربه‌که‌ی، اۇقار (آغ)، اۇلار، .... می‌باشد.

حیوانات دیگر: قورداق-قورده‌ک، ناخیر، دانا، قودوق، ائششه‌ک، بوزوو، اینه‌ک، کؤپه‌ک، میلچه‌ک، مال، شیطان تورو. تار عنکبوت، تنها نام غیر تورکی حیوان در این منظومه توسونا است.

پوشاک و پارچه‌جات: پالتار، اه‌ته‌ک، له‌چه‌ک، کؤینه‌ک، چارقات، ایپه‌ک، ایته‌ک، آیاق‌قابی، پوله‌ک، ایپ، ایگ، چیت، تونبان-تومبان، یورقان، میشمیش. و نام‌های غیر تورکی ململ، ...

اعضای بدن: گؤبه‌ک، گؤز، تئل، قاش، قویروق، باش، دال، یوز، اه‌ل، بئل، دابان، قان، دیرسه‌ک، اوره‌ک

مسلک و فراورده‌های روستایی و دام‌داری: ته‌زه‌ک، قیییغ، وه‌ره‌ک، داغارجیق، ده‌ییرمان، قالاق، دود، که‌رمه، ناخیرچی، بوزووچو، که‌ند، آشقال، که‌ندلی

ابزار و آلات: ده‌یه‌نه‌ک، دؤیه‌جه‌ک، دیره‌ک، کؤسسوو، قازان، کولونگ، چؤلمه‌ک، که‌له‌نه‌ک، داغارجیق

خوردنی‌ها: چؤره‌ک، چؤکه‌له‌ک، ده‌له‌مه‌ک، قوروت، اه‌ت، آش، شوربا

بناها: ائو، دام، دیره‌ک

افراد: اه‌ر، آروات، قیز، باجی، قونشوموزا، قوناق

آرایش و زیبایی: وه‌سمه، به‌زه‌ک، گؤیچه‌ک، نازلی، قیرجانا قیرجانا

قیدها، ادات، ضمایر، صفات، ...: دییه‌سه‌ن، هه‌ره، بیر، بیرجه، بیری، هه‌ره‌سی، بیر بیر ایله، ته‌ک، ته‌ک ته‌ک، مه‌نیم، او، بیر بیری، بیری‌سی، اول، بولار، اونو، بو، اون‌دا، گه‌نه، یان یان، یاخشی، ایله، ساری، یان، آست‌دان، ایچون، گون‌ده، دال‌دا، دالی‌ندا، یانی‌ندا، اورتاسی‌نا، اوستونو، بئله، چوخ‌لو، کیم، نئچه، بونا ائله، چوخ، ایچره، آستا، ایچی‌نده، داخی، دئییل، ائله، ائرته‌لی‌ده‌ن، یئرده، ییرتیق، گونئیه، یوخودا، آج‌دی، توخ‌دو، آدی‌نی، چاتین، دود، یوخودا، دونه‌ن، یالان، واردی، دادلی، وارلی، آد، سو، اود، آش، وار، اه‌ت، قارا، پیسی، یاخشی

مصادر تورکی: اولدو، آچیلدی، سه‌س‌له‌دی، سالدی‌لار، ییر، چیخدی‌لار، قیرجانا قیرجانا، یئریییر، سالیپ‌لار، باغ‌لادی، گؤر، وه‌سمه‌له‌ییپ، ائدیپ، بیتیپ، اولوپ، دالاشیرلار، توتوپ، آتدی، ووردولار، گؤتدو، گئتدی، سه‌ردی، سه‌ریپ، یاغ‌لار، سوپورور، آلیر، سیریییر، گئدیپ‌دیر، گه‌لیر، ده‌رمیش، آسمیش، پیشیریر، یاتمیش، گؤره، یاپیپ، یاتیپ، قویوپ‌لار، داغ‌لاییپ، سالیر، وورموش، سینمیش، تؤکولور، قویوپ، ده‌رمه‌یه، گئدیرله‌ر، اوینار، اوچار، قیزار، چالیرلار، ایش‌له‌ییپ، قونوپ، توتموش، ائله‌ییپ‌له‌ر، گئدیپ، ییییر، گیره‌ر، ائشیدیپ‌له‌ر، ائده‌رله‌ر، گؤروپ‌دور، اولور، ده‌ریپ، ائیله‌مه‌یین، وئرین، دیییم، گه‌لدی، دئدی، تیکیپ‌له‌ر، گیریپ، تیتره‌شیر، دوشه‌ر، آلماق، قویوپ، دئدی، توتماز، تاپیشیر، دولدورور، بیلدیم، گیییپ، اولور.

بعضی خصوصیات لهجه‌‌ای منظومه:

نوشتن کسره‌ها به صورت ای: در این منظومه بسیاری از کلمات که در لهجه‌های شمالی‌تر تورک‌ایلی و یا زبان ادبی با ائ تلفظ می‌شوند با ای نوشته شده‌اند: ایرته (به جای ائرته)، ایدوب (ائدیپ)، بیل (بئل)، ایلیوب (ائیله‌ییپ)، گیدوب (گئدیپ)، ایشیدوب (ائشیدیپ)، ویرون (وئرین)، بیله (بئله)، ..... اساساً در بسیاری از مناطق همدان حتی افعالی مانند یئمه‌ک، دئمه‌ک وس. مانند تورکی قدیم و شرقی از جمله جغتایی، و همان گونه که در این شعر هم دیده می‌شود، به صورت ییمه‌ک، دیمه‌ک، گییمه‌ک، ... تلفظ می‌شود.

لهجه‌ی نونی: لهجه‌های تورکی در استان همدان، لهجه‌های نونی هستند. در لهجه‌های نونی به عنوان نمونه به جای گه‌لیرسه‌ن (لهجه‌ی سه‌نی) و یا گه‌لیرسین (لهجه‌ی سینی)؛ فورم‌های گه‌لیره‌ن، گه‌لیره‌ی، گه‌لیره‌نگ، ... به کار می‌روند. در این شعر نیز فورم‌های گئچه‌ن (گئچه‌سین)، ساللان (سالارسین)، وورران (وورارسین) به کار رفته است. فقط یک مورد فورم لهجه‌ی سه‌نی، یعنی «دییه‌سه‌ن» (به جای «دییه‌ن» در لهجه‌های نونی) استفاده شده است.

تشدید حروف: ایککی (ایکی)، ته‌ززهک (ته‌زه‌ک)، داببانی (دابانی). پدیده‌ی مشدد شدن حروف در لهجه‌های تورکی، هر قدر که به جنوب پیش می‌رویم بیش‌تر می‌شود.

افزودن پسوند ه‌ک، اک به آخر کلمات: که‌له‌نه‌ک (کره‌نئی+ه‌ک)، ده‌له‌مه‌ک (ده‌له‌مه+ه‌ک)، قورداق (قورد+اک)، ایپه‌ک (ایپ+ه‌‌ک)، پوله‌ک (پول+ه‌ک)، کولچه‌ک (کولچه+ه‌ک)، گؤبه‌ک (گؤبه+ه‌ک. گؤبه= قبّه، -ه‌ک=پسوند تصغیر)، ... -ه‌ک در بعضی از این کلمات پسوند تصغیر، در بعضی دیگر پسوند اسم‌ساز از فعل، و .... است.

کاربرد پسوند ه‌له‌ک، الاق: کؤپه‌له‌ک (به جای کؤپوک)، چؤکه‌له‌ک، گؤبه‌له‌ک: قارچ (گؤب+ه‌له‌ک)، قازالاق (قاز+الاق)، ...

فورم آلماق: به معنی نه‌می‌گیریم به جای آلمازیق، آلماریق، آلماییز

افزودن –ی به سوم شخص مفرد زمان حال: چه‌کوری، گؤزلورو، یایوری، ساقوری، یامورو، بیتلیری، باغلوری، ایلری. بنا به زبان‌شناسان سیر ایجاد این قالب که در بسیاری از لهجه‌های تورکمانی زبان تورکی در تورک‌ایلی (ایران) و تورکمان‌ائلی (عراق) دیده می‌شود  به طریق زیر است:

Geli yorir → geliyorir →:

a-geliyori → geliyoru → geliyor (Balkanlarda)

b-geliyirir → geliyiri → geliyri → geliri (Türkili ile Türkmaneli’nde)

حذف ن  از ایچین-ایچون: شام‌چی، شام‌یچو (به جای شام ایچون، شام ایچین)

حذف ر آخر افعال: چخدیله (چیخدی‌لار)، گلی (گه‌لیر)، اولو (اولور)، آختارو (آختاریر)، سالدولا (سالدی‌لار)

نه‌نوشتن ه آخر کلمات به هنگام اضافه شدن پسوند بدان‌ها: سرچلر (به جای سئرچه‌له‌ر)، ایرتلیدن (ائرته‌لی‌ده‌ن)

تبدیل ر قبل از پسوند جمع لار-له‌ر به ل: ایدللر (ائده‌رله‌ر)، گیدولّر (گئدیرله‌ر)، چالولّار  (چالیرلار)

کاربرد بعضی از فورم‌های رایج در تورکی معیار-ادبی:

-ت به جای د در آخر کلمات: بولوت، قوروت

-پ به جای ب در آخر کلمات: یاپوپ

-ک به جای ه: که‌کلیک

-ی به جای ا: یوزونه

نوشتن ێ ها به صورت و، احتمالاً تحت تاثیر فارسی به سبب نبود صدای ێ در زبان فارسی: آچولدی، منمدور، سالدولار، حاج لیلکلریموز، سالوبلار، چکوری، قاشلارون، وسمه لیوب، ییریور، ایدوب، بتوب، نازلو، ناخورچی، دالاشوللار؛ گوتدی، چٖمرنوب، سروب، دالو، یایوری، ساقونچی، ساقوری، اگیرور، الور، سریور، گیدوبدور، چیخوب، داقارجوخ، دالوندا، یامورو، پالتارونو، یانوندا، اسموش، قازانو، پیشرور، یاتموش، یاپوپ، یاتوب، ییوب، دادلو، ایشدوبلر، اوزینو، گومیوب، داغلیوب، باغلوری، چاتون، اوتالوقا، گیدولر، چالولار، ایشلیوب، بیرنون، گلور، باشونا، ایلیوبلر، بیرینون، گیدوب، چیتون، ایشدوبلر، دروب، باجولار، ایلمون، ویرون، دیوم، تیکوبلر، یادومدا، دگول، بیلدوم، شهرون، گیوب، کندلیلرون، یاخشودا، تاپولور، گیروب، تتره شور، اروادلارینون، تعریفون، بیچاره لرون، وارلولارین، دادلو، شریفون، گلور، زندگانلوقو، ...

عدم رعایت قانون هماهنگی اصوات تحت تاثیر فارسی و دیگر زبان‌های ایرانیک مجاور: اولدی، یوخدی، بزوچی، اوستونی، قیزلر، گوشیزی، چوخلی، گوزی، یوزی، بونه، درماقه، ...

نوشتن کلمات تورکی الاصل با تلفظ فارسی آن‌ها: در چند مورد کلمات تورکی با تلفظ فارسی نوشته شده است: چارقدی (چارقات)، دود (تۆت)، تنور (تندیر)، ملنگ (مایلانگ)، یونجه (یونجا)، چمن (چیمه‌ن)

ترکیبات فارسی: در این منظومه پیش‌وندها، ادات، ترکیب اضافی، .... فارسی متعددی نیز به کار رفته است. ز بس، ز بس که، از بس که، بس که؛ نام خدا، بی (بی صحبت دلاله، بی منت مشاطه، بی زحمت شانه، بی زینت وسمه)، چو، چون، که، یا که-یا که، با سرفه، شاخ صنوبر، ابر سیاه، مهر فلک، شیر شکار، هم‌خوابه‌ی حور، محراب ملک، وقت محبت‌ده، سینه‌ی صافی، ماده غزال، نرم بدن، سیمین کفل، نوبهار، پرواز، ...

پایان نوت مئهران باهارلی

که‌ند یاشامی ایله که‌ندلی آروات و قیزلارین یاشانتی‌سی

نصرالله‌ خان آسلان کاهارلی-فانی

١

نوبهار اوْلدۇ، آچێلدێ گه‌نه چؤل‌له‌رده چیچه‌ک

«ها!»، بۇلۇت سه‌س‌له‌دی، «اوّل‌ده مه‌نیم‌دیر گؤبه‌له‌ک!»

٢

سئرچه‌له‌ر چیک‌چیک ایله سالدێ‌لار باغ‌لاردا لوْوا

قارقا، قاردان سارێ چۆن یوْخ‌دۇ قۇرۇت، ییر[2] قۇرده‌ک[3]

٣

حاجێ‌ لئیله‌ک‌له‌ریمیز چێخدێ‌لار پروازا تمام

قێرجانا قێرجانا یان یان یئریییر قاز، اؤرده‌ک

٤

قازالاق‌لار هه‌ره بیر یئرده سالێپ‌لار لانه

ساقساقان‌ قۇیرۇغۇنا باغ‌لادێ بیرجه دؤیه‌جه‌ک

٥

گؤر سێغێرچێن چه‌کیری شاخِ صنوبرده نوا

قاش‌لارێن وه‌سمه‌له‌ییپ که‌کلیک، ائدیپ یاخشێ به‌زه‌ک

٦

اوْت بیتیپ چؤل‌ده، چیمه‌ن‌له‌رده‌ن اوْلۇپ چشمه روان

چێخدی اوْ نازلێ ناخێرچێ گه‌نه اه‌ل‌ده ده‌یه‌نه‌ک

٧

بیر بیری‌یله دالاشێرلار دانالار سرخوْش وْ مست

باش‌لارێن یان تۇتۇپ وْ آتدێ قوْدۇق‌لار جفتک

٨

که‌ند دل‌برله‌ری چێخدێ قێش.ێن آست‌‌‌دان[4] شادان

وۇردۇلار ناز ایله نازیک کمره یێرتێق اه‌ته‌ک

٩

بیری‌سی قه‌لبیری گؤتدۆ، چؤله گئتدی اوْدۇنا

بیری‌سی چێمرانێپ، اێسلادێ ائوی‌نده ته‌ززه‌ک

١٠

جمع ائدیپ کُلْفتی‌نی، که‌رْمه‌نی سه‌ردی گونئی‌ه

بیری‌سی دام‌دا سه‌ریپ چوْخ‌لۇ قێیێق[5]، گؤزلۆرۆ ته‌ک

١١

بیری ائششه‌ک دالێ یاغ‌لار، بیری طه‌وله سۆپۆرۆر

بیری جام اه‌ل‌ده، تۇتۇپ رنگ‌ایچۆن مال‌لاردان ایشه‌ک[6]

١٢

بیریسی یوْخ‌دۇ بۇزوْوچۇ، یایێرێ چؤل‌ده بۇزوْو

بیری‌سی یوْخ‌دۇ ساغێن‌چێ، ساغێرێ که‌ندده اینه‌ک

١٣

بیری خامه اه‌ییریر، گۆن‌ده آلێر ایککی شاهێ

بیری یوْرقان سێرێیێر، گۆن‌ده ییییر بیرجه چؤره‌ک

١٤

بیری آشقالا گئدیپ‌دیر، گه‌لیر دال‌دا کۆله بار

بیری صحرایا چێخێپ، شام ایچۆن ده‌رمیش یئم‌له‌ک

١٥

بیری ایگ اه‌ل‌ده ده‌ییرمانا، داغارجێق دال‌دا

بیری ایپ بئل‌ده، کۆلۆنگ اه‌ل‌ده، وَ دالێ‌ندا وه‌ره‌ک

١٦

بیری‌سی دام‌دا گونئی‌ده یامێرێ پالتارێ‌نێ

بیری‌سی لیفه‌سی‌نی بیت‌لیری، یانێ‌ندا کؤپه‌ک

١٧

بیری آسمێش قازانێ، شام ایچۆن یوْنجا پیشیریر

بیری یاتمێش، یۇخۇدا بلکه گؤره تازه چؤره‌ک

١٨

بیری‌سی آج‌دێ، ز بس ائرته‌لی‌ده‌ن که‌رمه یاپێپ

بیری‌سی توْخ‌دۇ یاتێپ، بس که ییییپ دادلێ که‌ته‌ک[7]

١٩

ائشیدیپ‌له‌ر که آیاق‌قابێ وار عالَم‌ده، ولی

اۆزۆنۆ گؤرمه‌ییپ، آدێ‌نێ قوْیۇپ‌لار دؤسته‌ک

٢٠

بیری‌سی داغ‌لایێپ وْ باغ‌لێرێ داببانێ چاتێن

بیری‌سی زینت ایچۆن باشا سالێر کؤهنه له‌چه‌ک

٢١

بیری.ن وۇرمۇش اه‌ری، سێنمێش باشێ، قانێ تؤکۆلۆر

قوْیۇپ اوْرتاسێ‌نا[8] شیطان توْرۇدان بیر کۆلچه‌ک

٢٢

جمع اوْلۇپ قازیاغێ ده‌رمه‌یه گئدیرله‌ر قێزلار

هه‌ره‌سی بیر بیر ایله ائیلیری بیر نوع.ی هه‌نه‌ک

٢٣

بیری اوْینار، بیری یێرلار، بیری‌سی ماللاق اۇچار

ایستی‌قان‌لار[9] قێزار اوْل دم که چالێرلار که‌له‌نه‌ک

٢٤

بیری‌سی ایش‌له‌ییپ از بس که، اوْلۇپ بیر توْسۇنا

بیری‌سی بس که یاتێپ، نامِ خدا، داما دیره‌ک

٢٥

بیری‌نین عارضی‌نه بس که قوْنۇپ گرد وْ غبار

دییه‌سه‌ن که‌رمه - قالاق اۆستۆنۆ تۇتمۇش میلچه‌ک

٢٦

نازیک اندام‌لارێ لخت، [چۆن] گه‌لیر.ی رقصه بعین

قارا کوْسسوْو باشێ‌نا نصب ائله‌ییپ‌له‌ر چؤلمه‌ک

٢٧

بیری‌نین سینه‌سی‌نه بس که گئدیپ دودِ تنور

کۆرت [ها] کۆرت ائیلیری با سرفه، بسانِ کؤپه‌له‌ک

٢٨

گؤزله‌رین بس که تۇتۇپ شهوت، اوْلۇپ مست و مه‌له‌نگ

ییییر افسوس، چوْ سوراخا گیره‌ر مار و مولک

٢٩

چیت‌ین آدێن ائشیدیپ‌له‌ر که ائده‌رله‌ر تۇمبان

یۇخۇدا بعضی گؤرۆپ‌دۆر اوْلۇر مَلمَلْ کؤینه‌ک

٣٠

بیری از بس که دؤشۆرمۆش اوْدۇن، اوْلمۇش بئلی خم

بیری از بس که ده‌ریپ یوْنجا، اوْلۇپ کج دیرسه‌ک

٣١

بیری سؤیله‌ر: «باجێ‌لار بیر دَقه‌ شۇب[10] ائیله‌مه‌یین

هوش و گوشوزو وئرین تا که دیییم بیر سؤلچه‌ک

٣٢

بیر جهان‌دیده قوْناق گه‌لدی دۆنه‌ن قوْنشۇمۇزا

بئله نقل ائیله‌دی [اوْ]، خواه یالان، خواه گئرچه‌ک

٣٣

شه‌هه‌ر که‌ندی‌نده دئدی واردێ نئچه چارقات‌لار

آدێ مێشمێش‌دێ، تیکیپ‌له‌ر یۆزۆنه چوْخ‌لۇ پۆله‌ک

٣٤

هم دیییردی که بۇ آش‌دان سۇوایا وار شوْربا

اه‌تی ساللان سۇیا، اوْد وۇرران، اوْلۇر دادلێ خؤره‌ک

٣٥

هم دیییردی بۇ هویج کیم اوْنۇ آلماق مَحَلَه

شه‌هه‌ر که‌ندی‌نده قوْیۇپ اسمِ شریف‌ین زرده‌ک

٣٦

شه‌هه‌ر آروات‌لارێ‌نێن ائیله‌دی چوْخ تعریف‌ین

دئدی بیچاره‌له‌رین اه‌ل‌له‌ری تۇتماز دؤیه‌جه‌ک

٣٧

داخێ، چوْخ وارلێ‌لارێن هر بیری بیر چارقاتێ وار

آدێ یادێم‌دا دئییل، یا که ایته‌ک، یا که ایپه‌ک

٣٨

غرض از بس که بۇلاردان دئدی، اوْن‌دا بیلدیم

شهْرین اهلی بۇ لباسێ گیییپ اوْلمۇش گؤیچه‌ک

٣٩

حق‌ده‌ن اوْلماز گئچه‌ن، ار که‌ندلی‌له‌رین چوْخ‌دۇ پیسی

یاخشێ دا پیس‌له‌ر.ین ایچی‌نده تاپێلێر ته‌ک ته‌ک

٤٠

اوْ قه‌ده‌ر گرد وْ غبار ایچره، بئله یاخشێ جمال

دییه‌سه‌ن ابرِ سیاه آستا گیریپ مِهرِ فلک

٤١

ائله چیرکینه لباس ایچره، بئله نرم‌ بدن

تیتره‌شیر بس که تر وْ تازه‌دی پستان و گؤبه‌ک

٤٢

بیری بی صحبتِ دلّاله[11]، گؤزۆ شیرِ شکار

بیری بی منّتِ مشّاطه، یۆزۆ غَنج وْ به‌زه‌ک

٤٣

بیری بی زحمتِ شانه، تئلی هم‌خوابه‌یِ[12] حور

بیری بی زینتِ وه‌سمه، قاشێ محرابِ مَلَکْ

٤٤

گؤزله‌ری وقتِ محبّت‌ده چوْ بیر مادَه غزال

گؤره هر کس دییه‌ر: اِنّی جَعَل اللّهُ فِدَک

٤٥

چون گه‌لیر رقصه، دۆشه‌ر جنبشه سیمین کفلی

شاه‌سئوه‌ن‌له‌ر چؤکه‌له‌ک آختارێ، که‌ندلی ده‌له‌مه‌ک

٤٦

دوْلدۇرۇر سینه‌یِ صافی‌له‌ری‌نه صدق و صفا

مِهر.ی چوْخ، کینه‌سی یوْخ، ساده وَ پاکیزه اۆره‌ک

٤٧

اوْ محبّت که اوْلور ساده وَ[13] بی ریب وْ ریا

که‌ند قێزلارێ‌دێ، یوْخ‌دۇر بۇنا شبهه ایله[14] شک

KEND İLE KENDLİ ARVAT VE QIZLARIN YAŞANTISI

Nesrullah Xan Aslan Kahalı Fâni” (1892-1939)

Kaha kendi, Dercezin, Hemedan, Türkili


Novbahâr oldu, açıldı gene çöllerde çiçek

Hâ! Bulut sesledi: evvelde menimdir göbelek!”

Sérçeler çik çik ile saldılar bağlarda lova

Qarqa, qardan sarı çün yoxdu qurut, yir qurdek

Hacı Léyleklerimiz çıxdılar pervâza tamam

Qırcana qırcana, yan yan yériyir qaz, ördek

Qazalaqlar here bir yérde salıplar lâne

Saqsaqan quyruğuna bağladı birce döyecek

Gör sığırçın çekiri şâx-i senûberde nevâ

Qaşların vesmeleyip keklik, édip yaxşı bezek

Ot bitip çölde, çimenlerden olup çeşme revân

Çıxdı o nazlı naxırçı gene elde deyenek

Bir biriyle dalaşırlar danalar serxoş u mest

Başların yan tutup u atdı qoduqlar cüftek

Kênd dilberleri çıxdı qışın astdan şâdân

Vurdular nâz ile nâzik kemere yırtıq etek

Birisi qelbiri götdü, çöle gétdi oduna

Birisi çımranıp ıslâdı évinde tezzek

Cem’ édip külfetini, kermeni serdi günéye

Birisi damda serip çoxlu qıyıq, gözlürü tek

Biri éşşek dalı dağlar, biri tevle süpürür

Biri câm elde, tutup reng içün mallardan işek

Birisi yoxdu buzovçu, yayırı çölde buzov

Birisi yoxdu sağınçı, sağırı kendde inek

Biri xâme eyirir, günde alır ikki Şahı

Biri yorqan sırıyır, günde yiyir birce çörek

Biri aşqâla gédipdir, gelir dalda küle bar

Biri sehrâya çıxıp, şam içün dermiş yémlek

Biri ig elde deyirmâna, dağarcıq dalda

Biri ip bélde, külüng elde ve dâlında verek

Birisi damda günéyde yamırı paltarını

Birisi lîfesini bitliri, yânında köpek

Biri asmış qazanı, şam içün yonca pişirir

Biri yatmış, yuxuda belke göre tâze çörek

Birisi acdı zi-bes érteliden kerme yapıp

Birisi toxdu yatıp, bes ki yiyip dadlı ketek

Éşidipler ki ayaqâbı var âlemde, velî

Üzünü görmeyip, âdını qoyuplar döstek

Birisi dağlayıp u bağlırı dabbânı çatın

Birisi ziynet içün bâşa salır köhne leçek

Birin vurmuş eri, sınmış başı, qânı tökülür

Qoyup ortâsına Şéytan Toru’dan bir külçek

Cem’ olup qazyağı dermeye gédirler qızlar

Heresi bir bir ile éyliri bir növ’i henek

Biri oynar, biri yırlar, birisi mallaq uçar

İsti qanlar qızar ol dem ki çalırlar kelenek

Birisi işleyip ez-bes ki, olup bir tosuna

Birisi bes-ki yatıp, nâm-i Xuda, dâma direk

Birinin ârizine bes-ki qonup gerd ü qubâr

Diyesen kerme-qalaq üstünü tutmuş milçek

Nâzik endâmları lüxt, çü geliri reqse bi-éyn

Qara kossov başına nesb éleyipler çömlek

Birinin sînesine bes-ki gédip dûd-i tenûr

Kürt-ha-kürt éyliri bâ sürfe, bisân-i köpelek

Gözlerin bes-ki tutup şehvet, olup mest ü meleng

Yiyir efsûs, çü sûrâxa girer mârumülek

Çîtin âdın éşidipler ki éderler tümban

Yuxuda be’zi görüpdür olur melmel köynek

Biri ez-bes-ki döşürmüş odun, olmuş béli xem

Biri ez-bes-ki derip yonca, olup kec dirsek

Biri söyler “bacılar, bir deqe şûb éylemeyin

Hûş u gûşûzu vérin, tâ ki diyim bir sölçek

Bir cahandîde qonaq geldi dünen qonşumuza

Béle neql éyledi o xâh yalan, xâh gerçek

Şeher kendinde dédi vardı néçe çarqatlar

Adı mışmışdır, tikipler yüzüne çoxlu pülek

Hem diyirdi ki bu aşdan suvaya var şorba

Eti sallañ suya, od vurrañ, olur dadlı xörek

Hem diyirdi bu hevic kim onu almaq mehele

Şeher kendinde qoyup ism-i şerîfin zerdek

Şeher arvatlarının éyledi çox te’rîfin

Dédi bî-çârelerin elleri tutmaz döyecek

Daxı çox varlıların her biri bir çarqatı var

Adı yâdımda déyil, yâ-ki itek, yâ-ki ipek

Qerez ez-bes-ki bulardan dédi ondâ bildim

Şehrin ehli bu libâsı giyip, olmuş göyçek”

Haqdan olmaz géçeñ, er kendlilerin çoxdu pisi

Yaxşı da pislerin îçinde tapîlır tek tek

O qeder gerd ü qubâr içre, béle yaxşı cemâl

Diyesen ebr-i siyâh asta girip méhr-i felek

Éle çirkîne libâs içre, béle nêrm beden

Titreşir bes-ki ter ü tâzedir pistân u göbek

Biri bî-söhbet-i dellâle, gözü şîr-i şikâr

Biri bî-minnet-i muşşâte, yüzü qenc ü bezek

Biri bî-zehmet-i şâne, téli hemxâbé-yi hûr

Biri bî-ziynet-i vesme, qaşı mihrâb-ı melek

Gözleri veqt-i mehebbetde çü bir mâde qezâl

Göre her kes diyer “İnni Ceelellahü Fidek”

Çün gelir reqse, düşer cümbüşe sîmin kefeli

Şahsévenler çökelek axtarı, kendli delemek

Doldurur sîne-yi sâfîlerini sidq ü sefa

Méhri çox, kînesi yox, sâde ve pâkîze ürek

O mehebbet ki olur sâde ve bî-réyb ü riyâ

Kend qızlarıdı, yoxdur buna şübhe ile şek

ریشه‌شناسی چند کلمه‌ی تورکی به‌کار رفته در این شعر:

ایگİg : دوک نخ‌ریسی، ریشه‌ی فعل ایگیرمه‌ک - اه‌ییرمه‌ک

اه‌ییریرEyirir : می‌ریسد، از مصدر اه‌ییرمه‌ک (فورم قدیمی: ایگیرمه‌ک: ایگ+یر+مه‌ک)

توسونTosun : کُرّه اسب، کلمه‌ای تورکی؛ به صورت «توسن» به زبان فارسی وارد شده است. از ریشه‌ی توْسماق به معنی لج و عناد کردن به علاوه‌ی پسوند اسم‌ساز از فعل –ن. توسون در منظومه‌ی فانی نیامده، اما به سبب شباهت به کلمه‌ی «توسونا» که محرف کلمه‌ی تیسینا-تیسینه وس. به معنی سوسک سیاه است ذکر شد.

چارقاتÇarqat : کلمه‌‌ی تورکی مرکب از چار (پوشش) + قات (لایه)، حرفیاً به معنی پارچه‌ی پوشش، مجازاً روسری

چؤکه‌لیکÇökelik : چؤکه‌له‌ک، نوعی پنیر، یاغی آلینمیش سوت‌ده‌ن یاپیلان پنیر، که‌سمیک، اه‌کشیمیک، از ریشه‌ی چؤکمه‌ک به معنی رسوب کردن

چیمه‌نÇimen : چمن. کلمه‌ای تورکی، اه‌سکی بیچیمی چیمگه‌ن. اه‌سکی تورک‌جه‌ده چیم کلیمه‌سی یاش و یئنی-آجار بیتگی دئمه‌ک ایدی.

ده‌له‌مه‌کDelemek : ده‌له‌مه، ده‌لمک، ده‌لمه، دلمه؛ کلمه‌ای تورکی از مصدر تورکی ته‌له‌مه‌ک به معنی لخته شدن. ده‌له‌مه - ده‌له‌مه‌ک یعنی پنیر تر، شیری که بعد از مایه زدن بسته شود. یاغی آلینمیش چیی سوت‌ده‌ن یاپیلان پنیر، یئنی اویوموش و سوزولمه‌میش پنیر، که‌سیلمیش سوت، سوت کسییی، یئنی بالالامیش اینه‌ک، قویون وب.نین پیشیریلیپ په‌لته‌له‌نمیش ایلک سوت‌له‌ری‌.

ساریSarı : به طرف، به سوی. سینقاری سانقاری سانقری سانری ساری، -ی یییه‌لیک اه‌کی‌دیر.

سؤلچه‌کSölçek : سؤرچه‌ک، سؤرچوک، چؤرچه‌ک، چؤوورچه‌ک، .... داستان، روایت، قصه، افسانه؛ داستان بلند و رومان. از ریشه‌ی سؤز. حاصل پدیده‌ی زتاسیون، در اثر تبدیل ز به ر: سؤزچه‌ک سؤرچه‌ک، سپس تبدیل ر به ل: سؤرچه‌ک سؤلچه‌ک. هم‌ریشه با چؤچه‌ک (حکایت) در اویغوری مودرن، چؤچوگه (پییئس تئاتر) در موغولی

سیغیرچینSığırçın : سیغیرچیق، مرغ زیرک. سیغیرچین‌ین کؤکه‌‌نی سیقیرماق –چیغیرماق‌ به علاوه‌ی پسوند -چین که اسم پرنده‌ می‌سازد (بلدرچین وس.). سیغیرچیق‌ین کؤکه‌نی سیقیرماق –چیغیرماق به علاوه‌ی پسوند -چیق کیچیلتمه اه‌کی. و یا ریشه‌ی هر دو سیقیرچاماق (شاخیماق) به علاوه‌ی پسوندهای اسم‌ساز –ین و -یق

قازالاقQazalaq : قاز+الاق؛ گون دوغوموندا اؤتوشه‌ن بوز بویالی بیر چئشیت کیچیک قوش، آغ ساری توک‌لو، قاقاسی ساری و قارا اولان بیر چئشیت چؤل اؤرده‌یی، چکاوک

قیرجانماقQırcanmaq : ناز کردن، عشوه آمدن، قر دادن، خود را لوس کردن. خنده‌های لوس و عشوه‌ناک‌، خندیدن یا حرکات دیگر برای ناز و عشوه. محرف فعل قیردانماق که در آن حرف د تبدیل به حرف ج شده است. مانند تبدیل قورداماق-قوردالاماق (قور + -دا) به قورجاماق - قورجالاماق. هم‌ریشه با کلمات تورکی قرتی و  قر و ....

قیییغQıyığ : قیغ، گئچی، قویون، ده‌وه‌نین یومرو اولان دیشقی‌سی

قیییقQıyıq : شهلا، گؤز قیییق‌لیغی، اه‌سکی قایناق‌لاردا تورک‌له‌رده‌ن قیییق گؤزلو دییه سؤز ائدیلیر.

که‌له‌نه‌کKelenek : که‌له‌نئی، کره‌نئی، قره‌نی، قارانئی، قارانای، کره‌نای، کارنای، کرنای؛ سازی که نواختن آن به وسیله‌ی زبانه‌ای صورت می‌گیرد، شیپور، بوق جنگی. نوعی ساز بزرگ مانند شیپور که به ویژه در جنگ‌ها و برای خبر کردن مردم در آن می‌دمیدند، نی بزرگ که از چوب و فلز ساخته می‌شود، کلارینت، مزمار. در تورکی جغتایی بوق نظامی، شیپور جنگی از برنز، مس و یا شاخ حیوانات. بخش اول قارانئی و سورنای-زیرنا هر دو تورکی است: قارا (تورکی) + نی (فارسی). قارا-کالا به معنی بزرگ، و سور به معنی شادی و جشن. اما دو کلمه‌ی مشابه کرنا -کورنا (Korna) و کلارنت (Klarnet) با معانی مشابه، ریشه‌های متفاوتی دارند. کورنا از ریشه‌ی ایتالیایی (Corno) به معنی شاخ، و کلارنت از ریشه‌ی لاتینی (Clarino+ette) به معنی شفاف و واضح است.

کؤته‌کKötek : کتک، کلمه‌ای تورکی، از مصدر کؤتمه‌ک به معنی ضربه زدن، کتک زدن، تنبیه بدنی کردن به علاوه‌ی –ک پسوند اسم‌ساز از فعل. مرتبط با ریشه‌ی کۆت -گۆج به معنی قدرت

کوسسووKössöv : کؤزه‌گو؛ کؤسه‌گی، کؤزؤو، کؤسؤو، کؤسسؤو، که‌سؤو، کؤساو، کؤسه‌و، کؤسگو: اود سونگوسو، اوجاغی قاریشدیرماق‌دا قول‌لانیلان اوجو یانمیش اودون، یاریم یانمیش اودون پارچاسی، ته‌ندیره ساچما ساچماق، اودو قاریشدیرماق اوچون قول‌لانیلان ده‌یه‌نه‌ک، از مصدر کؤزه‌مه‌ک به معنی اودو قاریشدیرماق؛ هیمه‌ی نیم سوز و بلند که از آن برای کندن و کشیدن آتش از تنور و اوجاق استفاده می‌شود؛ چوبی برای کاوش آتش.

کولچه‌کKülçek : تورکیه‌ده کولچه، کلاف و توده، یوماق. ییغین دورومونداکی نه‌سنه‌له‌رین اولوشدوردوغو اؤبه‌ک؛ اه‌ریتیلیپ قالیبا تؤکولموش، قالیب دوروموندا معدن و یا آلاشیم. از ریشه‌ی «کولمه‌ک» تورکی به معنی بند و پیوند دادن. هم‌ریشه با کیلیم (گلیم) که آن هم کلمه‌ای تورکی ا‌ست.

گؤبه‌کGöbek : ناف، شکم (گؤب+ه+ک. گؤبه= قبه، -ک=پسوند تصغیر)؛ مصدر کؤپمه‌ک-گؤبمه‌ک به معنی باد کردن و قلمبه شدن است. هم‌ریشه با گؤبه‌له‌ک و کؤپوک-کؤپه‌له‌ک

گؤبه‌له‌کGöbelek : قارچ (گؤب+ه‌له‌ک)

کؤپه‌له‌کKöpelek : کوپله، کؤپه‌له، کؤپوک، حباب

کؤینه‌کKöynek : گؤمله‌ک، پیراهن. معنی اولیه سینه‌پوش. از ریشه‌ی کؤنول به معنی سینه به علاوه‌ی پسوند اسم‌ساز –ه‌ک. کؤنگول+ه‌ک کؤنگوله‌ک کؤیوله‌ک کؤیونه‌ک کؤینه‌ک (در بالکان: کؤنگوله‌ک گؤنوله‌ک گؤموله‌ک گؤمله‌ک).

لوْواLova : ولوله. بانگ و فریاد کردن جوش و خروش شور و آشوب و غوغا واویلا گفتن. لوو سالماق: های کوی ائتمه‌ک، هیجانا سالماق، تشویش دوغورماق، چاخناشما یاراتماق. لوو دوشمه‌ک؛ لووا دوشمه‌ک: اه‌ل آیاغا دوشمه‌ک. اه‌سکی تورک‌جه بۇلغاک - بلغاک کلیمه‌سی‌نین مئتاتئزی. «ب - و» ایله «ل» یئر ده‌ییشدیرمیش‌دیر: بۇلغا بۇلوا لۇبوا لۇوا. ظاهرا بی ارتباط با کلمات عربی ولوله-بلبله، بلوا.

مه‌له‌نگMeleng, Meleñ : ملنگ، که‌ندی‌نه صاحب اولمایان، سارساق، بئجه‌ریک‌سیز، سه‌رسه‌م، شیماریق، گؤرگو قورال‌لاری‌نا آیقیری اولاراق یاییلیپ اوتورماق، بیر ایشه گه‌ره‌ک‌لی تیتیزلییی گؤسته‌رمه‌یه‌ن، ساوساق‌لایان. مردم سر و پا برهنه و مجرد. کلمه‌ای تورکی؛ از ریشه‌ی تورکی مایلانگ – مالانگ - مه‌له‌نگ – مایلاق – مایماق – مایناق - مایمال، ....: مایلانگماق - مایلاشماق: گؤرگو قورال‌لاری‌نا آیقیری اولاراق یایییلیپ اوتورماق، ....

وه‌سمه‌لیییپVesmeleyip : وه‌سمه‌له‌ییپ، وه‌سمه - وسمه کلمه‌ای تورکی و در اصل به معنی آنچه (بر چشم) کشیده می‌شود است.

یئمله‌کYémlek : یئملیک، یئملیک اوتو، یئلمیک (در بعضی نقاط آزربایجان)، که‌ندی‌لییی‌نده‌ن یئتیشه‌ن ساری چیچه‌ک‌لی و یئمه‌یی یاپیلان، چیچه‌یی و کؤکو ساغ‌لیق اوچون قول‌لانیلان بیر اوت. احتمالا محرف یئنیله‌ک یئنله‌ک یئمله‌ک یئملیک یئلمیک (یئنیلمه‌ک: خورده شدن، -ه‌ک پسوند اسم‌ساز از فعل، جمعا به معنای خورده شدنی، خوردنی).

بقیه‌ی کلمات تورکی:

آجAc : گرسنه

آرواتArvat : اه‌سکی بیچیمی اوراقوتUraqut ، زن

آستAst : آلت، زیر، پایین

آشغالAşqal : احتمالا کلمهای با ریشهی تورکی

آلماق مَحَلَهAlmaq mehele : محل قویماریق، سایماریق، اؤنه‌مسه‌مه‌زیک

اه‌ته‌کEtek : دامن

اودOd : آتش

اودونOdun : هیزم

اؤرده‌کÖrdek : اردک، کلمه‌ای تورکی

اوره‌کÜrek : قلب، دل

اون‌داOnda : در آن

آیاق‌قابیAyaqqabı : باشماق، کفش

ایپİp : طناب، نخ

ایپه‌کİpek : ابریشم (ایپ+ه‌‌ک)

ایته‌کİtek : اون اه‌لهرکهن تؤکولمهسی اوچون یئره سه‌ریلهن بئز یا ده‌ری اؤرتوک

ایچرهİçre : درون

ایچونİçün : برای

ائرتهÉrte : صبح، سحر

ائرته‌لیÉrteli : به هنگام صبح

ایسلادیIsladı : ایسلاتدی

ایشه‌کİşek : ایشه‌میک، ایشه‌نیک، ادرار

ائلهÉyle : ائیله، اؤیله، آن گونه، آن طور

اینه‌کİnek : گاو

باجیBacı : خواهر

به‌زه‌کBezek : بزک، کلمه‌ای تورکی، آرایش

بوزووBuzov : بوزاغی، سوت‌ده‌ن آیریلمامیش اینه‌ک بالاسی، گوساله

بوزووچوBuzovçu : بوزاغی‌چی، بوزوو اوتاران، چوپان گوساله

بولاردانBulardan : از این‌ها

بولوتBulut : ابر

بیتلیریBitliri : بیت‌له‌ییر، بیت‌له‌مه‌ک یعنی بیت‌ده‌ن آریت‌لاماق، تمیزله‌مه‌ک

بیتیپBitip : تمام شده است

بیرجهBirce : یکه، یگانه، فقط، صرفا

بیری‌سیBirisi : یکی، یک نفر، شخصی

بئلهBéyle : بئیله، بؤیله، این‌گونه

پالتارPaltar : لباس

پوله‌کPülek : پول+ه‌ک

پیسPis : بد

ته‌زه‌کTezek : تاپاله‌ی خشک. هم‌ریشه با کلمه‌ی تورکی ته‌رس - تَرْسْ: حیوان‌، قوش و بؤجه‌ک‌له‌رین پیس‌لییی

ته‌ک ته‌کTek tek : یک یک

ته‌کTek : ته‌کین، مانند

ته‌کTek : کلمه‌ای تورکی به معنای تنها، یگانه

تهندیرTendir : تلفظ تورکی  تنور کلمهای سامی احتمالا دارای ریشهی نهایی سومری

توخ‌دوToxdu : توخ ایدی، سیر بود

تورTor : کلمه‌ای تورکی

تومان Tuman: ظاهرا تومان ریشهی تورکیک (پوشاننده، از مصدر توماق - پوشاندن)، و تنبان - تونبان دارای ریشهی ایرانیک (تَن بان) است.

تیتره‌شیرTitreşir : می‌لرزد

تئلTél : رشته، سیم، طره

چاتÇat : شکاف

چوخ‌لوÇoxlu : بسیار

چؤره‌کÇörek : نان

چؤلÇöl : دشت، صحرا

چؤلمه‌کÇölmek : چؤمله‌ک، توپراق قاب‌لاما

چیتÇit : پارچهی نخی و یا پنبهای نازک، پامبیق‌دان توخونموش باسما، قوماش؛ چارقات، یازما، باش اؤرتوسو، چارقد نقش‌دار ...یک تورکیسم، ظاهرا دارای ریشهی سانسکریت

چیچه‌کÇiçek : غنچه، گل

چیک چیکÇikçik : جیک جیک، سئرچه سه‌سی (جیوجیو: جوجه سه‌سی)

چیمرانیپÇımranıp : چیمرانماق: چیرماماق. چیرمانماق، چیرمالاماق، پالتاری‌نین قولونو و یا شالواری‌نین بالاغین بیر نئچه قات قات‌لاماق؛ ساریپ باغ‌لاماق، قالدیرماق

حاجی لئیله‌کHacı Léylek : لئیله‌ک. لکلک - لک‌لکیک تورکیسم با ریشهی سامی است. تورک‌جه‌سی قاراچیله‌ن، چیله‌ن، قارابای، کؤکه‌ک، قۇناز، اؤربه‌که‌ی، اۇقار (آغ)، اۇلار، ....

داببانDabban : دابان؛ پاشنه

داخیDaxı : داها، دا؛ باز، هم‌چنین، علاوتا

دادلیDadlı : لذیذ

داغارDağar : کلمه‌ای تورکی، تغار

داغارجیقDağarcıq : کیچیک داغار، انبان، خیک

داغ‌لیییپDağlıyıp : داغ‌لاییپ، داغ زده

دالDal : مخفف دالی

دالاشماقDalaşmaq : نزاع و مناقشه با عربده و به هم پریدن و ...

دالیDalı : پشت، در اصل استخوان پشت و کتف

دامDam : سقف، بنا، خانه

داناDana : گوساله

ده‌رمه‌کDermek : چیدن

ده‌یه‌نه‌کDeyenek : چوماق قابل حمل در دست

ده‌ییرمانDeyirman : آسیاب

دودDud : کلمه‌ای تورکی، از مصدر توتمه‌ک

دؤشورمه‌کDöşürmek : دئوشیرمه‌ک، ییغماق، توپلاماق، اؤکمه‌ک، ده‌رمه‌ک، بیر آرایا گه‌تیرمه‌ک، چه‌کی دوزه‌ن وئرمه‌ک

دؤیه‌جه‌کDöyecek : دؤگه‌جه‌ک، قطعات نسبتاً کوتاه چوب‌های اطراف که کوشک را به دستگاه چرخ مربوط می‌سازد.  

دیرسه‌کDirsek : آرنج، مرفق

دیره‌کDirek : کلمه‌ای تورکی، تیرک، تیر

دییه‌سه‌نDiyesen : سانکی، تو گویی، احتمالا، گویا

ساغیریSağırı : می‌دوشد

ساغینSağın : ساغیلان، سوت وئره‌ن حیوان، ساغمال

ساغین‌چیSağınçı : ساغمال‌چی، آن که شیر حیوانات را می‌دوشد

ساقساقانSaqsaqan : زاغچه، کشکرک

ساللانSallan : سالاران، سالارسین؛ رها می‌کنی، می‌اندازی

سه‌ردیSerdi : گستراند، از مصدر سه‌رمه‌ک

سه‌س‌له‌دیSesledi : صدا کرد

سووایاSuvaya : سووایی، به جز، علاوه بر

سؤیله‌رSöyler : می‌گوید

سئرچهSérçe : گنجشک

سیریییرSırıyır : از مصدر سیریماق، یورقانی ایری ایری آرالیق‌لی، ساغلام‌جا تیکمه‌ک

شاه سئونŞahıséven : شاهی سئوه‌ن، نام ثانوی برخی از طوائف قیزیل‌باش علوی اصلا عثمانلی در خدمت شاهان خاندان صفوی، سپس طوائفی تورکمان در ایران و عراق و ...

شه‌هه‌ر که‌ندیŞeher kendi : روستای شهر، روستائیان شهر را هم نوعی روستا، اما یک روستای بزرگ تلقی می‌کردند

شیطان توْروŞéytan toru : تار عنکبوت (عنکبوت در تورکی: هؤرومچه‌ک، توْرآتان)

قارقاQarqa : کلاغ

قازQaz : غاز، کلمه‌ای تورکی

قازانQazan : دیگ

قازیاغیQazyağı : قازآیاغی، یاپراق‌لاری قازلارین آیاغی‌نا به‌نزه‌یه‌ن قوخولو اوتسو بیر بیتگی.

قاشQaş : ابرو

قالاقQalaq : مشابه که‌رمه، با این فرق که قالاق را ابتدا در جایی انبار (سه‌گیردان) و بعد خیس و لگد کرده و به شکل بیضی به قطر ٥ الی ١٠ سانتی‌متر و به طول ٣٠ الی ٤٠ سانتی‌متر در می‌آوردند

قه‌لبیر Qelbir: الک، اه‌له‌ک، تلفظ تورکی کلمهی سامی غربال

قودوقQoduq : کرّه خر

قورداقQurdaq : کیچیک و اوفاق قورد، کرم کوچک، پسوند تصغیر  ه‌ک-اق: باشاق، یاناق، توپاق، ایپه‌ک

قوروتQurut : کشک

قوناقQonaq : مهمان

قونشوQonşu : همسایه

قویروقQuyruq : دُم حیوانات

قیزارQızar : گرم می‌شود

کرمه-که‌رمهKerme : پهن سفت شده، تخته شده؛ نوعی سوخت که از فضولات حیوانی درست می‌کنند و مناسب‌ترین و مقاوم‌ترین سوخت تنور است. که‌رمه را از کف طویله در می‌آورند و در برابر خورشید خشک می‌کنند

کلفتKülfet : به معنی خدمه، خدمت‌کار و کنیز، یک تورکیسم است. اصلا از ریشهی سامی

که‌کلیکKeklik : کبک

که‌ندلیKendli : روستایی، اهل ده

کؤپه‌کKöpek : سگ

کورت کورتKürt kürt : کورت-ها-کورت، صدای پا به هنگام راه رفتن در برف

کولونگKülüngñ Külüñ : کلنگ، کلمه‌ای تورکی

گه‌نهGene : گینه، گئنه، یینه، اصلی یانا، یانماق: گئری گه‌لمه‌ک، دؤنمه‌ک، قاییتماق. یانقی

گؤتدوGötdü : گؤتوردو، برداشت

گون‌دهGünde : هر روز

گونئیGünéy : آفتاب‌گیر

گؤیچه‌کGöyçek : زیبا، سبزه

گئچه‌نGéçeñ : گئچه‌سین، بگذری

گئرچه‌کGérçek : حقیقت

له‌چه‌کLeçek   لچک: باش اؤرتوسو، یون آتقی؛ روسری و شال پشمی؛ کلمهای با ریشهی نامعین. شاید موغولی

لوتLüt : تلفظ تورکی لخت، کلمهای با ریشهی نامعین.

مال‌لارMallar : گاو و گاومیش، نام عمومی این گونه حیوانات اهلی

ماللاق اوچارMallaq uçar : معلق اوچماق، معلق آشماق، معلق زدن

میشمیشMışmış : مشمش، قسمی پارچه‌ی تنک برای چادر زنان و پیراهن تابستانی

میلچه‌کMilçek : مگس، تاتارجیق (بیر چئشیت قان اه‌مه‌ن کیچیک بؤجه‌ک)، تایچاق

ناخیرnaxır : سیغیر سوروسو

ناخیرچیNaxırçı : چوپان

نئجهNéce : چند

هاHa : ایشته، بیر شئیین بیرده‌ن بیره خاطیرلاندیغی‌نی ویا قاوراندیغی‌نی آنلاتان بیر اون‌له‌م

هه‌رهHere : هر کدام

هه‌نه‌کHenek : شوخی، ژانر طنز در ادبیات

وارلیVarlı : ثروت‌مند، دارا، پول‌دار

وه‌ره‌کVerek : ورک، نوعی بوته‌ی خار که به عنوان سوخت زمستانی بکار می‌رفت. «وه‌ره‌ک»، «پوْتا» و «گه‌وه‌ن» سه نوع هیزم صحرایی که به راحتی آتش می‌گیرد. از آن‌ها در ابتدای روشن کردن آتش تنور استفاده می‌شود.  

ووررانVurrañ : ووراران، وورارسین 

یاپماقYapmaq : ائتمه‌ک، قیلماق، قاییرماق، دوزه‌لتمه‌ک، کردن، انجام دادن، ..

یاخشیYaxşı : خوب، مناسب

یالانYalan : دروغ

یامیریYamırı : بخیه می‌زند

یان یانYan yan : یانلاماسی‌نا؛ کنارکی، کجکی، مورب

یاییریYayırı : یاییر، می‌گستراند، پخش می‌کند

یورقانYorqan : لحاف

یونجاYonca : یونجه

ییرتیقYırtıq : پاره شده

ییرلارYırlar : آواز می‌خواند

یئریییرYériyir : راه می‌رود

کلمات، اصطلاحات فارسی، عربی، ...:

ار: مخفف اگر

انی جعل الله فدک: «جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاک». جمله‌ی دعائیه‌ی عربی در آغاز نامه‌ها به معنی جانم فدای تو باد!

بعین: بِعَینِه، بعینها، عیناً

توسونا: تیسینا، تیسینه، تُسُنَه، تسینه؛ سوسک، خاله سوسکه، سوسک سیاه، خاله چسونه، حشره‌ای سیاه به اندازه‌ی مغز بادام که چون دست بدو برند بویی کریه از وی برخیزد. حیوانی است که بسیار تِس دهد.

خاب: ١-لایه‌ی سطحی فرش یا لایه‌ی خاب از تعداد بسیار زیادی نخ خاب (گره) که به صورت عمود بر لایه‌ی زمینه در کنار یک‌دیگر قرار گرفته‌اند، تشکیل شده است. فرش‌های خاب دار آن‌هایی هستند که سطحشان را تعداد زیادی نخ خاب یا پرز تشکیل می‌دهد.٢- پرز، جهتی که پُرز دارای تمایل به خم شدن به آن است.

دقه شوب: دقیقه آشوب

دلاله: دلاله‌ی نکاح، در زمان قدیم به زنانی که واسطه‌ی ازدواج بودند و برای مردان، زن و برای دختران شوهر پیدا می‌کردند گفته می‌شد. در هندوستان دلاله‌ی نکاح را مشاطه می‌نامیدند

دوسته‌ک: چستک، چسک؛ به تورکی ته‌رلیک، کفش سبک وزن با کف یک لا که در خانه پوشند. کفش راحتی، کفش سرپایی

سرخوش: اه‌سریک، مست

شوربا: چوربا، سوپ

صنوبر: با ریشه‌ای نامعلوم. محرف چلغوزه بار ؟

عارض: به‌نیز، رخ، چهره

غنج: غازه، گلگونه، عشوه، قیریشما، کرشمه، ناز

کته: برنج پخته‌ی بی‌روغن که آب آن را با آب‌کش نگرفته باشند؛ دم‌پخت؛ دم‌پختک. پلوئی که آب‌کش نکنند. برنج پخته ٔ نرم که آب آن را با آب‌کش نگرفته باشند. خشکه پلاو. برنجی که بدون روغن پزند. با ریشه‌ای نامعین

کفل: باسن، سرین و پس

لیفه: لیففه، نیفه، جای بند در کمر شلوار که بند را از آن می‌گذرانند و به کمر می‌بندند

ململ: مَلمَل، پارچه‌ای لطیف

نام خدا: نومِ خدا، ماشاءالله در اصطلاح کوردها و لک‌ها و در افغانستان

گؤروت: ده‌سه‌گیرت (دستجرد) که‌ندی، لالون (لالجین)، همدان، تورک‌ایلی ١٨٩٦

Görüt: Desegirt kendi, Lalun, Hemedan, 1896


[1] حئیده‌ربابایا سلام. فونئتیک الیفبا-یازیم ایله اؤلچون تورک‌جه‌ده

https://sozumuz1.blogspot.com/2016/11/blog-post_21.html

[2] ییر: یییه‌ر. وزن گه‌ره‌یی «ییر» اوخونور. هه‌مه‌دان بؤلگه‌سی‌نده یئمه‌ک، دئمه‌ک وس. مصدرله‌ری اه‌سکی و دوغو تورک‌جه‌سی کیمی ییمه‌ک، دیمه‌ک دییه سؤیله‌نیر. «یئیه‌ر» آزه‌ربایجان رئسپوبلیکاسی، «یه‌ر» تورکییه تلفظودور.

[3] سس اویومو قورالی‌نا گؤره اصلی «قورداق» یعنی اوفاق و بالا قورددور. قافیه گه‌ره‌یی، قورداق یئری‌نه «قورده‌ک» یازیلمیش‌دیر.

[4] متن‌ده آستان یازیلمیش‌دیر

[5] متن‌ده قیخ یازیلمیش‌دیر

[6] متن‌ده: رنگی ایچو مالاردان اِشک. اه‌سکی‌ده‌ن مال‌ین ادراریندان رنگ و بویا دوزه‌لده‌رمیش‌له‌ر. «بیری جام اه‌ل‌ده، تۇتۇپ رنگ ایچون مال‌لاردان ایشه‌ک» یعنی بیری اه‌لی‌نده بیر جام‌ توتاراق مال‌لار‌دان ادرار و یا ایشه‌ک توپلاییر.

[7] در متن تایپی کتک. شاید کته+ک است. کته: برنج پخته‌ی بی‌روغن که آب آن را با آب‌کش نگرفته باشند؛ دم‌پخت؛ دم‌پختک. پلوئی که آبکش نکنند. برنج پخته ٔ نرم که آب آن را با آب‌کش نگرفته باشند. خشکه پلاو. برنجی که بدون روغن پزند. در نتیجه دادلی که‌ته‌ک یعنی کته‌ی لذیذ.

[8] اورتاسونا (اورتاسی‌نا) به صورت اوتالوقا تایپ شده است. بیر آروادین اه‌ری ووروپ باشی‌نی سیندیریپ و باشی قانیییر. اه‌سکی‌ده‌ن یارا اوستونه تورآتان تورو - تار عنکبوت قویاردی‌لار. شیطان تورو همان تار عنکبوت‌دور، کولچه‌ک ایسه کلاف و توده، یوماق. یارانین اوستونه اییی‌له‌شمه‌سی اوچون بیر یوماق تورآتان تورو قویموش‌لار ...

[9] در متن، به اشتباه کلمه‌ی فارسی «استخوانها» تایپ شده است.

[10]  دقه شوب = دقیقه آشوب. متن‌ده «دقه آشوب» بیچیمی‌نده یازیلمیش‌دیر. وزن گه‌ره‌یی، آشوب کلیمه‌سی «شوب» دییه اوخونمالی‌دیر.

[11] متن‌ده «و لاله» یازیلمیش‌دیر

[12] بو خواب، اصلی‌نده قالی‌نین خاب‌ی اولابیلیر می؟ خاب: ١-لایه‌ی سطحی فرش یا لایه‌ی خاب از تعداد بسیار زیادی نخ خاب (گره) که به صورت عمود بر لایه‌ی زمینه در کنار یک‌دیگر قرار گرفته‌اند، تشکیل شده است. فرش‌های خاب دار آن‌هایی هستند که سطحشان را تعداد زیادی نخ خاب یا پرز تشکیل می‌دهد.٢- پرز، جهتی که پُرز دارای تمایل به خم شدن به آن است.

[13] متن‌ده « و » یئرینه « ولی » یازیلمیش‌دیر، آنجاق وزنی پوزور

[14] متن‌ده « و » یازیلمیش‌دیر، آنجاق وزنی پوزور 

No comments:

Post a Comment