نامهی تورکی جغتايی سلطان حسين صفوی به امپراتور روسيه الکسيويچ پطر کبير
مئهران باهارلی
در
این نوشته یک نامهی رسمی از شاهان صفوی به تورکی جغتایی را برای نخستین بار منتشر
کردهام. این نامهی مهم تاریخی که در جلد سوم کتاب کراسه المعی، تالیف غلامحسین
افضل الملک المعی، صص ٢٤٨-٢٥٠ (کتابخانهی مجلس شورای ملی، شمارهی ثبت کتاب:
١٨٢٢١، شمارهی قفسه ٩٤٥٢) آمده است، از طرف سلطان حسین صفوی (۱۶۹۴–۱۷۲۲)، به امپراتور روس پتر
کبیر (۱۶۷۲–۱۷۲۵) نوشته شده است.
١-این
نامهی دیپلوماتیک به زبان تورکی از سوی شاه صفوی و خطاب به امپراتور روسیه نگاشته
شده است. زبان تورکی در دولت قزلباشیه (صفوی)، از دورهی حاکمیت موسس آن شاه
اسماعیل تا آخرین پادشاه آن سلطان حسین که مولف این نامه است، عیناً مانند زبان
فارسی دارای موقعیت زبان رسمی دوفاکتو بود. میتوان در بارهی گستردگی و شمول و
عرصههای این رسمیت بحث نمود، اما نمیتوان اصل رسمیت زبان تورکی را انکار کرد. اقلاً
در طول تاریخ تورکی ایران، یعنی از دورهی غزنویان تا قاجاریان، زبان تورکی همواره
یکی از زبانهای دوفاکتوی رسمی دولتهای تورک حاکم بر ایران امروزی بوده است. ضروری
است که در آشتی با حقایق و احترام به میراث تاریخی و فرهنگی نیمی از ایرانیان که
تورکاند، نگرش رسمی و دولتی و وارونهنمایی
تاریخ که گویا زبان فارسی تنها و یگانه زبان رسمی در تاریخ ایران بوده است، در
گفتار و کردار به کناری گذاشته شود.
٢-این
مکتوب از سوی آخرین پادشاه صفوی سلطان حسین نگاشته شده است. از سلطان حسین صفوی،
نامهی تورکی دیگری خطاب به فردريک اوگوست دوک ساکسون و پادشاه لهستان هم در دست
است. زبان کاری سلطان حسین مانند همهی شاهان و درباریان دولت قزلباشیه تورکی
بوده است. به عنوان نمونه جان جوز کئتئلار رئیس شرکت شرقی هلندی در اصفهان، بیان
میکند که شاه سلطان حسین در دیدار رسمی با وی در ١٨ مارس ١٧٢٢ تماماً به تورکی
صحبت کرد و مترجم تورکی رسمی دربار سخنان وی را به هلندی ترجمه نمود. حتی لقب «یاخشیدیر»
(نیکوست) که به شاه حسین داده شده، گویا برگرفته از ورد کلام تورکی وی در تعاملات
با مقامات رسمی بود. از دیگر نمونههای موقعیت رسمی زبان تورکی در دورهی سلطان
حسین صفوی، سرودههای تاثیر تبریزی، ملک الشعرای او به زبان تورکی است که در کلیات
دیوان وی آمدهاند. (ملک الشعرایی در دولت قزلباشیه موسسه و مقامی رسمی، و وظیفهی
آن سرودن اشعار در مدح شاه برای مراسم عید و مجالس عام، مادهی تاریخ ابنیه و
اماکن جدید الاحداث، و یا هر مناسبت دیگری که شاه امر میکرد بود. اشعار و زبان
تورکی که ملک الشعرا برای سرودن آنها استفاده میکرد، گفتار و زبان رسمی دولت شمرده
میشدند).
٣-
دولت قزلباشیه که در محل التقاء بخشهای شرقی و شمالی و غربی جهان تورکیک و در مرکز
آن قرار داشت، همزمان لهجههای مهم زبان تورکی وقت را، یعنی رومی (عثمانی بعدی)،
جغتایی (اؤزبیکی و اویغوری نوی بعدی)، قبچاقی (تاتاری بعدی) و تورکمانی را در
اسناد رسمی و بویژه در عرصهی دیپلوماتیک بکار میبرد. (بخشی از لهجههای تورکمانی
که در قلمروی ایران بودند، در منابع آن دوره تورکی عجمی، تورکی ایران، تورکی قزلباشی،
.... هم نامیده شدهاند). قبلاً در سؤزوموز اسناد و مکتوبات و فرامین و .... رسمی
و دولتی گوناگون نوشته شده به زبان تورکی توسط شاهان و مقامات دولت قزلباشیه
(صفوی) را منتشر و بررسی کردهام. (لینک آنها در پایان این نوشته داده شده است). اکثریت
مطلق این اسناد و مکتوبات دولتی به «تورکی رومی» خالص، یعنی زبان مسقط الراس
قزلباشان، و یکی دو مورد دارای تاثیراتی از «تورکی تورکمانی» هستند. این نامه،
نخستین مکتوب دیپلوماتیک منتشر شده از صفویان به «تورکی جغتایی» است.
٤-از
جنبهی کاربرد لهجههای تورکی در اسناد و موقعیتهای رسمی و دولتی در دورهی صفوی کمابیش
اولگوی زیر مشاهده میشود: «لهجهی جغتایی» در خطاب به امپراتوران روسیه و تورکان
شرقی (آسیای میانه، تورکستان چین)، «لهجهی عثمانی» در خطاب به امپراتوران اوروپائی
و عثمانی، «لهجهی تورکمانی» در فرامین و امورات داخلی بین قزلباشی، و «لهجهی
تاتاری» در خطاب به مقامات تزاری و تورکان بخش اوروپایی روسیه بکار میرود. بنا به یک
منبع، دربار روسیه صرفاً در دو قرن شانزده و هفده، بیش از پنجاه و پنج مکتوب رسمی از
شاهان دولت قزلباشیه به زبانهای فارسی و تورکی دریافت کرده است. این مکتوبات
تورکی، به جز نشر کنونی نامهی جغتایی سلطان حسین، تاکنون منتشر نشدهاند. قابل
توجه است که دولتهای اوروپایی و روسیه در خطاب به دولت قزلباشیه- عمدتاً بدین سبب
که آن را یک دولت تورک تلقی میکردند- زبان تورکی را هم بکار بردهاند. از جمله، نامههای
رسمی ایلچیان و سفرای روسیه که به ایران اعزام میشدند، به دو زبان روسی و تورکی
قپچاقی (تاتاری بعدی) تهیه میشد. ظاهراً دربار روسیه اولین بار در سال ١٥٨٨
میلادی نامهای به قپچاقی-تاتاری قدیم به دربار صفوی فرستاده است.
٥-تورکی
جغتایی که ادامهی تورکی قاراخانی و سپس تورکی خوارزمی آمیخته با لهجههای محلی
تورکستان، و مقدمهی زبانهای اوزبیکی و اویغوری نو شمرده میشود، بدین اعتبار حلقهی
واسط و تداوم تاریخی بین لهجههای تورکی قدیم و زبانهای مودرن تورکیک در آسیای
میانه و تورکستان شرقی است. علاوه بر این ویژگی مهم، تورکی جغتایی در طول حیات خود
(تقریباً بین ١٤٠٠-١٩٠٠) از یک ادبیات مکتوب منظوم و منثور بسیار پیشرفته که توسط
امیر علی شیر نوائی، سلطان حسین بایقرا، بابرشاه، اولوغ بیگ و دیگران به اوج خود و
کمال رسید برخوردار بود. این همه باعث میشد که تورکی جغتایی تا آغاز قرن بیستم در
بخش وسیعی از جهان تورکیک، از تورکستان چین و شبه قارهی هند تا بخش اوروپایی روسیه
و امپراتوری عثمانی و قفقاز و تورکائلی و حتی جنوب ایران در شیراز و یزد و ... به
عنوان یک زبان پرستیژ و تورکی اصیل و ماخذ، و به درجات معینی زبان ادبی و رابط (لینگوا
فرانکا) تورکان این مناطق پذیرفته شود. در این جوغرافیای وسیع به منظور تسهیل در امر
آموزش و درک متون نوشته شده به تورکی جغتایی، دهها لغتنامه و دستورزبان تالیف شده
است. (در سالهای پایانی امپراتوری عثمانی، اعتبار دوبارهی تورکی جغتایی و رستاخیز
ادبی آن در استانبول به قدری قدرتمند بود که از سوی برخی روشنفکران عثمانی مانند
نامق کمال به صورت تهدیدی بر علیه تورکی اوغوز غربی-عثمانی تلقی گردید. بعدها در
سالهای «انقلاب زبان_تورک دئوریمی» آتاتورکی، متون و زبان و کلمات و پسوندهای
تورکی جغتایی یکی از منابع اصلی برای اخذ واژگان اصیل تورکی و نوواژهسازی بود).
٦-دولتهای
تورک حاکم بر ایران و تورکان این سرزمین همواره به تورکی جغتایی اعتناء بسیار نشان
دادهاند. کاربرد تورکی جغتایی در مناسبات دیپلوماتیک خارجی دولت قزلباشیه (صفوی)،
و سرودن غزلها و اشعار به این لهجه حتی تا قرن بیستم، دو نمونهی تیپیک این اعتناء
است. نمونههای زیر نیز قابل ذکر است:
الف
-«محمد بايرامخان بهارلو تورکمان»، ملقب به «خان خانان» (وفات ١٥٦١ میلادی)،
از امراء و وزرای معروف سلسلهی گورکانیان هند و پیشکار و قیم مورد اعتماد جلالالدین
اکبرشاه بزرگترین امپراتور گورکانی هند، نوهی «میر علیشکر بیگ بهارلو» امیر و رئیس
ایل بهارلو در ناحیهی همدان تورکائلی است. محمد بایرامخان دارای یک «ديوان
تورکی» به لهجهی جغتایی است و از شعرای برجستهی ادبیات جغتایی کلاسیک شمرده
میشود.
ب-«رجب
ابن محب علی شاملو»، خطاط و خوشنویس دورهی شاه تهماسب در سال ١٥٥٨ میلادی، «لغت
نوايی» (نوایی لغتی) را برحسب امر زال بیک یوزباشی نوشته است.
ج-«صادقی
بيگ افشار تورکمان» (١٦١٠-١٥٣٣) نقاش، نویسنده و رئیس کتابخانهی سلطنتی در
دورهی شاه عباس اول اثر مشهور خود به نام «مجمع الخواص» را به تورکی
جغتایی تحریر کرده است.
ت-«فرهنگ
تورکی- فارسی نصيری» منسوب به «محمدرضا نصيری اوردوبادی» و پسرش «عبدالجميل نصيری»،
از منشیان دارالانشاء دربار صفوی در دورهی شاه عباس دوم، شاه صفی و شاه سلیمان؛
که شامل بخش جغتایی نیز میباشد در حوالی سال ١٧٠٠ تالیف شده است. بخشهای دیگر این
فرهنگ به لهجههای تورکی رومی، تورکی قزلباشی، تورکی روسی (تاتاری)، و زبان موغولی
قلماقی پرداخته است.
د-«بدايع
الغت»: این فرهنگ جغتایی که مولف آن نامعلوم است بدستور شاه سلطان حسین صفوی
تالیف شده است. بدايع الغت که اساس تالیف فرهنگهای بعد از خود بوده، در سال ١٧٠٥
توسط طالع امامی هراتی بازنویسی و در دوران مودرن توسط بوروکوف روسی منتشر شده است.
ر-«ميرزا
محمد مهدیخان استرآبادی» مشاور، منشی و وقایعنگار نادرشاه افشار، مولف چندین
اثر در بارهی تورکی جغتایی، از آن جمله فرهنگ معروف تورکی-فارسی «سنگلاخ» است.
(میرزا مهدیخان در آثار خود زبان اوغوزهای غربی را «تورکی» («تورکان ایران و روم»)
در مقابل «لغت جغتایی» نامیده؛ و مانند امروز «تورک» را به عنوان «نام قومی»
اوغوزهای غربی در مقابل «تورکمن» و «جغتایی» و «تاتار» و .... شرقی و شمالی بکار میبرد.
در نام کتاب «لغات جغتایی و تورکی عثمانی» تالیف «شیخ سلیمان افندی اوزبیکی بخاری»
نوشته شده به دورهی سلطان عبدالحمید عثمانی نیز، «تورک» به همین سبک و به عنوان
نام قومی اوغوزهای غربی عثمانی و در مقابل «جغتایی» شرقی بکار رفته است. اینگونه
کاربرد تورک به عنوان نام قومی-ملی صرفاً اوغوزهای غربی (خوراسان، ایران،
آزربایجان، تورکیه، بالکان)، در مقابل دیگر ملل تورکیک شرقی و شمالی که هر کدام
نام قومی-ملی خاص خود را که غیر از تورک
است دارند (تورکمن، تاتار، اوزبیک، قازاق، اویغور، قیرقیز، چوواش، ساخا، ...)،
کاربرد مودرن نام قومی-ملی تورک است. به سبب این نگرش مودرن و نیز شعور ملی تورک
برجسته، میرزا مهدی استرآبادی به همراه نادرشاه افشار، از نخستین تورکگرایان مودرن
شمرده میشود).
ر-«خلاصهی
عباسی»: خلاصهی لغتنامهی تورکی- فارسی سنگلاخ است که توسط «حکيمباشی محمد
عبدالصبور خوئی» در دورهی فتحعلی شاه قاجار و به دستور نائب السلطنه عباس میرزای
قاجار نوشته شده و به او تقدیم گردیده است.
ز-«مقاليد
ترکيه» (برخی آنرا لغة الاتراکیة، لغت جغتايي – لغت اتراكيه، لغت فتحعلیخان
قاجار، بهجت اللغات .... نامیدهاند) تالیف «شاهزاده فتحعلی ابن کلبعلی ابن
مرشد قلیخان قاجار قزوينی سپانلو» است. این فرهنگ فارسی به تورکی یکی از حجیمترین
فرهنگهای لغت جغتایی بوده و به امر ناصر الدین شاه در سال ١٨٥٨ میلادی تالیف شده است:
«... حضرت ظلل الله ناصرالدین شاه قاجار هم علاقهی زیادی به اشعار نوایی داشتند.
هر از گاهی شعر نوایی را زمزمه میکردند ... من هم هر از گاهی در حضور شاه به شعر نوایی
اظهار علاقه میکردم. تا اینکه ظلل الله امر فرمودند که در صورت امکان حل الغت
مناسبی برای آثار امیر علیشیر نوایی نوشته شود».
س-«التمغای
(التماغای) ناصری»: فرهنگ فارسی به تورکی جغتایی است که «شيخ محمد صالح
اصفهانی» آن را با استفاده از سنگلاخ تألیف و به ناصرالدین شاه قاجار تقدیم نموده
است.
٧-علاوه
بر شاهان و شاهزادگان تورک، رجال و مقامات جزء دولتهای تورک نیز -به ویژه در دورهی
قاجار که دورهی رستاخیز ادبی تورکی میباشد- مشوق جغتایی بودند. (رستاخیز ادبی
تورکی قاجار با جنبش مشروطیت به سکته گرائید و متوقف شد). این، بر عکس وضعیت کنونی
در ایران است که مقامات دولتی میانرتبه و دونرتبهی تورک، نوعاً بیتفاوت به ادب
و میراث تاریخی و فرهنگی تورکاند و حتی در موارد بسیار در راه حفظ و گسترش آنها سنگاندازی
و مانعتراشی میکنند:
-«رجب
ابن محب علی شاملو»، خطاط و خوشنویس دورهی شاه تهماسب در سال ١٥٥٨ میلادی، «لغت
نوایی» (نوایی لغتی) را برحسب امر «زال بيک يوزباشی» نوشته است.
-مترجم
کتاب «مجالس النفایس نوائی» از تورکی جغتایی به فارسی، «محمد ابن مبارک قزوينی»
طبیب سلطان بایزید دوم، سلطان سلیم و سلطان سلیمان عثمانی در استانبول است.
-از
نسخههای موجود کتاب «خلاصهی عباسی»، یکی به امر «ميرزا محمّد ابراهيم سبزواری»
از رجال دربار قاجار، و دیگری به امر «محمدقلیخان ايلبيگی مملکت فارس»
نسخ شدهاند.
- شاهزاده «فتحعلی مرشد قلیخان
قاجار قزوینی سپانلو» برای تنظیم واژهها و دستور زبان چغتایی مدت شش سال زجمت کشید
و در این مدت پیوسته از طرف دانشمندان و درباریان ادبپرور قاجاری مورد تشویق قرار
گرفت. در ١٨٦٢ در اثنای مراجعت از مرو به مشهد بنا به توصیه و حمایت «ميرزا
محمد استرآبادی» والی خراسان کتاب خود را پایان داد و آنرا لغة الاتراکیة نام
گذاشت.
....
٨-تورکی
جغتایی بر گروه لهجههای شرقی اوغوز غربی (تورکان ایران، قفقاز جنوبی، خاورمیانه)
تاثیر بسیار داشته است. به درجهای که میتوان گفت حتی تشکل این لهجهها عمدتاً به
سبب این تاثیرات بوده است. (مواردی که لهجهی تورکمانی را از لجههی عثمانی زبان
تورکی جدا میکند، اغلب عناصر جغتایی
موجود در لهجهی نخست است). این تاثیر یکی هم بدان سبب است که طوائفی از تورکان «چاغاتای
ایلی» و یا «چاغاتای اولوسو» مستقیماً در تشکل شاخهی شرقی اوغوزهای غربی اشتراک
داشتهاند. (اساساً تورکان ساکن در ایران امروزی محصول آمیختگی تورکان اوغوز با
تورکهای شرقی و به درجات بسیار کمتری تورکان شمالیاند). به لهجههای جغتایی حتی تا
قرن گذشته در گوشه و کنار ایران برخورد میشد. چنانچه Làszló Szimonisz که به سال ١٩٦٥
در جنوب ايران بوده، در نامهای به آلتاییستیک و تورکیشناس گئرهارد دورفر میگوید
در اطراف شيراز و اصفهان دهاتي هستند که به زبان جغتائي (تورکي شرقي) سخن ميگويند.
در حال حاضر تاثیر جغتایی بر لهجههای تورکی در شمال شرق ایران بویژه چشمگیر است. در
این منطقه (خراسان رضوی) یکی از لهجههای گروه خراسانی زبان تورکی، لهجهی جغتایی
نام دارد. روستا، بخش و شهرستانی هم بنام جغتای وجود دارد. شعرای تورک بسیاری نیز
دارای نام و یا تخلص جغتایی میباشند (سهیلی جغتایی، آهی جغتایی، صبوحی جغتایی،
فنایی جغتایی و...)
سواد نامهی شاه سلطان حسين صفوی پادشاه هفتم از صفويه طاب ثراه به
الکسایاويچ پطر کبير اوّل. سنهی ١١٠٨ هجری مطابق سال ۱۶۹۶ مسيحی
هو اله
تعالی
پطر الکسئیئویچ
اولوق بی آقخان
«آق
اوْروُس»نینگ و «موْسکوْو»نینگ و «کییئو»نینگ و «ویلادیمیر»نینگ و «نوْوقوْروْد»نینگ
و «قازان»نینگ و «هشتهرخان»نینگ و «توران»نینگ و «پیسقوْو»نینگ و «سیموْلئنییا»نینگ
و «تیوئر»نینگ و «یوُغرا»نینگ و «پئرم»نینگ و «وییاتکا»نینگ و «بولقار»نینگ و
اوزکه آیاقداغی بولغان «نوْوقوْروْد»نینگ و «چئرنیقوْو»نینگ و «رایازان»نینگ و
«روْستوْو»نینگ و «یاروُسلاو»نینگ و «آق کول»نینگ و «اوُدوْرییا»نینگ و «اوْبدوْرییا»نینگ
و «قوْندییا»نینگ و جمله «شمال طرفی»نینگ بیوک شانلیق خانی حضرتلاریغه،
تورلوک
تورلوک تکریملار و کوپدین کوپ تفخیملار- کیم آرالاریمیزده برکیتیلکان دوستلیقنی
عیان و ایرتا چاقدانقی قاتناشوقلیقنی نمایان قیلغای- ییبارغاندین صونکره، جنابینکزغه
مونداق اندورغای بیز کیم:
جنّت مرقبلیق
خاقان و اوچماق منزلتلیق خسروی عالیمکان شاه بابام انار الله برهانه حضرتلاریغه
سیزیلکان و کویجینکز (؟) «سیمین (سیمون؟) ملینکای (؟) ایلهک» ایلان کوندریلکان
کذ یخشی ایرکانلیق خطینکز، کیم یاد قیلینغان «سیمین ملینکای» کویجینلیقی بابیده یازغای،
اوشبو قاپوققوللارینین یاردوملیقلارین اوشاول کویجینغه خان اعظملیق متاعلارینکزنی
ساتقای و ساتو الغایده استیکای ایردینکز. بیررکرلوک (بیرگه رولوک؟) چاقده کیم شهنشاهلیق
تختی قوتلیق اولتورکانیمیزدین بیز الکانیدین (اولکادین؟) کیجکای و «تینگری» بیرکوسیدین
دولتمیزنی استیکانلار یوزلاریغه کولوملیق قاپوقلاری هر ساریدین آچیلکای ایردی.
قویاش ینکلیغ باقیشیمیز تیکراسیغه ایریشکاج، صداقتیمیز و سیوگومیز اول عالیرای
خصوصینده یوکسوک اورونغه یتشغایدور.
سارلیق همتیمیز
و شارلیق نهمتیمیز اوچماقده اوچغان و «اوغان» رضاسیغه گوزلارین آچغان آتابابالاریمیز
گوزل یوسونلرین گوزاتیب، اوق اولوق مرتبهلیق خان ایلان بیرلیق برکیتلغانیغه و
قاتناشوقلیق اساسی قاتیق بولغانیغه باغلانغاندین اترو، قضا ایلان یانداش بولغان
فرمان عالیشانیمیز موجبینجه خدیوانلیق ایشلاریمیزغه کیریشغان قوللاریمیز اول کویجینکزغه
یاردوملیق ایتیب و رعایتینده حضرتلاری استیدوقی کیبی سعیلارین کورساتیب، مشارالیهنی
توتقاوسیز یامانسیز سلامت ایلان هندوستان ولایتلاریغه یوللامشلاردور.
و نیتاک کیم
عرش آشیانلیق عظیمالشّان شاه بابامیز و آیتغان آتالاری آرا صداقت اوزریدین یازلغان
بیتیکلاریده سیزیب قرار قویمشلار، نیجه حضرتلاری خزینهسی قدرین بیلدورغانیغه اول
کرکیراق تفصیل اوزره مهرلیق خط کورکوزماغای سببیدین تمغاسین تاپشورغای ایردی. یاد
قیلینغان ولایتلاردین گیرو تونقاج (توتقاج ؟) زمانده کیم جنتنشان اولغان مملکتمیزغه
کیلکای ایردی، مشرق طرفینینگ قاموق سلطانلاریغه و خانلاریغه و حاکملاریغه و
وزیرلاریغه و اوزکه ایش ارلاریکه جنابلارینینگ سیزیلکان خطین حضرتیمیزغه کوستاریب،
اوشول عدالتلیق خان اعظمنینک رعایتین کوزلاییب، مزبور تاپشورغان تمغا کیرو بیرکانیکه
شارلیق یارلیقمیز اولغایدور. و مذکور «سیمین ملینکای» ایشلاری اونکاریلدیقدین
و تمغاقی خاقانلیق سیلهکایمیز و عنایاتیمیز ایاغیدین جوجوک بولغاندین صونک،
فراغت ایله حضرتلاریغه یولدانغایدور.
اول سانلو
ساییلغان بیوک خانغه یارار بولغای کیم خاطریمیز استیدوقین هر ینکلیغ آرمانلاری
اونگ کیلدوقیغه نورلانغاجین و کون کیردیدین اقباللاری آرتیلدوقیغه باغلانغاجین بیلیب،
هر نیرسه کونکل استیاجاقلاری بار ایرسه اعلام قیلغونیکز ایلان منگو سیوکولیک یولیغه
کیتکانسیز و ایرتا چاقدانقی قاتناشوقلیق بناسین برکیتکانسیز
انتهی
دایم حضرت
ذی اجلال رضاسیله سلطنت یاستانجاقیغه یاستانکانسیز
سؤزلوک:
-اریر:
-دیر
-دین: -دهن
-غه: -ه
-غونجه:
-ینجه
-قاچ:-ینجا
(به محض)
-قان: -ان
(آلقان: آلان، آلیجی، آلمیش، آلینمیش، آلماق)
-قاندا:
-اندا (آلقاندا: آلاندا)
-قای:-هجهک،
ایستهک اکی (ائتقای: ائتسین)، گئرچهک بیانی (دوشقای: دوشهر)
-قو: -ما،
-ماق (آلقو: آلما، آلما ایستهیی؛ سئوگو: سئومه، سئومه ایستهیی؛ بارگوسی:
واراجاغی)
-قولوک:
(یئگولوک: یئمهکلیک، ییهجهک؛ بیرگولوک: وئرمهلیک، وئرهجهک)
-قی:- کی
(چاقدانقی: چاغدانکی)
-کانسیز:
هسینیز (کیتکانسیز: گئدهسینیز؛ برکیتکانسیز: برکیدهسینیز)
-لیق:-لی
-مای:-مادان
(آلمای: آلمادان)
-یغه: -ینه
اترو:
اؤترو، قارشی، آیقیری
آرا:
ایچینده، آراسیندا
آرمان:
حسرت، آرزو
آق کول: آغ گؤل، دریای
سفید
آقخان:
خان کبیر؛ در مقابل قاراخان که خان دارای رتبه و اهمیت کمتر است (نادر شاه نیز در
نامهی خود به «امپراتوریچه کاترینا وی را «آق بانو» نامیده است)
آندورغای بیز:
آندیریریز، میگوییم، بیان و افاده میکنیم، یادآوری میکنیم
اوچماق:
بهشت
اورون:
یئرینه، قارشیلیق، یئر
اوزکه:
اؤزگه، باشقا، آیری
اوش اول:
بو، تام بو، عئینی بو، تام بونون گیبی
اوش بو: بو،
تام بو، عئینی بو، تام بونون گیبی
اوغان: قادر، توانا،
خداوند، یزدان. از مصدر اوماق (توانستن)
اوق: تام،
کسین، همان، هماندم، فیالفور
اول: او
اولاوق:
تام او
اولتورماق:
اوتورماق، سکونت کردن، اقامت کردن
اولوق بی:
اولو بهی، حضرت عالی، اعلی حضرت
اونکارماق:
اونارماق، کار درست کردن، تحویل دادن، تنظیم کردن، تبدیل به احسن کردن
اؤنگ:
اؤنجه
آیاغیدین:
آیاغیندان، از قدحش
ایتیب:ائدیپ
ایرتا: ائرته، زمان
گذشته، پیش، مقدمه، زود، فردا
ایردی:
ایدی
ایرکان:
هست، است، بودن، باشندگی
ایریشکاج:
ائریشینجه
ایستاماک:
ایستهمهک، طلب کردن، تمنا کردن، خواهش کردن، خواستن، آرزو کردن
ایشارلاری:
ایشارلهری، کارگزاران، کارمندان، کارکنان
ایلان:
ایلهن، ایله، بیله، با، همراه، توسط، ....
بابیندا:
دائر به، حاققیندا، در بارهی
باروردین:
وارماقدان، راهی شدن، عزیمت کردن، رفتن، سلوک کردن
باغلانغاندین:
باغلاناندان، ربط دادن، عقد کردن، بند کردن
باقیشیمیز:
تماشاگاه، نظر، نگاه
برکیتیلکان: برکیدیلهن، سخت
شدن، محکم کردن
بی: بیگ،
بهی، امیر بزرگ، رفیع و بزرگ
بیتیکلاریده:
بیتیکلهرینده، مکتوب، نوشته، نامه، سند، محررات، ورق، سجل
بیرگه رولوک: بیرگه لیک. بیرلیکده لیک. برابرلیک
بیررکولوک: وئریلهجهک، وئرگیلی، ...
بیررکولوک: وئریلهجهک، وئرگیلی، ...
بیرکوسیدین:
وئرگیسیندهن
تاپشورغای:
سفارش کردن، تودیع کردن، امانت دادن، تسلی دادن
تمغا: دامقا،
مهر، نشان، علامت، اثر، جقه
توتقاوسیز:
بیمشقت، بدون سختی (توتقاو-تودقاو-تودقا-تودا: سختی، مشقت)
تورلوک:
تورلو، دورلو، گوناگون
تونقاج؟:
دؤنونجه
تیگراسیغه
(؟): به دوره، اطراف و پیرامونش
تینگری:
تانری، خداوند، پروردگار، آفریدگار
جوجوک-چوچوگ:
سوچوگ، شیرین
چاق: زمان،
دور، دوره
چاقدانقی:
چاغدانکی، از آن زمان
خدیوانلیق:
خدمتگزاری
دامغاق:
داماق، دماغ
ساتو:
فروخته، بیع، خرید
ساتوآلغایده:
ساتیپ آلماقدا، در بیع و خرید و فروش
سارلیق:
سارلی، والا
ساری: جهت،
سمت، طرف، سو
سانلو:
سانلی، نامدار، شهره
سایلاماق:
انتخاب کردن، گزیدن، گلچین کردن
سیزمهک: چیزمهک،
ترسیم، حک کردن، نقش کردن
سیلاماق:
اعزاز کردن، رعایت کردن، تلطف، حرمت و مهربانی، برخورد خوب و مهربانی کردن
سیمین؟:
شاید سیمون، اسم خاص (شاید «سیمون ملینکای ایلهک»، اسم فرستاده و یا «کویجین» پتر
کبیر است)
سیوکولیک:
سئوگیلی، دوست داشتنی، بامحبت، دوست، آشنا، خلیل، جذاب، محب
شارلیق: بیحد
شانلیق:
شانلی، محتشم، غرورانگیز
صونک، سونک:
سون، سونرا
قاپوق قوللاری:
قاپی قولو، معاش بگیران دائمی دولت، مخصوصاً کادرهای نظامی
قاپوق:
قاپی
قاتناشوقلیق:
قاتناشیقلیق، مراوده، رفت وآمد، عبور و مرور، آشوب و انقلاب
قاتیق:
قاتی، محکم، شدید، سخت، صلب
قاموق:
قامو، همه، عموم
قوتلیق:
قوتلو، فرخنده، مبارک و مسعود
قوتلیق:
قوتلو، مبارک، مسعود، فرخنده
قویاش:
گونهش، خورشید، آفتاب، مهر، شمس
کذ: کئی،
استوار، نیکو، سالم و خوب و مستحکم
کرک: گرهک،
احتیاج، ایستهک؛
کرکیراق:
گرهک یاراق، لوژیستیک
کؤپ: زیاد، بسیار،
فراوان، متعدد
کورکوزماک:
گؤرگوزمهک، اشارت کردن، نشان دادن، اظهار کردن، ارائه کردن، ابراز کردن، نمایش دادن،
گؤستهرمهک
کوزاتیب:
گؤزهتمهک، نگاه کردن، انتظار کشیدن، حذر کردن، مواظب بودن
کوزلاییب:
گؤزلهمهک، منتظربودن، چشم داشتن، آرزو داشتن، دیدن
کول: قول،
بنده، خادم
کولوملیق:
گولوملو
کونکل:
گؤنول، دل، قلب
کویجین: ؟
(شاید قونجین-کونکچو-گونجگو (چینی)- گونژ
(مغولی): یک عنوان اصیلزادگان، دختر امپراتور)
کیبی:
کیمی، بیگی، مانند
کیتکانسیز:
گئدهسینیز
کیجکای:
گئچهجهک
کیلکای:
گلهجهک، خواهد آمد، بیاید
کیم: که،
چونکه، زیرا
گولوم:
خنده، تبسم
مرقب:
جایگاه بلند مرتبه، جای بلند دیدهبان
منگو:
منگی، ابدی، جاودان، سرمدی
مهرلیق:
مؤهورلو، مهردار
مونداق: بونجا، اینگونه،
بدین گونه، بونون گیبی، بو طرزده،
نهمت:
نیاز، آرزو، همت و کوشش بسیار در امری
نیتاک کیم:
نئچوک کیم، نئجه کی، ناصیل کی، گیبی
نیتاک:
نئچوک، نئجه، ناصیل
نیجه: چه
مقدار، چه اندازه
نیرسه: نه
ایسه
نینکراسیغه
(؟): نینکرهسینه، نهرهسینه (نینک: چه، شئی)
یارار:
فایده، لیاقت، پسند، شایسته، موافق
یاردوملیق:
یاردیم، اعانت، امداد
یارلیق:
یاری، منشور، فرمان پادشاهان تورک، دستور، امر، نامهی همایون
یاستانجاق:
تکیهگاه، متکا، محل تکیه کردن و آسودن
یاستانماق:
تکیه دادن، لم دادن و آسودن
یامان:
سخت، بد، خبیث، مضر، پست
یانداش:
آشنا، دوست
یخشی:
یاخشی، یاخچی، زیبا، خوب، مرغوب، نیک
یراق:
یاراق، ابزار، آلت
ینکلیغ-یانگلیق:
یانگلی، مثل، مانند، گیبی (یانگ: حال، رفتار)
یوسون:
عادت،
اسلوب، قاعده، رسم، طرز، شیوه و رفتاری که به خودی خود حاصل شده باشد
یوکسوک:
یوکسهک
یولدانماق:
یوللانماق، قیلاووزلوق ائدیلمهک، گؤستهریلمهک، راهنمائی کردن، نشان دادن راه،
ارائهی طریق
ییبارغان: ییباران، گؤندهرهن،
یوللاندیران، یولا سالان
برای
مطالعهی بيشتر:
فرمان تورکی
شاه اسماعيل صفوی خطاب به موسیبيگ تورقوتاوغلو
رجاءنامهي
تورکي شاه تهماسب اول صفوي
شفاعتنامهي
تورکي شاه تهماسب صفوي در بارهي عفو شهزاده بايزيد عثماني
مشاعرهي
تورکي شاه تهماسب و سلطان سليمان قانوني
نامهي
تورکي والي آزربايجان به سفير پاپ-واتيکان در دورهي سلطان محمد خدابنده صفوي
اشعار تورکی
در مدح فتح بغداد توسط شاه عباس
نامهي
تورکي شاه عباس اول صفوي به سردار فرهادپاشا، صدراعظم عثماني
نامهي
تورکي صفيشاه اول صفوي (١٦٤٢- ١٦٢٨) به امپراتور اتريش و پادشاه مجارستان
فرديناند دوم (١٦١٩-١٦٣٧)
صلحنامهي
(سنورنامهي) تورکي سال ١٦٣٩ بين دولتين صفوي و عثماني
قبض تورکي
علي بالي و کاربرد زبان تورکي در تجارت و معاملات خارجي دولت صفوي
اماننامهي
تورکي شاه عباس دوم صفوي خطاب به بيگلربيگي شيروان منوچهرخان
نامهي
تورکي حسين شاه صفوي به فردريک اوگوست دوک ساکسون و پادشاه لهستان
نامهي
تورکي محمدرضا بيگ از زندان استانبول به صدراعظم فرانسه
تشکرنامهي
تورکي سفير صفوي در فرانسه که فارسي حرف نميزد
نامهي
تورکي محمدرضا بيگ سفير صفوي در فرانسه: گونهش يوزو چامور ايله سيوانماز
تسليتنامهي
تورکي سفير دولت صفوي در فرانسه، محمتريضا بيگ
No comments:
Post a Comment