Friday, December 22, 2023

اوُتمان‌نامه ‌و یا منظومه‌ی تورکی «تاریخ آل عثمان» اثر میرزا حبیب دستان بنی اصفهانی - بین‌لی میرزه‌‌ حبیب اه‌فه‌ندی

 

اوُتمان‌نامه ‌و یا منظومه‌ی تورکی «تاریخ آل عثمان» اثر میرزا حبیب دستان بنی اصفهانی - بین‌لی میرزه‌‌ حبیب اه‌فه‌ندی

 

مئهران باهارلی

 اؤزه‌ت:

اؤن‌ده گه‌له‌ن گؤرک‌سؤزچو (ادبیات‌چی) و بیلیم‌آدامی بین‌لی (ایصفاهان‌لی) حبیب افندی قیسا بیر «تاریخ آل عوثمان منظومه‌سی» (اوتمان اوروغو اؤته‌یی‌نین قوشاغی) یازمیش‌دیر. حبیب افندی ١٩ یوزایلین ایکینجی یاری‌سی‌ندا عوثمان‌لی ایمپاراتورلوغونا سیغینان قاجار دؤنه‌می آیدین و سیاسی مخالف‌له‌ری‌نده‌ن ایدی. تاریخ آل عوثمان منظومه‌سی، یالنیز بیر ادبیات یاپیتی دئییل، عینی زمان‌دا عوثمان‌لی سلاله‌سی‌نین کرونولوژی‌سی‌نی آنلاتان تاریخی بیر به‌لگه‌دیر. یاپیتین تورک‌جه و یازاری حبیب افندی‌نین اورتا ایرا‌ن‌ین یئرلی تورک‌له‌ری‌نده‌ن اولماسی، اونون اؤنه‌می‌نی آرتیرماق‌دادیر. حبیب افندی‌نین «تاریخ آل عوثمان منظومه‌سی» تورک‌له‌رین اؤزله‌ری‌نین «اوغوزنامه‌» آدی ایله بیلینه‌ن اه‌سکی تاریخی دستان یازما گه‌له‌‌نه‌یی‌نین سون و ائش‌سیز اؤرنه‌ک‌له‌ری‌نده‌ن‌دیر. حبیب افندی‌نین باشقا تورک‌جه اثرله‌ری کیمی، «تاریخ آل عوثمان منظومه‌سی» ده، تاریخی و ادبی اؤنه‌می‌نه قارشین شیمدی‌یه ده‌ک تورکییه، آزه‌ربایجان، تورک‌ایلی و ایران‌دا  یاییم‌لانمامیش‌دیر. بو مقاله‌م‌ده و ایلک که‌ز اولاراق بین‌لی حبیب افندی‌نین تورک‌جه «تاریخ آل عوثمان منظومه‌سی» باش‌یاپیتی‌نی، هر ایکی عرب و لاتین الیفبالاری‌ندا یاییم‌لاییرام.

Özet

Önde gelen ebebiyatçı ve bilimadamı Binli (İsfahanlı) edip Hebib Efendi kısa bir “Târih-i Âl-i Osman Manzumesi” (Utman Uruğu Öteyinin Koşağı) yazmıştır. Hebib Efendi 19.cu yüzyılın ikinci yarısında Osmanlı İmparatorluğuna sığınan Kacar dönemi aydın ve siyasi muhâliflerinden idi. 'Târih-i Âl-i Osman' sadece bir edebiyat eseri değil, aynı zamanda Osmanlı hanedanının tarihini anlatan tarihi bir belgedir. Ayrıca padişahlarla ilgili fıkra ve efsanelere de yer verilmiştir. Yapıtın Türkçe ve yazarı Hebib Efendi’nin de Orta İran’ın yerli Türklerinden olması, onun önemini artırmaktadır. Hebib Efendi'nin "Târih-i Âl-i Osman Şiiri", Türklerin kendilerinin "Oğuzname" adıyla bilinen eski tarihî destan yazma geleneğinin son ve eşsiz örneklerinden biridir. Hebib Efendi’nin başka Türkçe eserleri gibi, Tarih-i Âl-i Osman manzumesi de, tarihi ve edebi önemine rağmen şimdiye dek Türkiye, Azerbaycan, Türkili ve İran’da yayınlanmamıştır. Bu makalemde ve ilk kez olarak Binli Hebib Efendi’nin bu Türkçe başyapıtını, her iki Arap ve Latin alfabelerinde yayımlıyorum.

Abstract

The prominent litterateur and scholar, Binli Hebib Efendi (Habib Isfahani), wrote a short poem titled "Târih-i Âl-i Osman" or the history of the Ottoman Dynasty. Hebib Efendi was among the intellectuals and dissidents of the Qajar period who sought refuge in the Ottoman court during the latter half of the 19th century. 'Târih-i Âl-i Osman' is not only a work of art but also a historical document that chronicles the history of the Ottoman dynasty. It also includes anecdotes and legends about the sultans. The fact that the work is in Turkish, and its author, Hebib Efendi is a native Turk from Central Iran, increases its importance. Hebib Efendi’s "Târih-i Âl-i Osman Poem" is one of the last and unique examples of the old tradition of writing historical epics known as "Oğuzname", by Turks themselves. Like other Turkish works by Hebib Efendi, the poem Tarih-i Âl-i Osman, despite its historical and literary significance, has not been published in Turkey, Azerbaijan, Turkili, and Iran until now. In this article, I am publishing Binli Hebib Efendi's Turkish masterpiece for the first time, in both the Arabic and Latin alphabets.

خلاصه:

 

ادیب و عالم مشهور بین‌لی (اصفهانی) حبیب افندی، یک منظومه‌ی کوتاه تورکی به نام «تاریخ آل عثمان» سروده است. حبیب افندی از روشن‌فکران و مخالفین سیاسی نیمه‌ی دوم قرن نوزده قاجاری است که به امپراتوری عوثمان‌لی پناهنده شده ‌بودند. منظومه‌ی تاریخ آل عوثمان، صرفا یک اثر ادبی نیست، بلکه در عین حال سندی تاریخی است که کرونولوژی سلسله‌ی عوثمان‌لی را به دست می‌دهد. سروده شدن این اثر به زبان تورکی و این واقعیت که سراینده‌ی آن حبیب افندی از تورکان بومی ایران مرکزی است، بر اهمیت آن افزوده است. منظومه‌ی تاریخ آل عوثمان اثر حبیب افندی، یکی از آخرین نمونه‌های سنت قدیمی نگارش داستان‌های تاریخی تورکان توسط خود تورکان است. مانند دیگر آثار تورکی حبیب افندی، منظومه‌ی تاریخ آل عوثمان هم، علی رغم اهمیت ادبی و تاریخی آن، تاکنون در تورکیه، آزربایجان، تورک‌ایلی و ایران منتشر نشده بود. در این مقاله‌ام برای نخستین بار این شاه‌کار بی همتای حبیب افندی را در هر دو الفبای تورکی - عربی و تورکی - لاتین منتشر کرده‌ام. 

ادیب، روشن‌فکر، ادبیات‌شناس، مترجم، خطاط، و شاعر تورک «بین‌لی میرزه ‌حبیب اه‌فه‌ندی» (میرزا حبیب دستان بنی اصفهانی)، متولد سال ١٨٣٥ در شهر تورک‌نشین بین (به‌ املای فارسی بِن)[1] مرکز شهرستان بین، در ۲۵ کیلومتری شمال شهرکورد مرکز استان فعلی چهار محال و بختیاری است. او از روشن‌فکران و دگراندیشان تبعیدی – فراری – پناهنده ‌به ‌امپراتوری عوثمان‌لی در عصر قاجاری است که‌ در آن دولت به‌ مقامات عالی فرهنگی و اداری نائل شد. در میان آثار «بین‌لی میرزه ‌حبیب اه‌فه‌ندی» یک منظومه‌ی تورکی کوتاه‌ اما فوق‌العاده‌ مهم در تاریخ آل عوثمان، وجود دارد که ‌تاکنون مانند دیگر آثار تورکی او (به ‌جز «خط و خطاطان»[2]) نه ‌در تورک‌ایلی، و نه ‌در عوثمان‌لی – تورکیه ‌منتشر نشده ‌است. در زیر این منظومه‌ی فوق العاده ‌مهم را - مرکب از ٥٧ بیت تورکی و ٣ بیت عربی - برای اولین بار، بر اساس دست‌خط خود بین‌لی میرزه ‌حبیب اه‌فه‌ندی، با قرائت و تصحیح خودم ارائه‌ کرده‌ام.

دلائل اهمیت منظومه‌ی تورکی «اوتمان‌نامه» و یا «تاریخ آل عثمان» سروده‌ی میرزا حبیب دستان بنی اصفهانی - بین‌لی میرزه ‌‌حبیب اه‌فه‌ندی:

١-این منظومه ‌نمونه‌ای از سنت تاریخ‌سرایی تورک است که ‌در ازمنه‌ی قدیم حتی تا اوائل دوره‌ی قاجاری تحت نام‌های گوناگون مانند اوغوزنامه‌ و شاهنشاه‌نامه‌ و .... در میان تورک‌ها و موغولان رایج بود. اوغوزنامه ‌در طول زمان معانی متفاوتی داشت: ١-کتاب تواریخ سلاطین تورک، ٢-کتب انساب و نسب‌شناسی تورکان، ٣-داستان‌های حماسی اوغوزها مانند اوغوز خاقان و بوی‌های ده‌ده‌‌ قورقوت (در این معنی مترادف چینگیزنامه ‌‌و ... و مشابه‌‌ شاه‌نامه‌‌ در ادبیات فارسی است)، ٤-کتاب امثال و حِکَم و ضرب المثل‌های تورکی و ....  

٢-از آنجا که ‌این اوغوزنامه، در مورد آل عوثمان است، من آن را «اوتمان‌نامه» می‌نامم. اوتمان یکی از فورم‌های اولیه‌ی اسم موسس امپراتوری عوثمان‌لی است که‌ بعدها با سائقه‌های مذهبی و عربی‌سازی به‌ عثمان تبدیل شده است[3]. در نتیجه ‌فورم اصلی و تورکی نام امپراتوری «عوثمان‌لی» هم، «اوتمان‌لی» است.

٢-دومین نکته ‌در اهمیت اوتمان‌نامه‌ی بین‌لی حبیب افندی، سروده‌ شدن آن توسط یک تورک اصلا از ایران است که‌ نشان می‌دهد سنت اوغوزنامه‌سرایی تا دوران معاصر و در اشکال متفاوت هم‌چنان در میان مردم تورک ما هم موجود بود. مهم‌ترین نمونه‌های این ژانر در میان ملت تورک ساکن در ایران را، سید لقمان آشیرلی اورمولو (اورموئی، اورموی) آفریده ‌است: اوغوزنامه، سورنامه‌ی همایون، هنرنامه، شهنشاه‌نامه، زبده‌التواریخ، سلیم خان نامه...[4]. یکی دیگر از اوغوزنامه‌های مهم در تاریخ تورک‌ایلی و تورکان ساکن در ایران، اوغوزنامه‌ی کتاب‌خانه‌ی خصوصی جهان‌شاه‌قاراقویون‌لو در تبریز، به ‌‌زبان تورکی و خط اویغوری است که ‌یک کتاب انساب و یا تواریخ سلاطین تورک و یا ترکیبی از هر دو بود[5].

٣-سومین نکته ‌که‌ به ‌اهمیت اوتمان نامه‌ی حیب بین‌لی می‌افزاید، سروده ‌شدن آن به‌ زبان تورکی است. معلوم است که‌ بسیاری از کتب اوغوزنامه‌ که ‌در دوره‌ی حاکمیت سلسله‌های تورک - موغول آفریده‌ شده‌اند، به‌ سبب موضوع حماسی‌شان در تشبّه ‌به ‌شاهنامه‌ی فردوسی و تقدیم شدنشان به‌ سلاطین و «شهنشاهان» تورک - موغول، مشهور به ‌شهنشاه‌نامه‌ شده‌اند[6]. مانند «شاهنشاه‌نامه‌ی پاییزی» در باره‌ی سلطان علاءالدین محمد خوارزم‌شاه ‌سروده‌ی مجد‌الدین محمد پاییزی نسوی، «شاهنشاه‌نامه‌ی تبریزی» در تاریخ چینگیز خان و جانشینان او از احمد تبریزی، «شاهنشاه‌نامه‌ یا مرآت عثمانی» از صدرالدین در تاریخ سلاطین عثمان‌لی، «سلیم‌ شاه‌‌نامه» اثر ابوالفضل محمد افندی ادرﻳس بدلیسی، «شهنشاه‌نامه‌ی صبا»، .... بسیاری از این شهنشاه‌نامه‌ها – علی رغم موضوعشان که‌ تاریخ سلاطین تورک و نسب‌شناسی تورک بود - به‌ زبان فارسی نوشته‌ شده‌اند. هر چند در اثر روند تورک‌شونده‌گی به‌ مرور زمان نام شهنشاه‌نامه‌ ترک شد، و به ‌جای آن اسامی‌ای مانند چینگیزنامه، غازان‌نامه، تیمورنامه، اوغوزنامه‌، ... به‌ کار رفت. و علاوتا و مخصوصا در آناتولی این منظومه‌های حماسی تورک به‌ زبان تورکی سروده ‌شدند. اوتمان‌نامه‌ی حبیب افندی هم یکی از این اوغوزنامه‌های سروده‌ شده‌ به ‌تورکی است و به ‌همین جهت دارای اهمیت مضاعف است.

٤-چهارمین نکته‌ای که ‌به ‌اهمیت اوتمان نامه‌ی بین‌لی حبیب افندی می‌افزاید آن است که ‌او یک تورک از منطقه‌ی تورک‌نشین بین واقع در خارج جوغرافیای آزربایجان است. این امر از آن جهت اهمیت دارد که ‌دو ایدئولوژی – هویت ملی استعمارساخته‌ی ضد تورک و تاریخ‌نگاری‌های ایرانی و آزربایجانی، قسمتی از ملت تورک ساکن در ایران که‌ مقیم خارج جوغرافیای آزربایجان است را بالکل ناموجود تلقی و تقدیم می‌کنند، و میراث ادبی و فرهنگی تورکان آن قسمت‌های خارج از جوغرافیای آزربایجان را میراث ادبی و فرهنگی «خودشان» نمی‌شمرند. در منابع عوثمان‌لی-تورکیه‌ای هم تورک بودن بینلی میرزا حبیب افندی دانسته ‌نیست و آن‌ها او را علی القاعده ‌به ‌صورت ایرانی و عجم معرفی می‌کنند.

٥- اوتمان نامه‌ی بین‌لی حبیب افندی به ‌وضوح نشان می‌دهد که ‌او دارای وقوف عمیق بر تاریخ خاندان و امپراتوری عوثمان‌لی بود.

٦- از نکات بسیار جالب توجه ‌در اوتمان‌نامه‌ی حبیب افندی، اشاره‌ی او به‌ صفویان به ‌صورت قومی ناکس و فرومایه ‌و پست و آشوب به‌ پا کننده ‌و فتنه‌انگیز است: «قومِ صاحب لومِ شورانگیزی «دؤردونجو موراد» - ییخدی یاخدی، بیچدی که‌سدی، ائیله‌دی مقهور و خوار (١٠٤٢، ١٦٣٢)». این تلقی از صفویان مخصوصا سه ‌شاه معروف ‌آن شاه ‌اسماعیل اول، شاه‌ تهماسب و شاه‌ عباس حقیر که ‌دست پرورده‌ی کلیسای ارمنی و ماشه‌ی صلیبیان و مجری سیاست‌های ضد تورک آنان بودند، در تضاد با تاریخ‌نگاری‌های ایرانی و آزربایجانی که ‌آن‌ها را قهرمان و مفاخر خود می‌دانند بوده‌ و بیشتر با تاریخ‌نگاری علمی و ملی تورک منطبق است. بین‌لی حبیب افندی، سلطان محمد فاتح را هم به سبب فتح استانبول افتخار ملت در جهان می‌داند: «پای تختِ قیصر[ی] «سولطان محمّد» فتح ائدیپ - ملّته ‌‌اولدو جهان ایچره ‌‌مدارِ افتخار (٨٥٧، ١٤٥١)».

پایان مقدمه‌ی مئهران باهارلی

اوتمان‌نامه ‌و یا منظومه‌ی تورکی «تاریخِ آلِ عثمان»

اوتمان‌نامه ‌و یا تورک‌جه ‌«عوثمان‌لی اوروغو اؤته‌یی» قوشاغی


میرزا حبیب دستان بنی اصفهانی - بین‌لی میرزه ‌‌حبیب اه‌فه‌ندی، ١٨٩٣-١٨٣٥


صاحبِ شمشیرْ «عوثمان»‌دیر بیرینجی شهریار[7]

کیم بیراخدی آدی‌نی عوثمانیان‌ا یادگار (تاریخ هجری: ٦٩٩، میلادی: ١٢٩٩)

اوغلو «اورخان»‌دیر یئنی جُند و چئری[8] احداث ائده‌ن

ائیله‌یه‌ن بیر چوخ ولایاتی مطیع و بردبار (٧٢٦، ١٣٢٧)

موجدِ توغرا[9] آنین فرزندی‌دیر «سولطان موراد»[10]

کوْسْوادا[11] سیرب‌ی ائده‌ن مغلوبِ تیغِ جان‌شکار (٧٦١، ١٣٦٠)

«ییلدیریمْ خانْ بایزید» اطرافا سالدی ولوله

عاقبت اولدو اسارت دامی‌نا که‌ندی دوچار (٧٩٠، ١٣٨٩)

تخت ایچون اولادی بینی‌نده ‌نزاع اولدو پدید

هر بیری بیر گوشه‌ده‌ ایسته‌ردی اولسون حکم‌دار

مشتغل قانون و عرفان‌لا «محمّد» روز و شب

ائیله‌دی اوْل پادشاهِ‌‌ کام‌ران جنگِ ماجار (٨١٦، ١٤١٢)

اوغراشیپ مشهور جنگاور[12] ایله ‌‌«سولطان موراد»

اؤیله ‌بیر خصمی صحیحاً قیلدی جفتِ انکسار (٨٢٤، ١٤٢١)

پای تختِ قیصر[ی] «سولطان محمّد» فتح ائدیپ

ملّته ‌‌اولدو جهان ایچره ‌‌مدارِ افتخار (٨٥٧، ١٤٥١)

اولمادی مولکونده‌‌ دل آسوده ‌‌«سولطان بایزید»

جم گیبی بیر مدّعی‌ده‌ن شبهه‌سیز فتنه‌‌ قوپار (٨٨٦، ١٤٨١)

حقّ ایله‌ «سولطان سلیم»‌ه‌ وئردی‌له‌ر «یاووز» نام

فتحِ مصر و شام‌ا ائتدی سوقْ جیشِ بی شمار (٩١٨، ١٥١٢)

وئردی چون «سولطان سولیمان» دولته ‌‌نظم و نظام

اولدو «قانونی» لقب، یعنی شهِ ‌قانون‌گذار (٩٢٦، ١٥٢٠)

خشک و ترده‌ حکمونو مضبوطِ اهلِ شرع و عرف

بحر و برّده‌‌ قدرتی محمودِ اهلِ اقتدار

پس «سلیمِ ثانی» ایّامی‌ندا ضعف اولدو قَوی

چاره‌ساز اولدو اوْ ضعفه ‌‌بیر وزیرِ هوشیار[13] (٩٧٤، ١٥٦٦)

فتح‌له‌ر ائتدی «مرادِ ثالث»، امّا سونرادان

جمله‌سین محو ائیله‌ییپ، فخر اولدو آن‌دان لکّه‌دار (٩٨٢، ١٥٧٤)

قیلدی «اوچونجو محمّد» عاصی افلاق‌ی[14] مطیع

تیغ ایله ‌‌فتح ائتدی مانندِ قانیژه[15] ‌بیر حصار (١٠٠٢، ١٥٩٥)

اقتضایِ سِنّی «غازی احمد»ی مغرور ائدیپ

ائتدی اوْل کیم دائم ائیله‌ر اهلِ کبر و اغترار (١٠١٢، ١٦٠٢)

قیدِ حرمان‌دا مقیّد قالدی «سولطان موصطافا»

خلع‌له‌ خلقِ زمان‌دان اولدو زار و دل‌فگار (١٠٢٦، ١٦١٧)

ائتدی «عوثمان» چارده‌‌ ساله ‌‌جلوس، امّا دریغ

عذر ایله ‌‌اولدو شهیدِ ظلمِ قومِ نابکار[16] (١٢٠٧، ١٦١٨)

گرچه ‌‌«سولطان موصطافا» بارِ دگر ائتدی جلوس

اولدو امّا از سرِ نو خلعِ دستِ گیر و دار (١٠٣٢، ١٦٢٢)

قومِ صاحب لومِ شورانگیزی[17] «دؤردونجو موراد»

ییخدی یاخدی، بیچدی که‌سدی، ائیله‌دی مقهور و خوار (١٠٤٢، ١٦٣٢)

سونرا «ابراهیم» اولموش‌که‌ن گیریده[18] ‌حمله‌ور

حمله‌یِ اشرار ایله ‌‌تختی‌نده‌ن اولدو برکنار (١٠٤٩، ١٦٤٠)

زمره‌یِ کفّار ایله ‌حربین عَقیبی‌نده‌ چیخیپ

تخته ‌«دؤردونجو محمّد»، بوُلدو دولت اعتبار (١٠٥٨، ١٦٤٨)

«کؤپرولو»[19] مالیه‌سین تدبیر و توفیر ائیله‌دی

ناپولی[20] شهری‌نه ‌ده‌ک ضبط ائیله‌دی مردانه‌وار

کثرتِ زحمت‌ده‌ن آخر ترکِ تخت و تاج‌لا

ائیله‌دی «سولطان سولیمان‌»ی اه‌لی‌یله ‌تاج‌دار (١٠٩٩، ١٦٨٧)

بختِ «سولطان احمدِ ثانی» مساعد اولماییپ

قیلدی اوْل سلطان‌ی بیر چوخ انهزاماتا دوچار (١١٠٢، ١٦٩١)

سونرا «سولطان موصطافا»[یا] دیهیم آرا اولماغین

لوطوف ائتدی حقّ «حسن پاشا»[21] گیبی بیر اهلِ کار (١١٠٦، ١٦٩٥)

عقل و تدبیر و جسارت‌له‌‌ گئچه‌ر گئچمه‌ز بیر آز

مولکو معمور و مزیّن، خصمی قیلدی تار و مار

اولدو آخر اوْل وزیرِ کاردان خوار و حقیر

ائتدی جور و غدر ایله ‌‌ترکِ حیاتِ مستعار

«احمدِ ثالث» اوتوردو عیش و نوش و صحبته

اهلِ بزم اولدو، نه‌دیر بیلمه‌زدی رزم و کارزار (١١١٤، ١٧٠٢)

قیلدی بو سلطان‌ا ایسوئچ پادشاهی[22] التجا

ساحتِ دونیایی ایسته‌ردی وزیری[23] لاله‌زار

اختلالِ عسکری‌یله ‌‌فخرِ تخت و تاج‌دان

گئچدی آخر تخت و تاجی قیلدی «محمود» اختیار (١١٤٢، ١٧٢٠)

بعد از آن «عوثمانِ ثالث» صاحبِ تخت اولدو چون

اولمادی «محمودِ اوّل‌»ده‌ن هنر چوخ آشکار (١١٦٨، ١٧٥٤)

طبعی سودا، و تلوّن وصفی بیرله ‌‌متّصف

اولدوغوندان قالمادی «عوثمانِ ثالث» بر قرار

«موصطافایِ ثالث» اولدو زیورآرایِ سریر

مصر ایله‌‌ بیروت و صنعا بولدو آنگا انحصار (١١٧١، ١٧٥٨)

مولکْ‌سئوه‌ردی کَیفَ ماشاء[24] «اوّلین عبدالحمید»

قیلدی استنساخ و تذهیبِ کلامِ کردگار (١١٨٨، ١٧٧٤)

عاقبت قاینارجا عهدین[25] ائتدی امضا در عقب

قالدی اوْل ناکام، امّا روس اولدو کام‌کار

مدحته ‌«‌سولطان سلیمِ ثالث» اولدو چوخ سزا

ساغ و سول‌دا هرکسه‌ بخش ائیله‌دی یمن و یسار (١٢٠٢، ١٧٨٩)

آرنابودلوق‌دا «علی پاشا»[26] و «چیرنی»[27] سیرب‌دا

ائتدی‌له‌ر طغیان و سرکش‌لیک اوْل ایکی بدشعار

ایسته‌دی افواجِ غیرِ منتظم‌ده‌ن منتظم

فوج‌لار یاپماق، ولاکین اولمادی تقدیر یار

ساپ‌سیز ایپ‌سیز بیر تاخیم ارذال حبس و زجر ایله

ائیله‌دی‌له‌ر دارِ دونیانی آنین باشی‌نا دار

«موصطافا» بیر ییل اولوپ سولطان و بیر چوخ اولدو حبس

بولموش ایدی گوئیا زندانا عمرو اقتصار (١٢٢٢، ١٨٢٨)

ائیله‌دی «محمودِ ثانی» وضع و تنظیمِ نظام

ییخدی اوْل مدهش اوجاغی بی امان و زینهار (١٢٢٣، ١٨٠٨)

واقعاً عظمِ رمیمِ مولکو ترمیم ائیله‌دی

سان [که] خاکِ دولته‌‌ گه‌لدی زمانِ نوبهار

حضرتِ «عبدالمجید» اولدو آنگا نعم الخلف

قوردوغو نیّاتی اجراسی‌ندا اولدو استوار (١٢٥٥، ١٨٣٩)

حرصِ شانِ والی‌یِ ممتاز[ی] محدود ائیله‌دی

روس‌لا آچدی سفر، زیرا سفر ایسته‌ردی چار

ائتدی آوروپالی‌لارلا روس‌ا قارشی حرب و جنگ

عاقبت روس‌ون درختِ حرصی وئردی خاربار

طالعِ «عبدالعزیز»ی اوّلا مسعود اولوپ

قوّتِ حرب و معارف ائتدی کسبِ انتشار (١٢٧٧، ١٨٦١)

بیر سفر قیلدی فیره‌نگیستان‌ی گؤردو، ناگهان

تیره‌گون ابرِ سیاست ائیله‌دی آفاقی تار

هر طرف‌ده‌ن بیر بلا میدانا چیخدی خلع‌له

قییدی‌لار جانی‌نا، آخر که‌‌ نار اولسون عیار

بعد از آن «سولطان مورادِ خامس» اولدو تاج‌ور

بالضّروره ‌خلیفه، ‌امّا گؤروندو اضطرار (١٢٩٢، ١٨٧٦)

عاقبت رونق‌فزایِ تخت اولوپ «عبدالحمید»

پادشاه‌ِ باکفایت، خسرویِ عالی‌تبار (١٢٩٢، ١٨٧٦)

روس‌لا اوغراشدی، یوخ یوخ، بلکه ‌جمله‌‌ کفر ایله

اژدرِ موسایا قارشی چیخدی خیلِ مور و مار

اختیارِ صلح قیلدی عاقبت، والصّلح خیر

پایدار اولسون که ‌‌ایسته‌ر مولکو قیلسین پایدار

اوّلی قان‌لی ولاکین آخری جان‌لی اولوپ

سلطنت بؤیله‌ گه‌ره‌ک، لازم بولونموش نورا نار

هم معارف، هم زراعت، هم تجارت، هم حقوق

جمله‌سی بولدو بو عصرِ معدلت‌ده‌ اشتهار

وئرگی‌له‌ر تعدیل و ایش‌له‌ر بولدو نظم و تسویه

آز قالیپ تعدیل بولسون دائمی لیل و نهار

چوخ تصادف ائیله‌میش ایّامی‌نا تاریخیمیز

ائیله‌سین ایّامی‌نی مسعود و میمون کردگار

 

خلداللهم سلطانا سقي ارض العباد

حينما اضطرت، بارسال السحائب كالبحار

سيفه ‌‌من حادثات الدهر حصن للعدي

ما لهم الا قرارا فيه،‌ من هول القرار

صيته ‌‌بالعدل، للاسلام اصل الانتظام

ذكره‌‌ بالمجد للاسلاف، وجه‌‌الافتخار

تمّ

[عرب‌جه‌ده‌ن تورک‌جه‌یه چئویری مئهران باهارلی]

[تانری اول خاقانی مه‌نگی‌له‌شدیرسین کیم، قول‌لاری‌نین یوردونو

یوردون ایحتیاجی اولدوغوندا، ده‌نیزله‌ره به‌نزه‌ر بولوت‌لاری گؤنده‌ره‌ره‌ک سوواردی

دونیا و چاغین اولای‌لاری‌ندان قالما قیلیجی، یاغی‌لارا قارشی قالادیر

(یاغی‌لارین) اونونلا ایلگی‌لی، قورخونج‌لوغوندان دولایی، وئره‌بیله‌جه‌ک‌له‌ری یالنیزجا بیر قراری واردیر.

خاقان‌ین عدالتی‌نین اونو و شؤهرتی، ایسلام و موسولمان‌لار دوزه‌نی‌نین ته‌مه‌لی‌دیر

اونا آتالاری ایله گؤرکه‌م‌له‌ری‌نی، بیر چئشیت قیوانج اولاراق آنیمسات!

بیتدی]

Türk edip ve yazar Binli Mirze Hebib Efendi’nin (Mîrzâ Hebîb Destan Benî İsfahânî) 1835-1893

UTMANNÂME VEYA TÜRKÇE OSMANLI URUĞU ÖTEYİ KOŞAĞI


Sâhib-i şemşîr “Osman”dır birinci şehriyâr

Kim bıraktı âdını Osmâniyân’a yâdigar (Hicri: 699, Mîlâdi: 1299)

Oğlu “Orhan”dır yeni cünd ü çeri ihdâs eden

Eyleyen bir çok vilâyâtı mütî’ ü bôrdbâr (H726, 1327)

Mûcid-i tuğra anın ferzendidir “Sultan Murâd”

Kosva’da Sırb’ı eden mağlûb-i tîğ-i canşikâr (H761, 1360)

“Yıldırm Han Bâyezid” etrâfa saldı velvele

Âkıbet oldu esâret dâmına kendi düçâr (H790, 1389)

Taht içün evlâdı beyninde nizâ’ oldu pedîd

Her biri bir gûşede isterdi olsun hükmdâr

Muştağıl kânûn ve irfanla “Mumammed” rûz u şeb

Eyledi ol pâdişâh-ı kâmran ceng-i Macar (H816, 1412)

Uğraşıp meşhûr cengâver ile “Sultan Murâd”

Öyle bir hasmı sahîhen kıldı cüft-i inkisâr (H824, 1421)

Pâytaht-ı Kayseri “Sultan Muhammed” feth edip

Millete oldu cihan içre medâr-ı iftihâr (H857، 1451)

Olmadı mülkünde dil-âsûde “Sultan Bâyezid”

“Cem” gibi bir müddeîden şüphesiz fitne kopar (H886, 1481)

Hakk ile “Sultan Selîm”e verdiler “Yâvûz” nâm

Feth-i Mısr ü Şâm’a etti sevk ceyş-i bî-şumar (H918, 1512)

Verdi çün “Sultan Suleyman” devlete nazm u nizâm

Oldu “Kânûnî” lakap, yâ’ni şeh-i kânungüzâr (H926, 1520)

Huşk u terde hükmüne mezbût ehl-i şer’ ü örf

Behr u berrde kudreti mahmûd-i ehl-i iktidâr

Pes “Selîm-i Sâni” eyyâmında zâ’f oldu kavi

Çâresâz oldu o zâ’fa bir vezîr-i hûşyâr (H974, 1566)

Fethler etti “Murâd-ı Sâlis”, amma sonradan

Cümlesin mahv eyleyip, fahr oldu andan lekkedâr (H982, 1574)

Kıldı “üçüncü Muhammed” âsi Aflâk’ı mütî’

Tîğ ile feth etti mânend-i “Kanije” bir hisâr (H1002, 1595)

Iktızâ-ı sinni “Gâzi Ahmed”i mağrûr edip

Etti ol kim dâim eyler ehl-i kibr ü iğtirâr (H1012, 1602)

Kaydı hirmanda mukayyad, kaldı “Sultan Mustafa”

Hal’la halk-ı zamandan oldu zâr ü dil-figâr (H1026, 1617)

Etti “Osman” çârdeh sâle culus, ammâ derîğ

Üzr ile oldu şehîd-i zulm-i kavm-ı nâbekâr (H1207, 1618)

Gerçi “Sultan Mustafa” bâr-ı deger etti culûs

Oldu ammâ ez ser-i nev hal’ı dest-i gîr ü dâr (H1032, 1622)

Kavm-ı sâhip levm-i şûrengîzi “Dördüncü Murâd”

Yıktı yaktı, biçti kesti, eyledi makhûr u hâr (H1042, 1632)

Sonra “İbrâhîm” olmuşken Girit’e hamlever

Hamle-i eşrâr ile tahtından oldu ber-kenâr (H1049, 1640)

Zümre-i küffâr ile harbın akîbinde çıkıp

Tahta “Dördüncü Muhammed”, buldu devlet îtibâr (H1058, 1648)

“Köprülü” mâliyesin tedbîr u tevfîr eyledi

Nâpoli şehrine dek zapt eyledi merdânevâr

Kisreti- zahmetten âhır terk-i taht u tâçla

Eyledi “Sultan Suleymân”ı eliyle tâçdâr (H1099, 1687)

Bahtı “Sultan Ahmed-i Sâni” müsâit olmayıp

Kıldı ol Sultan’ı bir çok inhizâmâta düçar (H1102, 1691)

Sonra “Sultan Mustâfa”ya deyhîm ârâ olmağın

Lütüf etti Hak “Hasan Pâşa” gibi bir ehl-i kâr (H1106, 1695)

Akl ü tedbir ü cesâretle geçer geçmez bir az

Mülkü mâ’mûr u müzeyyen, hasmı kıldı târ u mar

Oldu âhır ol vezîr-i kârdan hâr u hakîr

Etti cevr ü gadr ile terk-i hayât-ı müstaâr

“Ahmed-i Sâlis” oturdu ayş u nûş u söhbete

Ehl-i bezm oldu, nedir bilmezdi rezm u kârzâr (H1114, 1702)

Kıldı bu Sultan’a İsveç pâdışâhı iltica

Sâhet-i dünyâyı isterdi vezîri lâlezar

İhtilâl-ı askerîyle fahr-ı taht u tâçtan

Geçti âhır taht u tâcı kıldı “Mahmud” ihtiyar (H1142, 1720)

Bâ’d ez an “Osmân-ı Sâlis” sâhib-i taht oldu çün

Olmadı “Mahmûd-i Evvel”den hüner çok âşikar (H1168, 1754)

Tab’ı sevda, ve televvün vasfı birle müttesif

Olduğundan kalmadı “Osmân-ı Sâlis” ber-karar

“Mustafâ-ı Sâlis” oldu zîverârâ-ı serîr

Mısr ile Beyrut u San’a buldu âna inhisâr (H1171, 1758)

Mülkseverdi Keyfe Mâ şâ’ “Evvelin Abdülhamîd”

Kıldı istinsâh u tezhîb-i kelâm-ı kirdigâr (H1188, 1774)

Âkıbet Kaynarca Ahdın etti imzâ der-akep

Kaldı ol nâkâm, amma Rûs oldu kâmkâr

Midhata “Sultan Selîm-i Sâlis” oldu çok seza

Sağ ve solda her kese bahş eyledi yemn u yesar (H1202, 1789)

Arnabutluk’ta “Ali Paşa” ve “Çirni” Sırp’ta

Ettiler tuğyan ve serkeşlik, ol îki bed-şuâr

İstedi efvâc-ı gayr-ı muntazamdan muntazam

Fevçler yapmak, velâkin olmadı takdîr yâr

Sapsız ipsiz bir takım erzâl haps u zecr ile

Eylediler dâr-ı dünyayı anın bâşına dâr

“Mustafa” bir yıl olup Sultan, ve bir çok oldu haps

Bulmuş idi gûiya zindâna ömrü ıktısar (H1222, 1828)

Eyledi “Mahmûd-i Sâni” vaz’ ü tanzîm-i nizâm

Yıktı ol müthiş ocâğı bî amân u zînhâr (H1223, 1808)

Vakıan azm-ı remîm-i mülkü termîm eyledi

San ki hâk-ı devlete geldi zamân-ı nevbahar

“Hazret-i Abdülmecid” oldu ana ne’m ül-halef

Kurduğu niyyâtı icrâsında oldu ustuvar (H1255, 1839)

Hırs-ı şân-ı vâli-yi mumtâz’ı mahdûd eyledi

Rûsla açtı sefer, zîra sefer isterdi Çar

Etti Avrupâlılarla Rûs’a karşı harp u ceng

Âkıbet Rûs’un direht-i hırsı verdi hârbar

Tâli’i “Abdülazîz”i evvela mes’ûd olup

Kuvvet-i harb u maârif etti kesb-i intişâr (H1277, 1861)

Bir sefer kıldı Firengistân’ı gördü, nâgihan

Tîregûn ebr-i siyâset eyledi âfâkı tar

Her taraftan bir belâ meydâna çıktı hal’ ile

Kıydılar cânına âhır ki nâr olsun ayar

Bed ez an “Sultan Murâd-ı Hâmis” oldu tâçver

Bizzarûre hâlife, amma göründü ıztırar (H1292, 1876)

Âkıbet revnekfezâ-ı taht olup “Abdülhamid”

Pâdişâh-ı bâ-kifâyet, hüsrev-i âlîtebâr (H1292, 1876)

Rûs’la uğraştı, yok yok, belke cümle küfr ile

Ejder-i Mûsâ’ya karşı çıktı haylı mûr u mar

İhtiyar-ı sülh kıldı âkıbet, ve-s-sülh-ün hayır

Pâyidâr olsun ki ister mülkü kılsın pâyidar

Evveli kanlı, velâkin âhırı canlı olup

Saltanat böyle gerek, lâzım bulunmuş nûra nâr

Hem maârif, hem zırâat, hem ticâret, hem hukuk

Cümlesi buldu bu asr-ı mâ’dilette iştihâr

Vergiler tâ’dîl u işler buldu nazm u tesviye

Az kalıp tâd’îl bulsun dâimi leyl ü nahar

Çok tesâdüf eylemiş eyyâmına târihimiz

Eylesin eyyâmını mes’ûd u maymun kirdigar!

خلداللهم سلطانا سقي ارض العباد

حينما اضطرت بارسال السحائب كالبحار

سيفه ‌‌من حادثات الدهر حصن للعدي

ما لهم الا قرارا فيه،‌ من هول القرار

صيته ‌‌بالعدل للاسلام اصل الانتظام

ذكره‌‌ بالمجد للاسلاف وجه ‌‌الافتخار

تَمَّ


[Arapça’dan Türkçe’ye Çeviri - Méhran Baharlı:

Tanrı ol Hakanı mengileştirsin kim kullarının yurdunu

Yurdun ihtiyacı olduğunda, denizlere benzer bulutları göndererek suvardı.

Dünya ve çağın olaylarından kalma kılıcı, yağılara karşı kaladır

(Yağıların) onunla ilgili, korkunçluğundan dolayı, verebilecekleri yalnızca bir karar vardır

Hakan’ın adaletinin ünü ve şöhreti, İslam ve Müsülmanlar düzeninin temelidir.

Ona ataları ile görkemlerini, bir çeşit kıvanc olarak anımsat!

Bitti]

برای مطالعه‌ی بیشتر:

اوتمان‌نامه ‌و یا منظومه‌ی تورکی «تاریخ آل عثمان» اثر میرزا حبیب دستان بنی اصفهانی - بین‌لی میرزه‌‌ حبیب اه‌فه‌ندی

https://sozumuz1.blogspot.com/2023/12/blog-post_22.html

بین‌لی میرزه‌حبیب اه‌فه‌ندی (میرزا حبیب دستان بنی اصفهانی): تماشا اگر خواهی اولکایِ جنّت – تماشا کُن اولکایِ قوسطنطنیه

https://sozumuz1.blogspot.com/2023/09/blog-post.html

ادیب و روشن‌فکر تورک «بین‌لی میرزه‌حبیب اه‌فه‌ندی» (میرزا حبیب دستان بنی اصفهانی)

https://sozumuz1.blogspot.com/2018/10/blog-post_23.html

‏‏مقدمه‌ی میرزه‌حبیب افندی بِنی (بیٖن‌لی) بر کتاب تورکی‌اش خطّ و خطّاطان

https://sozumuz1.blogspot.com/2018/10/blog-post_26.html

حبیب اه‌فه‌ندی‌نین وفاتی

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/01/blog-post_3.html


[1] شهر تورک‌نشین «بین» (به‌ فارسی بن) در استان چهارمحال و بختیاری و در نزدیکی سد زاینده‌رود قرار دارد و شمالی‌ترین شهر این استان است. این منطقه‌ یکی از مهم‌ترین مناطق تورک‌نشین کشور و موطن شخصیت‌های برجسته‌ی تورک مانند شاعر «حسین‌قلی ‌خان امان بنی»، و «میرزا حبیب افندی» از منسوبین جنبش «ژؤن تورک‌ها» (تورک‌های جوان) و مولف کتاب «تذکره‌ی خط و خطاطان» به ‌تورکی (۲۸۵ ص، ۱۳۰۶ قمری، استانبول) است. هم اکنون بیش از ٣٠٪ اهالی استان چهارمحال را تورکان تشکیل می‌دهند و مناطق تورک‌نشین بن، سامان، جونقان، کیان و ... در این استان به‌ مراکز رونسانس فرهنگی و ادبی زبان تورکی در ایران تبدیل شده‌اند. شماری از تورکی‌شناسان معاصر ایران از جمله ‌جعفر نادری بنی و شعرای معاصر تورک از جمله ‌بهنام رستمی جونقانی، یزدان نیکبخت، جهانگیر زمانی، همایون علی‌دوستی (مولف کتاب «یاشاسین شهر کیان»)، ... از این منطقه‌ی تورک‌نشین‌اند

ضرب المثل‌های تورکی از شهر بين (بن)

http://sozumuz1.blogspot.com/2017/11/blog-post_3.html

جلوگیری از جار زدن به ‌زبان تورکی در مدارس شهر بین (بن)، استان چهارمحال بختیاری

http://sozumuz1.blogspot.com/2015/12/blog-post_11.html

[2] ‏‏مقدمه‌ی میرزه‌ حبیب افندی بِنی (بیٖن‌لی) بر کتاب تورکی‌اش خطّ و خطّاطان

https://sozumuz1.blogspot.com/2018/10/blog-post_26.html

[3] افزودن حرف ع - عین عربی به‌ کلمات تورکی، آشیق-عاشق، اوراقات-آروات-عورت، آباقا-عمی جان، آیراکی-عرق، آتامان-تومان-عثمان، ...

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/11/blog-post_18.html

[4] سید لقمان آشیرلی اورموی: در مدح سلطان محمد فاتح و ستایش فتح استانبول

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/12/blog-post_69.html

[5] جهان‌شاه‌‌ قاراقویون‌لو بر اساس اوغوزنامه ‌‌به ‌خط اویغوری در کتاب‌خانه‌ی دربار تبریز: ما و عوثمان‌لی‌ها از نسل اوغوز خان و خویشاوند هستیم

https://sozumuz1.blogspot.com/2022/02/blog-post_12.html

[6] کتبی که ‌با نام شاهنشاه‌نامه‌ در دوره‌ی حاکمیت شهنشاه‌نامه‌ها بر خلاف ادعاهای فارس‌گرایان، به‌ هیچ وجه‌نشان ایرانی‌گری .... تورکان نبودند. بلکه ‌بر عکس، محصول روند تورکی‌سازی، یعنی تهی کردن مضمون قالب‌ها و ژانرهای ادبی تاجیکی - دری (شاهنامه‌سرایی) از تاریخ باستان ایران و به‌ جای آن پر کردنشان با تاریخ تورک - موغول هستند.

یک خطبه‌ی رسمی-دولتی به‌ تورکی جغتایی از دوره‌ی فتح‌علی‌شاه ‌قاجار

https://sozumuz1.blogspot.com/2019/08/blog-post_21.html

[7]  عوثمان غازی آدی ایله ‌بیلینه‌ن آتامان و یا اوتمان به‌یگ، عوثمان‌لی ایمپاراتورلوغونون قوروجوسودور

https://tr.wikipedia.org/wiki/Osman_Gazi

[8] Yeniçeri Ocağı (Osmanlıca: یڭیچری, çev. 'yeni asker'), Osmanlı İmparatorluğu'nda padişaha bağlı Kapıkulu'nun en büyük birimiydi. Kesin kuruluş tarihi bilinmese de, on dördüncü yüzyılın son yarısında I. Murad döneminde (1362-1389) kurulduğu kabul edilir. Avrupa'nın ilk modern daimi ordusudur.

https://tr.wikipedia.org/wiki/Yeni%C3%A7eri

[9] Tuğra, (Osmanlıca: طغرا, Tuğra) padişahın ismi ve lakabı bulunan alâmet, imza. Tuğra, hat sanatının bir kolu halinde yüzyıllar boyunca usta hattatlar eliyle yazılmıştır.

Türkçe’de kelime olarak padişahın ismini ihtiva eden özel bir işaret, padişahın imzası gibi anlamlar ifade eder. Aslı Oğuzlehçesinde tuğrağ olup, hükümdarın basılmış imzası demektir.

https://tr.wikipedia.org/wiki/Tu%C4%9Fra

[10] بیرینجی سولطان موراد، آدی‌نا توغرا چه‌کدیره‌ن ایلک عوثمان‌لی خاقانی‌دیر

[11] کوسووا

[12] III. Władysław (31 Ekim 1424 - 10 Kasım 1444) (Hırvatça: Vladislav I. Jagelović, Latince: Vladislaus, Macarca: I. Ulászló, Lehçe; Władysław Warneńczyk, Slovakça: Vladislav I, Çekçe: Vladislav Varnenčík, Bulgarca: Владислав Варненчик (Vladislav Varnenchik), Litvanca: Vladislovas III), 1434 yılından 1444 yılındaki ölümüne dek 10 yıl boyunca hüküm sürmüş olan Polonya, Macaristan ve Hırvatistan kralıdır.

https://tr.wikipedia.org/wiki/III._W%C5%82adys%C5%82aw

[13] Sokollu veya Sokullu Mehmed Paşa (Osmanlıca: صوقوللى محمد پاشا, Boşnakça: Mehmed-paša Sokolović, Sırpça: Мехмед-паша Соколовић; 1505 - 11 Ekim 1579), I. Süleyman döneminde Osmanlı donanmasının Kaptan-ı Deryalığı ve yine I. Süleyman, II. Selim ve III. Murad dönemlerinde 14 yıl Osmanlı Devleti'nin sadrazamlığını yapmış Osmanlı devlet adamıdır.

https://tr.wikipedia.org/wiki/Sokollu_Mehmed_Pa%C5%9Fa

[14] Eflak veya Ulahya (Rumence: Ţara Românească, Valahia, Eski Rumence:Цѣра Румѫнѣскъ; Ţara Rumânească) Romanya'nın tarihî ve coğrafî bölgelerinden biridir. Tuna Nehri'nin kuzeyi ile Güney Karpatlar'ın güneyinin arasında bulunmaktadır. Eflak bazen Munteniya (Büyük Eflak) olarak anılmaktadır.

https://tr.wikipedia.org/wiki/Eflak

[15] Kanije Savunması, 1593-1606 Osmanlı-Avusturya Savaşı sırasında, 1601 yılında 73 gün boyunca Kanije Kalesini kuşatan Habsburg ordusuna karşı Osmanlıların yaptığı savunma ve karşı saldırıdır.

https://tr.wikipedia.org/wiki/Kanije_Savunmas%C4%B1

[16] قوم نابکاردان آماج، سولطان ایکینجی عوثمان‌ی بوغاراق اؤلدوره‌ن یئنی چئری‌له‌ردیر.

II. Osman, Tarihte eşine az rastlanır bir şekilde tahttan indirilerek, çeşitli hakarete ve saldırılara maruz bırakıldıktan sonra Yedikule Zindanları'nda yeniçeriler tarafından boğularak öldürülmüştür.

[17] قوم صاحب لوم شورانگیزده‌ن آماج، صفوی خاندانی و قیزیلباش دولتی‌دیر.

IV. Murad devrindeki en önemli askerî olay Safevîler'e karşı girişilen 1623-1639 Osmanlı-Safevî Savaşı'dır. Bu savaşta Osmanlı orduları Revan Seferi ile Doğu Anadolu Bölgesi, Ahıska, Revan ve Kafkaslar'ın önemli bir bölümünü ele geçirmiştir. Anadolu'da bozulan otoriteyi sağlamak adına bu seferi ve Bağdat seferini bir fırsat olarak görmüştür. Bu yüzden geçtiği birçok yerde hakkında şikayette bulunulan birçok devlet görevlisini, isyancıyı ve Safevi ajanını infaz ettirmiştir.[kaynak belirtilmeli] Anadolu, Kanuni Sultan Süleyman'dan beri ilk defa padişahı Anadolu'da görme fırsatını bu seferlerle bulmuştur. 1638 yılındaki Bağdat Seferi ile 1624'ten beri İran işgali altında bulunan bu şehri yeniden Osmanlı topraklarına katmıştır. Bağdat Seferi, Osmanlı tarihinin en gösterişli seferlerinden birisi olmuş ve padişah büyük bir komutan edasıyla Doğuda varlık göstermiş, uzun ve kanlı bir kuşatmadan sonra Sünni üstünlüğünü doğuda tekrar tesis etmiş kendi de Bağdat Fatihi olarak anılmıştır. Kuşatma 40 gün sürmüştür. Sefer Genç Osman marşına konu olmuş ve dahası birçok efsane ve menkıbeyle süslenmiştir. Bağdat'ta kuşatma devam ederken tahrip edilen İmam Azam'ın türbesine yüzü olmadığını söylerek ziyarette bulunmamış, Bağdat'ı Şiiler'den almadıkça da huzuruna çıkmaktan haya ettiğini söylemiştir. Fetihle beraber ilk burasını ziyaret etmesi Sünni İslam çevrelerinde onu bir kahramana dönüştürmüş ve Selahaddin Eyyubi ile kıyaslanmıştır. Sefer sırasında, Anadolu'daki tüm isyanları ve isyan etmesi muhtemel unsurları yok etti. Böylece devlet otoritesi yeniden ve kesin bir şekilde sağlandı. Safeviler, kesin Osmanlı zaferi karşısında çaresiz kalınca barış istemek zorunda kaldılar ve 1639 mayısında Kasr-ı Şirin Antlaşması imzalandı. Antlaşma neticesinde Mezopotamya Osmanlı egemenliğine girdi ve I. Dünya Savaşı'na kadar Osmanlı'nın toprağı olarak kaldı. IV. Murad, İstanbul'a döndükten sonra saygın devlet adamlarına, imparatorluğun eski parlak günlerine dönmesine yönelik ekonomik ve siyasi projeler hazırlanması emrini verdi. Ama hastalığı ve erken ölümü, onun imparatorluğu dönüştürme fikirlerine ve çalışmalarına engel oldu.

https://tr.wikipedia.org/wiki/IV._Murad

[18] Girit (Eski Yunanca Krētē; modern Yunanca Κρήτη Kriti, Osmanlıca گريد Girid), Yunanistan'ın en büyük, Akdeniz'in beşinci büyük adasıdır. Ege Denizi'nin güneyinde yer alır.

https://tr.wikipedia.org/wiki/Girit

[19] Köprülü Mehmet Paşa (d. 1575 - ö. 31 Ekim 1661), IV. Mehmed Dönemi'nde 1656-1661 yılları arasında Osmanlı Devleti'nin sadrazamlığını yapmış olan bir bürokrattır.

https://tr.wikipedia.org/wiki/K%C3%B6pr%C3%BCl%C3%BC_Mehmed_Pa%C5%9Fa

[20] Napoli (Napolice: Napule), güney İtalya'nın Campania bölgesinde ve kendi ismini taşıyan Napoli ilinde bulunan, Campania bölgesinin ve Napoli ilinin başkenti olan bir şehir ve yerel idare bakımından bir komündür.

https://tr.wikipedia.org/wiki/Napoli

[21] Edirne hükümetinin temsilcisi ikinci vezir Damad Moralı Hasan Paşa

https://tr.wikipedia.org/wiki/Damad_Hasan_Pa%C5%9Fa

[22] İSVEÇ KRALI XII. CHARLES’IN (DEMİRBAŞ ŞARL)

https://dergipark.org.tr/tr/download/article-file/644496

[23] Çorlulu Ali Paşa (1670, Çorlu - Aralık 1711, Midilli), III. Ahmed saltanatında 3 Mayıs 1706 ile 15 Haziran 1710 tarihleri arasında dört yıl on sekiz gün sadrazamlık yapmış bir Osmanlı devlet adamıdır.

https://tr.wikipedia.org/wiki/%C3%87orlulu_Ali_Pa%C5%9Fa

[24] كَيْفَ مَا يَشَاءُ

[26] Gusinyeli Ali Paşa Ali Paşa Şabanagay (1828-5 Mart 1888, Sırpça: Али-паша Шабанагић Ali-paša Šabanagić; Türkçe: Gusinyeli Ali Paşa; Arnavutça: Ali Pashë Gucia),[1][2] bir Arnavut askeri komutanı ve Prizren İttifakı'nın liderlerinden biriydi.[3] Bugün Platon ve Gusinye olarak bilinen Doğu Karadağ'ın civarında bir bölgeyi Osmanlı kaymakamı olarak yönetti. Novšiće Savaşında Karadağ Prensliğine karşı Prizren İttifakı'nda savaşan gayri nizami Arnavut kuvvetlerin lideriydi .

https://tr.wikipedia.org/wiki/Gusinyeli_Ali_Pa%C5%9Fa

[27] Kara Yorgi Petroviç (Sırpça: Црни Ђорђе/Карађорђе - Crni Đorđe/Karađorđe; 3 Kasım 1768 – 13 Temmuz 1817), Osmanlı İmparatorluğu'na karşı Birinci Sırp Ayaklanması'nın lideri ve sonradan bağımsızlığını kazanan Sırbistan'ı uzun süreler yöneten Karađorđević Hanedanı'nın atasıdır.

https://tr.wikipedia.org/wiki/Kara_Yorgi

No comments:

Post a Comment